فصلنامه فرهنگی پیمان شماره ۷۹
نقد و بررسی کتاب،پیدایش جمهوری آذربایجان
نویسنده: مجتبی برزویی
نام کتاب: پیدایش جمهوری آذربایجان
پدیدآور: مسعود عرفانیان
مشخصات نشر: تبریز، ایران شناخت
سال نشر: ۱۳۹۵ش
تعداد صفحات: ۱۸۶
شمارگان: ۱۰۰۰ نسخه
کتـاب پیدایش جمهوری آذربایجان تألیـف مسعود عرفانیان، پژوهشگـر پر تلاش مسائل قفـقاز و تاریـخ آذربایجان ایران، در هشت فـصل و یک پیشگـفتار از سوی انتشارات ایـران شناخت و مؤسسۀ تاریخ و فرهنگ دیار کهن در ۱۳۹۵ش در تبریز انتشار یافته است. این کتاب شاید از جمله نخستین آثاری باشد که ایرانیان، پس از تأخیری طولانی، در واکنش به تأسیس کشوری نگاشته اند که در گذشته بخشی از خاک ایران بوده و به دلیل رویارویی تمدن های نوین و کهن از پیکرۀ ایران جدا و امروزه، به یکی از همسایه های ما بدل شده است. این کشور، که همان جمهوری آذربایجان است، از همان لحظۀ تولد و ورود به تاریخ، نام یکی از استان های مهم کشورمان را برخود نهاد و نام تاریخی و اصلی خود، یعنی « اران»، را صرفاً به دلیل ریشۀ ایرانی آن کنار گذاشت.
جا داشت، در این اثر به شکلی مفصل تر و مبسوط تر به موضوع با اهمیتی مانند پیدایش جمهوری آذربایجان پرداخته شود زیرا موضوع آن با تمامیت ارضی و امنیت منطقه ای ایران ارتباط مستقیم دارد اما متأسفانه حجم کم کتاب امکان بحث مفصل در این خصوص را از آن ستانده است.
در بررسی مطالب این کتاب، نکاتی چند را باید مورد توجه قرار داد تا خوانندگان و به ویژه، دانشجویان رشتۀ تاریخ با موضوع مورد نظر نویسنده بیشتر آشنا شوند.
نکتۀ نخست نقد و بررسی منابع کتاب است. منابع نویسنده آثار کلاسیک تاریخ نگاری، مجموعۀ اسناد بایگانی های ایران، مجلات داخلی و تا اندازه ای منابع کلاسیک تاریخی و خاطرات فعالان سیاسی جمهوری آذربایجان است. اما آشنایی وی با زبان های ترکی آذری، ترکی استانبولی و تا اندازه ای روسی این توقع را در خواننده ایجاد می کند که چرا در کنار اسناد فارسی، که به اندازۀ کافی به آنها رجوع کرده است، از اسناد بایگانی های اتحاد جماهیر شوروی، جمهوری ترکیه و جمهوری آذربایجان استفاده نشده و جای این اسناد در میان منابع کتاب خالی است. نبود اسناد متعلق به این کشورها به ماهیت مسئلۀ مورد نظر نویسنده دربارۀ چرایی تشکیل جمهوری آذربایجان، تحلیل ماهیت آن، معرفی نیروهای پشت پرده و اهداف آنان آسیبی نمی زند. با این حال، استفاده از اسناد بایگانی کشورهای ذی نفع در شکل گیری جمهوری آذربایجان، چه در شکل مساواتی و چه در شکل کمونیستی آن پس از تسلط بلشویک ها، می توانست مقوم و مؤید دیدگاه های نویسنده باشد. از بحث اسناد که بگذریم نویسنده از برخی منابع ترکی آذری و آثار چاپ شده در جمهوری آذربایجان به ویژه شماره هایی از دایرۀ المعارف آذربایجان در نگارش کتاب خود بهره برده است.
