فصلنامه فرهنگی پیمان شماره ۹۹
هنـر حکاکی روی نقـره ارمنيان
نویسنده: دکتر اکرم محمدی زاده
دربارة نويسنده
دکتر اکرم محمديزاده، استاديار رشتة هنرهاي صناعـي دانشگاه هنـر اسلامي تبريز، متولد استان همدان شهرستان ملاير است. وي مـدرک کارشناسـي را در رشتـة صنايـع دستي در ۱۳۸۵ش از دانشگاه هنر اسلامي تبريز دريافت کرد. عنوان پاياننامة وي «موزهاي در دل خاک (بررسي آثار فلزي تپة مارليک گيلان)» بود. دورة کارشناسي ارشد را در رشتة صنايع دستي در ۱۳۸۸ش در دانشگاه الزهراي تهران به پايان رساند. عنوان پاياننامة تحصيلي او در اين مقطع «بررسي روند تحولات طرح و ساخت مهرانگشتريهاي دورة قاجار» بود. وي در ۱۳۹۸ش موفق به کسب درجة دکتري در رشتة تاريخ تطبيقي تحليلي هنر اسلامي از دانشگاه شاهد شد. عنوان رسالة او «تدوين تاريخ فلزکاري آذربايجان در دورة معاصر (از قرن سيزدهم هجري تا کنون)» است.
دکتر محمديزاده از ۱۳۸۸ش تا کنون، به موازات تحصيل، در دانشگاه هنر اسلامي تبريز نيز تدريس کرده. دروس تدريس شده شامل طيف وسيعي از هنرهاي دستي مانند کارگاه مليله، کارگاه مينا، تاريخچة هنر و صنايع فلز در ايران و جهان، شناخت و ارزيابي، کنترل کيفي و استاندارد هنر اسلامي، هنر در تمدن اسلامي و مطالعات تطبيقي هنرهاي اسلامي بوده است. ايشان علاوه بر تدريس، مقالههاي گوناگوني نيز در نشريات فارسي و انگليسي منتشر کرده است.
از مقالات وي ميتوان به اين نمونهها اشاره کرد : «تجلي تفکرات شيعي در نوشتار انگشتريهاي عصر قاجار»، نشرية نگره (۱۳۹۲ش)؛ «کاربرد سنگ فيروزه در زيورآلات ايراني»، نشرية پژوهش هنر (۱۳۹۲ش)؛ «جايگاه مراکز کارآفريني دانشگاههاي هنري در جهت اشتغال دانشجويان با مطالعة موردي دانشگاه هنر اسلامي تبريز»، نشرية پژوهش هنر( ۱۳۹۳ش)؛ «مطالعة آرايههاي فلزي نصبشده بر درب بقعة سيد حمزة تبريز (با تأکيد بر آرايههاي دورة قاجار)»، نشرية پژوهشهاي باستانشناسي (۱۳۹۹ش)؛ «شناسايي سير تحول نقوش در هنر حکاکي بر نقرة تبريز»، نشريةفردوس هنر (۱۳۹۹ش)؛ «بررسي شرايط کارآفريني و اشتغالزايي فارغالتحصيلهاي رشتة هنر و صنايع فلز دانشگاه هنر اسلامي تبريز»، نشرية فردوس هنر (۱۴۰۱ش)؛ و همچنين، مقالهاي به زبان انگليسي با عنوان «تزيينات فلزي در مسجد صاحب الامر تبريز: هنر مردمي آذربايجان در دورة قاجار»(۱) که در استانبول چاپ شده است. وي همچنين طراح و مجري طرح دستيابي به فناوري ساخت ميناي احيايي در هنر فلزکاري (۱۴۰۱ش) است. دکتر محمديزاده در دوران تدريس استاد راهنماي شماري از پاياننامهها نيز بوده. از آن ميان ميتوان به سه پاياننامه در سال ۱۴۰۱ش با عناوين «طراحي و ساخت ظروف کاربردي فلزي بر اساس نقوش هندسي آثار فلزي دورة سلجوقي»، «طراحي و ساخت روشنايي بر اساس فرم و نقش گنجينة سيمينة موجود در موزة ملي ايران قرن چهارم قمري» و «طراحي و ساخت آرايههاي فلزي بر اساس نقوش مسجد کبود تبريز» اشاره کرد. ايشان داراي مناصب اجرايي نيز بوده است. وي از شهريور ۱۳۹۰ تا تير۱۳۹۳ش مشاور دانشکدة هنرهاي صناعي بوده و از شهريور ۱۴۰۰ تا کنون، نيز مديريت آموزش و تحصيلات تکميلي دانشگاه هنر اسلامي تبريز را بر عهده داشته است.
