فصلنامه فرهنگی پیمان شماره ۳ و ۴
مدخلی بر اساطیر ارمنستان،اساطیر بومیان ارمنستان،ایزدستان اساطیری ارمنی
نویسنده : احمد نوری زاده
دانشمندان اسطورهشناس و پژوهشگران اساطیر ملل دربارۀ پدیداری باورهای اساطیری در ذهن انسانهای اعصار کهن و عوامل مادی، طبیعی، معیشتی، اجتماعی و روانی بروز این باورها نظریههای گوناگون و گاه متضاد ارائه کردهاند. لیکن به رغم وجود تنوع بسیار و گاه تضاد در دیدگاههای محققان، وجود اشتراک نیز اندک نیست و حتی با التفات به همانندی نگرشهای گروههای پژوهشگران، میتوان به گونهئی مکتب برای شناخت اساطیر ملل قایل شد و به تشابه آراء پیروان یک مکتب و یا تخالف آراء پیروان مکاتب دیگر اشاره کرد. در آغاز این جُستار کوتاه که هدف آن پرداختن به اساطیر ارمنی و شناساندن ایزدستان اساطیری ارمنستان باستان است، تنها به اشارۀ گذرا به برخی نظریههای پذیرفته شده از سوی بیشتر پژوهشگران دربارۀ اساطیر و پدیداری باورهای اساطیری در میان اقوام و ملل بسنده میکنیم.
اساطیر هر ملتی دربرگیرندۀ یک رشته روایتهای مقدس سنتی است که بنابر باورهای رایج در جوامع ابتدائی، در آنها اموری حقیقی که در آغاز هستی رخ دادهاند، شرح داده میشود. در اساطیر اقوام عمدتاً دربارۀ آفرینش جهان، ایزدان، انسان و خویشکاریهای آنان سخن گفته میشود و رابطۀ میان انسان و جهان تفسیر میگردد. ساختارهای اجتماعی، شیوههای معیشتی و معیارهای رفتاری و اخلاقی جوامع ابتدایی به گونهئی در اساطیر آن جوامع بازتاب یافته است. به عقیدۀ بسیاری از اسطورهشناسان اساطیر روایت نمونه و مثال ازلی است و انسان ابتدایی بر این باور بود که با تکرار این نمونۀ ازلی و مقدس و با تقلید کردارهای ایزدان اساطیری یا حتی با برشمردن کردارهای آنان در سرودهای آیینی، میتواند با زمان ازلی مقدس پیوند یابد و از پلیدیها و کاستیهای زمان خویش رها گردد.
اساطیر در اعصار کهن نه تنها بیانگر برداشت انسان از جهان و هستی و محیط پیرامون بود، بلکه به نیازهای مادی و معنوی او نیز پاسخ میداد. اساطیر توجیه جهان از سوی انسان ابتدایی بود و علاوه بر این نقش انسان در جهان و طبیعت را نیز توجیه میکرد و نیازهای روانی و معنوی او را که زاییدۀ ترس از ناشناختهها بود برطرف میکرد و در یافتن پناه و حامی و ایجاد ارتباط با جهان پیرامون به وی یاری میرساند. گذشته از اینها اساطیر گونهئی بیان فلسفی بود که با درک ابتدایی فلسفی که بر استدلال تمثیلی مبتنی بود، درآمیخته بود. اساطیر ملتها در هر دوره نه فقط بازتاب دهندۀ ساختار اجتماعی و شیوۀ معیشتی آن دوره بود، بلکه مناسبات اجتماعی و نظام حاکم اجتاعی و سیستم حکومتی را نیز توجیه میکرد. از این رو میتوان چنین نتیجه گرفت که اساطیر یک مجموعۀ واحد و ثابت نیست. بلکه مجموعهئی است که در دورانهای مختلف با تأثیرپذیری از تحولات اجتماعی دچار دگرگونیهایی شده است. تحول اساطیر هر ملتی معرف تحول در شکل زندگی، تحول در ساختار اجتماعی و تحول در اندیشه و دانش انسانی است. رشد آگاهی انسان نسبت به محیط زندگی و طبیعت و تغییر شناخت او در هر مرحله از تاریخ، بیدرنگ در اساطیر منعکس شده است.
در شکلگیری اساطیر علاوه بر بازتاب مناسبات اجتماعی، پدیدههای طبیعت و واکنشهای روانی و کرداری انسان کهن در برخورد با این پدیدهها نیز نقش تعیین کننده و اصلی را ایفاء میکرد. شاید به همین دلیل است که تقریباً در اساطیر همۀ ملتها عناصر طبیعی مانند آسمان، خورشید، زمین، کوه، آب، درخت، باد، آتش و … به چشم میخورند که اغلب نیز به هیأت ایزدان اساطیری ظاهر میشوند.
اساطیر در واقع دربرگیرندۀ درک ابتدایی و کودکانۀ انسان از هستی، آفرینش، پدیدههای طبیعی، حوادث مهم تاریخی و زندگی اجتماعی، باورها و آداب و رسوم کهن واقعی است که با گونهئی قداست و نگرش فرابشری همراه است و با بیان رازآلود ویژۀ خود در میان ملتها به حیات خود ادامه داده است. اساطیر را شاید بتوان توضیح و تبیین انسان در رابطه با مسئله اساسی فلسفه دانست. اساطیر در نهفت خود دربرگیرندۀ قوانین پرستش و آیینهای اعتقادی نسبتاً پیشرفتهتر در اعصار کهن بوده است که عناصر پویای باورها و آیینهای جوامع بدوی انسانی را در دورههای بسیار کهنتر از پیدایش خود، در اعماق خویش نهفته دارد و نمودار یک مرحلۀ معین در رشد و تکامل ذهن انسان است.
انسان به مثابۀ موجودی که به کل طبیعت وابسته است و قانونمندیهای طبیعت با وجود او نیز مرتبط هستند و بر آن تأثیر مینهند، در روند عملکرد معیشتی خود در آغوش طبیعت، پیوسته در معرض عواطف و احساسهای متضاد گوناگونی نسبت به پدیدههای طبیعی قرار میگرفت، طبیعت او را میترساند و به خشم میآورد و نیز او را پناه میداد و مایۀ انگیزش مهرورزیاش به خود میشد. این حالتهای روانی و دگرگونیهای پی در پی تکرار شونده در طبیعت، بازتاب ویژۀ خود را در ذهن بکر و کودکانۀ انسان عصر کهن مییابد و دستمایۀ برداشتها و ذهنیتهای کاملاً متضاد در برخورد به رابطۀ انسان و طبیعت میشود و بدینگونه روند پیچیدۀ هستی و حیات معنوی و روحانی بخشیدن به پدیدهها و اجسام بیروح طبیعی آغاز میشود و با رازآمیزی خاص خود مسیری طولانی و دشوار را پشت سر مینهد. در این روند انسان میکوشد در ذهن خویش و به یاری قدرت تخیل خود بر نیروهای مهارناپذیر طبیعت تسل جوید و آنها را به اطاعت درآورد. او به این نیروها و پدیدهها شکلی جز آنچه که هستند میبخشد. گاه خود را به شکل آنها و گاه آنها را به شکل خود درمیآورد. در واقع میکوشد حقیقت درون خود را با جهان بیرون هماهنگ کند و بین آنها با یک شکل انگاشتن خود و هستی مستقل از خودِ مرتبط با خود همسانی و وحدت به وجود آورد. از این راه شناخت عقلانی و منطقی از پدیدهها و نیروهای طبیعت حاصل نمیشد، بلکه گونهئی معرفت عاطفی و شهودی پدیدار میشد که منجر به پیوندی احساسی میان انسان و محیط پیرامون او میگردید و اعمال طبیعی و انسانی و اجتماعی به هم گره میخوردند. اعمال طبیعی و انسانی کم و بیش عام است و اعمال اجتماعی با توجه به ساختار ویژۀ هر جامعه، جنبۀ خاص دارد. به همین دلیل نیز در باورها، اساطیر و آیینهای ملل جهان برخی عناصر عمومیت دارند و به زندگی انسان در روی خاک مربوط میشوند و برخی عناصر محصول زندگی خاص در هر جامعه هستند. یعنی در اساطیر ملتها هم جنبههای عام زندگی بشری مشاهده میشود و هم فرهنگ خاص جوامع مختلف.
یکی از جنبههای عام زندگی بشری اندیشیدن به مقولۀ روح و روان در دوران حیات و پس از مرگ است. انسانهای نخستین در اینباره که روان آدمی پس از مرگ به کجا میرود، باورهای گوناگونی داشتهاند. از جمله برخی میپنداشتهاند که روان مرده به تن انسانی دیگر میرود و یا در جسم جانور یا گیاه حلول میکند. این پدیدۀ خیالی را در ادبیات میانۀ فارسی و متون مانوی «زادمُرد» خواندهاند که همان تناسخ است. در این میان برخی گمان میکردهاند که روان انسان پس از مرگ به زیر زمین میرود. این اندیشه بعدها در اساطیر بسیاری از ملتها به مفهوم دوزخ پدیدار شد. گروهی دیگر بر این باور بودهاند که روان آدمی پس از مرگ به فراسوی دریاها میرود و یا بر قلۀ کوهها جای میگیرد و یا از جهان خاکی فراتر میرود و در آسمانها، ماه، خورشید و ستارگان مأوی میگزیند.
در میان قبایل بدوی چنین پنداشته میشد که روان جادوگران قدرتمند، فرمانروایان پرآوازۀ قبیله، قهرمانان و بنیانگذاران قبیله در رأس بقیۀ روانها جای دارند. از این روی پس از مرگ کردارهای آنان از سوی دیگران تقلید میشد و آنان در نظر نسلهای بعد به جایگاه ایزدان صعود میکردند و چنین انگاشته میشد که روان آنها بر سر کوهها، در فراسوی دریاها و یا در ماه و خورشید و آسمان به سر میبرد. چنین پندارهایی در میان هندوهای معاصر نیز به چشم میخورد. سوزاندن مردهها با این باور که اگر شخص درگذشته رستگار باشد، روحش با دود آتش به آسمان فراز خواهد شد و در ماه مأوی خواهد گزید، از تجلیهای امروزی همین پندارهای بدوی است.
در اساطیر ایران باستان نیز باور به توانمندی روان مرده برای دخالت و تأثیرگذاری در حیات زندگان نمودی بنیادی دارد و پرستش ارواح نیاکان از عوامل بنیادی در اساطیر زرتشتی محسوب میشود. چنانکه فردوسی نیز در شاهنامه میگوید: «نیارا همی بود آیین و کیش». همین پرستش ارواح نیاکان بود که در مراحل تکامل یافتهتر فرهنگ قبایل بدوی تصورات ابتدایی دربارۀ ایزدان را پدید آورد. انسانهای نخستین گمان میکردند روانهای نیاکان میتوانند در زندگی موجودات زنده و در سرنوشت فرزندان و نوههای خود نقش ایفاء کنند و به کسانی که دوست میدارند یاری رسانند و از دشمنان خویش انتقام گیرند. به همین دلیل نیز در میان بیشتر قبایل بدوی آیین پرستش نیاکان وجود دارد. هدف این آیین برانگیختن مهر و دور کردن قهر ارواح نیاکان است.
