فصلنامه فرهنگی پیمان شماره ۶۳
قربانیان و بازماندگان نژادکشی ارمنیان
نویسنده: رافی پطروسیان / ترجمه: آرمینه آراکلیان
هنگامی که کشورهای ارمنستان و ترکیه بر سر شمار کشته شدگان ارمنی، طی نژادکشی ۱۹۱۵م، مجادله می کردند هراند دینک، روزنامه نگار سرشناس ارمنی تبار ترکیه، هر دوی این ملت ها، تاریخ دانان هر دو کشور و سران هر دو حکومت را به رسیدگی به وضعیت قربانیان زندۀ اولین نژادکشی قرن بیستم ترغیب می کرد:« ما دائماً در مورد قتل عام شدگان بحث می کنیم. زمان آن رسیده است که به یاد قربانیان زندۀ آن واقعه باشیم».
منظور او از قربانیان زنده اعقاب ارمنیانی بودند که از نژادکشی جان سالم به در برده اند و در حال حاضر، در ترکیه در زیر نقاب ترک ها، کردها، علوی ها و سایر آحاد اجتماع ادامۀ حیات می دهند.
« نود و هشت سال پس از اخذ تصمیم انهدام کامل یک ملت وقت آن است که از ارمنیان پنهان سخن گوییم، از ارمنیانی که اجداد بیشترشان در ۱۹۱۵م یتیم ماندند و حالا با هویتی کاملاً متفاوت از هویت اصلی قوم خود در این کشور زندگی می کنند».
هراند دینک[۲] جرئت آن را داشت که نقاب از تبار معروف ترین بانوی قهرمان ترک بردارد. صبیحه گوکچن، نخستین و معروف ترین خلبان نظامی زن نیروی هوایی ترکیه و فرزندخواندۀ آتاتورک، بنیان گذار ترکیۀ نوین، در اصل هاتون[هریپسیمه] سبیلجیان نام داشت، دختربچۀ ارمنی یتیمی از ولایت بورسا که نزدیکانش را درخلال نژادکشی ۱۹۱۵م از دست داده بود.
افشای این حقیقت شروع واپسین دورۀ عمر هراند دینک ۵۲ ساله بود. سر سبز و زبان سرخ هراند دینک، سبب تحریک احساسات ترک های متعصب، تهدید مکرر او به مرگ و سه سال بعد ترور او در ۱۹ ژانویه ۲۰۰۷م در استانبول شد.
هاتون سبیلجیان فقط یکی از هزاران دختر و پسر یتیم ارمنی بود که طی وقایع ۱۹۱۵م او را از خانواده جدا کرده بودند. برسر دیگر کودکان یتیم چه آمد؟ تعداد آنها چقدر بود؟ این موضوع را همه می دانند که طی تخلیۀ ارمنیان از شهرهای مختلف آناتولی و راندن کاروان های آنان به بیابان های سوریه کرد ها و ترک های روستاهای مسیر آزاد بودند که زن ها و بچه ها را بربایند و آنان را به بردگی در خانه یا هم بستری با خود وادارند. ربایندگان کودکان و خود ژاندارم های محافظ کاروان بسیاری از کودکان را در مقابل مبالغ ناچیز برای بردگی به دیگران می فروختند. پدران و مادرانی نیز بودند که با آگاهی از سرنوشت تلخی که در انتظارشان بود فرزندان خود را، پیش از پیوستن به کاروان تبعیدیان، به آشنایان و همسایه های ترک و کرد خود می سپردند تا آنها را از مرگ حتمی و شکنجه نجات دهند.
آن تعداد از کودکانی که مبلغان مذهبی اروپایی و امریکایی یا روحانیان یونانی محل آنها را در پناه خود گرفته بودند چندی بعد دستگیر و به سرنوشت دیگر کودکان یتیم دچار شدند.
ششصد کودک یتیم، که پدران و مادران آنها را با لنچ به وسط دریای سیاه برده و در آب های آن خفه کرده بودند، با اجازۀ مقامات حکومتی به صومعه ای متعلق به یونانیان سپرده شدند. سه ماه پس از این پناهندگی به دستور جمال عظمی، فرماندار ترابوزان، همۀ این کودکان به زور از صومعه بیرون کشیده و به ناخدای یک کشتی ترک به نام رحمان بایراکتاراوغلو سپرده شدند و او هر کودک را داخل یک کیسۀ خالی آرد قرار داد و به دریا انداخت.
فرماندار جمال عظمی بعدها به شوخی گفته بود که «امسال فصل ماهیگیری درخشانی خواهیم داشت. ما خوراک خوبی به دریا ریخته ایم».
