فصلنامه فرهنگی پیمان شماره ۵۵

مروری تحلیلی بر فرایند شکل گیری پان ترکیسم

نویسنده: مهدی حسینی تقی آباد

به گفتۀ یکی از صاحب نظران ((تعریف قابل قبول همه‌جانبه‌ای برای پان‌ترکیسم وجود ندارد. پان‌ترکیسم به مفهوم عام خود جنبشی ایدئولوژیک، سیاسی و تا حدی فرهنگی است که می‌خواهد وحدت قاطبۀ مردمان ترک‌تبار جهان را، شاید به شکل استقرار یک کنفدراسیون از کشورهای ترک و حتی یک فدراسیون ترکی، به ارمغان آورد. در ترکیه، پان‌ترکیسم بیشتر گسترش نفوذ آنکارا به سوی شرق معنی می‌دهد)). [۲] البته، عبارت حاضر تعریف امروزی این جنبش است که در محتوا تفاوت زیادی با مفهوم آن در ابتدای قرن بیستم میلادی، اوان ظهور این پدیده، ندارد و به روشنی نشانگر تهدیدی است که از جانب این جنبش متوجه تمامیت ارضی کشورهای دارای اقلیت‌های ترک‌تبار و یا ترک‌زبان‌شده متوجه موجودیت اقلیت‌های قومی و زبانی ساکن در جوار ترک‌زبانان می‌شود و جای تعجب نمی‌گذارد اگر بسیاری ترکیه را، در ادوار مختلف تاریخی، سرچشمه و پشتیبان تحرکات پان‌ترکی بدانند، چه ترک ها این انتساب را بپذیرند و چه رد کنند.

به گفتۀ جیکوب لاندو هدف اصلی جنبش پان‌ترکیسم، در نهایت، تلاش برای نوعی وحدت فرهنگی یا مادی یا هر دو میان تمام مردمانی است که واقعاً یا به ظاهر ریشه‌های ترکی دارند و در داخل یا خارج از مرزهای امپراتوری عثمانی (و در نتیجه در خارج یا داخلِ جمهوری ترکیه) زندگی می‌کنند. [۳] اما باید توجه شود که تعریف این حرکت از منظر یک صاحب‌نظر تاجیک، که وطنش رد تازیانۀ امواج پان‌ترکیسم را بر پیکر خود به یادگار نگاه داشته است، شکل روشن‌تری می‌یابد: ((موافق تعلیمات ترک‌پرستان مجموعه ای از ملت‌های جهان مانند یونانی‌ها، فارس‌ها و عرب‌ها گرفتار خرابی‌اند و گویی آینده ندارند. گروه دیگر ملت‌ها، از جمله مردم اروپا، گویی به انتها می‌رسند تنها گروه سوم ملت‌ها، که تنها ترک‌ها را به آنها نسبت می‌دادند، قابلیت رشد و ترقی دارند و آیندۀ دنیا نصیب آنها خواهد بود. از این‌رو، آنها ,یگانگی ملی و دولتی، همۀ خلق‌های ترک‌زبان را ترغیب می‌کردند. آنها راه اساسی عملی شدن مقصدشان را در یگانگی زبان ترکی دیدند و شروع به تلاش برای ترکی کردن زبان‌های غیرترکی کردند. در حدود دولت ترکیه، آن گروه زبان‌هایی را که ترکی نمودنشان غیرممکن بود، شروع به نابود کردن گویشوران آن کردند. با همین مقصد سال‌های ۱۹۱۵ـ۱۹۱۶م در حدود این دولت قتل‌عام عمومی مردم ارمنی صورت گرفت)). [۴]

در این بین گاه گاهی مشاهده می‌شود که در کنار پان‌ترکیسم از اصطلاح تورانیسم نیز استفاده می‌شود. در این میان این پرسش مطرح می‌شود که آیا تفاوتی میان این دو وجود دارد؟ پاسخ این است که میان پان‌ترکیسم با این تعریف و تورانیسم (که گاه پان‌تورانیسم خوانده می‌شود) تفاوت وجود دارد چرا که هدف اصلی پان‌تورانیسم نزدیکی و در نهایت، اتحاد مردمانی است که گمان می‌رود ریشه‌های آنها به توران، یعنی منطقۀ نامشخص خیالی و بهشت‌گونه‌ای در دشت‌های آسیای مرکزی، می‌رسد. بر اساس سندی به زبان ترکی، مربوط به ۱۸۳۲م، در خانات خوقند، نام توران از سوی حاکمان خوقند در دوره‌های مختلف به تناوب به ترکستان، تاتارستان، ازبکستان و مغولستان اطلاق می‌شده است. مرزهای توران از سمت شرق به چین، از سوی جنوب به تبت، هند و ایران، از سوی غرب به دشت قبچاق و دریای خزر و از سوی شمال باز هم به دشت قبچاق محدود بوده. تورانیسم بعدها به مفهوم بسیار وسیع‌تری نسبت به پان‌ترکیسم تبدیل شد که مردمانی همچون مجارها، فنلاندی‌ها و استونی‌ها را نیز دربرمی‌گیرد. [۵] با این اوصاف، مشاهده می‌شود که در واقع پان‌ترکیسم را می‌توان زیرمجموعۀ تورانیسم دانست. یکی از مسائلی که در این میان مطرح می‌شود، پرسش در مورد مبدعان این اندیشه‌ها و خاستگاه این تفکرات و انگیزه‌های این تکاپوهاست.

شواهد نشان می‌دهد که تورانیسم ابتدا، به عنوان پاسخی به تهدید اسلاوها، با موجی از محبوبیت مواجه شد و از ۱۹۱۳ـ۱۹۷۰م نشریه‌ای به نام توران در ترکیه به طور منظم انتشار می‌یافت. اندیشۀ تورانیسم بسیاری از پان‌ترکیست‌های ترکیه را نیز به خود جلب کرد و آنها اصطلاح توران را به گونه‌ای در نوشته‌های خود به کار بردند که لزوماً به معنی پذیرش نزدیکی خودشان با مردمان غیرترک نبود بلکه به معنای اشاره به سرزمین یا وطن ترکی بود. [۶] البته نکتۀ جالب در این بین این است که توران، به منزلۀ نماد آماسیده‌ترین اندیشۀ ترک‌گرایانه، یک واژۀ شاهنامه‌ای است که تقریباً از سوی تمامی صاحب‌نظران نیز پذیرفته شده که منظور از آن، سرزمین ایرانیان بیابانگرد یا همان سکاها بوده است. [۷]

مبدعان پان‌ترکیسم و محرک‌های ایشان

ظاهراً فردی که بیش از همه و نخستین بار مفهوم توران و پان‌ترکیسم را به کار برد آرمینیوس وامبری،[۸] سیاح و شرق‌شناس یهودی مجاری بود. وامبری، علاوه بر معرفی زبان‌ها و فرهنگ عامۀ آسیای مرکزی به خوانندگان کتاب‌ها و مقالات متعدد خود، فصل کاملی از کتاب خود به نام نقش‌انگاره‌های آسیای مرکزی[۹] را، که اولین بار در ۱۸۶۸م منتشر شد، به تورانی‌ها اختصاص داد. او استدلال ‌کرد که تمامی گروه‌های ترکی به یک نژاد تعلق دارند و بر اساس نشانه‌های فیزیکی و رسم و رسومات به شعبه‌های فرعی تقسیم می‌شوند. [۱۰] وامبری در ابتدای دهۀ شصت قرن نوزدهم میلادی به ظاهر با این اعتقاد که مجارها در اصل از آسیای مرکزی آمده‌اند و با هدف تحقیق در مورد درستی این فرضیه، در هیئت درویشی ژنده یا روحانی ای مسلمان، سفری طولانی و جسورانه به منطقۀ آسیای مرکزی کرد. او زبان‌شناس برجسته‌ای بود که زبان‌های عربی و ترکی را از پیش می‌دانست و در اندک زمانی، بر زبان‌های محلی آسیای مرکزی تسلط یافت. در اینکه او طرفدار بریتانیا بود هیچ تردیدی وجود ندارد و خود وی نیز این جانبداری را کتمان نمی‌کرد. وامبری با نعمت هوش بالا و زبان‌دانی‌اش توانست بدون لو رفتن از خیوه، سمرقند و بخارا دیدن کند. [۱۱] او در یکی از کتاب‌هایش، به نام سفرهایی در آسیای مرکزی، طرح کلان یک امپراتوری پان‌ترک را چنین ترسیم می کند:

((خاندان عثمان، به خاطر دودمان ترکی‌اش، می‌توانسته است بر اساس عناصر خویشاوندی گوناگونی که از طریق زبان مشترک، مذهب و تاریخ به هم مرتبط هستند امپراتوری وسیعی را از ساحل آدریاتیک تا چین بنیان گذاری کند که از امپراتوری رومانوف کبیر بسیار قدرتمندتر باشد چرا که امپراتور روس مجبور بود ناهماهنگ‌ترین و نامتجانس‌ترین عناصر را از طریق زور و نیرنگ برای سرهم کردن امپراتوری خود به کارگیرد. در حالی‌که آناتولی‌ها، آذربایجانی‌ها، ترکمن‌ها، ازبک‌ها، قرقیزها و تاتارها اجزایی هستند که از ترکیب آنها یک قدرت عظیم ترکی می‌تواند به پا خیزد و قدر مسلم از ترکیه‌ای که امروز می‌بینیم بهتر قادر خواهد بود با رقیب شمالی هماوردی کند)).