مهمترين عامل شکلگيري هنر حکاکي روي نقره در ايران حضور هنرمندان فلزکار ارمني بود. پس از اتفاقات ۲۴ آوريل ۱۹۱۵م(۲)، که به نژادکشي ارمنيان(۳) معروف شد، بسياري از هنرمندان فلزکار ارمني از شهر و ديار خود رانده شدند و به مناطق ديگر مهاجرت کردند.(۴) گروهي از آنان، که در وان ترکيه زندگي ميکردند، از سمت شمال غرب به ايران آمدند و ابتدا، در جلفا و سپس، اندکاندک به تبريز و شهرهاي مرکزي ايران رسيدند.
در بين اينان، تعدادي هنرمند نقرهکار نيز وجود داشتند. اين افراد با ساکن شدن در تبريز حرفه و هنر پيشين خود را دنبال کردند و هنرمندان بسياري نيز پرورش دادند. به اين ترتيب، هستة اوليه هنر حکاکي فلز، که در منطقة آذربايجان به نقرهکاري معروف است، به دست هنرمندان مهاجر ارمني شکل گرفت.البته، براساس منابع موجود قبل از اين تاريخ نيز ارمنيان بسياري در تبريز سکني گزيده بودند.
«در ۱۸۶۸م / ۱۲۸۵ق(۵) کنسول فرانسه تعداد ارمنيان را در تبريز پنج هزار نفر گزارش داد».(۶) ارمنيان از حدود چهار قرن پيش، در اوايل قرن هفدهم ميلادي (۱۶۰۴م)، در پي کوچ اجباري به دستور شاهعباس به ايران آمدند و در اصفهان، در محلة جلفاي نو سکنا گزيدند و بعدها، به تهران و تبريز نقلمکان کردند.
ارمنيان نقشي مهم در رشد و توسعة هنر و صنايع ازجمله آهنگري، طلاسازي، نقرهکاري و ميناکاري ايفا کردند و توانستند جايگاه و احترامي ويژه در ميان ايرانيان به دست آورند و تأثيري بسزا در رشد اقتصاد کشور داشته باشند.(۷) آنها علاوه بر نقرهکاري در طلاسازي هم تبحر داشتند. از اين هنرمندان برجستة تبريز ميتوان به مانوک پاليان(۸) و گئورک گالجيان(۹) اشاره کرد.(۱۰) پانوس ژامحاريان(۱۱) و کاراپت بگلريان(۱۲) در ۱۳۳۹ق/ ۱۹۲۱م(۱۳)، در محل مغازههاي سنگي(۱۴)، زرگرخانهاي تأسيس کردند و به ياد شهر و ديار خويش نام آن را وان نهادند. تعداد بسياري از جوانان علاقهمند به يادگيري اين فن پرداختند که بعدها از استادان برجستة اين فن شدند. ازجملة اين افراد ميتوان به هراچ استپانيان(۱۵)، آغاسي آراميان(۱۶)، آرتزرون بربريان(۱۷) و بازيگر و کارگردان مشهور تئاتر آرامائيس آقاماليان(۱۸) اشاره کرد.(۱۹) بدين ترتيب، اين هنر بار ديگر و اين بار در تبريز رونق گرفت.
