فصلنامه فرهنگی پیمان شماره ۶۱
گذر تاریخ با نائیری
نویسنده: دکتر داریو فرینی / ترجمه: دکتر مهرداد مومنی
سال ۱۳۳۵ش است. ارمنی ها هم مثل بقیۀ مردم سرگرم کار و زندگی شونن و می گذرونن! من نیستم؛ یعنی، هنوز به وجود نیومدمو احتمالش میره که یه بیست و هفت هشت سال دیگه اگه رخصت بدن ابراز وجود کنم!
یه روز سرد پاییزه. جوونکی از در کتاب فروشی وارد میشه و بعد از سلام علیکی گرم با موسیو ساموئل می پرسه:
ـ کتاب جدید چی دارین؟.
ـ چیزی هنوز بدستمون نرسیده.
ـ مُردیم بابا از بی کتابی. این شوروی هم که درِ مرزو باز نمی کنه یه چندتا کتاب به زبون مادری بیاد اینور به دست ما برسه!!!
موسیو ساموئل لبخندی می زنه و می گه:
جوش نزن جوون. درست می شه. قراره ایشالا یه کارایی همین جا تو تهران انجام بشه. ناراحت نباش پسر. خدا بخواد به سر سال نرسیده یه کارایی می شه!
موسیو ساموئل ( البته همه می دونن که منظور ساموئل ساروخانیانه نه ساموئل خاچیکیان، خدا هردوشونو بیامرزه که واقعاً برا فرهنگ و هنر این کشور زحمت زیادی کشیدن) از بچگی می گفتن به کتاب و درس علاقۀ زیادی داشت. همیشه دنبال کتاب و این جور چیزا بود. محفلای ادبی، انجمنا و … . به خاطر همینم بود که احساس می کرد ارامنۀ ایرانم باید برا خودشون چاپخونه داشته باشن و بتونن کتابای مورد نیازشونو تو ایران چاپ کنن. تازه یه سال بود که کتاب فروشی رو هم راه انداخته بود ولی پیگیری هم کرد، واقعاً، دمش گرم، مجوزم گرفت با همون اسم کتاب فروشیش که نائیری و یکی از اسمای قدیمی سرزمین اجدادیش بود!
اسم نائیری، که آقای ساروخانیان رو کتاب فروشیش گذاشته بود، روی چاپخونه هم موند. نائیری اسم قدیم سرزمین ارمنستانه که به معنی سرزمین رودهاست، مثل اینکه به ایران میگن سرزمین آریاها! در متون آشوری، ارمنستان به نام سرزمین نائیری اومده. البته، به زبون آشوری ریشۀ نار به معنی آتشه. بنابراین، سرزمین آتش هم معنی می ده.
در این زمان یه جوون دیگه یه جای دیگه داشت توی یه چاپخونه بوی سرب و این جور چیزارو تحمل می کرد که بتونه تو کار چاپ اوستا بشه و به فرهنگ و فرهنگ دوستا کمک کنه و در اصل بشه خدمتکار این جور آدما! خدا به سر شاهد که شد! اونم الآن یه ساله که بین ما نیست و جاش خیلی خالیه، خدا بیامرزدش! اینم لازم به معرفی نداره همه می دونن که منظورم استاد سبوه امیرخانیان بود!
به احترام او، اینجا سکوت می کنم چون اشک تو چشام جمع شده.
کتاب فروشی نائیری در ۱۳۳۲ش به دست ساموئل ساروخانیان در تهران پایه گذاری و شروع به فعالیت کرد. در۱۳۳۳ش، کتاب فروشی تبدیل به انتشارات شده و با چاپ تقویم دیواری نائیری کار مطبوعاتی خود را آغاز کرد و با نشر مجموعه ای از کتاب های ارمنی فعالیت خود را گسترش داد.
در ۱۳۳۹ش، با پیوستن سبوه امیرخانیان به انتشارات، در کنار مجموعۀ انتشارات و با خرید دستگاه چاپ، چاپخانۀ نائیری هم افتتاح شده و از این پس، نائیری کتاب های خود را در مجموعۀ خودش چاپ و منتشر می کند.
در ۱۳۴۲ش، جوان باذوق دیگری، که تازه برای ادامۀ تحصیل به لندن رفته بود، هر سال با جان و دل دوازده تابلوی گرافیکی عالی برای سالنامه طرح می زند! گروهی از دوستداران و هواداران سالنامه مخالف بودند اما آقای ساروخانیان دوست داشت به جوان ها میدان دهد چون هدفش دلگرم کردن آنها به کار و تلاش با تشویق و راهنمایی درست بزرگ ترها بود! این جوان کسی نبود جز آربی هوهانسیان!
