فصلنامه فرهنگی پیمان شماره ۷۳
گذری کوتاه بر دیروز و امروز ارمنیان فریدن
نویسنده: محمد رافعی
ارمنیان و مهاجرت
تاریخ بشر همواره با تاریخ مهاجرت همراه بوده است. خواه این مهاجرت در مسیری کوتاه بوده یا بلند، به دلخواه بوده یا به اجبار و ـ بنابر مفاهیم امروزی ـ داخلی بوده یا خارجی. بسیاری از ارمنیان معنای مهاجرت را به گونه ای عمیق درک کرده اند آن چنان که ادوارد سعید معتقد است «ارمنیان مردمانی با استعداد ولی همواره در حال تبعید هستند».[۲] مهاجرت هایی با تمام خصوصیت های مذکور در بالا، از ارمنستان به ایران، از روستا به شهر، از شهر به روستا و از ارمنستان و ایران به دیگرمناطق جهان. مهاجرت ارمنیان تاریخی طولانی و پیوسته با تاریخ ایران دارد. آغاز مهاجرت آنان را به مناطق تحت حکومت ایران امروزی باید در دورۀ پیش از اسلام جست و اوج آن در دوران صفویه بود. در پس این مهاجرت ها زندگی فردی و گروهی هزاران هزار ارمنی ای نهفته است که در طول این چهار سده به تعبیر ادوارد سعید زندگی در تبعید را با تمام شاخصه های آن زیسته اند.
ارمنیان، در بیشترموارد، تحت فشار سرزمین مادری خود را ترک کرده، وارد مناطق داخلی ایران شده و در مراکز شهری و روستایی سکنا گزیده اند. این سکونت در بیشتر موارد به صورت متمرکز و گاه، نیز به صورت منفرد و جدا از یکدیگر بوده است. نقطۀ اوج این مهاجرت ها زمانی بود که سیاست صفویان، به ویژه در دورۀ شاه طهماسب و شاه عباس اول بر این قرار گرفت که نیرویی هایی تازه نفس و توانمند وارد ایران شوند. قفقازی هایی چون گرجی ها، ارمنیان و چرکس ها از جملۀ این نیروها بودند که هریک بر اساس کارکردی مشخص و به صورتی کاملاً هدفمند وادار به ترک دیار خود شدند. از میان این مهاجران، ارمنیان بیشتر تاجر و صنعتگر بودند، مشاغلی که دولت در حال توسعۀ صفویه به آنها نیاز مبرم داشت. شاه عباس به تجارت خارجی اهمیت بسیار می داد و طی حکومت او ایران روابط تجاری گسترده ای با کشورهای اروپایی برقرار ساخت. در منابع این دوره، از نقش ارمنیان در تجارت خارجی ایران بسیار سخن گفته شده است.
مهاجرت ارمنیان در عهد شاه عباس بسیار گسترده بود و اصفهان، تختگاه صفویه، از مراکز اصلی تجمع و اسکان ارمنیان محسوب می شد، که تا به امروز نیز این ویژگی را حفظ کرده است. شاه عباس، که در پی تغییر ترکیب ساختار حکومتی مملکتی که بر آن حکم می راند و استفاده از توان مهاجران تازه وارد در ساخت کشوری قدرتمند بود، دست به کوچاندن ارمنیان زد. توان تجاری ارمنیان از مهم ترین دلایل کوچاندن آنان بود. البته، آنان در زمینۀ صنعت نیز نقش برجسته ای داشتند.
در مورد نقش ارمنیان درتجارت تاورنیه ضمن ارائۀ گزارشی از تبریز و اهمیت تجاری آن می نویسد: «چندین خانوار ارمنى به کار تجارت اشتغال دارند و سود کلانى بردهاند. ارمنیان بیش از ایرانیان در کار تجارت سررشته و مهارت دارند».[۳]
با کوچ ارمنیان ـ به ویژه ارمنیان ارمنستان غربی ـ به ایران، از یک سو به تجارت خارجی عثمانی لطمه وارد شد و از سوی دیگر، این نیرو برای بهبود تجارت خارجی ایران مورد استفاده قرار گرفت و این همان چیزی بود که شاه عباس به دنبال آن بود. کرزن هم در نگاهی مشابه دلایل مهاجرت ارمنیان را از دیدگاه خود این گونه بیان می دارد:
«این تدبیر شاه عباس را بعضىها به این علاقه نسبت دادند که لشکر عثمانى را از مرکز عمدۀ تأمین مایحتاج خود محروم کرده باشد اما گویا بیشتر این کار ناشى از اعتمادى بود که شهریار صفوى به رویۀ صرفهجویى و استعداد تجارتى عیسویان داشته تا اتباع وى در اصفهان نمونه کار و استعداد ارمنیان را سرمشق قرار بدهند»[۴].