انسان نخستین همانگونه که تحرک و حیات خویش را مرهون روان خویش میدانست که اعمال تن را هدایت میکند، به همانگونه نیز معتقد بود در هر شیء و پدیدۀ متحرک نیرویی نهان است که آن را به حرکت و جنبش و اندیشه وا میدارد. بدینگونه نزد انسان نخستین گیاهان، جانوران، پدیدههای طبیعی، ماه، خورشید، ستارگان و در مراحل بعد هرآنچه آسمانی و زمینی بود دارای جان و روان پنداشته شد و از آنجایی که او جان و روان خود را نامیرا و جاودانه و جسم خود را میرا تصور میکرد، جاودانگی روان خود را به دیگر پدیدههای طبیعت نیز تعمیم داد و بر این باور شد که جان و روان پدیدههای طبیعت نیز زنده و جاودانه میمانند. جان و روان پدیدههای طبیعت در اساطیر زرتشتی «مینو» نامیده میشود و مفهوم وجود غیرمادی از آن اراده میگردد.
ملت ارمنی نیز در شمار ملل هند و اروپایی است. وجوه اشتراک بسیار در اساطیر و باورهای هند و اروپاییان وجود دارد که یکی از آنها وجود ریشۀ پدرسالارانه در اساطیر هند و اروپایی است. ایزدان بزرگ هند و ایرانی، یونانی، رومی، ارمنی و اقوام اسکاندیناویایی همتبار با ژرمنها جملگی نرینهاند و اهمیت ایزد بانوان مقتدری چون آناهیتا در اساطیر ایران، آناهید در اساطیر ارمنستان، هِرا[۱] و آفرودیت[۲] در اساطیر یونان تا حدود زیادی حاصل همآمیزی اساطیر این اقوام با اساطیر بومی بوده است که در آنها ایزد بانوی بسیار نیرومندی در مرکز آیینهای اساطیری قرار داشته است.
پدرسالارانه بودن اساطیر هند و اروپایی چنانکه از شواهد برمیآید با اقتصاد عمدتاً متکی بر شبانی و پرورش گاو در ارتباط بوده است. حال آنکه نظام مادرسالاری به دوران اقتصاد متکی به کشاورزی و پیش از آن تعلق داشت و در اساطیر اقوام کشاورز ایزدبانوان نقش تعیین کننده را برعهده داشتند. رفته رفته به دنبال تبدیل جوامع مادرسالار به جوامع پدرسالار که نتیجۀ تحولات اقتصادی و اجتماعی بود، ایزدبانوان مقتدر جای خود را به ایزدان دادند. لیکن در کنار ایزدان پرقدرت جدید برخی ایزدبانوان بسیار مقتدر مانند ایشتر بابلی – آشوری همچنان به موجودیت خود ادامه دادند که آناهیتا ایزدبانوی اساطیری ایران باستان و آناهید ایزدبانوی مقتدر و محبوب ارمنی تاحدودی تحت تأثیر او قرار داشتهاند.
اساطیر بومیان ارمنستان
تقریباً در هزارههای چهارم و سوم پیش از میلاد نفوذ فرهنگ سومری – بابلی از میاندورود (بینالنهرین) تا ارمنستان گسترش داشت و اقوام ساکن در واحد جغرافیایی ارمنستان تحت تأثیر این فرهنگ بودند. در هزارۀ دوم پیش از میلاد فرهنگ خِتها یا خاتیها (هاتیها یا هیتیها) چربش داشت. اما در هزارۀ اول پیش از میلاد فرهنگ اورارتویی از مرزهای پادشاهی وان گسترش یافت و جایگزین فرهنگ خِتها شد. در برخی منابع خاتیها (هاتیها) را جزو ختها (هیتیها) به شمار نمیآورند و زبانهای آنها را خویشاوند نمیدانند.
پیامد مَدِّ ملتهای تازه کوچیدۀ تراکیهئی-فریگیهئی، کیمریها، اسکیوتها (سکاها)، مادها و پارسها و تحولات سیاسی دیگر آن بود که فرهنگ و تمدن اقوام ساکن در ارمنستان باستان تا حدود بسیار زیادی تحت تأثیر فرهنگ این اقوام و ملتها قرار گرفت. اقوام غیرارمنی ساکن در سرزمین ارمنستان پیش از ادغام و اختلاط قومی – ملی و تشکیل ملت یکپارچۀ ارمنی، به نوبۀ خود به موازات حفظ و تکامل فرهنگ خودی، از اقوام همسایه و همینطور از دولتها و اقوام مهاجم نیز تأثیرپذیری فرهنگی داشتهاند. این تأثیرپذیری فرهنگی با حفظ ویژگیهای فرهنگ ملی، پس از پیدایش ملت واحد ارمنی در صحنۀ تاریخ نیز با شدت و ضعف ادامه پیدا کرد و این ملت نیز مانند دیگر ملل، در مسیر تکامل بغرنج فرهنگ و تمدن خود، در ادوار مختلف از فرهنگ و تمدن ملل همسایه و ملتهای غالب تأثیر پذیرفت. تأثیرپذیری فرهنگی ملتها از یکدیگر در طول تاریخ پدیدهئی عادی بوده است. اما ملت ارمنی جزء نادر ملتهائی است که به هنگام تأثیرپذیری و اخذ فرهنگ بیگانه، خود را در بست در اختیار فرهنگ مسلط قرار نداده و دچار خودباختگی و اسارت فرهنگی نشده است. بلکه با آگاهی کامل از ارزشهای فرهنگ خودی، جنبههای ارزشمند و مفید فرهنگ غیر را اخذ کرده و این ارزشهای فرهنگی بیگانه را با نبوغ و ظرافت خاص، دستمایۀ تکامل و اعتلای فرهنگ خود ویژۀ ملی قرار داده است.
به هنگام بررسی روند تکامل فرهنگ ارمنی مشاهده میشود که این ملت در طول تاریخ موجودیت خود به دلایل تاریخی، از فرهنگ و تمدن دیگر ملل به ناگزیر تأثیر پذیرفته است. تمدنهایی که بر تمدن و فرهنگ ارمنی تأثیرگذاردهاند عبارت بودهاند از تمدن ایرانی، آشوری، هلنیستی، بیزانسی، عربی، مغولی و … بقایا و نشانههای این تأثیر فرهنگی امروز هم در آداب و سنن، رسوم، باورها، زبان، عرصههای گونهگون هنری، شیوۀ معیشت، در یک کلام در زندگی مادی و معنوی این ملت مشهود است.
آخرین پژوهشهای تاریخی و حفاریهای باستانشناسی نشان میدهد که خِتها (هیتیها) از نخستین ساکنان سرزمین ارمنستان بودهاند. خِتها حدود چهارهزار سال پیش از میلاد مسیح در ارمنستان سکونت گزیده بودند و در قرن هفدهم پیش از میلاد دولت خود را به وجود آوزده بودند که در قرن پانزدهم پیش از میلاد به اوج اقتدار خود دست یافته بودند. این قوم بعدها با دیگر اقوام ساکن در سرزمین ارمنستان درهم آمیخت و تاریخ آنها به مثابۀ یک قوم در قرن هشتم پیش از میلاد به پایان رسید و خِتها برای همیشه از عرصۀ تاریخ محو شدند. دربارۀ منشأ خِتها، ویژگیهای قومی و زبان آنها اطلاعات چندانی در دست نیست. اما نشانههای به جا مانده از فرهنگ مادی این قوم حکایت از آن دارد که خِتها دارای فرهنگ و تمدن غنی و تکامل یافتهئی بودهاند. به عقیدۀ پژوهشگران و مورخان، فرهنگ و تمدن خِتها نه فقط توسط دیگر اقوام ساکن در ارمنستان به ارث برده شده است بلکه حتی در پیدایش تمدن آشوری نیز تا حدودی نقش داشته است. بررسیهای باستانشناسی لایههای مربوط به دوران نوسنگی (نئولیتی) باعث شده است کارشناسان این نظریه را پیش بکشند که تمدن ختها نه فقط شباهت بسیاری به تمدن اژهئی (تمدن مدیترانهئی- کرتی موسوم به «اژهئی-میسنی» دارد، بلکه خطوط کلی این تمدنها مشترک است. تمدن اژهئی-مدیترانهئی یا کرتی – میسنی به تمدنی اطلاق میشود که در حوزۀ دریای مدیترانه و جزیرههای آن – اعم از شبه جزیرۀ یونان تا سواحل آسیای صغیر – پیش از تمدن هلنیستی رشد و تکامل یافته است و سپس جای خود را به تمدن هلنیستی داده است. تمدنهای سواحل و جزایر دریای اژه تقریباً همزمان با تمدنهای حوضۀ میاندورود و مصر ظهور کردهاند. این تمدنها در دورههای مختلف بر یکدیگر تأثیر نهادهاند، با این حال هر یک دارای اصالت خاص خود هستند. تمدن اژهئی را میتوان به عنوان پیشتاز تمدن در اروپا و نخستین تمدن اروپائی (تمدن یونانی) دارای اهمیت ویژه به حساب آورد. جزیرۀ کرت[۳] مرکز باستانی تمدن اژهئی قلمداد میشود. کرت به مثابۀ چهارراه بازرگانی دنیای کهن در شرق مدیترانه با تأثیرپذیری از تمدن مصر و حوضۀ میاندورود توانست به مرکز شکلگیری یکی از مهمترین تمدنهای جهان باستان تبدیل شود و فرهنگ پرورده در آن به مثابۀ پیشتاز فرهنگی اروپا عمل کند. فرهنگ کرت رفته رفته بر فرهنگ پرورده در آن به مثابۀ پیشتاز فرهنگی اروپا عمل کند. فرهنگ کرت رفته رفته بر فرهنگ همۀ جزیرههای دریای اژه تأثیر تعیین کننده برجا نهاد. در تاریخ هنر معمولاً هنر جزیرۀ کرت را به نام پادشاه آن مینوس، هنر مینوسی مینامند و هنر سرزمین اصلی یونان را هنر هلاسی میخوانند. هنر جزایر واقع شده در بین کرت و یونان را نیز هنر سیکلادی که برگرفته از نام این جزایر است، مینامند. فرهنگ مربوط به میسن در سرزمین اصلی یونان یعنی فرهنگ میسنی را جزء فرهنگ هلاسی پسین (حدود ۱۵۵۰-۱۱۰۰ پیش از میلاد) به شمار میآورند. عصر طلایی تمدن کرت که موجد نخستین تمدن بزرگ غرب شد، در سالهای ۱۶۰۰ و ۱۵۰۰ پیش از میلاد در یونان آغاز گردید و سپس با هجوم و مهاجرت یونانیهای متقدم موسوم به دوری[۴]ها، تمدن میسنی و فرهنگ اژهئی حدود سال ۱۲۰۰ پیش از میلاد در فرهنگ آنان ادغام گردید و موجودیت آن به مثابۀ یک فرهنگ مستقل خاتمه یافت.
برخی از دانشمندان باستانشناس نیز عقیده دارند که تمدن خِتها (هیتیها) بر تمدنهای ملل ساکن در ایران، ماورای قفقاز و روسیۀ جنوبی تأثیر بسیاری برجا نهاده است.
