فصلنامه فرهنگی پیمان شماره ۲۲

زن، عشق، حماسه در آوای غژک

نویسنده : مریم عالیداعی

دکتر عبدالحسین فرزاد

اشاره

زندگینامه

دکتر عبدالحسین فرزاد، زادۀ سیستان است. او به سال ۱۳۲۹ بر جزیره ای کوچک در دریاچۀ هامون زاده شد. دوران ابتدایی و متوسطه را در شهرهای خاش، ایرانشهر و زاهدان گذرانید. آنگاه راهی تهران شد و در دانشگاه تربیت معلم تهران (دانشسرای عالی سابق) دورۀ لیسانس را در رشتۀ ادبیات فارسی و دورۀ فوق لیسانس را در دانشگاه شهید بهشتی و دکترای ادبیات فارسی را در دانشگاه تهران تمام کرد.

وی در سال ۱۳۵۱ با دکتر منیرۀ احمدسلطانی ازدواج کرد، که او نیز اکنون یکی از استادان پژوهنده، مترجم و مؤلف آثاری ارزنده در حوزۀ ادبیات و مردم شناسی است.

دکتر فرزاد از سال ۱۳۵۵ در فرهنگستان زبان ایران، به عنوان پژوهشگر ادبیات، به کار مشغول شد. همزمان با انقلاب ایران، فرهنگستان منحل گردید و با ده مؤسسه دیگر ادغام شد، مؤسساتی مانند بنیاد فرهنگ ایران، انجمن حکمت و فلسفه، بنیاد شاهنامه، فرهنگستان ادب و هنر، پژوهشگاه جامعه شناسی و پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی را تشکیل دادند. وی هم اینک عضو هیأت علمی این پژوهشگاه است.

حوزه فعالیت های فرهنگی و پژوهشی

دکتر فرزاد به جهت آشنایی با زبان عربی به طور کامل (و اندکی انگلیسی)، فعالیت گسترده ای در ادبیات دارد. تخصص اصلی او که در دانشگاه ها نیز به عنوان درس اصلی تدریس می کند، نقد ادبی است. تخصص مهم دیگر فرزاد که می توان او را در این بخش منحصر به فرد دانست، اطلاعات عمیق و گسترده او در زمینه ادبیات عرب به ویژه ادبیات معاصر عرب است. در این زمینه نام فرزاد، همیشه با نام فلسطین تداعی می شود. زیرا او بیش از هر کسی در ایران در شناساندن مظلومیت مردم فلسطین، از طریق شعر و ادبیات، به ایرانیان حق طلب، کوشیده است. همچنین شعر پویا و اندیشمند عرب را به ایرانیان معرفی کرده است. برخی مطبوعات مصر، سوریه و کشورهای حاشیه خلیج فارس او را به عنوان یکی از افراد برجسته ای می دانند که برای شعر و ادبیات معاصر عرب در ایران مخاطبان زیادی، به وجود آورده است. آشنایی فرزاد با ادبیات معاصر ایران و جهان باعث شده است تا با درکی ژرف و با مقایسه با شعر معاصر ایران موقعیت و جایگاه جهانی شعر ایران و عرب را، به مخاطبانش به طور دقیق القا کند. او در نوشته ها و مصاحبه هایش گفته است که به جز ادبیات متعهد و پویا چیز دیگری را به رسمیت نمی شناسد. آخرین کتاب او با نام رؤیا و کابوس (شعر پویای معاصر عرب)، دلیلی روشن بر این مدعاست.

آثار و تألیفات:

از دکتر عبدالحسین فرزاد تا کنون بیست و یک کتاب به چاپ رسیده است، که سیزده کتاب از این تعداد تألیف و بقیه ترجمه از عربی و یا انگلیسی به فارسی است. بیشتر این آثار در حوزۀ ادبیات و نقد شعر است.

تا کنون مقالات و مصاحبه های فراوانی از وی در مطبوعات ایران و کشورهای عربی به چاپ رسیده است که بیشتر آنها در حوزه ادبیات ایران، عرب و جهان است و در نوع خود بدیع و بسیار مفید است.

فهرست کامل آثار و مقالات ایشان تا آبان ماه ۱۳۸1 (2002) بدین قرار است:

کتاب های چاپ شده:

۱ــــ درباره نقد ادبی. نشر قطره،۱۳۷۶ . چاپ دوم۱۳۷۸ . چاپ سوم۱۳۷۹ .

۲ــــ منوچهری (نقد و پژوهش). نشر آتیه.۱۳۷۶.