با آغاز کوچ، ارمنیان در برابر این اجبار به ترک خانه و کاشانۀ خود مقاومت کردند، اما قدرت مطلق حکومت صفوی تمام مخالفت ها و مقاومت ها را ناکام گذارد و مهاجرت اجباری عملی شد. از نخستین و مهم ترین مسائل حضور ارمنیان در ایران موضوع دین و فرهنگ بود. روند اسلام پذیری در بین گرجیان مهاجر شایع بود اما ارمنیان در این زمینه کمتر تحت فشار قرار گرفتند. نقش آنان در تجارت خارجی تضمینی برای مسیحی ماندن آنان شد چراکه تجارت با کشورهای اروپایی برای مسیحیان بسیار راحت تر از مسلمانان بود. می توان ادعا کرد که گذشته از استعداد تجاری همکیشی ارمنیان با غربی ها نیز عاملی مهم در موفقیت آنان در تجارت خارجی بود. البته، در منابع تاریخی از مسلمان شدن ارمنیان نیز سخن به میان آمده است اما این امر چندان شایع نبوده. در این خصوص، در تاریخ جهان آرای عباسی آمده: « نوّاب گیتى ستان ارمنیان فریدن و سرحد را به اسلام دعوت فرموده، تمشیت آن امر به امیر ابوالمعالى مجلس نویس مرجوع شد و پنج هزار نفر از آن جمله مسلمان شدند».[۵]
روایت فوق دو فرضیه را مطرح می سازد. نخست اینکه استعداد تجاری ارمنیان در مسیحی ماندن آنان مؤثر بوده چراکه تأکید بر اسلام پذیری درمورد ارمنیانی بوده که کشاورزی را پیشۀ خود ساخته بودند و فرضیۀ دوم اینکه دلایل اقتصادی را نمی توان و نباید به منزلۀ تنها دلیل مهاجرت ذکر کرد. کوچ اجباری هزاران کشاورز ارمنی صرفاً دلیل اقتصادی نداشته است. به ویژه آنکه آنان به اطراف اصفهان روانه شدند و ظاهراً قرار بر این نبوده که الگویی برای دیگران باشند.
مهاجرت ارمنیان یک سویه نبود و در مواردی شکل بازگشت به خود گرفت، از جمله در دورۀ صفویه، در ابتدای سکونت آنان در ایران یا در دوران تسلط نظام کمونیستی بر امپراتوری روسیه که برنامه ای خاص برای مهاجران قفقازی ساکن در ایران طرح شد. ارمنیان ایران و به ویژه، فریدن نیز از جریان تبلیغات دور نبودند. بسیاری از آنان به عشق سرزمین مادری یا در سودای زندگی بهتر راهی ارمنستان شوروی شدند. این امر موجی روانی در منطقه ایجاد کرد و باعث نگرانی دولت ایران نیز شد. انبوه گزارش های مربوط به این موضوع نشان از این نگرانی دارد. البته، در این میان هرکس در فکر مصالح خود بود. در یک سو ارمنیانی قرار داشتند که خانه و کاشانۀ خود را رها کرده بودند و در سوی دیگر و جالب تر از همه بانک کشاورزی قرار داشت که در فکر خروج ارمنیان فریدن بدون تسویه حساب با بانک بود.[۶]
ارائه آماری مشخص از شمار ارمنیان مهاجر، اگر ممکن باشد، کاری دشوار است. به ویژه آنکه مهاجرت روندی طولانی و متمادی داشته و طی پنج قرن اخیر اغلب به دفعات اتفاق افتاده است اما در مورد گستردگی آن همین نکته بس که شاه عباس تنها در یک مورد سه هزار خانوار ارمنی را وادار به مهاجرت کرد و جلفای اصفهان در همین زمان ساخته شد.[۷] این احتمال وجود دارد که شمار مهاجران در این دوره به پنج هزار خانوار نیز رسیده باشد.[۸] کرزن نیز آماری دقیق در این خصوص نمی دهد و به ذکر «چندین هزار خانوار ارمنی» بسنده می کند.[۹] ارمنیان هنگام کوچ به ایران، تلفات بسیاری را متحمل شدند. به یک روایت از پانزده هزار خانوار ارمنی تنها سه هزار خانوار به اصفهان رسیدند.[۱۰] عواملی چون سختی راه، بیماری و گذر از کوه های بلند و رودهای خروشان سبب می شد که گاه آمار مرگ و میر بیش از باور آدمی باشد.
آنچه امروزه برای تخمین جمعیت ارمنیان می توان از آن بهره برد تحلیل و بررسی آماری بر اساس سنگ قبرهای به جا مانده است.[۱۱] اگرچه دو عامل بی تاریخ بودن شماری از سنگ ها و تغییر کاربری آنها ـ به جای سنگ پِی ساختمان و بلوک جداول و جوی ها در روستاهای مسلمان نشین کنونی ـ کار را سخت می کند همچنان می توان از شمار درگذشتگان در بازه های زمانی مشخص برآوردی از تعداد ساکنان روستاها داشت. سنگ قبرها کارکرد های بسیار دیگری نیز دارند. به جرئت می توان گفت که یک محقق واقعی می تواند تنها با استفاده از این منابع ارزشمند تاریخ معتبری از زندگی اجتماعی ارمنیان در فریدن تحریر کند. گذشته از تخمین شمار جمعیت، باورهای عامیانه، مشاغل افراد، جایگاه طبقاتی آنان، میزان امید به زندگی و سلامت و بیماری های آنان و بسیاری مسائل دیگر از این دست با مطالعه و تحقیق بر روی سنگ قبرهای به جای مانده قابل توضیح و تفسیر است. امروزه، یافتن سنگ قبر متعلق به یک گرجی در فریدن، که قدمتی بیش از دویست سال داشته باشد، کار بسیار دشواری است اما ارمنیان به استفاده از سنگ های بزرگ و شاخص و حفاظت از آنها اهمیت بسیار می دادند.
شمار قبرستان ها و اندازۀ آنها می تواند نشانی از جمعیت هر روستا باشد. تصاویر روی سنگ ـ که معمولاً کمتر سنگی بدون تصویر و حاشیه است ـ بیانگر باورها، مشاغل و حتی ویژگی های فردی صاحبان آنهاست. برخی سنگ ها بزرگ و تزئین شده و برخی کوچک و ساده است که وجود اختلاف سطح زندگی ـ اگر نگوییم اختلاف طبقاتی ـ را نشان میدهد. تاریخ تولد و وفات بهترین ملاک برای دانستن میزان امید به زندگی است و مرگ و میر غیرعادی و بیش از حد در یک سال، نشان از بیماری یا قتل و غارتی می دهد. البته، نمی دانیم امکان دارد بر روی سنگ ها به علل فوت اشاره شده باشد یا نه. در نهایت گستردگی اشکال و تصاویر سنگ قبرها در فریدن به گونه ای است که معناکاوی آنها بدون تردید خود کتابی قطور خواهد شد. همۀ این اقدامات عملی است، به آن شرط که پیش از فرسایش سنگ ها دست به کار شویم.
