فصلنامه فرهنگی پیمان شماره ۳۰
واهان دریان
نویسنده: تیگران بوغوسیان

چهرهٔ تابناک و بی همتای شعر غنایی ارمنستان و به حق بزرگ ترین شاعر لیریک ارمنی معاصر، واهان دریان[۱] در سال۱۸۸۵ م در گنجه، از روستاهای گرجستان، چشم به جهان گشود. وی تحصیلات ابتدایی را در دهکدهٔ زادگاهش و سپس در تفلیس گذرانید، آنگاه در سال۱۸۹۹ م برای ادامه و تکمیل تحصیلات رهسپار مسکو گردید. دِریان با موفقیت چشمگیری امتحانات ورودی مدرسهٔ عالی لازاریان را گذراند، وارد سال سوم شرق شناسی آن شد و در سال۱۹۰۶ م آن را به پایان رساند، وارد دانشگاه مسکو گردید و به تحصیل در رشتهٔ زبان شناسی اشتغال ورزید و از آن پس تحصیلات عالیهٔ خود را در رشتهٔ شرق شناسی در دانشگاه سنت پیترزبورگ ادامه داد. دِریان بر زبان و ادبیات روس مسلط بود و به نویسندگانی چون پوشکین، بریوسف، لرمانتف و بلوک ارادت خاص داشت. در سال۱۹۰۸ م در تفلیس اولین مجموعهٔ اشعار وی تحت عنوان رویاهای پگاهی به زیور چاپ مزین گشت. یکی از منتقدان ادبی آن زمان به نام آرسن دِردِریان این شاعر را بازگو کنندهٔ احساسات پاک و بی آلایش انسانی و نخستین مجموعه شعری او را از نظر شیوایی و بکر بودن دارای ارزش هنری فوق العاده خواند و آن را پدیده ای تابناک در اعتلای ادبیات ارمنی و غنا بخشیدن به شعر ارمنی دانست. دِریان شاعری بود بسیار ظریف و نازک طبع و ما این را از عنوان اشعارش درک می کنیم، از جمله شب پاییزی، تنهایی، آوای غم، یک شب زمستان، رویا، طلوع آفتاب و غیره. بجز شاعران بزرگ ارمنی چون هُوانس تومانیان و آوِدیک ایساهاکیان و نیز برخی از شاعران نامدار روس، شاید بتوان گفت بیشتر از همه پُل وِرلن شاعر سمبولیست فرانسوی بر وی تأثیر نهاده، و بدان خاطر که ورلن نیز همچون دِریان دارای روحی لطیف بود سرشار از عشق به طبیعت و وصف زیبایی های آسمانی آن.
در سال۱۹۱۵ م هنگامی که دِریان در سنت پیترزبورگ به سر می برد، طبیعت چهرهٔ ناسازگار خود را به وی نشان داد و بیماری سل حیات شاعر جوان را به بازی گرفت و سرانجام در هفتم ژانویه سال۱۹۲۰ م، وی در ۳۵ سالگی در آسایشگاهی در شهر اورنبورگ چشم از جهان فرو بست.
دفترهای شعر دِریان عبارت اند از رویاهای پگاهی، شب خاطره ها، داستان طلایی، زنجیر طلایی، بازگشت، سرزمین نائیری، و بهشت گربه. همهٔ این دفترها در زمان حیات شاعر به چاپ رسیده اند و پس از مرگش تنها ۱۵۰ شعر چاپ نشده از وی به جای ماند.
آودیک ایساهاکیان،شاعر و نویسندهٔ بزرگ ارمنی، دربارهٔ واهان دِریان می نویسد: ‹‹مرگ نابهنگام واهان دریان برای ادبیات ارمنی دردی است فراموش ناشدنی و زخمی است که هرگز التیام نخواهد یافت… وی با رنگی تازه و آهنگی نو ترانه های عشق و آزادگی و وصف زیبایی و شکوه طبیعت را سرود. دریان به شعر ارمنی روحی تازه دمید و زبانی بس غنی بدان بخشید».
چند سروده از واهان دِریان
به مزارم نزدیک نشوید
و نه برایم گل بیاورید و نه سوگوار شوید
چه، در من اشتیاق گریه بیدار خواهد گشت،
اما از چشمانم حتی قطره ای اشک فرو نخواهد چکید.
مرا در سرزمین های دوری به خاک سپارید
که هیچ جنبش و زمزمه ای نباشد
و بگذارید پیرامونم را سکوتی جاودانه فراگیرد،
هیچ کس مرا به یاد نیاورد و همگان فراموشم کنند.
به مزارم نزدیک نشوید،
بگذارید قلب خسته ام آرام خفتد.
بگذارید دور از هیاهوی زندگانی تنها مانم،
و احساس نکنم که عشق و اشک و رویایی هست…
از کتاب رویاهای پگاهی (۱۹۰۴م)
وداع
تو به سانِ ستاره ای رنگ باخته می روی
و خسته و خاموش دور می شوی،
اما نمی دانم به کجا؟
من چونان برگی که از گل فتد
تنها و غمگین می روم.
تو با قلبی شکسته و چشمانی گریان
گریزان از برم دور می شوی،
لیک نمی دانم به کدام سو می روی.
من نیز تنها و بی فرجام
به دیاری دگر ره می سپارم،
لیک در قلبم دردی جانکاه و جاودانه
آشیانه کرده است…
از کتاب رویاهای پگاهی (۱۹۰۴م)
بازگشت
روزی زندگی ام را جاودانه نفرین خواهم کرد
و با گام های خسته، و امیدی رنگ باخته
راه خانه ات را در دوردست ها خواهم یافت
و با دستانی نحیف در خانه ات را خواهم کوفت.
تو غمین و خسته بر من لبخند خواهی زد
و آرام در را به رویم خواهی گشود.
درد تاریک قلبم را در خواهی یافت
و اشک هایت به آرامی سرازیر خواهند شد.
مهر خواهرانه ات قلبم را
از نور شادی لبریز خواهد ساخت
و من زانوان مقدست را به آغوش می کشم
و از شادیِ بازیافتنت خواهم گریست.
از کتاب رویاهای پگاهی (۱۹۰۴م)
آواز غم
باران سرد و مهآلود می گرید
و روحم آواز غم را سر می دهد.
آینده، گذشته و حال در هم آمیخته
و روزهای درخشان و آفتابی
در ظلمتی مرگبار فرورفته اند.
روزها، برای گریز از زندگی اندوهبارم
من آرام و غمگین آوارگی ها می کنم،
دیگر حرف هایت را به یاد نمی آورم
و در برابرت نابینا، ناشنوا و سرگشته ام.
باران سرد و مه آلود می گرید
و روحم آواز غم را سر می دهد.
از کتاب شب و خاطره ها (۱۹۰۹م)
دو روح
منم، تویی، من و تو،
در این شب رؤیایی
ما تنهاییم، من و تو،
من هم توام، من نیستم…
نیستند روزهای دژم،
نیست وقت و زمان،
ما دو روحیم ـ من و تو،
همیشه با هم، همیشه تنها…
ما رنج و غم گذشته ها را
در کنار هم فراموش کرده ایم و
آسمان عشق ما را
نوری آرام و دل انگیز فرا گرفته است…
منم، تویی، من و تو،
در این شب رویایی
ما تنهاییم ـ من و تو،
من هم توام، من نیستم…
(۱۹۱۲)
پی نوشت ها:
Vahan Derian1-