بقایای آثار و نشانههای تاریخی مربوط به خِتها در مناطق وسیعی از دورترین نقاط غربی آسیای صغیر گرفته تا فرات در شرق؛ و از دریای سیاه در شمال گرفته تا بحرالمیت در جنوب، پیدا شده است و همین امر گواه اهمیت فرهنگ و تمدن خِتها و نقش تعیین کنندۀ آن در آسیای صغیر و آسیای پیشین است. خِتها را قومی آریایی میدانند. به ویژه آنکه ایزدان آریایی مانند میتره، ورونه[۵]، ایندره[۶] و دیگر ایزدان توسط خِتها پرستیده میشدند. عدهئی نیز معتقدند که دلیل پرستیده شدن ایزدان آریایی از سوی خِتها آریایی بودن آنها نیست، بلکه نشانۀ تأثیر تمدن آریاییها روی خِتهاست.
براساس تحقیقهای انجام شده از سوی ژرژ دومزیل[۷] پژوهشگر فرانسوی، جوامع نخستین هند و اروپایی دارای ساختارهای پیشرفتۀ طبقاتی و سازمانهای سیاسی بودهاند و اقتصاد متکی بر کشاورزی داشتهاند؛ یا دستکم هند و اروپاییها در آغاز بر اقوام متکی به اقتصاد کشاورزی حکومت کردهاند. کشف لوحهایی که به تمدن ختی (هیتی)تعلق داشتهاند و در بغازکوی در آسیای صغیر بدست آمدهاند (تمدن هند و اروپایی متعلق به ۱۸۰۰ تا ۱۳۰۰ پیش از میلاد) و مربوط به پیمانی هستند که میان دولت خِتها و دولت میتانی (مستقر در جنوب قلمرو دولت خِتها در ۱۵۰۰ تا ۱۲۸۰ پیش از میلاد) انعقاد یافته است، بیش از پیش به نظریۀ دومزیل یاری میرساند و نشان میدهد که هند و اروپاییها در اعصار کهن جامعهئی سازمان یافته داشتهاند.
در الواح موسوم به «سوگندنامههای میتانی» که در بغازکوی آسیای صغیر به دست آمدهاند از میتره، ورونه، ایندره و «ناستیه»ها یاد شده است. در این الواح میتره و ورونه دو ایزد فرمانروا – روحانی آریاییها معرفی شدهاند. ایندره ایزد جنگاور هندی در این سوگندنامهها بعد از میتره – ورونه، مقام دوم را دارد که فرماندهی جنگ در جهان ایزدان با اوست. ناستیهها نیز دو مظهر زاد و ولد هستند.
برخی پژوهشگران «میتانی»ها را از اقوام کهن هند و اروپایی ساکن در شمال قفقاز میدانند که در اواسط هزارۀ دوم پیش از میلاد از کوههای قفقاز گذشته وارد آسیای صغیر و شمال میاندورود شدهاند و حکومتهایی برپا کردهاند که حکومت میتانیها از آنجمله است. میتانیها با فراعنۀ مصر نیز طرح دوستی ریخته بودند.
وجود نام ورونه در آثار تاریخی به جا مانده از حکومت میتانیها و مقایسۀ اهورهمزدا با ورونه این مطلب را روشن میکند که اقوام هند و ایرانی در دورۀ کهن و آغازین تمدنشان به یک ایزد بزرگ که نه فقط مظهر آسمان، بلکه همچنین مظهر اخلاقیات و معنویات جامعه نیز بوده است اعتقاد داشتهاند. میتانیها نیز مانند اقوام هندی و ایرانی به نظام اخلاقی ویژه که «اَرتَه» یا «اَشهَ» نامیده میشد، معتقد بودهاند که مظهر اخلاق جامعه به شمار میرفته است.
تشوب ایزد خت ها
در میان ایزدان میتانی از ایندره نیز نام برده میشود. در اساطیر هند نیز ایزدی بزرگ به نام ایندره وجود دارد که در زمرۀ دیگر ایزدان هندی موسوم به دیوه[۸]ها است. در اساطیر ایران باستان از آنجایی که دیوها از مقام ایزدی فرود آمده بودند ایندره به صورت دیوی بزرگ در آمده است ولی لقبش بهرام یا ورتراگنا (ورثرغنه) به صورت ایزدی بزرگ در ادبیات اوستایی به جا مانده است. بهرام مهر را در پیروزیهایش یاری میکند و پاسبان عهد و پیمان است. از سوی دیگر مهر ایزد اساطیری ایران باستان با میتره هندی برابر است. میتره در اساطیر هند به معنی «دوست» است و مهر در اساطیر ایران از جمله به معنی «پیمان» است. برخی پژوهشگران بر این عقیدهاند که مهر در فرهنگ ابتدایی اقوام هند و ایرانی به مفهوم «پیمان» و «دوستی» میان افراد قبیله و مظهر آن در رابطۀ فرد با قبیله بوده و از پیوستگیهای آیینی میان قبیله برخوردار بوده است و مظهر مقدس اتحاد، یگانگی و دوستی قبیله شمرده میشده است. در مرحلۀ تکاملیافتهتر بعدی فرهنگ ابتدایی اقوام هند و ایرانی که برای همۀ پدیدههای طبیعی و اجتماعی روحی قایل میشدند و آنیمیسم متداول شده بود، ایزدان سماوی پدید آمدند و مهر نیز که پدیدهئی مقدس بود به ناگزیر میبایست نماد و مظهر سماوی پیدا میکرد تا همپایۀ دیگر مظاهر مقدس شود. به این ترتیب مهر در مقام یک ایزد در اساطیر ایرانی و هندی دارای خویشکاریهای بسیار میشود. مهر در یکی از مهمترین خویشکاریهای خود در اساطیر ایران در مقام ایزد خورشید متجلی میگردد و نگهبان پیمان هرمزد و اهریمن شمرده میشود.
آنچه که روشن است این است که منشأ نژادی خِتها هنوز بطور علمی مشخص نشده و آریایی بودن آنها فقط یک فرضیه است.
باورهای اساطیری خِتها با شیوۀ زندگی و مناسبات اجتماعی آنها مطابقت داشت. در قلمرو نسبتاً وسیع خِتها هر سرزمینی، هر منطقهئی و هر شهری و هر آبادی ایزد و ایزدبانوی حامی خود را داشت که به آنها سوتِق[۹] اطلاق میشد. سوتقها با توجه به اهمیت و ارزش و نیرومندی و نفوذ سیاسی شهر و سرزمین، جای ویژۀ خود را در میان ایزدان و ایزدبانوان اشغال میکردند. گروهی از پژوهشگران ارمنی شمار آنان را دوهزار ایزد برآورد کردهاند. برخی از پژوهشگران اروپایی شمار ایزدان «خِتی» را بیش از هزار ایزد دانستهاند و این در مقایسه با ایزدستان مصر کهن که در آن بیش از ۷۴۰ ایزد اساطیری پرستیده میشدهاند، ایزدستانی به مراتب پُرایزدتر بود.
از آثار بدست آمده در «یازیلی کایا»[۱۰] واقع در حدود دو کیلومتری ویرانههای خِتوسا (حتوسا) پایتخت باستانی امپراتوری ختها (هیتیها) نیز چنین برمیآید که آنان ایزدستان بزرگی داشتهاند که در میان آن تنها دوازده ایزد جنگ و جنگاوری وجود داشته است. همۀ محققان و پژوهشگران پرشمار بودن ایزدان اساطیری ختها را یکصدا پذیرفتهاند و به ایزدستان آنان «هزار ایزد و ایزدبانو» نام نهادهاند. لیکن نامهای تک تک ایزدان «خِتی» و نقش ویژۀ آنان در ایزدستان هنوز شناخته شده نیست. شیر، عقاب و ورزا از حیوانات و پرندگان منسوب به ایزدان «ختی» بودهاند. ایزد کشت و باروری در اساطیر «ختی» تِلِه پینو[۱۱] نامیده میشده است.
همانگونه که شاه در رأس حکام محلی و سرکردگان طوایف قرار داشت، «ایزد سرزمین خِت» نیز در رأس ایزدان و ایزدبانوان قرار داشت. در میان خِتها کیش پرستش ارواح کوهستانی نیز جای ویژۀ خود را داشت و قلههای کوهها جایگاه و مأمن ایزدان بودند. مرایم آیینی در میان غارها برپا میشد و روی تختهسنگها و دیوارههای غارها نقشهای گوناگون مربوط به آیین خاصی که برپا میشد، حک میگردید. در میان خِتها ایزدان پدیدآورندۀ صاعقه بیش از دیگران مورد احترام بودند. این ایزدان در میان ختهای غربی تارکو[۱۲] و در میان ختهای شرقی تِشوب[۱۳] نامیده میشدند. تارکو از ایزدان عالیجاه عناصر طبیعی نیز بود و او را در حالتی مجسم میکردند که در یک دست تیرهای صاعقهبار گرفته است. این نشانۀ ویژۀ ایزدان به وجود آورندۀ صاعقه و آذرخش بود. در پندارهای اساطیری باستان و باورهای مردمی معمولاً ایزدان به وجودآورندۀ صاعقه ایزدان «سنگانداز» یا «سنگ افکن» نیز نامیده میشدند. اپندرۀ هندی و ایزدان اساطیری اسلاوها نیز با سنگ میجنگیدند.
بقایای باورهای اساطیری خِتها در باورهای اساطیری ارمنیهای ازمنۀ باستان نیز به حیات خود ادامه دادند. ایزد تارکو در اساطیر و افسانههای ارمنی به هیأت دورک در آمده است که او را با نام «دورک آنگِق» به معنی: «دورک نازیبا یا زشت» نیز خواندهاند که گاه به مثابۀ یک ایزد پرستیده شده و گاه به عنوان یک قهرمان حماسی – افسانهئی مورد تحسین قرار گرفته است. نام دیگر ایزد ختها یعنی تشوب به صورت «توسپ»[۱۴] بر روی شهری نهاده شد که بعدها «واسپوراکان» نام گرفت. بیتردید این نامگذاری به دلیل وجود پرستشگاه عمدۀ ایزد تشوب در این شهر بوده است. در داستانهای اساطیری «خِتی» آپو[۱۵] یا اَپو نام ایزدی است که ایزدان خیر و شر از او پدید میآیند. کومربی[۱۶] یکی از ایزدان کهن ختها بود که مانند زروان نقش ایزد-پدر را در اساطیر «ختی» برعهده داشت. از کومربی دو فرزند پدید میآید: یکی تشوب ایزد جنگاور فضایی که با صاعقه و سنگ میجنگد و دیگری «سنگ بچه» دشمن تشوب که در آبها به سرمیبرد. این دو ایزد با هم میجنگند، کومربی ایزدی همانند پَرجاپَتی ایزد – پدر نخستین هندی و کرونوس یونانی نیز بوده است.
بعد از ایزد اصلی و در جایگاه ایزدان عمدۀ خِتها ایزد بانوی «مادربزرگ» قرار داشت که ما[۱۷] یا کیبلا[۱۸] (سیبل) خوانده میشد. این ایزدبانو همان جایگاهی را داشت که ایزدبانو ایشتر در اساطیر آشور و بابل و ایزدبانو آناهید در اساطیر ارمنی داشتند. آیین پرستش کیبلا (سیبل)، چنانکه آیین پرستش ایشتر در آشور و بابل و آناهید در ارمنستان، با حاصلخیزی و باروری طبیعت و عشق و زادن بستگی داشت. اگرچه این ایزدبانوان علاوه بر اینها دارای خویشکاریهای دیگر نیز بودند و گاه حتی برخی اعمال نکوهیده نیز به آنان نسبت داده شده است.
