فصلنامه فرهنگی پیمان شماره ۲۸
لوریک میناسیان، هنرمندی که دیر شناخته شد
نویسنده: آلفرد قهرمانیانس
گفت و گو با مرضیه برومند، کارگردان سینما و تلویزیون
سرکار خانم برومند! در ابتدا توضیحات مختصری دربارهٔ فعالیت های حرفه ای خود به عنوان کارگردان بفرمایید.
من به عنوان کارگردان کارم را در زمینهٔ کودک شروع کردم و چند مجموعه و فیلم سینمایی برای کودکان ساختم که اولین کار معروفم مدرسهٔ موش ها بود که بعدها فیلم سینمایی آن هم ساخته شد. فیلم های سینمایی الو الو من جوجوام، مربای شیرین، و سریال های خونهٔ مادربزرگه و قصه های تابه تا جزو سایر کارهایی هستند که در زمینهٔ کودکان ساخته ام. بعد در زمینهٔ ساخت سریال و کارهای تلویزیونی که بیشتر مخاطبان عام را در بر می گرفت تجربه هایی به دست آوردم که سریال های آرایشگاه زیبا، تهران۱۱، و هتل از این دسته هستند. شاید بیشتر مردم من را به عنوان کارگردانی که در زمینهٔ بچه ها کار می کند بشناسند، ولی من خودم معتقدم که کارهایی را که برای مخاطبان عام ساخته ام، برای کودکان نیز مناسب اند و بچه ها نیز علاقه مند هستند آنها را ببینند. من معمولاً سعی می کنم کاری را که بسازم کل یک خانواده از آن لذت ببرند و خیلی علاقه مند نیستم که یک گروه مخاطب خاص را مورد توجه قرار دهم.
لطفاً توضیح بفرمایید که چرا رشتهٔ کارگردانی را به عنوان رشتهٔ اصلی انتخاب کرده اید؟
البته انتخاب اول من بازیگری بود نه کارگردانی، و در ابتدا به عنوان بازیگر کارم را شروع کردم و تحصیلاتم در زمینهٔ تئاتر و هنرهای نمایشی است؛ تا مدت ها هم به عنوان بازیگر فعالیت داشتم و در ادامه به دلایلی به کارگردانی روی آوردم.
شما همیشه به عنوان یک کارگردان موفق زن در سینما و تلویزیون حضور چشمگیری داشته اید، بخصوص در این اواخر که با ساخت مجموعهٔ کارآگاه شمسی و دستیارش مادام همراه بوده است. لطفاً توضیحاتی را دربارهٔ این مجموعه و هدف از ساخت آن بفرمایید.
من اصولاً سالمندان را دوست دارم و علاقهٔ خاصی هم نسبت به آنها دارم؛ با توجه به این که خودم هم کم کم دارم به سن کهولت نزدیک می شوم. در اکثر کارهایم از سالمندان استفاده کرده ام و از حضورشان فیض برده و از آنها چیزهای زیادی یاد گرفته ام؛ اصولاً دنیای آنها را دوست دارم. در ضمن به همزیستی هم خیلی علاقه دارم، یعنی خیلی دوست دارم در کارهایی که می سازم، شرایطی را به لحاظ متن و موضوع فراهم کنم که آدم هایی با خصوصیات، روحیات، انگیزه ها و خواست های متفاوت در کنار هم قرار بگیرند، بدون این که در زندگی یکدیگر ایجاد مزاحمت کنند. این موضوع همزیستی در سریال خونهٔ مادربزرگه هم وجود داشت طبق همین روال من کارآگاه شمسی و دستیارش مادام را ساختم که در آن دو زن با دو فرهنگ، دین، و نگاه متفاوت، در کنار هم زیر یک سقف زندگی می کنند و همدیگر را هم خیلی دوست دارند و به همدیگر خیلی احترام می گذارند و خیلی هم با هم صمیمی و عجین هستند. شاید بشود گفت که این سریال نمونه ای از یک جامعهٔ کوچک را نشان می دهد که می توان آن را به کل جامعه تعمیم داد؛ برای این که من فکر می کنم ارمنیان و مسلمانان در ایران همیشه با هم خیلی خوب زندگی کرده اند و احترام همدیگر را داشته اند و هیچ وقت متفاوت بودن دین یا فرهنگشان باعث ایجاد نفاق و اختلاف بین آنها نشده است؛ شاید بتوان گفت که زندگی ارمنیان و مسلمانان با همدیگر عجین شده است. البته من در این سریال از ابتدا قصد نداشتم به طور خاص به این موضوع بپردازم و بیشتر تضادی که بین دو شخصیت اصلی سریال وجود داشت، برای من ایجاد جذابیت کرد.
حال که به سریال کارآگاه شمسی و دستیارش مادام اشاره شد، لطفاً در مورد نحوهٔ آشناییتان با هنرمند فقید خانم لوریک میناسیان و چگونگی انتخاب ایشان برای این نقش توضیحاتی بفرمایید.
