فصلنامه فرهنگی پیمان شماره ۷۸
یقیکیان و نقش او در تحولات سیاسی و اجتماعی ایران
نویسنده: دکتر سید سعید جلالی
شرایط جغرافیایی و اقلیمی در گیلان به انضمام وضعیت اجتماعی و اقتصادی آن ایالت، بستر مناسبی را برای فعّالیت گروه های سوسیالیستی فراهم کرده بود. هنچاکیان از جمله گروه هایی بودند که علاوه بر فعّالیت در دیگر ایالات ایران در ایالت مذکور نیز حضوری فعّال داشتند. در حالی که شرایط سیاسی فعّالیت در ایران برای داشناک ها به ویژه با حضور مؤثر یپرم خان در گیلان و سهم بسزای او در فتح تهران مهیا بود و حزب هنچاک به واسطۀ ریزش نیروها و گفتمان های مبهم و پارادوکسیکال، دورۀ سراشیبی و انحطاط خود را سپری می کرد، به ناگاه شرایط فعّالیت سیاسی در این ایالت برای آنان تغییر نمود و آنان مورد توجّه محافل سیاسی و فکری قرار گرفتند. هنچاک ها این تأثیرگذاری و احیای فعّالیت را مدیون یقیکیان، شخصیت برازندۀ خود بودند.
در گیلان حضور مؤثر آنان در نهادهای آموزشی و به ویژه در حوزۀ هنر و در برگزاری نمایشنامه ها بود، در این مورد نیز حزب وام دار شخص یقیکیان بود. او نخستین رجل سیاسی ای بود که به نقل و نقد وقایع تاریخی از نظر آزادی خواهی در نمایشنامه ها پرداخت و کوشش وافر نمود تا آموزه های سوسیالیستی و ملّی گرایانه را وارد تئاتر نماید. او تحت تأثیر شرایط زمانی، داستان ها و شخصیت های نمایشنامه های خود را انتخاب می کرد. همچنین نقد سنت های شرقی در ارتباط با بانوان نیز بخشی از فعّالیت های او را در بر می گرفت. زنان داستان های او نیز شخصیت هایی منتقد، آزادی خواه و سوسیالیست بودند.
از چهره های ماندگار و تأثیرگذار بر جنبش آزادی خواهی در ایران گریگور یقیکیان است. اهمّیت او در تاریخ معاصر ایران به حوزۀ سیاست محدود نمی شود، بلکه نقش او در زایش و شکل گیری هنر نوین، به ویژه در عرصۀ نمایشنامه نویسی و نگارش رمان های سیاسی و اجتماعی نیز بارز است. گریگور در سال ۱۸۸۰ (۱۲۵۹شمسی) در دهکدۀ ارمنی نشین کراسن از منطقۀ آکن واقع در ارمنستان غربی دیده به جهان گشود. تحصیلات متوسّطۀ خود را در اسلامبول (استانبول) به پایان رسانید و پس از آن به ونیز عزیمت کرد و تحصیلات عالیۀ خود را در آن شهر سپری کرد.
او از اوان جوانی درگیر مسائل سیاسی شد. نقطۀ عزیمت او به سیاست مسألۀ ارامنه بود. گریگور شاهد مبارزات احزاب ارمنی در مبارزۀ علیه مستبدان زمانه، بویژه سلطان عبدالحمید بود. از این رو چیزی نگذشت که با پیوستن به حزب هنچاکیست ها، به صف مبارزه پیوست.
نخستین مقالۀ او در این زمان در یک روزنامۀ مصری به نام میزان به چاپ رسید. یقیکیان در سال ۱۸۹۸ (۱۲۷۷ شمسی) مجبور به ترک کشور عثمانی شد و به بادکوبه قدم گذاشت. او در مدّت حضور خود با مجامع سیاسی و روشنفکری آنجا آشنا شد. از جمله سیاستمدارانی که توجّه یقیکیان را به خود جلب نمود، نریمان نریمانف رهبر آیندۀ جمهوری آذربایجان بود و هم از طریق او بود که پای یقیکیان به برخی از مجامع مبارزاتی باز شد. به نظر نگارنده، تأثیر این آشنایی در افکار سیاسی و اجتماعی یقیکیان بسیار بارز بوده است، به گونه ای که بعدها دست مایۀ اصلی اندیشۀ او را رقم زد. او در تظاهرات کارگری سال ۱۹۰۲ در باکو حضور فعال داشت. با پایان انقلاب روسیه و برقراری خفقان شدید در آن مناطق، یقیکیان راهی آمریکای شمالی شد و به سال ۹ ـ ۱۹۰۷در نشریۀ ارمنی زبان «پرتیاهایستان» به عنوان سردبیر مشغول فعّالیت شد. او در این زمان به تابعیت کانادا (بریتانیای کبیر) در آمد و سپس در بازگشت به باکو به انتشار روزنامۀ ارمنی زبان «زنگ»، ارگان حزب هنچاک، همّت گماشت.