در ۱۳۴۲ق/ ۱۹۲۴م(۲۰)، کارگاه زرگري ايران به دست گالوست دردزاکيان(۲۱)، هاماياک و ميران آيوازيان(۲۲) و ميناس اميريان(۲۳) تأسيس شد. فرزندان گالوست دردزاکيان، وارطان و واهان(۲۴)، در تهران اقامت کردند و راه پدر را ادامه دادند. فرزند هاماياک آيوازيان، گورگن(۲۵)، نيز در تبريز کارگاه ايراندوست را داير کرد.(۲۶) اين استادان از اولين پايهگذاران هنر نقرهکاري در تبريز بودند و آن را به همان سبک خاصي که دنبالة سبک هنرمندان وان بود، ادامه دادند.(۲۷)مهارت اصلي هنرمندان ارمني حکاکي بر نقره است. با توجه به پيشينة فرهنگ و هنر در فلات ايران، که به بيش از هشت هزار سال ميرسد و آثار فراوان و چشمگيري از دوران پيشازتاريخ در اين ناحيه به دست آمده، ميتوان ادعا کرد که حکاکي نخستين اثر هنري انسان بدوي است.(۲۸)
پس از کشف فلز و استفاده از آن، بشر براي ايجاد نقش بر روي آن با استفاده از ابزارهاي تيز روي آن حکاکي کرد. بنابراين، به جرئت ميتوان ادعا کرد که سابقة حکاکي بسيار بيشتر از قلمزني است. برخي اسناد و شواهد تاريخي گوياي اين واقعيت است که ارمنيان ايران از ديرباز آفرينندة آثار و سبکهاي بسياري در حوزة فرهنگي و هنري بودهاند. آنان بخشي از اين ارزشها را با خود از ارمنستان به ايران آورده و در رشد و توسعه و نگهداري آن تلاش کردهاند. بخشي از هنر اين هنرمندان حاصل تأثيرپذيري آنها از فرهنگ و هنر ايرانزمين بوده و بخش ديگر نيز محصول ذهن خلاق و تلاشگر آنان بوده است چنانکه فرهنگ و هنري جديد در ايران بنا کردند و سلايق و سبکهاي نويي پديد آوردند. هنرمندان ارمني ايران، با تأثير از فرهنگ و هنر ايراني، عناصر مشترک و خلاقانه را از ايرانيان فرا گرفتند و طرحها و انديشههاي هنري جديدي را پيافکندند. سابقة آشنايي ايرانيان با مقولة تجدد و شکوفايي ايران آنچنان با حضور ارمنيان گره خورده است که بررسي مسير گذار از جهان سنت به دنياي معاصر بدون ذکر نام شماري از ايشان ميسر نيست. ازآنجا که ايرانيان ارمني به سبب قرابت مذهبي با اروپاييان روابط نزديکتري با مغرب زمين داشتند، در حوزههاي مختلف امکان انتقال فرهنگ و هنر و علوم گوناگون را به ايران فراهم کردند.هنرمندان ارمني بدنة اشيا را بهوسيلة چکشکاري و با دست ميساختند. فرم آنها هم محدود و شامل ظروف چايخوري، جعبة سيگار و انواع بشقاب بود. نقوش حکشده بر اين اشيا شامل نقوش گياهي و در مواردي معدود، نقوش حيواني بود. هنرمندان ارمني با استفاده از فن حکاکي، سياهقلم(۲۹) و مشبککاري اين نقوش را خلق ميکردند. در اين دوره، به علت ارزان و در دسترس بودن، هنرمندان از فلز نقره و گاهي، با عيار پايين(۳۰) استفاده ميکردند. به همين دليل، صاحبان اين هنر را نقرهکار ميناميدند.
هنرمندان فلزکار ارمني از چهار قلم مادر، سايه، جزغلي و رورو براي حکاکي استفاده ميکردند. امروزه، استفاده از قلم رورو (تِرتِر) تقريباً منسوخشده است.در آثار دورة متقدم، هنرمندان فلزکار از اين قلم، که اثري زيگزاگ گونه دارد، براي دورگيري نقشها يا براي استفاده در زمينة منفي استفاده کردهاند (تصوير ۲).