ارمنیان در فریدن
فریدن نام تاریخی منطقه ای در غرب استان اصفهان است که امروزه شهرستان های فریدن، بویین میاندشت، چادگان و فریدون شهر را تشکیل می دهد. این منطقه در دورۀ صفویه از مراکز سکونت قفقازیان مهاجر به ایران بود. سابقۀ سکونت در این منطقه به دورۀ ماد می رسد. در قرون اولیۀ اسلامی، نیز یکی از قریه های اصفهان بوده است. برای مدت چند قرن ظاهراً بی رونق بوده و سپس، باردیگر در منابع صفوی با عنوان ییلاقات فریدن از آن یاد شده. در این زمان گرجیان و ارمنیان ساکنان اصلی و عمده آن بودند، همسایگان دیروزی که قرار بر این بود تا بار دیگر در کنار هم شاهد گذر روزگار باشند و در دل ایران زمین جزایری زبانی تشکیل دهند.
به مانند تعیین شمار ارمنیان مهاجر و ساکن در فریدن ارائه آماری در مورد شمار روستاهای ارمنی نشین نیز کار دشواری است. خلیفه گری اصفهان ۲۴ روستا با هجده تا بیست هزار جمعیت را تا پیش از جنگ جهانی دوم تأیید می کند. در حالی که لئون میناسیان[۱۲] شمار روستاهای ارمنی خالی از سکنه ارمنی را ۳۳ مورد ذکر کرده است. در سال های ۱۳۴۵ـ۱۳۵۰ش، تنها سیزده روستای ارمنی نشین در منطقۀ فریدن وجود داشته است[۱۳] و لذا، گمان می رود آمار میناسیان با کمی بزرگ نمایی همراه باشد. بررسی تعداد کل روستاها در منطقۀ فریدن و ریشه شناسی نام ها نشان می دهد که نمی توانسته ۳۳ روستای ارمنی نشین در این منطقه وجود داشته باشد. به ویژه آنکه ارمنیان به مراکز مسکونی وارد نشدند و روستاهایشان را خود ایجاد کردند. حتی اگر تغییر مکان روستاها را در گذر زمان به معنای وجود چندین روستا به حساب آوریم، باز هم عدد ۳۳ قابل توجیه نیست. البته، در رد این گفته هم باید محتاط بود چراکه میناسیان محققی صاحب نام و دقیق بوده است.
روستاهای خویگان علیا و سفلا، هزارجریب، زرنه، هادان، داژگان، غرقن، سواران، سنگباران، میلاگرد، نماگرد، شابولاق، قلعه ملک، بیجگرد، خنگ، دهسور، مَرغ دراز و چاوش آباد از جمله مناطق ارمنی نشین بودند که امروزه تنها خویگان و زرنه از میان آنها باقی مانده اند. زرنه تماماً ارمنی نشین است و در خویگان نیز چند خانوادۀ ارمنی زندگی می کنند. حال، این دو روستا باید میراث دار آن پیشینه باشند که در دنیای امروزی کار دشواری است. البته، میراث ارمنیان را در زندگی دیگر ساکنان روستاهای این منطقه نیز می توان دید که باارزش ترین شکل آن در معماری است. بسیاری از خانه های این منطقه به دست بنّاهای ارمنی و با معماری ارمنی بنا شده است.
فریدن برای ارمنیان سرزمینی رؤیایی نبود. گذشته از وضعیت محیطی بسیار دشوار ـ به ویژه، سرما و یخ بندان ـ پس از صفویه این منطقه میدان مبارزه طلبی گروه های مختلف شد؛ برای مثال، در دورۀ محمود افغان فردی به نام فریدون خان در غرب ایران شورش کرد. تعدادی از بزرگان مسلمان فریدن نزد او رفتند و از ارمنیان بد گفتند و ادعا کردند که ارمنیان با افغان ها همراهی و قصبات ما را ویران کرده اند. فریدون خان به فریدن آمد و شش هزار تن را برای ویران ساختن آبادی های ارمنی نشین روانه کرد. اینان در اطراف روستای هزارجریب و در غرب کوه های بویین میاندشت اردو زدند و ظاهراً قصد داشتند تا تمام مردم هزارجریب را از دم تیغ بگذرانند اما «خدا قوم را از این بلا رهاند».[۱۴] رسیدن افغان ها مانع از قتل عام ارمنیان شد اما پس از مدتی با رفتن افغان ها لشکر فریدون خان بار دیگر به راه افتاد و «ساکنان چهار آبادی ارمنی نشین مَرغ دراز، خویگان، داشکسن و هادان را از دم شمشیر گذراند و همۀ ثروت آنها را غارت کرد و گروهی را به اسارت گرفت».[۱۵]
این وضعیت در دوره های بعد هم ادامه داشت. در سال های پایانی حکومت افشاریه و پس از نزاع علی مردان خان با کریم خان و زمانی که کریم خان با سپاه پیروز خود در کوهرنگ بود، گرجیان آخوره[۱۶] طغیان کردند تا به فاتح خراج ندهند. ارمنیان آبادی های سنگباران، خُنگ، شاه بلاغ، میلاگرد و سورشجان نیز از ترس به آخوره رفتند. «اینان به جای عصا به نی لهیده تکیه دادند».[۱۷] چراکه کریم خان شورش را سرکوب نمود و «بیشتر ارمنیان را با شمشیر سر برید و در چنان خشمی فرو رفته بود که حتی بر شیرخوارگان هم رحم نکرد. آنگاه زوروج قلی بیگ، سردار گرجیان، را گرفت و در دهانۀ توپ گذاشت و سپس از ارمنیان و گرجیان بسیاری را اسیر کرد».[۱۸] در ادامۀ این رخدادها خلیفه زکریا، که مدیریت کلیسای وانک را بر عهده داشت، از کریم خان درخواست کرد و فرمانی طلبید تا ارمنیان فریدن به جلفا مهاجرت کنند. این کوچ رخ داد اما شرایط نامساعد سبب شد تا ارمنیان فریدن باردیگر به موطن ثانویۀ خود بازگردند.[۱۹]
