فصلنامه فرهنگی پیمان شماره ۳۰
سومه نزد ارمنیان
نویسنده: روبرت پطروسیان / علیرضا سلیمانزاده
سومه ایزد، گیاه، و نوشیدنی نشاط آوری بوده که تقریباً در ۱۲۰ سرود از ۱۰۲۸ سرود ریگ ودای هندی (متعلق به اواسط هزارهٔ دوم پیش از میلاد) به آن اشاره شده و همتای ایرانی آن هَئومَه/ هومه نام داشته است. گرچه در اوستا از هومه کمتر یاد شده، اما در این که هر دو در اصل مشابه یا یکسان بوده اند، تردید چندانی وجود ندارد. هم در هند و هم در ایران، در پاره ای موارد، هویت دقیق سومه/هومه فراموش شده، و به همین خاطر برای آن جایگزین هایی انتخاب گردیده است. کنار گذاردن این آنتوژنِ الهی و جایگزینی آن با موارد دیگر را بدین سبب می دانند که اصل اولیهٔ آن دیگر در دسترس نبوده یا زمانی که هندوایرانیان نخستین موطن اصلیشان را رها ساختند و مهاجرت کردند، یافتن آن دیگر دشوار بوده است.[۲]
طی دو سدهٔ گذشته، دانشمندان کوشیده اند این گیاه مرموز، را که در شالودهٔ آیین های عبادی هندوایرانیان باستان وجود داشت، شناسایی کنند. در سال۱۷۹۴ م، سِر ویلیام جونز اظهار داشت که هومه ‹‹گونه ای سُداب کوهی›› یا .Peganum harmala L[3] (ارمنی: spand)است.[۴] شاهدانه (ارمنی: kanep) و بنگ دانه (ارمنی: aghueshbank)گزینه های دیگری برای جایگزینی سومه در سدهٔ نوزدهم و اوایل سدهٔ بیستم بودند. تمامی این گیاهان را که بومی نواحی کوهستانی ارمنستان هستند، ارمنیان و اسلافشان برای مقاصد دارویی و جادویی ـــ دینی به کار می بردند.[۵] اگر واقعاً این اکسیر آسمانی ماده ای واحد و بسیط باشد، و نه ترکیبی، در این صورت به نظر ما هیچ کدام از گزینه های مذکور به تنهایی واجد شرایط جایگزینی نیستند. اگر تأثیرات دارویی پگانوم هارمالا، شاهدانه، یا بنگ دانه را به تنهایی در نظر بگیریم، اصلاً شباهتی به توصیف های متون ودایی و ایرانی از تأثیرات سومه/ هومه ندارند.[۶]در سال۱۹۶۰ م گوردون واسُن گزینهٔ جدیدی را پیشنهادکرد که تأثیرات آن همخوانی زیادی با توصیفات مذکور در وداها داشت. بررسی حاضر نظر واسن را مورد مطالعه قرار داده و به دنبال شواهد قانع کننده ای در اسطوره ها و رسومات ارمنیان باستان است.
واسن با نوشتنِ سومه قارچ آسمانی جاودانگی (۱۹۶۸)، استدلال کرد که گیاه نشاط آوری که در ریگ ودا سومه نامیده شده، بایستی با آمانیتا موسکاریا[۷] قارچِ روانگردانِ دارای کلا هک سرخ یکی دانسته شود. این قارچ که محتوی نوعی داروی توهم زای قوی به نام موسکیمول[۸] است، می تواند موجب سرخوشی، حالت خلسه/ توهم دیداری و شنیداری، و همچنین احساس افزونی نیرو گردد. آمانیتا موسکاریا (در انگلیسی: agaric – fly) شاید همان قارچی باشد که اکثراً در کتاب های کودکان تصویر می شود، و اغلب به عنوان قارچی با کلاهک سرخ و نقوش خال خالیِ سفیدرنگ و دارای سبکی خاص است. استدلال واسن پیرامون روایت های منظوم و پرابهام و خاص موجود در ریگ ودا دور می زند از آنها چنین برمیآید که این گیاه سحرآمیز فاقد ریشه، شاخه، شکوفه، دانه یا برگ باشد، که در این صورت توصیف مناسبی از قارچ است[۹]. ایزد سومه با رنگ سرخ، و با ایزد آتش (آگنی) و ماغ کشیدن گاو مرتبط بود.[۱۰] گیاه سومه نظیر ‹‹گاو سرخ››، اما با ‹‹پوشش [پشم] گوسفند›› است و ‹‹نظیر ماری است که از پوست کهنهٔ خود بیرون می خزد».
در طبیعت، این قارچ همچون تخم مرغ سفیدی که در مادهٔ غشایی با سرپوش کلی محصور گردیده باشد، شروع به محصول دادن میکند. ساقه با رشد به سمت بالا کشیده می شود، و کلاهکی خاص نارنجی تا سرخ از ورایِ سرپوش نمایان می گردد. خال های سفیدرنگ سرپوش بر روی کلاهک به صورت لکه هایی نظیر ‹‹چرم گاو›› در ‹‹پوشش [پشم ] گوسفند››، یا نظیر ‹‹ماری که از پوست کهنهٔ خود بیرون می خزد›› باقی می مانند. سومه صاعقهٔ (vajra) ایندرا است و تکیه گاه یا ستون آسمان.
علاوه بر این در وداها سومه مایعی نشاطآور بوده که از ساقهٔ گیاهان می گرفتند: ساقه گیاه را با استفاده از سنگ آسیاب های خاصی می کوبیدند و شیرهٔ آن را بیرون می کشیدند سپس از پشم عبور می دادند، و احتمالاً با مواد دیگری مخلوط می کردند. در فرهنگ عامهٔ سرتاسر اوراسیا، این گیاه بیشتر در کوه ها یافت می شد و با پرندگان، مارها و تخم های جادویی پیوند داشت؛ پیدایش ناگهانی اش بعد از توفان، سبب شد که آن را با رعد و برق و صاعقه مرتبط بدانند، چون بسیاری از مردمان روزگار قدیم معتقد بودند که قارچ در جایی یافت می شود که صاعقه به زمین خورده باشد.[۱۱] عجیب این که، در اسطوره هایی که واسن بررسی کرده، ادرار یکی از نشانه های کیش آمانیتا است. بر خلاف بسیاری از دیگر داروهای توهم زا، عنصر فعال در آمانیتا موسکاریا بدون هیچ فعل و انفعالی از کلیه های شخص خورنده عبور می کند. در نتیجه، این که ادرار به اندازهٔ خود قارچ مؤژر است، منجر به بازیابی ادرار در چنین فرهنگ هایی گردید که آمانیتا را برای مقاصد جادویی و دینی استفاده می کردند، و شاید تقدس ادرار در سنت هندوایرانی هم به همین سبب بوده باشد. [۱۲]
در طبیعت، این نوع قارچ، صرفاً در یک ارتباط انگلی با درختان خاصی نظیر درخت سپیدار، آلش، توس، صنوبر، سیاه کاج، بلوط، کاج و چندین نوع درخت دیگر رشد می کند. تلاش های زیادی گردیده تا بتوانند آن را در آزمایشگاه پرورش دهند. معلوم شده است که غیر از انسان دو حیوان دیگر یعنی گوزن و کلاغ سیاه هم این نوع قارچ را دوست دارند. علاقهٔ کلاغ های سیاه به آمانیتا موسکاریا در دوران باستان یادآوری شده است: در مصر باستان قارچ آمانیتا موسکاریا موسوم به ‹‹نان کلاغ های سیاه›› بوده است.[۱۳]