نقوش گياهي از پرکاربردترين نقشها در هنر ارمني است. اين نقوش، که در هنر اسلامي به اسليمي معروف است، نقش تجريدي درخت زندگي يا صورت عام درخت بهويژه درخت تاک است که با گردشها و پيچشهاي پيدرپي و هماهنگ، شاخههاي آراسته به برگها و نيم برگها و گرههاي آن از پايهاي که بند اسليمي خوانده ميشود، ميرويد و با نظمي خاص و شکلي چشمنواز، که ميان اجزاي آن وجود دارد، طرحي ويژه از درخت را ارائه ميدهد. درخت نمادي براي گردش زندگي، مرگ و معراج درگذر چهارفصل است. درخت نمايانگر رشد، قدرت خالق، بقا و فناناپذيري و حرکت عمودي آن حاکي از ارتباط ميان زمين و آسمان (بهشت) است. در هنر مسيحي، درختان فقط حالت تزييني داشتند ولي گاه يک درخت مشخص جزء اساسي و اصلي براي رساندن معناي الهي تصوير به بيننده بود؛ براي مثال، درخت بلوط نماد خداي پدر است و درختان هميشهسبز نمادي از مسيح عروج کردهاند.
درختان نقشي حساس در داستانهاي انجيلي، کتابهاي غيرمعتبر و داستانهاي افسانهاي دارند. درختان، که در روز سوم آفرينش خلقشدهاند، بر اساس وضعيت فيزيکي خود معاني متفاوتي داشتهاند چنان که درختان داراي شکوفه و رشدکننده نمايانگر ارزشهاي مثبت زندگي، اميد، قداست و سلامتي بودهاند درحاليکه درختان پژمرده، خشک و مرده حاکي از ارزشهاي منفي و قدرتهاي نابودکننده و مرگ بودهاند.(۳۱)
درخت زندگي نمادي تزييني و نشانگر ابديت است. درخت زندگي با برگهاي سبز و گل نمايش داده ميشود. بنا بر باور عمومي براي ساختن صليب عيسي مسيح از درخت زندگي استفاده شده است. در هنر مسيحي اين درخت نماد بهشت و زندگي جاوداني است. در آثار هنرمندان نقرهکار قديميتر، حاشية کار يا کل فضا با نقوش اسليمي پرشده است (تصوير۳)، شبيه اسليميهايي که در هنر اسلامي شاهد آن هستيم. از آنجايي که باستانشناسان و پژوهشگران غربي هنگام بررسي هنر اسلامي، نخستين بار در سرزمينهاي غربي تمدن اسلامي مانند فلسطين با نقش اسليمي روبهرو شدند، اين نقوش را عربي پنداشتند و آن را اربسک يا عربانه خواندند اما اندکي بعد دريافتند که اين طرحها هيچگونه ارتباطي با عربها ندارد و از هنر ديگر ملل سرچشمه گرفته و بيش از همه از هنر ساساني، هلني و بيزانس متأثر است.(۳۲) اين نقش بهوفور در هنر کتابآرايي و تزيينات وابسته به معماري ارمنيان ديده ميشود (تصاوير ۴و ۵).
نقوش آثار نقرهکاري علاوه بر گل رز شامل گلهايي نظير شاهعباسي و گلهاي چند پر است. اين گلها با قلم سايه (شوت) بهصورت مورب سايهپردازي شدهاند. در نمونههاي معدود، نيز نقوش حيواني در آثار ديده ميشود که شامل طرح گوزن است (تصاوير۶ و ۷).
«در هنر مسيحي حيوانات فقط عناصر آراينده ترکيبات بودهاند».(۳۳)پس از چند سال، عموم مردم از هنر حکاکي بر نقره استقبال کردند و به علت تقاضاي بسياري که براي سفارش اين آثار وجود داشت، هنرجويان مسلمان تبريزي نيز به اين هنر روي آوردند و نزد هنرمندان ارمني اين حرفه را آموختند. امروزه، هنرمندان بسياري در تبريز و تهران به اين کار اشتغال دارند. در آثار متأخر، هنرمندان بيشتر از طبيعت الهام گرفتهاند و نقوش اصلي شامل انواع گل فرنگ، گلهاي چندپر و گلهاي واقعي است که در طبيعت ديده ميشود. منبع الهام گل فرنگ، گلهاي سرخ طبيعي است. اين نقش تزييني تأثير نقوش غربي را بر نقوش سنتي ايران در دورة قاجار نشان ميدهد. نگاه هنرمندان در دورة قاجار مبتني بر هنر غربي، طبيعتگرايانه و انعکاس واقعي و عين بهعين اشيا است. درنتيجه، ظرافت، جزئيات و ريزهکاريهاي بيشتري در نقوش بهکار رفته است.(۳۴) نقوش گياهي در ساية طبيعتگرايي و طبيعت نگاري اين دوران و با ورود گل فرنگ يا گلهاي لندني (گلهاي سرخ پرگلبرگي شبيه به گل صدتوماني) متحول شده و گهگاه اسليميها و ختاييها جاي خود را به نقوش گياهي سادهتر (گلهاي چند پر) و واقعگرايانه (گل رز، ميخک، زنبق و اقاقيا) دادهاند.(۳۵)
پی نوشت ها:
Akram Mohammadizadeh & Mohsen Marasy, «Metal Decoration of Door of Saheb al-amr Mosque in Tabriz: Azerbaijan Folk Art from Qajar era», Journal of History Culture and Art Research, 8(1) (April 2019): 272 – 284.
