فصلنامه فرهنگی پیمان شماره ۳۰
هامو ساهیان
نویسنده: تیگران بوغوسیان

هامایاگ گریگوریان متخلص به هامو ساهیان[۱] در سال۱۹۱۴م در دهکدهٔ لُر از منطقهٔ سیسیان ارمنستان متولد شد. وی پس از گذراندن تحصیلات ابتدایی برای ادامهٔ تحصیل به باکو رفت و در آنجا ابتدا دوره های تحصیلی دبیرستان و سپس مدرسهٔ عالی تربیت معلم را به اتمام رساند. بعد از جنگ جهانی دوم برای همیشه به ایروان رفت و تا پایان عمرش در آنجا سکنا گزید و به امور ادبی اشتغال ورزید. اشعار هامو ساهیان در بیش از ده کتاب به چاپ رسیده اند و بیشتر آنها به چند زبان دیگر ترجمه شده اند. ساهیان خود نیز ترجمه هایی از آژار دیگر شاعران و نویسندگان، از جمله آلکساندر پوشکین، سرگئی یِسنین، و فدریکو گارسیا لورکا انجام داده است.
هامو ساهیان در ادبیات معاصر ارمنی به عنوان مداح طبیعت اشتهار دارد. طبیعت برای او روح آفرینندگی است که وی را در شناخت حقایق جهان آفرینش مدد می رساند.
هامو ساهیان در سال ۱۹۹۳ م در ایروان رخت از جهان بربست.
شعر از درد و رنج زاده می شود
فرازهایی از افکار هامو ساهیان در خصوص شعر و شاعری
اگر چیزی شعر (پوئتیکا) نیست، این را بدان معنا نباید انگاشت که شعر در تضاد با آن است. در شعر ناب و واقعی رد و تأیید در یکدیگر عجین شده اند و یکی نمی تواند مفهومی مستقل از دیگری داشته باشد. مسئلهٔ اساسی در مکتب شعر و شاعری نه رد و نه تأیید چیزی، بلکه رنج و درد است که شعر از رنج و درد زاده می شود.
ساهیان، در پاسخ به این سؤال که اصولاً چگونه (در چه حالاتی یا تحت تأثیر چگونه روحیاتی) شعر می سراید، می گوید: ‹‹در حالت هایی کاملا ً متفاوت. بعضی از اشعارم زاییدهٔ حالات و لحظات غیرمنتظره هستند. کم نبوده اند مواردی که شعری را پنج سال بعد از آغاز سرودنش به پایان برده ام. چه بسا در ابتدا یک رباعی (چهار خط) نوشته ام، اما بقیه اش هنوز نیامده، و متولد نشده است. عادت دارم اشعارم را با وسواس زیاد پرورش دهم و این البته به خاطر آن است که چیزهایی را از آن حذف کنم. ولی چه پروراندنی؟ مگر نه این است که شعر را قبل از به روی کاغذ آوردن، در اندیشه ام ثبت کرده ام! و اگر قبل از نگاشتن، کلمه ای یا تصویری کم دارد. چیزی را روی کاغذ نمی آورم. من از کاغذ سفید می هراسم. چه کسی به ما اجازه می دهد پاکی این سفیدی نانوشته را لوث کنیم. از یک چیز دیگر هم می هراسم و آن آسان شدن روند نوشتن است، تا مبادا تصنعی را اجازه داده باشم، تا مبادا دروغ در آن راه پیدا کند».
از ساهیان می پرسند: ‹‹شما چه تصور و برداشتی از خوانندگانتان دارید؟›› او می گوید: ‹‹آنها مرا خواهند فهمید. من این گونه تصور می کنم. مرا کاری با خوانندهٔ ارزان و بدپسند نیست و هیچ گاه نخواسته ام آن طور بنویسم که باب طبع قشر خاصی از خوانندگان باشم. چیزی که در وجود من است، غیر آن نیست که از همنوعانم به وجودم رسوخ کرده باشد، و حالا آنها را به خودشان برمی گردانم».
و در پاسخ به این سؤال که به جز شعر، در چه جای دیگری هست، ساهیان می گوید: ‹‹من فقط و فقط در پیکرهٔ شعر وجود دارم. من می دانم که چیزی برتر از شعر نیز وجود دارد، ولی وجود من در آن چیز به کرامت شعر مفهوم پیدا می کند».
چکیده ای از مصاحبهٔ نویسنده و هنرشناس معاصر ارمنی
هاکوپ موسس با هامو ساهیان
ماهنامهٔ ادبی ـ هنری ـ اجتماعی گارون، ایروان
ترجمهٔ اشعار: تیگران بوغوسیان
گل پونه
در این دیار، هیچ شاعری
تو را به یاد نیاورده در ترانه های خویش
و ندیده تو را حتی
در کرانهٔ رویاهای خود.