کاهنان «خِتی» قشر ممتاز جامعه محسوب میشدند و حتی شاهان و حکام چندین سرزمین و شهر از کاهنان اعظم بودند. اساطیر «خِتی» تأثیر بسزایی بر باورهای اقوام آسیای صغیر برجا نهاده است که امروز هم قابل تشخیص است.
در نتیجۀ حفاریهای باستانشناسی که در اواخر قرن نوزدهم و نیمۀ اول قرن بیستم در آسیای صغیر صورت گرفت، سنگنوشتهها، تندیسها، نگارهها، کندهکاریها، مُهرها و اشیای دیگر مربوط به ختها که هزاران سال در دل خاک مدفون مانده بودند، کشف شدند که حکایت از هنر و فرهنگ مادی در حد خود متعالی ختها دارند. تأثیر هنر و فنون «خِتی» را بعدها ملتهایی که سرزمینهای تحت اشغال آنها را در اختیار گرفتند، به ارث بردند. لیدیاییها، فریگیهئیها، آشوریها، اورارتوها (خالدها) و … از جملۀ این ملتها بودند. خِتها فرهنگ و تمدن کهنسال خود را در مناطقی که با آنها در ارتباط بودند، اشاعه میدادند و این مهم به ویژه به واسطۀ موقعیت جغرافیایی و نفوذ سیاسی آنها به نیکوترین وجه میسر میشد. موقعیت جغرافیایی ختها میان آسیا و اروپا، به واسطۀ قرار گرفتن در مرکز آسیای صغیر و آسیای پیشین که راههای عمدۀ تجاری دنیای باستان از آن میگذشت، این امکان را به وجود میآورد که آنها به راحتی به جهان اطراف دسترسی داشته باشند و آسیا و اروپا را به هم مرتبط کنند. از این رو در تاریخ جهان باستان خِتها همان نقشی را در خشکی ایفاء کردند که فنیقیها در گذرگاههای دریایی ایفاء کردند.
بدنبال فروپاشی و محو تدریجی ختها، دولت دیگری در مرزهای دریاچۀ وان پامیگیرد که در تاریخ به دولت اورارتوها مشهور شده است. اورارتوها را به نام ایزد بزرگ این مردم، خالدی و خالدها نیز نامیدهاند. خالدها یا اورارتوها که از قرن نهم پیش از میلاد به مثابۀ یک قدرت دولتی-فرهنگی در سرزمین ارمنستان پدیدار شده بودند در اواخر قرن هفتم پیش از میلاد از صحنۀ تاریخ محو شدند. برخی مورخان و پژوهشگران ارمنی خالدها و اورارتوها را دو قوم مجزا به شمار میآورند که در سرزمین کوهستانی ارمنستان سکونت داشتهاند. دربارۀ منشأ نژادی-قومی و عناصر تشکیل دهندۀ ملیت خالدها اطلاعات کافی وجود ندارد. احتمال داده میشود که خالدها از بقایای عناصر خِتی (هیتی) بودهاند که قرنها پیش قسمت شمال شرقی سرزمین خِتها را در اشغال خود داشتهاند.
سنگنوشتههای آشوری-بابلی، کتیبههای به خط میخی نگاشته شده به زبان خالدها، اشیای کشف شده و بقایای بناهای مربوط به دوران اورارتوها (خالدها) حکایت از آن دارند که حکومت و به تبع آن فرهنگ اورارتویی سرزمینهای وسیعی را دربرمیگرفته است. قلمرو اورارتوها از دریاچۀ وان تا سواحل خزر، کوهستانهای قفقاز و سواحل پُنتوس (دریای سیاه) گسترده بوده است. فرهنگ اورارتویی حتی با گذر از کوهستانهای قفقاز، نشانههای خود را در روسیۀ جنوبی نیز برجا نهاده است.
درونمایۀ اصلی فرهنگ اورارتویی همانا فرهنگ «خِتی» بود که با عناصری از فرهنگ و تمدن آشوری-بابلی و دیگر فرهنگها درهم آمیخته بود. اورارتوها با درهم آمیختن عناصر سودمند این فرهنگها و با افزودن ذوق و خلاقیت ملی خود به آن، فرهنگی پدید آوردند که به «فرهنگ اورارتویی» یا «فرهنگ وان» مشهور شده است و نشانهها و بقایای ارزنده و غنی آن تا به امروز نیز پابرجا مانده است و نشان میدهد که حیات اقتصادی و صنایع گوناگون اورارتویی رشد و تکامل چشمگیری داشته است.
فرهنگ معنوی اورارتوها به موازات تکامل حیات اقتصادی-اجتماعی و رشد و توسعۀ فرهنگ مادی غنی آنها، شکل گرفته و رشد و تکامل یافته است. دامداری، به ویژه کشاورزی، در عهد اورارتوها پیشرفت بسیار کرده بود و آبراهسازی و کاریزسازی که در سرزمینهای کوهستانی و ناهموار ارمنستان، کار بسیار دشواری بود و به تجربۀ فراوان و تواناییهای فنی بالا نیاز داشت، میان اورارتوها جزء فنون تکامل یافته بود. بقایای آبراهها و کاریزهائی که با استادی کامل ساخته شدهاند، تا به امروز نیز به جامانده است. بقایای این آبراهها و کاریزها در کنار آثار به جا مانده از قلعهها، استحکامات نظامی، خانهها، کاخها و پرستشگاهها که عموماً از سنگ ساخته شدهاند، و همینطور حجاریها و ابزار و آلات سنگی و گلی و فلزی (اشیای برنزی، طلایی، نقرهئی و در مقیاس کمی نیز اشیای آهنی) از اعتلای معماری و غنای فرهنگ مادی اورارتوها حکایت میکند. پیشرفت دامداری، به ویژه کشاورزی در میان خالدها بازتاب خود را در نظام اساطیر و باورهای این قوم داشته است.
صخرۀ اسرارآمیز موسوم به «درِ مِهر» یا «چوبان قاپوسی» (درِ چوپان) که دارای یک سنگنوشته به خط میخی است و در منطقۀ وان قرار دارد، برای آشنایی با باورها و اساطیر اورارتویی (خالدی) منبع بسیار مهمی به شمار میرود. در این سنگنوشتۀ به خط میخی، نگارنده نام ۶۳ ایزد خالدها را یک به یک برمیشمرد و به مراسم خاص آیینی که برای این ایزدان برگزار میشده است، به ترتیب اهمیت، اشاره میکند.
در میان ایزدان اساطیری خالدی (اورارتویی) تنها به یک ایزدبانو به نام شاریس برمیخوریم. بیگمان این ایزدبانو دارای صفات مشترک با کیبلای «ختی» و یا ایشتر آشوری بوده است. کثرت ایزدان مورد پرستش نزد خالدها میتواند نشانۀ استقرار نظام پدرسالاری در میان این قوم باشد. بزرگترین ایزد اورارتوها خالدی[۱۹] نام داشت و از همین روی به ملت، خالدها یا خالدیها اطلاق میشد. این ایزد نماینده و نماد مردم بود و کشورگشاییها و بناسازیها به نام او صورت میگرفت. خالدی بزرگ و پدر ایزدان اساطیری، پشتیبان اورارتوها، حامی شاهان، ایزد یگانۀ نیرومندی مطلق، شجاعت و جنگ و ایزد آسمان بود. تِهییس باس[۲۰] ایزد آب و هوا بود. نام او یادآور نام تشوب ایزد ختهاست. آردینیس[۲۱] نیز ایزد خورشید بود. این سه ایزد مثلث ایزدان در اساطیر اورارتویی را تشکیل میدهند و باید آنان را ایزدان ثلاث اورارتویی نامید که تثلیث را در ایزدستان به وجود آوردهاند. در میان ایزدان اورارتویی از تِیشِهبا به عنوان ایزد جنگ و شیوینی به مثابۀ ایزد خورشید نیز نام برده شده است.
مرکز اصلی پرستش ایزد خالدی «موساسیر» بود و شاهان اورارتو پس از هر پیروزی در جنگ، برای شکرگزاری و نیایش به آنجا میرفتند. در مراسم آیین پرستش ایزدان گوسفند و بره قربانی میکردند و روغن و شراب هدیه میدادند. حتی تصور میشود در مراسم ویژۀ پرستش ایزدان اورارتویی، انسانها را نیز در پیشگاه ایزدان قربانی میکردهاند. زیرا در حفاریهایی که در ویرانههای یک پرستشگاه باستانی اورارتویی در حوالی «توپراق گالا» (توپراق قلعه یا قلعۀ خاکی) واقع در نزدیکی وان به عمل آمد، در کنار استخوانهای چهارپایان قربانی شده، استخوانهای انسان نیز به دست آمده است. از محتوای چندتایی از سنگنوشتههای به خط میخی نیز چنین استنباط میشود. در این سنگنوشتهها شاه بزرگ اورارتو به نام آرگیشتی (۷۸۶ تا ۷۶۰ پ.م.) اعلام میدارد که به یادبود پیروزیاش در جنگ، یک ششم اسرای جنگی را به ایزد خالدی نثار میکند. البته باید درنظر داشت که در اعصار باستان این کار امری متداول بود و سلاطین شماری از اسرای جنگی را به عنوان برده به پرستشگاهها میدادند.
فرهنگ معنوی اورارتویی دارای منشأ غربی است و عناصر نیرومند بسیاری از فرهنگ و تمدن اژهئی در آن به چشم میخورد. البته این مهم را نیز باید در نظر داشت که تمدنهای خِتی و اژهئی بر روی هم تأثیر گذاردهاند و از یکدیگر تأثیر پذیرفتهاند.
در اتاقهای غار مانند قلعۀ وان تختهسنگهای مشبک با سوراخهای گرد پیدا شدهاند که از قرار معلوم از آنها به مثابۀ میز قربانگاه استفاده میشده است. این تخته سنگها شباهت بسیاری به میزهای سنگی قربانگاه که در جزیرۀ کرت یعنی مرکز اصلی تمدن اژهئی کشف شدهاند، دارند. همین شباهتها در سپرهای برنزی کشف شده در جزیرۀ کرت و «توپراق گالا» به چشم میخورد. این سپرها به مثابۀ اشیای مقدس بر دیوارها و ستونهای پرستشگاهها آویخته میشدند. یک مدالیون طلا با نقش دو زن، که بیتردید یکی از آنها ایزدبانو است، در «توپراق گالا» به دست آمده است. همینطور نگارههای برنزی کشف شده در «توپراق گالا» و دیگر نقاط ارمنستان، که به مثابۀ نماد خورشید به صورت پرندهئی با دو بال و سر زن ساخته شدهاند، جملگی نشانههای همانندیهایی در فرهنگ اژهئی و تمدن «خِتی-اورارتویی» هستند. مشابه این نگارهها، منتها با سر مرد، در میان اشیای باستانی آشور و مصر پیدا شدهاند. مدالیون کشف شده در «توپراق گالا» نیز شباهت بسیاری به مدالیون کشف شده در جزیرۀ کرت دارد. در شیوۀ معماری دوران تمدن اژهئی، معماری خِتها و معماری اورارتوها نیز شباهتهای فراوان به چشم میخورد. اگر با وجود همۀ این شباهتها نتوان با اطمینان اعلام کرد که فرهنگ اورارتوها بطور مستقیم زیر تأثیر فرهنگ و تمدن اژهئی بوده است؛ میتوان با یقین کامل ادعا کرد که منشأ پیدایش فرهنگ اورارتویی فرهنگ «خِتی» بوده است که به نوبۀ خود عناصری از فرهنگ و تمدن اژهئی را وام گرفته بود.