فصل نخـست کتاب، به جـنگ های ایران و روس و جـدایی قفـقاز از ایران پرداختـه است. باید دانست که طی دو سدۀ گذشته برخورد سیاست مداران، تاریخ نگاران، پژوهشگران و حتی، فیلم سازان کشورمان با جنگ های ایران و روسیه برخوردی احساسی و پرسوز و گداز بوده است. در این داوری های عاطفی وطنی، علل شکست ایران و جدایی بخش هایی از قفقاز از کشور در برتری نظامی روسیه؛ ناشایستگی و فرومایگی دومین شاه سلسلۀ قاجار، فتح علی شاه؛ همدلی ارمنیان و گرجی های مسیحی با سیاست های روسیۀ تزاری؛ عدم پایبندی فرانسه به تعهدات خود نسبت به ایران؛ و سرانجام سیاست های منافقانۀ انگلستان نسبت به ایران دانسته می شود.
در چنین نگرش هایی، مقصران اصلی ناکامی ایران همواره طرف های بیگانه و به طور مشخص، روس ها، گرجی ها، ارمنیان و انگلیسی ها معرفی می شوند اما زمان آن فرا رسیده است که به انتقاد از خود و روند حقیقی سیاست جهانی در آن دورۀ خاص بپردازیم.
حقیقت این است که ترکان قاجار از تولد تمدن عظیم اوراسیایی روسیه در همسایگی ایران خبر نداشتند. در حالی که روسیه در این برهه تمدن غرب را شناخته و دستاوردهای آن را در همۀ زمینه ها، به جز دمکراسی، بومی ساخته بود. قاجارها همچنان به سیاست های سنتی ناکارآمد خود بر ضد بومیان غیرمسلمان و به طور مشخص، مسیحیان ادامه می دادند و لحظه ای گمان نمی کردند که ممکن است روسیۀ مسیحی قدرتمند از نارضایتی اتباع مسیحی ایران بهره برداری نماید. رفتار غیرانسانی آغا محمد خان، بنیان گذار سلسلۀ قاجار، با گرجیان و ویران ساختن و غارت تفلیس و نیز بدرفتاری ترکان با ارمنیان از دید سیاست جهانی آن دوران به نام ایران و به زیان سروری آن رخ می داد و دیر یا زود موجب چرخش سیاسی گرجی ها و ارمنیان به سوی روسیه می شد چنان که در فرجام چنین هم شد.
شبیه به همین سیاست نابخردانۀ قاجارها را ترکان عثمانی هم نسبت به مسیحیان ساکن « شرق مسیحی»، که بعدها اروپای شرقی نام گرفت و هم نسبت به مردم بی گناه ارمنی مرتکب شدند. به این ترتیب، به دست روسیه بهانه دادند تا به نام دفاع از مسیحیان در یک رشته جنگ های سخت ترکان را درهم کوبد، به گونه ای که اگر پشتیبانی لندن از عثمانی نبود استانبول حتی یک ساعت نیز توان دفاع از خود در برابر روسیه نداشت.
حتی، بسیاری از حاکمان و خان های مسلمان ارانی و تالش نیز، که از سیاست قهرآمیز قاجارها ناراضی بودند، با روسیه همکاری کردند. پس از آن که بر پایۀ معاهدۀ گلستان سرزمین این خان ها زیر ادارۀ روسیه قرار گرفت از آنجا که آنان تحمل قانون و نظم روسیۀ تزاری را نداشتند و سن پترزبورگ نیز قدرت موروثی آنان را به رسمیت نشناخت باردیگر به ایران تمایل نشان دادند. آنان ریاکارانه ایران را درگیر جنگی دیگر با روسیه کردند تا جایی که سرانجام همۀ قفقاز از ایران جدا شد.
از این رو، با توجه به این کاستی در سیاست قاجارها و ایجاد کانون نارضایتی در میان اتباع غیر مسلمان کشور در قفقاز، گله گزاری از نزدیکی گرجی ها و ارمنیان در جنگ های ایران به روسیۀ تزاری و روس ها لغزشی است که نویسنده به پیروی از همان تاریخ نگاری عاطفی رایج در ایران مرتکب آن شده است. در حقیقت، اگر در میان اهالی قفقاز شاهد واگرایی از ایران و گرایش به روسیه هستیم بیشتر از سوی همان خان های ارانی و تالش مسلمانی بوده است که در واکنش به بدرفتاری قاجارها به جای پایداری و مقاومت در برابر آنان چارۀ کار را در کمک به بیگانه و خیانت به ایران می دیدند.
