فصلنامه فرهنگی پیمان شماره ۹۹
مردی بر فراز کوه‌ها
نویسنده: آرپی مانوکيان
آندرانیک اوزانیان
آندرانیک اوزانیان

ملت ارمنـي در نيمة نخـست سدة بيستم ميلادي سال‌هـاي سخـت و دشـواري را پشت سـر مي‌گذاشت و ارمنستان غربي(۲) که در سيطرة امپراتوي عثماني بود روزگار ناخوشايندي داشت. پيشينة اين اوضاع به اواخر سدة نوزدهم مي‌رسيد همان جايي که حوادث، تاريخ ملت ارمني را در مسيري پر از رويدادهاي دهشت‌انگيز قرار داد. اما تقدير چنان رقم زده بود که همه چيز رو به تيرگي و سياهي مطلق نرود و در اين ميان، کساني در مقام رهبري اين قوم ظاهر شدند که تنها سلاحشان توانايي‌هاي فردي و ذاتي برجاي مانده از نياکانشان بود و با تکيه بر زيربناي برخاسته از احساسات ملي و پيشينة معنويِ قرن‌ها مبارزه، در تصميمي اجباري اما خود‌خواسته از زندگي خود گذشتند و هدايت مردماني تهي از هرگونه ابزار دفاعي و تنها‌مانده در گوشه‌اي از سرزمين آبا و اجدادي‌شان را پذيرفتند.آنان مي‌بايست مبارزات مردمي را رهبري مي‌کردند که طي سال‌ها وقايع ناگوار ازحقوق مادي و معنوي محروم شده بودند و آخرين داشته‌هاي خود را براي حفظ بقا و صيانت از آنچه که به نام قوم آرمن و فرهنگ و تمدن آن باقي مانده بود وقف مي‌کردند. آري، سخن از مبارزات دفاعي ملت ارمني است و سخن از مردي است که در برابر رنج‌هاي ملتش نتوانست بي تفاوت بماند و بيشتر سال‌هاي عمرش در راه مبارزه و دفاع از سرزمين و مردمش گذشت.

در اواخـر سـدة نوزدهم ميلادي، پيامـدهاي حاصل از جنـگ‌هاي روس و عثماني(۳) شرايـط ارمنيان ساکن در امپراتوري عثماني و به طور مشخص، اراضي ارمنستان غربي را با مشکلات بيشتري همراه ساخت چرا که سبب شکل‌گيري جبهه‌هاي نبرد تازه‌اي در سکونتگاه‌هاي ارمنيان عثماني شد. در طي اين جنگ‌ها، بخشي از سپاهيان روس به فرماندهي ژنرال ارمني، لوريس مليکيان، به سوي قارص حمله کردند و اگرچه در نبردهاي ابتدايي در برابر مهارت و توان نظامي مختارپاشا، فرماندة وقت ارتش عثماني، شکست خوردند در نهايت، موفق شدند قلعة قارص را پس از محاصره‌اي طولاني تسخير کنند و نبردها را با فتح ارزروم به پايان رساندند. بنابراين، اين نبردها به نفع روسية تزاري تمام شد اما بخش‌هايي از اراضي ارمنستان غربي متأثر از اين جنگ‌ها آسيب جدي ديد و اهالي ارمني بايزيد و وان، که در اين هنگام با حملات گاه‌و‌بيگاه گروه‌هاي نامنظم سربازان عثماني مواجه شده بودند و صدمات بيشتري را تحمل مي‌کردند، در نهايت ناگزير خانه‌هاي خود را ترک کرده و به زودي، سيلي از مهاجران ارمني به سوي ارمنستان شرقي، که در آن زمان در قلمرو روسيه قرار داشت، به راه افتاد.(۴)

تلاش‌هاي سياسي و شکل‌گيـري پيمان‌هايي همچـون سن استفانو و برلن(۵) نيز، که مفـاد آنها تنها بر روي کاغـذ ماندند و هرگـز اجرا نشدند، متفکران و مبارزان ارمني را بيشتر قانع کرد که نمي‌بايست با انتظار بيهوده ازهمياري ملل مطرح و با نفوذ آن دوران بيشتر از اين جان و مال ساکنان ارمني را با خطر روبه‌رو کنند. از اين‌رو، اين ملت با ورود به مرحلة نويني از مبارزات تاريخي خويش، تن به يگانه راه‌حل باقي مانده، که همانا دفاع و ايستادگي در برابرفشارهاي کارگزاران دولت عثماني بود، دادند و اگرچه اين راه‌حل در آن شرايط بهترين آنان نبود، اما بر تسليمي که منجر به نابودي مطلق ملت ارمني مي‌شد برتري داشت.(۶) نقطة آغاز اين مبارزات سال ۱۸۶۲م است. در اين تاريخ، اهالي ارمني منطقة زيتون(۷)، که سال زراعي سختي را پشت سر گذارده بودند، از پرداخت ماليات معوقه سرپيچي کردند و ناخواسته وارد مبارزه‌اي نابرابر با لشگريان مجهزعثماني شدند و اگرچه پس از محاصره‌اي طولاني و تحمل روزها گرسنگي سرانجام تن به تسليم دادند، اما داستان پايمردي مردان و زنان و کودکان اين ناحيه، که در تمام شهرها و روستاهاي ارمنستان غربي با شور و هيجاني مثال‌زدني نقل مي‌شد، کافي بود تا ارمنيان براي حفظ داشته‌هاي قومي و ملي خود راه مبارزه و دفاع از جمعيت‌هاي انساني و نماد‌هاي فرهنگي را انتخاب کنند.(۸) ‏اين تصميم ملي در نيمة دوم سدة نوزدهم ميلادي به نقطة اوج خود رسيد و در نتيجة تحولات فکري و عملي، روحية ملت ارمني به سوي پيدايش نهضت و جرياني پيش رفت که آزادي‌خواهي را پيشة خود قرار داد و نسل جوان، که با تفکر و روح ارمنستان قديم بزرگ شده بود، آن را با فرهنگ نويني که حاصل تحصيل در دانشگاه‌هاي اروپا و متأثر از جريانات روشنفکري سده‌هاي متأخر بود، تلفيق کرد و بر عليه سياست‌هاي نابرابرانة کارگزاران دولت عثماني به ‌پا خاست.(۹)

بنابراين، از سال ۱۸۶۹م ارمنستان غربي شاهد ظهور گروه‌هاي رزمي و نظامي‌اي بود که اگرچه هدف نخستين فرماندهان اين گروه‌ها دفاع از هويت مستقل ساکنان ارمني اين ناحيه بود، ديري نپاييد که جاي خود را به مقاومت براي حفظ بقا و موجوديت ملت ارمني ساکن در ارمنستان غربي بخشيد و در خلال رويدادها، چهره‌هاي مبارزي را به تاريخ اين ملت تقديم کرد که حتي با گذر زمان داستان شجاعت‌ها و دلاوري‌هايشان نسل به نسل در سايه‌اي از روايت‌هاي حماسي کماکان پابرجاست.(۱۰) ‏در بين چهره‌هايي که در گذر حوادث اين دوران با اعمال و افکارشان نقش مؤثري در پيشبرد وقايع به سوي نتايج خوشايند داشته‌اند و به‌سبب بارها شجاعت و ازخودگذشتگي به قهرمانان ملي مردم ارمني بدل شده‌اند، مي‌توان ادعا کرد که ژنرال آندرانيک اوزانيان(۱۱) ‏تأثيرگذارترين و نقش‌آفرين‌ترين آنان بوده است چراکه مبارزات داوطلبانه و هدايت‌هاي مدبرانة وي آن‌چنان تأثيري بر روند رويدادها داشته که بارها و بارها درمستندات تاريخي بر آنان تأکيد شده و داستان شجاعت‌ها و پيروزي‌هايش به گونه‌اي حماسي در رمان‌هاي ارمني روايت شده و مي‌شوند.بياييد مدخل کلام را کوتاه کنيم و به اصل موضوع بپردازيم تا در جايگاه راوي رويدادهاي دورة نقش‌آفريني اين فرمانده نظامي به درک درستي از وي در تاريخ مبارزات دفاعي ارمنيان دست يابيم و هدف اصلي اين نوشتار را، که شرح رويدادهاي تاريخ ارمنستان غربي از اواخر سدة نوزدهم تا سال‌هاي پر مخاطرة جنگ جهاني اول است، هرچه شايسته‌تر تأمين کنيم. لازم به توضيح است اگرچه در حين اين نوشتار سخن از ژنرال آندارنيک اوزانيان در مقام چهرة نخست حوادث به وفور به ميان آمده، مقصود اصلي به هيج وجه شرح زندگاني اين شخص نيست بلکه نيت، تفسير و تبيين وقايع پر فراز و فرود ارمنستان غربي در دوراني است که وي سکان هدايت مبارزات دفاعي و نهضت آزادي‌خواهي ارمنيان را در دست داشته و البته، در روند اين بررسي نيم‌نگاهي نيز برتأثيري که شخصيت و هويت نظامي وي در مقام فرماندهي شجاع و از‌خود‌گذشته بر نويسندگان و شاعران انقلابي ارمني اوايل سدة بيستم برجاي گذارده نيز خواهيم داشت چراکه به ظن بسياري از اديبان اين تأثير منجر به شکل‌گيري مکتب نويني در ذيل عنوان ادبيات انقلابي ارمني شده است. اضافه مي‌کنيم، از آنجايي که گسترة حوادث جنگ جهاني نخست سرزمينمان را نيز متأثر کرد وگذر حوادث به گونه‌اي پيش رفت که بخش‌هايي از زندگي نظامي آندرانيک در ايران گذشت، در بخش‌هايي از اين نوشتار با تکيه بر مستندات تاريخي تصوير موجزي از رويدادها و زندگي اجتماعي مردمان ساکن در نواحي شمال غربي ايران ارائه کرده‌ايم و به بازگويي و تطابق کوتاهي از وقايع مشترک ثبت شده در منابع ارمني و فارسي پرداخته‌ايم.

« زمستان بود.يک روز که از مدرسة روسي تفليس به خانه بازگشتم، در اتاق پذيرايي با ناشناسي که پدرم گرم صحبت با وي بود، رو‌به‌رو شدم. با آن دقت عميقي که پدرم به سخنان او گوش مي‌کرد ناخودآگاه من نيز توجهم معطوف آن ناشناس شد. او مردي ميان سال، چهارشانه با اندامي متناسب بود که به سبک اروپايي‌ها لباسي به‌رنگ روشن بر تن داشت و زنجير ساعت طلايش، که از سينه تا جيب بغل معلوم بود، به وي ظاهري همچون بازرگانان ارمنستان شرقي بخشيده بود.موهاي پرپشت مشکي‌اي داشت، ريش تيره، سبيل کلفت و چشم‌هاي نگران اما خندان که به محض اينکه به طرف مقابل خيره مي‌شدند او را جذب و محصور مي‌کردند.کم ديده‌ام آدم‌هايي با چنين نگاه‌هاي عميق و پر معنا … . احساساتي که مي‌شد ابروهاي تيره‌اش را به هم نزديک مي‌کرد و بالا مي‌برد و در اوج احساسات، خطوط وچروک‌هاي پيشاني بلندش هرچه بيشتر نمايان مي‌شدند.او با شور و اشتياق خاص و با تمام وجودش در حال روايت داستاني بود.کلماتش از اعماق سينه با صدايي دلنشين ادا مي‌شدند و گاه، بي هيچ دليلي با صداي بلند همچون کودکان مي‌خنديد. در تمام مدت حضورش پشت سر هم سيگار مي‌کشيد، به گونه‌اي که چهره و چشمان نگرانش با هاله‌اي آبي رنگ از دود سيگار احاطه شده بودند و در پشت آن پردة آبي در آميخته با ابري از دود، ديدگانش مملو از رازهاي ناگفتة فراواني به سختي پيدا بودند.بي‌وقفه، صحبت مي‌کرد و پدرم با جان و دل به حرف‌هايش گوش مي‌داد. به نظر مي‌آمد سال‌هاست که آن مرد را مي‌شناسد. از همان نگاه نخست مي‌شد صميميت ميان آن دو را فهميد اما چگونه بود که من قبلاً هرگز آن ناشناس را در خانه‌مان يا درجايي ديگر نديده بودم؟به ياد ندارم با چه واژگاني پدرم مرا به مهمانمان معرفي کرد. آن ناشناس، با يک درنگ کوتاه صحبت‌هايش را قطع کرد. دستش را به سوي من دراز کرد و پس از اينکه لحظه‌اي دست کوچک من در دست قوي وي گم شد، بلافاصله روايتش را از سر گرفت.يادم هست که صحبت از وقايع موش، ساسون،آختامار، وان و ديگر مناطق ارمنستان غربي بود. و باز هم به خاطر دارم که عصر يکي از روزهاي سال ۱۹۰۴م بود». (۱۲)