برابر با 3 ارديبهشت 1294ش و 9 جماديالثاني 1333ق
نژادکشي ارمنيها که گاهي با عناوين ديگري چون هولوکاست ارمنيان، کشتار ارمنيان و نيز با عنوان جنايت بزرگ شناخته ميشود، به نابودي عمدي و از پيش برنامهريزيشدة جمعيت ارمني ساکن سرزمينهاي تحت حکومت امپراتوري عثماني در دوران جنگ جهاني اول (1915 تا 1917م) به دست دولتمردان عثماني و رهبران قيام ترکان جوان اطلاق ميشود. اين عمليات در قالب کشتارهاي دستهجمعي و نيز، تبعيدهاي اجباري صورت ميگرفت، آن هم در وضعيتي که منجر به مرگ تبعيدشدگان ميشد. امروزه، تعداد کل قربانيان نژادکشي ارمنيان بهطور عام بين يک تا يک و نيم ميليون نفر برآورد شده است [سامانتا پاور، معضلي برخاسته از جهنم (تهران: چشمه 1385)] . البته، کشور ترکيه اين موضوع را تنها يک اتهام ميداند.
دليل مهاجرت ارمنيان تحولات جنگ جهاني اول بود. در 1915م، بعدازآنکه قواي روس موفق شد ضدحملة انور پاشا را در هم بشکند و تا اندازة زيادي در خاک ترکيه پيشروي کند وبا توجه به اين حقيقت که حدود صد هزار ارمني در صفوف قواي روس شرکت داشتند، عثمانيها به ارمنيان ترکيه بدبين شدند و آنان را همچون ستون پنجم روسها ميديدند. چنين بود که آنان را در صفحات شرقي و هممرز با قفقاز تبعيد و کشتار کردند. بخشي از اين ارمنيان متواري شدند و خود را به قفقاز و شمال غرب ايران رساندند. همچنين، در 1918م، يعني به دنبال انقلاب اکتبر 1917 روسيه، که قواي اين کشور از جبهههاي قفقاز و شمال غرب ايران و همچنين شرق ترکيه عقبنشيني کرده و به کشور خود بازگشتند، عثمانيها بدون هيچ مقاومتي توانستند مناطق ارمنينشين عثماني را تصرف کنند. بنابراين، بخش زيادي از ارمنيان وان و ديگر مناطق همجوار به شمال غرب ايران پناه بردند. (گفت و گو با سيروان خسرو زاده، 11بهمن، 1397ش). براي اطلاعات بيشتر ر.ک: سيروان خسرو زاده، راه بيسرانجام (نگاهي به سرگذشت آسوريان در جنگ جهاني اول) (تهران : شيرازه، 1397).
برابر با 1247 ش
چارلز عيسوي، تاريخ اقتصادي ايران، ترجمة يعقوب آژند (تهران : گستره،1362)، ص88.
ژانت د. لازاريان، دانشنامة ايرانيان ارمني(تهران : هيرمند،1382)، ص 452.
Manouk Palian
George Galgian
لازاريان، همان، ص453.
Panos Jamharian
Karapet Beglarian
برابر با 1300ش
مغازههاي سنگي، به آذري داش مغازه لر. اين ساختمانها در خيابان شريعتي تبريز واقعشده و به دليل اينکه نماي اين مغازهها از سنگ است به آنها مغازههاي سنگي ميگويند.
Hrach Stepanian
Aghasi Aramian
Artzroun Berberian
Aramais Aghamalian
لازاريان، همانجا.
