فصلنامه فرهنگی پیمان شماره ۲۴
واراند
نویسنده: سونا خوجاساریان
شاعر و مترجم شهیر ارمنی سوکیاس کورکچیان با نام مستعار “واراند” در سال ۱۳۳۳ در تهران متولد شد.
مادر وی از مهاجران پس از قتل عام ارامنه در ترکیه عثمانی بوده و پدر وی نیز از ارمنیانی بود که زمان استالین به ایران مهاجرت کرده بودند.تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در مدرسه ارامنۀ تهران ” کوشش ـ داویدیان” به پایان رساند.وی فارغ التحصیل رشتۀ زبان و ادبیات ارمنی از دانشکدۀ زبان های خارجه دانشگاه آزاد اسلامی است و در حال حاضر نیز در همان واحد دانشگاهی به تدریس دروس “سبک شناسی”، “فنون و صناعات ادبی” و غیره مشغول است.به گفتۀ خودش، وی در ابتدا به نقاشی گرایش داشته و این هنر را نزد اساتید مختلف فرا گرفته و سپس در چهارده سالگی به طور جدی به سرودن شعر پرداخته است.اولین آثار ادبی اش را در نشریۀ دوهفتگی ارمنی زبان آلیک پاتانِکان (آلیک نوجوانان) به چاپ رساند. گرایش وی به ادبیات باعث شد که از هنر نقاشی فاصله بگیرد و بیشتر به شعر و ادبیات بپردازد.
تاکنون هفده عنوان کتاب از اشعار وی به زبان ارمنی به چاپ رسیده که فهرست آن بدین قراراست:
۱ـ در راه خورشید. ۱۳۵۱ تهران
۲ـ منظومۀ یورش. ۱۳۵۲ تهران
۳ـ دگرگونی. ۱۳۵۴ بیروت
۴ـ منظومۀ تندباد آتشها. ۱۳۵۷ تهران
۵ـ سنگ عین الشمس. ۱۳۵۷ تهران
۶ـ منظومۀ شیرکُش و شاه. ۱۳۵۸ تهران
۷ـ بازسرایی گیتا نجالی تاگور (سیدهارتا). ۱۳۵۹ تهران
۸ـ سایه و شمشیر. ۱۳۶۱تهران
۹ـ یادداشت های روزانه یک بوهم. ۱۳۶۷ تهران
۱۰ـ نجوا های فراسو (آن). ۱۳۶۸ تهران، نخستین مجموعۀ اشعار وی به زبان فارسی است که از شش دفتر او گلچین و به فارسی برگردانده شده است.
۱۱ـ گل های سرخ گناه. ۱۳۶۸ تهران
۱۲ـ منظومۀ قصاص جدید. ۱۳۷۲ ایروان
۱۳ـ منظومه های یوحنا، باب۱۴ . ۱۳۷۳ تهران
۱۴ـ سراب. ۱۳۷۷ بیروت
۱۵ـ بی بازگشت. ۱۳۷۸ تهران
۱۶ـ مشعل دار بزرگ. ۱۳۷۹ تهران
۱۷ـ از کف تا دُرد. ۱۳۷۹ تهران
واراند به ترجمۀ آثاری از شعرای کلاسیک فارسی زبان به شعر ارمنی، همّت گماشته است. او همچنین آثاری از فروغ فرخ زاد، احمد شاملو، منوچهر آتشی، فریدون مشیری، کیومرث شامنشی زاده و برخی دیگر از شاعران معاصر را به شعر ارمنی برگردانده است.وی اشعاری نیز با بهره گیری از میراث کهن ادبیات فارسی و با درون مایه های ایرانی سروده است. از آن جمله می توان به منظومۀ “درویش” اشاره کرد که در آن به زندگی شیخ فریدالدین عطار نیشابوری، شاعر وعارف نامدار ایرانی پرداخته است.