گرچه وامبری در سال‌های بعد عقب‌نشینی کرد و پان‌ترکیسم را یک پدیدۀ خیالی واهی نامید اما تصویر یک امپراتوری ترکی را در ذهن همۀ کسانی که مایل به طرفداری از آن بودند بر جای گذاشت. روابط نزدیک وامبری با چند تن از رهبران ترک‌های جوان احتمالاً در طرفداری آنها از اصول پان‌ترکیسم نقشی اساسی داشته است. [۱۲]

در این میان توجه به این نکته نیز جالب است که در پروراندن اندیشۀ پان‌ترکیسم تقویت عثمانی در مصاف با رقیب شمالی انگیزۀ قوی برای بریتانیا محسوب می‌شد، رقیبی که در نیمۀ دوم قرن نوزدهم میلادی به خطری جدی برای تهدید منافع حیاتی بریتانیا، به ویژه، در هند بدل شده بود.

راجرز پلات چرچیل دربارۀ رقابت‌های روسیه و بریتانیا در این عصر چنین می‌گوید:

((در قرن نوزدهم ریشۀ اصلی منازعات بریتانیا و روسیه به دو حوزه باز می‌گشت. اولی از جهت زمانی، پیشین و از نظر طول مدت منازعه طولانی‌تر بود و آن نزاع پیامد کوشش‌های پیگیر روسیه برای دسترسی به آب‌های گرم از طریق سیطره یافتن بر تنگه‌های بسفر[۱۳] و داردانل[۱۴] بود که این تلاش‌‌ها شامل تهاجم های متعدد به خاک عثمانی می شد که این تنگه‌ها را در اختیار داشت. هدف سیاست خارجی روسیه نیز تضعیف این امپراتوری و حتی متلاشی کردن آن بود. در راستای این مطلوب اهداف و شعارهای مذهبی نیز اضافه می‌شد و آن آرمان برکندن هلال اسلامی و نصب صلیب اُرتُدوکس بر فراز کلیسای کهن سِنت صوفیا بود، دورانی که به صورت فزاینده‌ای بر رسالت تاریخی روس‌ها در تلاش برای رهایی برادران کوچک‌تر اسلاو در بالکان از یوغ ترک‌ها تأکید و تبلیغ می‌شد و بدین‌گونه ردایی انسانی نیز بر قامت اهداف توسعه‌طلبانۀ روس‌ها پوشانیده می‌شد. البته این رویکرد، با هر بهانه‌ای که پیگیری می‌شد، با مواجهۀ سرسختانۀ بریتانیا رو به رو بود. راهبرد بریتانیا وجود یک ترکیۀ مستقل در شرق مدیترانه بود و البته تضعیف و تجزیۀ آن برای بریتانیا از اهمیت چندانی برخوردار نبود. واقعیت این بود که وجود یک روسیۀ قدرتمند در این بخش از جهان، در بهترین مسیر دسترسی به هند، خطر بسیار بزرگی برای انگلستان بود. هند، مستعمره‌ای که بریتانیا کماکان از امنیت آن اطمینان نداشت، به منزلۀ گران بها‌ترین جواهر تاج استعمار بریتانیا، اولویت مهم سیاست خارجی بریتانیا را تشکیل می‌داد)).[۱۵]

حال این پرسش به ذهن متبادر می‌شود ‌که آیا هنگامی‌که وامبری طرفدار انگلستان[۱۶] به منزلۀ پیشگام نظریۀ پان‌ترکیسم که رقیب ذاتی آن اسلاویسم بود مطرح می‌شود، این نمی‌تواند سندی دال بر دخالت دست‌های بریتانیا در پدید آمدن پان‌ترکیسم باشد؟ هر چند چنانکه در ادامه اشاره خواهد شد در این زمینه پیچیدگی‌هایی وجود دارد، آن‌چنانکه حتی برخی رویکردها و مواضع بعضی پیشقراولان پان‌ترکیسم، که خاستگاهشان سرزمین‌های تحت سلطۀ روسیه تزاری بود، تعدادی از تاریخ‌پژوهان را به سوی این تلقی سوق داده است که مدعی شوند آنها ولو به اجبار رویکردهای طرفدارانه از امپراتوری تزاری و رویه‌های ترک‌گرایانه را به گونه‌ای معطوف به ایجاد فضایی مناسب‌تر برای تداوم حیات قومی خویش تلفیق کرده بودند اما در مجموع تردیدی وجود ندارد که پان‌ترکیسم در کلیت در مواجهه با روس‌گرایی و سلطۀ تزاری و البته همسو با سیاست‌های کلان بریتانیا در منطقه به منزلۀ خصم روسیه بود.

به هر روی، ارتباطاتی که میان برخی شخصیت‌های اصلی حرکت پان‌ترکیسم وجود دارد باید مورد توجه قرار گیرد. به زعم بسیاری اسماعیل بیگ گاسپرینسکی (اسماعیل بی گاسپرالی) (۱۸۵۱ـ۱۹۱۴م)، که بنیان گذار مدارس اصول جدید و اصلاح‌گر تاتار کریمه‌ای بود، با روزنامۀ ترجمان خویش و لوگوی آن: ((زبان واحد، اندیشۀ واحد، عمل واحد)) [۱۷] بنیان گذار اندیشۀ پان‌ترکیسم است. [۱۸] او در دوران مدید فعالیت‌های خویش روابط نزدیکی با گروه‌های ترک‌گرا در استانبول ایجاد کرد و مقالاتی برای چاپ در نشریۀ ترک‌گرای تورک یوردو[۱۹] ارسال می‌داشت. شایان توجه است که این نشریه، در۱۹۱۱م، توسط شاگرد و خویشاوند اسماعیل بیگ، یوسف آکچورا،[۲۰] تأسیس و در واقع به ارگان تئوریک پان‌ترکیسم بدل شده بود و شخصیت‌هایی نظیر احمد آقا اوغلو در آن قلم می‌زدند. [۲۱] اسماعیل بیگ ساکن باغچه‌سرای در کریمه، در ۱۹۰۷م، در روزنامۀ ترجمان مقاله‌ای نوشت و پاره‌ای از نظریات خویش را تبیین کرد و آنگاه آرمینیوس وامبری بخش‌هایی از این مقاله را ترجمه کرده و در نشریۀ تایمز لندن[۲۲] به چاپ ‌رساند. به راستی اینکه آرمینیوس وامبری، به منزلۀ شخصیتی مؤثر اقدام به چاپ گزیده‌ای از مقالۀ گاسپرینسکی می‌کند نمی‌تواند پرسش‌هایی را در مورد میزان آشنایی و احتمالاً تأثیر و تأثرات این دو چهرۀ بسیار مهم ترک‌گرا و یا دست‌کم همّ وامبری برای انعکاس افکار نظایر گاسپرینسکی در مجامع غربی و جلب توجه افکار اروپاییان به سوی دغدغه‌های این شخصیت‌ها ایجاد کند؟[۲۳]

وجه دیگر ارتباطات شخصیت‌های مؤثر ترک‌گرا ایجاد اتصال میان مراکز مهم فکری و جمعیتی ترک‌زبانان روسیه از جمله کریمه و ولگای میانی بود که دست‌کم از لحاظ جغرافیایی فاصلۀ قابل توجهی میانشان وجود داشت. از مصادیق ایجاد عامدانه و آگاهانۀ چنین ارتباطی به ازدواج دوم گاسپرینسکی می‌توان اشاره کرد. یکی از مهم‌ترین شخصیت‌های همکار و پشتیبان اسماعیل بی گاسپرالی همسرش، زهره خانم،[۲۴] بود. گاسپرینسکی پس از جدایی از همسر نخستش، در ۱۸۸۲م، یک سال پیش از تأسیس روزنامۀ ترجمان، با خانمی تحصیلکرده و متمول از یکی از خانواده‌های ثروتمند قازان ازدواج کرد. ترجمان در سال‌های نخست با هزینه کردن از ثروت زهرا خانم منتشر می‌شد. [۲۵]

یکی از مهم‌ترین و در آینده مشهورترین فعالان پان‌ترکیست، یوسف آقچورا، برادرزادۀ زهرا خانم، فردی است که مقالۀ ((سه طرز سیاست))، [۲۶] وی به مثابه بیانیۀ پان‌ترکیسم شناخته می‌شود، مقاله‌ای که وی در آوریل مه ۱۹۰۴م با نام مستعار در نشریۀ ترک، چاپ قاهره، منتشر ساخت (و مسلماً نمی‌توانست آن ‌را در روسیـه منتشر کند) و در آن علت وجودی پان‌ترکیسم را بیان کرد. [۲۷]

نکتۀ جالب دیگر اینکه سرنوشت عبدالرئوف فطرت، به منزلۀ یک متفکر فارسی‌زبان ماوراءالنهری و تغییر رویکرد وی به سوی ترک‌گرایی با این حلقۀ افراد پیوند می‌یابد که خود می‌تواند نمونه‌ای از پرشمار متفکرانی باشد که در استانبول و به ویژه، تحت تأثیر حلقه‌های پان‌ترک آن دچار استحالۀ هویتی شدند. عبدالرئوف فطرت در دوران تحصیل در استانبول، در دهۀ دوم قرن بیستم میلادی، در مؤسسه‌ای تحصیل کرد که یوسف آقچورا مدرس تاریخ ترک آن بود و بی‌تردید این تعامل در نضج افکار پان‌ترکیستی وی مؤثر بوده است. ادیب خالد در این‌باره چنین می‌گوید:

(( در ۱۹۱۴م، فطرت در مدرسه‌الواعظین، مدرسه‌ای که از منظر ساختاری و اصولی در آن سال با هدف تربیت نسل نوینی از شخصیت‌ها و کارگزاران دینی دچار تغییراتی شده بود تحصیل می‌کرد. برنامۀ درسی جامع و متنوع این مدرسه دربرگیرندۀ درسی تحت عنوان تاریخ ترک نیز می‌شد که آقچورا، نظریه‌پرداز برجستۀ پان‌ترکیسم، آن را ارائه می‌کرد)). [۲۸]

البته شایان توجه است که شخص اسماعیل بیگ گاسپرینسکی نیز خود از ترک‌زبانان و مسلمانان آسیای مرکزی غفلت نمی‌ورزید. چنانکه در ۱۸۹۳م و در پی دعوت امیر بخارا (این دعوت از سوی امیر عبدالاحد خان صورت گرفته بود) گاسپرالی با امید راه‌اندازی مدارسی بر پایۀ روش جدید خویش عازم بخارا شد و دیدارهای تأثیرگذاری را با برخی متفکران منطقه برگزار کرد.