در ۱۳۴۹ش، برای کمک به دستگاه های خستۀ قدیمی، چند دستگاه جدید از آلمان خریداری و با ورود آنها به انتشارات، پروژه های چاپی بیشتر شد و کیفیت کارهای چاپی نیز بالاتر رفت و از طرفی روحیۀ گرم و پشتکار آقای ساروخانیان باعث شد تا کارکنان مجموعه به کارشان دلگرم شوند و پشتکار و رفاقت واقعی، بین بچه های مجموعه دلیلی شد برای اینکه طی۱۳۵۴ـ۱۳۷۴ش چاپخانه جزو بهترین چاپخانه های تهران شود. لازم به ذکر است که آقای امیرخانیان چند سال در نائیری نبود و دوباره در ۱۳۴۸ش به چاپخانه بازگشت و به کمک آقای ساروخانیان تقویم سال ۱۹۷۰م را تهیه کردند و در تقویم۱۹۷۰م آمده است: «تقویم امسال به کوشش و سعی این دو نفر چاپ شده است!».
در ۱۹۷۱م/۱۳۵۰ش بر روی تقویم شعری از بارویر سِواگ چاپ شد، که متأسفانه هنوز معروف نشده از دنیا رفت و تقویم سال بعد جای خاصی را به او اختصاص داد!
در تقویم ۱۹۷۲ و ۱۹۷۳م/۱۳۵۱ و ۱۳۵۲ش خبر ساخت باشگاه آرارات و کلیسای سارکیس مقدس و آثار ادبی و هنری گروهی از بزرگان و جوان های داخلی چاپ شد و این کار هم با نظر مثبت و همان خصلت جوان پروری آقای ساروخانیان صورت گرفت!
در۱۹۷۳م، به مناسبت بیستمین سال چاپ سالنامه، سارکیس اول، اسقف اعظم ارمنیان لبنان، می نویسد: «تنها چیزی که خاطرات را در یک خانوادۀ ارمنی زنده نگه می دارد یک تقویم ارمنی است! خوشحالیم که نائیری توانسته بیست سال این نقش را ایفا کند!». شعر خیلی زیبایی هم آورده ولی چون معنی فارسی آن به خوبی ارمنی اش نمی شد من ننوشتم!
تقویم ۱۹۷۷م شکل یک آلبوم به خود گرفت و به معرفی کارهای هنرمندان جوان پرداخت. کارها همه با کیفیت بودند و واقعاً حرف برای گفتن داشتند!
در ۱۳۵۸ش، فکر می کنید چه کسی به جمع نائیری پیوست؟ بله، سرژ آواکیان! بله، همان استاد سرژ معروف که جزو پایه گذاران گرافیک نوین ایران است و کلی کار کرده و همۀ اهل هنر او را می شناسند! افتخار بزرگی است برای همۀ ما!
سال۱۹۸۰م/۱۳۵۹ش شروع یک دهۀ جدید برای نائیری است! با توجه به رشد سریع دستگاه های چاپ در دنیا نائیری هم از این فناوری عقب نماند و با آوردن دستگاه های روز، شروع به چاپ کارهای جدید کرد که برای همۀ مردم ایران زمین «نوبرانه» بود: کارت پستال، کاغذ کادوهایی با نقش های مختلف، دفتر و کتابچۀ نقاشی برای بچه ها و کلی بازی و سرگرمی!
از کارهای خیلی خوبی که در این سال صورت گرفت، ترجمه و چاپ شعری از فروغ فرخزاد برای نخستین بار به زبان ارمنی بود، کار قشنگی از خانم آنوش هوویان! یک فکر جدید دیگر هم اجرا شد: صفحۀ آخر تقویم به کتاب ها و کتابچه هایی اختصاص داده شد که سال قبل به دست نائیری چاپ و راهی بازار شده بودند! از کارهای چاپ شده در این سال می توان به: مجموعه شعری از شعرای بزرگ ارمنستان، مجموعه اشعار هوهانس تومانیان و یک مجموعۀ سه تایی از کارهای والت دیسنی به زبان ارمنی اشاره کرد.
از این سال به بعد، بخشی از تقویم جیبی به اشعار مردمی و فولکلور اختصاص داده شد تا نوجوانان هم با شعرهای خانگی و به قول بعضی ها «اشعار کوچه بازاری» دمخور شوند و به این ترتیب آنها را حفظ و در مجالس مختلف استفاده کنند.
۱۳۶۰ و ۱۳۶۱ش سال های سختی برای همۀ مردم بود چون ایران هنوز مستقل نشده وارد جنگی تحمیلی شد و ارمنی ها مثل خیلی های دیگر پا به پای دوستان هم وطنشان جنگیدند و از کشورشان دفاع کردند! امیدواریم هیچ وقت چنین روزهایی را نبینیم!
تقویم ۱۹۸۱م با کارهای مینیاتور درویش یا همان آندره سِوروگیان (پسر استاد آنتوان سوروگین، از پیش کسوتان هنر عکاسی ایران)، منقش شد وزندگی نامۀ او نیز به همراه تصاویر آمد! صفحۀ آخر، مثل سال قبل، به آثار چاپ شده در یک سال گذشته اشاره می کرد: در راه آزادی، تاریخ چهارمحال، ناقوس نامتوقف و مجموعه اشعار بارویر سِواگ، رعد در کوه، اشک سنگی، عاشقانه های آلمین و … .