آثار وترجمه های وی در مجلات و کُتب مختلف در داخل و خارج ازکشور به چاپ رسیده است. از آن جمله :
۱ـ فعلاً . ۱۳۵۳ تهران
۲ـ شاعران ارمنی تبار ایرانی. ۱۳۵۵ پاریس
۳ـ مجموعۀ تصانیف “شیراک”. ۱۳۵۷ بیروت
۴ـ یک قرن ادبیات. ۱۳۵۹ نیویورک
۵ـ در مدح قهرمانان عدالت. ۱۳۶۲جلفای نو
۶ـ ادبیات ارامنۀ خارج از کشور. ۱۳۶۴ ایروان
۷ـ ادبیات نوین ارامنۀ خارج از کشور. ۱۳۷۳ میشیگان
۸ـ سرود های وارتانانک. ۱۳۷۸ تهران
۹ـ نویسندگان معاصر ارمنی تبار ایرانی. ۱۳۷۸تهران
تاکنون چندین بار جوامع بین المللی ارمنی نظیر کلیسای کاتولیک ایران و نیز کانون نویسندگان ارمنستان در ایروان و جاثلیق ارامنۀ جهان در لبنان از وی تقدیر کرده اند و جوایزی نیز به او اهدائ نموده اند.
در سال ۱۳۵۷ جایزۀ بنیاد ادبی” گئورگ مِلیتینِتسی” به مجموعه شعر “سراب” واراند که گلچینی از سروده های دهۀ اخیر اوست، تعلق گرفته است. جایزۀ این بنیاد که سرپرستی آن را پیشوای دینی ارمنیان، جاثلیق آرام کشیشیان به عهده دارد، هر ساله به یک اثر ارزشمند از آثار منتشر نشدۀ نویسندگان و شاعران معاصر ارمنی تعلق می گیرد و نیز آن را منتشر می کنند.همچنین جایزۀ “نرسس شنورحالی” مقدس به مجموعۀ “یادداشت های روزانه یک بوهم” و جایزۀ “واهان تکیان” به مجموعۀ ” گل های سرخ گناه” به واراند اهدا شده است.بین سال های (۱۳۵۸ـ۱۳۶۴) وی به عنوان مدیر نشریۀ جوانان گِقارد و نیز مدیر بخش فرهنگی ـ ادبی دفتر مرکزی ” نرسس شنورحالی” موفق به دریافت لوح تقدیر ” آ. مانتاشیان” شد. وی همراه اعضای هیئت نمایندگی حوزه های خلیفه گری ارامنۀ ایران در سمینار های فرهنگی و غیره در خارج از کشور شرکت کرده است.
در سال ۱۳۷۳به دعوت انجمن نویسندگان ارمنستان به ایروان رفته و از طرف ریاست وقت انجمن “واهاگن داویدیان” به عنوان عضو رسمی این انجمن پذیرفته شد. در همان سال به مناسبت بیست و پنجمین سال فعالیت ادبی واراند، مراسمی در ایروان، قبرس و چند شهر ایران برگزار شد که طی این مراسم به دریافت نشان فرهنگی “مسروپ ماشتوتس مقدس” نائل شد. این نشان از سوی جاثلیق ارامنۀ حوزۀ کیلیکیه به وی اعطا شد.در سال ۱۳۷۶ در شهر حلب سوریه کتابی به قلم دکتر توروس تورانیان به نام واراند، شاعر روح بخش ارمنی تبار ایرانی منتشر شد.در سال۱۳۷۷ ـ ۱۳۷۶زاون قوکاسیان کارگردان و منتقد معروف سینمای ایران، با حمایت سیمای جمهوری اسلامی ایران فیلمی به نام “واراند، شاعر امروزه” تهیه کرد.
از آثار معروف وی شیرکُش و شاه، چشم در برابر چشم، درویش و مشعل دار بزرگ بارها به روی صحنه رفته است.در سال ۲۰۰۱ به مناسبت یک هزار و هفتصدمین سال پذیرش مسیحیت به عنوان دین رسمی کشور ارمنستان از طرف دانشگاه ” گریگور لوساووریچ” شهر اجمیادزین مفتخر به دریافت درجۀ پروفسوری ـ دکترای افتخاری ادبیات شد.در سال۱۳۸۱ ـ ۱۳۸۰از طرف دانشگاه یو سی ال ای A .L.C. Uامریکا و انجمن نویسندگان ارمنستان، از وی دعوت شد تا در سمینار های بین المللی نویسندگان ارمنی شرکت کند. در حال حاضر، وی دهمین سالی است که عضو هیائت تحریریه و مسئول بخش هنری روزنامۀ آلیک است.