از سوی دیگر شایان توجه است که شفیقه، دختر اسماعیل بی گاسپرالی، خود از روزنامه‌نگاران، سیاستمداران و سردمداران حرکت‌های ترک‌گرایانه بوده است. وی در دوران حیات پدر همکاری‌های گسترده‌ای با وی داشت. شفیقه ویراستار مجلۀ تربیت نسوان، ضمیمۀ ویژۀ بانوان روزنامۀ ترجمان، بود. او همچنین سابقۀ نمایندگی مجلس کریمه[۳۰] را نیز در کارنامه داشته و پیشینۀ تکاپوهای وی آنچنان پررنگ و پربار بوده است که برخی وی را رهبر جنبش زنان ترک‌زبان روسیه در قرن بیستم میلادی خوانده‌اند. [۳۱]

جالب توجه است که شفیقه گاسپرالی همسر نسیب یوسف‌بی‌لی،[۳۲] نخست وزیر دولت مساوات باکو، بود و در این ازدواج نیز می‌توان حالتی مشابه با آنچه را در ازدواج اسماعیل‌بی و زهرا خانم به وجود آمد ملاحظه کرد و آن‌ را از مصادیق وصلت‌های ترک‌گرایانه دانست. ملاحظه می‌شود که شخصیت‌های تأثیرگذاری نظیر اسماعیل بی گاسپرالی کریمه‌ای، یوسف آقچورای دارای خاستگاه ولگای میانی، نسیب یوسف بی‌لی آذری نه تنها به علت اشتراک اندیشه و آرمان بلکه به دلیل ازدواج و خویشاوندی به هم پیوند می‌خورند.

در این میان باید نکاتی را نیز مورد توجه قرار داد که چنانکه پیش‌تر اشاره شد از مصادیق دشواری در قضاوت پیرامون کارنامۀ این شخصیت‌ها و رویکردهایشان و بالتبع نشو و نمای ترک‌گرایی است. آن‌گونه که ملاحظه شد انگلیسی‌ها پدیدۀ ترک‌گرایی را همسو با منافع خود می‌دیدند و علاوه بر ترجمه و چاپ برخی مقالات ترک‌گرایان در نشریات انگلیسی، سفر ۱۹۱۲م گاسپرالی از طریق استانبول و قاهره به هندوستان، با هدف تبلیغ روش جدید آموزش خود، همان اصول جدید و استقبال گرمی که از سوی نمایندگان جوامع اسلامی هند از وی به عمل آمد، چنانکه وی این سفر را بسیار موفقیت‌آمیز ارزیابی می‌کرد،[۳۳] خود یکی از شواهد علاقۀ دستگاه‌های نظارتی بریتانیا به بسط فعالیت‌های نظایر گاسپرالی است اما از سوی دیگر باید توجه داشت که گاسپرالی به نحوی فعالیت می‌کرد که در طول سی سال انتشار روزنامۀ ترجمان و ضمائم آن در دوران حیات وی و البته، تکاپوهای وی در گسترش مدارس اصول جدید، دستگاه‌های امنیتی روسیه اقدام به بازداشت و یا آزار آشکار وی و یا توقیف نشریات یا مدارسش نکردند. [۳۴]

به هر روی باید از منظر دیگری نیز به تکاپوهای وی نگریسته شود. چنانکه فریزر وی را چنین معرفی می‌کند:

((یکی از چهره‌های برجستۀ ناسیونالیست‌های سکولار مسلمان در این دوره (اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم میلادی) اسماعیل‌بیگ غصپرینسکی، از تاتارهای کریمه و تحصیل‌کردۀ روسیه، بود که سعی داشت مسلمان‌های روسیه را بر اساس یک زبان مشترک، که بر ترکی عثمانی استوار بود، متحد سازد (این زبان می‌توانست برای تاتارهای کریمه و آذری‌ها مفهوم باشد ولی برای مردم عامی ولگا، ترکستان و استپ‌های قزاق همانند جغتایی زبان قدیمی ادبی نامفهوم بود). وی اگرچه در زمینۀ ترویج زبان مشترک پیشرفت چندانی نداشت لیکن زمینه‌های لازم را جهت ارتقای آگاهی سیاسی مسلمان‌های روسیه فراهم آورد. وی نه فقط خواهان جدایی از روسیه نبود بلکه برعکس بر این اعتقاد بود که روسیه می‌تواند در مقام یک قدرت حامی و حافظ منافع اقوام ترک جایگزین بریتانیا گردد.

به گفتۀ غصپرینسکی,در لحظاتی از ضرورت تاریخ، نواحی ریازان، قازان، آستراخان، سیبری، کریمه و حتی خانات ماورای قفقاز بخشی از روسیه شدند و در ازمنۀ اخیر نیز امپراتوری روسیه برخی از خانات آسیای میانه را به قلمرو خود ملحق ساخته است. ما فکر می‌کنیم که روسیه به مرزهای طبیعی خود دست نیافته است ولی بر این باوریم که دیر یا زود مرزهای روسیه تمام اقوام تاتار را در خود جای خواهد داد… شاید در آینده روسیه به یکی از مهم‌ترین دولت‌های مسلمان تبدیل شود که فکر نمی‌کنم به هیچ‌وجه از اهمیت آن در مقام یک قدرت مسیحی بکاهد،.

غصپرینسکی نمونۀ گویای بورژوازی ناسیونالیست مسلمانی بود که به رکن اصلی نهضت جدیدی تبدیل شد. جدیدی‌گری در آغاز نسبت به سلطۀ روس حسن‌ظن داشت چراکه [جدیدی‌ها] در مقام رویارویی با مسلمان‌های متعصب یا قدیمیست‌ها، که تزاریسم را ,نامقدس، می‌دانستند، به حمایت روس‌ها چشم داشتند)). [۳۵]

ملاحظه می‌شود که فریزر تکاپوهای گاسپرالی را در جبهۀ روسیه ارزیابی می‌کند، حال از سوی دیگر نگرانی‌هایی که در بین برخی متولیان ذی‌نفوذ فرهنگی و تربیتی روس در قبال تکاپوهای امثال گاسپرالی وجود داشت نیز شایان توجه است. لازرینی در مقاله‌ا‌ی با عنوان ((از باغچه‌سرای تا بخارا در ۱۸۹۳: سفر اسماعیل بیگ گاسپرینسکی به آسیای مرکزی)) [۳۶] نکات جالب توجهی را مد نظر قرار می‌دهد که از آن جمله می‌توان به موضع نیکلای پتروویچ استروم‌اف،[۳۷] نظریه‌پرداز و طراح مکانیزم روسی‌سازی متصرفات امپراتوری روسیه در آسیای مرکزی، نسبت به تکاپوهای اسماعیل بی گاسپرالی اشاره کرد. لازرینی می‌نویسد که استروم‌اف پس از ملاحظۀ روزنامۀ ترجمان و آشنایی با شیوه مدارس اصول جدید گاسپرالی، ضمن ابراز تعجب از اینکه فردی ناشناس و غیرروس در حالی که منصبی نیز در دستگاه دیوان‌سالاری تزاری ندارد به خود اجازه داده است که به این حوزه‌ها وارد شود، بیان می‌دارد که گاسپرالی از آن قماشی است که ((اشتهای زیادی برای در خدمت گرفتن مزیت‌ها و دستاوردهای فرهنگ روسی برای محافظت از فرهنگ خودشان دارند)). این اظهارات می‌تواند نشانگر وجهی از مخالفت‌های موجود در برابر فعالیت‌های گاسپرالی باشد.

در واقع، ابراز مخالفت‌های جدی علیه تحرکات نظایر گاسپرالی در سطوح عالی فرهنگی می‌تواند شاهدی بر محدودیت‌های پیشِ روی وی در آن دوران باشد. چنانکه به نظر می‌رسد، هم‌چون هر تکاپوی سیاسی دیگر، نوسان میان کانون‌های قدرت‌ و حرکت بر لبۀ خطوط قرمز گریبانگیر شخصیت‌هایی نظیر گاسپرالی نیز بوده است اما محوریت ترک‌گرایی و هویت‌طلبی، که در مواجهه با موجودیت‌های پیرامونی یعنی اقوام و قدرت‌های غیر ترک‌زبان تجلی می‌یافت، جوهر آشکار تحرکات ایشان بوده است که نمونه‌های زیادی از آن در کارنامۀ گاسپرالی به منزلۀ نمونه ای از این شخصیت‌ها وجود دارد؛ برای مثال، گاسپرالی در همان گام نخست اولین شمارۀ روزنامه‌اش، ترجمان، را در آوریل ۱۸۷۳م و در صدمین سالروز ضمیمه‌ ساختن کریمه به روسیه، انتشار داد که با توجه به رویکردهای سی سالۀ بعدی وی حاوی پیام‌های آشکاری بود. او با استفاده از اولین فرصت مناسب، که در ۱۹۰۵م و با شکست روسیه از ژاپن و وقوع انقلاب و تضعیف حاکمیت تزاری و ایجاد فضای باز سیاسی فراهم شد، زبان روسی را از روزنامه‌اش حذف کرد (روزنامۀ وی دوزبانه بود) و تنها به انتشار آن به زبان ترکی (نسخۀ اصلاح شدۀ زبان تاتاری نزدیک به ترکی عثمانی) پرداخت. [۳۸]

جالب است در حالی‌که فریزر گاسپرالی را، متفکری سکولار می‌خواند لاندو نیز نکاتی مؤید این مدعا را طرح می‌کند:

((به هر روی به مرور روزنامۀ ترجمان به عنوان الهام‌بخش و پیش قراول اندیشه‌های پان‌ترکی با صراحت فزاینده‌ای از ایجاد اتحادیه‌ای از تمام مردم ترک در روسیه طرفداری می‌کرد. یک گزارش پلیس مخفی روسیه، اوخرانا،[۳۹] نشان می‌دهد که به گمان درست آنها، تبلیغات اسلامی این نشریه و نشریات دیگر به عنوان پوششی برای پان‌ترکیسم مورد استفاده قرار می‌گرفت)). [۴۰]

برای نمونه‌ای از رویکردهای مذهبی مورد اشاره می‌توان به روزشماری که اینچی بومان دربارۀ زندگی گاسپرالی تدوین کرده است مراجعه کرد، آن‌جا که بومان در مورد اهم وقایع زندگی گاسپرالی در ۱۹۰۸م چنین می‌گوید: ((در ماه مارس، روزنامه‌ای را به زبان عربی در قاهره به نام النهضت منتشر کرد ولی انتشار این روزنامه به بیش از سه شماره نرسید. در ماه مه، بیست و پنجمین سال انتشار ترجمان نه تنها در باغچه‌سرای و با حضور نمایندگانی از گروه‌های مختلف ترک، بلکه در جاهایی دیگر نیز جشن گرفته شد. این واقعه از سوی بسیاری همانند یک جشن ملی مورد استقبال قرار گرفت. با اعتقاد بر ضرورت انجام اصلاحات فرهنگی، اجتماعی و مذهبی در جهان اسلام، در خلال سال‌های بعد، گاسپرالی سفرهایی به استانبول و قاهره به منظور کوشش برای فراهم آوردن زمینۀ برگزاری همایش مسلمانان انجام داد. اما ایدۀ وی محقق نشد)). [۴۱]

حال این پرسش مطرح می‌شود که آیا می‌توان وی را به سادگی متفکری سکولار دانست؟ آیا توجه وی نسبت به جوامع اسلامی هم‌چون مصر، صرفاً یک تاکتیک بوده است؟ به هر روی، واقعیت این است که اگر ترک‌گرایی معطوف به هویت‌طلبی شالودۀ اندیشه و تکاپوهای وی دانسته شود، آنگاه سایر رویکردها، به منزلۀ حاشیه‌هایی در خدمت اصل، قابل تحلیل و تعلیل خواهند بود. این‌گونه است که انگلوفیل، روسوفیل، اسلام‌گرا و یا سکولار بودن گاسپرالی یا برخی دیگر از همانندان وی در واقع هر یک به داوری‌ای احتمالاً سطحی مبتنی بر قضاوت دربارۀ وجهی از تکاپوهای ایشان تقلیل خواهد یافت.

در اینجا توصیفی از لاندو در مورد رویکردهای گاسپرالی می‌تواند روشنگر باشد. وی در مورد راهبرد و ابزارهای گاسپرینسکی در طرح اندیشه‌های پان‌ترکی در روزنامه‌اش چنین می‌گوید:

((ترجمان، که دقت داشت مخالفت و دشمنی ملاها را برنینگیزد (و حتی برای جلب نظر آنها تلاش کرد)، از ناسیونالیسم غیرمذهبی (سکولار) که رنگ و بوی قطعی پان‌ترکی داشت طرفداری می‌کرد. به دلیل سانسور رسمی مطبوعات احساسات پان‌ترکی با احتیاط بیان می‌شد. رهیافت اساسی گاسپرینسکی در طرفداری از پان‌ترکیسم، تلاش برای تشکیل اتحادیه‌ای از تمام گروه‌های ترک‌تبار روسیه، تحت ارشاد معنوی ترکیه بود که بر اساس فرهنگ بازیافتۀ متکی بر یک زبان مشترک یعنی نسخۀ اصلاح شدۀ زبان تاتاری کریمه استوار بود. تأکید بر زبان امری تصادفی نبود. اصلاحات برنامۀ درسی ,اصول جدید، گاسپرینسکی و نشریۀ ترجمان، هر دو، از یک زبان مشترک به عنوان برترین ابزار نزدیکی (و به واقع اتحاد بعدی) تمام مردمان ترک‌تبار طرفداری می‌کردند. از آن‌جا که تفاوت‌های لهجه‌ای در اصل تنوعات دستوری را دربرمی‌گرفت برای پالایش زبان از کلمات خارجی، نظیر کلمات دارای ریشۀ روسی، عربی و فارسی که گمان می‌رفت تنها در بخشی از زبان‌های ترکی استفاده می‌شد تلاش ویژه‌ای صورت گرفت و جایگزین ساختن آنها با کلمات دیگر ترکی یا ترک‌تبار، نظیر آنچه که در امپراتوری عثمانی مورد استفاده قرار می‌گرفت، از اهداف دیگر اصلاح زبان بود. به موازات آن تلاش دیگری نیز (اما ظاهراً با موفقیت کمتر) در جهت به کمینه رساندن تنوع صوت‌شناسی صورت گرفت. نتیجۀ کار ایجاد زبانی مابین ترکی عثمانی و تاتار بود که می توانست به طور معقول برای هر دو گروه و نیز دیگران قابل درک باشد. این ترکیب، که زبان مشترک (لسان عمومی) خوانده می‌شد، یکی از عوامل مؤثر در موفقیت ترجمان بود که نه تنها به جنوب روسیه بلکه به آسیای مرکزی و ترکستان شرقی نیز می‌رسید و شمارگان آن در دهۀ ۱۸۸۰م به هزار و حدود بیست سال بعد به شش هزار می‌رسید، که در آن زمان یک رقم مؤثر محسوب می‌شد)). [۴۲]

البته خاطرنشان می‌شود که گاسپرالی در جا انداختن زبان مورد استفاده در ترجمان به منزلۀ زبان مشترک مردم ترک‌زبان توفیقی حاصل نکرد. در اینجا ذکر نکته‌ای به ظاهر شوخ‌طبعانه ضروری به نظر می‌رسد: ادوارد لازرینی در مقاله‌ای تحت عنوان ((ترجمان [روزنامه] اسماعیل بی گاسپرالی)) [۴۳] به ارائۀ جزئیاتی دربارۀ چاپ و نشر روزنامۀ ترجمان می‌پردازد و می‌نویسد که گاسپرالی تا ۱۹۰۵م، کهترجمان را هم زمان به دو زبان روسی و ترکی چاپ و نشر می‌کرد، ابتدا مقالات خود را به روسی می‌نوشت و سپس، متن روسی را به ترکی ترجمه می‌کرد چنانکه عبدالرشید ابراهیم‌اف[۴۴] مدعی بود این شیوۀ کار گاسپرالی بدین دلیل بود که وی مهارت کافی را برای نوشتن به زبان ترکی نداشت!

باید توجه کرد که این مدعا در مورد فردی که مروج به اصطلاح زبان ترکی پیراسته‌ای بود دست‌کم قابل تأمل است و هر چند می‌توان دلایل زیادی را برای اخذ چنین روشی در نوشتن مقالات از سوی گاسپرالی برشمرد اما می‌تواند نشانه‌ای باشد بر اینکه گاسپرالی خود نیز در متن فرایند اصلاح زبانی خویش قرار داشته و شاید بسیاری از اصلاحات را به موازات به نگارش درآوردن مقالات خویش دنبال و در واقع نوعی فرایند ترجمه را پیگیری می کرده است!

به هر روی این روایت بیش از هر چیزی می‌تواند نشانگر دشواری و پیچیدگی داوری در مورد کارنامۀ یکی از مبدعان پان‌ترکیسم به منزلۀ یک نمونه باشد. البته، همین پیچیدگی‌ها و دشواری‌ها در بررسی کارنامۀ سایر رهبران و پیشقراولان پان‌ترکیسم نیز وجود دارد.

دوران تحصیل احمد آقا اوغلو در پاریس،[۴۵] که خود را ایرانی می‌دانست و خبرنگاری ایرانی ‌معرفی می‌کرد و رویکردهای ترک‌گرایانۀ وی در دوران بعدی حیات او، دوران حضور محمد امین رسول‌زاده در تهران و انتشار روزنامۀ ایران نو و هیجانی که با آن تکاپوهای مشروطه‌خواهان ایرانی را در مبارزه با استبداد محمدعلی‌شاه و رویدادهای پس از آن دنبال می‌کرد[۴۶] و نقش ستیزه‌جویانۀ وی در ادامۀ حیاتش علیه ایران و بسیاری نمونه‌های دیگر نشانگر واژگونی‌های فکری و استحاله‌هایی بود که به دلایل گوناگون در اندیشه و عمل این شخصیت‌ها به وقوع پیوست.