در۱۳۶۱ش، آقای امیرخانیان، با خرید کل دارایی کتاب فروشی ساکو، کتاب های زیادی را که به زبان های فارسی، روسی، ارمنی، انگلیسی و آلمانی بود وارد چرخۀ کتاب و کتاب فروشی نائیری کرد!
در ۱۹۸۳م، در کنار تقویم، تقویمی هم برای کودکان عرضه شد که در آن مجموعه ای از داستان های تومانیان به صورت مختصر آمده و کار تصویر سازی آنها را خانم آرمینه کاراپتیان و کارهای گرافیکی را هم استاد آرموند آیوازیان انجام داده بود.
۱۳۶۵ش/۱۹۸۶م سال بدی بود، بد که نه ولی آقای ساروخانیان مجموعه را تنها گذاشت! روحش شاد! به همین خاطر تقویم۱۹۸۷م با یک صلیب سیاه کوچک در گوشۀ صفحۀ اول روانۀ بازار شد.
نائیری یک مجموعه فرهنگ لغت روسی ـ فارسی و فرهنگ پلی تکنیک روسی ـ فارسی هم چاپ کرد که متأسفانه بسیاری از دست اندرکاران امر زبان روسی نمی دانند.
مجموعۀ انتشارات و چاپخانۀ نائیری در این سال ها در حاشیۀ خیابان انقلاب فعلی و کمی بعد در خیابان صفی علی شاه مستقر بود. از در که وارد می شدی بوی نفت و سرب می زد به حلقت. به همین دلیل آقای امیرخانیان دچار مشکلات ریوی شد و بعدها یکی از ریه هایش از کار افتاد!
انتشارت نائیری توانست بین سال های اول پایه گذاری اش تا ۱۳۸۸ش بیش از پانصد عنوان کتاب، کتابچه، ویژه نامه و … را به زبان های مختلف چاپ کند. از ۱۳۳۲ش تا همین امسال نائیری بدون وقفه و با پشتکار تقویم دیواری اش را چاپ کرده و به دست ارمنیان ایران، ارمنستان، اروپا، امریکا و کانادا رسانده! البته، تقویم جیبی هم دارد که قدمتش کمتر است و تقویم دیواری اش معروف تر است چون هر سال مجموعه اطلاعات خیلی خوبی برای خریدارانش به همراه دارد از جمله اینکه همیشه تعدادی از هنرمندان، شعرا، نویسندگان و پیش کسوت های عرصه های مختلف را معرفی می کند و یاد و خاطرۀ آنها را زنده نگه می دارد!
از ۱۳۷۴ش تا حالا، که من با نائیری در ارتباطم، متأسفانه جمعیت جامعۀ ارمنیان، به علت مهاجرت به کشورهای دیگر، خیلی کم شده و توجه به عرصۀ کتاب و کتاب خوانی هم که کلاً از بین رفته است! این بی توجهی به امر کتاب خوانی باعث شده که خیلی از کتاب ها یا فروش نروند یا به فراموشی سپرده شوند! متأسفانه مسئله کمی بغرنج و نگران کننده است!
نائیری، در این چند ساله، کارهای بزرگ و درخور توجه بسیاری را جمع آوری و چاپ کرده که از آن جمله می توان مجموعۀ فرهنگ چهارجلدی توضیحی مالخاسیانتس را نام برد. فرهنگ لغت های دیگری هم چاپ شده که از آن جمله می توان به فرهنگ دو جلدی فارسی به ارمنی، فرهنگ ارمنی به فارسی و فرهنگ کوچک ارمنی ـ انگلیسی ـ ارمنی اشاره کرد.
کتاب آموزش زبان ارمنی سه زبانۀ ارمنی ـ فارسی ـ انگلیسی ادیک باغداساریان هم که تجدید چاپ شده است. کتاب های دیگری هم بوده که چاپ شده و انتظارش می رفت که تجدید چاپ شوند، که نشد، چون متأسفانه اینها هم مثل خیلی از کتاب ها فروش نرفته، مثل مجموعۀ آلبوم عکس های ادبا و شعرا، موزه های ارمنستان، گنجینه های تاریخی ارمنستان، معرفی اماکن دیدنی ارمنستان و… .
در این سال های اخیر، آقای امیرخانیان دست به یک کار خیلی قشنگ و ناب به اسم سالنامه یا کتاب سال زده بود! در این مجموعه، استاد با همکاری خیلی از همفکران، سرگذشت زندگی و کار و تخصص ارمنی های ایران را که یا معاصر بودند یا از دنیا رفته بودند و یا کلاً از ایران رفته اند را جمع آوری کرد و به چاپ رساند! کار خوبی بود، چون فلسفه اش به این شعر زیبا می مانست:
سعدیا مرد نکونام نمیرد هرگز مرده آن است که نامش به نکویی نبرند
ایشان سعی می کرد تا نام و یاد خیلی ها را زنده نگه دارد چون اسم خودش هم باید روزی در چنین سالنامه یا سالنامه هایی درج می شد! ایشان تنها کاری که کرد زنده نگه داشتن اسم و خاطرات بقیه بود تا بقیه یا به عبارتی، آیندگان از زندگی آنها درس بگیرند!