اکنون آنچه شایستۀ بررسی است روابط ارمنیان فریدن با دولت مرکزی و همسایگان خود است. رابطۀ دولت با ارمنیان همواره بر یک منوال نبوده. رضایت و نارضایتی در هر دو سو امری بدیهی است و گاهی میان ارمنیان و دولت کشاکش وجود داشته؛ برای مثال، تخریب آرامگاه ارمنیان سنگباران موردی بود که سبب اعتراض ارمنیان شد[۲۰] یا دخالت حکومت در انتخابات ۱۳۰۳ش که نارضایتی ارمنیان فریدن را در پی داشت[۲۱] و آنان درخواست رسیدگی کردند. برخورد و تعارض میان دولت مرکزی و ارمنیان گهگاه دامنه دار می شد. چنانچه در ۱۳۰۷ق شکایان هیئت نمایندگان ارمنیان جلفای اصفهان دربارۀ غارت اموال ایشان حل و فصل نشده بود که ماجرای تأسیس مدرسۀ کاتولیک در املاک ارمنیان به دست میسیونری فرانسوی پیش آمد. یا مورد دیگر اعتراض ارمنیان به نحوۀ سربازگیری[۲۲] بود که البته، این موضوع در ابتدا اعتراض همۀ گروه ها را برانگیخت و محدود به ارمنیان نبود. در مواردی که کار بالا می گرفت پای خلیفه گری اصفهان به میان می آمد تا مسائل را پیگیری کند. گاه نیز دولت از در دلجویی در می آمد[۲۳] و رابطه به خوبی می گرایید. فرمان ناصرالدین شاه مبنی بر واگذاری مالکیت قریۀخالصه، واقع در فریدن، به کدخدای ارمنیان به درخواست ظل السلطان، فرمان فرمای اصفهان، در ۱۳۱۱ ق نمونه ای از برخورد مساعد دولت با ارمنیان است.[۲۴]
رابطۀ ارمنیان با دیگر ایرانیان، که با عنوان مسلمانان شناخته می شدند، نیز به مانند رابطه با دولت، دوسویه بود. گاهی مسلمانان از دست ارمنیان شاکی می شدند[۲۵] و زمانی دیگر عکس آن رخ می داد. چنان که حملۀ طایفۀ موگوئی به روستاهای ارمنیان فریدن و شکایت از نپرداختن حق المرتع و آب در ۱۳۰۹ ق سبب رنجش و اعتراض ارمنیان شد.[۲۶] البته، کفۀ نارضایتی برای ارمنیان سنگین تر بود و تهاجم و تجاوز گاه و بی گاه همسایگان در دوره ای باعث شد که خلیفهگری ارمنیان برای مقابله با یاغی ها از دولت تقاضای دریافت اسلحه کند.[۲۷] تجاوز بختیاری ها در دورۀ پس از صفویه به حدی بود که از جمله عوامل مهم در کاهش جمعیت ارمنیان در فریدن به شمار می رود چنان که علی خان و محمد تقی خان، پدر و پسری از خان های بختیاری، بسیاری از روستاهای ارمنیان را تملک کردند[۲۸] اما با وجود این برخوردها، به صورت مستند می توان گفت که ارمنیان و همسایگان مسلمانشان سازگاری بسیار بالایی با یکدیگر داشتند و در بسیاری موارد همکاری و هماهنگی بین آنان امری معمول بود. اگر از بختیاری ها صرف نظر کنیم، بین ساکنان فریدن دوستی بیش از دشمنی رواج داشته است.
با وجود همزیستی و روابط گستردۀ ارمنیان و مسلمانان حیات مستقل فرهنگی و دینی ارمنیان تداوم یافت. اگرچه دین و فرهنگ در پیوستگی با یکدیگر عمل می کنند نفوذ دین بر فرهنگ محسوس تر است. مسیحیت ارمنیان موجب شده تا آنان در طول سده ها کمتر جذب فرهنگ ایرانی شوند و شاخصه های فرهنگی خود را بیشتر حفظ کنند. وجود سالن تئاتر در بیشتر روستاهای ارمنی نشین و اجرای نمایش ـ چنان که گزارشی مربوط به یکی از این اجراها در قریۀ نماگرد نشان می دهدـ خبر از وجود حیات فرهنگی در این منطقه دارد. البته، این نمایش ها در دوره ای بی ربط با تبلیغات حکومت شوروی در ایران نبود.[۲۹] جشن فرهنگ و هنر در فریدن، که با رقص و آواز دانش آموزان دختر ارمنیان در مقطع دبستان همراه بود،[۳۰] نمونۀ دیگری از وجود فعالیت های فرهنگی و نقش ارمنیان در فرهنگ منطقه است.
صیانت از فرهنگ نیاز به تلاش و کوشش دارد. امری که اگر در فریدن صورت نمی گرفت، امروز شاهد تداوم فرهنگی و اجتماعی ارمنیان فریدن و تأثیر آن بر دیگر گروه ها نبودیم. باید در نظر داشت که ارمنیان در برخی مسائل پیشگامان آن منطقه بودند. نخستین بیمارستان و نیز نخستین مدرسه در فریدن را ارمنیان تأسیس کردند. در عرصۀ تاریخ، نیز هنوز کشیش استپانوس و لئون میناسیان از شخصیت های شاخص منطقه هستند. کشیش استپانوس، با توجه به دانسته های ما، نخستین مورخ فریدنی است و کتاب وی یکی از منابع مهم در شناخت تاریخ منطقه محسوب می شود. اگرچه دیرهنگام اما تلاش های صورت گرفته برای ویرایش متن و انتشار این کتاب یکی از گام های مؤثر در معرفی جایگاه واقعی اوست. امید است که سال آینده نسخۀ ارمنی و در آینده ای نزدیک ترجمۀ فارسی این کتاب در اختیار علاقه مندان قرار گیرد.