وطن در کلام ترک‌گرایان

به نظر می‌رسد که در مورد مبدعان پان‌ترکیسم بهتر است ابتدا این شخصیت‌ها را به دو دستۀ متفکران ذیل سلطۀ روسیه و متفکران دارای خاستگاه عثمانی ترکیه‌ای تقسیم کرد. در حالی‌که متفکران روسیه‌ای بیش از هر چیزی دغدغۀ حفظ سرزمین، زبان و یا فرهنگ مورد ادعای خود را در برابر استیلای روس‌ها و ایستادگی در برابر فرایند روسی‌سازی داشتند، متفکران ترکیه‌ای، در دوران دشوار و مشقت بار گذر از عثمانی به ترکیۀ کنونی، بلندپروازی‌های ناکام عثمانیان را در مرزهای شرقی تا سرزمین‌های دوردست افسانه‌ای دستمایۀ ادعاهای خود می ساختند. سه‌ویتوخوسکی در مورد ضیا گوک‌آلپ چنین می‌گوید:

((وی نوزایی ملی ترک را در دولت عثمانی تبلیغ می‌کرد، این فراخوان پا به پای تصور وی از توران وطن اساطیری ترکان و مهد تاریخ آنان پیش می‌رفت. گوگ‌آلپ در یکی از اشعارش می‌گوید:

اغوزخان چهره‌ای مبهم و ناشناس برای دانشمند

با دل من آشنـا و بسیار شناخته شده است

نیاخاک ترک‌ها نه ترکیه نه ترکستان است:

ســـرزمین کبیرِ ابدی است، توران است)). [۴۷]

البته، جالب است که وی نسبت خویش را با دانش تاریخ را نیز بی‌پرده آشکار می‌کند و به صراحت در شعرش می‌گوید که ادعاهایش نه بر پایۀ شاهد یا مدعایی علمی بلکه بر پایۀ احساساتی است که به سادگی از منظر دانش روان شناسی می‌تواند نوعی توهم[۴۸] ارزیابی شود. البته، مفهوم و مرزهای وطن در اندیشۀ وی سیال بود چنانکه با آگاهی به این امر ‌که توران آرمانی دوردست و در بهترین حالت عالی‌ترین دستاورد پان‌ترکیسم خواهد بود یا شاید با وقوف به موهومی بودن توران افسانه‌ای آرمان‌های شدنی تر را دستمایه قرار داد. سه‌ویتوخوسکی در این خصوص می‌گوید:

((گوک‌آلپ برای کوتاه‌مدت جانشین واقعی‌تری پیشنهــاد کرد: امروزه ترک‌هایی که وحدت فرهنگی برایشان آسان خواهد بود ترکان اوغوزند، یعنی ترکمن‌ها، زیرا ترکمن‌های آذربایجان، ایران و خوارزم مانند ترک‌های ترکیه از نسل اوغوزند. بنابراین، ایدئال فوری ما برای ترکیسم باید وحدت اوغوز یا ترکمن باشد. منظور از این وحدت چیست؟ اتحاد سیاسی؟ در حال حاضر، نه! نمی‌توان گفت که در آینده چه روی خواهد داد اما در حال حاضر هدف ما فقط وحدت فرهنگی قوم اوغوز است)). [۴۹]

در اینجا با در نظر داشتن مفهوم ستیزه‌جویانه و توسعه‌طلبانۀ وطن در اندیشه و کلام ضیاء گوک‌آلپ، به منزلۀ یکی از برجسته‌ترین متفکران پان‌ترکیسم در ترکیه، برای آشکار شدن تفاوت نگاه‌های ناشی از تفاوت انگیزه‌ها و محرک‌ها به انعکاس مفهوم وطن در کلام گاسپرالی به عنوان برجسته‌ترین شخصیت ترک‌گرای روسیه، می پردازیم.

رضا الدین فخرالدین، در جایگاه یکی از برجسته ترین متفکران جدیدی گری در ولگای میانی و همچنین به عنوان یکی از دوستان اسماعیل بی گاسپرالی، در یکی از شماره های ترجمان، در ۱۸۸۵م، گزارشی در مورد هزینه‌ها و موفقیت‌های ترجمان نوشته است:

((امروز ترجمان وارد سومین سال حیاتش می‌شود. اجازه دهید که به خوانندگان در مورد کاربرد و اهداف ترجمان بگویم، نشریه‌ای که با آرمان ارتقای سلامت و سعادت وطن ما، وطن ترک‌ها و همین‌طور مسلمانان ساکن روسیه تأسیس و انتشار یافته است)). [۵۰]

مشاهده می‌شـود که گاسپرینسکی به طور مبهمی از سویی از وطن ترک‌ها و از سوی دیگر از مسلمانان روسیه نام می‌برد. هر چند کارنامه و عملکرد گاسپرالی نشانگر این است که وی ترکیه را به منزلۀ الهام‌بخش ترک‌گرایی مدنظر داشته است بدون تردید در گام نخست حفظ زادگاهش کریمه از روسی‌سازی کامل و در گام دوم ایجاد همگرایی میان ترک‌زبانان روسیه هدف وی از انجام تکاپوهای بلافصل بوده است.

مسلمانان روسیه بازیگران نقش اصلی

متفکر تاجیک، نماز حاتم‌اف، در حالی‌که پیدایش پان‌ترکیسم را به ترکیه نسبت می‌دهد، در مورد مسلمانان ترک‌زبان روسیه چنین می‌گوید:

((ترک‌پرستی در حدود امپراتوری روسیه بین ملت‌چیان تاتار و قریم و پوالژی (از شهرهای روسیه) هم‌آوازی زیاد پیدا کرد زیرا آنها در این رویه واسطۀ یگانۀ جدایی از دولت روسیه را می‌دیدند)). [۵۱]

لاندو نیز در همین مورد اشاره می‌کند:

((دو اثری که روزشمار تاریخ پان‌ترکیسم را به دست داده‌اند و البته به ترکیه نیز اشاراتی داشته‌اند یکی تورک چولوک،[۵۲] اثر یوسف آقچورا، که در انتهای سالنامۀ تورک ییلی[۵۳] توسط او در ۱۹۲۸م تدوین شد و تورک چولوئون تاریخی[۵۴] اثر حسین نامق اورکون[۵۵] هستند که اثر دوم شانزده سال بعد منتشر شد و شدیداً از تحلیل آقچورا اقتباس کرده است)). [۵۶]

وی در ادامه تأکید می‌کند که هرچند ترکیه را الهام‌بخش حرکت‌های پان‌ترکی می‌داند اما معتقد است که آغاز آگاهی ملی در میان گروه‌های ترک‌تبار روسیه عامل بسیار مهمی در ظهور پان‌ترکیسم در اواخر دوران امپراتوری عثمانی بوده. [۵۷]

سرشماری ۱۸۹۷م روسیه حاکی از آن بود که از کل جمعیت ۱۲۵٬۶۰۰٬۰۰۰ نفری روسیه مجموع جمعیت ترک‌تبار به ۱۳٬۶۰۰٬۰۰۰ یا به عبارتی ۱۱ درصد می‌رسید. در این دوران، دو سیاست مسیحی ساختن و روسی‌ساختن به منزلۀ تهدید برای مسلمانان روسیه مطرح بود. بسیاری از این گروه‌های ترک‌تبار با ایستادن بر سر دین و ریشه‌های محلی خود، یعنی اسلام و ترک‌گرایی، که هر دو به طور جدا و مشترکاً نقاط وحدت آنها بود، واکنش نشان دادند. از آنجا که گروه‌های ترک‌تبار منزوی بودند، جست و جوی آنها برای یافتن متحدان بالقوه طبیعتاً در چارچوب محدوده‌های پان‌اسلامیسم، پان‌ترکیسم یا هر دو قرار می‌گرفت. پان‌اسلامیسم به ویژه به خاطر نزدیکی نسبی امپراتوری عثمانی و تلاش‌های سلطان عبدالحمید دوم از اواخر قرن نوزدهم میلادی برای تقویت پیوندهای اسلام‌گرایانه و گروه‌های اسلام‌گرا قابل دسترس و مناسب بود. [۵۸] نباید از خاطر برد که برای بسیاری از مسلمانان ترک روسیه دو ویژگی مسلمان و ترک یا تاتار بودن دو روی یک سکه بود که هویت ملی آنها را تشکیل می‌داد. [۵۹] این دو مشخصه نه تنها هیچ تناقضی با یکدیگر نداشتند بلکه مترادف محسوب می‌شدند. البته، باید توجه شود که این همسویی و عدم تناقض با آغاز قرن بیستم میلادی رو به کمرنگ شدن گذاشت و سیر حوادث بعدی نیز این روند جدایی را سرعت بخشید به نحوی که در دوران پس از انقلاب بلشویکی و تضعیف اسلام در این کشور و بنا شدن ترکیۀ نوین برپایۀ اصول لاییک، بر ویرانه‌های تختگاه آخرین خلافت اسلامی، در کنار فضای سیاسی نیمۀ اول قرن بیستم، که مبتنی بر اندیشۀ ناکارآمدی دین در مسائل سیاسی و چیرگی اندیشه‌های لاییک بود، دیگر دین نمی‌توانست در برابر اندیشه‌های ملی و قوم‌گرایانه عرض اندام کند. برای توصیف این روند می‌توان به مقاله‌ای که زکی ولیدی طوغان با نام ((آیندۀ حکومت‌های اسلامی در نظر ابن‌خلدون)) (ابن‌خلدون نظرنده اسلام حکومت‌لرین استقبالی) در مجلۀ بیلگی مجموعه‌سی (مجموعۀ بیلگی) (استانبول، ۱۹۱۴، ش ۷) به چاپ رساند اشاره کرد. وی در این مقاله ضمن نقد تئوکراتیسم برای ترک‌ها، از تلاش‌های محمد عبده، مفتی مصر؛ محمود اسد ترکیه‌ای (۱۸۵۷ـ۱۹۱۴م)، حقوق دان و مؤلف کتاب‌هایی چون اصول فقه و حقوق دولت‌ها ؛ و موسی جارالله بیگ یف روسیه‌ای در راه اصلاح اصول اسلامی و اساس قرار دادن آن برای قوانین جدید انتقاد کرده است. این مقاله بعدها مورد تقدیر و توجه آتاتورک قرار گرفت. [۶۰]

در اینجا با نگاهی به ملی‌گری ترکی در بستر ترکیه مشاهده می‌شود که این پدیده هم‌چون رشته‌ای از نهضت‌های متوالی به نظر می‌رسد که شالوده‌ها و هدف‌های اندیشه‌ورزانۀ آنها با یکدیگر تفاوت و غالباً معارضه داشته‌اند؛ مثلاً، مفاهیم جهان‌شمول اتحاد اسلام، که پس از عبدالحمید (۱۸۷۶ـ۱۹۰۰م) پیدا شد، سپس به اندیشه‌های اتحاد تورانی ترکان جوان (۱۹۰۸ـ ۱۹۱۸م) مبدل شد که در جنگ آزادی (۱۹۱۹ـ۱۹۲۲م) و جمهوری (از ۱۹۲۳م) از میان رفت و به صورت مفهوم محدود ملی‌گرایی ترکی درآمد. [۶۱]