برابر با 1303ش
Galoust Derdzakian
Hamayak & Miran Ayvazian
Minas Amirian
Vartan & Vahan
Goorgen
جواد نظمي، هنر نقرهکاري (تهران : تايماز، 1390)، ص 49.
لازاريان، همانجا.
محمدجواد جدي، مهر و حکاکي در ايران (تهران : فرهنگستان هنر، 1387)، ص 13.
از آنجا که اصطلاح رايج اين فن در بين هنرمند نقرهکار ارمني سياهقلم است، نگارنده از اين عنوان استفاده کرده است.
نقره در بازار با عيار 9/99 به حالت گوارسه فروخته ميشود که در بين نقرهکاران به نقره پنبه معروف است و چون اين نقره بسيار نرم است، بسته به نوع استفاده آن را عياربندي ميکنند؛ يعني، بر اساس قاعدهاي مشخص به آن فلز مس اضافه ميکنند تا سختي لازم را به دست آورد. براي ساخت ظروف و اشيا در هنر حکاکي از نقره با عيار 84 استفاده ميکنند. يعني، 16 قسمت به آن مس اضافه ميکنند. در کارهاي قديميتر گاهي اين عيار پايينتر هم ميشد؛ يعني، مقدار مس بيشتري به نقره اضافه ميکردند، گاهي اين عيار به 70 هم ميرسيد. اين نقرهها در مقايسه با کارهاي با عيار بالاتر رنگ کدرتري دارند.
آدنا ديکران زهرابيان، « نمادها و سمبولها در هنر مسيحيت»، پيمان، س6، ش20 (تابستان1381): 45.
اوا ويلسون، طرحهاي اسلامي، ترجمة محمدرضا رياضي (تهران: سمت،1377)، ص 136.
زهرابيان، همان، ص47.
مهدي مکي نژاد، تاريخ هنر ايران در دورة اسلامي (تزيينات معماري) (تهران: سمت، 1388)، ص51.
ريچارد اتينگهاوزن؛ احسان يارشاطر، اوجهاي درخشان هنر ايران، ترجمة هرمز عبداللهي و رويين پاکباز (تهران: آگاه، 1379)، ص 112.
منابع:
ابراهيمي گرکاني، پونه و مراثي، محسن. « مطالعة تطبيقي هنر تذهيب متون مذهبي ارامنة اصفهان با تذهيبهاي قرآني مکتب اصفهان در دورة صفوي». مطالعات تطبيقي هنر. س8. ش15.بهار و تابستان1397.
اتينگهاوزن، ريچارد و يارشاطر، احسان. اوجهاي درخشان هنر ايران. ترجمةهرمز عبداللهي و رويين پاکباز.تهران: آگاه، 1379.
جدي، محمدجواد. مهر و حکاکي در ايران. تهران: فرهنگستان هنر، 1387.
خسرو زاده،سيروان. راه بيسرانجام (نگاهي به سرگذشت آسوريان در جنگ جهاني اول). تهران:شيرازه، 1397.
ديکران زهرابيان، آدنا. « نمادها و سمبولها در هنر مسيحيت». پيمان. س6. ش20 . تابستان 1381.
عيسوي،چارلز.تاريخ اقتصادي ايران. ترجمة يعقوب آژند.تهران : گستره،1362.
لازاريان، د. ژانت. دانشنامة ايرانيان ارمني.تهران : هيرمند،1382.
مکي نژاد، مهدي. تاريخ هنر ايران در دورة اسلامي (تزيينات معماري). تهران : سمت، 1388.
نظمي، جواد. هنر نقرهکاري.تهران: تايماز، 1390.
ويلسون، اوا. طرحهاي اسلامي. ترجمة محمدرضا رياضي. تهران : سمت،1377.
Güzeloğlu, Selçuk. Yadigâr-ι Van. Ankara: Sistem Ofset Yayıncılık, 2015
Mmohammadizadeh, Akram & Marasy, Mohsen. Metal Decoration of Door of Saheb al-amr Mosque in Tabriz: Azerbaijan Folk Art from Qajar era
Journal of History Culture and Art Research. 8 (1). April 2019
tarikhirani.ir/fa/news/5146/