از جمله فعالیت های دیگر وی بیست و دو سال سابقۀ تدریس در آموزش و پرورش به عنوان مدرس زبان و ادبیات ارمنی در مدارس ارامنۀ تهران است. بیش از بیست سال است که عضو انجمن نویسندگان ارمنی ایران است و از سال ۱۳۷۳ ریاست این انجمن را به عهده دارد. وی همچنین عضو افتخاری ماهنامه باگین بیروت است.
نجوا های فراسو (آن)
واراند
چنانکه همیشه اتفاق می افتد
اگر اتفاق بیفتد و
دیگر باره زاده شوی
و با سرنوشتی نورانی و مقدر
به پادشاهی برسی
باید که در زیارتگاهی روستائی
برهنه پای
به زانو در آیی و
طلب کنی از خداوند آن راز را و
لحظه ای را
که کاملت می کند
اگر جانوری وحشی و زورمند و درنده
زاده شوی
و فرمان برانی
بر دشتی وحشی و سرخ
همیشه رنگ گرم خون
شگفتی زده ات خواهد کرد
و گاهی، هم
زنبور ساده ای که با لذت
می مکد گل سرخ را
اگر چونانِ پاره ابر روشنی زاده شوی
و باد های کور
به جوانب ناشناخته زمین برانندت
باید بازمانده قبری را
که هیچکس به دیدارش نمی آید
بیابی و
به سان زنی مصیبت خوان
پنهانی بر آن گریه کنی
اگر باز آمدنی در میانه نیست
و اگر چنانکه همیشه اتفاق می افتد
اتفاق نیفتد و
دیگر باره زاده نشوی
بپذیر و بی فروتنی بر این اندیشه تکیه کن
که حداقل در این زندگی
شاعری راستین بوده ای.
خشنودی
واراند
آویخته از سینه ام، غمی سرد
و به یادم می آورد
جوشش ناگزیر عصر های غریب را
عصر است
اتاقم گرم
و کمی عادیست
باران نمی بارد
در قلبم
امیدی نه چندان سرد
به خود می پیچد و
خشنود می کند مرا
بیش از این نمی خواهم
کسی… زمانی نامعلوم…
واراند
در زمانی نا معلوم
ـ و نه اینجا ـ
کسی خواهد آمد
که تباری ندارد
و با دهان من شاید
سخن خواهد گفت
و سپس
با ایمان، شعری خواهد نوشت
دربارۀ رویای درخشان چشمان پاک کودک خندان
کسی با دهان من سخن خواهد گفت
دربارۀ انار هایی که شکافته می شوند،
باران سبز
با چشمانم اشک خواهد ریخت
و در سپیده دم با آفتاب شادمان خواهد شد
هنگامی که حتی فقط فولاد خاکستری رنگ فرمان براند
کسی با دستانم
نان آبی و شراب سبز خواهد بخشود
کسی از سینۀ من
ترانه ای بارانی خواهد خواند
کسی… زمانی نامعلوم…
شبی که باز می شود
واراند
بدینسان با خم شدن برخویشتن
تا کی اندوه مبهم عصرها را بردن؟
در من درّۀ مجازاتی شکافته می شود
که ژرف و نمناک
متعفن و تاریک است
از آن آرامش عظیم محرومم
آرامشی که گمان کرده اند
جاودانه ارزانی ام شده است
که ارزانی من است
به نام هجایی غایب
در تمام کلام نگفته، نگفتنی ام
اکنون
چنان به نظر میآید
که ردای پهن و تا نخورده ٔ شانه هام
درخششی سرخ دارد
و من هنوز نمی دانم
پایانۀ روزم
یا تک ظریف کلاف ظلمتی که باز می شود
فقط ندرخشد آن رنگ
با خون شهدایی که به سان من نیفتادند
بل، با خونم بدرخشد
اگر بدم
برای عادل
اگر مقدسم
برای نجات انسانها!