یکی دانستن سومه با قارچ آمانیتا موسکاریا از سوی واسن، مقبولیت همگانی نیافته است. این نظریه را برخی از دانشمندان از جمله خاورشناس مشهور هرولد بیلی، رومن یاکوبسنِ زبان شناس، و راجر هیمِ قارچ شناس، پذیرفته اند اما دیگران (از جمله همکار مؤلفِ واسن، وِندی دانیگر اُفلاهِرتی متخصص سنسکریت) آن را قبول نکرده اند. شخص اخیر سال ها بعد چنین اظهار داشت: ‹‹در هر حال، اثر خودم کاملاً مرا به فرضیه ای از نوع دیگر کشانید؛ این مسئله واقعاً اهمیتی ندارد که سومه چه چیزی بوده، چون این گیاه در تاریخی بسیار قدیم از بین رفته است. آنچه واقعاً بسیار مهم است نقشی است که اندیشهٔ سومه در ادبیات ودایی ایفا نموده است. در واقع همکاری اخیر بنده با برایان اسمیت در مورد جانشین های قربانی ودایی مرا به طرف فرضیهٔ اسمیت کشانید که ممکن است گیاه سومهٔ اصلی هرگز وجود نداشته، و تمامی جانشین های سومه (از جمله احتمالاً قارچ agaric – fly) در واقع برای گیاهی اسطوره ای بوده اند که هرگز، جز در ذهن موبدان، وجود نداشته است.››[۱۴] نظریهٔ واسن اخیراً در کتابی به نام، هومه وهارمالین، ماهیت گیاه شناختی سومه داروی مقدس توهم زای هندوایرانی و اثر آن در دین، زبان، فرهنگ عامهٔ خاورمیانه،[۱۵] اثر دیوید فلَتری و مارتین شوارتس، به چالش کشیده شده است. نویسندگان این اثر بررسی خود را به عنوان ‹‹اثبات نظر اساسی جونز›› (مربوط به۱۷۹۴ )[۱۶] مطرح نموده و استدلال کرده اند که سومهٔ هندی و هومهٔ ایرانی قارچ نبوده، بلکه گیاه پگانوم هارمالا، به ویژه دانه هایی، را شامل می گردد که محتوی هارمالین[۱۷] توهم زا است. اثر فلتری و شوارتس مطالعه ای جالب و عالمانه است که بدون شک سطح پژوهش های گیاه شناختی را بالا برده است. با این همه، در این باره تردید وجود دارد که هر دو مؤلف دقیقاً بر روی پگانوم هارمالا آزمایشی انجام داده باشند. اگر چنین کاری انجام می دادند، بایستی به این استنتاج رهنمون می شدند که خودِ پگانوم هارمالا نمی توانسته است سزاوار ستایشی بوده باشد که در وداها بی دریغ نثار سومه/ هومه شده است.[۱۸] به هر حال این مسئله شایان توجه است که تا به امروز، پگانوم هارمالا به عنوان ‹‹تقویت کنندهٔ›› قارچ های روان گردان استفاده می گردد. این احتمال هم می رود که ایرانیان باستان نیز این خصوصیت پگانوم هارمالا را کشف کرده، و در فراورده های هومهٔ خود آن را به کار برده باشند.
به نظر ما بزرگ ترین خدمت واسن، نه یکی دانستن سومه با قارچ آمانیتا موسکاریا، بلکه عطف توجه نقش قارچ ها در تاریخ اولیهٔ نوع بشر ترسیم بوده است. به عقیدهٔ وسن تولد مذهب در نتیجهٔ تأثیرات حیرت آوری بوده که در ابتدا با خورده شدن تصادفی و بعداً آگاهانهٔ این داروهای توهم زا دست می داده است. چرا درختان خاصی را اجداد نخستینمان تقدیس می کردند؟ واسن تصور می کند که در بسیاری موارد، درختانی را به دلیل قارچ های توهم زایی که در پای آنها رشد می کردند، یا قارچ هایی که در تنهٔ آنها سربر می آوردند، مقدس می شمردند.[۱۹] این گونه قارچ های تنهٔ درختی را به نام پُلی فورها[۲۰] می شناسند، که از زمان های بسیار قدیم به جهت ویژگی های داروییشان و به عنوان آتش زنه (spunk, punk ارمنیabet )مورد استفاده قرار می گرفتند.[۲۱]
واسن پدر روش جدید، یعنی قارچ شناسی قومی، شناخته شده، که انسان ها و قارچ ها، به ویژه قارچ های روان گردان را مورد مطالعه قرار می دهد. تعدادی از دانشمندان، از جمله گیاه شناسانی چون ویلیام امبادن و ریچارد شولتس، و متخصص ادبیات کلاسیک، کارل راک، مستقلاً و به درخواست واسن شروع به یافتن داستان های مربوط به قارچ در اسطوره شناسی یونان و شرق کردند. آلبرت هوفمان شیمیدان (که ال.سی.دی[۲۲] را از قارچ های روان گردان یافت شده از مکزیک ساخت) عضو دیگر این گروه بود. طی دهه های۱۹۷۰ و۱۹۸۰م چندین بررسی جالب به عنوان نتیجهٔ تشریک مساعی آنان منتشر شد که از جمله شامل آثاری از قبیل جادهٔ الوزیس (۱۹۷۸) و در جست و جوی پرسفُنه (۱۹۸۶) می گردید.[۲۳]اثر امبادن به نام گیاهان مخدر (۱۹۸۰) و اثر شولتس و هوفمان به نام گیاهان خدایان (۱۹۹۲)، آثار مهم دیگری در این زمینه هستند.
هر چند که تاکنون هیچ گونه مطالعه ای از گیاهان بومی مناطق کوهستانی ارمنستان صورت نگرفته، با این همه اطلاعات ارزشمند پراکنده ای در این مورد وجود دارد، از جمله گیاه شناسی ارمنی (۱۸۹۵)، نوشتهٔ قووند آلیشان، اثر دیگر همین مؤلف به نام دین باستانی یا کهنکیشی ارمنیان (۱۹۱۰)، اثر یوزف کارست به نام اساطیر ارمنی ـــ قفقازی و هیتی ـــ آسیایی (۱۹۴۸)، کتاب نوشتهٔ کاراپت گابیکیان، و اثر ت.آودالبگیان به نام، مقالهٔ مارتیروس آنانیکیان تحت عنوان ‹‹اساطیر ارمنی››، در مجلد هفتم، اساطیر ملل جهان (۱۹۲۵و۱۹۶۴)، و اثر جیمز راسل به نام کیش زرتشتی در ارمنستان(۱۹۸۷) همچنین دربردارندهٔ اطلاعات مهمی در مورد گیاهان مقدس هستند. اگر چه همگی این آثار، گیاهان مقدسی را که در بین ارمنیان مقدس شمرده می شدند، فهرست کرده اند، و اسطوره های ارزنده ای در مورد آنها ذکر آورده اند، اما هیچ کدام به بررسی دلایل اصلی جذابیت این گیاهان نپرداخته اند.[۲۴]همچنین، آثار جدید مربوط به داروهای قدیمی ارمنستان، به چنین آنتوژن هایی چندان نپرداخته، بلکه تقریباً بر روی ارزش دارویی گیاهان متمرکز شده اند.[۲۵]در هر حال، قارچ ها و یا قارچ های درختی را در هیچ یک از فهرست ها نمی توان دید.