واقعیت این است که شکست و فروپاشی امپراتوری عثمانی ایدئولوژی‌های عمدۀ سیاسی رایج در سال‌های آخر عمر آن ‌را بی‌اعتبار کرد. در این شرایط عثمانی‌گری علت وجودی خود را از دست داده بود و پان‌اسلامیسم و پان‌ترکیسم نیز هیچ‌کدام موفق به نجات امپراتوری نشده بودند. [۶۲] چنانکه در فاصلۀ دهه‌های بیست تا چهل میلادی دولت ترکیه بر اساس مصالح سیاسی، در راه کوشش‌های ترک‌گراهای افراطی در داخل خاک خود محدودیت‌ ایجاد می‌کرد و به صورت رسمی کمالیسم با تعاریف و مشخصه‌های خود به عنوان رویکردی برای داخل مرزهای ترکیه، دنبال می‌شد. [۶۳] در این دوران، جدی‌ترین حامیان اندیشه‌های ترک‌گرایی در ترکیه و جهان متفکران مسلمان روسیه‌ای از جمله یوسف آقچورا، ایاز اسحاقی، عبدالله بطال تایماس، زکی ولیدی طوغان و محمد امین رسول‌زاده بودند که بیش‌تر آنها از حکومت شوروی گریخته بودند. [۶۴]

نگاه ترک‌گرایـــان به موجودیت‌هـــای پیرامونــی

با توجه به وجوه مخاصمه‌جویانۀ پان‌ترکیسم نسبت به موجودیت‌های پیرامونی یافتن شواهد دال بر این رویکرد کار دشواری نیست که البته برخی از موارد آن ریشه‌ در رقابت‌های اقتصادی و البته مداخلات قدرت‌های ثالث نیز داشت که درگیری بین تاتارها و ارمنیان در قفقاز نمونۀ آن بود اما یکی از مصادیق جالب رویکرد ستیزه‌جویانۀ ترک‌گرایی نسبت به زبان و فرهنگ‌های پیرامونی را می‌توان در گزارش کوتاهی که گاسپرالی دربارۀ دومین سفرش به باکو، در ترجمان نوشته است، ملاحظه کرد:

((در ۱۸۹۳م برای دومین بار خودم را در باکو یافتم. در نخستین سفر، هم‌سفر صفرعلی بی ولی‌بی‌اف[۶۵] بودم. در این سفر بود که در راه رسیدن به باکو نخستین بار از قفقاز گذر کردم. ما به ویژه علاقه مند به یافتن آگاهی در مورد کسب و کار و بازرگانی در خصوص مردم مسلمان منطقه بودیم. صفرعلی‌بی با توجه به پیشه‌اش، تجارت، علاقه مند به انجام سرمایه‌گذاری‌هایی در قفقاز و باکو بود. ما در باکو با تعدادی از بازرگانان متمکن و صاحبان صنعت دیدار کردیم. صفرعلی‌بی کارگاه بزرگی را خریداری کرد و تصمیم گرفت که هم زمان با تأسیس یک چاپخانه به انتشار یک روزنامه نیز اقدام کند. افرادی که وی با آنها به مذاکره پرداخت به دلیل اینکه این سرمایه‌گذاری را سودآور نمی‌دانستند این عمل صفرعلی‌بی را قابل درک نمی‌دانستند. در این میان افراد معدودی بودند که انتشار روزنامه‌ای مشابه ترجمان، که لزوماً به طور ذاتی اسلامی نبود، را قابل تأمل می‌دانستند. آنها مخصوصاً علاقه‌ای به اشکال و محصولات نوین فرهنگی نظیر روزنامه یا شیوه‌های جدید آموزش و ادبیات نوین نداشتند و می‌گفتند برای ما ایمان به خدا کافی است.

به هر روی صفرعلی‌بی با شادمانی بر طرح خویش پای فشرد و سرانجام روزنامه آغاز به کار کرد. ما در این سفر هم‌چنین متوجه شدیم که بیشتر عناصر سطح بالا و فرهیختۀ جامعۀ باکو به فارسی سخن می‌گویند و مردم محلی برقراری ارتباط با آنها را بسیار دشوار می‌یابند. حال در دومین سفر خود خرسندم از اینکه [به خوانندگان ترجمان] گزارش دهم که در حال حاضر زبان ترکی از سوی تمامی اقشار جامعۀ باکو مورد استفاده قرار می‌گیرد، روزنامه رونق یافته و مخاطبان زیادی یافته است و مردم منطقه در حال گام نهادن به آیندۀ نوینی هستند)). [۶۶]

ملاحظه می‌شود که وی با خرسندی از به حاشیه رفتن زبان فارسی در باکو به منزلۀ یک موفقیت، غیر مستقیم، روزنامۀ صفرعلی‌بی را در این دگرگونی مؤثر می‌داند، روزنامه‌ای که برپایۀ الگوی ترجمان و به اعتراف خود گاسپرینسکی، در سطرهای بالا، روزنامه‌ای نه لزوماً اسلامی، چاپ و منتشر شد. این گفته‌ها می‌تواند تجلی بی‌پردۀ آرمان‌های پدر ترک‌گرایی باشد.

میان‌پرده‌ای از هویت ایرانی و ترک‌گرایی

آن‌گونه که پیش‌تر اشاره شد بسیاری از صاحب نظران پدید آمدن ترک‌گرایی را در بدو امر مواجهه‌ای با اسلاوگرایی می‌دانند چنانکه لاندو در این خصوص چنین می‌گوید:

((ادعای ریشۀ مشترک همۀ گروه‌های ترک‌تبار، که امکان و مطلوبیت اتحاد آینده را در بر داشت، بیشتر پاسخی به پان‌اسلاویسم[۶۷] و فشارهای آن (هم‌چون روسی‌کردن) بود. این امر، به ویژه، با توجه به افزایش فعالیت‌های پان‌اسلاوی اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم میلادی، که برای نمونه در سیاست‌های ایزولسکی[۶۸] (وزیر خارجۀ تزاری) تجسم یافت، روی داد…)). [۶۹]

در حالی‌که نباید از خاطر برد که وجه ضد ایرانی ترک‌گرایی در عمل بسیار پررنگ شد اما از سوی دیگر باید توجه داشت که هر چند رویکردهای ترک‌گرایانه آسیب‌های زیادی بر پیکرۀ هویت ایرانی ایران فرهنگی وارد آورد اما هویت دیرپا و ریشه‌دار ایرانی هیچ‌گاه مولود مواجهه‌ای با فرآیندی نظیر ترک‌گرایی، که نه سرانجامی در آناتولی و نه در روسیه یافت، نبود.

شایان ذکر است که از سوی دیگر، مجامع فکری ایران نیز در برابر هجمه‌های این پدیده هیچ‌گاه ساکت ننشستند چنانکه مباحثات نوشتاری میان متفکران و روزنامه‌نگاران ایرانی و برخی همتایان آذری ایشان در آن‌سوی ارس، بر سر تغییر نام آران به آذربایجان، در ۱۲۹۶ش، که مدت ها به طول انجامید،[۷۰] خود یکی از موارد مستند واکنش جوامع فکری ایران به سنگینی گام‌های ترک‌گرایانه بر پیکرۀ ایران‌زمین است.

به هر روی شایان توجه است که حتی پیش از چاپ مقالات موهنی نظیر رؤیای روشنی بیگ در نشریات ترک‌گرای استانبول که دست‌پخت انجمن ترک اوجاقی و محصول حمایت‌های دولت ترکیه بود یا موارد چاپ شده در جراید باکو علیه هویت ایرانی و برانگیخته شدن واکنش‌های دفاعی در داخل ایران، مسئلۀ تعریف و محدوده‌های هویت ایرانی برای بسیاری از متفکران و زعمای امور ایران روشن و مشخص بوده است. یکی از مصادیق این مدعا اتفاقی است که در سفر مظفرالدین شاه به فرنگ و توقف کوتاه وی در باکو، رخ داد. هنگامی‌که زین‌العابدین تقی‌یف شخصیت متمول و معتبر باکو از شاه ایران گلایه می‌کند و می گوید: ((در حالی که من مسلمان هستم پس چرا به جای آنکه در خانۀ من منزل کنید رفتید و در خانۀ تومانیانس، که ارمنی است، میهمان شدید؟)). مظفرالدین شاه پاسخ می‌دهد: ((تو اگرچه مسلمان هستی اما تبعۀ دولت روس می‌باشی، در حالی‌که تومانیان رعیت خود من است. تبعۀ ایران است. خانۀ او خانۀ من است)). [۷۱]

در پایان، لازم به ذکر است که هرچند به زعم بسیاری از پژوهشگران پان ترکیسم مولود مواجهه ای با پان اسلاویسم است اما هم‌چون دهه‌های گذشته، کماکان، نوک پیکان پان‌ترکیسم، ولو به اشکالی نوین، به سوی فرهنگ و هویت ایرانی نشانه رفته است.

پی نوشت ها :

منابع:

بردیایف، نیکلای. ریشه‌های کمونیسم روسی و مفهوم آن. ترجمۀ عنایت‌الله رضا. تهران:خورشیدآفرین، ۱۳۸۳.

بیات، کاوه. ((ناسیونالیسم ترک و ریشه‌های تاریخی آن)). نگاه نو. ش ۴. دی ۱۳۷۰.

ـــــــ (گردآورنده).آذربایجان در موج خیز تاریخ، نگاهی به مباحث ملیون ایران و جراید باکو در تغییر نام آرّان به آذربایجان، ۱۲۸۶ـ ۱۲۹۸ شمسی. تهران: شیرازه، ۱۳۷۹.

