فصلنامه فرهنگی پیمان شماره ۲۶
یادداشتی بر فغان نامه گرگوار
نویسنده: عبدالحسین فرزاد
ذکر و مناجات از جمله اعمالی است که همواره برای تزکیه نفس از سوی مکاتب معنوی، توصیه شده است: قران کریم سوره اعراف آیه مبارکه ۲۵:
واذکر ربک فی نفسک تصرعا و خیفه و دون الجهر من القول بالغدوو الاصال و لاتکن من الغافلین.
(هر صبح و شام، با نجوا و زاری و بیم، خدایت را در لت یاد کن، و از غافلان مباش!)
من بر این باورام که مناجات نامه ها و بیشتر کتب ادعیه، به نوعی روانکاوی است که به وسیله انسانهایی ویژه، صورت می گیرد؛ از این رهگذر حتی کتبی مانند اعترافات آگوستینوس قدیس، نیز روانکاری صادقانه ای است که با کمی مسامحه می تواند همانند المنقد من الضلال (شک و شناخت) اثر اما محمد عزالی باشد.
این جمله آگوستینوس که فشرده همه مناجات های اوست، نشانگر هیجانی انسانی به سوی بیکرانه معنوی است: «(خدایا) تو ما را برای خود آفریدی، و دلهای ما تا هنگامی که در تو آرام نگیرند، آسایش نمی شناسند.»
این عبارت که در قرن چهارم پنجم میلادی از زبان این عالم وعارف الهی بیان می شود، روزگار آشفته و در عین حال بی دین و بی ایمان، او را نیز نشان می دهد.
از جمله کتب ارزشمند در حوزه مناجات در جهان اسلام صحیفه سجادیه است. این اثر مجموعه دعاها و نیایش های حضرت سجاد (ع) امام چهارم شیعیان است. افزودن بر فضای شاعرانه ای که حاکم بر این سخنان آشناست، نکته ای است که خواننده را به ژرفای وجوداش می کشاند. امام سجاد، در این ادعیه، گویی چون جراحی ماهر با کارد جراحی عقده های روانی آدمی را نخست می یابد وآنگاه از ریشه می برد و جراحی می کند و به دور می اندازد.
لذا یک تنه به قاضی نمی رود، اگر دیگری را گناهکار می داند، خویشتن را نیز بر کنار نمی داند:
«خدایا هرآن بنده، که به حقی از حقوق وحدی از حدود من که تواش از آن نهی فرمود های تجاوزکرده باشد و پرده حرمتی از حرمات مر که تواش از هتک آن منع کرده ای دریده باشدو … پس او را در ظلمی که به من رواداشته است بیامرز ودر حقی که از من برده است، عفو کن… خدایا هر بنده ای از بندگان ات که از من عقوبتی دیده و یا از جانب من آزاری به او رسیده، یا از من به سبب من ستمی به او پیوسته تا حق اش ضایع کرده باشم… او را به توانگری خود از من خشنود گردان وحق اش را از جانب خود بپرداز…»
در جای دیگر می فرماید:
«(خدایا) گرفتار کبرام مساز… و عبادت ام را به سبب خودپسندی تباه مکن… کار نیک ام را به منت نهادن باطل مرگدان… و مرا از تفاخر ومباهات نگاهدار…»
در ادبیات فارسی، مناجات نامه فراوان است. ادبیات عرفانی ایران، سرشار از راز و نیاز عاشقانه با معبود ازلی است. از این میان، مناجات، خواجه عبد الله انصاری از شهرتی ویژه برخوردار است. صدق عاطفه و لهجه صمیمانه خواجه عبدالله خوانندگان فراوان را به خود جلب کرده است:
«الهی اگر با تونمی گویم افکار می شوم، چون با تو می گویم سبکبار می شوم.»
«الهی اگر دوستی نکردیم دشمنی هم نکردیم اگر چه گناه مصریم بریگانگی حضرت تو مقربم.»
«الهی مگوی که چه کرده ایم که دروا شویم و مگوی که چه آورده ای که رسوا شویم.»
و گاهی طنزهایی دلنشین با معشوق دارد:
«الهی فرمایی که بجوی و می رسانی که بگریز. می نمایی که بخواه ومی گویی بپرهیز»!.
«الهی به اولم نواختی به آخرام بازپس انداختی.»
با سپاس از استاد عزیز آزاد ماتیان، که باعث شدند، فغان نامه دلنواز قدیس گرگوار نارکاتسی، عارف و حکیم الهی ارمنی را بخوانم. فغان نمه اواگر نگوییم شعر است اما فضای شاعرانه اش حتی بر فضای روحانی اش غلبه دارد.