منابع اصلی ارمنی نیز در مورد قارچ ها ارمنیsunk) کمتر سخن رانده اند.[۲۶] یزنیک کقباتسی مورخ سدهٔ پنجم میلادی، از شاهدانه، مهرگیاه، گیاه شوکران، و شبرم یاد کرده و از تأثیراتشان به خوبی مطلع بوده است[۲۷] ولی از کلمهٔ قارچ فقط یک بار استفاده کرده، بدون این که شرحی داده باشد.[۲۸] کتاب Vastakats Kirk (کتاب اعمال) مربوط به سدهٔ سیزدهم میلادی دربردارندهٔ بخش مختصری در مورد پرورش قارچ هاست، وحاکیازآن است که ارمنیان با پرورش قارچ آشنا بوده اند. مدخل های آلیشان در کتاب Hay Busashxar رمورداغاریقون،کلماتTnpi و kuchul/ Kujulayوکلمهٔ Gharicon را شامل می گردد. ویTnpiو Kujulayرا به عنوان آمانیتا تلقی می کند Gharicon احتمالاً Fomitopsis offninalis باشد و نوعی قارچ های اغاریقون درختی هست که به آنها اشاره کرده و در فراورده های دارویی متعددی استعمال می گردیده اند.[۲۹] قارچ های اغاریق و آمانیتا برای اطبای ارمنی از جمله مخیتار هراتسی (سدهٔ دوازدهم میلادی) و امیر دولت (سدهٔ پانزدهم میلادی)، شناخته شده بوده و ایشان این گیاهان را برای معالجهٔ اقسامی از امراض ذکر کرده اند.[۳۰]اغاریق به عنوان کالای ارزشمند تجاری در آیین نامهٔ حقوقیِ مخیتار گُوش مربوط به سدهٔ سیزدهم میلادی یاد شده است.[۳۱]
گرچه تواریخ ادبی ارمنی دربارهٔ قارچ ها کمتر سخن رانده اند، با این همه، شواهدی در مورد اهمیت درختانی خاص وجود دارد که به عنوان میزبانانی برای آمانیتا موسکاریا و دیگر قارچ های دارویی، شناخته شده بوده اند. برای نمونه، روسا، پادشاه اورارتو (سدهٔ هشتم پیش از میلاد) باغی از درختان سپیدار کاشت. پیشگویی به وسیلهٔ خش خش برگ های درختان سپیدار از مشخصه های ارمنستان دورهٔ پیش از میلاد مسیحیت بوده است. سرو، سرو کوهی، بلوط، کاج، و صنوبر از دیگر درختان مقدس به شمار می آمدند. یرواند، پادشاه ارونتیدی در نزدیکی شهر باگاران جنگلی از درختان صنوبر کاشت. خسرو دوم (۳۳۰ـــ۳۳۸ م) پادشاه اشکانی باغی از درختان بلوط کاشت که ‹‹باغ قصر›› نامیده شد و باغی از درختان صنوبر کاشت که به خسروکرد مرسوم گردید. مارآها، راهب سوریه ای سدهٔ چهارم به درخت پرستی در میان ارمنیان اشاره کرده است.[۳۲] نرسس شنُرهالی، جاژلیق سدهٔ دوازدهم میلادی، در مقابل تقدسی که گروه معروف به Arewordik :اولاد آفتاب نسبت به سپیدار، درخت تبریزی، و بید انجام می دادند، به سرزنش کردن می پردازد، Arewordik ها گروهی باستانی بودند که گیاهان خورشیدی خاصی را می پرستیدند. در واقع تا اواخر سال۱۹۱۵ م در آسیای صغیر مرکزی و خاوری، ارمنیان درختان خاصی را با احترام زیاد محفوظ داشتند، به ویژه آنهایی را که نزدیک چشمه سارها بودند. آنان با ادعیه های مکتوب، شاخه های چنین درختانی را تزیین می کردند.[۳۳]
اما در مورد زمان های بسیار متقدم تر، یعنی اواسط هزارهٔ دوم پیش از میلاد، زمانی که وداها سروده می شدند، چه می توان گفت؟ باستان شناسی، به عنوان یک منبع بالقوهٔ اصلی، بایستی تا فرارسیدن زمان مقتضی منتظر بماند.[۳۴] هم اکنون، تنها منابعمان قسمت هایی از اسطوره های نخستین اند که در نوشته های بسیار متأخر ارمنی گنجانده شده اند. ما اینک بایستی شماری از این گونه اسطوره ها را در پرتو مطالعات گیاه شناسی بومی واسن و همکارانش بررسی کنیم.
واهاگن
واهاگن[۳۵] ایزد ارمنی تعدادی از علامت های سومه را داراست که توسط واسن و همکارانش شناسایی شده اند. واهاگن ایزد برجستهٔ هوا، ایزد رعد، و صاعقه بوده است. او با ایزد ودایی آتش، آگنی، و ایزد ان یونانی، یعنی پرومته و هفایستوس، پیوند داشت. پرومته آورندهٔ ‹‹آتش›› برای بشریت، از طریق ساقهٔ رازیانه به دنیا آمد، که شباهت زیادی با تولد خاص واهاگن است. کارل راک بر آن بود که ‹‹آتشِ›› پرومته را با قارچ اغاریقون یکی بداند.[۳۶] به عقیدهٔ ما اسطورهٔ به دنیا آمدن واهاگن، که آنانیکیان آن را ‹‹روایت مستقلی از زادبوم اصلی هندوایرانیان›› نامیده،[۳۷] تصویر یکنواختِ واضح تری ارائه می دهد: زلف های زرین واهاگن، همراه با چشمان خورشیدگونش انعکاسی شاعرانه از کلاه سرخ قارچ آمانیتا است، که با خال های سفید و سرپوشی فراگیر پوشانیده شده است:
آسمان از درد زایمان رنج می کشید؛ زمین درد زایمان می کشید.
دریای ارغوانی نیز درد زایمان می کشید.
نی سرخ فام را نیز به دریا درد زایمان فرا گرفته بود.
از ساقه های نی دود بر آسمان می رفت.
از ساقه های نی شعله بر آسمان می رفت.
از میان شعله ها نوجوانی زرین زلف بیرون می دوید.
موهای آتشین داشت.
ریشی شعله ور و چشمانی چون خورشید داشت.[۳۸]
لقب عجیب این ایزد، ویشاپاکاق[۳۹] است. گرچه این لقب در ادبیات ارمنی قرون وسطی کشنده/ افکننده (ی اژدها) معنی می دهد، در اواخر سدهٔ پنجم ‹‹ویشاپ›› دارای معنایی بیش از اژدهاست.[۴۰] یک اشتقاق ویشاپ از واژه ای فارسی به معنای ‹‹دارندهٔ بزاق سمی›› است.[۴۱] آیا ویشاپ ها و احتمالاً سنگ ویشاپ های یافت شده در نواحی مختلف کوهستانی ارمنستان می توانند اساساً با قارچ مرتبط باشند؟ روش خاص ‹‹درو کردن یا چیدن›› ویشاپ ها پرمعناست: می گویند واهاگن منتظر می ماند تا آنهایی که کوچک اند رشد کنند و بیشتر به زارعی آمادهٔ چیدن محصول می ماند، تا کشندهٔ اژدها. به علاوه توضیح به خصوص hanel Vishap( چیدن ویشاپ) به نظر می رسد با درو کردن پیوند داشته باشد: ویشاپ بیشتر همچون قارچ از جای مرطوب سر برمی آورد.[۴۲] آنانیکیان اظهار می دارد: ‹‹این فرایند همیشه با رعد و صاعقه و رگبارهای شدید همراه بوده است.››[۴۳] اسطوره های خاص خوری و فریگیایی مشخصه های مشابه در خور توجهی دارند که شاید یادآور چیدن قارچ باشد.[۴۴]
ایزد میتره و قهرمانی های داوید ساسونی