اين همه، روايت‌ها و برداشت‌هاي شخصي وارتگس آهارونيان(۱۳) از نخستين ديدارش با آندرانيک اوزانيان از آن سال‌هايي است که وي در نقش فرمانده نظامي سال‌هاي نخست مبارزات خود را سپري مي‌کرد. وارتگس بعدها همدم آندرانيک و شاهد و شنوندة بسياري از حوادث زمانة وي شد و بسياري از وقايع، نبردها و مبارزات دفاعي آندرانيک و هم‌رزمانش را به رشتة تحرير درآورد.(۱۴)به زعم آهارونيان، آندرانيک ذاتاً جنگجو بود و تمام خصوصيات يک فرمانده نظامي را داشت. او معتقد بود که با تکيه بر باورها و اعتقاد قوي‌اش به خداي يگانه و آرمان‌هاي معنوي ملت ارمني در راه نجات مردم سرزمينش بي‌پروا و با از‌جان‌گذشتگي تمام وارد کارزار مي‌شود.(۱۵) او فرماندهي با درايت با چشماني نافذ بود که به محض ورود به ميدان جنگ همة جوانب رزم پيش‌رو را مي‌سنجيد و در اندک زماني، با تشخيص نقاط قوت و ضعف گروه تحت فرماندهي‌اش از آرايش نظامي مناسب بهره مي‌برد. همين امربارها سبب شد تا وي و گروهان تحت فرمانش از جبهه‌هاي نبرد‌هاي نا برابر پيروز خارج شوند.اما در آخر و باز، به گمان وارتگس آهارونيان، زماني که آندرانيک از طوفان حوادث فراوان عبور کرد، به مانند هر قهرمان ديگري که با دغدغه‌هاي دروني‌اش دست‌و‌پنجه نرم مي‌کند در چارچوبي از انزوا و تنهايي فکري گرفتار شد و در اين ميان، زمانه هم چندان با وي مهربان نبود و شايد، همين امر سبب شد که او مدت کوتاهي پس از گذر سياسي ارمنستان به سوي جمهوري مستقل همچون آخرين نبردهاي ناکامش ناگزير عقب‌نشيني کرد و مابقي عمر خود را در عزلت و تنهايي و به دور ازهرگونه رزم و هياهوي سياسي گذراند.(۱۶) ‏اکنون، به نظر مي‌رسد بايستي کمي بيشتر دربارة آن ناشناس بدانيم. آندرانيک اوزانيان در سال ۱۸۶۶م، در خانواده‌اي که براي نسل‌هاي متوالي به حرفة نجاري اشتغال داشتند در شهر کوچک شابين کاراحيصار(۱۷) ‏به دنيا آمد. او در يک‌سالگي مادر خود را از دست داد و از آن پس، خواهر بزرگترش مسئول تربيت و نگهداري وي شد. آندرانيک تحصيلات ابتدايي خود را درمدرسة ارمني زادگاهش به پايان رساند و در عنفوان جواني و درحالي‌که فقط هفده سال داشت، ازدواج کرد اما در فاصلة کمتر از يکسال همسر و فرزند تازه‌به‌دنيا آمدة خود را از دست داد و از آن پس، تا ساليان زيادي ازدواج نکرد.با شکل‌گيري گروه‌هاي مبارز، آندرانيک به زودي به جريان فکري‌اي تحت رهبري کشيش ارشد شهرشان پيوست اما پس از مدتي فعاليت‌هاي اين گروه توسط کارگزاران عثماني متوقف و او به همراه اعضاي ديگر گروه بازداشت شد اما از زندان فرار ‌کرد و به کنستانتينوپل رفت و در آنجا، پيشة پدر را پي گرفت و در کارگاه نجاري‌اي، مشغول به‌کار شد. سپس، او ابتدا وارد جريان فکري و سياسي هنچاکيان(۱۸) ‏شد اما با تشکيل فدراسيون انقلابي ارمني(۱۹) به آن گروه پيوست و سرانجام، در ۱۸۹۷م با نيت پيوستن به گروه‌هاي رزمي ارمني به قفقاز رفت و پس از گذراندن آموزش‌هاي نظامي درکنار هم‌رزمانش در نقاط مختلف ارمنستان غربي در جنگ‌هاي محلي شرکت کرد. هم‌زمان، به سبب مهارتش در نجاري سلاح‌هاي آسيب‌ديده‌اي که از سربازان عثماني به غنيمت گرفته مي‌شد را نيز تعمير مي‌کرد.آندارنيک از همان ابتداي ورودش به گروه‌هاي رزمي داوطلب در شناسايي راه‌ها و يافتن مکان‌هايي براي محاصرة صفوف لشگريان عثماني توانايي خاصي از خود نشان داد و پس از آنکه جريان مبارزات دفاعي ارمنيان شماري از رهبران نظامي خود را در طي مبارزات از دست داد، در مقام فرمانده رزمندگان ارمني ظاهر و در جبهه‌هاي نبرد متعددي، پيروز شد.(۲۰) ‏

« … ذاتاً، جنگجوست و با جاي‌جاي ارمنستان از کوه‌ها تا دره‌ها به خوبي آشناست، فرماندهي با درايت که همتا ندارد و به همان اندازه که نترس است و با شجاعت مي‌جنگد، کاملاً محتاط و با تأمل ميدان جنگ را اداره مي‌کند.
…چشمان نافذي دارد … همگي ما به سختي از ميان کوه‌ها و دره‌ها، در حاليکه سلاح‌هاي سنگين بر دوش داريم، با پاي پياده به راه خود ادامه مي‌دهيم و هرکس حواسش به خود و راه خودش است اما آندرانيک اين‌گونه نيست او مراقب همه چيز و همه کس هست و گاهي، حتي به جاي ما نيز مي‌بيند، طوري که خيال ما راحت است و بي هيچ واهمه‌اي، قدم در مسير مي‌گذاريم. هيچ چيز از ديدگان او به دور نمي‌ماند و با کنجکاوي خاصي موقعيت و طبيعت مکان‌ها را مي‌سنجد و در آخر، بهترين مواضع را براي رويارويي با دشمن انتخاب مي‌کند. جنگيدن در رکاب آندرانيک همچون بازي‌هاي کودکانه لذت‌بخش است».

اين جملات نقل قولي از موراد(۲۱) دربارة هم‌رزمش، آندرانيک، است که در خاطراتش همواره خود را يکي از مريدان و سربازان وي معرفي مي‌کند.(۲۲)در نوامبـر ۱۹۰۱م آندرانيـک به همـراه گـروه رزمنـدة خـود در ناحيـة موش(۲۳) ‏در نزديکي ديرآراکلوتس(۲۴) توسط لشگري متشکل از پنج هزار سرباز عثماني محاصره شد. آن زمان فقط پنجاه نفر از هم‌رزمانش در رکاب وي بودند. فرماندهان سپاه عثماني ابتدا از وي خواستند که پيش از هر اقدامي تن به تسليم دهد اما آندرانيک و هم‌قطارانش تا هفته‌ها مقاومت کردند و سرانجام، در حالي‌که لباس مبدل سربازان عثماني را برتن داشتند از پنجره‌هاي کوچک واقع در گنبد کليسا خارج شدند و در محوطة پشتي ساختمان به کمک ريسمان‌هايي که از پارچه‌هاي موجود در کليسا تهيه کرده بودند پايين آمدند و پس از نفوذ به داخل لشگريان، در حالي‌که در نقش سربازان عثمانـي با صدايـي بلنـد به زبان تـرکي سخن مي‌گفتند بدون هيچ درگيري‌اي از ميان صفوف آنان عبور کرده و موفق به فرار شدند. اين اقدام آندرانيک افزون بر اينکه سبب شهرت وي شد در مقام فرماندهي نظامي که در عين حال نمادي از رزمنده‌اي شجاع بود، مورد توجه مقـامـات سياسـي دول خارجي‌اي که در آن سال‌ها در شهر موش حضور داشتند قرار گرفت. اين توجه‌ها تا حدي بود که درايت نظامي وي حتي در يکي از پاراگراف‌هاي خبري نيويورک تايمز نيز انعکاس يافت.(۲۵)در سـال ۱۹۰۳م، آنـدرانيـک بيـش از پيـش مي‌دانست که دولـت عثمانـي از سياست آزار ساکنـان ارمني عقب‌نشيني نخواهد کرد و بر‌خلاف وعده‌هاي دولتمردانش، اقدام جدي‌اي به منظور اصلاحات در استان‌هاي ارمني‌نشين انجام نخواهد داد. در آن روزگاران، بيشتر رزمندگان ارمني در کوهستان‌هاي ساسون(۲۶) ‏متمرکز بودند، منطقه‌اي به مساحت ۱۲,۰۰۰ کيلومتر مربع که بيشتر جمعيت آن را ساکنان ارمني تشکيل مي‌دادند. ساسون به سبب موقعيت جغرافيايي خاصش، به‌طور سنتي از دير باز مرکز دفاعي مهمي براي ارمنيان بود و در اين سال‌ها، از نقطه‌نظر کارگزاران دولت عثماني به منطقه‌اي نافرمان و پرآشوب بدل شده بود چرا که ساکنانش طي چندين سال ازپرداخت ماليات مقرر خودداري کرده بودند.آندرانيک، که مي‌دانست هدف بعدي ارتش عثماني حمله به اين ناحيه و سرکوب اعتراضات و نافرماني ساکنان آن است، از مدت‌ها پيش شماري از افرادش را در کوه‌هاي اين ناحيه مستقر کرده بود. به پيشنهاد وي در اواخر سال ۱۹۰۳م با گروهي از فرماندهان نظامي، که مبارزات دفاعي ارمنيان را هدايت مي‌کردند در يکي از روستاهاي اين ناحيه شورايي برگزار کردند تا بهترين و مؤثرترين شيوة دفاعي را در برابر حملات احتمالي لشگريان عثماني به کار گيرند. در طي اين جلسه، آندرانيک پيشنهاد کرد که از نقطه‌نظر وي بهترين دفاع اين است که پيش از هر اقدام دولت عثماني ساکنان اين ناحيه قيام کنند و با لشگريان عثماني، که در اين منطقه پراکنده شده بودند، وارد جنگ شوند اما پيشنهادش از سوي ديگر فرماندهان پذيرفته نشد چرا‌که به ظن آنان پيش‌قدم‌شدن براي جنگي بزرگ با ارتشي قدرتمند و مجهز با سلاح و نفرات محدود، بدون شک به شکست و تلفات سنگين مي‌انجاميد. بنابراين، تصميم بر آن شد که يک خيزش علني اما محدود در ناحية ساسون در برابر جمعي از لشگريان عثماني صورت گيرد و فرماندهي آن نيز به شخص آندرانيک واگذار ‌شد. نخستين درگيري‌ها از ژانوية ۱۹۰۴م آغاز شدند و در نبرد نهايي، گروه دويست نفري داوطلبان ارمني در حاليکه هزار نفر از ساکنان محلي نيز آنان را ياري مي‌کردند در برابر سپاه پانزده هزار نفري عثماني قرار گرفتند که نبردي سخت و جانکاه بود اما آندرانيک سلاح بر زمين نگذاشت و مقاومت را تا چند ماه ادامه داد تا اينکه شدت حملات توپخانة ارتش عثماني و بي‌خانمان شدن هزاران نفر از ساکنان در نهايت به مقاومت وي پايان ‌داد و لشگريان عثماني در پايان ماه مه سرانجام قيام مردم ساسون را در هم شکستند.آندرانيک و شماري از هم‌قطارانش موفق مي‌شوند که خود را به درياچة وان وجزيرة آختامار برسانند و سرانجام، از طريق ايران به قفقاز مي‌روند. نيت وي از اين عقب‌نشيني جمع‌آوري نيروهاي تازه‌نفس و منظم بود چرا که اکنون مي‌دانست با نفرات کم و بي‌تجربه در امر نظامي‌گري هرگز نخواهد توانست در برابر ارتش منظم و مجهز عثماني پيروز شود.(۲۷) ‏اگرچه مبارزات آندرانيک در ساسون به پيروزي ختم نشد، مقاومت و سرسختي وي درطي ماه‌ها ايستادگي از وي چهره‌اي قهرمانانه در يادها و خاطرات بر جاي گذاشت. از آن پس، نام وي در مقام فرمانده گروه‌هاي رزمي ارمني نقل محافل اهالي شهرها و روستاهاي ارمنستان غربي بود و رشادت‌هايش به حدي مورد ستايش قرار مي‌گرفت که از سوي رهبران و اعضاي فدراسيون انقلابي ارمني، که آندرانيک خود جزوي از ساختار آن بود، لقب قهرمان ملي دريافت کرد.(۲۸) ‏آندرانيک در اواخر سال ۱۹۰۴م ابتدا به قفقاز و سپس، به ژنو رفت. در آنجا، با نويسنده‌اي به نام سيامانتو(۲۹) ‏ملاقات کرد. اين ديدار انديشة اين نويسندة جوان را، که از مدت‌ها پيش مبارزات دفاعي ارمنيان را موضوع اشعار و رمان‌هاي خود قرار داده بود، دگرگون کرد و افکار و انديشه‌ها و روايت‌هاي فرمانده نامي ارمني آن روزها بر وي عميقاً تأثير گذارد و افزون بر اينکه او خاطرات آندرانيک را در قالب روايت و ثبت رويدادها در جريان تاريخ مکتوب کرد با ديد واقع‌گرايانة يک نويسندة معاصر مبارزات دفاعي ارمنيان را در رمان‌هاي آتي‌اش به تصوير کشيد و در اين ميان، به آندرانيک نقش راوي و قهرمان داستان‌هايش را بخشيد و همنشيني سيامانتو با آندرانيک به نقل بسياري از حوادث برپاية روايت‌هاي عيني و مستند در رمان‌هاي وي منتج شد.(۳۰) افزون‌بر اهميت روايي مستند آثار سيامانتو، وي را بايستي از پيشگامان شعر ملي و انقلابي ارمني دانست، يعني همان مکتب ادبي‌اي که از اواخر سدة نوزدهم ميلادي متأثر از رويدادهاي اين دوره از ارمنستان غربي آغاز شد و از طريق افکار و سپس، آثار شاعران و نويسندگان ارمني به يادگار ماند.اين مکتب ادبي در نيمة نخست سدة بيستم ميلادي آن چنان پرورده و رشد يافته بود که بنا بر نظر شماري از صاحبان انديشه بايستي از آن دوره با عنوان عصر طلايي آن نام برده شود.سيامانتو به مانند بسياري از نويسندگان اين دوره به بازگويي رنج‌ها و آلام ساکنان ارمنستان غربي که در يوغ کارگزاران دولت عثماني روزگار مي‌گذراندند پرداخت. او براي اين منظورشيوه‌اي منحصر‌به‌فرد به کار برد چرا که خود از همان مردم و رنجي مکرر در عذاب بود و نوشتن را راهي براي سازش با دردها و تقدير ملتش مي‌دانست.داستان‌هاي وي ـ که مملو از مضاميني چون کشتار با چوبه‌هاي دار،خيابان‌هاي خونين و روستاهاي غارت شده بودند ـ افقي دور و پر از اميد را به تصوير مي‌کشيدند و او با قرار دادن سوگ و مقاومت در کنار يکديگر، يعني همان روحيه‌اي که از آندرانيک آموخته بود، ارادة مبارزه و پايداري را به مخاطبانش منتقل مي‌کرد. مضامين انتخابي وي نشان از اشتياق بي‌حد نويسنده‌اي دارد که با يگانه سلاح خود سعي دارد روح آزرده اما مقاوم مردمش را با تفسير هويت قهرماني مبارز به ايستادگي دعوت کند. او بي‌شک يکي از تأثير‌گذارترين نويسندگان مکتب ادبي انقلابي ارمني بوده است.(۳۱) ‏حضور آندرانيک در ژنو، که در آن زمان پايگاه روشنفکران ارمني بود، فقط بر نويسندة جواني چون سيامانتو تأثير نگذاشت بلکه ديگر بزرگان اين عرصه را نيز به خلق آثار منحصر به‌فردي در اين مکتب ادبي واداشت. وارتگس آهارونيان، که در طي حضور آندرانيک در ژنو او را بارها ملاقات کرده بود، خاطرات خود از اين دوره و همچنين، تأثيري که روايات آندرانيک از وقايع جنگ‌ها بر انديشه و قلم پدرش داشته است را اين چنين بيان مي‌کند:

« اواخر تابستان به همراه همة اعضاي خانواده به سويس و ژنو،که پدرم از دو ماه پيش درآنجا اقامت داشت، رفتيم. ژنو شهر مهيجي برايم بود چراکه دفتر هيئت تحريرية دروشاک(۳۲) ‏در آنجا قرار داشت. در قفقاز، ما دروشاک را مخفيانه مي‌خوانديم و من به مانند بسياري ديگر از نوجوانان ارمني مي‌دانستم که نوشته‌هاي چاپ شده بر روي آن ورق‌هاي نازک و شکننده چقدر با ارزش هستند و چقدر با احتياط، دست‌به‌دست‌شان مي‌کرديم .من در دروشاک، به نام نويسندگاني مثل کريستاپور ميکائيليان(۳۳)، سيامانتو و … برخورده و با نوشته‌هايشان آشنا شده بودم که اکنون با همگي آنها در ژنو ملاقات کردم.در وسط مزرعة نه چندان وسيعي، نزديک به يکي از کوچه‌هاي شهر، در ساختماني سه طبقه، دفتر و چاپخانة دروشاک قرار داشت … . در بين اعضاي فعال آنجا، ملاقات دوباره‌ام با آندرانيک کاملاً غافلگيرم کرد و شادي بي‌وصفي به من بخشيد. با او به مانند دوستي قديمي برخورد کردم و عجيب بود که از همان ابتدا، وي را خيلي صميمانه بانام کوچکش خطاب کردم، يعني با همان نامي که آن قهرمان مردمي در بين ساکنان قفقاز شهرت داشت ـ آندرانيک ـ . از آن پس هر روز به دفتر دروشاک سر مي‌زدم تا آنجا او را ببينم.عصر روزي که او مهمان ما بود در حين روايت‌هاي بي‌پايانش داستاني از جريان نبردهاي ساسون تعريف کرد که ذهن و احساساتمان را به شدت تحت تأثير قرار داد به گونه‌اي که بي‌درنگ آن را در دفتر خاطراتم ثبت کردم. گويا، در حين جنگ‌هاي ساسون سربازان عثماني به روستايي به نام گومر،که به يکي از کانون‌هاي دفاعي رزمندگان ارمني به فرماندهي وي تبديل شده بود، حمله مي‌کنند.آندرانيک و هم‌رزمانش به همراهي ساکنان آنجا، که در برابر شمار زياد سربازان عثماني ناتوانند، ناگزير مي‌شوند از روستا خارج شوند و در تپه‌هاي مشرف به آنجا، پناه گيرند.آنها بنا به صلاحديد خود او پيش از ترک روستا خانه‌ها را آتش مي‌زنند تا مأمن و آذوقه‌اي براي سربازان عثماني باقي نماند ليکن در حين تقلاي خروج از روستا شماري از خانه‌هاي دهکده سالم مي‌مانند. اين امر سبب مي‌شود که يکي از زنان پير روستا ـ که حاضره نام داشت و تازه خود را به سختي به بالاي تپه رسانده بود ـ به سوي دهکده و براي آتش زدن خانه‌هاي برجاي مانده بازگردد. آندرانيک در پايان روايتش اين‌چنين تعريف ‌کرد که مدتي پس از رفتن حاضره دود غليظي آسمان روستا را فرا گرفت اما حاضره هرگز به پناهگاه بالاي تپه بازنگشت!

اين روايت کوتاه آندرانيک بر پدرم آن چنان تأثيري گذاشت که بعد از چند روز با قلم جادويي خويش داستاني با نام حاضره خلق کرد. داستان پدرم پيرزن بيوه‌اي را ترسيم مي‌کرد که در طي هر سه ازدواج گذشته‌اش همسرانش را از دست داده و فرزندي ندارد و هميشه از سوي زنان روستا با اصطلاح حاضرة سرخور به سخره گرفته مي‌شود و اگرچه او زن روستايي ساده‌اي است، اما افکار و خواسته‌هايش بزرگ‌اند و در آن روزهاي پر‌آشوب، تنها چيزي که آرامش مي‌کند صحبت دربارة رزمندگان ارمني است و سخن از آندرانيک که به ميان مي‌آيد او را، که هرگز نديده است، مدام مي‌ستايد و وي را با عبارت مردي بر فراز کوه‌ها خطاب مي‌کند وتنها آرزويش پيش از مرگ اين است که براي يک‌بار هم که شده قهرمان محبوبش را ملاقات کند».(۳۴) ‏

در داستان آهارونيان، حاضره پس از آتش زدن خانه‌ها به سوي بلندي‌هاي مجاور روستا، جايي که فرمانده رزمندگان ارمني نظاره‌گر اعمال آن پير‌زن بي‌باک است، مي‌دود و زماني که رمقي برايش نمي‌ماند، آندرانيک براي کمک به وي به سويش مي‌شتابد که ناگهان سربازان دشمن او را آماج تيرهايشان قرار مي دهند و حاضره براي نجات وي بدن خود را سپر مي‌کند و در برابر تيرها مي‌ايستد ودر نهايت، با جسمي پرجراحت بر زمين مي‌افتد و آندرانيک، که اکنون به او رسيده، در کنار وي مي‌نشيند وپير‌زن در آخرين لحظات زندگي به آرزويش مي‌رسد و لحظه‌اي کوتاه، چهرة قهرمان محبوب خود را مي‌بيند.(۳۵)

به اين ترتيب ،آهارونيان از نخستين نويسندگان مکتب ادبيات انقلابي ارمني بود که همچون سيامانتو قهرمان محبوب زمانه را وارد داستان‌هاي خويش ساخت و بر‌خلاف نويسندگان نسل نخست اين مکتب، که شخصيت‌هاي باستاني و تاريخي ارمني را چهرة محوري رمان‌ها و اشعار خويش قرار مي‌دادند، براي بازگويي روحية مقاومت و پايمردي ملت ارمني در سدة بيستم ميلادي ازهويت واقعي قهرماني زنده بهره برد. او در مقام متفکري سياسي باور داشت از اين طريق بهتر خواهد توانست بر روح و ذهن مخاطبانش رسوخ کرده و به آنان اميد و نويد رهايي در آينده بخشد.آثار آوتيس آهارونيان اگرچه آميخته با قلم رؤيا‌پردازانه و تخيلات نويسنده‌اي پر‌احساس است که ديدگاه وسيع معنوي‌اش را به نمايش مي‌گذارد، آينه‌اي از واقعيت رويدادها و روايتگر سادة زندگي مردم عادي است. بنا‌بر نظر بسياري از منتقدان متأخر،آوتيس آهارونيان نويسندة دانا و با استعدادي است که قلم خود را وقف اعتلاي آگاهي عموم مردم کرد. او در نوشته‌هايش از دل هزاران نفري حرف مي‌زند که براي بقا چاره‌اي جز دفاع ندارند و هم‌زمان، به آن هزاران نفر مي‌آموزد که فکر بس است و بايستي عمل کرد.(۳۶)

آندرانيک در سفر به اروپا مدتي نيز در بلغارستان ماند که در آنجا نيز با جمعي از نويسندگان و متفکران ارمني ديدار کرد و بخشي از ديدگاه‌ها و نظرات خويش در ارتباط با شيوه‌هاي جنگي و رزمي خود را، که حاصل تجربياتش از سال‌ها فرماندهي و هدايت مبارزات دفاعي ارمنيان در ارمنستان غربي بود، با آنان به اشتراک ‌گذاشت. توصيفات آندرانيک از آن تجربيات و شيوه‌هاي وي در طي جنگ‌هايش به قدري جالب و در نوع خود، بي‌نظير بود که به زودي بر پاية آنها کتابي تحرير شد که به ظن بسياري نخستين قانون‌نامة رزمي مکتوب به زبان ارمني است. اين کتاب با عنوان دستورالعمل‌هاي نبرد درسال 1906م در مجموعة دروشاک به چاپ رسيد.کتاب دستورالعمل‌هاي نبرد، که مشتمل بر مواضع و شيوه‌هاي گوناگون جنگ‌هاي پارتيزاني است، ازچندين فصل تشکيل شده و آگاهي از ضروريات و جزئيات رزم، اعمال شيوه‌هاي رفتاري مؤثر صحيح براي تقويت روحية رزمندگان در طي راهپيمايي‌هاي طولاني و روزمرگي سربازان از اهم مطالب آن هستند. آندرانيک با خلاصه کردن تجربيات شخصي خود از مبارزات دفاعي ارمنيان استراتژي رزمندگان ارمني را در آن مطرح کرده و به تشريح اقدامات آنان در موقعيت‌هاي گوناگون جغرافيايي مي‌پردازد.

از آنجايي که بيشتر شهرها و روستا‌هاي ارمنستان غربي در پهنة دشت‌ها يا کوهپايه‌ها واقع شده بودند و حفاظت ساکنان اين نواحي به سبب موقعيت جغرافيايي آنجا کار بسيار سختي بوده است، آندرانيک شيوه‌ها و تجربه‌هاي مختلفي درچگونگي دفاع و نبرد مواضع اين‌چنيني را در مجموعة کتابش تفسير مي‌کند. از آنجايي که شناخت و تبيين هر‌چه بهتر شخصيت نظامي آندرانيک بدون بازگويي هرچند کوتاه از بخش‌هايي از کتابش با کاستي‌هايي همراه مي‌شود در اينجا، بخش‌هايي ازنقطه‌نظرات و ديدگاه‌هاي وي درارتباط با شيوة رويارويي با صفوف دشمن و چگونگي استقرار در مواضع دفاعي با موقعيت‌هاي جغرافياي متفاوت را نقل مي‌کنيم :

« در جنگ‌هايي که در روستاهاي واقع در دشت اتفاق مي‌افتاد، مي‌بايست بي‌درنگ و تا پيش از رسيدن نيروهاي مقابل به کمک اهالي در زمين‌هاي هموار سنگرهاي خاکي ايجاد کرد چرا که در روستاهايي با چنين موقعيت‌هاي جغرافيايي مکان‌هاي مناسبي براي دفاع و جنگ متقابل وجود ندارد و چنانچه روستا با باغاتي احاطه شده است، مواضع دفاعي حتماً بايستي به دور از درختان در نظر گرفته شوند تا فرصت مخفي شدن سربازان دشمن در محوطة اين باغ‌ها از آنان سلب شود. اگر اين تمهيدات به کار گرفته نشود، مسلماً با تلفات بالايي از سربازان خودي درگيري‌ها به شکست ختم خواهد شد .شيوة ديگردر مواضع اين چنيني اين است که اگر روستا کليسايي دارد، بايستي نردباني را از قبل آماده کرد تا بتوان در مواقع ضروري به سقف کليسا، که حتما بلندترين ساختمان روستاست، دست يافت. در آنجا موقعيت مناسب‌تري براي نشانه‌گيري وجود دارد و در حالي که سر تفنگ‌ها به سمت پايين خم شده، مي‌توان به راحتي سربازان دشمن را نشانه گرفت. اگر دشمن مسلح به توپخانه بود، تپه‌هاي خاکي مرتفعي ايجاد کنيد و در پشت آنها گودال‌هايي حفر کرده و سنگر بگيريد اما چنانچه روستا در دره و يا کوهپايه و يا گودي‌اي قرار دارد، بايستي چند جنگجو را به همراه شماري از ساکنان محلي به ارتفاعات مشرف به روستا به منظور ديده‌باني بفرستيد و تفنگ‌داران را درحالي که در ورودي خانه‌ها دراز کشيده و نشانه گرفته‌اند تا پايان روز و در طي تاريکي شب آماده نگه داريد و اگر روز بعد با اولين اشعة خورشيد کماکان خبري از صفوف دشمن نشد، يکي از سربازان معتمد را به جايي که ديده‌بان‌ها از روز قبل مستقر شده‌اند، بفرستيد و منتظر بازگشت وي و اخبار مربوط به مواضع جديد دشمن بمانيد. در اين حين، چنانچه در فاصلة 200 تا 1000 متري روستا تپه‌هايي وجود داشت، اهالي را به آنجا منتقل کنيد تا مخفي شوند. در غير اين صورت، بهتر است که از جابه جا کردن ساکنان خودداري کنيد و منتظرورود صفوف دشمن بمانيد و با آنان رو‌ در رو بجنگيد و از روستا و ساکنانش تا جاي ممکن دفاع کنيد».