ای گل پونهٔ لب جویبار،
ای گل بختِ ژاله رویِِ من
بیا تا درسروده های دیرآمده ام
گلِ مینویت نام بخشم.
* * *
این قرن زائر،
این قرن بیمار،
این قرن شوم.
می داند آیا این قرن دیوانه
که خود نیز برهٔ قربانی گشته است؟
این قرن زمین خورده و در خاک فتاده
که راه به ستارگان می برد!
این قرن علیم و دژخیم،
این قرن ساده و پیچیده،
می داند آیا که خود نیز می باید
بیندیشند چاره ای و بیابد راهی؟
این قرن نورانی و تاریک…
* * *
جهان، از برای من
درهٔ نکویی ها بود و
غم ها از من
دور بودند هنوز…
درختان به زودی
به گل می نشستند و
جهان، از برای من
درهٔ نکویی ها بود…
لک لک ها می باید
به خانه بازمی گشتند و
بخشوده می شدند گناهان زمستان
جهان، از برای من
درهٔ نکویی ها بود و
غم ها از من
دور بودند هنوز…
* * *
گُر گرفته است
بوتهٔ گل سرخ وحشی…
پرندگان قصد پرواز کرده اند.
برفراز گندمزارهای درو شده
می چکد آواز دُرنا.
ساقهٔ نی با خش خشی حزین
ترس نیستی را می خواهد براند
از خود،
و جویبار، غزل غمگینِ رفتن را
به ترنم می نشیند…
* * *
اگر شما را عشقِ کسی مجنون کرده
مرا درک خواهید کرد.
اگر شما را دردِ کسی سوزانده
مرا درک خواهید کرد.
اگر چونان بذری سالم
مرگ را پذیرا گشته و روییده
قد کشیده و به بار نشسته اید،
و در برابر وجدان بزرگ خاک
سرفرود آورده اید،
مرا درک خواهید کرد…
از کتاب گل پونه (۱۹۸۸م)
* * *
پاییز دگربار خواهد آمد
و دگربار در آسمان بالای سرت
دُرنا را خواهی دید
که رو به جنوب می رود…
تو با من خواهی ماند
ای درختم، چنار من.
روزهای گذشته خواهند گذشت
گذشته ای دور، خیلی دور.
دگربار سال ها خواهند آمد،
و دگر بار درآسمان بالای سرت
دُرنا را خواهی دید
که در بهار رو به شمال
و در پاییز رو به جنوب پرواز خواهد کرد.
بی من چگونه خواهی ماند؟
ای درختم، چنار من.
از کتاب نیایش سنگی (۱۹۶۸م)
سرود آبی رنگ
در دنیای آبیِ خاطراتم
کوه ها دگر باره آبی به تن کرده اند
و پاهایم دگربار آسمانی شده اند.
ایستاده ام در آبی لایتناهی، تنهای تنها،
و ستارگان آبیِ آبی
بر پیشانی ام می سایند.
بادهای آبی با خشمی آبی رنگ
بر سینه ام می کوبند
و با سفیری آبی رنگ جدا گشته
و گم می شوند در آبیِ لایتناهی
با سفیری آبی رنگ نهیب می زنم
بر آبیِ قلب خروشانم، لیک
در خروش بلندای آبی رنگ
گِرد خویش می چرخم از
سرگیجهٔ آبیِ آبی رنگ…
و آسمان وارونه می تابد بر چشمانم
و در بالای سرم کوه ها
و در زیر پاهایم خدایان
به خواب می روند…
از کتاب نیایش سنگی(۱۹۶۸م)
منابع:
۱.اولین کتاب، در ساحل وُرُدان[۲] (۱۹۴۶)؛۲. بادبان (۱۹۴۷)؛۳. در اوج (۱۹۵۰)؛۴. رنگین کمان در برهوت (۱۹۵۳)؛۵. در بلندی ها (۱۹۵۵)؛۶. سرو سبز نائیری[۳] (۱۹۵۸)؛۷. ارمنستان در ترانه ها (۱۹۶۲)؛۸ . قبل از غروب (۱۹۶۴)؛۹. ترانهٔ سواحل سنگی (۱۹۶۸)؛۱۰. سال هایم (۱۹۷۰)؛۱۱. سِسامی باز شو (۱۹۷۲)؛۱۲. شام شب (۱۹۷۷)؛۱۳. پائیز سبز، سرخ (۱۹۸۰)؛۱۴. گل پونه (۱۹۸۸) آخرین کتاب؛۱۵. نیایش سنگی (۱۹۹۹) مجموته اشعار.
پی نوشت ها:
Hamo Sahian 1-
۲- وُرُدان (Vorodan) نام رودخانه ای در ارمنستان.
۳- نائیری (Nairi) یکی از نام های باستانی سرزمین ارمنستان