۳ــــ قرائت و درک مفاهیم متون عرفانی. انتشارات دانشگاه پیام نور.۱۳۷۶ .

۴ــــ ترجمه از عربی به فارسی و فارسی به عربی (۱). انتشارات دانشگاه پیام نور.۱۳۷۵.

۵ــــ ترجمه از عربی به فارسی. انتشارات پیام نور.۱۳۷۴.

۶ــــ تاریخ فرهنگ و ادب عربی به عربی. انتشارات دانشگاه پیام نور.۱۳۷۴.

۷ــــ تاریخ ادبیات عرب، انتشارات سخت (علمی).۱۳۷۴ . چاپ دوم۱۳۷۷ . چاپ سوم۱۳۷۹ .

۸ــــ گزینه اخلاق ناصری، نشر قطره،۱۳۷۳ ، چاپ دوم۱۳۷۵ .

۹ــــ المنهج (نثر و شعر عربی). با همکاری دکتر جعفر شعار. انتشارات سخن.۱۳۷۲. چاپ دوم۱۳۷۵. چاپ سوم۱۳۸۱ .

۱۰ــــ المنهج فی الشعر. با همکاری دکتر جعفر شعار. انتشارات علمی پامنار.۱۳۷۱.

۱۱ــــ در بند کردن رنگین کمان (گزیده و ترجمۀ اشعار غاده` السمان) نشر نقره.۱۳۶۸.چاپ دوم۱۳۷۸ .

۱۲ــــ آوای غژک (مجموعه شعر) انتشارات ارغنون.

۱۳ــــ شعر، زن و انقلا ب (نوشته نزار قبانی). انتشارات امیرکبیر.۱۳۶۴ .

۱۴ــــ قاموس (فرهنگ فارسی به فارسی) با همکاری گروهی از اساتید. دفتر نخست: آــــ آپوفیس. نشر بنیاد قرآن.۱۳۶۴.

۱۵ــــ المعجم المفهرس لا لفاظ الاحادیث عن الکتب الاربعه` (با گروهی از پژوهشگران) پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.الجزئ الاول: آ. اقف۱۳۷۰ . الجزئ الثانی: ائکد ــــ ایه۱۳۷۳ .الجزئ الثالث:البائ۱۳۷۴ . الجزئ الرابع:۱۳۷۹ .

۱۶ــــ فلسطین و شعر معاصر عرب (ترجمه، با همکاری شهرۀ باقری) نشرچشمه.۱۳۷۶.

۱۷ــــ غمنامه ای برای یاسمن ها. اشعار غاده` السمان. نشر چشمه.۱۳۷۷ .

۱۸ــــ ترجمه از عربی به فارسی و فارسی به عربی (۲). انتشارات دانشگاه پیام نور.۱۳۷۷ .

۱۹ــــ تاریخ ادبیات جهان. شرکت چاپ و نشر کتاب های درسی ایران.۱۳۷۹ .

۲۰ــــ رؤیا و کابوس (شعر پویای معاصر عرب) انتشارات مروارید.۱۳۸۰.

۲۱ــــ زنی عاشق در میان دوات. (گزیده اشعار غاده` السمان)۱۳۸۰.

مقالات چاپ شده:

۱ــــ جبران خلیل جبران و سوررئالیسم عربی. اردیبهشت ۱۳۵۸.

۲ــــ پیام آور عقل و آزادگی، ابوالعلا ی معری. مجلۀ نگین. آبان ۱۳۵۸.

۳ــــ دو عصیانگر عالم سوز (خیام و ابوالعلا) مجله نگین. آذر ۱۳۵۸.

۴ــــ گفتاری در باب هنر. مجله رشد ادب فارسی. زمستان ۱۳۶۹.

۵ــــ عناصر سازنده اثر ادبی. مجله رشد ادب فارسی. بهار ۱۳۷۰.

۶ــــ نقد ادبی. مجله رشد ادب فارسی. تابستان ۱۳۷۰.

۷ــــ ملاک های نقد ادبی. مجله رشد ادب فارسی. زمستان ۱۳۷۰.

۸ــــ زیبایی شناسی. مجله رشد ادب فارسی. بهار ۱۳۷۱.

۹ــــ توصیه به شاعران جوان. مجله رشد ادب فارسی. بهار ۱۳۷۱.

۱۰ــــ نگاه شاعرانه. مجله رشد ادب فارسی. زمستان ۱۳۷۰.