آندرانيک در کتابش به گروه‌هاي رزمي ارمني توصيه مي‌کند تا جاي ممکن از گذرگاه‌هايي که در احاطة کوه‌هاي بلند هستند، عبور نکنند چرا که ارتفاعاتي که اين تنگه‌ها را احاطه کرده‌اند بهترين موقعيت براي حملات ناگهاني سربازان دشمن محسوب مي‌شوند. تفنگ‌داران دشمن مي‌توانند از فراز اين ارتفاعات با ديد و تسلط بهتري سربازان در حال عبور از تنگه را مورد هدف قرار دهند. او در ادامه، مي‌افزايد :

« البته، از آنجايي که طبيعت ارمنستان غربي مملواز راه ها و جاده هاي باريک در عمق دره‌هايي است که با کوه‌ها و تپه‌هاي مرتفع احاطه شده‌اند و در هر حال سربازان ارمني هرزگاهي ناگزير خواهند بوداز معابر اين چنيني عبور کنند بهتر است پيش از ورود به اين مسيرها، تفنگداراني در چهار طرف تنگه در حاليکه ارتفاعات اطراف را زير نظر دارند مستقر کرد تا بتوانند در صورت نياز با هدف قرار دادن تيراندازان دشمن از هم‌رزمانشان که مي‌بايست حتماً به صورت پراکنده و نامنظم و با نهايت سرعت ممکن از تنگه رد شوند، پشتيباني کنند».(۳۷)

آندرانيک در 1907م پس از شرکت در مجمع شوراي فدراسيون انقلابي ارمني در وين(۳۸) نشان داد که افزون بر جنگيدن توان ورود به سياست و فعاليت و حتي، روحية رهبري در اين عرصه را نيز دارد. او در پايان اين مجمع، با دعوت از تمام جريان‌هاي فکري و گروه‌هاي رزمي ارمني، که بنا براختلاف‌نظرها و سليقه‌هاي متفاوت به سوي جدايي از يکديگر و تغيير و تضعيف مسير مبارزات دفاعي حرکت مي‌کردند، آنها را به خويشتن‌داري و اتحاد دعوت کرد. جذبه و شخصيت تأثيرگذار وي در مرتبت قهرماني ملي در آن زمان به قدري بود که به زودي همة گروه‌هاي مبارز و جريانات فکري فارغ از ديدگاه و باورهاي گوناگون به توصيه‌اش عمل کردند و به اختلافات در آن مقطع پايان دادند.(۳۹)

هم‌زمان با روند دورة دوم جريان مشروطه‌خواهي در امپراتوري عثماني و حمايت و اميدواري برخي از جريانات سياسي و فکري ارمني، که رهبران ترک‌هاي جوان حاضر در اين نهضت را روشنفکران و نو انديشان مصممي مي‌دانستند که از ايجاد تغيير و اصلاحات در عثماني و بهبود شرايط زندگي قوميت‌هاي گوناگون ساکن درآن سرزمين سخن مي‌گفتند و وعدة آينده‌اي با شهروندان برابر را مطرح مي‌کردند، آندرانيک بنا بر تجربيات و رويدادهاي تلخي که اغلب موارد در طي مبارزات دفاعي‌اش شاهد آن بود هرگز نتوانست به اين نهضت و بنيان‌گذارنش اعتماد کند و حتي با پيشنهاد فدراسيون انقلابي ارمني، که در آن زمان قصد همکاري با اين جريان و ترکان جوان را داشت و به وي امکان اقامت در کنستانتينوپل براي شرکت در انتخابات مجلس مشروطه را داده بود، هم موافقت نکرد و از اواخر سال ۱۹۰۷م، براي مدتي از سياست و جنگ کناره گرفت و در شهر صوفيه، ساکن شد. در آنجا، با يکي از رهبران سازمان انقلابي مقدونيه(۴۰) به نام بوريس سارافوف(۴۱)‏ ملاقات کرد و بار ديگر، روحية مبارزش بيدار شد. هردوي آنان متعهد شدند که به طور مشترک براي مردم ستمديدة ارمنستان ومقدونيه فعاليت کنند. از اين‌رو، آندرانيک بار ديگر پا به ميدان نبرد گذارد و در حالي‌که ۲۳۰ نفر از هم‌رزمان سابقش را گرد خود جمع کرده بود به سپاه بلغارها پيوست و در هنگ آدريانوپوليتن(۴۲) ‏تحت فرماندهي الکساندر پروتوگروف(۴۳) هدايت گروه خود را عهده‌دار شد. در خلال اين جنگ‌ها، گارگين نژده(۴۴) ‏هم به وي ملحق شد و در امر فرماندهي، به وي ياري رساند.

آندرانيک، که از سوي دولت بلغارستان درجة ستوان يکمي دريافت کرده بود، در چندين نبرد پياپي پيروز شد و نشان شجاعت نيز دريافت کرد(۴۵) اما در پايان سال ۱۹۱۳م با پيش‌بيني‌ها و زمزمه‌هايي که دربارة جنگ‌هاي احتمالي بلغارستان و صربستان مي‌شد بار ديگر دل‌شکسته و نااميد از جنگ کناره گرفت و در روستايي، در نزديکي وارنا اقامت کرد. وي، که با خود عهد بسته بود هرگز به عرصة سياست و نظامي‌گري باز نگردد، زندگي يک کشاورز ساده را پيشة خود قرار داد.(۴۶)اما يکسال بعد و هم‌زمان با شروع جنگ جهاني اول، او که هرگز نتوانسته بود از دغدغه‌هاي فکري و آرمان‌هاي خود در قبال سرزمينش رها شود براي شرکت در نبردها در برابر عثماني تصميم گرفت به ارتش روسيه ملحق شود. ازاين‌رو، در ۱۹۱۴م به قفقاز رفت و تا روشن شدن وضعيت جنگ و تشکيل مقدمات يگان تحت فرمانش درتفليس ماند.(۴۷) اقامتش در اين شهر به مانند گذشته‌ها با ملاقات و تبادل نظر در جمع نويسندگان و انديشمندان ارمني همراه بود و اين بار بيش از هر کس ديگري مورد توجه خاص هوهانس تومانيان(۴۸)‏، يکي ازچهره‌هاي برجستة ادبيات آن روزگار قرار گرفت.تومانيان، که نويسندة روشنفکري بود، هرگز نمي‌توانست نسبت به شخصيت از‌خود‌گذشته و روحية مبارز آندرانيک بي‌تفاوت بماند. ظاهراً، آندرانيک نيز احساسات متشابهي به تومانيان داشت چرا که در مدت اقامتش در تفليس بارها به ديدار وي رفت.

واهان توتوونتس(۴۹)‏، که در بسياري از ملاقات‌هاي آن دو حضور داشته و ديده‌ها و شنيده‌هاي خود را از اين ديدارها به ثبت رسانده است، نکات جالبي در ارتباط با تأثير روايت‌هاي آندرانيک بر افکار و تخيلات نويسندگي تومانيان تعريف مي‌کند. او در جايي از خاطراتش مي‌نويسد :«روزي با يکي از دوستانم طبق روال به ديدار تومانيان رفته بوديم. وارد اتاقش که شديم، آندرانيک درحال تعريف يکي از مبارزات تن‌به‌تن خود با سرباز دشمن بود و تومانيان در وضعيت عجيب و غريبي، يک پا و يک دست در هوا روي صندلي ايستاده بود و با چشماني براق به دقت گوش مي‌داد.
در لحظه‌اي پرهيجان از روايت، ناگهان آندرانيک ايستاد و گفت :
ـ شمشيرمو کشيدمو …در آن لحظه، تومانيان، که پر واضح بود در هيجان آن داستان غرق شده، طاقت نياورد و فرياد زد :ـ زودباش، بزنش. بزنش».

اين صحنه و صحنه‌هاي متشابه، که توتوونتس بارها شاهد آن بوده، به وي قبولاند که آندرانيک در داستان‌سرايي مهارت دارد و قدرت کلامش مي‌تواند بر ذهن هر مخاطبي نفوذ کند و به وي تجسمي از آنچه که روايت مي‌شود بدهد. او معتقد بود روايت‌هاي آندرانيک، که بر اساس رويدادهاي مستند است، شنونده را با واقعي‌ترين و زنده‌ترين موضوعات در تاريخ، شخصيت‌ها، مکان، زمان و فضاي کلي رويدادها مواجه مي‌کند و اگر اين شنوندة مشتاق، داستان‌نويس متبحري همچون تومانيان بود، مي‌توانست در فضايي آکنده از ترفندهاي ادبي و در قالب حماسي و انقلابي، روايتي مستند را ترسيم و بازگو کند.(۵۰)از ديدگاه اديبان متأخر، هويت آندرانيک در جايگاه فرماندهي فداکار در نوشته‌هاي تومانيان در دوران تحول فکر و نويسندگي وي در قالب مکتب ادبيات انقلابي ارمني بي‌تأثير نبود و به اشعار و داستان‌هايش، که مملو از درد و آلام جامعة ارمني بود، رنگ اميد بخشيد. او با الهام از روحية آندرانيک و با قلم جادويي خويش،پايان رنج‌هاي ملتش را نويد مي‌داد.تومانيان به مانند بسياري ديگر از انديشمندان ارمني در طي جنگ جهاني اول براي شکست ارتش عثماني به سپاهيان روس اميد بسته بود و شايد، اين راه را آخرين فرصت براي رهايي ارمنستان غربي از زير يوغ امپراتوري عثماني مي‌دانست و به وعده‌هاي تزار روسيه مبني بر پيوستن اراضي ارمنستان غربي به سرزمين‌هاي شرقي اعتماد داشت. ازاين‌رو، به شخصيت نظامي آندرانيک و جايگاهش در آن روزهاي پرتلاطم، همچون قهرمان داستان‌هايش، چهره‌اي حماسي بخشيد و در اکتبر ۱۹۱۴م، در يکي از شماره‌هاي هوريزون(۵۱)‏ و در ذيل مقاله‌اي با عنوان «ضربة سوم»، به بيان نقطه‌نظرات سياسي خود در ارتباط با راهکارهاي رهايي ملت ارمني و سرنوشت اين قوم و نقشي که آندرانيک مي‌توانست در اين مسير ايفا کند پرداخت. او در اين مقاله به صراحت اعلام کرد که آندرانيک يگانه اميد ملت ارمني است و از جوانان درخواست کرد به گروه‌هاي رزمي وي بپيوندند.(۵۲)

اقامت و ملاقات‌هاي آندرانيک در تفليس طولاني نشد و او به زودي، از سوي ارتش روسيه وظيفة جمع‌آوري و فرماندهي گروهي از داوطلبان ارمني را به عهده گرفت که مي‌بايست در اولين فرصت خود را به جبهه‌هاي نبرد ارمنستان غربي مي‌رساندند.آندرانيک گروهاني متشکل از ۱,۱۰۰ سرباز و رزمندة آزموده و با‌تجربه فراهم آورد که اگرچه در کنار ارتش روسيه در جبهه‌هاي نبرد در برابر عثماني مي‌جنگيد، در عين حال تحت فرماندهي وي کاملاً مستقل عمل مي‌کرد.نخستين مقصد آندرانيک استقرار گروهانش درحاشية شمالي درياچة وان بود. او براي رسيدن به آنجا مي‌بايست از مسير جلفاي قديم و شهرخوي به سرحدات ارمنستان غربي مي‌رسيد و سپس، با عبور از ارتفاعات مشرف به درياچة وان به قسمت شمالي آن راه مي‌يافت.آندرانيک اميد داشت گروهان تحت فرماندهي‌اش نخستين سربازان ارمني‌اي خواهند بود که وارد شهر وان مي‌شوند، خواسته‌اي که بنا به دلايلي تحقق نپذيرفت و اسباب دلسردي و آزردگي‌هاي بعدي وي را فراهم آورد.در واقع، گروهان آندرانيک يگانه گروه از سربازان داوطلب ارمني‌اي نبود که در کنار ارتش روسيه قرار گرفت.

ارمنيان گروه‌هاي رزمندة ديگري هم به فرماندهي نظاميان کارآزموده و مورد تأييد برخي از جريانات فکري از جمله فدراسيون انقلابي ارمني تشکيل داده بودند که کاملاً با نظرات سياسي و شيوة جنگي آندرانيک اختلاف نظر داشتند و او در طي همنشيني و همفکري‌هاي صورت گرفته در قفقاز هرگز با ديگر فرماندهان ارمني و استراتژي آنان در نبردها موافقت نکرد.آندرانيک اميدوار بود که روس‌ها پس از پايان نبرد‌ها و آزاد‌سازي اراضي ارمنستان غربي به حفظ هويت مستقل اين سرزمين‌ها کمک خواهند کرد و نقش خود را در جايگاه فرمانده نظامي‌اي که سال‌هاي زندگي‌اش را براي رهايي سرزمين و ساکنانش وقف کرده در پايان اين راه پررنگ مي‌ديد، ايده‌اي که در آينده هرگز از سوي روس‌ها حتي مطرح هم نشد.(۵۳)بالاخره، پس از تهية مقدمات، آندرانيک و گروهانش در اواخر پاييز ۱۹۱۵م راهي جبهه‌هاي نبرد شدند و بر‌طبق صلاحديد وي ابتدا در شهر جلفاي قديم توقف کردند. او قصد داشت تا اسب‌هاي مورد نياز براي سواره‌نظام و آذوقة کافي براي سربازان تهيه کند و پس ازتدارکات کافي و حصول آمادگي کامل، به سوي وان حرکت کند.

