فصلنامه فرهنگی پیمان شماره ۳ و ۴
پاوستوس بیوزاند

نویسنده : دکتر آ. مارتیروسیان/ ترجمه: هریکناز مگردیچیان

پاوستوس بیوزاند ]فوستوس بیزانسی[ یکی از برجسته‌ترین چهره‌های تاریخنگاری ارمنی در قرن پنجم میلادی است. از او فقط یک اثر به نام «تاریخ بیوزاند» یا «تاریخ ارمنستان» بجا مانده است. قازار پاربه‌تسی ]لازار فاربی[ مورخ ارمنی قرن پنجم میلادی از کتاب او با همین عنوان یاد می‌کند.

پاربه‌تسی ضمن معرفی تاریخنگاران پیش از خود، پاوستوس را پس از آگاتانگِقوس دومین مورخ به شمار می‌آورد.

«با آغاز کتاب دوم، در ادامه کتاب نخست، اوضاع متلاطم سرزمین ارمنیان را از نظر خیر و شهر، یعنی اعمال درستکاران و نادرستان را در دوران جنگ و صلح توصیف می‌کند. همۀ این‌ها را شخصی به نام پوستوس بیزانسی روایت می‌کند، تا زمان پادشاهی آرشاک، نوۀ تیران و فرزند پاپ که در دوران پادشاهی او، سرزمین ارمنیان تقسیم و چون جامه‌ئی مندرس پاره‌پاره شد. در اینجا او تاریخ خود را به پایان می‌رساند»[۱].

«تاریخ ارمنستان» بیوازند حدود نیم قرن را دربر می‌گیرد، یعنی از زمان پادشاهی خسرو کُوتاک (۳۳۰-۳۳۸م) تا تقسیم ارمنستان در سال ۳۸۷ میلادی.

این دوران در تاریخ ارمنستان دورانی دشوار، سراسر مبارزۀ شدید ه سهمگین سیاسی و مملو از اتفاقات ناگوار بود.

از سوی تیرداد کبیر پدر خسرو کُوتاک مسیحیت به مثابۀ دین حکومتی کشور به رسمیت شناخته شد. چگونگی اشاعۀ دین مسیح در ارمنستان و حوادث واقعی و روایات تخیلی مربوط به آن در «تاریخ آگاتانگِقوس» شرح داده شده است. «تاریخ بیوزاند» دربارۀ رویدادهای پس از آن اطلاعاتی در اختیار می‌گذارد.

با انقراض سلسلۀ اشکانی و روی کار آمدن دودمان ساسانی در ایران، اشکانیان ارمنستان در برابر دشمنان دودمانی خود تنها ماندند، دشمنانی که هر آنچه را که به اشکانیان مربوط می‌شد غیرقابل تحمل می‌دانستند. با اشاعۀ مسیحیت در ارمنستان و سپس پذیرش آن به عنوان دین رسمی و حکومتی اوضاع به مراتب پیچیده‌تر شد. روابط این کشور تازه به مسیحیت گرویده با جهان پهناور زرتشتی وارد مرحله خطرناکی شد. علاوه بر این کلیسا نیز در عرصۀ سیاست کشور ظاهر گردید و ظهور آن تأثیر خود را در بسیاری از حوادث آیندۀ کشور برجا نهاد. مبارزۀ سرسختانۀ بین حکومت و کلیسا درگرفت که اختلافات بین حکومت‌های امیران فئودال (ناخارارها) و حکومت مرکزی نیز به آن دامن می‌زد. کلیسا نیز خود فاقد اتحاد و یکپارچگی بود و در آن بین نیروهای تحت حمایت کلیساهای یونانی و آشوری و خاندان بومی آقبیانوس که مدعی اقتدار عالی دینی بود و نسبت آن به مُغ‌ها می‌رسید، درگیری وجود داشت.

این مبارزه و اوضاع پیچیدۀ سیاست خارجی و عوامل موجود در چهارچوب نظام اقتصادی فئودالی قدرت دفاعی کشور را تضعیف کردند تا سرانجام در سال ۳۸۷ میلادی ایران و روم شرقی برای تقسیم ارمنستان توافق کردند و این ضربۀ التیام ناپذیری برای حکومت ارمنستان به شمار می‌آمد.