۱۱ــــ سادگی. مجله رشد ادب فارسی. بهار ۱۳۷۱.

۱۲ــــ چیزی درون سینه ام. اثر احسان عبدالقدوس رمان نویس مصری. مجله دریچه. بهمن و اسفند ۱۳۷۰.

۱۳ــــ شعر معاصر عرب (با مروری بر گذشته). مجله ادبستان. تیر ۱۳۷۱.

۱۴ــــ شعر فلسطین (مصاحبه). مجله ادبستان. آبان ۱۳۷۱.

۱۵ــــ شعر، بیان کتمان و ضد اکنون زدگی. مجله ادبستان. آذر ۱۳۷۰.

۱۶ــــ تا سرزلف سخن (در نقد شعر). مجله ادبستان. شهریور ۱۳۷۲.

۱۷ــــ خواب هفتصدساله. مجله ادبستان. مهر۱۳۷۲.

۱۸ــــ شاعر، گزارشگر. مجله ادبستان. آبان ۱۳۷۲.

۱۹ــــ گذری از مویرگ کلمه تا ناکجا آباد شعر. مجله ادبستان. آذر ۱۳۷۲.

۲۰ــــ نی لبک با مهره های پشت. مجله ادبستان. دی ۱۳۷۲.

۲۱ــــ زهد عمار. مدح محمود.مجله ادبستان. بهمن ۱۳۷۲.

۲۲ــــ حرکت در طیف واژه ها. مجله ادبستان. اسفند ۱۳۷۲.

۲۳ــــ بیست گلدان نیلوفر. مجله ادبستان. فروردین ۱۳۷۳.

۲۴ــــ در مغلطه خاک و باد. مجله ادبستان. اردیبهشت ۱۳۷۳.

۲۵ــــ ادبیات زندگی معاصر، تکنولوژی. مجله ادبستان. مرداد ۱۳۷۳.

۲۶ــــ لزوم بیان مسایل عرفانی در صورت قصه. نام شهیدی. طرح نو. ۱۳۷۴.

۲۷ــــ درباره ادبیات. مجله ادبیات معاصر. اردیبهشت ۱۳۷۵.

۲۸ــــ میان بری به نقد جدید. مجله ادبیات معاصر. خرداد ۱۳۷۵.

۲۹ــــ شاعر غم های بغداد. مجله ادبیات معاصر. دی و بهمن ۱۳۷۵.

۳۰ــــ مسایل عصر ما (مصاحبه با من) همشهری.۱۱/۶/۱۳۷۵.

۳۱ــــ خورخه لوییس بورخس. مجله ادبیات داستانی. تابستان ۱۳۷۶.

۳۲ــــ گفتگو با ازراج عمر (شاعر الجزایری) مجله کلک. اردیبهشت و خرداد ۱۳۷۰.

۳۳ــــ جایزه بزرگ ادبی اروپا برای ادونیس شاعر معاصر عرب. آدینه. آبان ۱۳۶۶.

۳۴ــــ ام کلثومی دیگر با شمشیر آواز. آدینه. آبان ۱۳۶۶.

۳۵ــــ امام علی (ع) و شعر (ترجمه ازعربی) کیهان فرهنگی. خرداد ۱۳۶۵.

۳۶ــــ آب نبات فروش دوره گرد (ترجمه ازعربی) مجله رنگین کمان. ۱۳۵۰.

۳۷ــــ سرداب. ترجمه داستانی از خورخه لوییس بورخس. مجله ادبیات داستانی. زمستان ۱۳۷۶.

۳۸ــــ در جستجوی فضایی برای نوشتن (به مناسبت مرگ نزار قبانی) روزنامه جامعه۱۵/۲/۱۳۷۷.

۳۹ــــ با میخائیل نعیمه (آخرین فیلسوف معاصر عرب) مجله نگاه تازه. پائیز ۱۳۷۶.

۴۰ــــ غمنامه ای برای یاسمن ها (مصاحبه اینجانب با غاده` السمان) مجله شباب. مهر و آبان ۱۳۷۶.

۴۱ــــ چرا نقد جایگاه والا ی خود را نیافته است؟ مجله کتاب ماه. آذر ۱۳۷۶.

۴۲ــــ زخم عجیب (داستان کوتاه) مجله نگاه تازه. شماره ۶ و ۷ . ۱۳۷۵.

۴۳ــــ اخبار فرهنگی جهان عرب. مجله کلک. شماره ۸۹ ــــ ۹۳. ۱۳۷۶.