ایشان می گفت: «به نظر من گذر عمر بیشتر در نام نیکی است که از اشخاص می ماند، نه مال و ثروت. اشخاص هرچه داشته باشند همۀ آنها رفتنی است و هیچ چیز نمی ماند. از هیچ کسی مال و منال او نمی ماند، مگر فقط نام نیک او! عمر ما یک لحظه است که ما در این دنیا مهمان هستیم. مثل اینکه ما وارد باغچه ای می شویم و از گل های آن لذت می بریم. اگر آنها را نچینیم و درعوض برای شادابی بیشتر به آنها برسیم، خیلی بهتر از این یک لحظه استفاده کرده ایم».
نائیری در دوران فعالیت کاری خود بسیاری از کتاب هایش را خود به چاپ رساند و کارهای سفارشی ای را که باید با کیفیت بهتری به چاپ می رسید و خودشان نمی توانستند آنها را چاپ کنند به خارج سفارش می داد، بیشتر به کشور آلمان. مشتری های در این سطح، اغلب سفارت خانه ها، شرکت های هواپیمایی و مؤسسات خارجی بودند که کار خود را تمیز و مجلل می خواستند.
در سال های گذشته، نائیری همه ساله در نمایشگاه کتاب شرکت می کرد و غرفه داشت. علاوه بر آن، در مجامع ارمنی های ایران در اصفهان، تبریز، ارومیه و اراک هم نمایشگاه کتاب داشت! بعضی از ارمنی هایی هم که از ایران رفته اند هنوز با نائیری در ارتباط هستند و گاهی که به تهران می آیند به دفتر انتشارات سری می زنند، تماس می گیرند و سلام و «خسته نباشید» می گویند!
در مدت شصت سال فعالیت نائیری، حدود صد نفر در این مجموعه کار کرده اند. این افراد، که اغلب خودشان دارای چاپخانه یا شغل های خیلی خوبی هستند، روابطشان را با نائیری قطع نکرده اند. آنهایی هم که در خارج هستند با نائیری ارتباط دارند. کارگری بود که اکنون در اتریش است، خواهرزادۀ آقای امیرخانیان در نائیری کار چاپ را در مدت خیلی کوتاه فرا گرفت و اکنون مسئول چاپخانه ای در امریکاست. آقای آیدین روزه دار قبلاً در نائیری کار می کرد، آقای مسلمان زاده، آقای یوسفعلی اسماعیلی، آقای منصور زارع، احمد شکری و همچنین خانم ها آرمنوهی خاچیکیان، امیلی رُستُمیان، کاترین اُوسپیان و خیلی های دیگر که خدا نگهدارشان باشد!
انتشارات نائیری درنظر دارد تا پایگاه اینترنتی خود را راه اندازی کند تا امکان ارتباط بیشتر و بهتر با مخاطبانش را حفظ کند. الآن، که مدیریت انتشارات به پسر استاد سبوه امیرخانیان، نارک، رسیده است، فعال بودن این پایگاه اینترنتی برای انتشارات نائیری خیلی مفید خواهد بود چون از کشورهای زیادی مایل اند که با انتشارات در تماس باشند.حتی از کشورهای آفریقایی هم هواخواهان بسیاری یافت شده اند که به کتاب ها و فرهنگ ارمنیان ایران علاقه مندند!
امیدواریم که باتوجه و دلگرمی ارمنیان، علاقه مندان و متخصصان امر ارمنی شناسی، انتشارات نائیری همچنان به منزلۀ تنها انتشارات ارمنیان ایران پابرجا بماند و درخدمت آنان باشد!
گوشه هایی از زندگی زنده یاد ساموئل ساروخانیان (۱۳۰۱ ـ ۱۳۶۵ش)
ساموئل ساروخانیان در ۱۳۰۱ش/ ۱۹۲۲م در تبریز متولد شد. تحصیلات ابتدایی را در مدرسۀ هایگازیان ـ تاماریان و دورۀ دبیرستان را ابتدا در مدرسۀ عالی مرکزی خلیفه گری ارمنیان تبریز و سپس در مدرسۀ مِموریال تبریز گذراند.
او در این سال ها، پس از آشنایی نسبی با زبان و ادبیات ارمنی، با پیگیری شخصی دایرۀ دانش خود را در این زمینه گسترش داد. ساروخانیان از ۱۳۳۰ش ساکن تهران شد و در فعالیت های فرهنگی جامعۀ آرارات ارمنیان تهران شرکت کرد و در ۱۳۳۴ ـ ۱۳۳۵ش به منزلۀ رئیس هیئت مدیرۀ انجمن انتخاب شد.
وی در ۱۳۳۲ش کتاب فروشی نائیری را افتتاح و از سال بعد (۱۳۳۳ش/۱۹۵۴م) شروع به تنظیم و انتشار «تقویم نائیری» کرد. کتاب فروشی و انتشارات نائیری در۱۳۳۷ش/ ۱۹۵۸م تبدیل به چاپخانه و انتشارات شد و در این سال ها بهترین مرکز فرهنگی ارمنیان از نظر چاپ و انتشار کتاب هایی بسیار عالی، چه از نظر محتوا و چه از نظر کیفیت، شناخته و محلی برای نشست های فرهنگی و ادبی شد. انتشارات در عین حال با فعالیت همه جانبۀ تخصصی خود، بار فرهنگی عظیمی را به جامعۀ ارمنیان ایران عرضه کرد و باعث غنای فرهنگی آن شد.