دربارۀ همۀ این رخدادهای تاریخی آگاهی‌های لازم را از «تاریخ بیوزاند» می‌توان به دست آورد.

پاوستوس کیست و در چه قرنی می‌زیسته است؟ کتاب تاریخ او به چه زبانی نگاشته شده است؟ آیا متن کامل اثر در اختیار ماست یا فقط بخشی از آن به ما رسیده است؟ و بالاخره چگونه اثری است؟

هیچگونه اطلاع مکتوبی پیرامون شخصیت او وجود ندارد، جز سه اشارۀ مبهم.

از این جملۀ بیوزاند «امیر ساهارونی از دودمان ما» که در کتاب او آورده شده می‌توان نتیجه گرفت که او از خاندان ساهارونی بوده است.

قسمت اول کتاب (مکتوب سوم) با یادبودی به این مضمون خاتمه می‌یابد: «کار کتابت قسمت سوم، ]شامل[ بیست و یک بخش داستان‌های ]تاریخ[ پاوستوس بیوزاند، گاهنگار و تاریخنگار بزرگ، که گاهنگار یونانیان بود پایان یافت»[۲].

فهرست قسمت آخر (مکتوب ششم) با این سطور پایان می‌پذیرد: «پایان تمام داستان‌ها ]تاریخ[ برای شما خوانندگان این کتاب اطلاع دربارۀ من، در ده بند شماره‌گذاری شده است». (صفحه ۲۹۷).

اما محققان بر این باورند که اشارۀ اول تحریف شده است. اشارۀ دوم به قلم یک نسخه‌بردار است. اما اشارۀ سوم که به موجب آن مؤلف زندگینامۀ خود را می‌بایست در ده بند بنویسد، یا تحقق نیافته و یا به دست ما نرسیده است. در نسخه‌ئی از «تاریخ پاوستوس» نیز که در اختیار قازار پاربه‌تسی بوده این مطلب وجود نداشته است.

در آثار مکتوب تاریخی و یا روایات مردمی نیز هیچگونه سخن یا روایتی دربارۀ بیوزاند حفظ نشده است و از همان قرن پنجم ابهاماتی دربارۀ او به وجود آمده است.

دربارۀ این سکوت نخستین بار قازار پاربه‌تسی کوشیده توضیحی ارائه کند. او می‌نویسد: «برخی در جای‌جای اثر او مواردی نامناسب و ناشایست ملاحظه کردند و اثر او را مانند کتاب نخستین که ]تاریخ[ آگاتانگقوس خوانده می‌شد منطبق با حقیقت نیافتند. لذا از بیم، ناگزیر شدند که چنین نوشتار ناشایستی را به یک تحصیلکردۀ بیزانس نسبت ندهند»[۳].

قازار پاربه‌تسی نمی‌خواهد بپذیرد که یک دانش‌آموختۀ بیزانس می‌تواند تا این حد مطالب «ناشایست» بنویسد. او چنین نتیجه‌گیری می‌کند: «پس این کار، به فکر ناقص من، باورنکردنی رسید. می‌گویم: شاید شخصی جسور و بی‌فرهنگ با بی‌حیائی، هر آنچه به مغزش خطور کرده، نوشته است و یا کسی مطلبی مناسب نمی‌توانست بنویسد، با تغییر ماهیت ]به آن[ لطمه زده و بر آن شده که به نام پاوستوس خطاهای خود را پنهان کند» (صفحه ۴).

مؤلف تاریخ، به احتمال قوی در زیر نام پاوستوس بیوزاند پنهان شده است ولی نه برای استتار خطاهای خود، بلکه برای آنکه نوشتار تاریخی خود را مؤثرتر و موثق‌تر کند.