از دیگر مشاهیر فریدن بدون تردید لئون میناسیان است. پژوهش ها و تألیف های او[۳۱] آن اندازه کارگشا است که به تنهایی می تواند منبعی کامل برای شناخت دقیق مسائل مربوط به ارمنیان این منطقه باشد. او معلمی دانشمند بود که در ۱۲۹۹ش در خویگان متولد شد. تحصیلات ابتدایی را در خویگان و دوران دبیرستان را در مدارس ملی ارمنیان جلفا و کالج اصفهان گذراند. سال ها در خویگان تدریس کرد و هم زمان مدیریت سیار دبیرستان های روستاهای ارمنی نشین فریدن را بر عهده داشت. لئون از مؤسسان کتابخانۀ ملی آبوویان بوده و از وی ده ها کتاب و مقاله در مورد ارمنیان به یادگار مانده است. اهمیت کار او بیشتر از آن جهت است که تألیفات وی منبعی دست اول را برای پژوهش فراهم آورده که هیچ گاه از ارزش آنها کاسته نخواهد شد.
فریدن امروز
آنچه پیش تر آمد اغلب در مورد گذشتۀ منطقۀ فریدن بود اما امروزه وضعیت آن چگونه است؟ در ادامه، می کوشیم تا با تمرکز بر دو روستای خویگان و زرنه، که هنوز حیات ارمنی در آن وجود دارد، وضعیت کنونی فریدن را شرح دهیم. در روستاهای مورد بحث، شکل خاص معماری خانه ها، وجود کلیسا و بافت اجتماعی خاص سبب ایجاد فضایی دیگرگونه شده. هنگام ورود به روستای خویگان، که روستایی ارمنی نشین است، طبیعتاً چشم به دنبال نشانی از مسیحیت می گردد. کلیسا بارزترین نشانی است که می توان یافت. دیوار بلند کلیسا، با پنجره های زیبا، کوچک و متعدد و گنبد و ناقوس از هویت ارمنی روستا حکایت می کند. روستای خویگان از نظر دینی برای ارمنیان اهمیت بسیار دارد چرا که سه کلیسا را در دل خود جای داده. این تعدد کلیسا از سویی نشانگر اهمیت دین و مناسک دینی برای ساکنان آن و از سوی دیگر، حاکی از اختلافات درونی ارمنیان است. روستا سه محله با کلیسا و گورستان مجزا را شامل می شد. همین ویژگی سبب متمایز شدن خویگان از دیگر روستای منطقه و حتی روستاهای کشور می شود. کلیسای حضرت مریم، کلیسای سورپ نِرسِس و کلیسای هوانس سه کلیسای خویگان هستند.
از میان این سه کلیسا کلیسای حضرت مریم فعال و پر مراجعه است. این بنا در ۱۸۹۲م، یعنی در دورۀ قاجاریه، به دست یکی از سراسقف های ارمنیان ساخته شده. این تاریخ، که برابر ۱۳۱۰ق است، برروی یکی از ستون های کلیسا حکاکی شده. سقف چوبی بلند کلیسا بر دوازده ستون استوار شده و این شیوه در تمام کلیساهای فریدن و بویین میاندشت به همین شکل تکرار شده است. شکل و نقشۀ کلی کلیساهای منطقه یکسان است و حیاط و در ورودی در تمام آنها در سمت راست قرار دارد. البته، تعداد و کاربرد بناها و اتاق های ساخته شده در داخل حیاط کلیسا متفاوت است به طوری که در برخی کلیساها بنای چندانی در حیاط وجود ندارد و در برخی دیگر اتاق های متعدد، کتابخانه، مطبخ و غیره دیده می شود. در داخل هر کلیسا تزیینات و تمثال هایی به چشم می خورد. تمثال ها و نگاره ها به فضا حیات می بخشند و نیمکت های چوبی باور یک جمع منظم و پیوسته را تداعی می کند. البته، در کلیسای غوکاس مقدس زرنه صندلی های پلاستیکی جایگزین آن نظم ساختاری شده. بدون شک، در شکل جدید این کلیسا فلسفۀ نیمکت های چوبی نادیده گرفته شده است.
نکتۀ جالب توجه دربارۀ خویگان آن است که هر سه کلیسای آن ثبت ملی شده. کلیسای سورپ نِرسِس، که حدود چهار سده از ساخت آن می گذرد، قدیمی ترین کلیسای روستا و نیز قدیمی ترین بنای یادگار ارمنیان در فریدن است. این بنا ها مستنداتی از تاریخ ارمنیان به معنای کلی آن هستند. در تأمین مخارج کلیساهای ارمنیان علاوه بر کمک های ارمنیان منطقه و خلیفه گری، مورد جالب توجه هدایایی است که از سوی ارمنیان هندوستان می رسیده است. این هدایا هر هفت سال یک بار تقدیم می شده. از جمله یادگارهای به جای مانده در فریدن ناقوس کلیسای مریم مقدس است که بر روی آن نوشته ای به ارمنی و هندی وجود دارد. این هدایا از یک سو نشان از اوضاع بهتر ارمنیان هند و از سوی دیگر، حکایت از اهمیت مذهبی کلیساهای فریدن دارد. به ویژه آنکه هدایا در مواردی زینتی و ارزشمند بودند.