جمال عظمی در گامی دیگر ۴۵۰ دختر زیبا روی ارمنی را از میان جامعۀ ارمنی شهر ترابوزان جدا کرده و در فاحشه خانۀ ابتکاری خود در ساختمان بیمارستان صلیب سرخ شهر، برای خدمت به طبقۀ اشراف شهر و مأموران دولتی، به کار گرفته بود. او حتی برگزیدۀ دختران را به رسم پیشکشی به بارگاه فرماندهان بالادست خود در استانبول فرستاده بود. جمال عظمی برای تأمین نیروی کار روسپی خانۀ خود به کودکان یتیم اندیشیده بود. پانزده دختر برگزیده هم متعلق به حرم سرای خود او بودند. او حتی یک دختر ارمنی را هم به رسم هدیه به اکمل، پسر چهارده سالۀ خود، داده بود.
معدودی از این دختران، که همگی مجبور به ترک دیانت شده بودند، بعدها فرار و یا خودکشی کردند. زوایای تاریک این ماجرا نه فقط در طی محاکمۀ سران حزب اتحاد و ترقی، پس از پایان جنگ جهانی اول، برملا شد بلکه اکمل، پسر جمال عظمی، به زبان خود آن را برای دوستش، مهمت علی، تعریف کرده بود.
مهمت علی یک جوان ارمنی بود به نام هراچ پاپازیان که موفق شده بود، با نامی دروغین و ترک دیانت ظاهری، مأموران دولتی را گمراه و در ساختار شعبۀ حزب اتحاد و ترقی در برلین نفوذ کند و در طرح اعدام انقلابی عاملان اصلی نژادکشی ارمنیان نقشی مهم را بر عهده گیرد.
جمال عظمی و دکتر بهاء الدین شکیر، یکی از بنیان گذاران حزب اتحاد و ترقی و مؤسس و رئیس تشکیلات مخصوصه و برنامه ریز اصلی تبعید ارمنیان ازشهر های ارمنستان غربی، در ۱۷ آوریل ۱۹۲۲م در برلین به دست گروه انقلابی انتقام جویان ارمنی، نِمِسیس، یک سال بعد از اعدام طلعت، به هلاکت رسیدند.
در روزهایی که جنگ جهانی اول ادامه داشت، حزب اتحاد و ترقی برنامۀ خاصی را برای کودکان یتیم ارمنی تدارک دیده بود. همۀ کودکان باید جمع آوری و به یتیم خانه های دولتی در چند نقطۀ معین فرستاده می شدند. همه باید ترک دیانت می کردند و در جوی ترکی و با تربیتی ترکی پرورش می یافتند.
در یکی از این مراکز، که در شهر عینطوره نزدیک زوک در چند کیلومتری بیروت بر پا شده بود، هزار کودک ارمنی از سه تا پانزده ساله را اسکان داده بودند. جمال پاشا، فرماندار سوریه و لبنان، امر تغییر دین و تربیت مبتنی بر روش فکری و نوع زندگی ترک ها را به عده ای از فرهنگیان ترک به مدیریت نویسندۀ معروف، هالیده اِدیپ آدیوار، سپرده بود. نام و نام خانوادگی کودکان یتیم، که همگی می بایست دورۀ ترک سازی را طی می کردند، باید تغییر می یافت، نام های مرسوم در فرهنگ روز ترکی انتخاب می شدند و فقط حرف اول نام و نام خانوادگی آنها ثابت می ماند. هاروتیون نجاریان به حمید نظیم، بوغوس مردانیان به بکیم محمد و سرکیس سارافیان به صافت سلیمان تغییر می یافت.
یتیم خانۀ تحت ریاست هالیده اِدیپ آدیوار را در ساختمان مدرسۀ معروف لازاریان لبنان، که پس از اخراج کشیش های ساکن آن در اختیار فرمانداری قرار گرفته بود، تأسیس کرده بودند. در ایامی که به خاطر شرایط جنگی ساکنان شهرهای سوریه و لبنان با کمبود غذا رو به رو بودند بچه های یتیم خانه از نظر خورد و خوراک چیزی کم نداشتند. هدف این بود که نوجوانان برومند تازه ترک شده از یتیم خانه خارج و به جمعیت ترک اضافه شوند.
هاروتیون آلبویاجیان، یکی از یتیم های این یتیم خانه تعریف می کند که بچه ها فقط اجازه داشتند به زبان ترکی حرف بزنند. اگر یک کلمه به زبان ارمنی از دهان کودکی خارج می شد سرپرست ها و محافظ ها او را با شدت تمام کتک می زدند تا درسی به بقیه داده باشند. همه به رسم اجتماع ترک ها لباس می پوشیدند و در سر کلاس اصول دین جدید و زبان ترکی را فرا می گرفتند.
جمال پاشا معتقد بود که ارمنیان از استعداد فطری و هوش ذاتی فوق العاده ای برخوردار هستند و تربیت درست و ترک سازی آنها برای ارتقای هویت ملت ترک از اهمیت خاصی بر خوردار است.