فرهنگ و تمدن اورارتویی (خالدی) در واقع فرهنگ و تمدنی است که پیش از پیدایش فرهنگ ارمنی در سرزمین کوهستانی ارمنستان موجودیت داشته است. این فرهنگ و تمدن نه فقط بعدها به درونمایۀ اصلی فرهنگ و تمدن اقوام ارمنی تبدیل شد، بلکه به دلیل اقتدار اورارتوها از مرزهای ارمنستان نیز فراتر رفت و در شمال و سرزمینهای قفقاز و استپهای جنوبی روسیه نیز تأثیر خود را برجا نهاد.
تاریخ خالدیها و دولت اورارتو در حقیقت مقدمه و فصل آغازین تاریخ ملت ارمنی است. معماری و صنایع دستی ارمنستان باستان و قفقاز، باورهای اساطیری ارمنیهای ازمنۀ باستان و دیگر عرصههای فرهنگ مادی و معنوی اعصار باستان جملگی این امر را تأیید میکنند. ایزدستان اساطیری ارمنی برخی از ایزدان خالدی-اورارتویی را به عاریت گرفته است. در ایزدستان اورارتویی ایزدی جای داشت که ساردیس[۲۲] نامیده میشد. پایتخت لیدی (لودیه) در آسیای صغیر نیز در ازمنۀ باستان «ساردیس» (سارد) نامیده میشد. «سارد» در زبان خالدی (اورارتویی) و در زبانهای برخی ملل ساکن در آسیای صغیر و آسیای پیشین به معنی: «سال» بوده است. تعدادی از واژههای ارمنی مانند: «ناواسارد»[۲۳] که به معنی ماه آغازین سال و جشن سال نو است و «یریتاسارد»[۲۴] که به معنی «جوان» و «تازه سال» است، از همین واژه مشتق شدهاند. ساردیس در اساطیر اورارتویی ایزد سال نو بوده است. در میان ارمنیهای دوران باستان نیز سال نو با ماه «ناواسارد» آغاز میشده است و مراسم آیینی بسیار شکوهمندی به همین مناسبت برپا میگردیده است. این واژه در زبان ارمنی معاصر نیز کاربرد دارد. تعدادی از واژههای اورارتویی که عمدتاً نامهای جغرافیایی هستند با اندکی تغییر یا به همان شکل اولیۀ خود امروزه نیز نام شهرها و مناطق جغرافیایی در ارمنستان هستند. برخی عناصر زبان اورارتویی نیز در زبان ارمنی وجود دارد.
یکی از اقوام ساکن در واحد جغرافیایی ارمنستان «لوویایی»ها بودند که بعدها در ملت ارمنی ادغام شدند و با آن اختلاط پیدا کردند. «خورری»ها نیز در روند تشکیل ملت ارمنی شرکت کردهاند. در برخی منابع غیر ارمنی اسطورهشناسان اروپایی به نامهای برخی از ایزدان لوویایی، خورری و اقوام پیش از ظهور «خِت»ها اشاره کردهاند که شاید در اینجا ذکر نامهای ایزدان اساطیری این اقوام کهن ساکن در گسترۀ ارمنستان کهن خالی از فایده نباشد. برخی ایزدان «لوویایی» عبارت بودند از: سانتا[۲۵]، تارهونزا[۲۶] و واندو[۲۷]. از میان ایزدان قوم «خورری» به تشوب و هپات[۲۸] اشاره شده است. ایربیتیگا[۲۹]، کالهیساپی[۳۰]، تِله شاپی[۳۱] و واسهزل[۳۲] نیز از ایزدان منتسب به اقوام پیش از ظهور «خت»ها هستند.
ایزدستان اساطیری ارمنی
ارمنستان باستان که بخش شمالی آسیای مقدم یا آسیای غربی را شامل میشد با توجه به موقعیت جغرافیایی خود کشور ترانزیتی بود و در آن به مثابۀ نقطۀ تلاقی، ملل ساکن در حوضۀ میاندو رود باستانی، آسیای صغیر و قفقاز، در تماس مداوم بودند. کاروانهای تجاری کشورهای بسیاری از ارمنستان گذر میکردند و یکی از راههای یورش نظامی و لشکرکشی جهانگیران شرق باستان نیز همین کشور بود. بدینگونه به موازات روابط تجاری، عناصر جهان بینی و تفکر سایر ملتها نیز در میان تودههای مردم ارمنستان نفوذ میکرد. از سوی دیگر کشورگشایان گوناگون جهان بینی و باورهای دینی خود را با توسل به زور و فشار در میان بومیان کشور رواج میدادند و ایزدان اساطیری مورد پرستش خود را به شخصیتهای قابل پرستش برای دیگران نیز بدل میکردند. این روند در میان طبقۀ حاکم و اشراف معمولاً شایعتر بود. از این رو در ارمنستان نمایندگان ایزدستانهای اساطیری جنوب غربی یعنی آشوری-بابلی، غربی یعنی ایزدان اساطیری آسیای صغیر و «خِت»ها و نیز جنوب شرقی یعنی ایزدان ایرانی به عاریت گرفته شدند و مورد پرستش قرار گرفتند. در واقع باورهای اساطیری و ایزدستان اساطیری ارمنی از ادغام و اختلاط عناصر دینی و ایزدان اساطیری غیر ارمنی و باورهای دینی بومی پدیدار شد و رفته رفته ایزدستان اساطیری ارمنی به وجود آمد.
به هنگام سخن گفتن از اساطیر ارمنی به این نکتۀ بسیار مهم نیز باید توجه داشت که به دلایل تاریخی، امروز شناخت همهجانبه و کامل ایزدستان اساطیری ارمنستان باستان امری ناممکن است. اگر موبدان دورۀ ساسانی یک دورۀ تاریخی ایران یعنی دورۀ اشکانی را نادیده گرفتند و با تبعیت از سیاست حکومت ساسانیان در مورد تاریخ و فرهنگ و اخبار و روایتهای مربوط به اشکانیان سکوت اختیار کردند و حتی آنها را از میان بردند، پرچمداران مسیحیت در ارمنستان نیز همین روش را دربارۀ فرهنگ پیش از مسیحیت ارمنی در پیش گرفتند و با اساطیر و باورهای کهن ارمنیان به مثابۀ مظاهر شرک، خصمانه برخورد کردند و نابودی کامل آنها را وظیفۀ خود دانستند. با استناد به برخی شواهد تاریخی میتوان یقین حاصل کرد که ایزدستان اساطیری ارمنستان باستان یک ایزدستان پرایزد بوده است.
یکی از چهرههای مرکزی ایزدستان اساطیری ارمنی ایزدی عالیجاه به نام آرامازد است. او پدر دیگر ایزدان، پدید آورندۀ آسمان و زمین، به وجود آورنده و حامی کشور ارمنستان و اعطاء کنندۀ فراوانی و نعمت قلمداد میشده است. واژۀ «آرامازد» از واژههای «اهوره» و «مزدا» مشتق شده است. هراچیا آجاریان زبانشناس برجستۀ ارمنی در اثر خود: «فرهنگ نامهای اشخاص در زبان ارمنی» واژۀ «اهوره» را به معنی: «خدا»، «صاحب» و «سرور» و «مزدا» را «دانایی متعالی» و «خردمندی اعلی» تفسیر کرده است. در متون زرتشتی نیز «اهوره مزدا» یا «اورمزد» به معنی: «سرور دانا» و «سرور خردمند» تفسیر شده است.
ایزدان و ایزد بانوان ارمنی جشنها و مراسم آیینی خاص خود را دارا بودند. مراسم آیینی ویژۀ آرامازد در اوایل «ناواسارد» (اولین ماه سال) بر پا میشدند. پرستشگاه عمدۀ آرامازد در منطقۀ مسکونی موسوم به «آنی» در «داراناقی» هایک علیا قرار داشت. دیگر پرستشگاه آرامازد بر فراز کوه «پاقاتو» قرار داشت و در این پرستشگاه او با ایزد بانوی محبوب ارمنی آستقیک یکجا پرستیده میشد. در برخی منابع تاریخی ارمنی همچنین ذکر شده است که یکی از پرستشگاههای آرامازد در ساحل رود «کور» در ناحیۀ موسوم به «متسخِت» قرار داشته است. تندیس آرامازد در این پرستشگاه در یک نقطۀ بلند قرار داده شده بود و مردم از فراز بامهای خانههای خود مراسم نیایش را به جا میآوردند و کسانی که قصد نثار قربانی داشتند از رود میگذشتند و قربانیهای خود را در پرستشگاه نثار ایزد میکردند.
ایزدان هند و اروپایی کهن دارای مظاهر مادی مانند بُت و تندیس نبودند و تندیسهای یونانی ایزدان تحت تأثیر فرهنگ اژهئی و مصری قدیم پدیدار شدند. تندیسهای ایزدان هندی در ادوار بعد از ودایی زیر تأثیر دیگر فرهنگها پدیدار شدند. در ایران باستان نیز تصویر «اهوره مزدا» بر بالای حجاریها و سنگنوشتههای هخامنشی، از فرهنگ اساطیری میاندورود الهام گرفته است. بر پا کردن تندیس برای ایزدان اساطیری ارمنی در دوران تسلط فرهنگ هلنیستی بسیار رایج بود که به نوبۀ خود میتواند ریشه در فرهنگ اژهئی-خِتی داشته باشد.
یکی دیگر از پرستشگاههای بزرگ آرامازد در «باگاوان» از آبادیهای «باگرِواند» در استان «آرارات» قرار داشت. با آنکه آرامازد پدر ایزدان و ایزد بانوان ارمنی بود و به رغم وجود پرستشگاههای فراوان برای این ایزد، آرامازد از محبوبیتی که مثلاً ایزد بانو آناهید برخوردار بود، بی بهره بود و پایگاه مردمی وسیعی نداشت. برخی از پژوهشگران ارمنی معتقدند که کیش پرستش این ایزد خیلی دیر شکل گرفته و مُهر و نشان ایزدستان ایران باستان را بر خود داشته است. لذا عنصری عاریتی در ایزدستان اساطیری ارمنی بوده است و به همین دلیل نیز به مثابۀ پدر ایزدان و ایزد بانوان نتوانسته است آنگونه که شایستۀ مقام او بوده است، حمایت وسیع مردم را جلب کند.
نمیتوان بی چون و چرا با عقیدۀ این پژوهشگران موافقت کرد. در جهان باستان به دلایل سیاسی، اقتصادی و فرهنگی عاریت گرفتن ملتها از یکدیگر پدیدهئی عادی و تکرار شونده بود و آنچه که به عاریت گرفته میشد بیدرنگ در فرهنگ ملی استحاله مییافت و به مثابۀ پدیدهئی خودی با ویژگیهای متفاوت با اصل به عاریت گرفته شده، متجلی میشد و گاه از بسیاری جنبهها با اصل خود در تضاد و تناقص قرار میگرفت.