براي ورود به خاک ايران مي‌بايست از رود آراکس(۵۴) ‏رد مي‌شديم که مرز ايران و روسيه بود.شهر جلفاي قديم در حاشية سمت چپ رودخانة آراکس قرار داشت و پلي که آن را به سمت ديگر متصل مي‌کرد يگانه راه ارتباطي قفقاز و ايران بود. موقعيت جنگي و شرايط ناشي از آن سبب شده بود که قواي روس از سرحدات تا خوي و سلماس و اروميه را اشغال کرده و راه‌ها و جاده‌هاي اين مناطق را در حراست خود قرار داده بودند. در دو سمت پل رودخانة آراکس، نيز سربازان روس در حال نگهباني بودند.ما همراه چند سواره نظام و گاري‌هايي که سربازان و آذوقه و سلاح‌ها را حمل مي‌کردند حرکت کرديم. مثل هميشه آندرانيک هم به همراه دو محافظ خود در رديف اول و چند گام جلوتر از گروهان به راه خود ادامه مي‌داد. به محض اينکه به مدخل پل رسيديم، سربازان مستقر در آنجا به حالت احترام ايستادند و بدون هيچ مانعي، اجازة عبور دادند. نمي‌دانم آيا آن سربازان ارمنياني بودند که در ارتش روس خدمت مي‌کردند يا خير؟ اما در هر حال معلوم بود که از پيش نسبت به عبور گروهان ما به آنها اطلاع داده شده بود يا شايد هم، آندرانيک را شناخته بودند. از آنجايي که افراد گروه و حتي، آندرانيک هنوزهيچ کدام لباس قواي روس را بر تن نکرده بوديم تشخيص اينکه ما از ارتش روسيه هستيم يا نه براي آن سربازان ممکن نبود. بنابراين، در آن هنگام با خود انديشيديم که آنان حتماً فرمانده ما را شناخته‌اند چرا که وي در ميان سربازان روس نيز بسيار پرآوازه بود. همة اينها، در آن زمان برايم فقط در حد حدسيات بود اما اتفاقاتي که در آينده رخ داد آن را به يقين تبديل کرد.بگذريم .

آن شب را در اردوگاهي که آن سوي رودخانة آراکس توسط روس‌ها برپا شده بود استراحت کرديم و صبح روز بعد، درمسير جادة منتهي به خوي بوديم. حوالي غروب به روستاي ارمني‌نشيني به نام سيد آوار(۵۵) رسيديم که روستايي آبا د و پردرخت بود و کوچه‌هاي عريضي داشت که از کنارشان مسيل‌هاي پر‌آبي رد مي‌شدند وهمة بناهاي آن با انبوهي از درختان احاطه شده بودند.داخل يکي از بناهاي روستا که شديم احساس خوشايندي به ما دست داد. اتاق‌هاي بزرگ و نوراني با آشپزخانه‌اي جدا که بوي خوش غذا از آن استشمام مي‌شد. واضح بود که روستاييان آنجا زندگي خوبي دارند.ساکنان روستا ما را با خوشحالي و احترام بي‌وصفي پذيرفتند و بهترين بناهاي روستا را براي اقامتمان در نظر گرفتند. ما ناگزير بوديم چند روزي را در سيد آوار بمانيم چرا که هنوز اسب‌هاي لازم براي تمام نفرات سواره‌نظام خود تهيه نکرده بوديم و مي‌بايست يا از آن روستا و يا از خوي آن اسب‌ها را خريداري مي‌کرديم و سپس، به سوي وان و جبهة نبرد راهي مي‌شديم.در نهايت، تصميم گرفتيم به خوي برويم چرا که فرماندة روس‌ها در ايران قواي خود را در آنجا مستقر کرده بود. اگرچه ميانه‌هاي ماه دسامبر بود اما هوا چندان سرد نبود و برفي هم وجود نداشت و گروه چند نفري ما عجله‌اي هم نداشت و مسير منتهي به خوي را به آهستگي طي مي‌کرد. در حاليکه، در صف اول وکماکان جلوتر از همه، آندرانيک سوار بر ماديانش درحال حرکت بود.

«اواسط روز به خوي رسيديم.آندرانيک از ما جدا شد و به رسم ادب به ديدار فرماندة سپاه روس رفت. ديداري که بسيار کوتاه بود. ما هم تا آمدنش با چند تن از همراهان به بازار سرپوشيدة خوي شتافتيم. بازار، راهرويي طويل داشت که در دوطرف آن دکان‌هاي چوبي کوچکي قرارگرفته بودند و بر خلاف بازارهاي شهرهاي ارمنستان غربي به سمت بيرون و راهرو دري ديده نمي‌شد. به جاي آن پيشخوان کوچکي قرار داشت که مشتري به راحتي مي‌توانست هر آنچه رادر دکان بود ببيند .مغازه‌ها آنقدر کوچک بودند که دکان‌داري که در وسط آن نشسته بود، بدون هيچ زحمتي به راحتي مي‌توانست دست خود را دراز کرده و کالاي مورد نظر مشتري را از روي طبقه‌هايي که در اطرافش قرار داشت به او بدهد اما در همان فضاي کم اجناس بسياري موجود بود و اغلب، در بقچه‌هايي که در اطراف دکان‌دار قرار داشتند نگهداري مي‌شدند. در وسط انبوه بقچه‌ها در يک جاي خالي هم منقلي بود که براي گرمايش استفاده مي‌شد و در کنارش، قلياني که گاه و بي‌گاه دکان‌دار لبي به آن مي زد.از دکان‌داري، که چهره‌اي درهم‌رفته و غرق در افکارش بود، پرسيدم :ـ همشهري، کشمش وگردو داري ؟ بدون کوچک‌ترين حرکتي و بي آنکه حتي نيم نگاهي هم به من بياندازد، با تکان‌هاي سرش فهماند که اقلام مورد نياز مرا ندارد ! جنگ سرزمينش را احاطه کرده بود و حتماً، او اخبارمربوط به آن را مي‌شنيد اما ظاهراً برايش چندان مهم نبود و همچون روزهايي که کشورش در صلح و آرامش قرار داشت دکانش را باز مي‌کرد و اغلب، روز را به کشيدن قليان مي‌گذراند. ظاهراً، کسب و کارش چندان رونقي نداشت و غروب، با صداي مؤذن شهر دکان را مي‌بست و به سوي خانه مي‌رفت و روز بعد و روزهاي بعد … مردمان اين سرزمين عجيب هستند و ديدار از اينجا تجربة پرباري برايم بود. به گمانم براي ديدن آرامش و فلسفة رؤيايي شرق حتماً بايستي يک‌بار هم که شده از ايران ديدار کرد».

گروهان آندرانيک پس از تهية مايحتاج خويش به روستاي سيد آوا بازمي‌گردند و روز بعد، به سوي وان حرکت مي‌کنند. وارد منطقة واسپوراکان که مي‌شوند زمستان است و سرماي طاقت‌فرساي ارتفاعات ارمنستان غربي آنان را غافلگير مي‌کند اما آنان در حالي‌که ارتفاع برف تا نيمة بدن اسب‌هايشان مي‌رسد به راه خود ادامه مي‌دهند و در بين راه، به کمک روستاييان ارمني‌اي که به گونه‌اي از کشتار دسته‌جمعي کارگزاران دولت عثماني نجات پيدا کرده‌اند، جايي براي خواب و استراحت و تجديد قوا به دست مي‌آورند.سرانجام، آندرانيک و يگانش به حوالي وان مي‌رسند، جايي که سپاهيان روس از آخرين نبرد منتهي به شکستشان ديگر به آنجا باز نگشته‌اند و اکنون، آندرانيک قصد داشت روستاهاي ارمني‌نشين باقي‌مانده در اين ناحيه را از تهاجم ارتشيان ترک دور نگه دارد و شهر را ازحضورسپاهيان عثماني پاک کند.وي در حين عبور از روستاها متوجه مي‌شود که بسياري از آنان ويران و خالي از سکنه شده‌اند و او، که مدت‌هاست از سرزمينش دور بوده، با اندوه فراوان نظاره‌گر اين صحنه‌هاست. به دير آراکلوتس ـ که به تلي از خاک بدل شده و فقط، بخشي از ديوارهايش بر جاي مانده ـ مي‌رسد، اندوهش چند برابر مي‌شود. اين دير از نخستين خاطرات مبارزات وي بود و آن داستان معروف فرارش که به او چهره‌اي قهرمانانه بخشيد.ديدن اين صحنه‌ها و باقي‌ماندة اجساد در جاي جاي مسير و روستاهاي ويران شده و مردمي که ديگر وجودشان احساس نمي‌شد سايه‌اي از غم بر روح آن فرمانده شجاعي که زماني هيچ چيز وي را از پا در نمي‌آورد افکند و بنا به روايت همراهانش، در آن روزها غم و نا اميدي بي‌پاياني برآندرانيک حاکم شد و اين احساسات تا جايي پيش رفت که ناگهان خلق‌و‌خويش عوض شد و شروع به ابراز نارضايتي و ناخوشنودي کرد و عملکرد فرماندهان گروه‌هاي ديگر ارمني و حتي، گاهي سربازان خود را هم زير سؤال برد و اگرچه اين حس ناخوشايند و قضاوت‌هاي نه چندان درست آندرانيک بر روحية سربازانش بي‌تأثير نبود، آنها در نهايت وفاداري در کنارش ماندند و جنگيدند و او را در بسياري از نبردها سر افراز کردند.به‌رغم از هم پاشيدگي روحي، آندرانيک تمام تمرکز خود را صرف ميدان‌هاي جنگ کرد و موفق شد سربازان و نيروهاي ترک را از بسياري از اراضي ارمنستان غربي پاک‌سازي کند اما تقريباً تمام روستاها و شهرهاي آزادشده ويران شده بودند و اثري از ساکنان آنان ديده نمي‌شد.(۵۶)

آندرانيک تا اوت ۱۹۱۵م، در کمپين قفقاز به عنوان فرمانده اولين گردان از داوطلبان ارمني در ارتش امپراتوري روسيه اما تحت آرمان‌هاي شخصي و ملي خود جنگيد.گردان آندرانيک به ويژه در نبرد ديلمان(۵۷) در آوريل۱۹۱۵م پيروزي‌هاي چشمگيري به دست آوردند. اين موفقيت در خنثي‌کردن حملات آتي ارتش ترک‌ها تأثير گذاشت چرا که با پيروزي در ديلمان عملاً جلوي حملة گستردة سپاه ترک‌ها به قفقاز از طريق آذربايجان ايران ناممکن شد.(۵۸)از آوريل ۱۹۱۵م، کشتار دسته‌جمعي ارمنيان با شدت بيشتري توسط کارگزاران عثماني ادامه يافت و در اواسط همان سال، تقريباً همة ارمنياني که در سرزمين آبا و اجدادي خود زندگي مي‌کردند کشته و يا تبعيد شده بودند و آناني هم که خوش‌اقبال بودند، به سرزمين‌هاي مجاور پناه برده بودند. در طي آن سال، فقط ارمنيان ساکن در شهر وان کماکان به مقاومت و مبارزة خود ادامه مي‌دادند و همة محله‌هاي ارمني‌نشين شهر با گروه‌هاي مسلح متشکل از اقشار و طبقات مختلف تحت هدايت يکي از رهبران محلي يعني آرام مانوکيان(۵۹) ‏در حال مقابله با سربازان عثماني بودند. آرام از سال ۱۹۰۵م وظيفة هدايت و ساماندهي مبارزات جامعة ارمنيان شهر وان را برعهده داشت و با اين شهر و توانايي مقاومت ساکنان آن کاملاً آشنا بود.او رهبري با انديشه و بسيار شکيبا بود و با همان روحية آرام خود، در آن روزهاي پرتلاطم توانست هدايت دسته‌هاي مسلح در شهر را به ‌دست گيرد و با بهره‌گيري از شيوة نبردهاي پارتيزاني، به مقاومت ادامه دهد. به دستور وي، دسته‌هاي داوطلب در کل محلات ارمني‌نشين شهر پراکنده شده و سنگر گرفته بودند. آنها مي‌بايست به محض ورود و يا حملة ناگهاني سربازان عثماني آنان را هدف قرار مي‌دادند و با تير اندازي بي‌وقفه مجبور به عقب‌نشيني مي‌کردند.(۶۰) اين شيوة جنگي بعد از ماه‌ها مقاومت پاسخ داد و سرانجام، در آخرين درگيري‌ها، که بسيار سخت و خونين بود، دسته‌هاي داوطلب ارمني موفق شدند اوايل مه ۱۹۱۵م شهر وان را کاملاً تحت کنترل خود در آورند.در ۱۸ مه، اولين گروه از سربازان داوطلب ارمني به فرماندهي وارطان(۶۱) وارد وان مي‌شوند و به دنبال آن، نيروهاي روسي به فرماندهي سرلشکر نيکولايف به وان رسيدند. نيکولايف دستور داد تا آرام مانوکيان به عنوان فرماندار موقت شهر وان انتخاب شود و به او اجازه داد تا يک حکومت استاني موقت ايجاد کند، حکومتي که تا پايان ماه ژوئيه ادامه داشت.(۶۲)