آقای ساروخانیان با برخورد گرم، میهمان نوازی، لبخند همیشگی و روی گشاده چهره ای پذیرفته شده و مطلوب برای همگان بود. او با داشتن اطلاعات جامع و کافی در مورد مسائل مختلف چنان مهمانان، نویسندگان، جوانان و قشرهای مختلف را جذب سخنان خود می کرد که همه از هم صحبتی با او لذت می بردند.
آقای ساروخانیان علاوه بر این فعالیت ها چندین سال هم برای روزنامۀ آلیک مطلب نوشته و چند وقتی نیز عضو شورای سردبیری ماهنامۀ آلیک بود. از دیگر فعالیت های این مرد فرهنگ دوست می توان به عضویت وی در انجمن دوستداران بازسازی اماکن فرهنگی ـ تاریخی ارمنیان ایران اشاره کرد که پیگیری او در بازسازی کلیسای تاده (قره کلیسا) و خانۀ رافی از کارهای مؤثر ایشان است. ساموئل ساروخانیان در ۱۳۶۵ش دارفانی را وداع گفت.
گوشه هایی از زندگی زنده یاد سبوه امیرخانیان (۱۳۱۹ ـ ۱۳۹۰ش)
وی متولد ۱۳۱۹ش در روستای ازنا از توابع شهرستان اراک است. از ۱۳۳۵ش وارد صنعت چاپ شد و در چاپخانۀ آنی شروع به کار کرد. پدرش، آرشاک امیرخانیان، که با مدیر چاپخانۀ آنی آشنایی داشت، با پیشنهاد ایشان پسرش را وارد عرصۀ چاپ و چاپخانه کرد. در این ایام، سبوه نوجوان چهارده ساله ای بود که در کلاس هشتم متوسطه تحصیل می کرد. هنگامی که سبوه نوجوان به چاپخانه رفت، مرحوم واچیک خاچاطوریان، از باسابقه ترین افراد این صنف که زمانی استاد چاپخانۀ خلیفه گری تبریز بود، مدیریت چاپخانۀ آنی را بر عهده داشت و صاحب اصلی چاپخانه شخصی بود به نام سارکیس فرانگیان که از سرمایه داران آن موقع بود و هزینه های چاپخانه را تماماً خودش پرداخت می کرد.
سبوه از روز اول با حروف چینی و فرم بندی آشنا شد و تمام رموز این کارها را فراگرفت، به زبان ارمنی و فارسی و همچنین به زبان انگلیسی. به گفتۀ خودش: «از روز چهارم شروع کردم به حروف چینی و فرم بندی».
به دلیل آشنایی با زبان های انگلیسی و روسی و عدم حضور فرد دیگری که ارمنی و لاتین را خوب بداند ایشان حتی کارهای چاپی سفارت شوروی را به تنهایی انجام می داد و همچنین کارهای چاپی انجمن دوستی ایران و روس را نیز با نظارت خودش در چاپخانۀ آنی به چاپ می رساند.
در آن ایام، چاپخانۀ آنی دستگاه چاپ اتوماتیک نداشت و با دست به دستگاه چاپ دستی ورق می دادند. مسئول دستگاه، که روزی حداکثر تا پنج هزار برگ با دست کار چاپ می کرد، ابتدا سنجاق و نشان را دستی تنظیم می کرد و فرم را می بست و بعد شروع به چاپ می کرد. یک دستگاه برش دستی هم بود که با دست می چرخاندند تا کاغذ و کارهای چاپی را برش بزند.
زمانی که سبوه امیرخانیان در چاپخانۀ آنی کار می کرد، ساموئل ساروخانیان تقویمی داشت به نام نائیری که در این چاپخانه به چاپ می رسید و امیرخانیان طی کار چاپ این تقویم با آقای ساروخانیان آشنا شد.
آقای ساروخانیان، که مغازه ای کنار خیابان انقلاب داشت، با پیشنهادی به سبوه امیرخانیان، از او خواست تا در تأسیس چاپخانه به او کمک کند و او نیز پذیرفت. امیرخانیان رفت و زیرزمین مغازه را دید، که حدود شصت متر مربع بود. بعد با هم به تجارت خانۀ نوریانی رفتند و یک دستگاه ماشین چاپ هایدلبرگ ملخی به مبلغ هفده هزار تومان و همچنین یک دستگاه ماشین برش پرفکتا با دهنۀ نود سانتی متر خریدند و حروف را هم به حروف ریزی آزادی سفارش دادند. پس از تحویل دستگاه ها، متخصص مؤسسه آنها را نصب و راه اندازی کرد و موارد لازم را آموزش داد و چاپخانه شروع به کار کرد.