کتاب «تاریخ بیوزاند» که به ما رسیده است با مکتوب سوم آغاز می‌شود و با مکتوب ششم پایان می‌یابد. آیا مکتوب اول و مکتوب دوم هم وجود داشته است؟ به سخن دیگر، تاریخ او چهار مکتوب داشته است یا شش مکتوب؟ این مطلب تاکنون روشن نشده است. مکتوب نخست در زمان پاربه‌تسی هم وجود نداشته است.

«تاریخ بیوزاند» اثری خارق‌العاده است. در آن از نثر پراحساس ولی فشرده و توأم با خویشتنداری تاریخنگاران ارمنی قرن پنجم، گاهشماری وقایع و تداوم نوشتاری اثری نیست. اغلب در تاریخ او توصیفات و صحنه‌های بی‌پرده می‌توان دید که با آزادی بی‌پیرایۀ کلام همراه است و در عین حال دارای زبانی شیوا و تصاویر زنده و گویاست. مؤلف گویی به جای تاریخنگاری، داستانسرائی می‌کند. اغلب در جابجائی موضوعات اصلی و فرعی فراموشکار و بی‌توجه است. نزد او واقعیات و معجزات، روایات و اتفاقات تاریخی بهم درآمیخته‌اند و گاهشماری وقایع دنبال نمی‌شود. در اثر او نه اندیشۀ موشکافانه یک تاریخدان، آنگونه که از آن «خورناتسی» است و نه ادراک لطیف علیّت، آنسان که از آن «یقیشه» است ملاحظه نمی‌شود، با وجود این او چون «آگاتانگقوس» و چون دیگر مورخان ارمنی قرن پنجم میلادی دارای هدف مشخص و روشنی است.

پاوستوس بیوزاند با اتکاء به منابع تاریخی و روایات مردمی، شیوۀ تفکر پرمعنی و در عین حال ساده و روحیۀ سنت‌گرایانۀ مردم را بیان می‌کند. اثر او از نظر کلی آمیزه‌ئی است از عناصر داستانی، نمایشی و روایتی و محققان غالباً اثر او را داستانسرائی به شمار آورده‌اند.

«تاریخ بیوزاند» مأخذی است جایگزین‌ناپذیر دربارۀ زندگی داخلی ارمنیان در قرن چهارم میلادی، روابط میان حکومت‌های فئودالی و حکومت مرکزی، خاندان‌های ناخاراری و کلیسا و شامل اطلاعاتی است در زمینه اعمال و رفتار دست‌اندرکاران امور و شیوۀ زندگی آنان. هیچ منبع تاریخی وضعیت ارمنستان در قرن چهارم میلادی را به خوبی بیوزاند به تصویر نمی‌کشد.

اثر بیوزاند نه فقط برای مورخان بلکه برای ادبا نیز منبع غیرقابل جایگزینی است. دربارۀ فرهنگ شفاهی دوران قبل از مسیحیت خورناتسی ]در تاریخ خود[ قطعاتی آورده است. ولی آشنایی با فرهنگ شفاهی مردم در دوران پس از مسیحیت تا قرن پنجم را مدیون پاوستوس بیوزاند هستیم.

برخورد خورناتسی و بیوزاند با فرهنگ عامه به کلی متفاوت است. خورناتسی منابع مردمی را از منابع تاریخی جدا می‌داند، اگرچه در آن‌ها بازتاب تاریخ را مشاهده می‌کند و درمی‌یابد که افسانه‌ها «واقعیات را به استعاره در خود پنهان دارند» و می‌کوشد واقعیت پنهان را آشکار سازد و هرجا که منابع مستقیم موجود نیست، نکات تاریخی را از افسانه‌های اساطیری و داستان‌های حماسی برمی‌گیرد. به همین سبب نیز سروده‌های حماسی را کلمه به کلمه می‌آورد. در حالی که بیوزاند از فرهنگ عامه چون منبع موثق بهره می‌گیرد، مضامین داستان‌ها و روایات او به گونه‌ئی حیرت‌انگیز زنده و دلپذیرند.