اگرچه در اساطیر اکثر ملتهای هند و اروپایی، تحت تأثیر نظام پدرسالاری، ایزدان بر ایزد بانوان برتری دارند و در اساطیر ارمنی مشاهده میشود که یک ایزد بانو حتی بر پدر ایزدان نیز برتری دارد. در اساطیر ارمنی ایزدبانو آناهید از آرامازد پدر ایزدان و ایزد بانوان ارمنی نیز محبوبتر است و این یادآور آیین ستایش «ایزدبانوی مادر بزرگ» و ایزدبانوی باروری و ریاست دینی کاهنهها در پرستشگاهها و برپایی مراسم مربوط به روسپیگری مقدس یا هِتِریسم[۳۳] در پرستشگاههای ایزدبانوی باروری در ایران پیش از ورود آریاییان است که به جا مانده از دوران مادرسالاری در ایران پیش از آریاییان بود. «هِتِریسم» که در آغازگونهئی آیین پرستش ایزدان اساطیری بود در یونان، ارمنستان، آشور و بابل و دیگر کشورها نیز رواج داشت. مراسم ویژۀ این باور اساطیری در یونان در پرستشگاه ایزدبانو آفرودیت در شهر کورنتوس[۳۴] و در ارمنستان در پرستشگاه آناهید بر پا میشد. در اساطیر آشور و بابل «هِترِیسم» بخشی از آیین پرستش ایشتر ایزدبانوی بامداد و شامگاه و ایزدبانوی جنگ و عشق بود.
ایزدستان اساطیری ارمنی بر پایۀ اصل خانواده و رابطۀ خویشاوندی شالودهریزی شده بود و از این جنبه نیز با ایزدستان اساطیری ایران باستان تفاوت بزرگی داشت. پدر خانواده آرامازد بود که سه دختر به اسامی: آناهید، آستقیک و نانه و یک پسر یا اولاد ذکور به نام میهر یا مهر داشت. در برخی منابع ارمنی واهاگن را نیز فرزند آرامازد به شمار میآورند.
واهاگن در ایزدستان اساطیری ارمنی جایگاه خاص خود را داشت و در میان مردم از محبوبیت بینظیری برخوردار بود. واهاگن که ایزد جنگ بود به مثابۀ ایزد خورشید نیز پرستیده میشد. در یکی از شعرهای انگشت شماری که از ارمنستان دوران رواج اساطیر به جا ماندهاند، تولد ایزد واهاگن توصیف میشود. در این شعر پیوند واهاگن با آتش و خورشید به خوبی نمایانده شده است. در قسمتی از این شعر آمده است: از لولۀ نِی شعلهها بر میخاست/ و از شعلهها میدوید بیرون/ نوجوانی زرین زلف/ گیسوانی از آتش او را بود./ ریشی از شعله/ و چشمان او خورشیدها بودند…
برخی زبانشناسان ارمنی واژۀ واهاگن را ترکیب دو جزء واه[۳۵] سانسکریت به معنی: «آوردن» و «آورنده» و آگنی[۳۶] سانسکریت به معنی: «آتش» میدانند و معنی لغوی واهاگن را «آورندۀ آتش» یا «پدید آورندۀ آتش» اعلام میدارند. محققان ارمنی را عقیده بر این است که در ازمنۀ بسیار کهن واهاگن به مثابۀ ایزد خورشید و آتش نیز پرستیده شده و در میان مردم از محبوبیت بسیاری برخوردار بوده است.
عدهئی از پژوهشگران اروپائی و ارمنی واهاگن را ایزد همانند ورتراگنا یا ورثرغنه (ورتراهن) در اساطیر ایران باستان میدانند. اما برخی از محققان و پژوهشگران ارمنی با این نظریه به مخالفت بر میخیزند و چنین استلال میکنند که واهاگن در اساطیر ارمنی از ایزدان بسیار محبوب و درجۀ اول بوده است، حال آنکه ورثرغنه ایزدی درجۀ دو به شمار میرفته است. از این گذشته پرستش واهاگن در میان ارمنیها دارای سابقۀ بسیار دیرینه بوده حال آنکه تأثیر ایزدستان ایران باستان بر اساطیر ارمنی دیرتر صورت گرفته است. به نظر این محققان واهاگن با ویژگیهای خود و اهمیتاش در ایزدستان اساطیری ارمنی به ایندره ایزد اساطیری هند شبیهتر است و ایندره به نوبۀ خود دارای منشأ خِتی (هیتی) است که در آسیای صغیر ساکن بودهاند. واهاگن با اینار[۳۷] یا ایناراس[۳۸] ایزد اساطیری خِتها که در کتیبههای خِتی بسیار نام برده میشود، یکی و همانند بوده است.
بر پایۀ گواهی تاریخ نگاران ارمنی پرستشگاه عمدۀ واهاگن در شهر باستانی «آشتیشات» ارمنستان قرار داشته و طلا و نقرۀ فراوان در آن موجود بوده است. در پارهئی روایتهای تاریخی آمده است که پس از رسمیت یافتن مسیحیت در ارمنستان، گریگور لوساوُریچ پیشوای مسیحی ارمنیها و اشاعه دهندۀ مسیحیت در ارمنستان به هنگام تخریب پرستشگاه واهاگن با مشکل بسیار مواجه شد. زیرا ارمنیهای معتقد به اساطیر از پرستشگاه ایزد مورد علاقۀ خود جانانه دفاع میکردند. یکی دیگر از پرستشگاههای واهاگن در جناح شرقی کوه «واراگ» (درواسپوراکان) در دهکدۀ «آهِواکان» قرار داشته است. همچنین پرستشگاه دیگری توسط شاه ارمنی آرتاشِس دوم در «آقباکِ صغیر» برای واهاگن ساخته شده بود.
دیگر پرستشگاه واهاگن در منطقۀ «سالاهونیاتس» قصبۀ «دِرجان» هایک علیا قرار داشت که در زمان سلطنت تیرداد شاه ارمنی ساخته شده بود. یکی از خاندانهای ارمنی موسوم به واهونیها که افراد ذکور آن نسل اندر نسل کاهن بودهاند، در خدمت پرستشگاههای واهاگن قرار داشتهاند و این وظیفه برای خاندان یاد شده اجباری بوده است.
جشن ویژۀ واهاگن در روز هفتم ماه ارمنی «ساهمی» برابر با پانزدهم اکتبر، با شکوه بسیار برگزار میشد. نزد ارمنیهای اعصار کهن روزهای هر ماه نامهای ویژۀ خود را داشتند و هر یک به این یا آن ایزد اساطیری اختصاص یافته بودند. بدینگونه روز بیست و هفتم هر ماه به واهاگن اختصاص داشت و به نام او خوانده میشد.
یکی از القاب واهاگن در زبان ارمنی «واشاپاکاق» بود که از دو جزء «ویشاپ» که ریشۀ سانسکریت دارد و در زبانهای پهلوی و ارمنی به معنی «اژدها» به کار رفته و «کاق» از مصدر «کاقِل» ارمنی به معنی: «چیدن با دست» (مثل چیدن میوه)، «کندن»، «درویدن» «تکان دادن درخت برای ریختن میوه»، «شکستن»، «گرفتن»، «به دست آوردن»، «داشتن»، «دریافتن» و … ترکیب شده بود که در استعاره به معنی: «نابود کردن» نیز به کار رفته است. از این رو به واهاگن «کشندۀ اژدها» یا «اژدها افکن» لقب داده بودند. از سوی دیگر واژۀ «کاق» ارمنی به معنی: «بُزِنر» نیز میباشد. به همین دلیل در دهههای گذشته یعنی از سال ۱۹۵۱ میلادی به بعد، عدهئی از پژوهشگران ارمنی لقب «ویشاپاکاق» را به معنی: «اژدها-بُزِنر» تفسیر کردهاند و این نظریه را پیش کشیدهاند که واهاگن در دوران «توتمیزم» ارمنی جزء جانوران «توتم» بوده و به مرور زمان به درجۀ ایزد اساطیری رسیده است. این پژوهشگران استدلال میکنند که ایزدان اساطیری از توتمها پدید آمدهاند که در دورانهای آغازین اکثراً به هیأت جانوران تجسم مییافتهاند و بعدها رفته رفته با تکامل یافتن نیروهای مولد و در نتیجۀ آن مناسبات مربوط به باورهای توتمیستی و پندارهای اساطیری دستخوش تغییر شدهاند و ایزدان اساطیری از هیأت جانوری خود دور شدهاند و اشکال انسانی به خود گرفتهاند. با این حال ایزدان به صورت نمادین، اشکال پیشین خود را همچنان حفظ میکردند. به عنوان مثال، ایشتر با سر گاو مجسم میشد، مردوک فرمانروای ایزدان در اساطیر آشور و بابل به هیأت سوسمار نمایانده میشد، ایندره ایزد اساطیری هند به شکل گاو جنگی تجسم مییافت و یا هر یک از ایزدان و ایزدبانوان مصری به هیأت یک جانور به ویژۀ آنان بود، نمایانده میشدند. نمایاندن ایزدان و ایزدبانوان به هیأت جانوران در اساطیر بسیاری از ملتهای کهن پدیدهئی عادی به شمار میرفت. بدینگونه بعید نیست که در دوران آغازین اساطیری واهاگن به هیأت نیمی اژدها-نیمی بُزنر نمایانده شده باشد.
اگرچه ایزد بانوان خِتی-میتانی مانند ایشتر و نار به طور مستقیم وارد ایزدستان ارمنی نشدهاند، اما از آنجائی که اقوام خِتی-میتانی و دیگر اقوامی که این ایزدبانوان را مورد پرستش قرار میدادهاند در تشکیل ملت ارمنی شرکت جستهاند و نقش مهمی ایفاء کردهاند، ملت ارمنی در پدید آوردن ایزدبانو آناهید به این ایزدبانوان خِتی-میتانی هم التفات داشته است. نار به مثابۀ ایزد بانوی آب و باروری و میوهدهی در اساطیر حوضۀ میاندورود و آسیای صغیر جایگاه مهمی داشته است. کیش پرستش نار در میان ارمنیها به صورت پرستش نورین درآمده است و ارمنیها به هنگام خشکسالی و نباریدن باران با اجرای مراسم ویژه نورین را واسطۀ بارش باران قرار میدهند. در ازمنۀ باستان به هنگام خشکسالی و نباریدن باران، ارمنیها تندیسهای ایزدبانوان نار و آناهید را با برپایی مراسم ویژه میگردانیدند و روی آنها آب میپاشیدند و برای آنها قربانیها نثار میکردند تا شاید باران ببارد. در قرنهای نوزدهم و بیستم نیز ارمنیها نظیر همین مراسم را با مترسکی که نورین نامیده میشود، انجام میدادند و طلب باران میکردند.
عدهئی از پژوهشگران بر این عقیدهاند که پرستش ایزدبانو نار شکل تکامل یافتۀ کیش پرستش توتم قورباغه بوده که در دوران استقرار نظام مادرسالاری در ارمنستان پدیدار شده است.