میثره، دیگر ایزد هندوایرانی، روزگاری در بین ارمنیان محبوب بوده است. در ریگ ودا، میتره به وسیلهٔ سومه خشنود می گردد. در اوستا هومه به میثره پیشکش می گردد (مهریشت، بند۶). سلاح میثره گرز یا صاعقه (vazra) است، نظیر ایندره که رعد (vajra) دارد. کلاغ سیاه، نشانگر آمانیتا، وقف میثره گردیده بود، همچنان که به ورژرغنه، خویشاوند ایرانی واهاگن، وقف شده بود.[۴۵] طبق اسطورهٔ یونانی، میثره در ارمنستان کنار رود ارس، که احتمالاً کشتن گاو فراوانی توسط او در آنجا اتفاق افتاد، متولد گردید.[۴۶] گیاه شناسان بومی به چندین ویژگی آیین سومه در خصیصه های این ایزد پی برده اند. میثره موسوم به ‹‹شخص کلاه به سر›› است و می گویند وی از صخره یا تخم مرغی متولد گردیده که قبلاً دارای کلاهی، غالباً سرخ رنگ، بوده است.[۴۷] آیین رمزی اش، که مؤلفه های طالع بینانه/ کیمیاگرانه/ معادشناسانه را شامل می گردد، مستلزم شادخواری و گردهمایی های مقدس در غارها یا اتاق های زیرزمینی بوده است. ظاهراً میثره در ارمنستان اساساً ایزد هوا بوده است، گرچه این خصیصه را بعداً رقیب پیروزمندش، واهاگن، از او گرفت[۴۸]. به گفتهٔ استرابو، در زمان هخامنشیان، ساتراپی ارمنستان ‹‹هر ساله به هنگام مهرگان بیست هزار کره اسب برای پادشاه ایران می فرستاده است››.[۴۹] مهرگان جشنی بود که برای میثره برگزار می شد. در این موقع ‹‹پادشاه بزرگ ایران حق ویژهٔ نوشیدن (از هومه؟) را داشت››. [۵۰] به گفتهٔ پلینی کبیر در سال ۶۶ م، که تیرداد اول پادشاه ارمنستان برای دریافت تاج از امپراتور نرون به روم مسافرت کرد، احتمالاً نرون را با آیین های خاص ‹‹مغان›› (میترایی؟) و شعائر رمزی آشنا ساخت.[۵۱]
حماسهٔ قرون وسطایی ارمنیان، داوید ساسونی، پر از تصورات میترایی و در بر دارندهٔ چندین اشارهٔ جالب به نوشیدن سومه، و همچنین به قارچ است. در منظومهٔ نخست زوینار Dzovinar زادهٔ دریا، رعد برق آسا [۵۲] در روز عید معراج، روز مقدسِ گیاهان، از چشمهٔ شیر جاودانگی می نوشد. از این طریق وی آبستن می شود و دوقلوهایی به نام ساناسار و باغداسار را به دنیا می آورد که یکی بزرگ و دیگری کوچک است، و به ‹‹زادهٔ دریا›› و ‹‹موجودات آتشین›› موسوم اند.[۵۳] دوقلوها هنگامی که بزرگ شدند، تصمیم گرفتند در سرچشمهٔ آب سحرآمیز، دژ خود موسوم به ساسون را بسازند، زیرا کسی که از سرچشمه اش بنوشد
شکست ناپذیر خواهد شد و احدی نخواهد توانست وی را شکست دهد.[۵۴]
بعداً ساناسار به درون قلمرو طلسم شده ای در زیر آب فرو رفت، در حالی که باغداسار کنار ساحل دریاچه، در بحر تفکر فرو رفته بود.[۵۵] ساناسار خوابید و رؤیایی دید که در آن، محل شمشیر برق آسا و اسب آبیِ جادویی بالدار، موسوم به کورکیگ را به او نشان دادند. در خواب همچنین به او گفته شده بود:
تو در حوض قصر آبتنی خواهی کرد. و تو بزرگ خواهی شد، و نیرو و شجاعتت افزون خواهد شد. نیرویت به هفت برابر افزایش خواهد یافت. و هفت برابر باز به همان میزان افزایش خواهد یافت. و آروزهای قلبی ات را به دست خواهی آورد. [۵۶] ساناسار لباس رزم را یافت و بر تن کرد. بعداً وی به حوض قصر رفت و آبتنی کرد از آب چشمه نوشید و به خواب رفت او برای مدت کوتاهی خوابید؛ و فرهٔ ایزدی را به دست آورد. بزرگ شد، نیرو و شجاعتش افزون گردید. و تبدیل به موجودی آتشین شد.[۵۷]
ساناسار، همچون قارچ، چنان سریع رشد کرد که چون از دریاچهٔ سحرآمیز بیرون آمد، برادرش وی را نشناخت.[۵۸] در سفرهای بعدی، وی در حال نوشیدن، درو کردن، یا گرفتن شیرهٔ گیاه سومه نشان داده می شود: وی مجبور شد آزمون قدرت را که شامل نوشیدن مقدار زیادی ‹‹شیر››، [۵۹] به دست آوردن سیب زرین آتشین،[۶۰] و ربودن جواهری از دهان اژدها[۶۱]بود، پشت سر بگذارد و با استفاده از سنگ های خاص، اژدهایی را که چشمهٔ آب را بند آورده بود، بکشد. [۶۲] باغداسارِ برادر را مادرش( dzurh خُل و چِل، گیج) نامید. این عنوان برای توصیف داوید، قهرمان منظومهٔ سوم ـ بعد از آن که وی از قارچ های وحشی خورد (بنگرید به قسمت های بعدی) و همچنین دیگر قهرمانان داستان های حماسی، آنگاه که رفتار ‹‹نامعقولانه ای›› بروز می دهندـ هم آمده است.[۶۳]
در منظومهٔ دوم نیز، مدز (بزرگ) مهر، پسر ساناسار، به طور حیرت انگیزی رشد می کند:
در مدت زمانی هفت ساله مهِر به اندازهٔ ساختمانی هفت اشکوبه رشدکرد.[۶۴]
مهِر، قبل از به دست آوردن اسب سحرآمیز و دیگر نمادهای مسحورشدهٔ قدرت و مدنیت، انسانی وحشی بود که پیاده شکار را تعقیب می کرد و می گرفت[۶۵] و اغلب شکارش را با دستان خویش می کشت. همان طوری که ایزد میثره گاوی را کشت، وی نیز گاوی را با شمشیر صاعقه بار خود می کشد. [۶۶] مدز مهر، تنها قهرمان ساسونی است که پیمانی را (میثره در ایران علامت پیمان بود) با دشمنانش بست و به دلیل شکستن سوگند از دنیا رفت.[۶۷]
در منظومهٔ سوم، پسر مهر، یعنی داوید، عملاً از قارچ های وحشی می خورد و گیج می شود:
داوید چه عملی را مرتکب شد؟ وی برگ هایی را که گرد می آورد ریشه هایی را که از زمین درمیآورد، و قارچ هایی را که از دامنهٔ تپه می چید همه را می خورد. …
بر سر راهش به ساسون، برای رفع گرسنگی، داوید علف و هر چه را که می یافت، می خورد. و برای این کار، اندکی دیوانه شد. و ذهنش دچار گیجی گردید.
بعد از مدت زمانی وی به ساسون رسید. ‹‹او نمی دانست که در کجاست؛ گیج شده بود… با بهت و حیرت به پیاده روی ادامه داد.›› پس از آن، داوید قادر بود با حیوانات رابطه برقرار کند، او تفاوتِ میان حیوانات اهلی و وحشی را تشخیص نمی داد، و تا زمانی که به راه و رسم انسان های متمدن پی نبرد به خطاهایش ادامه داشت. داوید از معجون سحرآمیز هم نوشید. به اصرار اسبش، کورکیگ، از چشمهٔ شیر مهر هم نوشید:
او صدای کورکیگ را شنید که می گفت:
این گاتناقبیور [چشمهٔ شیر] از آنِ پدرت است پیاده شو، و از آبش بیاشام و قدری از آن را بر پهلوهایم بریز.
داوید پیاده شد، و بر روی پیشانی کورکیگ بوسه زد، قدری آب بر پهلوهایش ریخت و رهایش ساخت تا در چراگاه بچرد.
سپس خود نیز از آب چشمه نوشید، لمید و به استراحت پرداخت و خواب او را درربود درحالی که اسبش در مقابل خورشید ایستاده و بر او سایه انداخته بود. …
داوید بیدار شد، و دریافت که نیرومند شده است. جامه های پدرش دیگر بر تن او مناسب نبود.
همچنان که پرورش دهندگان قارچ آگاهی دارند، تابش مستقیم نور خورشید اثر قارچ را از بین می برد و مانع از محصول دهی می گردد و فاسد شدن آن را تسریع می کند. مانع شدن از تابش نور خورشید برروی پُکر (کوچک) مهِر، در آخرین مصراع، نکتهٔ عجیبی در منظومهٔ چهارم این حماسه است. عموهایش ‹‹ناچار مهر را با خود، پشت هفت دروازه بردند تا از او محافظت کنند››. کُهَر، همسر آینده اش، نیز این گونه نگران است:
بامداد روز دیگر
کُهَر خانم از پنجره اش به بیرون نگریست
و دید که مهر در چادری به خواب رفته
پاهایش بیرون آمده بود و پوشش نداشت
کُهَر را دل بر او سوخت و با خود اندیشید
ـــ مهر آفتاب زده خواهد شد.