بنابراين، آندرانيک خيلي دير به شهر وان رسيد. او مي‌بايست به همراه گروهانش مدتي در وان مي‌ماند تا هم براي ادامة نبردها و تعيين ميدان‌هاي جنگ و مواضع گروهانش تصميم بگيرد و هم اينکه با فرماندهان ديگر گروه‌هاي داوطلب ارمني که يک‌به‌يک وارد شهر مي‌شدند ملاقات کند. در اين هنگام، خبرهاي ناگواري از ديگر مناطق ارمنستان غربي به گوش مي‌رسيد که در آن بين خبرهاي رسيده از شهر تارون (۶۳)‏، که مهاجران بي‌شماري از مناطق مختلف را در خود پناه داده بود، بسيار نگران کننده بود زيرا ارتش عثماني در حال حرکت به سوي آن شهر بود و اگر وارد آنجا مي‌شد، سرنوشت اسفباري براي مردم کاملاً بي‌دفاع رقم مي‌خورد. بنابراين، براي تعيين شيوة دفاعي مؤثر و مقابله با لشگريان عثماني شورايي از فرماندهان و رهبران سياسي حاضر در وان تشکيل شد که آندرانيک نيز درآن حضور داشت.در طي اين شورا، پيشنهاد شد که براي مقابله با لشگريان پر تعداد عثماني لازم است تمام گروه‌هاي داوطلب ارمني به يکديگر بپيوندند و زير نظر فرمانده واحدي در فاصلة چند کيلومتري تارون مستقر شوند تا با تشکيل يک سد دفاعي از نفرات در برابر سپاه عثماني مقاومت کنند و از اين طريق فرصتي فراهم آورند تا اهالي شهر تخليه شوند. بعد از طرح اين پيشنهاد، آندرانيک ناگهان در ميان جمع بلند شد و با صدايي که از خشم مي‌لرزيد عملکرد فرماندهان ديگر را مورد نقد قرار داد و اظهار کرد که بدون کمک و همياري ارتش روسيه نمي‌توان با تعداد کم سربازان داوطلب در برابر چنين لشگري ايستاد. مستندات موجود از اين جلسه نشان‌دهندة خشم و دلگيري فراوان آندرانيک از ديگر فرماندهان ارمني است. در ميانه‌هاي بحث هم آندرانيک با قهر جلسه را ترک کرده و سمت فرماندهي گروهان خود را رها مي‌کند و بلافاصله به همراه نيمي از نفرات گروهانش که به وي وفادار مانده بودند از شهر دور مي‌شود.شورا در نهايت و با وجود غيبت آندرانيک تصميم خود را عملي ساخت اما جمع‌آوري و فراهم آوردن رضايت سربازان باقي‌مانده در وان از گروهان آندرانيک و پيوستنش به گروه‌هاي رزمندة ديگر زمان مي‌برد و در نهايت هم، يگان متشکل در ميانه‌هاي مسير شهرتارون با خبر شد که ديگر بسيار دير است و سربازان عثماني ساکنان تارون را به قتل رسانده‌اند و شهر را ويران کرده‌اند.اين واقعه سبب شد که فعالان سياسي و نظامي بسياري عملکرد آندرانيک را، که شايد از روي احساسات و متأثر از دگرگوني روحي وي بروز کرده بود، مورد انتقاد قرار دهند. بسياري از آنان بر اين باور بودند که فرمانده با تجربه‌اي چون او، که زماني به تنهايي و فقط با پنجاه نفر رزمندة بي‌تجربه بدون هيچ ترسي و بي‌پروا مي‌جنگيد، اکنون که تجهيزات و اختيارات نظامي بيشتري دارد، مي‌توانست فقط با متحد کردن گروه‌هاي رزمي ارمني و استقرار در فاصلة چند کيلومتري تارون در برابر يورش لشگريان عثماني بايستد و در نتيجه، از کشتار گستردة ساکنان آن جلوگيري کند.

سرانجام، آندرانيک بعد از چند روز قهر با وساطت رستوم(۶۴)‏، تنها فردي که در آن روزها از وي حرف‌شنوي داشت، به شهر بازگشت و گروه پيشين خود را دوباره گرد هم جمع ‌کرد و روانة ميدان‌هاي جنگ شد. او و گروهانش به نبردها تا اواخرماه مه ۱۹۱۶م ادامه دادند و با پشتيباني آنها، شهر موش به تصرف ارتش روس در‌آمد. در تمام اين مدت، روحية دگرگون آندرانيک، که در نتيجة ديدن آلام و رنج‌هاي ملتش و سرزمين ويران شدة خالي از سکنه بر وي غالب شده بود، به هيچ‌گونه‌اي التيام نيافت. اين رنج و درگيري فکري، که بر رفتار آن فرماندة مصمم تأثير عميقي گذارده بود و هرازچندگاهي در هاله‌اي از خشم و نارضايتي متوجه افرادش و يا فرماندهان و رهبران جريانات نظامي و سياسي ارمني مي‌شد، حالا ديگر کاملاً مشهود بود اما کماکان هم‌قطاران و ديگر فرماندهان به جهت احترام و ارزشي که براي قهرمانشان قائل بودند، در برابر او سر خم مي‌کردند و با صبوري تمام خشونتش را تحمل مي‌کردند يا شايد هم بنا به قول بسياري از ياران و نزديکانش هويت و هيبت مقتدر آندرانيک به قدري بود که کسي جرئت نمي‌کرد حتي کلامي مخالف وي به زبان آورد.(۶۵)

وارتگس آهارونيان، که در آن روزهاي سخت و پر‌تلاطم فکري آندرانيک در کنار وي بوده، در خاطراتش دربارة احوال و درونيات او در آن روزها چنين نوشته است: «آندرانيک ديگر آن آندرانيکي که اولين بار در ۱۹۰۴م در منزلمان در تفليس و سپس، در ژنو ديدم نبود ! آن آندرانيک خوش سخن، صميمي و آرام کجا و اين آندرانيک خشمگين،پرکينه و غمگين کجا ؟ آن چهرة همراه با لبخند پاک کودکانه‌اش کجا و اين چهرة افسردة مملو از غم و اندوه کجا ؟ روحية پر از خشم و فکر نگران و ناراحت آندرانيک، که با نارضايتي بي‌پاياني توأم شده بود، از همان لحظه‌اي که پا به اراضي ويران‌شدة ارمنستان غربي گذاشتيم محسوس بود .در تمام مدت تقريبي دو سالي که گروه‌هاي داوطلب ارمني در جبهه‌هاي جنگ ارمنستان غربي مبارزه مي‌کردند آندرانيک بيش از سه بار به دلايل واهي قهر کرد و گروهانش را ترک گفت. هر بار هم، فقط با وساطت رستوم، که رهبر فدراسيون انقلابي ارمني بود و آندرانيک وي را مي‌ستود، حاضر به بازگشت به ميدان جنگ شد .و آن روزهايي بود که شهرت و آوازة وي حتي در بين ترک‌ها هم سينه به سينه نقل مي‌شد و آنان به آندرانيک لقب پاشا داده بودند …».(۶۶)

آندرانيک در ژوئية ۱۹۱۶م از گروهان خود جدا و از ميدان‌هاي جنگ در ارمنستان غربي دور شد . او، که از مدت‌ها پيش دغدغه‌هاي فکري و غم و اندوه احاطه‌اش کرده بودند و اکنون، بيشتر از پيش مي‌دانست روس‌ها هيچ‌گاه اجازه نخواهند داد اراضي آزاد‌شدة ارمنستان غربي به هويت مستقلي دست يابند از سمت فرماندهي کناره گرفت و جبهة نبرد را ترک کرد. پيش‌بيني آندرانيک درست بود و در اواسط همان سال، دولت روسيه، که به اهداف خود در قلمرو عثماني دست يافته بود، طي فرماني واحدهاي داوطلب ارمني را منحل و به آنان دستور خروج از ارتش را داد.(۶۷)هم‌زمان با انقلاب اکتبر روسيه، آندرانيک، که حضورش را در ساختار نظامي روسيه حفظ کرده بود، در سال ۱۹۱۷م به سمت ژنرال مايور مفتخر شد اما عملکردهاي اخيرش، که سيل انتقادها را بيشتر از هر زماني به سوي او سرازير کرده بود، روحية پر‌تلاطمش را آزرده‌تر کرد. او بار ديگر به سپاه روس پيوست و در سمت فرماندهي گروهي از داوطلبان ارمني براي آخرين بار به ارمنستان غربي روانه شد و نيروهاي خود را به سختي به ارزروم رساند اما مدت زيادي نتوانست در آنجا مقاومت کند و ارتش ترک‌ها در مارس ۱۹۱۸م آنجا را تصرف کردند و آندرانيک و گروهانش مجبور شدند از طريق قارص عقب‌نشيني کنند.(۶۸)سرانجام، در اوايل آوريل ۱۹۱۸م، نيروهاي ترک به مرزهاي بين‌المللي قبل از جنگ جهاني نخست رسيده بودند و آندرانيک و گروهانش هرگز نتوانستند در آخرين نبردها پيروز شوند. در آن روزها، هيئت ماوراي‌قفقاز و ترک‌ها کنفرانسي را در طرابوزان برگزار کردند که در پايان مذاکرات موفقيت ازآن ترک‌ها شد و آنان براي هميشه به اميد ارمنيان براي ايجاد حکومتي موقت و مستقل در ارمنستان غربي پايان دادند.(۶۹)

اما در اين سوي جبهه‌هاي نبرد، پيشروي‌هاي عثماني در اراضي ارمنستان شرقي همچنان ادامه داشت و درگيري هاي سختي ميان طرفين رخ داد و درنهايت، نبرد سرنوشت‌ساز سردارآباد و توقف عثماني در مقابل يگان ارمنيان به رويدادهاي پرمخاطرة جنگ جهاني اول خاتمه داد. مدتي بعد، شوراي ملي ارمني در ۲۸ مه ۱۹۱۸م استقلال ارمنستان شرقي را اعلام کرد و نخستين دولت جمهوري در اين کشور شروع به فعاليت کرد اما آندرانيک، که استقلال اراضي به‌دور‌مانده از تهاجمات عثماني‌ها را کافي نمي‌دانست و معتقد بود که اعلام استقلال ارمنستان فقط و فقط در گرو آزادسازي سرزمين‌هاي ارمنستان غربي ممکن خواهد شد، با اعلام استقلال ارمنستان شرقي و سياست‌هاي فدراسيون انقلابي ارمني، که زيربناي تشکيل جمهوري مستقل ارمنستان بودند، آشکارا مخالفت کرد. به گمان بسياري از نزديکان وي، آندرانيک در آن روزها به جريانات و حرکت‌هاي بلشويک‌ها گرايش پيدا کرده و به کمک آنان اميدوار بود. از اين‌رو، در تصميمي ناگهاني راهش را از دولت ارمنستان و فدراسيون انقلابي ارمني جدا کرد و در اولين قدم، به همراه شماري از هم‌قطارانش که به وي وفادار مانده بودند بار ديگربه سوي مرزهاي ايران حرکت کرد. او قصد داشت نيروهاي عثماني را، که به شهرها و روستا هاي ارمني‌نشين آذربايجان يورش مي‌بردند و تهديد جدي‌اي براي مهاجران ارمني ارمنستان غربي بودند، به عقب براند و از طريق خوي و با تعقيب لشگريان عثماني تا سرحدات ارمنستان غربي، جنگ‌ها را در آنجا ادامه دهد، استراتژي‌اي که با در نظر گرفتن مواضع و سياست‌هاي وقت روسيه و توان بالاي نظامي عثماني و شرايط اجتماعي و سياسي ايران، که با خيزش مردمي در برابرقواي بيگانه همراه شده بود، هرگز عملي نشد.(۷۰)

به روايت يکي از منابع فارسي از آن روزها ي حضور آندرانيک در آذربايجان ايران مي‌پردازيم : « … از اين سوي، پس از پراکنده شدن سپاهيان روس، عثمانيان رو به قفقاز آورده و مي‌کوشيدند به آنجا دست يابند. اگرچه گرجيان و ارمنيان و ديگران به دعوي جدا سري برخاسته و سپاه‌ها آراسته جلو آنان را مي‌گرفتند و در ميانة جنگ‌ها مي‌رفت ولي روي هم رفته عثمانيان چيره مي‌بودند و گام به گام پيش مي‌آمدند و اين بود که به مرز ايران رسيده بودند .با عثمانيان جنگ سختي مي‌رفت لکن در اين ميان داستان در آمدن آندرونيک(۷۱) به خوي رخ دادکه روز دوم يا سوم تير ماه سپاه عثماني ناگهان پس نشست … .اما داستان خوي : عثمانيان دستة کوچکي، هفتاد يا هشتاد تن، در آنجا باز گزارده بودند.به اينان آگاهي رسيد که آندرونيک، که يک سر‌کرده ارمني بود، که با دستة داوطلب ارمني از آغاز جنگ جهانگير با روسيان همراهي نموده و اين زمان براي ارمنستان مي‌کوشيد،با گروهي از ارمنيان، که شمارة جنگيان ايشان تا سه هزار گفته مي‌شد، به آهنگ خوي مي‌آيند که به آنجا دست يافته پشت سر عثمانيان را گيرد … و راستي را به ياري مسيحيان ارومي و سلماس شتافته و از اين راه، به آنان کمک کردن مي‌خواست … ».(۷۲)

اما آندرانيک اين‌بار نتوانست وارد خوي شود چرا که ساکنان در برابر ورود هر لشگر بيگانه‌اي مقاومت مي‌کردند و از سوي ديگر ارتش مجهز عثماني به‌راحتي گروهان داوطلب وي را از هم گسست. بنابراين، آندرانيک بي هيچ دستاوردي به قفقاز بازگشت و به همراه باقي‌ماندة سربازان گروهانش در نخجوان مستقر شد. در آن زمان، وي موفق شده بود دسته‌هاي زيادي از مهاجران ارمني را، که به سوي قفقاز آمده بودند در اين شهر سکني دهد و از آنان حفاظت کند اما اين آرامش نسبي‌اي، که اوتوانسته بود تا مدتي در نخجوان براي يگان و پناهندگان ارمني پايدار نگه دارد، با حرکت ارتش عثمانيبه نخجوان از هم پاشيد و وي ناگزير به سوي منطقة کوهستاني زانگزور(۷۳)‏، که به يکي از آخرين پايگاه‌هاي مقاومت ارمنيان بدل شده بود، حرکت کرد.اگرچه شماري از مورخان ارمني بر اين باورند که اقدامات آندرانيک در آن زمان و در زانگزور لازم بود و سبب نجات جان هزاران پناهندة ارمني شد اما در مقابل و از ديدگاه منتقدانش عملکرد وي در آنجا با کمي افراط همراه بوده است و حتي هرگز از سوي دولت وقت ارمنستان هم مورد تأييد قرار نگرفت.مقارن اين وقايع، امپراتوري عثماني رسماً شکست خود در جنگ جهاني اول را پذيرفت و آتش‌بس مودروس(۷۴) ‏در۳۰ اکتبر ۱۹۱۸م به امضا رسيد و نيروهاي عثماني، که تا خاک قرا‌باغ کوهستاني پيش‌روي کرده بودند، مي بايست تا پايان ماه نوامبر آنجا را تخليه مي‌کردند.