کابوس در من
تکه تکه می شود
و حتی
فرمانبر قانون بی شکلی خویش هم نیست
حداقل، ناظم منظمی می شدم
دلقکی تمام
پادشاهی راستین
حداقل، دو بیت کامل
برای رمان بی نویسنده، پایانی شایان
حداقل، سرود خوانی کامل و تمام
برای اشعار بی ربط و حقیر و نا تمام
در حسرت عصرها نمی ماندم
هنگامی که عصر گاهی فرود می آمد
بر من
و حداقل، با اسارتم باور می داشتم
اینک فرمان می راند بر من
ایمانم است.
پیام دوم
واراند
آن دمی که به قبر فرو می روم و
این کالبد خاکی پوسیدن آغاز می کند
جستجویم کنید
در نگاه های امیدوارتان
در جام لبریز و گرم شراب
در سپیده دم های رنگارنگ
و بر تمامی درختان نوشکفته
آن دمی که به قبر فرو می روم
جستجویم کنید
در قطره اشکی بلورین
که در شادمانی ـ نه اندوه ـ
به آرامی سرازیر می شود
مرا در حکایتی جستجو کنید
که از آنِ کودکان است
جستجویم کنید
هنگامی که بعد از شکست
به زندگی لبخند می زنید
آن دمی که به قبر فرو می روم
راز
واراند
آنجا
که راز عظیم رستگاری جاودانه بود
راه رفتم و
گشودم دری پولادین
که پشت آن جعبه ای مصمم بود
در جعبه
آینه ای
خمیازه می کشید
***
زمزمه های حماسی
واراند
ترجمۀ احمد نوری زاده
حرف ” آ ” نخستین حرفِ صدا دار در میان حروف الفبای ارمنی است. شاعر با اشاره به حرف ” آ ” در واقع به گونه ای تلمیح شعری دست زده است. گفتنی است: خون، ریشه، آفتاب و بسیاری واژه های ارمنی دیگر که در متن شعر آمده اند با حرف ” آ ” شروع می شوند.
که می گوید که ” آ ” را هم صدایی است؟
نخستینِ صدادارانِ لفظ ما.
به راستی را اگر ” آ ” را صدایی بود
بایستی شکافنده فغانِ خونِ تبارِ من
زوایای دورادور و پنهانِ جهان را و کائنات را و فضا را به سراسر
در می نوردید و می سپرد اینک.
مهر برانگیزاننده فریادِ خونِ تبارِ من تا کنون باید
دامانِ تمامِ بیابان های جهان را می سوزانید
مشعل های بُتکده های غرقه در تاریکی را به سراسر می افروخت
شمع های افروخته بهرِ نیایش های دروغین را می میراند
زنجیرها زهم می گسست در دلِ برودتِ زندانها
و ز هم می پاشانید هر آنچه دستبند است و بند
به راستی را اگر ” آ ” را صدایی بود…
***
به راستی را اگر ” آ ” را صدایی بود
آوایِ خونِ جهان آشنایِ تبارِ من
باید که تا کنون
همه گل های دشت های جهان را چو داس ها
درو می کرد و می افشاند
بر کوه های اسکلت های میلیون ها جان باختۀ بی مزار و بی کفن ماندۀ تبارِ من
آه اگر ” آ ” را به راستی هم صدایی بود…
***
به راستی اگر ” آ ” را صدایی بود
نشانۀ انگشتِ آتشناکِ ایمان گُسترِ ایزد
باید که پرده های سیاهِ توطئه پوش را براندازد
و ریشۀ ژرفِ ما با نعره های جنون زد و رعدآسا
خاک را به لرزه در آرد
و مقراض طنین انداز و زیبای آفتاب
باید که عصرگاهان
بَریشَم نرمِ زرد و سرخِ ابرها را برش می داد و می آراست
و بر فرازِ طاقِ آسمان می آویخت
چونانِ بال های زرین فرشتگانِ آشتی و همدلی
آه اگر به راستی ” آ ” را هم صدایی بود.
***
که می گوید ” آ ” را هم صدایی است؟
نخستینِ صدادارانِ لفظ ما.