پس لباسی ارغوانی پوشید، که سلاح هایش آن را در بر گرفته بود،
بر نریان بلوطی رنگ خود سوار شد، و به سوی چادر مهر راند
و گفت:
ـــ ای مهر، خورشید بر تو می تابد
مهر گفت: چه می توانم کرد؟ چادر بسی کوچک است.
کُهَر گفت: چادر کوچک نیست، بزرگ است،
لیکن تو Aznahour هستی.
مهر گفت: بگذار بخوابم….››
بعد از آن که کُهَر، قدرت مهر را در رزم آزمود، چنین گفت:
ـــ ای مهر، تو لا یق شوهری کُهَر هستی!
اما باز هم می گویم، مواظب باش،
نگذار آفتاب بر تو بخورد.
او رفت، به وسیلهٔ خدمتکار چادر دیگری را فرستاد؛
و سفارش کرده بود آن را بر روی پاهای مهر بیندازد.
این داستان حماسی با نکته ای معادشناسانه پایان می یابد. مهر دانست که دورهٔ حضور او بر روی زمین، رو به اتمام خواهد گذارد، و آن زمانی است که پهنهٔ خاکی دیگر سنگینی وزن او را بر نتابد. او و اسبش به زمین فرو رفتند و بدین سان وی به دیدار آرامگاه والدینش نایل آمد و هر دوی آنان به نوبت به وی چنین گفتند:
تو به اندازهٔ کافی در جهان گشته ای.
تو به اندازهٔ کافی در جهان گشته ای…
آکراوو کار (صخرهٔ کلاغ سیاه) پناهگاه توست،
برو به آکراوو کار.
مهر به صخرهٔ کلاغ سیاه در نزدیکی دریاچهٔ وان رفت، صخره را با شمشیر صاعقه بار خود شکافت، بدین ترتیب او و اسبش به درون غار رفتند. صخره به هم برآمد و پشت سرشان بسته شد. دو بار در سال، یعنی در روزهای خارق العادهٔ عید تجلی و روز عید معراج درِ غار باز می شد و مهر چرخ منطقه `البروج را نگه می داشت و همراه با کلاغ سیاهِ وفادارش، برای ارزیابی زمین بیرون می آمد. روستاییان ادعا می کنند که آبی که از صخره بیرون می چکد، ادرار کورکیگ، اسب جادویی مهر، است.
ارمنیان اراضی آسیای صغیر، تا زمان کشتار ارامنه در سال های۱۹۱۵ ـــ۱۹۲۳م مراسمی همانند مراسم سومه را برگزار می کردند. در روز عید معراج، روز جشن مادر نباتات، و گاهی اوقات در عید تجلی، مردم خوراکی محتوی شیر، موسوم به کاتناپور تناول می کنند. دوشیزگان روستا، عصر روز پیش از جشن را به جمع آوری نباتات مختلف مشغول می گذرانند:
… در ساعتی نامعین و اسرارآمیز از شب پیش از روز معراج، سکوت تمام طبیعت را فرا می گیرد. آسمان نزدیک تر می گردد. تمامی چشمه سارها و نهرها از جریان باز می ایستند. سپس گل ها و درختچه ها و بوته های کوهستانی و سنگ ها به ادای احترام و سلام به یکدیگر می پردازند و هرکدام مزیت خاص خود را بیان می دارند. شاه ماران، که با دُم خود زندگی می کنند در آن شب زبان گل ها را یاد می گیرند. هر گاه کسی از آن لحظه آگاه گردد، می تواند هر چیزی را با فرو بردن در آب و بیان آرزویش با نام خداوند، به طلا تبدیل نماید. علاوه بر این برخی روایت ها حاکی از آن است که چشمه سارها چشمه سارها و رودخانه ها مملو از طلا می گردند، که درست در همان زمان می توان آن را به دست آورد. در روز معراج، مردم در صدد بر می آیند هرگونه اقبالی را که آنان طی سال ها در انتظارش بوده اند، به وسیلهٔ نوشته هایی بیانگر بخت و اقبال، یا به وسیلهٔ اشیایی که در روز قبل در کنار حوض آب همراه با گل ها و گیاهان به جا مانده اند، به
دست آورند، و دو دوشیزهٔ جوان آنها را یک به یک خارج می کند و در همان حال آیاتی را که از آینده خبر می دهند، برمی خوانند.
تصور ماری که ‹‹با دُم خود زندگی می کند›› وجود قارچ آمانیتا موسکاریا را در نظرمان مجسم می سازد؛ به هر حال هیچ اشاره ای به آب همراه با گیاهان و گل هایی که خورده شوند، دیده نمی شود. آیین های مربوط به سومه در ارمنستان باستان ممکن است شباهت هایی با آیین های هندوایرانی باستان (که مشخصه های آن معلوم نیست) داشته باشند، اما آنتوژن های مقدس بر اساس در دسترس بودنشان، با یکدیگر تفاوت دارند.
نتیجه گیری
مطالب ارائه شده در این بحث، حاکی از آن است که در ادوار بسیار قدیم، مردمان مناطق کوهستانی ارمنستان، همچون ایرانیان نخستین و هندیان نخستین، قارچ آمانیتا موسکاریا را به منظور ایجاد شور و وجد و برای مقاصد دینی مذهبی به کار می بردند. ایرانیان و هندیان، در برخی جاها، در گذشته ای دور، استفاده از آن را متوقف ساختند. گیاه شناسان گیاهان بومی اظهار می دارند که جایگزینی سومهٔ اصلی با موارد دیگر در بین ایرانیان و هندیان در نتیجهٔ دشواری دستیابی به گیاه اصلی و یا نایابی آن در سکونتگاه های جدیدشان بوده است. اما در آسیای صغیر و قفقاز چنین مشکلی وجود نداشت. وجود انواع آمانیتا موسکاریاهای درختی شناخته شده، از زمان های نخستین تا به امروز دستیابی مستمر مردم مستقر در آنجاها را به این گیاه تضمین کرده بود، و در حالی که ممکن است شمنان ارمنیان باستان، همچون خویشاوندان ایرانی و هندیشان، استفاده از سومه را آیین های دینیشان را کنار گذارده باشند، چنین چیزی در بین مردم عادی اتفاق نیفتاده است. اسطوره ها، داستان ها و آیین هایی، که مطرح کردیم، قویاً از این موضوع حکایت می کنند.
اسطورهٔ تولد ایزد واهاگن، که خاطره ای از تولد ایزد سومه در میان ارمنیان است، متعلق به آغاز نیمهٔ دوم هزارهٔ اول پیش از میلاد بوده است و شاید همان گونه که آنانیکیان بیان می دارد ‹‹روایت مستقلی از زادبوم هندو ایرانیان›› بوده باشد. هیچ یک از منابع هندی و ایرانی افسانهٔ تولد ایزد سومه را، آن گونه که روایت های ارمنی دارند، محفوظ نداشته اند. افسانه های زایش و بالندگی ایزد میثره، مملو از تصورات مربوط به قارچ آمانیتا است. حضور آیین میترایی در میان مردم مناطق کوهستانی ارمنستان در طی سده های آغازین عصر حاضر، همراه با آیین های رمزی و ‹‹ آیین های مقدس›› اسرارآمیز، بیان کنندهٔ این امر است که این انگاره چندان مهجور نشده است.
با این همه کاتبان روحانی ارمنی در سدهٔ پنجم میلادی معنای داستان تولد واهاگن و ویشاپ چینی را درک نمی کردند. می توان پنداشت که اعضای کیش ها و فرقه های متعدد مسیحی و غیرمسیحی که در مناطق کوهستانی بالیدند، چه بسا به گونه ای دیگر چیزهایی را فهمیده و از گیاهان بومی دسترسشان، از جمله قارچ آمانیتا موسکاریا، برای منظورهای جادویی ـــ دینی و جنسی استفاده می کرده اند. یک متن جادویی ارمنی باقیمانده هم بیان کنندهٔ این مسئله است.