۴۴ــــ نزار قبانی. مجله جهان کتاب. شماره ۵۹ ــــ۶۰ . تیر ۱۳۷۷.

۴۵ــــ میان بری به ادبیات داستانی معاصر عرب. فصلنامه ادبیات داستانی. تابستان۱۳۷۷.

۴۶ــــ بررسی شعر امروز عرب. مصاحبه با مجله سروش. آبان ۱۳۷۷.

۴۷ــــ شاعرتبعیدی.(ترجمه نامه ای از نزار قبانی شاعر معاصر عرب) روزنامه خرداد۱۵/۹/ ۱۳۷۷.

۴۸ــــ نزار قبانی شاعر بلندآوازه عرب. مجله نگاه تازه. بهار و تابستان ۱۳۷۷.

۴۹ــــ زمین بر ما تنگ گرفته است. (دو شعر از محمود درویش) روزنامه خرداد۲۴/۱۰/ ۱۳۷۷.

۵۰ــــ به خاطر که بازگردم. (شعری از بلندالحیدری) روزنامه خرداد۳۰ /۹/ ۱۳۷۷.

۵۱ــــ ۸۸ روز پشت خاکریزهای بیروت (یادبود معین بسیسو شاعر مقاومت فلسطین) روزنامه خرداد۱۵/۱۱/۱۳۷۷.

۵۲ــــ هنر وابسته ابزار حکومت خودکامگان. مجله آزما. فروردین ۱۳۷۸.

۵۳ــــ ناگهان شاعری بزرگ (نقد شاعر قاصدک ها) مجله شعر بهار. ۱۳۷۸.

۵۴ــــ از غزل تا خشم حماسه (درباره مرگ نزار قبانی) پژوهشنامه دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه شهیدبهشتی. شماره۲۴. ۱۳۷۷.

۵۵ــــ واژه هایی که نمی میرند (در مرگ البیاتی) روزنامه خرداد.۱۶/۴/ ۱۳۷۸.

۵۶ــــ عبید زاکانی و جامعه سفله سالار. روزنامه خرداد.۲۶/۵/ ۱۳۷۸.

۵۷ــــ هیچ عنصری چون فلسطین شعر عرب را تکان نداده است. (مصاحبه) روزنامه آزاد.۱۵/۷/ ۱۳۷۸.

۵۸ــــ صد سال شعر ارمنی (نقد کتاب) فصلنامه پیمان. پاییز و زمستان ۱۳۷۹.

۵۹ــــ خیام و ابوالعلاء. مجله کتاب ماه (ادبیات وفلسفه) شماره۳۱. اردیبهشت۱۳۷۹.

۶۰ــــ پیرامون متون نثر صفویه. کتاب ماه (ادبیات و فلسفه) شماره ۳۴.

۶۱ــــ شعر معاصر عرب شعر تبعید و جلای وطن. آفتاب یزد.۲۹/۶/ ۱۳۷۹.

۶۲ــــ (کاش آن کودک فلسطینی می توانست آدم برفی درست کند) روزنامه دوران امروز.۹/۱۱/ ۱۳۷۹.

۶۳ــــ تقویمی برای فلک۲۰۰۱. نقد، تحلیل و ترجمۀ منظومه بلند آدونیس شاعر معاصر عرب. مجله دنیای سخن. شماره۹۲. بهمن ۱۳۷۹.

۶۴ــــ اخبار فرهنگی جهان عرب. مجله بخارا. شماره۱۵. آذر و دی ۱۳۷۹.

۶۵ــــ جایگاه طنز در زبان و فرهنگ ایرانی (معرفی و نقد کتاب) دوران امروز. شماره۹۷٫۲۲ /۱۲/ ۱۳۷۹.

۶۶ــــ شاملوهای ایرانی باز با جهان سخن خواهند گفت. مجله دنیای سخن. اسفند۱۳۷۹. فروردین ۱۳۸۰.

۶۷ــــ شعر غاده` السمان. مجله زنان. اسفند ۷۹. شماره۱۰۵.

۶۸ــــ اخبار فرهنگی جهان عرب. مجله بخارا. خرداد و تیر ۱۳۸۰.

۶۹ــــ ترانه های شکست. ادبیات عرب در گفتگو با دکتر عبدالحسین فرزاد. ضمیمه همشهری۲۱/۶/۱۳۸۰.

۷۰ــــ گفتگو با روزنامه ایران.۲۱ /۶/۱۳۸۰.

