فصلنامه فرهنگی پیمان شماره ۷۷
کمربند مقدس ایران و ارمنستان
نویسنده: دکتر محمود جعفری دهقی
سرزمین ارمنستان، واقع در غرب آسیا، از شمال به گرجستان، از جنوب به دره های شمالی دجله، از شرق به دریای خزر و از غرب به بخش هایی از رود فرات محدود می شود. ژرف ترین ناحیۀ این کشور کوهستانی دریاچۀ وان است. اگرچه این سرزمین در طول تاریخ پر فراز و نشیب خود گاه در تصرف ایرانیان و گاه تحت سلطۀ روم بود، از دوران فتح آشور به وسیلۀ مادها تا سال های پایانی فرمانروایی امپراتوری ساسانی، یعنی زمانی در حدود ۱۳۰۰ سال، به شدت تحت تأثیر و نفوذ سیاسی، فرهنگی و دینی ایرانیان واقع بود. طی این دوران نسبتاً طولانی ارمنستان، افزون بر بسیاری از واژه ها و اصطلاحات ایرانی باستان و میانه، آیین ها و سنت های دینی و اجتماعی فراوانی را نیز از ایرانیان وام گرفت. امروزه شواهد بسیاری این گفته را تأیید می کند. به نظر می رسد یکی از این سنت ها بستن رشته ای بافته شده به دور کمر بوده و این همان کمربند مقدس ایرانیان باستان است که از جمله ویژگی های نمادین دین کهن هند و ایرانیان به شمار می رفته است.
ظاهراً، بنابر سنتی که در میان اقوام هند و اروپایی رایج بوده، مردان برای ورود به محفل دینی کمربندی از طناب بافته شده به گرد کمر می بستند. [۲]هند و ایرانیان نیز همین سنت را پی گرفته اند. این سنت به اندازه ای کهن است که آن را به جمشید نسبت داده اند. [۳] آنچه از آثار این سنت و تأثیر آن از ادیان و فرهنگ های هند و اروپایی برجای مانده احتمالاً امروزه به صورت کمربندی مقدس مشاهده می شود که به اسامی کشتی یا کستی در میان پیروان دین مزدیسنی و زنار در میان ارمنیان مشاهده می شود. حتی، هندوان برهمن نیز همین سنت را دارند. آنان طنابی را که نخستین بار روحانی برهمنی آن را گره می زند بر روی یک شانه خود می بندند و آن را تا آخر عمر، به جز هنگامی که مراسم ایجاب می کرد، نمی گشایند. در واقع، تفاوت میان این سنت ها ناشی از آن است که پیروان ادیان گوناگون با این تفاوت ها خود را ممتاز و متفاوت می ساختند. [۴]
اصطلاح کشتی در زبان فارسی به ورزش کشتی نیز اطلاق می شود. در فرهنگ ارمنی نیز، این واژه افزون بر کاربرد آن به معنای کمربند مقدس دینی یا زنار، در معنی کشتی گرفتن نیز به کار رفته، برای نمونه می توان به استفاده از این اصطلاح در ارمنی گریگوری در سدۀ چهاردهم میلادی اشاره کرد. هدف از نگارش این مقاله بررسی کاربرد این اصطلاح و دیگر واژگان مربوط به آن در دو فرهنگ ایرانی و ارمنی است، دو فرهنگی که برای سده های متوالی با یکدیگر پیوندی بسیار نزدیک داشته اند آن چنان که تأثیر آن تا به امروز نیز مشهود است.