از طنز ویژه انسان شناسی، سرشار است. من چون همه مسایل و آثار ادبی هنری، فلسفی و دینی را در بستر زمان و تاریخ جامعه شناسی می نگرم. روزگار دشوار این عالم ربانی را به خودبی از لابه لای سخنان اش در برابر چشم می آورم و می بینم چگونه سالوس و ریا بر جامعه حاکم است و سفله سالاری و دروغ مردمان پاکدل و فرودست جامعه را در بلا و مصیبت افکنده است:
«نه دفاع از خویشتن با سخن میسر خواهد بود، نه پنهان گشتن در زیر قیا،
نه در پس نقاب می توان نقش بازی کرد، نه با تملق ونیرنگ قربت یافت.
نه با تغییر چهره می توان فریب داد نه با کلامی گسسته، دروغ گفت.
نه به چالالک می توان گریخت، نه پشت می توان گردانید…
چراکه (خداوند) پوشیدگان نزد تو عریان اند ومخفی شدگان آشکار و عیان…»
من برای نمونه پاره هایی از روانکاوی اجتماعی گرگوار نارکاتسی را از فغان نامه اش می آورم تا خاطرنشان کنم، که انزوای عارفان و هنرمندان متعهد، انزوایی از روی بی خبری و گریز از خلق نیست، بلکه این انزوا از این جهت است تا کلیت و ساختار جامعه بهتر درک شود. مثل کسی که اگر بخواهد کلیت شهر بزرگی چون تهران را دریابد، باید به ارتفاعات البرز برود تا از آن زاویه همه ابعاد این تنواره مهیب را ادارک ند. نارکاتسی، به جهت همین اشراف بر کل جامعه، خود را از دیگران متعهدتر می داند، از این رو، از خویشتن خویش، نمادی برای جامعه شرگشته و غیر انسانی روزگار خودش می سازد و به جنگ و محاکمه این نماد می شتابد و به نقد خویش، می نشیند:
«و اینک من، انسانی خاکی، سرگرم اباطیل روزمره و بی ثبات زندگی، مست از شراب سکر آور جهل، که مدام دروغ می گویم.»
«من گیاهی تلخ ام که آداب کریه و هرزه را شکوفا ساختم.»
«پس من از محاکمه خویش تن آسایم، از سنگسار وجود بر گناهم با سخنان تلخ دریغ نخواهم کرد.»
«آگاه بودم اما در بیراهه گام نهادم و به سختی گمراه گشتم. که این بزرگترین گناهان است. خیره سرانه پای از تمامی محدوده های ارادت تو بیرن نهادم و این حقیقی ترین چهره فساد و نافرمانی است.»
فغان نامه نارکاتسی، همچنان که به پیش می رود، ضرباهنگی شدید تر می یابد و همه پرونده گناهکاریش در یک پاراگراف پرشور خلاصه می شود:
«و اینک منی، سرآمد نابکاران، سرکرده گناهکاران، سردسته ظالمانف اولین بدهکاران، نماینده بزهکاران… به اعمال بی شرمانه ام اعتراف نمودم. زهراب تلخ اندوخته در دلم را بیرون ریختم… چرک انباشته زخم ام را تخلیه کردم… پوشش را کنار زدم… نقاب زشتی را برگرفتم…. درد هلاکت را استفراغ نمودم، تاول های روح مجروح ام را د برابر توگشودم… من قاضی را در برابر حاکم قرار دادم عذاب های آتی را از هم اکنون تجربه نمودم…».
آنگاه از خداوند. آمرزش و یاری می طلبد. به بیان دیگر گرگوار نارکاتسی، جرم همه انسان ها را جرم خصوصی خود می داند، به قول صائب تبریزی:
هرکسی کج می نهد پا خون دل ما می خوریم
شیشه ناموس عالم در بغل داریم ما
نکته اساسی و قابل توجه در فغان نامه نارکاتسی، این است که اگر برخی اسامی انجیلی را از متن کتاب حذف کنیم. به سادگی دانسته نیست که گوینده بر چه دین و مذهبی بوده است. به بیان دیگر، آنچنان، این عارف بزرگوار، انسان را گسترده نگریسته است که تصویر کلی انسانی را می توان در چشم انداز سخنان اش آشکارا دید. از بهترین نیایش های او اینست که بیهوده و ناسودمند، از جهان نرود:
«ای خداوند رحیم! واپسین روزعمر کوتاه ام را چنان ناگهان ونابهنگام فرا مرسان،تا گذرگاه ناتمام زندگی را بی توشه و تهیدست ترک نگویم…»
و چه شاعرانه و دل انگیز می گوید:
«خداوند! بگذار پایان کار نابهنگام بر من نتازد و پرواز روح ام، به سقوط مبدل نگردد».