با نگاهی مختصر به تاریخ روسیه شاهد دو مشخصۀ استثنایی در تاریخ روسیه و روس ها هستیم:
نخست، پیدایش و شکل گیری امپراتوری روسیه در نیمۀ نخست سدۀ شانزدهم میلادی به دست ایوان مخوف که از راه شکست گستردۀ طایفه های گوناگون ترک، به مثابۀ بزرگ ترین اقوام در آسیا، عملی شد. تبدیل روسیه به یک امپراتوری عظیم و پیدایش تمایلات توسعه طلبانۀ آن برای پیشروی به سوی جنوب و شرق ریشه در این تحول کلیدی دارد.
دوم، درک ماهیت تمدن غرب در سپیده دم ظهور آن از سوی دولتمردان روسیه و در رأس آنان پتر کبیر که دارای اهمیت فراوان است. پتر اول تنها سیاست مدار در جهان آن روز بود که در خارج از حوزۀ تمدن غرب ماهیت این تمدن را شناخت و با رمزگشایی از آن کوشید تا کشور خود را از دستاوردهای نوین این تمدن بهره مند سازد. قدرت امروز روسیه با ابعاد جهانی آن، نشانۀ درک درست پتر از تمدن غرب، نبوغ وی و پیروی دولتمردان و ملت روس از طرح های او در بومی سازی مؤلفه های تمدن غرب است.
با توجه به این دو ویژگی مهم در تاریخ روسیه می توان علت پیشروی نظامی روسیه در قفقاز و جدا ساختن بخش هایی از خاک ایران را بررسی کرد و دانست که رها شدن انرژی و اقتدار غول آسای روسیه و سلطۀ آن بر ملت های کوچک تر، در جست و جوی مستعمرات جدید و دستیابی به مواد خام، امری طبیعی بوده. رفتار انگلستان در قبال ایران و رها ساختن آن در مقاطع حساس جنگ یا تحریک روسیه در مقاطعی برای جنگ با ایران تنها براساس منافع ملی خود بوده. در واقع، دولتمردان ایران می بایست برای مقابله با رفتار متفاوت لندن و رویارویی با وضعیت های گوناگون راهکارهایی متنوع می داشتند. بنابراین، بخشی از نگاه نویسنده، شامل تحلیل هایی بر پایۀ تئوری توطئه نسبت به طرف های درگیر با ایران در جنگ های ایران و روس، پذیرفته نیست و در نهایت، دلایل ناکامی ایران در جنگ با روسیه به سیاست های غلط خود ایرانیان بازمی گردد.
فراتر از این می توان ادعا کرد که پدیدۀ جنگ های ایران و روس، نخستین برخورد ایران با قدرتی جهانی و تعامل با دو استعمارگر بزرگ، یعنی فرانسه و انگلستان، در پیوند با همین رویداد به مثابه نخستین ورود ایران به بازی های جهانی بود. نتایج این برخورد آشکار ساخت که مؤلفه های سیاست شرقی تا چه اندازه ناکارآمد است. این امر برای کسانی که هنوز بر حفظ بخش هایی از سیاست شرقی اصرار می ورزند و ملت ها را گله و رهبران برخوردار از قدرت بدون مرز را شبان می دانند، می تواند مایۀ عبرت و تنبیه باشد.
فصل دوم کتاب، به تأثیر انقلاب ۱۹۰۵م روسیه بر اران و شکل گیری سازمان های سیاسی در قفقاز می پردازد. در رخدادهای پس از انقلاب ۱۹۰۵م، چپ گرایان روسیه توانستند دست به سازماندهی کارگران و زحمتکشان روسیه و قفقاز زنند. اتحادیه های کارگری بلشویک ها، که در نهایت توانست حکومت مساواتی ها را سرنگون سازند، نتیجۀ سازماندهی چپ گرایان در دهۀ نخست سدۀ بیستم میلادی در آن ناحیه است. در همین دهه، دورنمای جامعۀ اران دو گروه قابل تمایز را نشان می دهد: طبقۀ بورژوای اران، که جذب تورانیگری و ملی گرایی افراطی ترک عثمانی شده بود و طبقۀ زحمتکش عموماً شاغل در صنعت نفت باکو، که شعارهای چپ گرایان آنها را جذب کرده بود. تشریح این اوضاع، که به تحلیل های جامعه شناسی تاریخی شباهت دارد، نویسنده را قادر ساخته که به تحلیل اوضاع سیاسی در فصل های بعد پردازد.