اثر بیوزاند تاریخ ارمنستان و در عین حال اثری حماسی است که دربارۀ شاهان اشکانی ارمنستان، دودمان «گریگور لوساووریچ» و سپهسالاران یعنی خاندان «مامیگونیان» نگاشته شده است. او با تصاویر زنده روابط میان آن‌ها را، جنگ‌هائی را که با شاهان ایران کرده‌اند، توطئه‌های داخلی و غیره را توصیف کرده است. او در همه حال از یک عقیده دفاع می‌کند: حکومت متحد به شرطی که کلیسا نقش قاطع و تعیین‌کننده داشته باشد.

بدشواری می‌توان گفت که بیوزاند در مورد اشکانیان ]ارمنستان[ چه دیدگاهی دارد. شاید از آن‌ها چندان خشنود نیست، ولی هنگامی که آنان در خطرند یا توطئه‌ای از جانب ناخارارها یا دیگران آنان را تهدید می‌کند بدون تردید در کنار آنان جای می‌گیرد. بیوزاند چه در مقام ایراد اتهام و چه در دفاع بی‌پرواست.

بیوزاند اختلاف بین شاهان اشکانی ]ارمنستان[ و کلیسای در حال کسب اقتدار را بسیار گویا و بی‌پرده به صورت مبارزۀ بین شاهان گمراه و روحانیان صالح و پاک‌سیرت که می‌خواهند شاهان را به راه راست هدایت کنند به تصویر کشیده است.

برای شرح احوال دودمان شاهان (خسرو، تیران، آرشاک، پاپ، وارازداد، آرشاک) بیوزاند بدون شک مأخذ کتبی در اختیار داشته است ولی با وجود این از حکایات و روایات شفاهی هم استفاده کرده است. در اثر او شاهان نه تنها چهره‌های تاریخی، بلکه با کردار و خلق و خوی انسانی خود شخصیت‌های داستانی زنده و کامل هستند، اما آرشاک دوم با سرشت انسانی و سرنوشت مصیبت‌بار خود یک شخصیت نمایشی کامل است.

شاه آرشاک سی سال با موفقیت با دربار ایران مبارزه کرد. شاپور که دید با سلاح نمی‌تواند پیروزی به دست آورد به حیله متوسل شد. «شاپور شاه ایران با خواهش بسیار و هدایا و فرمان‌ها، شاه آرشاک را نزد خود فراخواند تا از آن پس با هم پیوند دوستی برقرار کنند و در صلح و ضفا به سربرند».

آرشاک اعتماد نمی‌کند ولی هنگامی که شاپور نمک ممهور به مهر دارای نقش گراز را به نشانۀ سوگند مقدس ]برای او[ می‌فرستد، او همراه با سپهسالار «واساک مامیگونیان» به تیسفون می‌رود.

جادوگران، منجمان و کاهنان به شاپور توصیه می‌کنند که وفاداری او ]آرشاک[ را به وسیلۀ خاک و آب میهن به بوته آزمایش گذارد.

شاپور دستور می‌دهد تا نیمی از کف صحن بارگاه خود را با خاکی که از ارمنستان آورده بودند بپوشانند و آب آن سرزمین را بر خاک بیفشانند و نیم دیگر را به حال طبیعی رها کنند. سپس دست آرشاک را گرفته آهسته در صحن بارگاه به قدم زدن می‌پردازد. آرشاک چون بر خاک وطن پای می‌نهد با غرور و افتخار سخن می‌گوید، اما زمانی که خاک وطن به زیر پایش نیست زبون می‌شود و پوزش می‌طلبد.

خاک وطن سرچشمۀ قدرت و زندگی است: سراسر اثر بیوزاند سرشار از این باور است.

دربارۀ خادمان کلیسا، بیوزاند به شرح احوال آنان با استفاده از منابع خودی و بیگانه می‌پردازد و باز هم به روایات شفاهی توجه دارد. او به گونه‌ئی شگفت‌انگیز سیمای روحانیان وقت را به تصویر می‌کشد. بویژه به روحانی برجسته کلیسای ارمنی «نرسس بزرگ» ارج بسیار می‌نهد و برای پرمایه‌تر کردن زندگینامه او از رفتار و منش عالم ربانی برجستۀ قرن چهارم «بارسق کِساراتسی» نیز بهره می‌گیرد.