من خانم لوریک میناسیان را در فیلم بودن یا نبودن، و قبل از آن هم در سریال فروشگاه دیده بودم و بعد فهمیدم که ایشان دختر مرحوم آرمان هستند. آرمان از هنرپیشه های مورد علاقهٔ من در دوران کودکی ام بود و در آن دوران این تصور را در ذهن داشتم که در بین هنرپیشه های ایرانی، آرمان بهترین است و به نظر من هنرپیشه ای بود که کارش را جدی می گرفت و خیلی خوب بازی می کرد و من به ایشان خیلی احترام می گذاشتم. فیلم هایی را که آرمان بازی کرده است همیشه در ذهن دارم مانند طوفان در شهر ما و فیلم های مختلف دیگری که از ایشان دیده ام. کلاً احساس می کردم فیلم هایی را که آرمان بازی می کرد یا مرحوم ساموئل خاچیکیان می ساخت، یک سر و گردن از سایر فیلم های فارسی بالاترند. به همین دلیل وقتی متوجه شدم که لوریک دختر آرمان است توجه من را بیشتر به خودش جلب کرد و برای این کار از لوریک دعوت کردم که نقش مادام را در این سریال به عهده بگیرد. البته من کار لوریک را تا آن زمان از نزدیک ندیده بودم. وقتی لوریک آمد با این که وزن زیادی داشت و نفس نفس می زد، پله های سخت محل فیلمبرداری را که پله های خیلی عجیبی بود و خود من هم نمی توانستم به راحتی از آنها بالا بروم، یکضرب بالا آمد. اوایل فکر می کردم که برای لوریک حرکت مشکل خواهد بود، ولی وقتی دیدم که به این راحتی پله ها را بالا آمد، تعجب کردم. این کار واقعاً برای لوریک راحت نبود. ولی به خاطر تعهد و علاقه ای که نسبت به کارش داشت، هنگامی که جلوی دوربین هم می آمد تحرک بیشتری پیدا می کرد. ولی بعد از هر پلان نفسش می گرفت و مجبور می شد چند دقیقه ای را بنشیند و استراحت کند. هنگام فیلمبرداری هیچ کس نمی توانست تصور کند که این خانم برای راحت نشان دادن حرکات خود چه زحمتی را تحمل می کند. به هر حال ما با همدیگر برخورد خیلی خوبی داشتیم و درهمان برخورد اول، مهر ما به دل یکدیگر نشست و هر دو با کمال میل همکاریمان را شروع کردیم و در طی کار به همدیگر نزدیک تر شدیم و من بیشتر متوجه شدم که لوریک چه هنرپیشهٔ خوب و انعطاف پذیری است. او به هنگام کار نهایت از خود گذشتگی را از خود نشان می داد و همیشه دقیق و وقت شناس بود. به هر صورت من به عنوان یک کارگردان از همکاری با ایشان نهایت لذت را بردم.
خانم برومند ارمنیان همیشه درسینمای ایران نقش بسزایی داشته اند، ولی در این اواخر نقش آنها کم رنگ تر شده است. شما به عنوان یک کارشناس هنر سینما این رویداد را چگونه تحلیل می کنید؟
من فکر می کنم دلیل اصلی کم شدن نقش ارمنیان یا بهتر بگوییم حضور آنها در سینمای ایران، می تواند مهاجرت بیش از حد آنها باشد. در اژر مهاجرت جمعیت آنها کم شده و طبیعی است که در صورت کم شدن جمعیت، حضور آنها نیز کمتر خواهد بود. من فکر می کنم که در رشته های دیگر هم غیر از سینما همین اتفاق رخ داده است، ولی هنوز هم ما اشخاصی مانند واروژ کریم مسیحی را داریم که در حال حاضر بیشتر در فعالیت های پشت صحنه نقش دارند و در این اواخر خودشان اقدام به ساخت فیلمی نکرده اند. ولی من فکر می کنم که زمینه برای کار ایشان بسیار مساعد است، زیرا ایشان هنوز هم مورد توجه و عنایت مخاطبان، مسئولان و دست اندرکاران سینما هستند. البته اخیراً هم مراسم خاصی در موزهٔ سینما برگزار شد که در آن از کلیهٔ ارمنیانی که در تاریخ سینمای ایران نقش داشته اند، تجلیل و قدردانی شد.
در پایان از شما خواهش می کنیم چنانچه صحبت خاص یا خاطره ای از مرحوم لوریک میناسیان، چه در زمان ساخت سریال و چه بعد از آن، دارید، بفرمایید.
لوریک بعد از ساخت سریال مدتی در ارمنستان بود و وقتی به ایران بازگشت ما همچنان با یکدیگر ارتباط تلفنی داشتیم. مجموعهٔ کارآگاه شمسی و دستیارش مادام دوباره از تلویزیون پخش شد و مردم بیشتر لوریک را شناختند و به او علاقه مند شدند. طی آخرین مکالمهٔ تلفنی که با لوریک داشتم، از این که این قدر مورد توجه و عنایت مردم قرار گرفته خیلی خیلی خوشحال بود و به من می گفت: احساس می کنم ملکه شده ام و وقتی در خیابان راه می روم همه مرا مادام صدا می کنند و حالم را می پرسند و هر جا می روم کارم را زودتر از همه راه می اندازند. حتی می گفت که مشکلی مالیاتی در وزارت دارایی داشته و وقتی متوجه شده بودند که مؤدی مادام است، تخفیف خاصی به او داده بودند. در کل مورد توجه خاص و عام قرار گرفته بود و همین مسئله باعث شده بود که لوریک در آخرین روزهای زندگی بتواند خیلی خوشحال باشد و من مطمئن هستم وقتی فوت کرد، با یک خاطرهٔ خوش از این دنیا رفت، زیرا واقعاً جای خودش را در جامعهٔ هنری پیدا کرده بود. واقعاً حق لوریک بیشتر از اینها بود، چون می توانستند خیلی زودتر از اینها مطرح و معروف شوند و جای بیشتری در سینما، تلویزیون و تئاتر داشته باشند. ولی باز من خوشحالم، زیرا این اتفاق هر چند دیر ولی بالاخره به وقوع پیوست و این زمینه قبل از فوتش فراهم شد. در پایان امیدوارم که روح لوریک عزیز شاد باشد و می دانم که خاطره اش همیشه برای ما زنده خواهد بود.