در این مدت، آقای امیرخانیان شریک چاپخانه بود و تمام کارها را خودش می کرد و درصدی از کل قیمت کارها را برای خود برمی داشت و بقیۀ مبالغ متعلق به آقای ساروخانیان بود. این روند حدود سه سال ادامه یافت. دراین حین، او به کلاس های شبانۀ دروس ارمنی خلیفه گری رفت و با آقای داجات بوغوسیان آشنا شد. بوغوسیان به او پیشنهاد کرد که به چاپخانۀ مدرن، که متعلق به خودش بود، برود و قول های قشنگی به سبوه داد. سبوه قبول کرد و به آقای ساروخانیان گفت که از سه ماه دیگر به چاپخانه نمی آید و می خواهد که در چاپخانۀ مدرن به منزلۀ حروف چین و مدیر داخلی مشغول به کار شود.
سبوه مدت هشت سال دراین چاپخانه حروف چینی و فرم بندی می کرد اما در این مدت ارتباط خود را با آقای ساروخانیان قطع نکرده بود و دوباره با پیشنهاد شراکت در چاپخانۀ آقای ساروخانیان پیشنهاد او را قبول کرد و از ۱۳۴۹ش با سرمایه گذاری در چاپخانه نائیری شریک آقای ساروخانیان شد. لازم به یادآوری است که آقای امیرخانیان درنظر داشت تا چاپخانه ای برای خود دایر کند اما با توجه به نداشتن بضاعت مالی کافی برای تأسیس چاپخانۀ شخصی پیشنهاد شراکت آقای ساروخانیان را پذیرفت!
در همین روزها، برای گسترش کار، یک دستگاه چاپ ملخی، یک دستگاه برش پولار ۹۲ سانتی متری و همچنین یک دستگاه ۱/۵ ورقی مسطح هایدلبرگ سفارش دادند. چندی بعد، یک دستگاه چاپ ملخی دیگر و یک دستگاه افست مولتی لیت خریدند و چندین سال با این دستگاه کارهای دقیق رنگی را چاپ می کردند.
اندکی بعد، باز هم با پیشنهاد سبوه امیرخانیان، دو دستگاه ماشین جی تی اُ (GTO) خریدند و هشت نفر هم به تعداد کارکنان چاپخانه اضافه شد. پس از فوت آقای ساروخانیان، مشکلاتی برای سبوه به وجود آمد و تا موفق به دریافت مجوز چاپخانه نائیری شود، سال ۱۳۷۵ش شده بود و متأسفانه تا این تاریخ نائیری تنها انتشارات ارمنی زبان ایران است.
اولین استاد سبوه آقای هووِل هووسپیان بود که الفبای حروف چینی را به وی یاد داد و سبوه همیشه از ایشان به خوبی یاد می کرد. بعد از آقای هووِل، آقای سامسون حروف چینی و فرم بندی را به او آموخت ولی دیگر کارهای چاپی را تقریباً خودش یاد گرفت. او برای پیشرفت فنی و مهارت در کارش تمام کتاب های مرتبط به صنایع مختلف چاپ را می خرید و مطالعه می کرد که البته بسیاری از آنها را از خارج کشور تهیه می نمود.
او از ۱۹۷۲م درنمایشگـــاه هـــای مختلف چاپ اروپایی، به جز یک دوره، تا۲۰۰۰م به طور مرتب شرکت می کرد و از نزدیک طرز کار دستگاه های مختلف چاپ را می دید و دستگاه های لازم را همان جا سفارش می داد و به تهران که می رسید ثبت سفارش می کرد و به موقع آنها را تحویل می گرفت.
امیرخانیان در ۱۳۶۳ش تصمیم به توسعۀ چاپخانه گرفت و دو دستگاه ماشین سفارش داد. یکی ماشین جی تی اُ ۵۲ و دیگری ماشین دو ورقی سُرم(SORM). به خاطر این تصمیم، مجبور شدند تا مکانی جدید برای چاپخانه تهیه کنند. محل مناسبی را هم پیدا کردند: خیابان صفی علی شاه، شمارۀ ۷۰، متعلق به آقای هُویک ادگاریان که جنب اتحادیۀ لیتوگراف ها بود! ساختمان دارای پنج طبقه بود و با زیرزمین خوبی که داشت برای کار چاپ مناسب به نظر می رسید. ماشین آلات وارد شده در انبار شرکت آقای نوریانی در خیابان ایرانشهر گذاشته شده بودند. این ماشین آلات تا حاضر شدن مکان جدید حدود یک سال در آنجا ماندند. این تأخیر به این دلیل بود که نائیری نمی توانست با آقای ادگاریان بر سر پایان کار به توافق برسد. آن قدر بهانه آوردند تا تاریخ پایان کار وقتش تمام شد! خلاصه، بعد از چهار بار پایان کار گرفتن بالأخره توانستند سند انتقال چاپخانه را به ثبت برسانند.