از سنگنوشتههای مصر باستان و خِتی-میتانی روشن شده است که بخشی از ارتفاعات سرزمین ارمنستان پیش از اورارتوها، در اشغال میتانیها بوده است. میتانیها که شعبهئی از خِتها بودند در قرنهای شانزدهم و پانزدهم پیش از میلاد حکومت مقتدری ایجاد کرده بودند که مرزهای آن از کاپادوکیه (کپدوکیه) تا نینوا امتداد داشت. حکومت میتانی با کشورهای همجوار از جمله با مصر دارای روابط سیاسی و اقتصادی بود. نامههایی که توشراتا[۳۹] یکی از شاهان میتانی برای فرعون مصر نوشته است اکنون در دست است. تعداد این نامهها به هفت نامه میرسد. از محتوای این نامهها چنین برمیآید که در اساطیر میتانی پرستش ایشتر به مثابۀ ایزدبانوی مادر، اهمیت ویژهئی داشته است. از نامههای توشراتا که به آمنوفیس سوم (۱۴۰۸-۱۳۷۲پ.م) فرعون مصر نوشته است به وضوح معلوم میشود که ایشتر در رأس ایزدبانوان میتانی قرار داشته است. آمنوفیس سوم که با گیلوخهپا[۴۰] خواهر توشراتا ازدواج کرده بود، پس از مرگ همسرش خواهان ازدواج با تادوخهپا[۴۱] دختر توشراتا میشود. توشراتا پس از مکاتبۀ طولانی با فرعون، با این امر موافقت میکند و تادوخهپا را به مصر میفرستد. ولی دیری نمیپاید که آمنوفیس سوم بیمار میشود و از توشراتا درخواست میکند ایزدبانو ایشتر را برای مداوای او به مصر بفرستد. توشراتا بیدرنگ ایشتر را به مصر میفرستد و در نامۀ خود به آمنوفیس سوم چنین مینویسد: «…بگذار ایشتر، ایزدبانو و صاحب آسمان، صدهزار سال حافظ من و برادر من (فرعون) باشد و به هر دوی ما شادیهای بزرگ عطا فرماید. با همدلی و توافق نیک زندگی کنیم. ایشتر ایزدبانوی من است، اما ایزدبانوی برادر من (فرعون) نیست…».
این نوشته به روشنی معلوم میکند که ایشتر ایزدبانوی میتانیها بوده است و توشراتا به فرعون هشدار میدهد که ایشتر را باز پس فرستاد. از محتوای این نامهها چنین برمیآید که ایشتر بارها به مصر فرستاده شده است. در سوگندنامهها و معاهدهها و نفرین نامههای میتانیها ایزدبانو ایشتر جای ویژهئی را به خود اختصاص میدهد و پیدرپی نام او ذکر میگردد، و همین امر نشان میدهد که این ایزدبانو تا چه حد اهمیت داشته و پرستش او به طور گسترده شایع بوده است. از اطلاعات موجود به درستی نمیتوان روشن ساخت که ایشتر میتانیها در کل ایزدبانوی چه بوده است و پرستشگاه او در کجا قرار داشته و با اجرای چه مراسمی ایزدبانو پرستش میشده و چه نوع قربانیهایی به پرستشگاه او نثار میگردیده است. با این حال امر مسلم این است که اقوام میتانی-سوبارایی که بعدها در ملت ارمنی ادغام شدند و با اختلاط اِتنیک خود در تشکیل ملت ارمنی نقش ایفاء کردند، باورها و جهانبینی خود را نیز در باورها و اساطیر فراگیر ملت ارمنی گنجاندند.
آستقیک ایزدبانوی عشق، در ایزدستان اساطیری ارمنی دارای جایگاه ویژه و مهمی بود. در اساطیر آشور و بابل ایشتر در عین حال ایزدبانوی عشق و باروری و میوه دهی نیز بود. به نظر میرسد در ایزدستان اساطیری ارمنی نیز در آغاز آناهید ایزدبانوی عشق و باروری و میوهدهی و محصول آوری بوده است، اما بعدها در کیش پرستش آناهید تغییراتی حاصل شده و برخی ویژگیها و خویشکاریهای او، از جمله ایزدبانویی عشق، به آستقیک واگذار شده است.
بر اساس گزارش «آگاتانگِقوس» مورخ نامدار ارمنی، پرستشگاه عمدۀ آستقیک در شهر «آشتیشات» بود. پرستش آستقیک در «تارون» ارمنستان به طور گسترده متداول بوده و اکثر کوهها و تپههای آبادیها و قصبههای این ناحیه به نام ایزدبانو آستقیک نامگذاری شده بود. در منابع تاریخی ارمنی همچنین آمده است که شاه ارمنی یعنی آرتاشِس در شهر «آرتاشات» پرستشگاهی برای آستقیک برپا داشته بود. در ارمنستان باستان بر قلعهها و رودها و کوههای بسیاری نام آستقیک را نهاده بودند. یکی از پرستشگاههای آستقیک فراز کوه «پاقاتو» در اطراف قصبۀ «آندزِواتسیک»[۴۲] واسپوراکان، در مجاورت پرستشگاه آرامازد قرار داشته است. تعدد پرستشگاههای آستقیک نشانۀ محبوبیت این ایزدبانو و وسعت دامنۀ پرستش او بوده است.
پرستشگاه دیگر دختر آرامازد موسوم به نانِه در «تیل» از توابع قصبۀ «داراناقی» واقع در هایک علیا قرار داشته است. نانِه ایزدبانوی دانایی و فنآوری به شمار میرفت. اطلاعات چندانی دربارۀ چگونگی پرستش نانِه و جایگاه واقعی او در ایزدستان اساطیری ارمنی، وجود ندارد. برخی عقیده دارند نانه ارمنی از واژۀ سانسکریت نانا مشتق شده است، ولی دیگران اعلام میکنند که نانِه یکی از نامهای ایشتر است و ایشتر در آشور با نام نانا پرستیده میشده است. عدهئی از پژوهشگران نیز بر این عقیدهاند که نانِه یک ایزدبانوی بومی ارمنی بوده و در میان بسیاری از اقوام و قبایل ارمنی از محبوبیت و ارج فراوانی برخوردار بوده است و تجسم ایزد حامی محصول و درو به شمار میرفته است. نانِه در دورانهای بسیار کهن در میان اقوام ایرانی ایزدبانوی پیروزی و فتح بوده است. در اساطیر گرجیها نیز نانِه از ایزدبانوان پراهمیت و درجۀ اول بوده است.
میهر یا مهر فرزند ذکور آرامازد و ایزد خورشید و آتش بوده است. بسیاری از مکانها و افراد ارمنی به نام این ایزد نامگذاری شدهاند. پرستشگاه عمدۀ میهر در «باگاریج» قصبۀ «دِرجان» واقع در هایک علیا قرار داشته است. استرابون[۴۳] (حدود ۶۶پ.م تا ۲۴م) گزارش میدهد که ارمنیها به مناسبت جشنهای مهرگان تعداد ۲۰۰۰۰ رأس اسب نژاده به ایران خراج میدادند. مهر بعدها در اساطیر ارمنی جای واهاگن را اشغال کرد و این ایزد را تنها به مثابۀ ایزد جنگ در ایزدستان باقی گذارد که این خود بیانگر گستردگی دامنۀ پرستش مهر بوده است.
در اینجا این سؤال مطرح میشود که همسر آرامازد کدام ایزدبانو بوده است؟ یک نظریه این است که آرامازد همسری اختیار نکرده است. اما با وجود این، اختلاف نظر در اینباره میان پژوهشگران ارمنی بسیار شدید است. عدهئی معتقدند که آناهید همسر آرامازد بوده است. اما دیگران عقیده دارند که آناهید فقط دختر آرامازد بوده است و نه همسر او. لیکن آنان که نظریۀ همسری آرامازد و آناهید را پیش میکشند، استدلال میکنند که این دو مسئله نمیتواند با یکدیگر در تضاد باشد و آناهید در عین حال دختر و همسر آرامازد بوده است. چرا که در میان سایر ملتها نیز چنین پدیدهئی به چشم میخورد. برای مثال، در ایزدستان اساطیری یونانیان هِرا هم خواهر زئوس است و هم همسر او؛ یا اُزیریس ایزد مصری مردگان، همسر و در عین حال فرزند ایزیس بوده است و یا رامسِس دوم فرعون مصر با چهار دختر خود ازدواج کرده بود که اولین آنها نقش سوگلی را ایفاء میکرد. هرمزد شاه دارای روابط زناشویی با مادر و خواهر خود بود و اِراتو[۴۴] خواهر تیگران چهارم در عین حال همسر او نیز بوده است و این دو در یک زمان به طور مشترک در ارمنستان سلطنت کردهاند. عدۀ دیگری از پژوهشگران ارمنی معتقدند همسر آرامازد ایزدبانوی جهان زیرین و زیرزمین و جهنم یعنی اسپاندارامِت بوده است.
پندارهای موجود دربارۀ آرامازد برداشتهایی را که دربارۀ زُروان وجود دارد تداعی میکند. در افسانههای کهن ایرانی زروان را موجود نر و ماده پنداشتهاند که همسری اختیار نکرده است. اما در روایتهای متأخر او پدر ایزدی است که همسری به نام خوشیزگ دارد، بدینگونه هرمزد و اهریمن گاه در زهدان زروان و گاه در زهدان همسرش تصور شدهاند.
تقریباً در همۀ ایزدستانهای اساطیری ملتهای گوناگون ایزد دانش و دبیری و اختراعات وجود داشته است. در اساطیر مصر باستان توث، در اساطیر آشور و بابل نِبوس، در اساطیر یونان آپولون و هِرمِس و در اساطیر روم مِرکور دارای این خویشکاری بودهاند. در آیین مزدایی ایران باستان چیستا ایزد حکمت و نشانۀ آیین مزدایی بود و جامۀ سپید به او تعلق داشت. در ایزدستان اساطیری ارمنی نیز تیر دارای این خویشکاری ویژه بوده است. تیر منشی آرامازد به شمار میرفت و ایزد حامی دبیری و سخنوری نیز بود. ارمنیهای معتقد به اساطیر تیر را مُعبّر خواب هم میدانستند. پرستشگاه تیر در حوالی شهر «آرتاشات» قرار داشت. ماه ارمنی «ترِه»[۴۵](نوامبر) و روز سیزدهم این ماه به ایزد تیر اختصاص داشت.
پژوهشگرانی که در زمینۀ اساطیر ارمنی به تحقیق و تفحص میپردازند به ایزد دیگری به نام آرا اشاره میکنند که تجسم میرندگی و رستاخیز طبیعت و دارای ویژگیهای بارآوری و محصول دهی و تولید است. اما بسیاری از محققان آرا را در ردیف ایزدان ارمنی به حساب نمیآورند و معتقدند او همان «آرا گِقِتسیک»[۴۶] پادشاه افسانهئی ارمنی است که «شامیرام» (سمیرامیس) ملکۀ آشور عاشق او شد و سرانجام در میدان جنگ او را به کشتن داد. آرا در اصل ایزد برکت بخشنده و ایزد شهید شوندۀ نباتی و باروری بوده است و اسطورۀ ویژۀ خود را بر اساس الگوی میاندورودی تموز یا دموزی سومری داشته است. ولی بعدها از ایزدستان خارج شده و به افسانههای ارمنی راه یافته است.