۷۱ــــ پویایی در شعر عرب. مجله گاهنامه رود. آبان ۱۳۸۰.

۷۲ــــ فقدان اندیشۀ جهانی. روزنامه بنیان. سال اول. شماره۵ .۲۸/۱۱/۱۳۸۰.

۷۳ــــ درد زایش دموکراسی در شعرمعاصر عرب. همشهری ماه. شماره۱۲. اسفند۱۳۸۰.

۷۴ــــ رئالیسم حماسی(تصویر فلسطین در سی و هشت سال شاعری محمود درویش). مجله شوکران. شماره اول. سال اول ۱۳۸۱.

۷۵ــــ اومانیسم ایرانی. مجله شوکران. شماره ۲. ۱۳۸۱.

۷۶ــــ سیری در کتاب (تاریخ جلفای اصفهان). فصلنامه پیمان. شماره۲۰. تابستان ۱۳۸۱.

مقالات به زبان عربی:

۱ــــ فی الادب العرفانی. مجله الاخاء. شماره۵۰۸ .۱۳۵۷.

۲ــــ منشاء العرفان الاسلامی. مجله الفکر الاسلامی. ۱۳۵۷.

۳ــــ غاده` السمان بالفارسیه`. مجله` الشرق (دمشق) ۱۶ / مه / ۱۹۹۱.

۴ــــ حول شعر غاده` السمان. المحرّر. ۲۰۰۰ بیروت.

۵ــــ الواقعیه` الملحمیه` (صوره` فلسطین فی ۳۸ سنه`..). مجله` آفاق الحضاره` الا سلا میه`. العدد العاشر. ایلول ۲۰۰۲

ــــ آوای غژک (دفتر شعر)

ــــ سروده: عبدالحسین فرزاد

ــــ نشر ارغنوان ــــ ۱۳۷۲

ــــ تیراژ ۳۰۰۰ نسخه

زن در ادبیات فارسی، دوره های پر فراز و نشیبی را پشت سر گذاشته است. در عصر غزنوی معشوقی زمینی است که قابل خرید و فروش است و حتی نازش چندان خریدار ندارد. فرخی سیستانی به جهت ناز کردن معشوق، از او قهر می کند:

آشتی کردم با دوست پس از جنگ دراز

هم بدین شرط که دیگر نکند با من ناز

در قرن هفتم و هشتم، زن به معشوقی اثیری مبدل می شود که قابل دستیابی نیست و حتی در اشعار عرفانی، نمادی از معشوق ازلی و پروردگار می گردد و عاشق در این روزگار به پایین می‌آید. در قرن های بعد وضع به همین منوال است و تا دوران معاصر ادامه دارد. در این مدت زن بی آنکه، درون، ذهن و فضیلت او مدّ نظر باشد، تنها عناصر جسمی اش، اعتبار دارد و خال، خط، زلف، میان و ساق و … همه و همه بدون اندیشه زن، در ادبیات معتبر است، یعنی هویتی صد در صد مردانه و مرد سالار با ویژگی های زن بارگی، از این هنرمندان ریز و درشت هیچ کدام از زن، نپرسید که نظر خودش چیست و در ذهن زن چه می گذرد. در واقع، زن هرگز در ادبیات فارسی وجود نداشته است و آنچه به نام زن، همواره از او سخن گفته اند، موجودی موهوم و بر ساخته ذهن مردان بوده است، ذهنی تا حدی بیمارگونه، انحصار طلب و خشن.

زن خوب و فرمانبر پارسا
کند مرد درویش را پادشا

پس از دیدگاه آنان زن باید زیبا (خوب) و مطیع و عفیف باشد، در حالی که خود این شاعر در آثارش به شاهد بازی خود نیز اعتراف ها دارد.

اما در دوران معاصر، خوشبختانه، با ظهور شاعرانی چون فروغ فرخزاد، نیما یوشیج و به ویژه احمد شاملو، زن هویت مردانه اش را از دست می دهد و تا حدی هویت انسانی خودش را می یابد. در شعر شاملو دیگر اعتبار زن، زلف، خط، خال، ساق و ساعد سیمین نیست و وی، زن را در فراسوی مرزهای جسم اش دوست دارد.

***

مجموعه شعری “آوای غژک” سروده دکتر عبدالحسین فرزاد، شاعر، مترجم، پژوهشگر، نقاد و استاد دانشگاه است. ظاهراً “غژک” یا «قیچک» نام سازی زهی و بومی در بلوچستان است.