پیشینۀ کاربرد اصطلاحات کستی و زنار
الف) کستی: اصطلاح کستی در زبان اوستا aiwiyāηghana، به معنای بستن گرد دین، است که در فارسی میانه بدان ēbyānhan یا kustīg گویند به معنایکمربند مقدس که احتمالاً با واژۀ kust (کمر، پهلو، سمت و سو) ارتباط دارد. [۵]این اصطلاح در فارسی نو به صورت kušti باقی مانده است. افزون بر این، واژۀ kust هم به معنی ناحیه و هم به معنی سمت و جهت به عنوان وام واژه از فارسی میانه به زبان ارمنی راه یافته است. [۶]
کستی بندی است مقدس که هر زردشتی پس از سن پانزده سالگی باید آن را به دور کمر ببندد. این آیین ظاهراً به سنتی بسیار دیرین در فرهنگ هند و اروپایی باز می گردد که در آن هر مردی هنگام رسیدن به سن پانزده سالگی (سن بلوغ) برای اجرای مراسمی خاص اقدام به بستن کمربند یا رشته ای مقدس به کمر می کرد و از آن زمان به بعد هیچ گاه این رشته را از خود جدا نمی کرد. به این ترتیب، وی اجازه می یافت از آن پس در مراسم دینی همگانی شرکت کند و به انجام واجبات مذهبی پردازد. [۷]
در تبیین وجه نمادین کستی پیروان آیین مزدیسنی بر این باورند که این بند نشان بندگی خداوند است. همچنین، کستی مرز میان دو بخش از تن انسان است. بخش بالایی که منشأ کردار نیک آدمی است و بخش زیرین که از طریق آن اهریمن می تواند به تن انسان وارد شود و او را وادار به کردار بد کند. [۸] کشتی از ۷۲ نخ تشکیل شده و آن را از پشم سفید گوسفند می بافند. ۷۲ نخ خود به شش رشته تقسیم می شود که هر رشته دارای دوازده نخ است. عدد ۷۲ اشاره به ۷۲ فصل یسنای اوستا دارد. همچنین، عدد دوازده نماد دوازده ماه سال و شش اشاره به شش گاهنبار است. این کمربند مقدس را سه بار به دور کمر می بندند که این کار بر اساس سه اصل آیین مزدیسنا یعنی اندیشۀ نیک، گفتار نیک و کردار نیک است. در کتاب صد در نثر در این خصوص چنین آمده است: [۹]
« …۱. هرکه پانزده ساله شود فریضه است کستی داشتن، ۲. چه کستی کمر بندگی است و طاعت داشتن مر خدای عز و جل را… ۹. و آن چهار گره که بر (کستی) می زنند از بهر آنست که چهار گواهی می دهد: گره اول آنست که گواهی می دهد به هستی و یگانگی و پاکی و بی همتایی ایزد به افزونی. گره دوم آنست که گواهی می دهد به دین مازدیسنان که (این دین) گفتار ایزد است. سیوم گره آنست که گواهی می دهد به پیغمبری و رسولی به حق زرتشت اسفنتمان. چهارم گره آن است که خوشتر می آورد و اقرار می دهد و اقرار پذیرد که نیکی اندیشم، و نیکی گویم و نیکی کنم…». [۱۰]
اما فرورفتگی میان نخ ها را این گونه تفسیر کرده اند که فضای میان این جهان و جهان دیگر است. دولا بودن نخ های انتهای کستی نماد رابطۀ میان جهان مادی با جهان مینوی است. باز کردن و بستن کستی نشان دهندۀ انتقال روان از دنیای مادی به دنیای مینوی است. گره زدن نهایی همۀ نخ ها به صورت یک نخ نماد برادری و اتحاد جهانی است. [۱۱]
اهمیت این کمربند در آیین مزدیسنی به اندازه ای است که در غالب متون دینی مورد بحث قرار گرفته است. از جمله در یسنا (هات ۹) چنین آمده: «از برای تو (= هوم) فراز آورد مزدا، نخست کستی ستاره نشان مینوی کرده دین مزدیسنی را، اینچنین کمر میان بسته هستی، همیشه در سر کوه، پناه و نگهدار کلام ایزدی».
در هرمزد یشت (۵۷/۱)، به اهمیت این بند دینی و در زند خرده اوستا (۶۴)، به شیوۀ بستن آن اشاره شده. متون فارسی میانه نیز غالباً به اهمیت این کمربند مقدس اشاره کرده اند. در گزیده های زادسپرم (فصل ۴، بند های ۵ ـ۷) ضمن اشاره به پیدایی دین به سپندارمذ، ایزدبانوی زمین، آمده که: «… او (= سپندارمذ) جامه ای روشن پوشیده داشت که به همه سوی … روشنایی می بخشید و کمربند زرین (= کستی) بر میان بسته داشت که خود دین مزدیسنان بود… کنیزان که سپندارمذ را بسته کستی دیدند، به سبب زیبا به نظر آمدن، پس از آن به بستن کستی مشتاق شدند». در این متن، به نکاتی چند دربارۀ کستی اشاره شده، از جمله اینکه زردشت پیامبر خود این کمربند مقدس را برمی گزیند و می پوشد (فصل ۱۳ بند ۲) و اینکه کستی نشان دین است (فصل ۲۷ بند ۴).