آندرانيک از اين فرصت استفاده کرده و به محض خروج ارتش عثماني، نيروهاي خود را در منطقه‌اي حدفاصل زانگزور و قراباغ متمرکز کرد. نيت وي آزادسازي مناطق ارمني‌نشين اين منطقه بود که در نتيجة حوادث جنگ و ورود عثماني‌ها و رويدادهاي سياسي قفقاز در اختيار آذربايجان قرار گرفته بودند و اگرچه اين مقصود و عملکرد نظامي وي دوباره با مخالفت شديدي از سوي سياست‌مداران وقت روبه‌رو شد اما آندرانيک که در آن روزها کاملاً مستقل و بنا بر صلاحديد شخصي خود عمل مي‌کرد، به سوي شهر شوشي، که يکي از کانون‌هاي فرهنگي ارمنيان در قراباغ بود، حرکت کرد و پس از درگيري با ساکنان غير‌ارمني، به مواضعي در نزديکي اين شهر دست يافت. او و يگانش در اوايل دسامبر۱۹۱۹م در ۴۰ کيلومتري شهر شوشي قرار داشتند که ناگهان پيامي از سوي ژنرال سر ويليام مونتگومري تامسون(۷۵)‏، از مقامات انگليسي که در آن زمان در باکو بود، به دست وي رسيد. متن پيام به او هشدار مي‌داد که جنگ تمام شده و ادامة درگيري‌هاي وي در قراباغ فقط به ضرر ارمنستان خواهد بود. از اين‌رو بهتر است که او به جنگ‌هاي محلي پايان دهد و به حل مسائل از طريق مذاکرات بين‌المللي(۷۶) احترام بگذراد.مدتي بعد، آندرانيک به‌رغم ميل و خواستة قبلي خود قراباغ را ترک کرد و در طول زمستان، به همراه نفرات يگانش در گوريس(۷۷) ‏مستقر شد و تمام تلاش خودرا براي ياري‌رساني و نجات جان پناهندگان ارمني‌اي که در محاصرة برف شديد زمستاني و قحطي قرار گرفته بودند به کار بست.آندرانيک سرانجام تحت فشار نمايندگان دولت‌هاي متفقين حاضر در قفقاز و با اعتمادي که به وعده‌هاي آنان کرد، به سوي اجميادزين مقر کاتوليکوس کليساي سنتي ارمنستان حرکت کرد. از آخرين يگاني که وي تشکيل داده بود و شمار داوطلبانش در ابتدا به پنج هزار نفر مي‌رسيد فقط يک گروه کوچک باقي مانده بود که همگي خسته و بيش‌از‌پيش آزرده‌خاطر به دستور فرماندة محبوبشان سلاح‌هاي خود را بر زمين گذاردند و آندرانيک نيز با تحويل سلاحش به اسقف وقت، گئورگ پنجم (۱۹۱۱تا۱۹۳۰م)، رسماً از جنگ کناره گرفت.(۷۸) سپس، بي آنکه خود بداند که سرنوشت ديگر هرگز به وي مجال بازگشت به وطن نخواهد داد ارمنستان را ترک کرد و در طي سال‌هاي باقي زندگي‌اش با سفرهاي متوالي به کشورهاي اروپايي و ايالات متحده سعي کرد تا از طريق ملاقات با سياست‌مداران و مقامات نظامي با نفوذ راه‌حلي براي استقلال اراضي ارمنستان غربي و محافظت از پناهندگان و آوارگان ارمني بيابد. در حين يکي ازهمين سفرهايش، با دختر خانواده‌اي ارمني در پاريس آشنا شد و پس از نوزده سال که از مرگ همسر نخستش مي‌گذشت و در تمام آن سال‌ها زندگي خود را فقط وقف مبارزه کرده بود به سفارش دوستان و نزديکانش عمل کرد و سرانجام، به تنهايي‌اش پايان داد و براي بار دوم ازدواج کرد.(۷۹)

آندرانيک و همسرش در ۱۹۲۲م به ايالات متحده مهاجرت کردند و در شهر فرزنو و درمنزل يکي از متمولان ارمني آنجا، ساکن شدند. ويليام سارويان(۸۰)‏، نويسندة نامي، در يکي از داستان‌هاي کوتاه خود ورود آندرانيک به شهر فرزنو را اين چنين توصيف کرده است :«به نظر مي‌رسيد در روز ورودش فرزنو پرجمعيت‌ترين روز حضور ارمنيان کاليفرنيا را در خود مي‌ديد که بي‌صبرانه مشتاق ديدارش بودند. مردي حدوداً پنجاه‌ ساله با ظاهري آراسته که لباسي به سبک سنتي مردان ارمني بر تن داشت و قدش حدود شش فوت بود و بسيار قدرتمند و قوي به نظر مي‌رسيد. او سبيلي سفيد به سياق ارمنيان داشت و حالت چهره‌اش به گونه‌اي بود که هم‌زمان روحية مردي جنگجو و در عين حال، مهربان را به بيننده القا مي‌کرد».(۸۱)

خاچيک داشتنتس(۸۲) در يکي از رمان‌هاي خود حال‌و‌احوال قهرمان داستانش، آندرانيک، را در روزگار تنها يي و انزوا، که در زيرزمين خانه‌اي در سرزميني بيگانه و فرسنگ‌ها دور از موطنش خود را با حرفه و کار خانوادگي‌اش مشغول کرده، اين چنين متصور شده است :«پس از اختلاف نظر با رهبران جمهوري ارمنستان، او اکنون موطنش را ترک گفته و در شهر کوچک فرزنو، در کاليفرنيا زندگي مي‌کند. زيرزمين خانه‌اش به موزه‌اي بدل شده براي شمشير، تفنگ و لباس نظامي‌اش که از ديوار آويزان است. اسبش را هم، که با کشتي بخار به امريکا آورده، در محوطة خانه‌اش نگهداري مي‌کند و حالا، سلاح‌ها، يونيفرم و پاپاخ(۸۳) ‏خاکستري، چکمه‌هاي سياه و آن اسب نجيب و وفادار، همة ثروت شخصي وي در کل زندگي‌اش هستند. ديگر با اسلحه سر و کار ندارد و اوقات فراغت خود را صرف ساختن صندلي‌هاي چوبي کوچکي در همان زير زمين محل زندگي‌اش مي‌کند. بسياري از ارمنيان کاليفرنيا با امتناع از خريد صندلي راحتي و با کيفيت امريکايي، صندلي‌هاي سادة او را مي‌خرند. عده‌اي براي استفادة روزمره و برخي ديگر به عنوان سوغاتي … ».(۸۴)

آندرانيک در ۳۱ اوت ۱۹۲۷م پس از يک دوره بيماري سخت در کاليفرنيا درگذشت. ابتدا، وي را در فرزنو به خاک سپردند اما چندي بعد براي عملي کردن وصيت و خواستة قلبي‌اش، که سپردن کالبدش در اعماق خاک موطنش بود، تابوت وي از آرامستان فرزنو خارج و ابتدا، به فرانسه منتقل شد تا مقدمات انتقال آن به ارمنستان فراهم شود اما مقامات اتحاد جماهير شوروي از ورود آن به ارمنستان ممانعت کردند و ناگزير در طي مراسمي ساده بار ديگر جسدش در قبرستان پرلاشز(۸۵) پاريس به خاک سپرده شد تا اينکه در اوايل سال ۲۰۰۰ م با تعاملات صورت گرفته بين دولت ارمنستان و فرانسه بقاياي کالبدش بار ديگر از خاک خارج شد و به ارمنستان انتقال يافت و سرانجام، در آرامستان شهداي نظامي و در خاک موطنش، آرام گرفت.(۸۶)

پی نوشت ها :