من به جهت آنکه سال ها به تدریس ادبیات در دبیرستان ها مشغول بوده ام، بسیاری از آثار ادبی معاصر را می خوانم، از جمله ترجمه های اشعار غاده` السّمّان، شاعرۀ معاصر عرب را بسیار دوست دارم، زیرا تا حدی به فروغ شباهت دارد. این شاعر عرب را من از خلال ترجمه های دکتر فرزاد شناخته ام، اما تقریباً هیچ شعری از خود فرزاد نخوانده بودم تا اینکه در نمایشگاه کتاب سال۸۱، مجموعه “آوای غژک” را از ایشان گرفتم و خواندم. پس از مروری گذرا، تازه دریافتم که چرا، دکتر فرزاد، اشعار غاده` السمان را با شور و علاقه به فارسی ترجمه کرده است.

این دفتر شعر (آوای غژک) به سه محور عاطفی «زن، عشق، حماسه» استوار است. یعنی شاعر، نخست با زن کامل می شود و از مرد بودن و مذکر بودن به انسان تبدیل می شود، زیرا انسان جنسیت ندارد، و آن گاه به مدد عشق، حماسه می‌آفریند و با پلیدی ها و پلشتی ها، می ستیزد. او بدون زن، خودش را به عنوان انسان به رسمیت نمی شناسد.

فرزاد، چنان که در پی نوشت کتابش ذکر می کند، در وسط دریاچه هامون سیستان بر جزیره ای کوچک، به دنیا آمده است. تقدس دریاچه هامون و حماسی بودن سرزمین سیستان و آزادگی مردم آن سامان همراه با رنج، فقر و محرومیت های دوران معاصر، در تلقی شاعر از بن مایه های ملی، برای ساختن حال و آینده تأثیری شگرف داشته است:

در آن پگاه شیرین،

که مرغابیان «هامون»

از خواب نیزارهای سبز،

سر از بال برمی گرفتند

و ماهیان خسته،

خمار مهمانی مهتاب را

به جرعه ای نور، می شکستند

من در بستری از نگاه پرتلواسه

زاده شدم،

پدرم، ازنیمه شب به شکار پرنده خوشبختی

رفته بود

و هنوز در لابلای گیسوان درهم هامون،

آب را ورق می زد

مادرم به دو زانوی شکوه نشسته بود

و با درد به فاجعه لقاح هستی و نیستی

می اندیشید

و دایگان از گرفتن نوزادی عاجز بودند،

که با طلوعش همه دریاها خشکید

و همه ستاره ها

به کهکشانی دیگر

راه کج کردند.

تنها یک دریاچه

«هامون»

سرشار بود

و تنها یک آسمان،

که به هامون مؤمن بود

ستاره داشت

و «زردشت» پیر من آنجا بود.

من با چشمانی باز

با رمز تو، رویین تن شدم…

پدرم از شکار شبانه بازگشت

وقتی که آفتاب را بر بند قنداقه ام

دوخته بودند

و عصاره شیدایی در پستان مادرم

جاری بود

و دایگان، کام مرا با عشق باز کرده بودند.(صفحه۷ )

همان گونه که در این شعر پیداست، شاعر در جزیره ای کوچک در دل دریاچه هامون سیستان متولد شده است. تصویرگری شاعر و استفاده از عناصر خیال به گونه ای است که دریاچه هامون به همراه مرغابیان و ماهیان خسته پیش چشم نمایان می شود. هنگام تولد او حوادث شگفت انگیزی رخ می نماید: «تنها یک آسمان که به هامون مؤمن بود، ستاره داشت».

دیدگاه حماسی شاعر در این قسمت «من با چشمانی باز، با رمز تو رویین تن شدم» مشخص است که تلمیحی به داستان اسفندیار دارد که در دریاچه هامون رویین تن شده بود و هنگام فرو رفتن در آب چشمان بسته اش او را فناپذیر می سازد. اما شاعر ما با چشمانی باز رویین تن شده است، یعنی با آگاهی و دانش، به طوری که اگر چشمانش بسته شود و خرد و آگاهی خود را گم کند، فناپذیر گردد.

پس فرزاد شاعری خردگرا است.

روشن است که شاعران و نویسندگان متعهد، خردگرایی را شیوه کار خود قرار می دهند تا مردم را از هر گونه جبرگرایی و تسلیم در برابر سرنوشت های تحمیلی، مقاوم سازند. در بند آخر این شعر می بینیم که عصاره شیدایی در پستان مادر (زن) جاری است و زن از همان بدو تولد مسئولیت شیدایی کودک را بر عهده دارد و می  تواند کام او را با عشق باز کند.