پرسش های ۳۸ و ۳۹ دادستان دینی به دلیل بستن کستی و سدره یا پیراهن دینی می پردازد. در فصل ۳۸ پرسشگر چنین می پرسد: «۳۸) … علت و لزوم بستن کستی چیست که اگر ببندند درخور بزرگی اند و اگر نبندند این گونه گناهی بزرگ گفته شده؟» . [۱۲]
و پاسخ آن است که: «خداوند بزرگ هیچ گونه نیازی به بندگان خویش ندارد. آنچه از آنان می خواهد اینکه به مرز درستی بایستند و این نشان بندگی آنان است».[۱۳]
پس دانش کامگ[۱۴] متن کوتاهی به پازند است که طی آن پسری دلیل بستن کستی را از پدر جویا می شود. پدر ضمن ارائه پاسخ دیدگاه های فلسفی خود را نیز در این باره مطرح می کند. ازجمله اینکه بستن کستی بیانگر اندیشۀ دوبن (= ثنویت) است. تن آدمی، که جهان کوچک[۱۵] است، همانند جهان بزرگ[۱۶] دارای دو بخش زبرین و زیرین است. بخش زبرین با وجود اندیشه پرشکوه و مینوی است. در حالی که، بخش زیرین مانند دوزخ با زشتی و گند آمیخته است. [۱۷] این متن چیم کستی نیز خوانده شده است.
همچنین، در متن وجرکرد (یا فتاوی) دینی و اندرز دانایان به مزدیسنان (بند ۲) به این رشتۀ دینی اشاره شده و در آن، بهدینان را به بستن کستی توصیه کرده اند.
بستن کستی و پوشیدن سدره در آیین مزدیسنی از سن پانزده سالگی واجب است و نپوشیدن آن یکی از گناهان بزرگ به شمار می رود چنان که یکی از گناهان نابخشودنی راه رفتن بدون کستی یا گناهی است که در اصطلاح به آن wišād dwārišnīh می گویند و در دادستان مینوی خرد به آن اشاره شده. همچنین، میزان این گناه در شایست نه شایست (فصل های چهارم و دهم) به تفصیل معین شده است.
ارداویراف نامه (فصل ۲۵) روایت می کند که روان چند مرد و زن را دیده که در دوزخ به سر می بردند. هنگامی که علت آن را جویا می شود پاسخ می دهند که « این روان آن دروندان است که در گیتی … بدون کستی راه رفتند…». در مینوی خرد (فصل ۱ بند ۳۵) نیز به صراحت آمده که: «بدون کستی و سدره راه مرو».
در مراسم پوشیدن سدره و کستی، روحانی نخست پادیاب کستی را به جای می آورد. سپس، دعای سروش باج را می خواند و آن گاه نیرنگ مربوط را برای بریدن رشتۀ کستی زمزمه می کند. [۱۸]
ب) زنار [zonnār]: زنار هر رشته را گویند و ریسمانی است از ابریشم به ستبری انگشت که آن را بر کمر بندند. [۱۹] این واژه احتمالاً برگرفته از یونانی جدید Zōnāriو یونانی قدیم Zoarion است. مصغر آن Zone به معنای کمربند و منطقه است[۲۰] و در اصطلاح کمربندی بوده که ذمیان نصرانی در مشرق زمین بر کمر می بستند تا از مسلمانان ممتاز شوند. [۲۱] رشته ای متصل به صلیب که مسیحیان به گردن خود آویزند. [۲۲]
زنار در متون فارسی گاه به کستی زردشتیان نیز اطلاق شده است. شواهد زیر نمونه هایی از این کاربرد است:
«بگویش که گفت او به خورشید و ماه
به زنار زردشت و فر و کلاه»
(فردوسی)
«یکی نیک مرد اندر آن روزگار
زتخـم فریـدون آمـوزگـار
پرستـنـده با فـر و بـرز کـیان