اگر هم راستی را ” آ ” صدایی داشت
نفسِ پرتوان و قادر عدالت و داد
حصارها و بارو های قلعه های استبداد ز بیخ و ز بُن بر می کند
و ابلیس تبهکاره را
از صحنه های تابناکِ دیوان خانه های پاکی و بی غشی هماره را می راند
و روحِ پلشتِ عفریته های بی خیال و فارغ را می اِستاند
آه اگر به راستی هم ” آ ” را صدای هست…
***
به راستی را اگر ” آ ” را صدایی بود
عقابِ عظیم جثۀ کوه های من
با هیا های گوش خراش و سهمناکِ خود
گوش های نانیوشای جلادانِ هارِ کابوس هامان را
می جوید از بیخ
و بر فراز پرتگاه ها و دره ها
بر بلندایِ صخره سنگ ها
میخکوب شان می کرد
آه اگر” آ ” را به راستی هم صدایی بود.
***
اگر به راستی ” آ ” صدایی داشت
شیر شاهِ تبارِ من
چونان که آتشفشان خشم می غرید
و کوه های “ساسون” این زادگاه رادمردان واژگونه می شدند…
اگر که به راستی ” آ ” را هم صدایی بود
باران نرمبار و خُنُک رؤیا های من
قرنِ ما با بارش های گران خود می انباشت
بارشی که طنین انداز می شد چون هم آهنگی جاوید…
اگر” آ ” یکی حرفِ صدادار می بود
چشمه های هزاران سرچشمۀ خُنُکِ عروسان دریایی ام
در جای همهمۀ آب هاشان لطیف
هیاهو های تلخی در می افکندند
و چنان غوغایی
که پیکره ها و بت های شهبانوان افسانه را و مذبحان سنگی را
فرو می پاشاندند
” آ ” اگر به راستی هم صدایی داشت
پس آنگاه امواجِ شعله ورِ ارَس
سیلیِ غرنده ای می شدند
و چونانِ شلاق می دریدند
هر آنچه نقابِ نامردمی است
و کوهِ من ” آرارات” باید آذرخشی می شد
همه شادمانی و خندانی
و ” آوریلِ” من باید که کوچه باغی می شد بارآور و بشکوه
و ” آرتساخِ” من بازمی گشت
چونان کبوتری آزاد به آغوشِ ارمنستانش به دیگر بار
کبوتری که چنگال های دَد رفتار و پلیدایِ کرکس اش هنوز نکرده تبه
کبوتری که نه دام و نه مَحبَس
نه قفس و نه زنجیر
اسیرش نکرده است…
که می گوید که ” آ ” را هم صدایی است؟
دربارۀ شعر واراند گفته اند:
تمام چنگ و تمام زندگی من به دفاع از زبان اَرمن پیشکش شده است، چنگم به شکوفایی آن و به عشق زنجیرگسستگی کوه آرارات…
شما شاعری حقیقی تر هستید.
هوانس شیرازـ شاعر بلندآوازه
اَرمن ـ۱۹۸۳ ـ۱۹۱۶
از آن آزادی که به توسطش اندیشه ها، تأثیرات، برداشتها و احساسات خود را بیان می کنید، تا مرز متأثر شدن لذت بردم.
نفسی معاصر دارید که از هر گونه قید و بند رهاست و اگر نقطه ای است که در آنجا باز می ایستید ، از ضمیر ناخودآگاهتان برآمده؛ از احساس اینکه می باید حد و مرزی را شناخت، نه از ترس اینکه خواننده چه خواهد گفت…
پروفسور روبن زاریان،عضو فرهنگستان و بنیانگذار مرکز،شکسپیرشناسی ایروان ـ ارمنستان
تصاویری که از دنیای درون او متولد می شوند پر از اندوه اند.
واراند سراینده تولد و مرگ است. تولد دوبارۀ طبیعت همیشه در قلب او خواستی تازه بیدار کرده است.
ماهنامۀ بازماوب Bazmaveb،سال ۱۹۷۸ شماره ۱ و ۲ ، ونیز ـ ایتالیا
در کتاب های او امتزاج شگفت آوری از فرهنگ های متفاوت شعری وجود دارد. چیزی که در هر صورت مطیع شخصیت اصیل مؤلف است.