حاتم‌اف، نماز. ((نظری به حرکت جدیدیۀ آسیای میانه)). رودکی(فصلنامۀ ادبی فرهنگی رایزنی فرهنگی جمهوری اسلامی ایران در تاجیکستان).

رسول‌زاده، محمد امین، گزارش هایی از انقلاب مشروطیت ایران. ترجمۀ رحیم رئیس‌نیا، تهران:شیرازه، ۱۳۸۷.

رئیس‌نیا، رحیم. ایران و عثمانی در آستانۀ قرن بیستم. تهران: مبنا، ۱۳۸۵.

ـــــــ. جنبش جدیدیه در تاتارستان. تهران: مرکز اسناد و تاریخ دیپلماسی، ۱۳۸۷.

زیان بدرالدین، صابر. پان‌ترکیسم، گذشته، حال و آیندۀ آن. ترجمۀ دکتر حمید احمدی، تهران:نی، ۱۳۸۲.

ژوژن، فرانسوا. ((احمد آقااوغلو در فرانسه ۱۸۸۸ـ۱۸۹۴، سرآغاز فعالیت‌های یک روشنفکر آذربایجانی))، در قفقاز در تاریخ معاصر. ترجمه کاوه بیات. تهران: شیرازه، ۱۳۷۷.

سه‌ویتوخوسکی، تادیوس. آذربایجان روسیه، شکل‌گیری هویت ملی در یک جامعۀ مسلمان.ترجمۀ کاظم فیروزمند. تهران: شادگان، ۱۳۸۱.

فریزر، گلندا. انقلاب و ضدانقلاب در آسیای میانه، شورش باسماچیان، ۱۹۱۷ـ ۱۹۳۳. ترجمۀ کاوه بیات، تهران: پردیس دانش، ۱۳۸۵.

لاندو، جیکوب. پان‌ترکیسم، یک قرن در تکاپوی الحاق‌گری. ترجمۀ دکتر حمید احمدی. تهران: نی، ۱۳۸۲.

هاپکرک، پیتر. بازی بزرگ، عملیات سازمان‌های جاسوسی روس و انگلیس در آسیای مرکزی و ایران. ترجمۀ رضا کامشاد. تهران: نیلوفر، ۱۳۷۹.

هولت، پی. ام; لمبتون، آن. ک. تاریخ اسلام، ترجمۀ احمد آرام. تهران: امیرکبیر، ۱۳۷۸.

وامبری، آرمینیوس. زندگی و سفرهای وامبری، دنبالۀ سیاحت درویشی دروغین. ترجمۀ محمد حسین آریا. تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۷۲.

Bowman, Inci. Ismail Bey Gaspirali (1851-1914). Official website for Gaspirali: http://www.ismailgaspirali.org

Bowman, Inci. The Life of Ismail Bey Gaspirali: A Timeline. Official website for Ismail Bey Gaspirali: http://www.ismailgaspirali.org

Churchill, Rogers Platt. The Anglo-Russian Convention of 1907. Cedar Rapids, Iowa: the Torch Press, 1939, p 19

Hablemitoglu, Sengul; Hablemitoglu, Necip. Sefika Gaspirali And Turkic Women Movement In Russia (1893-1920). Published and distributed by SOTA, 1998

Khalid, Adeeb. The Politics of Muslim Cultural Reform: Jadidism in Central Asia ,Berkeley: University of California Press. 1998

Lazzerini, Edward. ((From Bakhchisarai to Bukhara in 1893: Ismail Bey Gasprinskii’s Journey to Central Asia)). Central Asian Survey, III, No. 4.1984

ـــــــــــــ. Ismail Bey Gasprinskii’s Perevodchik.((Tercüman)), in Central Asian Monuments. Ed. by H. B. Paksoy. Istanbul: Isis Press, 1992

Pinkington, Hilary ; Galina Yemelianova (eds). Islam in Post – Soviet Russia: Public & Private Faces. London: RoutledgeCurzon, 2003

Serge A.Zenkovsky, Panturkism and Islam in Russia. Cambridge: Havard university Press, 1969

پی نوشت ها:

۱ـ پژوهشگر بنیاد مطالعات قفقاز و دانشجوی دکتری تاریخ دانشگاه تهران.

۲ـ صابر زیان بدرالدین، پان‌ترکیسم، گذشته، حال و آیندۀ آن، ترجمۀ دکتر حمید احمدی(تهران: نی، ۱۳۸۲)، ص۳۷۱.

۳ـ جیکوب لاندو، پان‌ترکیسم، یک قرن در تکاپوی الحاق‌گری، ترجمۀ دکتر حمید احمدی(تهران: نی، ۱۳۸۲)، ص ۱۹.

۴ـ نماز حاتم‌اف، ((نظری به حرکت جدیدیۀ آسیای میانه)).، رودکی، ص ۱۴ و ۱۵.

۵ـ لاندو. همان، ص۲۱

۶ـ همان، ص ۲۱.

۷ـ برابر دانستن واژۀ ((توران)) و ((تورانی‌ها)) با ((ترک)) و ((ترک‌ها)) و قلمداد کردن ((توران)) به منزلۀ سرزمین ترک‌ها، که در اکثر متون پان‌ترکیستی و آثار تحقیقاتی مربوط به آن به چشم می‌خورد، یکی از برداشت‌های نادرست تاریخی بحث‌های پان‌ترکی است. واژۀ توران اساساً اولین بار در متون کلاسیک و زرتشتی به منزلۀ بخشی از ((ایران‌زمین)) (ایران‌ویجه) آمده. شاهنامۀ فردوسی نیز، که بارها به واژۀ توران و تورانی اشاره کرده است نیز نه تنها این منطقۀ اسطوره‌ای را بخشی از ایران‌زمین می‌داند بلکه علت نام‌گذاری آن‌را نیز بیان می‌کند. بر اساس شاهنامه ((توران)) منطقۀ تحت قلمرو تور، یکی از پسران فریدون، شاه آرمانی ایرانیان، در منتها‌الیه شمال شرقی ایران زمین بود. تور به همراه سلم، از روی حسادت و بر سر قدرت، برادر خود، ایرج را که از سوی فریدون به منزلۀ پادشاه ایران تعیین شده بود، در یک توطئه می‌کشد. پس از این حادثه فریدون پسر ناخلف خود تور را مجازات می‌کند اما پس از آن گاه به گاه میان طرفداران تور و بعدها نخبگان تحت قلمرو او و سایر ایرانی‌ها درگیری‌هایی به وجود می‌آید. مهاجرت قبایل ترک به ایران زمین و (ابتدا توران) از قرن هشتم میلادی به بعد و استقرار آن‌ها در آن بخش از ایران باعث این برداشت نادرست شد که توران، سرزمین ترک‌ها بوده است. اما پژوهشگران برجستۀ ایران‌شناس، شرق‌شناس و ترک‌شناس نظیر باسورث، کاوالسکی، برتولد اشپولر، بارتولد و زنکوفسکی بر این نکته تأکید کرده‌اند که نباید توران را با ترک برابر گرفته و آن‌را سرزمین ترکان تصور کرد. چنین گمان می‌رود که شرق‌شناسان و پدران اولیۀ پان‌ترکیسم نظیر آرمینیوس وامبری و لئون کاهن (ناآگاهانه و شاید هم آگاهانه) مسئول اصلی این برداشت‌های نادرست بوده‌اند، و آن‌را به پان‌ترکیست‌ها انتقال داده‌اند. زنکوفسکی به خوبی به این خطای تاریخی اشاره می‌کند و می‌گوید:

((آقایف، ضیاء گوگ‌آلپ [معروف به پدر پان‌ترکیسم] و ناسیونالیست‌های طرفدار آنان چنان غرق شور و اشتیاق بودند که نمی‌دانستند ستایش توران به عنوان موطن افسانه‌ای جامعۀ ترک مغول متأسفانه بر یک برداشت نادرست ادبی و علمی استوار بود. اصطلاح توران در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم به غلط برای اشاره به سرزمین ترکی مغولی آسیای مرکزی به کار رفت. این اشتباه بیشتر ناشی از شباهت‌های موجود میان کلمات ,توران، و ,ترک، بوده است. توران در اصل، آن‌گونه که در سنت اساطیری ایرانی در شاهنامه اثر حماسی فردوسی آشکار است، به مفهوم سرزمین باستانی مردم ترک مغول نبوده بلکه به سرزمین ساکنان شمالی ایران اطلاق می‌شد که تا قرن ششم پس از میلاد در سراسر آسیای مرکزی می‌زیستند. در نتیجه، فرهنگ اصطلاحات پان‌ترکی و همۀ تلاش‌های پان‌ترک‌ها برای معرفی ,سرزمین باستانی و باشکوه توران، به منزلۀ مظهر ملیت ترک، حاصل سوءاستفاده از یک اصطلاح جغرافیایی منسوخ‌شده بوده است)). ر.ک:

Serge A.Zenkovsky, Panturkism and Islam in Russia(cambridge: Havard university Press, 1969), p 110

Arminius Vambery 8ـ

Sketches of Central Asia 9ـ

۱۰ـ لاندو. همان، ص۲۱ و ۲۲.

۱۱ـ پیتر هاپکرک، بازی بزرگ، عملیات سازمان‌های جاسوسی روس و انگلیس در آسیای مرکزی و ایران، ترجمۀ رضا کامشاد(تهران: نیلوفر، ۱۳۷۹)، ص ۴۵۵.

۱۲ـ لاندو. همان، ص ۲۲.