به زنار کی شاه بسته میان»
(فردوسی)
«اربعین شان را ز خمسین نصارا دان مدد
طیلسان شان را ز زنار مجوسی ده نشان»
(خاقانی)
«گر پرده دراندازی در دیر مغان آیی
از حبـل متیـن بینـی زنـار کـه مـن دارم»
(خاقانی)
«چه زنار مغ در میانت چه دلق
که در پوشی از بهر پندار خلق»
(بوستان سعدی)
زنار برای رشتۀ برهمنان نیز به کار رفته است. نظیر این بیت:
«برهمنی که به زنار بود نازش او
ز بیم تیغ تو می بگسلد زتن زنار»
(مسعود سعد سلمان)
کاربرد این رشته در ادبیات فارسی به مرور معنای کنایی یافته و به زلف معشوق اطلاق شده:
«دست بدان حلقه دینار کرد
زلف بتان حلقه زنار کرد»
(نظامی)
«زلف تو زنار خواهم کرد ازآنک
هر شکن از زلف تو بتخانه ایست»
(عطار)
زنار همچنین در زمرۀ اصطلاحات عرفانی قرار گرفته و «نزد صوفیه به معنی یکرنگی و یک جهتی سالک باشد در راه دین و متابعت راه یقین و در کشف الغات می گوید: «زنار در اصطلاح سالکان عبارت از عقد خدمت و بند طاعت محبوب حقیقی است…». [۲۳]
برآیند سخن
بنابر آنچه گذشت نتایج این بحث را می توان بدین گونه تلخیص کرد:
الف: سرزمین ارمنستان از دوران فتح آشور به وسیلۀ مادها تا اواخر فرمانروایی امپراتوری ساسانی، یعنی حدود۱۳۰۰ سال، تحت تأثیر نفوذ سیاسی، فرهنگی و دینی ایرانیان بود. طی این دوران نسبتاً طولانی ارمنستان آیین ها و سنت های دینی و اجتماعی فراوانی از ایرانیان وام گرفت که امروزه شواهد بسیاری از آن موجود است. از جملۀ این شواهد کمربند مقدسی است که پیروان هردو آیین مزدیسنی و ارمنیان بر روی پیراهن دینی (= سدره) به کمر می بندند.
ب: بستن این رشته بر روی پیراهن برگرفته از سنتی کهن از قوم هند و اروپایی و پس از آن، اقوام هند و ایرانی است. هم کستی و هم زنار از جمله ویژگی های نمادین دین کهن هند و ایرانیان به شمار می رفته است.
ج: به نظر می رسد که هم پیراهن یکپارچۀ مسیح (ع) و پیروان او و هم پیراهن و کمربند مقدس (= سدره و کستی) بهدینان هردو نشانۀ اتحاد و یکپارچگی دینی در این دو قوم بوده است. اگر چه ایرانیان ظاهراً در دوره های بعد این جامه های مقدس را تحت عنوان خرقه و دستار به کار بردند.
پینوشتها:
۱- گروه فرهنگ و زبان های باستانی دانشگاه تهران.
۲- مری بویس، زردشتیان، باورها و آداب دینی آنها، ترجمۀ عسکر بهرامی (تهران: ققنوس، ۱۳۸۱)، ص ۵۶.
۳- صد در نثر و صد در بندهش. ن.ک:
ervard Bamanji Nasarvanji Dhabhar (ed.) , Saddar nasr and saddar bundehesh (Bombay: ۱۹۰۹).
۴- مری بویس، تاریخ کیش زردشت، ترجمۀ همایون صنعتی زاده (تهران: توس، ۱۳۷۶)، ص ۳۵۷.
5- M. Jaafari-Dehaghi (ed.), Dādestān ī Dēnīg (Paris: 1998), 38.1, p. ۲۲۹ ; Jivanji Jamshedji Modi, The Religious Ceremonies and Customs of the Parsees (Bombay: 1922), p. 183;
ج. تاوادیا، زبان و ادبیات پهلوی، ترجمۀس. نجم آبادی (تهران: انتشارات دانشگاه تهران، ۲۵۳۵ [ش۱۲۳۹])، ص۱۳۴.