مجلۀ ادبی، ۲۳ ژوئیه ۱۹۸۲،چاپ ایروان ارمنستان
شاعری واقعی و با قریحه به میدان آمده است. او سرایندۀ آفتاب زندگی بخش است. اندیشۀ آفرینشگرش روشن و ساده است. خواننده بلافاصله سخن شاعرانه اش را درمی یابد و همراه او از احساسات زلال، سرشار می شود. او سعی می کند با تصاویر و مقایسه های غیر مستعمل هنری، سخنی تازه بگوید.
ماهنامۀ ادبیات شورایی،ارگان هیائت دبیرۀ انجمن نویسندگان ارمنستان،شمارۀ ۱۰ سال ۱۹۷۹
واراند شاعری با قریحه است. یا بهتر بگویم او با لذات شاعر است و استعدادی خدادادی دارد. بی پرده و آشکار می گوید. از آفتاب و روشنی و رقص گیاه و تبلور شبنم، سخن ها دارد اما این سخنان همواره ریشه در اندوهی ژرف دارند.
دکتر فرخ سیف بهزاد،شهریور ۱۳۶۴تهران
واراند بر فراز هنر شعر و شاعری از کتابی به کتاب دیگر اوج می گیرد و امروزه به چنان رتبه ای رسیده که سخنان سنجیده و به تصویر کشیده او با هنر شعر ملبس می شود و با هر حرکت او عطر عشق و محبت اطراف را فرا می گیرد.
و اینک شاعری تازه…
او آمد که به شعر زمان خود رنگی بیفزاید و نفسی تازه به شعر ارمنی ایرانی دهد و به عنوان شاعر عشق و محبت، در وطن خود و در تمام دنیا پذیرفته شود. بگذار با قلم واراند، واهاگن ها متولد شوند و مهِرها از دل سنگ خارج شوند، ما احتیاجی به محبوس شدگان نداریم.
توروس تورانیان،واراند، شاعر روح بخش ارمنی تبار ایرانی،۱۳۷۶حلب سوریه
طبیعت خلاق و نوگرای وی علاوه بر اشعار و منظومه ها در نُوِل ها، نمایشنامه ها و ترجمه های وی نیز متجلی است.
مجموعۀ غنی کتاب ها و شیوه های مختلف ادبی وی ما را وا می دارد که نسبت به او سر تعظیم و احترام فرو آوریم.
پروفسور دکتر داویت گاسپاریان،انستیتوی ادبیات آکادمی علوم ارمنستان،نورـ دار (قرن جدید)۱۳۸۱
واراند شاعری است متعهد وشناخته شده در ایران که مورد علاقۀ بسیاری از دوستداران شعر و ادبیات چه در ارمنستان و چه در تمام دنیا می باشد.
زبان واراند غنی از کشفیات جدید است. قلم او از هر نوع اسارت آزاد است. تمام هیجانات و احساسات خود را با جسارتی خاص بر روی کاغذ می آورد. سخنانش جان و نفس زمان خود را دارد، اگر چه اخلاقاً رؤیایی و نوع دوست است.
ساموئل خاچیکیان،روزنامۀ آلیک۱۳۶۷
***
پیام واراند و هدفی را که دنبال می کند
عنصر اصلی شعر واراند “عشق” است، عشق به میهن، طبیعت و زندگی و این دید عاشقانۀ اوست که به خواننده شوق پرواز می دهد.باید نقاب را از چهره برداشت و تن به سفری دور و دراز برای رسیدن به حقیقت و واقعیت داد. پس همراه ما باشید.باید از پله های تاریخ پایین رفت. نترسید، روح اشعار او بدرقه راه ما است. وی شاعری است که شناخت هویت تاریخی را یک تکیه گاه اصلی می داند.او به ما میآموزد که در مقابل کسانی که نفس و روح زمانه خود بوده اند سرتعظیم فرود آوریم و همچنین روحیۀ مقاومت و ایستادگی را در برابر دشمنان.و با گذشتن از میان سده ها، او پای سخن با ما می نشیند. صدای او صدای آشنایی است، صدایی از پشت زمان که راه رفتن را به ما می آموزد و آن هم از مسیر آرزوها. پس بایستید، قدم به جلو، به سوی دنیای شگفت انگیز، جایی که غم و غصه بی رنگ و شادی وخنده هزار رنگ است.
