فصلنامه فرهنگی پیمان شماره ۶۲
وداع با محقق جلفای نو
نویسنده: روبرت بگلریان
در ابتدای سخن از سوی خودم و جامعۀ ارمنیان تسلیت عرض می کنم به خانواده و بازماندگان مرحوم لئون میناسیان، انسانی که به جد فقدانش غیر قابل انکار خواهد بود. همچنین تسلیت عرض می کنم به عموم ارمنیان ایران و دیگر همشهریان اصفهانی و ایرانی و دوستداران فرهنگ و ادب و هنر.
تشکر می کنم از توجه و حضور تمامی شما عزیزان گران قدر که برای آخرین وداع با لئون میناسیان با ما در این محل گردآمده اید و عرض سپاس دارم از تمامی همراهان، استاندار عزیز استان، شهردار محترم، ادارۀ کل فرهنگ و ارشاد اسلامی، وزارت آموزش و پرورش، معلمان و دبیران و تمامی دست اندرکاران فرهنگی و رسانه ای که حاضرند و با ما در این فقدان بزرگ به سوگ نشسته اند.
جناب اسقف چاریان در سخنان خود در داخل کلیسا فرمودند که شمه ای و مختصری از شرح حال مرحوم میناسیان بیان خواهند فرمود ولی دیدید که خود این شمه و مختصر به واقع به چه سان مبسوط و پربار بود. خودش به واقع چند عمر زیسته شده را بیانگر بود. اینجانب در اینجا کلامی را بیان می کنم که البته مسلماً مبرا از خطا نمی تواند بود و نظر من است.
***
درود بر تو لئون میناسیان، شمایی که برای ما ارمنیان جلفای اصفهان تا دیروز آقای لئون یا بارون لئون بودی، جلوه ای از معلم بودن، اهل ادب و هنر بودن، نمودی از موزه دار و مدیر چاپخانه، شاعر، محقق و خنیاگر و کاوشگر فرهنگ ارمنی جلفایی ایرانی بودی.
اینجا در این ایستگاه آخر قبل از روز موعود معمولاً رسم بر آن نیست که سخنانی جز در مدح کسی گویند، به خصوص که نقشی برجسته در سنت فرهنگی و تاریخی نسل و قومی داشته باشد، اما به دلیل احترام والایم به آن مرحوم و البته به دانش و حکمت و فرزانگی باید کمی هم متفاوت تر سخن گفت.
باری، میناسیان را در وهلۀ اول شاید بتوان محققی خودساخته دانست که البته در کورۀ تجارب و آزمایش های برخاسته از تلاطم های فرهنگی و تاریخی و اجتماعی ایران که تمامی قرن بیستم را به عرصۀ کشاکش میان سنت و مدرنیسم بدل ساخته آبدیده شد و فرصت بروز پیدا کرد، فرصتی که از جانب او انتخاب شد و در جوار وقایع و افرادی خاص برجسته تر شد. به گمانم معلمی برایش تنها آغازی بود. تنوع علایقش از هنرها، خیاطی، موسیقی، ادبیات، روزنامه نگاری، تصویرگری تا فرهنگ شناسی، مردم شناسی، تاریخ، کتاب شناسی و نسخه شناسی، شعر، سفرنامه نویسی، نمایش، زرگری، چاپ و تقویم نگاری همه و همه حکایت از روح کاونده و کاوشگر او دارند.
گویی او از معدود کسانی بود که در گوشه ای از ساحل دریای پرتلاطم تاریخ ارمنیان که بخشی از ارمنیان در آن سکنا گزیده بودند و آن را ایران عزیزش خوانیم در کاوش مداوم بود و خرده ریزها، سنگ ها و شن و ماسه ها را کناری می زد و یافته ها را طبقه بندی، ثبت و ضبط می کرد.
جلفای نو، در طول چهارصد سال زندگی اش، ادبا، محققان، لغت نامه نویسان، شعرا، فرهنگ دوستان و مورخان خودش را داشته است، نه اینکه نداشته است، لیکن میناسیان ورای تمام اینها چند خصیصه داشت که او را متمایز می ساخت. اول انگیزۀ سیری ناپذیر به کاوش و شناخت دوران گذشته و حال ، تو گویی به نوعی اتصال دهندۀ فاصلۀ دو سه قرن اول تاریخ جلفای نو که به دورۀ سنت، افسانه و اسطوره و خاطرات شفاهی تعلق داشت به دورۀ مدرن تر تاریخ و تاریخ نویسی و ثبت داده ها و شناسایی آنها بود.
از سوی دیگر، جدیتی پیگیر برای نوشتن و چاپ کردن داشت و البته، نامه نگاری سخت کوش و پرشور بود. این خصوصیتی بود که در این دوره اطلاع رسانی و اطلاع دهی و اعلام حضور مداوم خویش نشان از هوش و زیرکی و ارادۀ او داشت. و دیگر اینکه اشاره کردم تنوع موضوعات مورد علاقه اش به واقع زیاد بود.