یقیکیان در سال ۱۹۰۹ به عنوان نمایندۀ سوسیال دموکرات ها و مجلس مبعوثان عثمانی در کنفرانس احزاب سوسیال دموکرات ممالک بالکان در بلگراد حاضر شد.
در جنبش مشروطه خواهی ایرانیان با هدف گسترش فعّالیت حزب هنچاکیست ها به عنوان مسئول شعبات حزب وارد ایران گردید. او در سال ۱۹۱۰ در شهر انزلی و بعدها در رشت اقامت گزید. به نظر می رسد یقیکیان پیش از این تاریخ به ایران تردد و یا با فعّالان سیاسی ایران در منطقۀ قفقاز دیدار کرده باشد. ملک زاده او را در برانگیختن خیزش گیلان از طریق آشنا کردن برادران معزّالسلطان و کریم خان رشتی مؤثّر می داند. او معتقد است که یقیکیان آنان را به عزیمت به مناطق قفقاز تشویق کرد و عامل آشنایی با فعّالان سیاسی و نظامی آنجا شد. اگر این روایت ملک زاده را بپذیریم، حضور یقیکیان در ایران به سال های قبل از ۱۹۱۰ برمی گردد. قطعاً فضای بازتر ایران و همچنین انتقال بخشی از مبارزات حزب در این سرزمین به منظور مشارکت در انقلاب ایران می تواند از عوامل اصلی عزیمت او به ایران بوده باشد.
او با ورود به گیلان به یادگیری زبان فارسی همّت گماشت و پس از مدّتی به انتشار روزنامۀ زنگ مبادرت نمود؛ این روزنامه قبلاً در باکو با کمک او منتشر می شد. با تأسیس مدرسۀ رشدیه در انزلی یقیکیان به مدیریت آن منصوب شد و این مسئولیت تا ۵ سال تداوم داشت. او برای گسترش فعّالیت و تجهیز مراکز آموزشی در انزلی و رشت به بادکوبه سفر کرد و از کمک های متموّلین و خیرین آنجا بهره جست. یقیکیان همچنین در این سال ها به همکاری خود با مشروطه خواهان ادامه داد و در نشست های آنان حضور می یافت. ملاقات او با نایب السّلطنه و بیان نظرات هنچاکیست ها دربارۀ تحولات سیاسی ایران نشان دهندۀ حضور پویا و نفوذ سیاسی او در گیلان است. درنتیجۀ سخت کوشی های او بود که هنچاکیست ها توانستند در تار و پود نظام آموزشی گیلان حضور یابند و در حوزۀ سیاسی و اجتماعی با تدوین تألیف هایی که توسّط سوسیال دموکرات های گیلان ترجمه می شد، با کانون های سیاسی و اجتماعی مرتبط گردند. یقیکیان در همین زمان در حوزۀ نمایشنامه نویسی و اجرای نمایشنامه ها که از علائق او بود به فعالیت می پردازد. تلاش او در نمایشنامه ها، مبتنی بر نقد فرهنگ و نظام سیاسی و اجتماعی جوامع شرقی بود. موضوع نمایشنامه های او بیشتر در راستای احیای حقوق زنان و انتقاد از وضعیت زن در جوامع سنّتی، تقویت احساسات ملّی و دغدغه های سوسیالیستی او بود.