وضعیت نامساعد ارمنیان در منطقه و ورود ایران به دورۀ جدید، در قرن بیستم میلادی، سبب تخلیۀ بسیاری از روستاهای ارمنی نشین شد. این امر باعث شد، تا اگر زرنه را ـ به دلایلی که خواهد آمد ـ به شمار نیاوریم، تعداد خانواده های ارمنی فریدن از تعداد انگشتان یک دست چندان فزونی نگیرد. آنچه در این وضعیت نگارنده را امیدوار ساخت حضور دو انسان وارسته بود. یکی میکائیل یقیکیان بود، معلمی بازنشسته، با کوله باری از تجربه که حاصل یک قرن زندگی اوست، فردی که سال ها مدیر و معلم بودن را زیسته و خود را از نوادگان ارمنیان غربی می داند. او در هم صحبتی با نگارنده از دو نامه ای سخن گفت که طبق آن و به فرمان حضرت محمد (ص) و امام علی (ع) ارمنیان جزو اهل ذمه قرار می گیرند. او این نامه ها را با ترجمه هایی به فارسی و ارمنی نزد خود نگاه داشته بود تا نه سند صلح که نشان قدمت و اهمیت هم کیشان وی باشد. او سپس به واقعۀ کوچ اجباری ارمنیان به سمت مرکز ایران اشاره کرد، کوچی که به دستور شاه عباس اول اتفاق افتاد و طی آن، دسته ای از ارمنیان که مخالفت کردند یا بازگشتند در رود ارس غرق شدند. او از اسکان مهاجران در اصفهان گفت و از رنج بیماری مالاریا که ارمنیان را ناگزیر به مهاجرت به سمت غرب اصفهان کرد.
او در میان صحبت هایش گریزی زد به قتل عام ارمنیان در ۱۹۱۵م تا هم رنج خود را آشکار کند و هم بهانه ای بیابد برای بیان چگونگی شکل گرفتن روستای زرنه. او وجه تسمیۀ خویگان را در دو جزء آن دانست خوی و گان به معنای از خوی آمده. این اسم سندی است دربارۀ خاستگاه ارمنیان روستا که یقیکیان هم بر آن تأکید دارد. او در مورد تفکیک خویگان به سه محلۀ مجزا و محصور معتقد است که این روستا در ابتدا یک محله بیشتر نبوده و بعدها با گسترش جمعیت و پدید آمدن خانواده های جدید هر گروه خانوادگی محله ای خاص برای خود به وجود آوردند. هریک از محلات علاوه بر کلیسا و گورستان آموزشگاه هم داشته اند. یقیکیان، با وجود زندگی در یکصد و پنجمین سال عمر خود، مطالعه و تحقیق را رها نکرده و مشغول تألیف کتابی در تاریخ فریدن است. او یک بار هم برای نمایندگی مجلس نامزد شده بود که عدم وابستگی به جریان های حزبی را دلیل ناموفقیت خود در کسب آرا می داند.
شخص بعدی زنی ۶۲ ساله و نمونه ای قابل ستایش از یک زن ارمنی است. «چقدر برای خودمان زندگی کنیم؟» جمله ای است که آناهیتا بارسقیان را به سمت خویگان می کشاند و به او نیرو می دهد تا در آنجا بماند. به علاوه مادر ترزای فریدن به احترام به نیاکان باور دارد و در عمل نیز این را ثابت کرده. آناهیتا پس از ۵۹ سال زندگی در شلوغی شهر تهران، عزم خود را جزم می کند که به خویگان رود. او، که وارد هفتمین دهه از زندگی خود شده، حقیقت دوستی و صداقت را مهم ترین صفات انسانی می داند و معتقد است زندگی با این صفات ارزش پیدا می کند. جالب آنکه او زندگی را در دو دوره می بیبیند: تا شصت سالگی، که انسان قوی و جاهل است و پس از شصت سالگی، که دانا و ضعیف می شود.
اعتقادات دینی خانم بارسقیان پاک و استوار است. به لطف تلاش های آناهیتا کلیسای مریم مقدس پذیرای ارمنیان بسیاری است که برای زیارت به آنجا می روند. دیدن کلیسا و بودن در فضای آن نه تنها برای ارمنیان که برای جهانگردان خارجی نیز جذاب است و همین امر سبب شده تا گهگاه کلیسا مهمانانی مسیحی از دیگر کشورهای جهان داشته باشد.
روستای بعدی روستای زرنه در شهرستان بویین میاندشت و در فاصلۀ سه کیلومتری از جادۀ اصلی بویین میاندشت ـ الیگودرز است. در واقعۀ قتل عام ارمنیان در ۱۹۱۵م گروهی از آنان که جان سالم به در برده بودند، به سمت اصفهان آمدند و خلیفه گری بخشی از املاک مزروعی خود را به آنان داد تا در آن ساکن و به کشت و کار مشغول شوند. به این ترتیب، روستای بلوران یا زرنه شکل گرفت که به نسبت دیگر مراکز ارمنی نشین جدیدتر است. این روستا، که در آستانۀ صد سالگی است، تنها روستای کاملاً ارمنی نشین ایران محسوب می شود. محیط طبیعی زیبا و محیط اجتماعی کاملاً مسیحی آن سبب جذابیت این روستا برای دیگران شده است. همین امر همچنین دلیل برگزاری جشن آب پاشان در این روستا شده که هر ساله برگزار می شود و ارمنیان بسیاری برای دیدن این مراسم راهی آن می شوند. زرنه، این آخرین مسکن ارمنیان، نیز از بحران مهاجرت ایمن نبوده و امروزه، عمدۀ ساکنان آن پیرمردان و پیرزنانی هستند که زادگاه خود را ترک نگفته اند. اما در صورت تداوم غیبت نسل جوان، خواه ناخواه زرنه نیز خالی از سکنه خواهد شد و این به هیچ وجه مطلوب نیست.