حماسهٔ داوید ساسونی، متعلق به سده های نهم و دهم میلادی، نه تنها نشانه هایی کهن از آمانیتا دارد که به علاوه در توصیف های مربوط واهاگن و میثره هم نمود یافته اند، بلکه دارای حداقل یک شخصیت، یعنی داوید، قهرمان اصلی، است که قارچ های وحشی را می خورد و تأثیراتشان را درمی یابد. تصور قارچ و سومه در تمامی منظومه های حماسه، جالب و حساب شده است. جامعه ای که چنین شاهکاری را خلق کرده، در مورد قارچ آمانیتا چیزهای دست اولی را می دانسته است.
بر خلاف جوامع ایرانی و هندی، که از آمانیتا دست کشیدند، جوامع ارمنی ظاهراً آن را گرامی داشتند، گرچه انعکاس آن بیشتر در فرهنگ عامه بوده تا در دنیای کشیشان و تاریخ های مکتوب. عناصر مراسم خودِ سومه میان ارمنیان آسیای صغیرِ مرکزی و شرقی تا دههٔ دوم سدهٔ بیستم باقی ماند. دسترسی مداوم به قارچِ دارای کلاهک سرخ، در میان ارمنیان مناطق کوهستانی و قفقاز، بیانگر آن است که ساکنان امروزی نیز ممکن است داستان هایی برای گفتن داشته باشند، البته ا گر مردم شناسان بدانها گوش سپارند.
پی نوشت ها:
1- http://rbedrosian.com/soma.htm
۲- برای به دست آوردن تاریخچه ای از پژوهش های مربوط در مورد سومه / هومه و کتاب شناسی بیشتر بنگرید به
R.G.Wasson, Soma Divine Mushroom of Immortality (New York, 1968); hereafter SOMA and his articles; id., “The Divine Mushroom of immortality” in Flesh of the Gods, Peter T. Furst, ed. (Prospect Heights, Illinois, 1990; repr. of 1972) pp.185-200; id. “What Was the Soma of the Aryans?” pp. 201-213 in the same book; Haoma and Harmaline, The Botanical identity of the Indo-Iranian Sacred Hallucinogen “Soma” and its Legacy in Religion, Language, and Middle Eastern Folklore, by David S.Flattery and Martin Schwartz, Near Eastern Studies, volume 21 (Los Angeles, 1989), Here after HAOMA; R.E. Schultes and Siri von Reis, ed., Ethnobotany, Evolution of a Discipline (Portland, 1997).
۳- نوعی اسفند معروف بهrue wild – م.
Haoma p.3. on spand, see4-
Alishan, Haybusak [Armenian Botany] (Venice, 1895) (#2815, p.578) here after Alishan; Karapet Gabikian, Hay Busashxar (1912; published Jerusalem, 1968) (#1311, p.176) here after Gabikian under Shanp’in. Joseph Karst, Mythologie armeno-caucasienne et hetito-asianique (Strasbourg, 1948), pp. 172-174 here after Karst, Saw haoma in Armenian hmay (augur) usually plural hmayk and connected it with “l’arien Soma”.
یکی از استفاده های ‹‹اسپند›› در بین ارمینان، کاربرد آن به عنوان تعویذ یا طلسم جهت دفع شر بوده است . Hmayeak ‹‹طلسم، تعویذ معنی می دهد که در بین اشراف ارمنی سدهٔ پنجم نام رایجی بوده از همین ریشه است.
۵- راجع به جایگزین های متعدد بنگرید به
HAOMA pp. 117-140; SOMA pp.100-147; William Emboden, Narcotic Plants (New York, 1979) pp. 54, 58-59.
در سال۱۹۳۱ م سر اورل اشتاین با اظهار این که این گیاه ایزدی همان ریواس وحشی بوده که هیچ گونه مادهٔ روان گردان شناخته شده را هم در بر ندارد، مطایبهٔ ناخواسته ای را انجام داد. این مسئله را قبلاً در سال۱۸۸۴ م، آلبرت رگل مطرح ساخته بود. به عقیدهٔ اشتاین، آن ماده از شراب تخمیر شده ای بوده که از ساقه های ریواس تهیه می شده و احتمالاً آن را با شیر در می آمیختند ‹‹و این که به تنهایی همان عصاره ای را داشته که از ریواس به دست می آید، و دارای تأثیرات وجدآور و هیجان انگیزی بوده که به وضوح در سرودهای ودایی آمده است».
۶- وندی دانیگر اُفلاهرتی سنسکریت شناس، آنچه را سومه در ریگ ودا حاصل می آورد، چنین توصیف می کند: ‹‹احساس قدرت شخصی بسیار زیاد›› که مخصوصاً در ایزد ایندره کار آمد است)، احساس جاودانگی، اطمینان خاطر از بی مرگی، و توهمات خلسه ای.›› بنگرید به کتاب
The Rig Veda an Anthology, translated and annotated by Wendy Doniger O’Flaherty (New York, 1981) p. 119.
و اما در خصوص هومه، همان گونه که دیوید فلتری متذکر شده است: ‹‹ این تأثیرات عملاً از تهیهٔ هارمالین عاید می شده که در سنت های خاورمیانه ای به خوبی شناخته شده بود: چنان که در متون پزشکی اوایل دورهٔ اسلامی گزارش شده، این تأثیرات عمدتاً شامل استفراغ، خواب، مستی، و میل به جماع بوده است.آنچه در پی میآید گزیده ای از مطالعات فلتری است و بیشتر در تأیید این نظریه که مستی هومه شامل خواب است و اهمیت دارویی تصورات استنتاج شده از دین اولیهٔ ایرانیان است:
مفصل ترین و دقیق ترین نوشتهٔ ایرانی دربارهٔ استفاده از مخدرات برای مقاصد دینی، کتاب ارداویرافنامه است.] متن موجود از سدهٔ نهم میلادی است، ولی عقیده بر این است که اصل آن در سدهٔ سوم میلادی پدید آمده است. [سرآغاز (فصل های۱ ــــ۳) این متن پهلوی می گوید: به منظور زدودن تردیدهای موجود در مورد گفته های موبدان ایرانی در باب
دین، ویراف را، که به عنوان پرهیزگارترین فرد برگزیده شده بود، در برابرانجمن دارو بدادند و او در برابر آن
مردمان بخفت و در رؤیا سرنوشت روان را پس از مرگ بدید و سپس برای کاتبی تقریر کرد. سرآغاز مزبور نشان دهندهٔ این اعتقاد است که تائژیرات دارویی استنتاج شده، ابزاری برای دانش دینی ای بوده اند، که مغان مدعی بودند آن را از زرتشت دریافت داشته اند. قبلاً تصور می رفت وقایع توصیف شده در این متن، جدای از سنت های مربوط به سومه بوده اند. بنابراین ارتباط احتمالی آن با مسئلهٔ سومه هرگز مورد پژوهش قرار نگرفته بود.
… در این گزارش این نوشیدنی موجب می گردد ویشتاسپ هستی مینوی را مشاهده کند و از خود بی خود شود. گزارشی مشابه در روایت پهلوی (ترجمهٔ فارسی: صص۵۷ــــ۵۸ )آمده است: ‹‹چون] ویشتاسپ، می را [خورد، در جای بیهوش شد. ایشان روانش را به سوی گرودمان] بهشت برین [هدایت کردند و ارجمندی پذیرفتن دین را بدو نمودند. وقتی از بیهوشی به هوش آمد زرتشت را بخواند… ریشهٔ کلمهٔ stard یا stird به معنای ‹‹بیهوش شدن›› است.