بیوزاند نرسس بزرگ را فقط با فضایل پسندیده توصیف می‌کند و از او به عنوان شخصیت منحصر به فرد زمان خود و روحانی و دولتمرد نامی یاد می‌کند که در کشور مراکز خیریه بسیاری ایجاد کرد، وضع کلیساها و دیرها را اصلاح کرد، مدارسی به زبان‌های یونانی و آشوری گشود و قوانینی برای شیوه معیشت وضع کرد.

در «تاریخ بیوزاند» گوشه‌های بسیاری از فضایل روحانیان به صورت حکایات و روایات آورده شده است. در داستان کوتاهی از زندگی اسقف اعظم هووهان چنین نقل می‌شود:

«اسقف اعظم هووهان، فرزند جاثلیق فقید پارِن، غیر از همه بود، البته اگر شایسته باشد او را اسقف اعظم نامید. او فردی حیله‌گر بود و خود را در انظار مردم زاهد و خرقه‌پوش می‌نمود، حتی پای‌افزار نیز نمی‌پوشید بلکه در تابستان پاها را با طناب می‌پیچید و در زمستان با الیاف گیاهان می‌بست. ولی چنان در طمع غرق شده بود که ترس از خدا را هم فراموش کرده بود و از سرِ آزمندی کارهای ناشایست و باورنکردنی انجام می‌داد.

یک بار چنان اتفاق افتاد که او به مسافرت رفت. سوار بر چارپایی راه می‌پیمود. به یک جوان غیرروحانی برخورد که سوار بر اسب بود، شمشیر بر کمر و تیر و کمان بر پشت داشت. موهایش شسته و براق و آراسته بود. گیسوبند بسته بود و پوستینی بر دوش داشت. او از راه خود می‌آمد، شاید هم از راهزنی برمی‌گشت. اسبی که سوارش بود خوش‌اندام، چابک و تندرو بود به طوری که اسقف هووهان وقتی اسب را از دور دید شگفت‌زده شد و نتوانست چشم از آن برگیرد. زمانی که سوار به او نزدیک شد هووهان که منتظر او بود ناگهان عنان اسب را گرفت و گفت «زود از اسب پیاده شو، مرا با تو سخنی است». مرد گفت «نه تو مرا می‌شناسی و نه من تو را، این چه سخنی است که می‌خواهی به من بگویی؟». مرد در همان حال که مست هم بود بسیار مقاومت کرد و نمی‌خواست از اسب پیاده شود. ولی هووهان او را مجبور به پیاده شدن کرد و به کنار جاده برد. آنجا به او دستور داد که سر فرود آورد و گفت «تو را به کشیشی برمی‌گزینم» ولی مرد گفت «من از کودکی راهزن، آدمکش، بدکار و مفسد بوده‌ام. اکنون نیز کارم جز این نیست، من شایستۀ این مقام نیستم». مرد بسیار پافشاری و مقاومت کرد ولی هووهان دست‌بردار نبود. سرانجام هووهان با زور او را بر زمین افکند و دست بر او نهاد تا او را کشیش گرداند. بعد او را بلند کرد و دستور داد تا بندهای قبایش را بگشاید و ردای روحانیت بر دوش اندازد و گفت «به آبادی خود برو و کشیش آنجا شو». او حتی نمی‌دانست که آن مرد از کدام آبادی است. سپس هووهان به اسب نزدیک شد و افسار آن را گرفت و گفت «این اسب هم مزد من که تو را کشیش گرداندم». مرد اسب را رها نمی‌کرد، ولی او به زور اسب را ربود و مرد را روانه کرد. همۀ این کارها برای اسب بود»(۳۰۲-۳۰۳).