نویسنده از فصل دوم تا پایان فصل پنجم و نیز در فصل هفتم چگونگی به قدرت رسیدن این دو طبقۀ متأثر از ایدئولوژی ملی گرایی افراطی ترک و بلشویسم را با تکیه بر کشورها و جوامع حامی آنها به خوبی به تصویر می کشد. مساواتی ها با کمک مستقیم سیاسی ـ نظامی عثمانی و بلشویک ها با بهره برداری از کمک های سیاسی ـ نظامی به نوبت به قدرت رسیدند. نویسنده به ویژه در سه فصل سوم، چهارم و پنجم به طور مستند و با بیانی قانع کننده نشان می دهد که تأسیس جمهوری جعلی آذربایجان نه خواست همه جانبۀ توده های اران بلکه نتیجۀ مهندسی سیاسی ترکان عثمانی بوده است. حتی آنچه ما به نام ارتش جمهوری آذربایجان می شناسیم در سطوح عالی از عناصر عثمانی تشکیل شده بود و باکویی ها در ادارۀ آن تقریباً هیچ کاره بودند.
فصل سوم کتاب، به حیات سیاسی محمد امین رسول زاده، صدر فرقۀ مساوات و نخستین رئیس جمهوری آذربایجان، اختصاص یافته است. رسول زاده به عنوان سازمان دهنده ای سیاسی و روزنامه نگاری شایسته بی گمان در شکل گیری جمهوری آذربایجان نقشی کلیدی ایفا کرده است. همین ویژگی های او نویسنده را به این نتیجه رسانده که اگر ایرانیان هنگام اقامت او در ایران و همکاری وی با روزنامۀ ایران نو او را به نحوی متقاعد به اقامت در ایران می کردند، دیگر به عثمانی نمی رفت و تحت تأثیر پان ترکیسم قرار نمی گرفت.
حقیقت این است که ایران آن روز با رهبری ترکان قاجار در وضعیتی عقب مانده و رقت انگیز قرار داشت و جدای از عرق هم زبانی ترکی یکی از دلایل گرایش های مساواتی ها به عثمانی متجدد تر بودن آن کشور نسبت به ایران بود. همین امر بر جاذبۀ پان ترکیسم نسبت به ملی گرایی ایرانی، که بی اعتنا به تجدد و ناتوان از درک و اعمال آن بود، می افزود. از این گذشته، پان ترکیسم روندی شکل گرفته در میان نخبگان اران به شمار می رفت و حذف یکی از اعضای گروه نخبگان از تأثیر و دامنۀ نقش آن نمی کاست. از این رو، جذب رسول زاده از سوی تهران، آن گونه که نویسنده گمان می کند، تغییری در روند رویدادهای باکو ایجاد نمی کرد و مانع از تشکیل جمهوری آذربایجان تحت هدایت و مهندسی سیاسی عثمانی نمی شد.
از دیگر مباحث بسیار پربار و جالبی که نویسنده به آن پرداخته تشریح سیاست های کینه توزانه و نابجای جمهوری نوپای آذربایجان نسبت به ایران در فصل ششم کتاب است. ایران نخستین کشوری بود که حکومت باکو را به رسمیت شناخت. با وجود این، تعلل جمهوری آذربایجان در امضای یک توافق نامۀ همه جانبه با ایران، تا زمانی که تهدید بلشویسم روسی نسبت به موجودیت جمهوری آذربایجان هنوز جدی نشده بود آشکارا خباثت و نابکاری باکو را به اثبات می رساند. نواحی شمالی و شمال غربی ایران در آغاز سدۀ بیستم میلادی از نظر اقتصادی به روسیۀ تزاری بسیار وابسته بود و خط آهن روسیه، که از قفقاز و خاک جمهوری های تازه استقلال یافتۀ قفقاز می گذشت، به نوعی شریان اقتصادی شمال ایران به شمار می رفت. با توجه به این واقعیت، باکو محدودیت های گسترده ای را بر فعالیت بازرگانان ایرانی، که از قضا اکثر آنان آذری بودند، اعمال کرد و نشان داد چنانچه در موقعیتی باشد که بتواند به ایران ضربه زند از این امر فروگذار نخواهد کرد.