Bosphorus 13ـ

Dardanelles 14ـ

Rogers Platt Churchill, The Anglo-Russian Convention of 1907(Iowa: Torch Press, 1939), p 1915ـ

۱۶ـ جالب این است که به این نکته توجه شود که وامبری به عنوان یک غیربریتانیایی آن‌قدر خود را در برابر رویکردهای دستگاه سیاست خارجی این کشور مسئول می‌دیده که در پایان کتاب خاطرات خویش، هنگامی‌که به گلایه از انتقادات غیرمنصفانۀ وارد شده به خود می‌پردازد، به بعضی از گروه‌های بریتانیایی‌ اشاره می‌کند و آنها را از طرفداران لیبرال‌ها معرفی می‌نماید و با توجه به تجربیات خویش در جهان آن روز، سیاست‌های خارجی محافظه‌کاران را در راستای برآورده شدن منافع بریتانیا و اهداف استعماری این کشور پخته‌تر و صحیح‌تر دانسته و بدین شکل به صورت علنی هواداری خود را از سیاست‌های خارجی این حزب اعلام می‌کند.

ر.ک: آرمینیوس وامبری. زندگی و سفرهای وامبری، دنباله سیاحت درویشی دروغین. ترجمه محمد حسین آریا (تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی وابسته به وزارت آموزش عالی، ۱۳۷۲)، ص ۳۲۷.

Unity in language, thought, and action 17ـ

۱۸ـکاوه بیات. ((ناسیونالیسم ترک و ریشه‌های تاریخی آن)). نگاه نو. ش ۴. دی ۱۳۷۰، ص ۵۹ و۶۰.

Türk Yurdu 19ـ

Yusuf Akçura 20ـ

نگاهی به زندگی یوسف آقچورا می‌تواند نکات جالبی را در مورد بستر رشد پان‌ترکیسم و برخی افراد کلیدی این حرکت آشکار کند. زیرا خاستگاه قازانی او از یک‌سو، محل تحصیل و گذران دوران کودکی‌اش در عثمانی از سوی دیگر، شخصیت پرکار و ماجراجویش از وجهی و رابطۀ خویشاوندی‌اش با گاسپرینسکی از وجه دیگر، وی را به فصل مشترک افراد و اندیشه‌های مهمی بدل کرده است.

۲۱ـ تادیوس سه‌ویتوخوسکی. آذربایجان روسیه، شکل‌گیری هویت ملی در یک جامعه مسلمان. ترجمه کاظم فیروزمند (تهران: شادگان، ۱۳۸۱).

London Times 22ـ

۲۳ـ یکی از روشن‌ترین تبعات طرح نام و سرشناس ساختن شخصیت‌هایی نظیر گاسپرالی در مجامع اروپایی می‌توانست ایجاد محدودیت برای دستگاه تزاری در برخورد با این افراد و پدید آوردن گونه ای مصونیت برای آنها باشد.

Zühre Hanim 24ـ

Bowman, Inci. Ismail Bey Gaspirali (1851-1914). Official website for Gaspirali: http://www.ismailgaspirali.org25ـ

Üç terz-i siyaset 26ـ

۲۷ـ لاندو. همان، ص ۳۹.

Adeeb Khalid, The Politics of Muslim Cultural Reform: Jadidism in Central Asia (Berkeley:University of California 28ـ

Press, 1998), P 112.

Crimean Kurultay 29ـ

Sengul Hablemitoglu&Necip Hablemitoglu, Sefika Gaspirali And Turkic Women Movement In Russia (1893-1920),30ـ(Published and distributed by SOTA, 1998).

Nesip Yusufbeyli 31ـ

Bowman, Inci. The Life of Ismail Bey Gaspirali: A Timeline. Official website for Ismail Bey Gaspirali 32ـhttp://www.ismailgaspirali.org

۳۳ـ در این‌باره نیز قضاوت آسان نیست و باید در پژوهشی همه جانبه مؤلفه‌های مختلف مؤثر از جمله ملاحظات خارجی دستگاه تزاری را نیز مدّ نظر قرار داد.

۳۴ـ گلندا فریزر، انقلاب و ضدانقلاب در آسیای میانه، شورش باسماچیان، ۱۹۱۷ـ۱۹۳۳. ترجمۀ کاوه بیات (تهران: پردیس دانش، ۱۳۸۵)، ص ۲۳ و ۲۴.

Edward Lazzerini ((From Bakhchisarai to Bukhara in 1893: Ismail Bey Gasprinskii’s Journey to Central Asia)),35ـCentral Asian Survey, III, No. 4 (1984): 77-88.

Nikolai Petrovich Ostromov 36ـ

Bowman, Inci. Ismail Bey Gaspirali (1851-1914 )37ـ

Okhrana 38ـ

۳۹ـ لاندو. همان، ص ۳۵.

Bowman, Inci. The Life of Ismail Bey Gaspirali: A Timeline 40ـ

۴۱ـ لاندو. همان، ص ۳۴ و ۳۵.

Edward Lazzerini, ((Ismail Bey Gasprinskii’s Perevodchik)) ,Tercüman. Ed. by H. B. Paksoy.(Istanbul: Isis Press, 42ـ 1992), p ۱۴۳-۱۵۶.

Abdurreshid Ibrahimov 43ـ

۴۵ـ فرانسوا ژوژن. قفقاز در تاریخ معاصر. ((احمد آقااوغلو در فرانسه ۱۸۸۸ـ۱۸۹۴، سرآغاز فعالیت‌های یک روشنفکر آذربایجانی)). ترجمه کاوه بیات (تهران: شیرازه، ۱۳۷۷)،ص ۵ ۲۷.

۴۶ـ محمدامین رسول‌زاده، گزارش هایی از انقلاب مشروطیت ایران، ترجمۀ رحیم رئیس‌نیا (تهران: شیرازه. ۱۳۸۷)، ص ۹.

۴۷ـ سه‌ویتوخوسکی، همان، ص ۸۲.

Hallucination 48ـ

۴۹ـ سه‌ویتوخوسکی، همان. ص ۸۳.

Rizaeddin kadi Fahreddin, “Ismail Bey Gasprinski,” Shura, nos 21 (1 November 1914), 22 (15 November 1914), 2350ـ

(1 December 1914), 24 (15 December 1914): 641-44, 673-75, 705-8, 737-41, trans. Alan W. Fisher, The Tatars of Crima: Return to the Homeland, ed. Edward A. Allworth, pp. 127-152. Copyright 1998, Duke University Press. This part is from 15 November ۱۹۱۴.

۵۱ـ حاتم‌اف، نماز. همان، ص ۱۵.

Türkçülük 52ـ

Türk Yili 53ـ

Türkçülüğün tarikhi 54ـ

Hüseyn Namik Orkun 55ـ

۵۶ـ لاندو، همان، ص ۲۴.

۵۷ـ همان. ص ۲۴ و ۲۵.

۵۸ـ همان. ص ۳۰ و ۳۱.

Hilary Pinkington, & Galina Yemelianova (eds), Islam in Post – Soviet Russia: Public & Private Faces(London:59ـ

RoutledgeCurzon, 2003), p 62.

۶۰ـ رحیم رئیس‌نیا، جنبش جدیدیه در تاتارستان (تهران: مرکز اسناد و تاریخ دیپلماسی، ۱۳۸۷)، ص ۶۸.

۶۱ـ پی. ام. هولت و آن. ک. لمبتون، تاریخ اسلام، ترجمۀ احمد آرام (تهران: امیرکبیر، ۱۳۷۸)، ص ۷۱۵.

۶۲ـ لاندو، همان، ص ۱۳۱.

۶۳ـ همان، ص ۱۳۸ و ۱۳۹.

۶۴ـ همان، ص ۱۴۲ ۱۴۵.

Sefer Ali Bey Velibeyov 65ـ

Rizaeddin kadi Fahreddin, Ismail Bey Gasprinski, Shura, The Tatars of Crima: Return to the Homeland, p 127-152 66ـ

۶۷ـ اسلاوگرایان نمایندگان یکی از جریان‌های اجتماعی و فکری روسیه در سال‌های دهه‌های چهل و پنجاه سدۀ نوزدهم میلادی بودند که در تاریخ روسیه به نهضت اسلاوگرایی مشهور است. اینان راه روسیه را جدا از راه غرب می‌دانستند و با غرب‌گرایان مخالفت می‌ورزیدند. نمایندگان برجستۀ نهضت اسلاوگرایان روسیه چاآدایف، خومیاکوف، کیریوسکی، آکساکوف، سامارین، والویف، چیژوف، بلیایف، لامانسکی و دیگران بودند. شخصیت‌هایی چون آستروفسکی، تیوتچف، یازیکوف و دیگران نیز با اندیشۀ اسلاوگرایان نزدیکی داشتند. اندیشه‌های فلسفی اسلاوگرایان در درجۀ نخست از سوی چاآدایف، خومیاکوف، کیریوسکی و بعدها از سوی سامارین بر مبنای گونه‌ای آمیزه‌ی دین و فلسفه تدوین و تنظیم شد. در ۱۸۵۹ـ۱۸۶۱م لیبرال‌های روسیه گونه‌ای نزدیکی میان اندیشه‌های اسلاوگرایان و غرب گرایان پدید آوردند.

ر.ک.: نیکلای بردیایف. ریشه‌های کمونیسم روسی و مفهوم آن، ترجمۀ عنایت‌الله رضا (تهران:خورشیدآفرین، ۱۳۸۳)، ص ۳۰۳.

Izvolskiy 68ـ

۶۹ـ لاندو. همان، ص ۳۱.

۷۰ـ کاوه بیات (گردآورنده)، آذربایجان در موج خیز تاریخ، نگاهی به مباحث ملیون ایران و جراید باکو در تغییر نام آران به آذربایجان، ۱۲۸۶ ۱۲۹۸ شمسی (تهران: شیرازه، ۱۳۷۹).

۷۱ـ رحیم رئیس نیا. ایران و عثمانی در آستانۀ قرن بیستم (تهران: مبنا، ۱۳۸۵)، ج۱، ص ۳۲۲.

مقاله های فصلنامه فرهنگی پیمان شماره ۵۵
Facebook
Twitter
Telegram
WhatsApp

فصلنامه های فرهنگی پیمان

سبد خرید