6- Heinrich Hubschmann, Armenische Grammatik. Erster Teil, Armenische Etymologie (Leipzig: 1897), p. 258.
۷- بویس، تاریخ کیش زردشت، ص ۲۶.
۸- تاوادیا، همان، ص ۱۳۴.
۹- صد در نثر، ص۹ و ۱۰
۱۰- نیز بنگرید به: صد در بندهش، ص ۱۳۲.
11- Modi, ibid., p. ۱۸۵;
به نقل از: جان هینلز، شناخت اساطیر ایران، ترجمۀ ژاله آموزگار و احمد تفضلی (تهران: چشمه، ۱۳۷۹)، ص۱۷۴.
۱۲- … cim ud wihān ī kustīg bastan cē ast kē ka frāz bandēnd ēdōn wuzurg arzānīg, ka nē bandēnd ēdōn garān wināh guft ēstēd?
13- Jaafari-Dehaghi (ed.), ibid, ۳۸٫۱.
14- pus ī dānišn kāmag
به معنای پسر آرزومند دانش.
15- gēhān ī kōdak
به معنای عالم اصغر.
16- gēhān ī wuzurg
به معنای عالم اکبر .
۱۷- احمد تفضلی، تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام (تهران: معین، ۱۳۷۶)، ص ۱۶۴؛ تاوادیا، همان، ص ۱۳۳ و ۱۳۴.
18- Modi, ibid, p. ۱۸۳.
۱۹- دهخدا، لغتنامۀ دهخدا ، ذیل «زنار».
۲۰- فرهنگ یونانی ـ انگلیسی لیدل و اسکات.
۲۱- ر ک: نوروزنامه، «تعلیقات»، ص ۱۲۳ (به نقل از: ذیل برهان، ۱۰۳۳).
۲۲- محمد معین، فرهنگ معین، ذیل «زنار».
۲۳- دهخدا، همان جا.
منابع:
بویس، مری. تاریخ کیش زردشت. ترجمۀ همایون صنعتی زاده. تهران: توس، ۱۳۷۶.
ـــــــ . زردشتیان باورها و آداب دینی آنها، ترجمه عسکر بهرامی. تهران: ققنوس، ۱۳۸۱.
تاوادیا، ج. زبان و ادبیات پهلوی، ترجمۀ س. نجم آبادی. تهران: انتشارات دانشگاه تهران، ۲۵۳۵.
تفضلی، احمد. تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام، تهران: معین، ۱۳۷۶.
ژینیو، فیلیپ. ارداویرافنامه. ترجمه و تحقیق: ژاله آموزگار. تهران: معین، ۱۳۷۲.
شایست نه شایست: متنی به زبان پارسی میانه (پهلوی ساسانی). آوانویسی و ترجمه: کتایون مزداپور. تهران: مؤسسۀ مطالعات و تحقیقات فرهنگی، ۱۳۶۹.
صد در نثر و صد در بندهش. به تصحیح ارواد بمنجی دهابار. بمبئی: اوقاف پارسی، ۱۹۰۹.
عفیفی، بهرام. اساطیر و فرهنگ ایران در نوشته های پهلوی. تهران: توس، ۱۳۸۳.
گزیده های زادسپرم. تصحیح، ترجمه و توضیحات: محمد تقی راشد محصل. تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، ۱۳۸۵.
مینوی خرد. ترجمۀ احمد تفضلی.تهران: توس، ۱۳۶۴.
هینلز، جان. شناخت اساطیر ایران. ترجمۀ ژاله آموزگار و احمد تفضلی. تهران: چشمه، ۱۳۷۹.
Dhabhar, ervard Bamanji Nasarvanji. Saddar nasr and saddar bundehesh. Bomay: 1909
Gignoux, Ph., & Tafazzoli, A. Anthologie de Zādspram. Paris: Studia Iranica, 1993.
Hubschmann, Heinrich. Armenische Grammatik. Teil 1: Armenische Etymologie. Leipzig: 1897.
Jaafari-Dehaghi, M. (ed.). Dādestān ī Dēnīg. Paris: Studia Iranica, 1998.
Modi, Jivanji Jamshedji. The Religious Ceremonies and Customs of the Parsees. Bombay: ۱۹۲۲.