با شکل گیری نظام کمونیستی در روسیه و حضور بلشویک ها در شمال ایران هرچند به ظاهر مخالفتی از سوی یقیکیان به چشم نمی آید، لیکن نزاع میان بلشویک و منشویک خود را در آثار متأخّرتر یقیکیان نشان می دهد. او بعدها ارجونیکیدزه بلشویک را یک جاسوس و چهره ای پرابهام در نهضت مشروطۀ ایران معرّفی کرد و به انتقاد از شوروی ها در تعرّض به شمال ایران پرداخت، هرچند در مواردی ناچار به همکاری با شوروی ها شد. اوج این همکاری حضور در کنگرۀ ملل شرق در سپتامبر ۱۹۲۰ بود که یقیکیان به همراه حیدر عمواوغلی و چلنگریان و برخی از سوسیالیست های ایران در آن شرکت کردند. شیوۀ برگزاری و نحوۀ ادارۀ جلسه و استبداد حاکم بر آن و مهمانان بی سواد و بی اراده، بعدها ریشخند یقیکیان را در پی داشت. او حضور خود را در این کنفرانس صرفاً یک امر تحمیلی قلمداد می کند. نقش یقیکیان در حوادث پس از مشروطیت به ویژه در همکاری با نیروهای جنگل در جنبش گیلان قابل توجّه و بحث برانگیز بوده است. او سخت مورد عنایت سردار جنگل واقع شد و به عنوان مترجم و مشاور او مورد توجّه قرار گرفت. در سندهایی که بعدها منتشر شد، یقیکیان به همکاری با قوای انگلیس و خیانت به متّحد و معتمد خود (میرزا کوچک خان) متّهم شد. در این اسناد یقیکیان در ازای تلاش و خدمتی که به دولت بریتانیا برای سرکوبی و شکست سردار جنگل کرده بود تقاضای توجّه بیشتر را می کند. وی در این نامه خطاب به سفیر بریتانیا در تهران می نویسد که او در سخت ترین شرایط در گیلان ماند تا از فعّالیت های جنگلیان آگاهی یابد و آن را به اطّلاع مقامات انگلیس برساند، جانش را در خطر انداخت تا مانع شکل گیری اتحاد میان بلشویک ها و جنگلیان گردد و بلشویک ها را متقاعد نماید تا به میرزا کوچک خان که به او اعتماد کرده و او را به عنوان سفیر و نمایندۀ خود فرستاده بودند، کمک نکنند. او همچنین در این نامه مدّعی است مانع از همکاری میان جنگلی ها و ترکان عثمانی شده است. او از اینکه در مقابل این همه خدمات فقط مبلغ ۱۷۰ تومان از سوی انگلیسی ها دریافت نموده، شکوا می کند و از شداید زندگی و سختی معیشت به ویژه در ادارۀ خانوادۀ پرتعداد خود می نالد.
در نامه ای که به قلم مل دانل به سر پرسی کاکس در تاریخ دوّم نوامبر ۱۹۱۸ نوشته شده است، نویسنده با تأیید ادّعاهای یقیکیان می آورد که «اینجانب آقای یقیکیان را مأمور خودم در انزلی کرده ام».
خسرو شاکری برای کاستن از دامنۀ پلشتی عمل یقیکیان و «سوء تفاهم هایی که او را تا حدّ یک مأمور مخفی انگلیس» تقلیل می دهد، عملکرد او را در راستای رفع تحدید از ارامنه و حمایت از منافع آنان قلمداد کرده است و عمل یقیکیان را واکنشی در برابر احتمال شکل گیری اتّحاد میان ملّی گرایان و دولت ایران از یک سو و جنگلی ها و نیروهای بلشویک و یا عثمانی از سوی دیگر می داند؛ در نظر او این مسأله می توانست خطری جدّی برای ارامنه محسوب شود.
اگر ما نیز با حسن ظن با این مسأله برخورد کنیم (چنانکه در اندیشۀ سیاسی یقیکیان اشاره خواهیم کرد) و دغدغه های یقیکیان را در حمایت از ارامنۀ ایران و خارج از ایران انگیزۀ عمل او بدانیم، باز نمی توانیم اعمال او را در این زمینه موجّه نماییم. او خود مدّعی است که طرف مشاورۀ میرزا کوچک بوده، در خلوت و جلوت میرزا حضور می یافته و میرزا او را دوست و مترجم خود می دانسته و در حوزۀ اندرونی میرزا رفت و آمد داشته و برای او تصمیم سازی می کرده است. با این همه، در نامه به سفیر انگلیس ادعا می کند که تمامی این رفتارها و مراودات هدفمند بوده است. آیا می توان همۀ این موارد را صرفاً به انگیزه های سیاسی فروکاست؟
هرچند نگارنده با استدلال های خسرو شاکری در نقطه نظر یقیکیان در مواجهه با مسائل ارامنه و نگاه او به آرایش سیاسی ملل آن زمان موافق است، لیکن فروکاستن مجموعۀ این اعمال را به آن انگیزه ها به صواب نمی داند.
پینوشتها:
۱- نوشتار حاضر فصل چهارم از بخش سوم کتاب ارامنه و انقلاب مشروطۀ ایران، به قلم دکترسید سعید جلالی، است، که عیناً تقدیم خوانندگان می شود. ر.ک: سید سعید جلالی، ارامنه و انقلاب مشروطیت (تهران: پژوهشگاه علوم انسانی، ۱۳۹۲)، ص ۱۰۴ ـ ۱۰۷، ۱۱۶ و ۱۱۷.
منابع:
جلالی، سید سعید. ارامنه و انقلاب مشروطیت. تهران: پژوهشگاه علوم انسانی، ۱۳۹۲.