اینک ادامۀ داستان، که همچنان جالب و مضحک است:

«مرد که ردای کشیشی بر دوش دارد رو به سوی خانه می‌گذارد، نزد خانواده‌اش می‌آید و به زن و بستگان خود می‌گوید: «برخیزید، دعا کنیم». آن‌ها می‌گویند «دیوانه شده‌ای؟ چه خبر شده؟ جن زده که نشده‌ای؟» او می‌گوید «برخیزید، دعا کنیم، چون من کشیش هستم» آن‌ها در عجب مانده بودند، گاهی سرخ می‌شدند و گاهی می‌خندیدند. پس از مخالفت بسیار، سرانجام موافقت کردند که با او دعا کنند. سپس زن به شوهرش گفت «تو که در کودکی غسل تعمید نشده بودی». مرد به زن گفت «عقل که بر سرم نگذاشت، دستپاچه‌ام کرد، نگذاشت که به یاد آوردم، من هم فراموش کردم این را به او بگویم، او مرا کشیش گرداند و اسب را با زین و برگ برداشت و رفت». اهل منزل به مرد گفتند «برخیز، دوباره نزد آن اسقف برو و بگو «من تعمید نشده بودم، تو چگونه مرا کشیش گرداندی؟». او هم برخاست و نزد اسقف رفت و گفت «من تعمید نشده بودم، تو چگونه مرا کشیش گرداندی؟». هووهان گفت «سبویی آب بیاورید». آب را برگرفت و بر سر آن مرد ریخت و گفت «برو حالا تو را غسل تعمید دادم». و بدینگونه خیلی زود او را از نزد خود راند» (۳۰۳-۳۰۴).

در شرح احوال خاندان مامیگونیان بیوزاند به روایات مردمی توجه وافری نشان می‌دهد. خاندان مامیگونیان، نسل اندر نسل، قهرمانان حماسی هستند. آن‌ها مقام سپهسالاری ارمنستان را به طور موروثی در اختیار دارند. شجاع و ایثارگرند و آماده‌اند که زندگی خود را در راه وطن و پادشاه فدا کنند. تصویری که بیوزاند از سپهسالار واساک ارائه می‌دهد قهرمانانه است: کوچک اندام ولی قدرتمند، پُرهیبت همچون یک پهلوان.

شاپور پادشاه ایران، آرشاک شاه ارمنستان را همراه با سپهسالارش ریاکارانه به اسارت می‌گیرد. بین غالب و مغلوب گفتگوی جالبی درمی‌گیرد.

«چون واساک کوچک اندام بود، شاپور پادشاه ایران به او گفت: «ای روباه، تو بودی آن مزاحمی که سال‌ها ما را عذاب می‌دادی؟ تو بودی که سال‌ها دلیران ما را می‌کشتی؟ حالا چه خواهی کرد اگر که تو را چون روباه بکشم؟».

واساک در پاسخ گفت: «اکنون تو با دیدن من با این جثّه کوچک بزرگی مرا درک نکردی، زیرا تاکنون من برای تو شیر بودم، اما اکنون روباهم؟ ولی تا زمانی که من واساک بودم یک غول بودم، یک پایم بر یک کوه بود و پای دیگرم بر کوهی دیگر. چون برپای راست تکیه می‌کردم کوه راست را بر زمین می‌فشردم و چون بر پای چپ تکیه می‌کردم کوه چپ را به زمین می‌بردم».

شاپور شاه پرسید: «بگو بدانیم آن کوه‌هایی که بر زمین می‌فشردی کدام‌ها بودند؟».

واساک گفت: «یکی از آن دو کوه تو بودی، دیگری شاه یونان بود» (۲۱۵).

قطعات حماسی از این دست در «تاریخ بیوزاند» فراوان است.

سپهسالار «مانوئل» در بستر مرگ وصایائی به فرزند می‌کند و می‌گوید مطیع و فرمانبردار شاه آرشاک باشد، وفادار باشد، جد و جهد کند، برای سرزمین ارمنستان بجنگد و در راه میهن مرگ را با گشاده‌رویی پذیرا باشد، چون نیاکان دلیر خود نامش در جهان به دلیری بجا ماند، هرگز از مرگ نهراسد» (۲۹۳).

سراسر اثر بیوزاند سرشار از این‌گونه پیام‌هاست. آرمان اصلی تاریخ او همین است.