پایه و اساس دین ایران باستان اعتقاد به دو هستی بود، یکی از آنها هستی مادی، ملموس، مشهود… و دیگری هستی ناملموس، نامشهود و مینوی… بوده است. مینوی فارسی میانه، همان گونه که در داستان ویراف و ویشتاسپ، و از رهگذر سومه، نگاهی اجمالی به آن داشتیم… همهٔ چیزها و پدیده هایی است که به صورت روح وجود دارند. این صورت های مینوی خود غیرمادی یا فروهر (فرَوَشی اوستایی) هر شخصــــ زنده یا مرده یا زاده نشده ــــ را شامل می شوند. ظهور کامل این مینوی نادیدنی، ممکن است از بسیاری جنبه ها همانند جهان ماده باشد، و به علاوهٔ صورت های گذشته و حال و آیندهٔ آفریدگان اورمزدی، و بی نظمی های برخاسته از مینوی بدی را هم دربرمی گیرد
مصرف سومه چه بسا تنها ابزار شناخته شده در دین ایرانی برای رؤیت جهان مینوی، پیش از مرگ، بوده است؛ و این ابزار را اورمزد هنگامی به کار می برد که می خواهد هستی مینوی را پیش چشمان زندگان دیدنی سازد. در دین ایران باستان شواهد اندکی مرتبط با اعمال مکاشفه ای وجود دارد که ممکن است به توسعهٔ ابزارهای دیگر و غیر دارویی برای چنین کاری پر و بال داده باشند. در ایران، تصور بر این بود که شهود جهان مینوی چیزی نیست که به سادگی به واسطهٔ لطف الهی یا پاداش پرهیزگاری به دست آید. به علت اهمیت نمایان سومه در آیین های اولیه، آزمودن تائژیرات سومه، یعنی شهود مینوی، بایستی زمانی برای همگی روحانیان (یا شمن های پیش از آنان) ضروری بوده باشد؛ چون سومه وسیله ای بود که با آن اورمزد چنین شهودی را برای حامی زرتشت، یعنی ویشتاسپ، فراهم آورد. هیچ دلیلی وجود ندارد که تردید کنیم سومه نیز وسیله ای بوده که با آن زرتشت (که در آیین های یسنه به عنوان زوتر سومه نوشیده است) نیز هستی مینوی را مشاهده کرد، و به کمک آن آگاهی خود از اورمزد و شهودش را ترسیم کرده است
به طور خلاصه هر سه روایت پهلوی تائکید دارند که سومه حالتی شبیه خواب (بیهوشی) را پدید میآورد در آن حالت تصوراتی پدید میآمده که به اعتقاد آنها در جهان مینوی بوده است. عبارتی هم در دو کتیبهٔ موجود در فارس، متعلق به حدود۳۰۰ م از کردیر، بنیانگذار نظام دینی زرتشتی در دورهٔ ساسانیان، هست که این موضوع را تائیید می کند… کتیبهٔ کردیر، که اساس ادعای وی در مورد مرجعیت دینی است، تائکید می کند که روان وی دو دیدار از جهان دیگر داشته و بهشت و دوزخ را به او نشان داده اند. بدین ترتیب این گزارش در این که بر شهود جهان مینوی به عنوان وسیله ای برای اژبات حقیقت دین تائکید می ورزد، مشابه ارداویرافنامه است.
در فارسی موسوم به قارچ مگس کُش))Amanita muscaria7-
Muscimol8-
SOMA, pp. 18-219-
SOMA, pp. 35-6010-
SOMA, pp. 172-20311-
12- SOMA, pp. ۲۵-۳۴, ۵۲-۵۸, ۱۶۰-۱۶۲, ۲۴۹-۲۵۰
شایان توجه است که کلمهٔ قدیمی ارمنی mzem ‹‹ادرار کردن به معنای فشردن، عصاره گیری به وسیلهٔ فشردن یا چلاندن، فشار دادن، عصاره کشیدن، پالودن و عرق گیری›› نیز هست.
M.Bedrosian, Nor barhgirk’ hay-angliaren (Venice, 1879, repr. Beirut,1973) p. 470.
C.Ratsch, Dictionary of Sacred and Magical Plants (London,1992) p. 8313-
آمانیتایی که کلاغ های سیاه می خورند، در کتاب آلیشان هم ذکر گردیده است.
14-Wendy Doniger, “Somatic’ Memories of R.Gordon Wasson” in The Sacred Mushroom Seeker, Tributes to R.Gordon Wasson, T.J.Reidlinger, ed. (Rochester, Vermont, 1990) p. 53.
David S. Flattery and Martin Schwartz, Haoma and Harmaline. The Botanical Identity of the15-
Indo-Iranian Sacred Hallucinogen “Soma” and it’s Legacy in Religion, Language, and Middle Eastern Folklore, Near Eastern Studies (vol.21), Los Angles, 1989.
HAOMA, p. 3.16-
۱۷- آلکالوییدی که دردانهٔ گیاه اسفند سیاه وجود دارد به فرمول C H N – م.
۱۸- بنگرید به یادداشت۴.
SOMA, pp. 214-215, 218-220.19-
واسن اظهار داشته که میوهٔ ممنوعهٔ بهشت نه، سیب، بلکه آمانیتای دارای کلاهک سرخ بوده است.
Polyphores20-
21- Abet یک اصطلاح کلی ارمنی برای آتش زنه است، و بر بلوط کهنسال، سرو کوهی، و درخت بید یافت می شود. همچنین بنگرید به
James Frazer, The New Golden Bough (New York, 1961) pp. 42-49, 347-349.
۲۲- نوعی مادۀ مخدر
۲۳- در کتاب جادهٔ الوزیس بحث از این است که نوشیدنی مقدسی که در اسطوره های الوزیسی مورد استفاده قرار می گرفته، حاوی زنگ چاودار بوده است. شلی در کتاب
The Elixir: an Alchemical Study of the Ergot Mushrooms (Notre Dame,1995)
زنگ چاودارِ پیشرفته را (قارچ های سخت تنه ای که معمولاً غلات را آلوده می کنند) به عنوان جایگزینی برای سومه پیشنهاد کرده است. زنگ چاودار حاوی لیسرجیگ اسید آمید، ماده ای برای تهیهٔ داروی توهم زای ال.اس.دی است.
در جست وجوی پرسفُنه فصل مهمی دارد که کارل راک راجع به سومه در یونان باستان نوشته است. همچنین بنگرید به بخشی که همین نویسنده نوشته است در
“Gods and Plants in the Classical World”, pp. 131-143 in Ethnobotany, Evolution a Dicipline.
مک کنا در کتاب120 – 108. pp(1993.New York) Food of the Gods اظهار می دارد که سومه قارچِ روانگردان دیگری، یعنی Stropharia cubensis بوده که محتوی داروی توهم زا است. این قارچ در بسیاری از نقاط جهان، از جمله در آسیای صغیر شرقی، قفقاز، شمال ایران و جنوب هند شناخته شده است. بنگرید به کتاب
P.Stamets, Psilocybin Mushrooms of the World (Berkeley,1996) p.64.
برخلافِ قارچ آمانیتا که علاقهٔ زیادی به چوب دارد، گیاه Stropharia cubensis تمایل زیادی به کثافات دارد. مک کنار اظهار می دارد که ارتباط این قارچ ها با تپالهٔ گاو ممکن است منجر به تقدس گاو در سنت هندی شده باشد.
۲۴- راجع به گیاهان مقدس بنگرید به
M.Ananikian, “Armenian Mythology” in Mythology of All Races, Vol.7 (1964. repr of 1925 ed.), pp. 62-63; James Russell, Zoroastrianism in Armenia (Cambridge, MA., 1987), pp. 375-390; Ghevond Alishan, Hin hawatk’ kam het’anosakan kronk’ Hayots’ [The Ancient Faith or Pagan Religion of the Armenians] (Venice, 1910) pp. 70-79; Joseph Karst, Mythologie armeno-caucasienne et hetito-asianique (Strassbourg, 1948) pp. 157-67; Manuk Abeghyan, Erker [Works], vol.7 (Ere-van, 1975) pp. 51-58; Aram Ghanalanyan, Avandapatum (Erevan, 1969), pp. 112-120.
۲۵- برای مثال بنگرید به
Stella Vardanian, “Medicine in Armenia” pp. 185-198 in The Diffusion of Greco-Roman Medicine into the Middle East and the Caucasus, J.A.C. Greppin et al. ed. (Delmar, N.Y., 1999).
۲۶- در مورد ریشهٔ کلمهٔ sunk ارمنی بنگرید به sunk. HAOMA, pp. 121 ff. یک اصطلاح عام ارمنی برای قارچ است که اساساً می توان آن را به ویژه در مورد آمانیتا موسکاریا به کار برد.
Ezink, Book I.68.27-
Ezink, Book III.16.28 –
Hobbs, Medicinal Mushrooms (Loveland, CO,1996) pp. 10-15.29-
آگاریکوم مورد اشارهٔ پلینی را همان فومیتوبیس اُفینینالیس دانسته اند.