ابیاتی از منظومۀ وِندِتا ـ ورِژ (انتقام)
واراند
ترجمۀ سونا خوجاساریان
برای روئیدن، جوانه زدن
برای شکفتن و بارور شدن
ولو کف پایی
یک مشت خاک لازم است
برای روئیدن، جوانه زدن
برای شکفتن و بارور شدن
ولو مشتی
آب و شبنم لازم است
برای روئیدن، جوانه زدن
برای شکفتن و بارور شدن
ولو بند انگشتی
پرتوی لازم است
برای روئیدن، جوانه زدن
برای شکفتن و بارور شدن
ولو دلی
اندوه و لرز لازم است
و به همین خاطر
همان مشتی شبنم
با ارزش تر است
از خون تمام قومم
و به همین خاطر
همان مشتی خاک
با ارزش تر است
از تمام آسمان لاجورد
و به همین خاطر
همان مشتی نور
با ارزش تر است
از تمام پرتو های آتشین خورشید
ـ سه رنگ بیرق …
و به همین خاطر
این سرزمین کوچک
نان و نمک ما
حیاط و آب ما
و برای همین
این سرزمین قلیل
نبض زندگی ما
حنجره ای برای نفس ما
و به همین خاطر
این سرزمین سنگلاخ
هاله ایست مقدس
تاجی بر فراز سر ما
و به همین خاطر
این سرزمین ناچیز
تمام وجود ما
خود سرشت هستی ما
و به همین خاطر
این بند انگشت زمین
تمام هویت ما
ریشه و عصاره وجود ما
و به همین خاطر
در طی هزاران پیکار
داده ایم گل های نوشکفتۀ بسیار
صدای روئیدن را در لابه لای کلمات، و رویش ساقه های امید را در وجود خود بشویند. آری، به تصویر کشیدن زندگی، آن هم به قلم یک نقاش بر روی بوم لحظه ها. او می بیند، نادیدنیها را می بیند، سبز شدن دانه را در دل خاک می بیند.شعری که شاید سالها در وجود او زندگی کرده و به روح کلمات تن پوش سبز رنگی پوشانیده.رنگ سبز برگ های زندگی که مظهر امید و نیروی بهاری است بر روی شاخه های زمان که خود گواه ریشه ایست در دل خاک.
افقی که در اشعار اوست ما را تا وسعت بودن در فضای نورانی کلمات می برد. او راز زیستن را فقط در بودن سایه نمی بیند بلکه با ادغام گذشته و حال به نسل آینده می نگرد. نسل جدیدی که در وقت خودش به تبلور خواهد رسید و فریاد او نه یک مشت آه و ناله است بر صفحۀ زمان، بلکه فریادی که در سطر سطر شعرش نمی بینی ولی در وجود خود می شنوی، فریاد شکستن سکوت و روئیدن ساقه های سبکبار. او زاده همان غم بزرگی است که در روحش زندگی می کند. او با عشق به وطن خود زنده است.
منابع:
۱ـ فصلنامۀ فرهنگی پیمان، شمارۀ ۵ و ۶ بهار و تابستان ۱۳۷۶ تهران.
۲ـ واراند؛ “نجوا های فراسو (آن)”، برگردان ونگارش س.کورکچیان ۱۳۶۸ تهران.
۳ـ کتاب هفته، شماره۳۷ ، شنبه ۸ دی ۱۳۸۰ تهران.
۴ـ کتاب هفته، شماره۱۰۳ ، شنبه ۷ دی ۱۳۸۱ تهران.
۵ـ هفته نامۀ جامعۀ مدنی، دی ماه ۱۳۷۹ تهران.
۶ـ روزنامۀ خبری ـ تحلیلی انتخاب، شماره۳۳۲ ، ۱۶ خرداد ۱۳۷۹ تهران.
۷ـ فصلنامۀ ارمنی زبان نورـ دار، شماره۴ ، ۱۳۸۱ تهران.
۸ـ توروس تورانیان، واراند، شاعر روح بخش ارمنی تبار ایرانی ۱۳۷۶ حلب.