پی نوشت ها:
عنوان نوشتار برگرفته از روايت‌هاي عاميانه و شماري از رمان‌هاي متعلق به مکتب ادبي انقلابي ارمني سدة بيستم است و مضمون آن دربارة شبح مردي است سوار بر اسبي سفيد که هرازگاهي همراه با سپيده‌دم بر فراز ارتفاعات ارمنستان نمايان مي‌شود و در حالي که چشمانش خيره بر افق مانده‌اند، ناگهان با نخستين اشعه‌هاي خورشيد از ديده‌ها پنهان مي‌شود. بنا بر باورهاي مردمي اين شبح، روح همان جنگجو و سرباز از جان گذشتة مدافع وطن است که اگرچه سال‌هاست به افسانه‌ها پيوسته کماکان با نگاه نگران اما نافذ خود دورادور مراقب سرزمين ومردمانش است.
اصطلاحي تاريخي است که بر اراضي غربي سرزمين ارمنستان اطلاق مي‌شود و از سال 387م، که اين کشور بين ايران ساساني و امپراتوري روم تقسيم شد، متداول بوده است.ارمنستان درطي سده‌هاي شانزدهم و هفدهم ميلادي نيز بر اساس پيمان‌هايي بين پادشاهي صفوي ايران و امپراتوري عثماني بار ديگر تقسيم و مرزبندي شد و ارمنستان غربي در حوزة امپراتوري عثماني قرار گرفت.
نبردهايي که در فاصلة سال‌هاي 1877تا 1878م در قفقاز و بالکان بين روسيه و نيروهاي عثماني اتفاق افتاد.
بر اساس مستندات تاريخي در حدود 25 هزار نفر از ارمنيان منطقة ارزروم خانه‌هاي خود را ترک کرده و در ارمنستان شرقي ساکن شدند.نک: هراند پاسدرماجيان ،تاريخ ارمنستان،ترجمة محمد قاضي(تهران : زرين، 1377)، ص366 ـ 369.
دو معاهدة مهم سدة نوزدهم ميلادي که از سوي دولت‌هاي مطرح آن زمان به امضا رسيد و در آن، مفادي براي اصلاح وضعيت زندگي مناطق ارمني‌نشين عثماني گنجانده شده بود.
Վ. Ա. Պարսամյան և Այլոց ,Հայ Ժողովրդի Պատմություն (1801-1917թթ.) (Երևան: Լույս,1967), vol. 3, p.307-309.
Zeytun، امروزه، سوليمانلي (Suleymanli) ناميده مي‌شود و روستايي در بخش مرکزي استان کاهرامان ماراش ترکيه است. براي مطالعة بيشتر در اين زمينه نک: آرپي مانوکيان،« ساکنان ارمني امپراتوري عثماني سرگذشت ارمنيان زيتون، قيصريه و سيواس»،پيمان، س19، ش71 (بهار 1394) : 7ـ 24.
Պարսամյան և Այլոց, ibid., p.309; Louise Nalbandian, The Armenian Revolutionary Movement: The Development of Armenian Political Parties Through the Nineteenth Century (Berkeley and Los Angeles: University of California Press. 1967), p.161 ـ 170.
پاسدرماجيان، همان، ص 442و443.
Պարսամյան և Այլոց, ibid.
Andranik Ozanian، با نام کامل آندرانيک توروسي اوزانيان. از وي با القابي همچون آندرانيک پاشا، زوراوار( Zoravar) آندرانيک و ژنرال مايورآندرانيک نيز ياد مي‌شود.
Վարդգէս Ահարոնեան, Անդրանիկ Մարդը Եւ Ռազմիկը (Բոսթըն: Հայրենիք, 1957), p.11&12.
Vartges Aharonian، وکيل، نويسنده، مترجم و فعال سياسي و اجتماعي ارمني. او در فاصلة سال‌هاي 1914تا 1918م به گروه‌هاي تحت فرمان آندرانيک پيوست و تا زمان انحلال اين گروه‌ها در کنار فرماندة محبوبش به امر نوشتن رويدادهاي روزانه و تفسير حوادث اشتغال داشت. سپس، به تفليس رفت و در دوران جمهوري نخست ارمنستان، در سمت دادستان خدمت کرد. وارتگس فرزند آوديـس آهارونيـان(Avedis Aharonian)، روشنفکر و نويسندة نامي ارمني سدة نوزدهم و بيستم ميلادي است که در عرصة روابط بين‌المللي تلاش‌هاي زيادي براي روشن شدن وضعيت ناگوارمناطق ارمني‌نشين عثماني به انجام رساند.
اين مجموعه، که متني منطبق بر مستندات تاريخي است، در موارد مقتضي يکي از منابع موثق اين نوشتار را تشکيل داده است.
منظور آهارونيان تبيين باورهاي معنوي و اعتقادات ملي آندرانيک است که در آن دوران به روحية شهادت‌طلبي بدل شد و به زودي در وجود همة سربازان داوطلب ارمني تبلور يافت. به همين مناسبت، آنان خود را فدايي مي‌ناميدند که مفهوم ازخودگذشتگي را بيان مي‌کرد و به معناي تقديم جان و زندگي‌شان در راه وطن بود.
Ահարոնեան, ibid., p. 5 – 9.
Shabinkarahisar، از شهرهاي پرجمعيت ارمني‌نشين عثماني بوده است. بر طبق مستندات، درخلال حوادث 1895م، در نتيجة حملات سربازان عثماني تعداد زيادي از اهالي ارمني شهر جان خود را از دست دادند. اين شهردر پي حوادث جنگ جهاني اول کاملاً خالي از سکنة ارمني شد.
Hunchakian، حزب سوسيال دموکرات هنچاکيان که در سال 1887م در ژنو بنيان نهاده شد.
حزب انقلابي ارمني داشناکسوتيون که در 1890م در تفليس آغاز به کار کرد.
Յուշապատում Հ.Յ.Դաշնակցութեան 1890 – 1950 (Բոստոն : Հայրենիք, 1950), p. 383 & 388.
از فرماندهان گروه‌هاي رزمي ارمني که در جريان مبارزات دفاعي نقش مهمي داشت. او از سال 1903‌م با آندرانيک آشنا شد و از آن پس در بسياري از جنگ‌ها هم‌رزم و تابع دستورات وي بود.
Միքայէլ Վարանդեան, Հ. Յ.Դաշնակցութեան Պատմութիւն (Թեհրան : Ալիք, 1981),vol.1, p. 240 – 262.
Mush ، از شهرهاي پرجمعيت ارمنستان غربي بوده است. موش از شهرهايي بود که در طي مبارزات دفاعي ارمنستان بسيار مقاومت کرد اما در نهايت در طي چند مرحله کوچ اجباري، بيش از 21 هزار نفر از ساکنان ارمني شهر را ترک و به خارج از امپراتوري عثماني مهاجرت کردند.
Soorp Arakelots ، از ديرهاي قديمي ارمنستان غربي که بنا بر روايات به دست گريگور لوساووريچ، مروج ديانت مسيح در ارمنستان، پايه‌گذاري شد. اين دير طي مبارزات دفاعي ارمنيان به سبب سازة محکم و غير قابل نفوذش از پناهگاه‌هاي ساکنان و مواضع دفاعي رزمندگان محسوب مي‌شد.
leon Trotsky, The Balkan Wars,Translated by Brian Pearce (New york : Monad press,1980), p. 247 – 252.
Sasun، از مناطق ارمنستان غربي که تا 1915م جمعيت ارمنيان ساکن در آن بالغ بر 60 هزار نفر بود. از اين تعداد فقط 15 هزارنفر در پايان جنگ جهاني اول زنده ماندند که آنها نيز به کمک ارتش روسيه به ارمنستان شرقي کوچانده شدند.
Վարանդեան, ibid, p. 240 – 262.
Յուշապատում Հ. Յ. Դաշնակցութեան, ibid., p. 388.
Siamanto، با نام اصلي آتوم هوانسي يارجانيان، شاعر و نويسندة سدة نوزدهم و بيستم ميلادي است. وي دانش‌آموختة رشتة ادبيات از دانشگاه سوربون پاريس بود. از وي اشعار و رمان‌هاي بسياري با موضوع مبارزات دفاعي و جريان آزادي‌خواهي ارمنيان برجاي مانده که اغلب در قالب حماسي اما بر مبناي روايت رويدادهاي مستند پردازش شده‌اند. او که به شدت تحت تأثير روحية مبارزة آندرانيک قرار داشت وي را با نام مستعار پاروير(Paruir) در نقش قهرمان داستان‌هايش خطاب مي‌کرد. سيامانتو در اواسط 1915م همراه با يکي از دسته‌هاي روشنفکر و انديشمند ارمني اسير شده به دست کارگزاران عثماني به سوي بيابان‌هاي مرگ برده شد و جان خود را از دست داد.
Գաբրիէլ Լազարեան, Հեղափոխական Դէմքեր (Գահիրէ: Տպարան Նուբար ,1945), p. 333 – 335.
Agop J. Hachikyan,The Heritage of Armenian Literature from the Eighteenth Century to Modern Times (Detroit : Wayne University Press, 2005), p.776 & 777.
Droshak ، ارگان رسمي فدراسيون انقلابي ارمني داشناکسوتيون.
Christapor Mikaelian ، نويسنده و فعال سياسي ارمني. وي از بنيان‌گذاران فدراسيون انقلابي ارمني داشناکسوتيون بود.
Ահարոնեան, ibid., p. 25 – 27.
Աւետիս Ահարոնեան, Ժողովածու Երկերի Ազատութեան, Ճանապարհին Քրիստափոր Միքայէլեան, Անդրանիկ (Բոստոն: Արմէն հրատ ,1989), p.173-179; Հրաչյա Քոչար, Երկերի Ժողովածու (Երևան: Հայպետհրատ, 1964).
Hachikyan, ibid., p. 592.
نيز براي مطالعة بيشتر نک : قوام الدين رضوي‌زاده، «آوديس آهارونيان و مبارزات آزادي‌خواهانة ملت ارمن»، پيمان، س20، ش78 (زمستان1395): 159 ـ 194.
armeniasputnik.am
مجمع فدراسيون انقلابي ارمني داشناکسوتيون که در وين برگزار شد و درپايان، راهکارهايي براي ادامة مبارزات ارمنيان در قفقاز و ارمنستان غربي تعيين کرد. در طي اين مجمع، تصميم گرفته شد که اعضاي نظامي و سياسي حزب با جريان مشروطه‌خواهي ايران نيز همکاري کرده و تمام سعي خود را در به ثمر رساندن اين نهضت به کار برند.
Պատմագրութիւն Հայ Յեղափոխական Դաշնակցութեան (Աթէնք-Երևան: Հ.Յ. Դաշնակցութեան հրատարակ- չութիւն ,1992), vol .10, p.16 &17.
سازمان انقلابي مقدوني ـ بلغاري. جامعه‌اي مخفي در قلمرو امپراتوري عثماني در اروپا که از اواخر سدة نوزدهم تا بيستم ميلادي فعاليت مي‌کردند.آنان گروه‌هاي رزمي در قالب و شکل پارتيزاني تشکيل داده و براي دستيابي به استقلال در برابر نيروهاي عثماني مي‌جنگيدند.
Boris Sarafov ، انقلابي و افسر ارتش بلغارستان و از رهبران ارشد سازمان انقلابي مقدونيه بود.
Adrianopolitan ، عنوان هنگي از سربازان داوطلب بلغاري در طول جنگ‌هاي بالکان متشکل از داوطلبان بلغاري و مقدوني بود که در سپتامبر 1912م به منظور مقابله با ادامة سلطةعثماني در اروپا تشکيل شد.
Alexander Protogerov ، انقلابي، سياستمدار و ژنرال ارتش بلغارستان
Garegin Nzhdeh، متفکر سياسي و فرماندة نظامي ارمني. از سوابق نظامي و انقلابي وي پيوستن به گروه‌هاي نظامي ارمني در جريان همکاري‌هاي فدراسيون انقلابي ارمني داشناکسوتيون با نهضت مشروطة ايران است.
Trotsky, ibid., p. 250 – 252.
Լազարեան, ibid., p. 335.
Ian V. Hogg, The A to Z of World War I (Lanhan, Maryland: Scarecrow Press,1988), p.12.
Hovhannes Tumanyan، شاعر، نويسنده، اديب و فعال اجتماعي ارمني سدة نوزدهم و بيستم ميلادي
Vahan Totovents، نويسنده، شاعر و فعال سياسي ارمني سدة نوزدهم و بيستم ميلادي
Արսէն Մարմարեան, Զօր. Անդրանիկ եւ իր Պատերազմները (Պօլիս: Կիւթէնպէրկ, 1920), p. 393 – 397.
Horizon، روزنامة ادبي، اجتماعي و سياسي که در فاصلة سال‌هاي 1909 ـ 1918 م در تفليس و تحت نظر فدراسيون انقلابي ارمني منتشر مي‌شد.
Hachikyan,ibid. , p. 620 – 624 .
Ս. Վրացեան, «Կամաւորական Գունդերու Կազմութիւնն ու Առաջխաղացքը», Պատմագրութիւն Հայ Յեղա – փոխական Դաշնակցութեան (Աթէնք / Երևան: Հ.Յ. Դաշնակցութեան հրատարակչութիւն,1992), vol.10, p. 320 – 324.
Arax ، رود ارس
اين روستا در منابع وجغرافياي تاريخي ايران به صورت سيدآوا آمده که در کنار رودي به همين نام قرار داشته است. اين روستا يکي از قديمي‌ترين سکونتگاه‌هاي ارمنيان در ايران بوده و از پرجمعيت‌ترين روستاهاي ارمني‌نشين آذربايجان محسوب مي شده است. نک :
Հրաչյա Աճառյան, Հայ Գաղթականության Պատմություն (Երևան: Հրաչյա Աճառյան Անվան Համալսարան , 2002), p. 205 – 287.
Ահարոնեան, ibid., p.115 – 124.
ديلمان يا ديلمقان. نبردي بين روس‌ها و عثماني بود که ارتش روسيه با فرماندهي ژنرال ارمني، توماس نظربيگيان و همراهي گروهان آندرانيک پيروز شدند.
Hogg, ibid.
Aram Manukian ، رزمنده، سياست‌مدار و وزير کشور نخستين دولت جمهوري ارمنستان مستقل و عضو فدراسيون انقلابي ارمني داشناکسوتيون بوده است. براي مطالعة بيشتر نک : رافي آراکليانس، «آرام مانوکيان، بنيان‌گذار جمهوري ارمنستان» ، پيمان، س22، ش 84 (تابستان 1397) : 153ـ 204.
Օ. Մխիթարեան, «Վան Ապրիլ 1915 – Սկիզբ», Պատմագրութիւն Հայ Յեղափոխական Դաշնակցութեան (Աթէնք / Երևան: Հ.Յ. Դաշնակցութեան հրատարակչութիւն ,1992), vol. 10, p. 339 – 341.
فرمانده نظامي ارمني يکي از گروه‌هاي داوطلب تشکيل شده در قفقاز بود که مي‌بايست در جبهه‌هاي ارمنستان غربي مي‌جنگيد. وي يکي از منتقدان صريح آندرانيک بود و به سبب اختلاف‌نظرهايش با وي در شيوة نبرد و آرايش جنگي، آندرانيک وي را از رقيبان خود مي‌دانست و به همين جهت، سعي داشت پيش از او به شهروان برسد که هرگز محقق نشد.
Մխիթարեան, ibid., p. 344 – 349.
Taron، از شهرهاي باستاني ارمنستان که زماني در استان توروبران (Turoberan) ارمنستان کبير و در محدودة استان موش ترکية امروزي واقع شده بود.
Rostom، با نام کامل استپان زوريان، فعال سياسي و از بنيان‌گذران فدراسيون انقلابي ارمني داشناکسوتيون بود. وي يکي از مهم‌ترين چهره‌ها در جريان مذاکرات و همکاري ارمنيان با نهضت مشروطة ايران بوده است. نک : آرپي مانوکيان ،« ارمنيان ونهضت مشروطة ايران به روايت اسناد يادداشت‌ها و خاطرات»، پيمان، س20، ش78 (زمستان 1395) : 49 ـ74.
Մ. Աւետիսեան, «Տարօնը կը պատրաստւի Գոյամարտի», Պատմագրութիւն Հայ Յեղափոխական Դաշնակ – ցութեան, ibid., p. 309 – 314; Ս. Վրացեան, «Վերջին Խօսք Անդրանիկի Մասին», ibid., p. 376 – 380.
Ահարոնեան, ibid., p. 174 & 175.
ibid.
Լազարեան, ibid., p. 335 – 338.
ر.ک:
Անդրանիկ Չելեպյան, Զորավար Անդրանիկ Եւ Հայ Հեղափոխական Շարժումը (Երևան: Արեւիկ,1990).
Ս. Վրացեան, Հայաստանի Հանրապետութիւն (Թեհրան: Ալիք, 1982), p.500 – 640; Richard G. Hovannisian, Armenia on the Road to Independence, 1918 (Los Angeles: University of California, 1966), p.113.
منظور همان آندرانيک است.
احمد کسروي، تاريخ هيجده سالة آذربايجان، بازماندة تاريخ مشروطة ايران (تهران : امير کبير، 1378 )، ص743 ـ756.
Zangezur ، منطقه‌اي کوهستاني در ارمنستان شرقي بوده است. اين منطقه، که در دورة قاجار در حوزة اين سلسلة پادشاهي قرار داشت، بر طبق مفاد عهدنامة گلستان به روسيه واگذارشد.
Modros ، آتش‌بسي مابين عثماني و نيروهاي متفقين که در30 اکتبر 1918م در جزيره‌اي يوناني به همين نام منعقد شد و بر طبق آن عثماني رسماً شکست خود در جنگ جهاني اول را پذيرفت و به متفقين اختيارعمل‌هايي در حوزة قلمرو خود واگذار کرد.
Sir William Montgomerie Thomson ، افسر ارشد ارتش بريتانيا، که در سال 1918م فرماندار نظامي باکو بود. او که ملاقات‌هايي با سران حزب جمهوري دموکراتيک آذربايجان داشت به آنها وعدة مطرح کردن خواسته‌هايشان از جمله ممانعت از ورود نظاميان ارمني به اراضي آذربايجان و تعيين وضعيت و سرنوشت ساکنان آن را در کنفرانس‌هاي بين‌المللي پيشرو داده بود.
منظور کنفرانس صلح پاريس است که از 1919 تا1920م برگزارشد و مي‌بايست سرنوشت کشورها و مرزهاي طرفين شکست خورده در جنگ جهاني اول را مشخص مي‌کرد.ارمنيان نيزبراي طرح خواسته‌هاي خود دو هيئت نمايندگي به آن کنفرانس فرستاده بودند که رياست نمايندگان ارمنستان شرقي با آوديس آهارونيان بودند. درطي اين کنفرانس ابتدا تصميم گرفته شد که شوراي قراباغ زير نظر جمهوري ارمنستان قرار گيرد اما با ورود نمايندة بريتانيا قراباغ تحت اداره و اختيار يکي از سياستمدارن وقت جمهوري آذربايجان در آمد وساختار سياسي اين منطقه تا فروپاشي اتحاد جماهير شوروي به همين شکل باقي ماند.
Goris، از شهرهاي ارمنستان در استان سيونيک است.
Չելեպյան, ibid.
Մարմարեան, ibid., p. 395 ـ 397.
William Saroyan، رمان‌نويس و نمايشنامه‌نويس ارمني ـ امريکايي و از پيشگامان مکتب مدرن ادبي امريکا. وي مفتخر به دريافت جوايز پوليتزر و اسکار شده و از بزرگ‌ترين و مشهورترين نويسندگان سدة بيستم است.
Nona Balakian,The world of William Saroyan (London : Associated University Presses, 1998), p. 272.
Khachik Dashtents
Papakh ،کلاهي که توسط مردان منطقة قفقاز و ارمنيان استفاده مي‌شد. زماني نيز جزو پوشش سربازان ارتش روسيه بوده است.
Խաչիկ Դաշտենց, Ռանչպարների Կանչը (Երևան : Սովետական Գրող,1984).
Pere Lachaise
www.encyclopedia.am

مقاله های فصلنامه فرهنگی پیمان شماره ۹۹
Facebook
Twitter
Telegram
WhatsApp

فصلنامه های فرهنگی پیمان

سبد خرید