اگر در هوهانیان بزرگ تاریخ جلفا را تا ۱۸۸۰م با تلاشی سترگ مدون ساخت و دیگران نیز گوشه هایی از آن را با تعمق و تأمل واکاویدیند، میناسیان پویشگر جوانب مختلف و متعدد فرهنگی آن بود.
به زعم اینجانب پیش و بیش از هر چیز یک داده یاب یا داده پرداز و تبارشناس بود. شأن پژوهشگری و تاریخ نویسی اش منزلتی بعدی دارد که منزلت کمی نیست و کارهایی با اهمیت دارد.
جلفا و کلیسای وانک محققان و علاقه مندان بسیار به خود دیده اما بخت با ما یار بود که در پهنۀ قرن بیستم، به خصوص نیمۀ دوم آن، میناسیان پژوهشگر خاص و ویژۀ خود جلفا و ارمنیان ایران بود.
ریشۀ فریدنی و اصفهانی اش او را میخ کوب این خطه کرده و بنابراین، زایندگی و زایایی اش را استمرار بخشیده بود.
می توان به برخی کارهایش خرده گرفت یا نقد داشت اما به هرحال کارهایش تدقیق خاص خود را دارند و ریشه یابی های گوناگونش قوم شناسی و فرهنگ و همه و همه مصالح ناب پژوهش های علمی هم می توانند باشند.
می توان به او یا مانند او نقد داشت ولی نمی توان سرسری یا نادیده اش گرفت. گواهش همین ما که اینجا هستیم. گواهش خیل عظیم مردم، محققان، دانشجویان، روزنامه نگاران و جهانگردان و ایرانگردانی که از دانش گسترده اش خوشه چیدند و بعدها آثاری از خود برجای گذاشتند.
تمامی اینها را گفتم نه برای اینکه خدای ناکرده ارج او را در این برهۀ خاص زمان کم کرده باشم بلکه برای اینکه تأکید کنم که او همچون اکثر ما اگر انسان کاملی نبود، کاملاً انسان بود و چه زیبا بود که تمامی خصایل کنجکاوی و کاوشگری و در پی آواز حقیقت بودن را به تعبیر ناب سهراب سپهری در خود داشت و به ظهور رساند.
میناسیان نماد دورانی خاص از تاریخ جلفای نو، ایرانیان ارمنی و البته ایران است، دوران شناخت، بازشناسی و احیای عناصر بسیاری از فرهنگ و تمدن و ادب که نصیب ما شده و افرادی چون او مهر خود را بر آن زده اند و همیشگی خواهند بود. افرادی که به ما همواره یادآوری می کنند که بسیاری از خرده حوادث و خرده ریزهایی که زیر دست و پای روزمرگی ما له و فراموش می شوند ارزش توجه و نگاه عمیق دارند و بخش جالب و مهمی از فرهنگ و جهان بینی ما را جلوه گر می کنند، اگر به آنها دقت کنیم؛ مثلاً، کافی بود نظری می انداختی تا ببینی چه کارهایی در حوزۀ تئاتر در همین جلفای کوچک انجام شده و شگفت زده شوی که این کارها یکی دو نسل قبل در جلفا انجام شده است و چه کسی جز میناسیان این موضوع را یادآوری کرد؟ افسوس که این مجال اندک است و کاروان سالار اعظم تو را به خود می خواند و به هرحال، گفتنی ها هنوز بسیارند.
سخن را با درود بر تو معلم و کاوندۀ بزرگ آغاز کردم و اینک با بدرود خاتمه می دهم. گفتم نماد دورانی خاص بوده ولی امید دارم، چنان که هم اکنون امید دارم و داریم با نیمه جانی زاینده رود عزیزمان دوران اصفهان را به پایانی ناخواسته نبینیم، نورافشانی های تو نیز کورسوی روشنگری و تلاش های نوینی باشد، چنان که او فرزند زمانه و خصال خویشتن بود و امید نیز از برجسته ترین خصایص انسان هاست. امیدوارم اثرات و کارهایت هرچه بیشتر بسط و نضج گیرد و شکوفه هایی نو دهد. اینک که می روی در دامنۀ صفه آرام گیری و از بالا نظاره گر آیندۀ اصفهان و جلفای عزیزت باشی بدرود ما را پذیرا باش. روحت شاد و آرامش قرین راه ابدی ات باشد.
پی نوشت:
۱ـ متن سخنان روبرت بگلریان، نمایندۀ ارمنیان اصفهان و جنوب ایران در مجلس شورای اسلامی، در مراسم خاک سپاری مرحوم لئون میناسیان، کلیسای حضرت مریم جلفای اصفهان، ۱۹ دی ۱۳۹۱.