هنگام حمل ماشین آلات از انبار متوجه شدند که بدنۀ یکی از آنها خسارت کلی دیده و چون این مسئله در گمرک اتفاق افتاده بود و زمان بیمۀ آن گذشته بود آقای دمیرچی پیشنهاد کرد که این ماشین را با مسئولیت خود امیرخانیان کاملاً بازسازی کند! کار بازسازی به دست متخصصانی که آقای دمیرچی معرفی کرده بود و تحت نظارت خودشان شروع شد و قطعاتی را که احتیاج به تراشکاری داشت دوباره بازسازی و سوار کردند. این تعمیر دو ماه طول کشید. در این حین آقای بیر از مؤسسۀ هایدلبرگ آلمان آمده بودند که ماشین را مورد بازدید قرار دهند!
بازسازی به قدری دقیق صورت گرفته بود که با توجه به عکس هایی که قبلاً از محل های آسیب دیده گرفته شده بود و با ملاحظاتی که آقای بیر به هنگام بازدید به عمل آوردند تعجب می کردند که چگونه این ماشین با آن بلایی که برسرش آمده بازسازی شده است!
چاپخانۀ نائیری چهار سال در صفی علی شاه فعالیت کرد ولی در این خلال روند کار چاپخانه عوض شد و زمینۀ کار به انجام کارهای واسطه ای تغییر یافت. چاپخانه هنوز تمام مشتری های سی سالۀ خود را داشت ولی واسطه ها روند کار چاپخانه را تغییر دادند.
در این چهار سال برادران آقای امیرخانیان، سرژیک و رازمیک، به ایشان خیلی کمک کردند. رایانه خریدند و کارها روال خوبی داشت. انتشارات رونق گرفت. به خصوص، کتاب های کودکان و کتاب های نفیس بسیاری را به چاپ رساندند.
چند سال بعد، به دلیل اذیت واسطه ها و برخی افراد و اماکن، تصمیم به فروش چاپخانه گرفتند. غیر از دلایل فوق، به دلیل چندین سال کار حروف چینی سربی، در یکی از ریه های آقای سبوه کیستی به وجود آمده بود که بنا به نظر دکتر هرچه زودتر باید آن را معالجه می کرد! پس از بستری شدن در بیمارستان و نمونه برداری، متخصصان تشخیص دادند که تمام ریه باید برداشته شود. سبوه تحت عمل جراحی قرارگرفت و ریه را درآوردند.
دوران نقاهت چند ماه طول کشید و نظر به اینکه کار مدیریت چاپخانه سخت بود سبوه تصمیم گرفت چاپخانه را بفروشد. ماشین آلات چاپخانه را یکی پس از دیگری فروخت و در انتها جوازش را هم با یک دستگاه ماشین ملخی و حروف چاپ به آقای جوان شاد واگذار کرد.
از دیگر فعالیت های آقای امیرخانیان باید از هشت سال تدریس ایشان در مدرسۀ تونیان یاد کنم. او آموزگار تخصصی کلاس اول بود. در آن زمان، مسئول کلاس های ابتدایی فقط یک نفر و تمام درس ها، زبان ارمنی، زبان فارسی و درس حساب نیز هرکدام برعهدۀ یک آموزگار بود. ایشان آموزگار زبان ارمنی بود و به علت تهیۀ کتاب های تخصصی برای این دوره رتبۀ اول معلمان ناحیۀ هشت آموزش و پرورش را به دست آورد و مورد تشویق قرار گرفت.
او چندین سال عضو شورای نمایندگان ارمنی خلیفه گری ارمنیان تهران، همچنین چند سال عضو هیئت امنای مرکزی مدارس ارمنیان، چندین سال رئیس انجمن خانه و مدرسۀ تونیان، چهار سال عضو بنیاد فرهنگی یغیا بابومیان و در این اواخر هم عضو انجمن نویسندگان ارمنی تهران بود.
باید ذکرکنم که انتشارات نائیری چندین بار در نمایشگاه کتاب ارمنستان در ایروان شرکت کرد و با کتاب های چاپ ایران در آن نمایشگاه مورد توجه قرار گرفت. چند سال پیش، نخست وزیر وقت ارمنستان از غرفۀ نائیری بازدید کرد و این انتشارات را مورد تشویق قرار داد. این امر دلیلی شد برای اینکه نائیری در ارمنستان شعبه ای دایر کند.
از آنجا که انتشارات و کتاب فروشی با سابقه ای در ارمنستان به نام نائیری وجود دارد، نائیری نام مؤسسۀ خود را در ایروان نائیری ـ نارک ثبت و محلی برای کتاب فروشی در مرکزی ترین بخش ایروان، در خیابان تومانیان، اجاره و شروع به کار کرد. نویسندگان و هنرمندان ارمنستان از کتاب فروشی بازدید و خرید می کردند. برنامه ای داشتند که اولین هفتۀ هر ماه نمایشگاهی از هنر ارمنی دایر شود. از هنرمندان هزینه ای بابت نمایشگاه نمی گرفتند و از بازدیدکنندگان نمایشگاه ها پذیرایی می کردند.
این کتاب فروشی به مدت دو سال دوام آورد. متأسفانه مسئولان آنجا در غیاب آقای امیرخانیان نتوانستند کتاب فروشی را فعال نگه دارند به طوری که اجارۀ ماهانۀ آن از ایران ارسال می شد و این مسئله سبوه را مجبور کرد تا آنجا را هم تعطیل کند.