Alishan, pp.576-577, under#2804-5 sunk/sungn30-
The Lawcode [Datastanagirk’] of Mxit’ar Gosh, R.W.Thomson, trans31-
Russell, pp .32-33, 52, 375, 387-38832-
این مسئله که آیا سپیدار میزبان آمانیتا موسکاریا است یا خیر، مشخص نیست. گرچه سپیدار متعلق به خانوادهٔ بید، (Salicaceae) است؛ گیاه کبوده نیز که به خانواده ٔ بید تعلق دارد میزبان شناخته شده ای است
که ارتباط دهندهٔ کیش مربوط به سپیدار با اسطوره های الوزیسی است. تصاویر قارچ ها در کتاب[دایره` المعارف ارمنستان شوروی]، جلد دهم (ایروان،۱۹۸۴ م) ما قبل صفحه۴۱۷، نشان دهندهٔ گیاهی موسوم به kaghamaxasunk (قارچ سپیدار/ کبوده) است که مشخصاً آمانیتا نیست، گرچه شبیه به Stropharia Cubensis توهم زا است، همچنان که با مدخل های ومدخل شباهت دارد. در مورد قارچ های psilocybinبنگرید به یادداشت۱۵. به هر حال سپیدار، همچنین به جهت پلی فورهایی که دارد، بسیار ارزشمند تلقی می شده است و پلینی از آن به سبب ویژگی های شفابخشش یاد کرده است.
شناسایی و تشخیص درختsos / sawsمورد تردید قرار گرفته است. طبق واژه نامهٔ کلاسیک ارمنی
M.Bedrosian, Nor barhgirk’ hay-angleren (Venice, 1879; repr. Beirut, 1973)
صفحهٔ۶۶۰، sos «درختچه›› یا ‹‹سپیدار سفید›› است، دو درختی که کاملاً متفاوت اند. چون با خش خش برگ ها تفائل انجام می شد، انتخاب منطقی از نقطه نظر گیاه شناسی، درخت سپیدار است، چون برگ های سپیدار دارای طرح بیضوی یا قلبی شکل هستند که با وزش کوچک ترین نسیم شروع به تکان خوردن می کنند.
Prayer-trees: Ananikian, p. 62. On the Arewordik’ see Russell, chapter 16, pp. 515-528.33- paulician/T’ondrakets’i/Arewordik
تقدیس میزبانان شناخته شدهٔ آمانیتا موسکاریان، ممکن است دلالت بر کاربردهای آیینی قارچ ها در بین این گروه ها داشته باشد. ادعانامهٔ سدهٔ دوازدهمی نرسس از جمله در بردارندهٔ این مطالب است:[دیو خشم]… همچنین آنان را آموخت که در برابر درختان بر روی زمین سرو صدا ایجاد کنند، و[بگویند]: تو پدر ما هستی، و به صخره[ بگویند]: تو به ما هستی بخشیدی، و آنان را امرکرد تا بر روی کوه ها و تپه ها، در زیر درختان بلوط و سپیدار و درختان پرشاخ و برگ قربانی به جا آورند
پیشتر در همان نامه وی ایشان را به مصرف دارو متهم می کند: بعداً به نحو مطلوبی زنان را نیز امرکرد تا از جادوگری و به کار بردن معجون و تمامی شیوه های آیین های اهریمنی به دور باشند، زیرا آن که جادوگری می کند، اهریمنان را می ستاید و در مقابلشان کرنش می کند.
۳۴- راجع به باستان شناسی به منزلهٔ ابزاری برای گیاه شناسی بومی، بنگرید به
William A.Emboden, Jr., “Art and Artifact as Ethnobotanical Tools in the Ancient Near East with Emphasis on Psychoactive Plants”, pp.93-107, in Ethnobotany, Evolution of a Discipline.
Vahagn35-
Carl A.P. Ruch, “Prometheus as Shade-Foot and the Theft of Fire”, pp. 169 ff. inPersphone’s 36-
Quest.
Ananikian, p.37-
۳۸- این اسطورهٔ قدیمی در کتاب نسبتاً متأخر (سدهٔ هشتم؟) تاریخ ارمنیان موسی خورناتسی آمده است.
(ویشاپ=دروگر یا ویشاپ=گردآورندهٔ غذا/ دروکار)Vishapakagh39-
Russell, p. 205 ff.40-
id.41-
pp.209-210.42-
Ananikian, p. 81.43-
۴۴- از جمله در اسطورهٔ خوریِ اولیکومی، ستونی که از میان دریاچه سر برمی آورد و سپس ایزد اِئا او را گردن می زند، دیده می شود؛ اسطوره مارسیاس، که پوست درختی را می کند؛ و اسطورهٔ آتیس، که خودش را اخته می سازد و بیضه ها را به زیر درخت کاج پرت می کند، یعنی درختی که معمولاً میزبان قارچ آمانیتا موسکاریا به شمار می رود.
A.J.Carnoy, “Iranian Mythology” in Mythology of All Races, vol. VI, p. 289.45-
Plutarch, De fluviis, 23 par. 4.46-
47- W. S. Shalley, The Elixir: an Alchemical Study of the Ergot Mushrooms, pp. ۸۳-۱۰۳
۴۸- راجع به ایزدان متعدد توفان در میان ارمنیان، بنگرید به
M.Abeghyan, Erker vol. 7 (Erevan, 1975) pp. 65-78.
۴۹- بنگرید به
The Geography of Strabo, H. L. Jones, trans. (London, 1928; 1988) (LCL, vol. V, p.331) 11.14.9.
Athenaeus, The Deipnosophists, C. B. Gulick, trans. (LCL, vol. IV, p. 469) x, 434. 50-
۵۱- بنگرید به Pliny the Elder, Natural History, a Selection, J. F. Healy trans. (New York, 1991) XXX.17, p.
Russell, p. 268.
David of Sasun, Artin K. Shalian, trans. (Athens. Ohio, 1964) p. 5 n.3.52-
DS, “sea-born” dzovayin: Sanasar and Baghdasar, Battle against the Khalif of Baghdad, 7.53-
۲۱, ۴۷; “fiery beings” (hreghen): 15, p.44.
DS, 1. 10, p. 29.54-
DS, 1. 15, p. 45.55-
DS, 1. 15, p. 46.56-
DS, 1. 15, p. 47.57-
DS, 1. 15, pp. 48-49.58-
DS, Sanasar and Baghdasar, The Marriages of Sanasar and Baghdasar, 5, pp. 77-78.59-
DS, 6, p. 81.60-
DS, 6, p. 84.61-
DS, 6, pp. 94-97.62-
DS, 6, p. 18.63-
Dzurhگاهی اوقات ‹‹بی باک›› یا ‹‹جسور›› ترجمه می شود و خود حماسه گاه اوقات ‹‹بی پروایی ها/خیره سری های ساسون›› (Fools of Sasun/The Daredevils) نام گرفته است. عنوانِThe Bent ones of Sasun (اعمال نادرست ساسون) دقیق تر است، اگر چه ممکن است این عنوان شایستهٔ یک ‹‹حماسهٔ ملی›› نباشد.
DS, II. Medz Mher, Medz Mher administers Sassoun, 4. p. 114.64-
DS, ibid. pp. 114-115. 65-
DS, II, 12, p. 129.66-
DS, II. Medz Mher’s fight against Msrah Melik,11. pp.146-148. 67-
پس از مرگ وی از مزارش سرخ و سبز عجیبی رویید.
پی نوشت ها:
*. David S. Flattery and Martin Schwartz, Haoma and Harmaline. The Botanical Identity of the Indo-Iranian Sacred Hallucinogen “Soma” and it’s Legacy in Religion, Language, and Middle Eastern Folklore, Near Eastern Studies (vol.21), Los Angles, 1989.
**
.(در فارسی موسوم به قارچ مگس کُش- م)Amanita muscaria *
muscimol**
**. آلکالوییدی که دردانهٔ گیاه اسفند سیاه وجود دارد به فرمول C H N – م.
polyphores*
**. نوعی مادهٔ مخدر.
Vahagn*