ایزد دیگری نیز در ایزدستان اساطیری ارمنی وجود داشته به نام بارشام یا بارشامین که کیش پرستش او از میاندورود به ارمنستان رسوخ کرده بود. این که بارشام در ایزدستان ارمنی چه نقشی به عهده داشته است به هیچ وجه روشن نیست. او را ایزدی آشوری میدانند که ارمنیها به عاریت گرفته بودند. بر اساس برخی شواهد تاریخی، تندیس بارشام یا بارشامین در روستای «تُردان» قصبۀ «داراناقی» برپا بوده است.
دو ایزد درجه دوم نیز در ایزدستان اساطیری ارمنی وجود داشتهاند: آمانور و واناتور. دربارۀ این که اینان ایزدان چه چیزی بودهاند میان پژوهشگران ارمنی اختلاف نظر وجود دارد. عدهئی آمانور و واناتور را یک ایزد یگانه دانستهاند. برخی نیز آنها را زیردستان آرامازد قلمداد کردهاند. ولی دیگر پژوهشگران با استناد به گزارش استرابون که اعلام کرده است ایزدبانو آناهید با دو ایزد دیگر به نامهای اُمان و آنادات یکجا پرستیده میشده است، این دو ایزد یعنی آمانور و واناتور را ایزدان اقماری آناهید میدانند. این پژوهشگران آمانور را همان اُمان و واناتور را آنادات نام برده شده در گزارش استرابون میدانند. جشن مربوط به واناتور و آمانور در «ناواسارد» تقریباً همزمان با جشن آناهید برپا میشده است و این مطلب خود میتواند گواه دیگری باشد بر این که اینان ایزدان اقماری آناهید بودهاند.
در میان ایزدان و ایزدبانوان ایزدستان اساطیری ارمنی آناهید جایگاه ویژهئی داشته است و ایزدبانوی مجبوب ارمنیها به شمار میرفته است. او را «هشیارترین مادر» و «افتخار ملت ارمنی» نیز قلمداد کردهاند. «آفرینندگی» و «فرزندزایی و زایندگی» از دیگر صفات این ایزدبانو بوده است. بدینگونه آناهید در ایزدستان اساطیری ارمنی ایزدبانوی «هشیارترین مادر»، «بارآوری و میوهدهی»، «آفرینندگی» و «زایندگی» بوده است. این ایزدبانو را محصول پندارهای دوران مادرسالاری میدانند. پرستش ایزدبانویی با ویژگیهای آناهید و با نامهای کم و بیش همانند، در سراسر مشرق زمین به طور گسترده متداول بوده است. در ایزدستان اساطیری ارمنی آناهید نقش اصلی و مرکزی داشته و دیگر ایزدان و ایزدبانوان را در سایه قرار میداده است. پرستشگاه عمدۀ آناهید در ناحیۀ «یِریزا» در قصبۀ «یِکِقیاتس» از توابع هایک علیا، در ساحل رود «گایل» قرار داشته است، دیگر پرستشگاه بزرگ آناهید در ناحیۀ «آشتیشات» قصبۀ «تارون» استان «توروبِران» (دربند) واقع در جناح راست رود «آراتزانی» یا فرات شرقی، در دامنۀ کوه کارکِه قرار داشته است. در هر دو این پرستشگاهها تندیسهای طلایی آناهید برپا بوده است. سومین پرستشگاه عمدۀ آناهید در شهر «آرماویر» که از مراکز عمدۀ ارمنستان اساطیری بود، قرار داشت. در این شهر تندیسهای ایزد خورشید و ایزد ماه و همچنین جنگلهای مقدس وجود داشته و کاهنان از صدای همهمۀ برگهای درختان پیشگویی میکردند. پرستشگاه آپولون ایزد عاریتی نیز در همین شهر در کنار پرستشگاه آناهید قرار داشته است. در دوران هلنیستی تندیس آرتمیس ایزدبانوی یونانی نیز در پرستشگاه آناهید برپا شده بود و این دو ایزدبانو یکی شمرده میشدند.
یکی از بزرگترین پرستشگاههای آناهید در شهر «آرتاشات» قرار داشت و ثروت و املاک و قریهها و آبادیها و جنگلهای بسیاری به آن تعلق داشتند. در شهر «کومانا» از شهرهای استان «گامیرک» کاپادوکیه (کپدوکیه) نیز پرستشگاه بزرگ آناهید قرار داشت. تعداد کاهنان و خدمۀ این پرستشگاه به شش هزار نفر بالغ میشد و املاک وسیعی در اختیار آن قرار داشت. در «باگاران»، فراز کوه «تاوروس»، «باقک-کاقونیک» از توابع «سیونیک»، آرجِش و بسیاری مناطق دیگر ارمنستان پرستشگاههای بزرگ آناهید وجود داشتهاند.علاوه بر ارمنستان پرستش آناهید در آسیای صغیر و آسیای میانه، ماد و ایران نیز رایج بوده است.
در دوران هلنیستی ایزدان و ایزدبانوان یونانی نیز به جمع ایزدان ارمنی پیوستند و ایزدستان اساطیری یونان و ارمنستان با هم ادغام شدند و ارمنیها بسیاری از ایزدان و ایزدبانوان یونانی را به عاریت گرفتند و آنان را با ایزدان و ایزدبانوان خود همسان کردند و یا به گونۀ مستقل به پرستش آنها پرداختند. در این دوره در پرستشگاهها نیز در کنار تندیسهای ایزدان ارمنی، تندیسهای ایزدان همانند یونانی برپا شده بودند.
زئوس، آپولون، هفائیستوس، آرتمیس، آفرودیت، آتناپالاس، هراکلس و … از جملۀ ایزدان و ایزدبانوان یونانی بودهاند که تندیسهای آنان در کنار تندیسهای ایزدان اساطیری ارمنی در پرستشگاهها برپا میشده است و یا در بیرون شهرها بر سر راهها نهاده میشد. البته باید به این موضوع توجه داشت که ایزدان اساطیری یونانی اغلب از سوی شاهان و اشراف مورد پرستش و ستایش قرار میگرفتهاند و در میان تودههای مردم ارمنی محبوبیت چندانی نداشتهاند. دربارۀ آنها افسانهها و داستانهای مردمی ساخته و پرداخته نشده است و آنان عمر چندانی نداشتهاند. معمولاً زبان، فرهنگ و آداب و سنن یونانی میان درباریان، نجبا، اشراف و تا حدودی نیز میان لایههای تاجر و مولد بردهدار رواج داشت. تودههای مردم ارمنی نه به زبان یونانی تکلم میکردند و نه تحت تأثیر آداب و سنن آنان بودند، و این پدیدهئی بود که در دیگر کشورهای تحت تسلط هلنیسم نیز به چشم میخورد. ایزدان اساطیری یونانی به دست و به فرمان شاهان هِلِنوفیل ارمنی به ارمنستان راه یافته بودند و به همین دلیل با استقبال تودههای مردم مواجه نشدند.
تندیسهای ایزدان اساطیری یونانی در کنار تندیسهای ایزدان اساطیری ارمنی دارای خویشکاری همانند، در پرستشگاهها نهاده میشدند. برای مثال تندیس زئوس یونانی در پرستشگاه آرامازد ارمنی قرار داده میشد. به همین ترتیب تندیس آتنا در پرستشگاه نانه در قصبۀ «تیل» ولایت «یِکِقیاتس» (یِکِقیک)، تندیس آرتمیس در قصبۀ «یِریزا» در پرستشگاه آناهید، تندیس هفائیستوس در قصبۀ «باگاریچ» ولایت «دِرجان» در پرستشگاه مهر (میهر)، تندیس آفرودیت در شهر «آشتیشات» ولایت «تارون» در پرستشگاه آستقیک و … نهاده میشد.
این ایزدان یونانی مخلوق ذهن آفرینشگر تودههای مردم ارمنی نبودهاند و به همین دلیل در فرهنگ عامۀ ارمنی نشانهئی از کیش پرستش آنان به چشم نمیخورد. حال آنکه دربارۀ ایزدان اساطیری اصیل ارمنی که مخلوق ذهن تودههای مردم بودهاند، یادگارهای بسیاری حتی در دوران حاکمیت مسیحیت نیز وجود داشته است و تا به امروز نیز در فرهنگ عامۀ ارمنی نام ایزدانی چون واهاگن، میهر، آستقیک، نانه و … به جا مانده و این نامها امروز نیز در میان مردم ارمنی از راه نامگذاری روی افراد، زنده نگاه داشته میشوند.به هنگام سخن گفتن از ایزدان اساطیری ارمنی باید به این مسئلۀ مهم نیز توجه داشت که به موازات ایزدان اساطیری همگانی، در هر استان و ولایت و ناحیه و منطقهئی ایزدان محلی نیز پرستیده میشدند که ویژۀ اقوام ارمنی ساکن در همان استان و ولایت و ناحیه و منطقه بودند.
در ایزدستان اساطیری ارمنی نیز مانند ایزدستان ایرانی ازدواج وجود ندارد. حال آنکه در اساطیر بسیاری از ملتهای آسیایی و اروپایی ایزدان ازدواج میکنند. علاوه بر این تضاد میان ایزدان و ضدایزدان یا دوگانه پرستی خدایان و ضدخدایان موجود در اساطیر هند و اروپایی، بویژه هند و ایرانی که تحت تأثیر تفکر دوگانه پرستی موجود در آسیای غربی پدیدار شده بود و در اساطیر این اقوام وجود نداشته است؛ در اساطیر ارمنی نمود ندارد. در ایزدستان اساطیری ارمنی پدیدۀ تضاد میان ایزدان و ضدایزدان وجود ندارد و ایزدان ارمنی مانند ایزدان اساطیری آشوری-بابلی، مصری، یونانی و بسیاری دیگر از ملتها، به ایزدان خیر و ایزدان شر تقسیم نمیشوند. با این حال در باورهای ابتدایی مردم ارمنی اعتقاد به دیوها و ارواح پلید وجود داشته است.
در اساطیر بسیاری از ملتها ایزدان اساطیری بیمرگ و جاودان هستند. ولی در اساطیر برخی ملتها از جمله هندوان و ملل اسکاندیناویایی ایزدان در پایان هر دوره همگی میمیرند. در اساطیر ایران باستان و ارمنستان ایزدان نمیمیرند و دربارۀ مرگ آنها، جز در موارد نادر، آن هم در اساطیر ایران، سختی در میان نیست. شاید به همین دلیل اسطورۀ ایزد شهید شوندۀ نباتی سومری-آشوری-بابلی در ایران وارد حماسه شده و به صورت سیاوش در آمده است و در ارمنستان نیز به هیأت «آراگِقِتسیک» که شاه موهوم ارمنی است، تجسم یافته و در افسانه به حیات خود ادامه داده است.
پینوشتها:
Hera
Aphrodite
Crete
Dorians
Varuna
Indra
George Dumezil
Deva
Sutegh
Yazili kaya
Telepinu
Tarku
Teshub
Tosp
Appu
Kumarbi
Ma
Cibella
Khaldi
Teyisbas
Ardinis
Sardis
Navasard
Yeritasard
Santa
Tarhunza
Wandu
Hepat
Irbytiga
Kalhisapi
Teleshapi
Wasezzel
Hetaerism
Korntos نام این شهر در منابع مختلف به صورت «کورینت» و «کورنت» Corinth نیز آمده است. ا.ن.
Wah
Agni
Inar
Inaras
Tushrata
Gilukhepa
Tadukhepa
Andzevatsik
Strabon
Erato
Tre
Geghetsik