نویسنده توانسته است با تکیه بر اسناد معتبر بایگانی های ایران مصادیق این دشمنی ها را نه تنها در زمینۀ اقتصادی بلکه در زمینه های فرهنگی و سیاسی همچون فشار مساواتی ها نسبت به دانش آموزان ایرانی، بستن مدارس ایرانیان و بدرفتاری با کارگران مهاجران ایرانی به تصویر کشد. این واقعیت تلخ تاریخی می تواند درس خوبی برای حکومت ایران در تعاملات خود با باکو و بی اعتمادی به آن کانون کینه توزی علیه ایران و ایرانیان باشد. درحقیقت، اگرچه دولت ایران پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و استقلال جمهوری آذربایجان استقلال آن را به رسمیت شناخت امروزه باید در تعامل و رابطه با آن هشیار و محتاط باشد.
اما فصل هفتم کتاب مهم ترین بخش آن نه از منظر بحث تاریخ سیاسی جمهوری آذربایجان بلکه از دید تفاوت وجدانی و فرهنگی جامعۀ ایرانی تبار آن سوی ارس با فرهنگ و وجدان سران ترکیه و خیانت استانبول به باکو است. چرخش ناگهانی جمهوری ترکیه به سوی بلشویسم و فروختن جمهوری آذربایجان به بلشویک ها و روس ها به دلیل منافع استانبول نشان داد که سران فرقۀ مساوات در دورشدنشان از ایران، هر چند ناتوان و غیرمتجدد و اعتمادشان به ترکیۀ دورو و نیرنگ باز تا چه اندازه به خطا رفته بودند. به اعتراف رسول زاده ترکیه جمهوری آذربایجان را به روسیه فروخت. به نظر می رسد که نویسندۀ کتاب توانسته است با بیانی مستدل و قاطع عمق حماقت سران آن روز باکو در اعتماد به استانبول و ژرفای دورویی و خیانت ترکیه را نسبت به این به اصطلاح«برادر کوچک ترشان» تشریح کند.
نویسنده با اشاره به شباهت اهداف اتحاد جماهیر شوروی و در واقع، روسیه با اهداف عثمانی و بعدها، جمهوری ترکیه نسبت به سرنوشت قفقاز نشان می دهد که چگونه پان ترک های عثمانی نام تاریخی و راستین استان آذربایجان را سرقت کردند و به اران دادند. پس از آنان روس های بلشویک نیز همین نام را حفظ کردند تا از راه تأسیس این کشور ساختگی بتوانند در آینده ایران را در فشاری دائمی قرار دهند و اگر توانستند، آذربایجان راستین را از پیکر ایران جدا سازند.
انتخاب فصل های کتاب نشان از تبحر و اشراف نویسنده بر تاریخ و فرهنگ اران و نواحی آن سوی ارس دارد. هریک از این فصل ها می تواند موضوع بحث ها، مقالات و کتاب هایی باشد که پژوهشگران باید در آینده به آن بپردازند. نویسنده به جز نگارش کتاب در حقیقت مسیری را به دانشجویان و دوستداران ایران نشان می دهد که همسایگان تاریخی و کهن ایران، همچون ارمنستان و گرجستان و کشورهای ساختگی و خلق الساعه به دست استعمار، همچون جمهوری آذربایجان، را از هم تشخیص دهند و اهداف و نیات آنان را نسبت به کشورمان شناسایی کنند.
در مجموع، کتاب به رغم حجم اندک به ویژه در بحث انتخاب نام جمهوری آذربایجان، نقش پان ترک های عثمانی در این نام گذاری، تشریح نقش عثمانی ها در تشکیل این جمهوری و سرانجام، اثبات خیانت و فروش آن به روس ها به دست «برادر بزرگ تر»، یعنی جمهوری ترکیه، بسیار موفق بوده است. در پایان، باید گفت که این کتاب می تواند انگیزه ای قوی در کسانی ایجاد کند که دوستدار ایران و حقیقت هستند و مایل اند در زمینۀ تاریخ همسایگان کشورمان آگاهی بیشتری کسب کنند. از این رو، خواندن آن را به همه توصیه می کنم.
پینوشت:
۱-مجتبی برزویی،پژوهشگر مسائل قومی ایران.