برای هر انسانی لازم است از همان آغاز تولد عصاره شیدایی را به او بچشانند و او در فضایی رشد کند که آکنده از عشق باشد تا در چنین محیطی به تدریج با مفهوم واقعی عشق آشنا شود و خود آن را دریابد. زیرا محیط و فضایی که فرد در آن رشد پیدا کرده به او کمک خواهد کرد که در آینده تصویر درستی را از مفهوم عشق برای خود ترسیم کند، چه بسا انسان هایی که از این فضا دور بوده اند و هرگز نتوانسته اند مفهوم واقعی آن را درک کنند و حتی خودخواهی ها، تعصب ها و … را با آن اشتباه گرفته اند و جایگزین آن کرده اند:

زن دور است

افسوس!

نمی توان کامل شد

جانور نفس می کشد،

کدبانوی خانه

در خواب است

مرد

در نقص خویش می میرد

کودکی به مرگ

سلامی گرم می دهد

من زن را

مرد بدون زن تبدیل به جانوری می شود که فقط نفس می کشد و «اکسیژن را می آلاید» و نمی تواند کامل شود و همیشه از این نقص خود زجر می کشد و از مرحله کودکی بدون اینکه در مسیر کمال قرار گیرد، به استقبال می رود. مردی که سراسر زندگی اش را بدون تعامل تکاملی با زن بگذراند چون کودکی است که او را در همان کودکی از گهواره به خانه سالمندان (خسته خانه) منتقل می کنند.

زیرا چون زن را نزیسته است پس خویش را نیز نزیسته است، یعنی اینکه مرد را هم نزیسته است و همان جانوری بوده که تنها نفس کشیده و در نقص خود مرده است، زیرا هنگامی به کسی مرد گفته می شود که در برابر خودش زن را به رسمیت شناخته باشد و او را به عنوان عامل کمال خویش مهم ترین اصل زندگی اش قرار دهد. بنابراین بدون در آمیختن با زن و شناخت و درک او، شناخت جهان و طبیعت برایش ناقص و چه بسا غیر ممکن باشد.

فرزاد دیدگاه خاصی نسبت به زنان دارد که با مطالعه اشعار او می‌توان آن را به وضوح دریافت. متأسفانه در جامعه ما تعداد کسانی که این گونه می اندیشند، انگشت شماراند.

در این میانه ام هوسی است،

که از سنگ معشوقی بتراشم

و در سینه گاهش،

قلبی تعبیه کنم

که با چشمانم در ضربان باشد (صفحه۶ )

به نظر می رسد که عشق به عنوان جوهر اصلی زندگی در نظر گرفته شده است، به طوری که می توان از سنگ معشوقی ساخت و او را با عشق به ادراک رسانید. رابطه صحیح، آن است که نگرش، نظر و ادراک قلبی دو طرف، کامل باشد و به توضیح و توجیه، نیازی احساس نشود (عدم سوءتفاهم).

ابعاد حماسی در این مجموعه، به گونه ای است که چنان که گفته شد، از بن مایه های فرهنگ و ادبیات ملی برای شناخت بهتر اکنون و آینده، مدد می جوید. به بیان روشن تر، فرزاد شاعری سیاسی است که در مبارزه با امپریالیسم، از فرهنگ بومی اش جدا نمی شود، در شعر ذیل مسأله نفت و دست اندازی بیگانگان را به کشورش مطرح می کند:

خون سیاه مزرعه

از رگ بریده رویاهای نیاکانم بود

که در خاک، گنج ناباورانه من شد،

و دیوان به افسوس خویش

پیش از من

در گنج نامه ها

راز را خوانده بودند.

ترا در کف دستانم کاشتم

ترا که نادرترین صنوبر این خانه بودی

ترا کاشتم و

ریشه در رگ و پی ام دواندی

بدانسان که من خود صنوبر عاشق شدم…

مرغان اساطیر

هر صبح و شام

بر شاخسار خجسته من

هزار راه می زنند

از شیراز تا حجاز

و برگ های من

همچنان

به شکل حماسه می روید

و بوی کندر و اسپند می دهد (صفحه۱۶)

خون سیاه مزرعه و گنج ناباورانه، نفت است که بیگانگان راز این گنج را از پیش خوانده اند و صنوبر نماد وطن است که شاعر آن را در کف دستانش پرورانده است و با موسیقی و سرود ایرانی دستگاه شیراز و حجاز در آن حماسه می روید.