برای نسل‌های آینده «تاریخ بیوزاند» سرچشمۀ لایزالی از موضوعات و مطالب الهام‌بخش است. «رافی» (۱۸۳۵-۱۸۸۸) نویسندۀ نامدار ارمنی داستان تاریخی خود «ساموئل» را از «تاریخ بیوزاند» الهام گرفته است. داستان‌های تاریخی «پادشاه پاپ»، «قلعۀ ارمنیان» و «وارازداد» از آثار «استپان زوریان» (۱۸۸۹-۱۹۶۷) بر اساس «تاریخ بیوزاند» نگاشته شده‌اند. بر مبنای همین اثر گفتار اپرای «آرشاک دوم» و آثار دیگر نوشته شده است.

پی نوشت ها :

پی‌نوشت‌ها:

Ghazara Parpetsvo Patmutiun Hayots yev Tught ar Vahan Mamikonian, G. Ter Mkrtchian & St. Malkhasian.
«تاریخ ارمنستان قازار پاربه‌تسی و نامه به واهان مامیکونیان» به کوشش گ. در-مگردیچیان و استپان مالخاسیان، تفلیس، ۱۹۰۴، صفحه ۱.

Pavstos Buzand, Patmutiun Hayots.
پاوستوس بیوزاند، تاریخ ارمنستان، ترجمه، پیشگفتار و حاشیه‌نویسی‌ها از آکادمیسین استپان مالخاسیان، ایروان، ۱۹۶۸، صفحه ۱۱۳.

قازار پاربه‌تسی، همانجا، صفحه ۳

منابع:

Pavstosi Buzandatsvo Patmutiun Hayots.
«تاریخ ارمنستان پاوستوس بیوزاند»، ونیز، ۱۸۳۲، تجدید چاپ: ۱۸۸۹، ۱۹۱۴ و ۱۹۳۳ (به زبان کهن ارمنی).

Pavstosi Buzandatsvo Patmutiun Hayots.
«تاریخ ارمنستان پاوستوس بیوزاند»، سن پترزبورگ، ۱۸۸۳ (به زبان کهن ارمنی).

Pavstos Buzand, Hayots patmutiun.
پاوستوس بیوزاند، تاریخ ارمنستان، ترجمۀ استپان مالخاسیان (از زبان کهن به زبان معاصر ارمنی)، ایروان، ۱۹۴۷، ۱۹۶۸.

“Istoriya Armenii Pavstosa Buzanda” per. S drevneatmyanskogo i kommentarii M. A. Gevorkyana. Erevan, 1953 (به زبان روسی)
Faustus de Buzance, Bibliothèque historique en quatre livres, trad. Pour la première fois de l’armenien en français par I.B. Emine, “Collection Langlois”, t. I, Paris, 1867.
“Des Faustus von Byzanz Geschichte Armeniens”, übersetzt und mit einer Abhandlung über die Geographie Armeniens eingeleitet von Dr. M. Lauer, Köln, 1879.
Y.M. (Yeghishe Madatian), Pavstos Buzand.
ی.م. (یقیشه ماداتیان)، پاوستوس بیوزاند، وین، ۱۸۹۰ (به زبان ارمنی).

Malkhasian S., Usumnasirutiun Pavstos Biuzandatsu Padmutiun.
مالخاسیان استپان، تحقیق در تاریخ پاوستوس بیوزاند، وین، ۱۸۹۶ (به زبان ارمنی).

Abeghian M., Hayots hin grakanutian patmutiun, v.I.
آبقیان م. تاریخ ادبیات کهن ارمنی، جلد اول، ایروان، ۱۹۴۴، تجدید چاپ در مجموعه آثار، جلد سوم، ایروان، ۱۹۶۸ (به زبان ارمنی).

Abeghian M., Istoriya drevnearmyanskoy literatur, Erevan, 1975 (به زبان روسی)

مقاله های فصلنامه فرهنگی پیمان شماره ۳ و ۴
Facebook
Twitter
Telegram
WhatsApp

فصلنامه های فرهنگی پیمان

سبد خرید