زندگی ساکنان زرنه بر کشاورزی و باغ داری استوار است و دامداری نیز کمابیش وجود دارد. مناسبات ارضی پیچیده ای بر روستا حاکم نیست چراکه زمین ها از سوی خلیفه گری به ساکنان داده شده و مالکیت آن به کشاورزان تعلق داشته و دارد. آیین ها و مناسک دینی به طور مرتب اجرا می شود و کلیسا در دل روستا قرار گرفته است. محدودیت روستایی سبب شده تا صنعت و پیشه وری در آن وجود نداشته باشد و معدود افرادی که در این زمینه فعال اند در شهر بویین میاندشت به کار مشغول اند. از نظر تقسیمات سیاسی زرنه جزو بخش مرکزی شهرستان بویین میاندشت است و تمام روابط و مبادلات آن با این شهر صورت می گیرد. زرنه امروزه شمار بسیاری از ارمنیان را در خود جای داده اما در صورت بی توجهی، به ویژه از سوی نسل جدید، این امکان وجود دارد که این مرکز فوق العاده به فراموشی سپرده شود.[۳۲] تداوم حیات روستای زرنه یعنی تداوم سندی زنده از رخدادهای ناخوشایند قرن گذشته و نیز حفظ فضایی که با کمی تسامح می توان آن را ارمنستان ایران نامید.
پینوشتها:
۱-دانشجوی دوره دکترای ایران شناسی در بنیاد ایران شناسی.
۲-ادوارد سعید، نقش روشنفکر، مترجم حمید عضدانلو (تهران: نی، ۱۳۹۴)، ص ۸۵.
۳-مرتضی راوندی، تاریخ اجتماعى ایران (تهران: امیر کبیر، ۱۳۷۲)، ج۵، ص ۳۳۵.
۴-جرج ن. کرزن، ایران و قضیه ایران، ترجمۀ غلامعلی وحید مازندرانی (تهران: علمی و فرهنگی، ۱۳۷۳)، ج۲، ص ۶۴.
۵-محمد طاهر وحید قزوینی، تاریخ جهانآراى عباسى، تصحیح احسان اشراقی و سعید میر محمد صادق (تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، ۱۳۸۳)، ص ۲۰۲.
۶-پرونده ها و اسناد موجود در سازمان اسناد و کتابخانۀ ملی ایران گواه این موضوع است:
شناسۀ سند۹۷/۲۹۳/۴۰۲۶، شمارۀ مدرک ۲۵۶۹۷۸۶، موضوع «آمار تعداد ارامنه ای که از تابعیت ایران خارج شده اند».
شناسۀ سند ۹۷/۲۹۳/۶۹۳۱، شمارۀ مدرک ۲۹۲۱۵۰۵، موضوع «تبلیغات خلیفه گری ارامنه برای مهاجرت ارامنه به ارمنستان و اقدامات دولت جهت جلوگیری از این امر».
شناسۀ سند ۲۹۰/۴۰۱۷، شمارۀ مدرک ۲۹۰۰۰۴۰۱۷، موضوع «جلسه تعدادی از افراد حزب توده و اعضای هیئت خلیفه گری ارامنه و کنسول شوروی در دبستان شاه عباس اصفهان».
شناسۀ سند ۲۹۱/۲۷۶۶، شمارۀ مدرک ۱۳۹۷۳۹۲، موضوع عزیمت عدهای از ارامنه اصفهان به شوروی».
شناسۀ سند ۹۷/۲۹۳/۷۴۷، موضوع «گزارش فرماندار فریدن مبنی بر خروج ارامنه از کشور بدون تسویه حساب با بانک کشاورزی و دستور رسیدگی استانداری در مورد فوق».
شناسۀ سند ۲۹۱/۱۳۳۴، شمارۀ مدرک ۱۳۹۵۹۶۰، موضوع «مهاجرت ارامنه اصفهان به ارمنستان شوروی».
۷-محمدحسن اعتماد السلطنه، تاریخ منتظم ناصرى، تصحیح محمد اسماعیل رضوانی(تهران: دنیای کتاب، ۱۳۶۷)، ج۲، ص۸۸۸.
۸-آکی نوکازاما، سفرنامۀ کازاما، ترجمۀ هاشم رجب زاده (تهران: انجمن آثار و مفاخر ملی، ۱۳۸۰)، ص ۸۴.
۹-کرزن، همان، ج۲، ص ۶۴.
۱۰-در این مورد، نک: پیگولوسکایان و دیگران، تاریخ ایران، ترجمۀ کریم کشاورز (تهران: پیام، ۱۳۵۴)؛ ملا جلال الدین محمد منجم یزدی، ایران و جهان از مغول تا قاجار (تهران: هما، ۱۳۶۶).
۱۱-در برخی نقاط ایران، به قبرستان سنگستان یا شهر سنگستان هم می گویند. شهر سنگستان اولین چیزی است که در خصوص گورستان های ارمنیان جلب نظر می کند. روستاهایی که ارمنیان آنها را برای همیشه ترک گفته اند و تنها یک یادگاری از آنها برجای مانده: شهر سنگستان. سنگ هایی بزرگ و کوچک، با تاریخ هایی از سیصد سال پیش تا همین اواخر و با اندازه هایی متفاوت. بزرگی یکی از این سنگ ها در روستای نماگرد به تقریب به طول ۲، عرض ۵/۱ و ارتفاع ۱ متر در نوع خود شگفت آور است. گورستان ها نشانه هایی دیرپا از حضور ارمنیان در منطقه هستند. البته، در برخی روستاها هنوز کلیسایی نیز برپاست تا نشانه ای باشد و بهانه ای، نشانه ای از تاریخ و بهانه ای برای بازگشت ارمنیان، دست کم هر از چند گاهی.