آقای امیرخانیان انسانی خوش مشرب و دارای روحیه ای بسیار مهربان و مهمان نواز بود و با این روحیه، تقریباً با تمام نویسندگان ارمنی ایران آشنایی داشت و اغلب کتاب های آنها را به چاپ می رساند. او چیزهای زیادی از این نشست و برخاست ها آموخت، به خصوص، از آقای ساروخانیان و همچنین از مرحوم داجات بوغوسیان و خود را همیشه مدیون ایشان می دید. با مسئولان ایرانی هم رابطۀ خیلی خوبی داشت، به جز یکی دو نفر از مسئولان که ایشان را اذیت کردند و بعدها گفته بودند وظیفه بوده است!
ایشان اعتقاد داشت: «مدیر موفق باید خودش از اول کار و حرفه را شروع کرده باشد. البته، آشنایی کلاسیک هم لازم است ولی اگر فردی خودش کارگری کرده باشد، یعنی از اول کار را انجام داده باشد، مدیریتش بجاست! ولی اگر نتواند عیب و ایراد کار را در بیاورد، مدیریتش بی اعتبار می شود چون اگر این طور باشد، هر کسی که پول دارد می آید و چاپخانه ای دایر می کند.[آن وقت این محل] می شود کارخانه و چاپخانه نمی شود! چاپ کاری است هنری. ما همیشه به جنبۀ هنری آن بیشتر ارزش داده ایم تا به بقیۀ جنبه های آن».
در اینجا باید یادآوری کنیم که چاپ کارت تبریک و چاپ های متنوع آن را تقریباً آقای امیرخانیان در ایران شروع و پایه گذاری کرد و در سال های ۱۳۵۴ ـ ۱۳۷۹ش اغلب کارت تبریک ها و کارت های مناسبت های مختلف تهران را انتشارات نائیری چاپ و توزیع می کرد. افراد زیادی از شهرهای مختلف می آمدند و از نائیری خرید می کردند. تنوع کارت های نائیری این امکان را به مشتریان می داد تا بتوانند کارت مورد علاقۀ خود را انتخاب کنند! پس از مدتی که دست زیاد و کار چاپ کارت پررونق شد نائیری دیگر از چاپ کارت دست کشید و فقط به کار سفارشی، که مشتری طرح آن را در اختیار می گذاشت، بسنده کرد.
ایشان می گفت: «کار چاپ طوری است که اگر شخصی وارد آن شد، دیگر غیر ممکن است که بتواند از آن خارج شود و عاشق آن کار نباشد، تا آخر عمر در این کار درگیر است. آنهایی را هم که من می شناسم تا آخرین لحظۀ عمر به این کار وابسته بودند. احساس بسیار خوشی به من دست می دهد وقتی تابلوی چاپخانه ای را می بینم، مخصوصاً، در کشورهای دیگر! درسفرهای خارجی، هر کجا که تابلوی چاپخانه به چشمم می خورد حتماً حتماً به داخل آن می رفتم و از ایشان اجازه می گرفتم و خواهش می کردم که اجازه دهند از چاپخانه بازدید کنم. حتی در صحافی و چاپخانه های خیلی کوچک داخل می رفتم و از محیط کارشان بازدید می کردم. البته، از چاپخانه های خیلی بزرگ هم که اجازه نمی دادند، با دادن کارت ویزیت، اجازه می گرفتم تا بازدیدی داشته باشم. چون بعد از بازدیدها دیدگاه انسان متفاوت می شود. کافی است که آدم از هر مکانی نکته ای یاد بگیرد که در دوران کار چاپخانه داری و زندگی به دردش خواهد خورد».
از دیگر نظرات ایشان این بود که «در ایران، واردکنندگان را تشویق می کردند به دلیل ارزان تر بودن، دستگاه های دست دوم بیاورند که این سیاست بی نهایت غلط بود که اعمال شد. قبل از انقلاب هم اگر کسی می خواست ماشین سواری از اروپا وارد ایران کند می گفتند دو سه مدل پایین تر باشد بهتر است! این سیاست به نظر من بسیار غلط است! چاپ در تمام زمینه های صنعتی، هنری و شخصی افراد مؤثر است. البته، در این سال های آخر دستگاه های نویی آمده ولی خیلی کم است! به نظر من به هیچ وجه نباید روی دستگاه های دست دوم سرمایه گذاری کرد. اصلاً باید ورود دستگاه دست دوم را ممنوع کرد. حتی اگر یکی دو سال هم زیر مدل باشد درست نیست. حتماً نو باشد بهتر است».
سبوه امیرخانیان متأسفانه سال گذشته (۱۳۹۰ش)، در هفتاد سالگی، پس از یک دوره بیماری ازمیان ما رفت، روحش شاد و یادش به خیر!
پی نوشت ها:
۱ـ دکترای شرق شناسی از دانشگاه ونیز، پژوهشگر تاریخ فرهنگی ارمنیان.
۲ـ محقق و دکترای تاریخ هنر از دانشگاه بِل آرتی (دانشگاه هنرهای زیبای) ونیز و کارشناس ارشد از دانشگاه دولتی ایروان.