و در آخر خود تبدیل به صنوبر عاشق یعنی وطن می شود. به خاطر هجوم بیگانگان در بودن گنج های آن، شاعر از بیم نابودی وطن، خود را به وطن تبدیل می کند و خودش، ایران می شود.

وقتی به کشف ستاره ایستادم.

شاهدان به معنای کرمکی شب تاب

نشسته بودند (صفحه۵)

یعنی شاعران همواره از زمان جلوتر حرکت می کنند و در آن هنگام که بقیه مردم به درخشش کرم شب تاب دل خوش کرده بودند، او به دنبال کشف ستاره بوده است.

دستان گُر گرفته مرا

به آرامش مرهم پوستت

مهمان کن

که از تدفین کودکان سوخته

و زنان شعله ور

می آیم ….

و بر جنازه سربازان بی سر

خشم را گریسته ام

…..

که هر انگشتم

سرنوشت عروسی است

که در حجله بی دامادی

سوخته است (صفحه۱۴)

سال سرودن این شعر (۱۳۶۶) همزمان با جنگ تحمیلی ایران و عراق است و این شعر بیانگر آن است که شاعر همواره درد و رنج جامعه را لمس می کند. دردی که دغدغۀ انسان هاست و خود از آن غافلند و با هیچ خود را سرگرم کرده اند. در این میانه فقط معشوق می تواند دستان شعله ور او را آرام کند. دستانی که هر انگشتش بیانگر سرنوشت عروسی است که درحجله بی دامادی سوخته است (آرزوهای برباد رفته)

شیوه فرزاد، حتی در تعامل با معشوقش نیز حماسی است، این حماسه اگر چه از ایران باستان سرچشمه می گیرد، اما حماسه خردگرایی و پهلوانی اندیشه است. سلاح، خود، گرز و سپر پهلوان، اندیشه و آگاهی اوست:

در پشت خیابان کوژ

مردانی راست قامت

ایستاده اند.

گاوان سیاه شب

ماغ می کشند

و زنانی چابکدست

از پستان شب

سپیده می دوشند

باش تا بر سفره چاشت کودکان،

قرص پنیر خورشید،

بدمد

با ریحان و عسل. (صفحه۴۴)

شاعر، از زن، درک درستی دارد و رنج تاریخی او را احساس می کند، بنا براین به زن می گوید، من مرد هستم (و نه نَر)، زیرا بعد از نر بودن، بُعد جانوری است و مرد، در مقابل زن است و این دو به تکامل می رسند:

من به زنی دل بستم،

که از خاکستر خونین خاطره ام

روییده بود

زنی که با هر نفس

هزار بار

در زیر پوست خویش

در هم شکسته بود…

و به مردی دل می بست

که در قحط سال کلمه

با سخاوت گفتار

بر درگاه ایستاده بود

مردی که سال ها

بر شانه های سترگش

پیمانی را می کشید

و اکنون

راه تمام بود

آه ای زنِ پرداخته با التماس اشک

ای زنِ زن!

امانت خویش بستان،

که وقت، سخت تنگ است:

من مَردم. (صفحه ۵۰ ــــ۵۱)

سبک بیان شعری فرزاد، در مکتب احمد شاملو، سیر می کند. زبانی استوار، محکم، با عناصر کلاسیک دارد. در زبان وی، همچون شاملو، سهل انگاری وجود ندارد، و چون ذهنیت شاعر، ذهنیتی حماسی است، زبان او نیز حماسی گردیده است، زبانی محکم که گویی واژه ها مانند آهن گداخته بر سندان ورق پتک می خورند. شاملو، اخوان ثالث و گاهی شاعر خوب معاصر، احمد رضا احمدی، نیز چنین زبانی دارند.

در پایان می توانم بگویم که دکتر فرزاد، ادامه شاملو است. شاعری متعهد، که آگاهانه خود را درگیر معضلات اجتماعی و سیاسی می کند و در برابر پلشتی ها، هیچ نرمشی از خود نشان نمی دهد:

مردی به کناره بام آمد

نیم سکه ماه را

ندید

دست در تشت خون خویش فروشست

و قلب نیمه ماه را

سرخ

در مشت فشرد. (صفحه ۳۹)

مقاله های فصلنامه فرهنگی پیمان شماره ۲۲
Facebook
Twitter
Telegram
WhatsApp

فصلنامه های فرهنگی پیمان

سبد خرید