۱۲-نویسنده، پژوهشگر، کتابشناس، تاریخنگار و مترجم ایرانی ارمنیتبار که در ۱۳۹۱ش درگذشت.
۱۳-لطف الله احتشامی، «جغرافیای تاریخی فریدن»، رشد، آموزش تاریخ، ش ۲۰ (پاییز ۱۳۸۴): ۳۸.
۱۴-هاروتون در هوهانیان، تاریخ جلفای اصفهان، ترجمۀ لئون میناسیان، محمد علی موسوی فریدنی (اصفهان: زنده رود با مشارکت نقش خورشید، ۱۳۷۹)، ص ۱۷۵ و ۱۷۶.
۱۵-همان جا.
۱۶-روستایی گرجی نشین در جنوب بویین میاندشت، فریدون شهر امروزی.
۱۷-همان، ص ۱۱۰ ـ ۱۱۲.
۱۸-همان جا.
۱۹-همان، ص۲۱۲.
۲۰-سازمان اسناد و کتابخانۀ ملی ایران، شناسۀ سند ۹۷/۲۹۳/۱۴۴۹۵، شمارۀ مدرک۳۰۹۷۳۵۴.
۲۱-سازمان اسناد و کتابخانۀ ملی ایران، شناسۀ سند ۲۹۳/۵۲۶۷، شمارۀ مدرک ۲۹۳۰۰۵۲۶۷.
۲۲-سازمان اسناد و کتابخانۀ ملی ایران، شناسۀ سند ۲۹۱/۱۱۶۲، شمارۀ مدرک ۱۳۹۵۷۸۸.
۲۳-سازمان اسناد و کتابخانۀ ملی ایران، شناسۀ سند ۹۷/۲۹۳/۸۶.
۲۴-سازمان اسناد و کتابخانۀ ملی ایران، شناسۀ سند ۲۴۰/۲۳۵۷۱، شمارۀ مدرک ۲۴۰۰۲۳۵۷۱.
۲۵-سازمان اسناد و کتابخانۀ ملی ایران، ۱۳۳۱ق، شناسۀ سند ۲۹۱/۳۰۶۷، شماره مدرک ۲۹۱۰۰۳۰۶۷.
۲۶- سازمان اسناد و کتابخانۀ ملی ایران، شناسۀ سند ۲۹۱/۳۵۴۴، شماره مدرک ۲۹۱۰۰۳۵۴۴.
۲۷- سازمان اسناد و کتابخانۀ ملی ایران، شناسۀ سند ۲۹۱/۳۵۷، شماره مدرک ۲۹۱۰۰۰۳۵۷.
۲۸- احتشامی، همان، ص ۳۸ ؛ همچنین ر.ک: دیتر امان، بختیاری ها عشایر کوه نشین ایران در پویۀ تاریخ، ترجمه سید محسن محسنیان (مشهد: بنیاد پژوهش های اسلامی، ۱۳۶۹)، ص ۷۴.
۲۹-سازمان اسناد و کتابخانۀ ملی ایران، شناسۀ سند ۲۹۰/۳۴۱۰، شمارۀ مدرک ۲۹۰۰۰۳۴۱۰.
۳۰-سازمان اسناد و کتابخانۀ ملی ایران، شمارۀ سند ۲۵-۹۵۰۳.
۳۱-برای مثال: لئون میناسیان، تاریخچۀ فعالیت سی سالۀ بیمارستان ارامنۀ فریدن (۱۹۷۲ – ۱۹۴۲) (بی جا: بی نا، بی تا) و همو، فرهنگ عامیانه ارامنه فریدن (جلفا: لئون میناسیان، ۱۳۷۷).
۳۲-این امر بیش از هر چیز نیازمند توجه خود ارمنیان است، چه نمایندگان و مسئولان امر و چه مردمان عادی.
منابع:
احتشامی، لطف الله. «جغرافیای تاریخی فریدن». رشد آموزش تاریخ. ش۲۰ پاییز ۱۳۸۴.
اعتماد السلطنه، محمد حسن. تاریخ منتظم ناصرى. تصحیح محمد اسماعیل رضوانی. تهران: دنیای کتاب، ۱۳۶۷، ج۲.
امان، دیتر. بختیاری ها، عشایر کوه نشین ایران در پویۀ تاریخ. ترجمۀ سید محسن محسنیان. مشهد: بنیاد پژوهش های اسلامی، ۱۳۶۹.
پیگولوسکایان و دیگران. تاریخ ایران. ترجمۀ کریم کشاورز. تهران: پیام، ۱۳۵۴.
در هوهانیان، هاروتون. تاریخ جلفای اصفهان. ترجمۀ لئون میناسیان و محمد علی موسوی فریدنی. اصفهان: زنده رود با مشارکت نقش خورشید، ۱۳۷۹.
راوندی، مرتضی. تاریخ اجتماعى ایران. تهران: امیر کبیر، ۱۳۷۲. ج۵.
سعید، ادوارد. نقش روشنفکر. ترجمۀ حمید عضدانلو. تهران: نی، ۱۳۹۴.
کازاما، آکی نو. سفرنامۀ کازاما. ترجمۀ هاشم رجب زاده. تهران: انجمن آثار و مفاخر ملی، ۱۳۸۰.
کرزن، جرج. ن. ایران و قضیه ایران. ترجمۀ غلامعلی وحید مازندرانی. تهران: علمی و فرهنگی، ۱۳۷۳. ج۲.
منجم یزدی، ملا جلال الدین محمد. ایران و جهان از مغول تا قاجار. تهران: هما، ۱۳۶۶.
وحید قزوینی، محمد طاهر. تاریخ جهانآراى عباسى. تصحیح احسان اشراقی و سعید میر محمد صادق. تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، ۱۳۸۳.