با وجود اعمال همه نوع مراقبت در این یتیم خانۀ بزرگ تا ۱۹۱۸م حدود سیصد کودک در اثر ابتلا به بیماری جذام و دیگر بیماری ها هلاک شدند، تعدادی به خانواده های داوطلب ترک، در شهرهایی که در آنها ارمنیانی باقی نمانده بودند، سپرده شدند و تعدادی به دیگر یتیم خانه ها منتقل شدند. پس از پایان جنگ و ورود نیروهای صلح خاور نزدیک به منطقه، ۴۷۰ پسربچه و دویست دختربچۀ یتیم در این یتیم خانه باقی مانده بودند که هنوز نام ارمنی خود را به یاد داشتند.
کاظم پاشا، فرماندۀ ارتش عثمانی در جبهۀ شرق، تعداد یتیم های ارمنی ولایت را حدود پنجاه هزار نفر تخمین می زد که به روایتی تقریباً سی هزار نفر از آنها مراحل اولیۀ ترک سازی را گذرانده و به مکتب های ترک واگذار شده بودند. خود کاظم پاشا دو هزار دختربچه و چهار هزار پسربچۀ یتیم را در ارزروم جمع کرده و در یک پادگان نظامی اسکان داده بود. بعضی ها تعلیم نظامی گری می دیدند و برخی دیگر دورۀ آموزشی لازم را برای تدارک نیاز های پشت جبهۀ ارتش، مانند دوختن لباس و چکمه، می گذراندند. نام همه تغییر یافته و جمعی به نام «ارتش کودکان سالم» را تشکیل داده بودند. برگزیدگان این جمع، که متعصب ترین فداییان ارتشی حکومت ترک را تشکیل می دادند، در سال های بعد به کلاس های ردۀ ارشد نظامی در استانبول اعزام شدند، به مدارج نظامی بالایی دست یافتند و برخی از آنها در کودتای نظامی ۱۹۶۰م – که منجر به سرنگونی حکومت غیر نظامی عدنان مندرس، اولین نخست وزیر دموکرات ترکیه، شد – شرکت داشتند.
به جز آنهایی که در حصارهای یتیم خانه ها به سر می بردند هزاران کودک دختر و پسر در کوچه و بازار معامله می شدند. قانون منع برده داری جاری در امپراتوری عثمانی، با ربودن و فروختن بچه ها از کاروان های ارمنیان راهی مرگ در ۱۹۱۵م، عملاً از میان برداشته شده بود تا کودکان ارمنی را برای کار در منزل، ارضای امیال وحشیانۀ جنسی و معامله برای سود بیشتر به بازار سرازیر کنند. از میان بازارهای برده فروشی حلب، ماردین، جیزره، دیاربکر، اورفا، ماردین از کم ترین نرخ خرید و فروش برخوردار بود. کودکان خال کوبی شدۀ پنج تا هفت ساله در حدود بیست سنت (قیمت یک بره) و پسربچه ها و دختران نوجوان چهارده تا پانزده ساله تقریباً پنجاه سنت قیمت گذاری می شدند. زن های بالغ مسیحی را می شد با یک لیر ترک معامله کرد.
زن ها و دخترهایی که از خانوده های ثروتمند و متشخص باز مانده بودند قیمتی در خور توجه داشتند زیرا خریداران آنها امیدوار بودند که روزی خواهند توانست مایملک و دارایی ها و مستغلات سابق”دختر” و یا “همسر” قانونی شان را از طریق مراجع قضایی مطالبه کنند. موارد مستند متعددی از عرضۀ دادخواست کردها و ترک ها برای به دست آوردن این گونه اموال به ثبت رسیده است.
مواردی هم دال بر اقدامات انسان دوستانۀ مقامات دلسوز کلیسای آشوری فعال در ترکیه و مبلغان مذهبی اروپایی و امریکایی به ثبت رسیده که برای نجات زندگی و آیندۀ کودکان یتیم ارمنی اقدام به خرید آنها کرده بودند.
تاپونی، اسقف کلیسای آشوریان در ماردین، در ۱۹۱۶م، قریب به دو هزار کودک یتیم ارمنی را خریداری کرد و از زندگی نکبت بار نجات داد.
در حالی که برخی از مسلمانان رفتاری انسان دوستانه با این کودکان نگون بخت داشتند اغلب ترک ها کنیزها و نوکران بچه سال ارمنی شان را زیر مشت و لگد می گرفتند زیرا اعتقاد داشتند که «مسیحیان فقط مستحق ضرب و شتم هستند». خانۀ آخر دختران یتیم و زن های بیوه مقام زن دومی مردان ترک و کرد بود. این نگون بخت ها، که نه تنها از سوی شوهرانشان بلکه از سوی همسران درجۀ اول شوهر و سایر اعضای خانواده نیز مورد آزار قرار داشتند، در نهایت، با قبول واقعیت و تن دادن به سرنوشت، دین و اصلیت خود را فراموش و فرزندانی را به همسر ترک خود هدیه می کردند.
بر اساس گزارش های سازمان بین المللی حمایت از زنان و کودکان، که پس از پایان جنگ جهانی اول منتشر شد، بیش از سی هزار کودک ارمنی در بازار برده فروشی معامله شده اند تا در حرم سراها جای گیرند یا به منزلۀ کارگر بَرده به کار گرفته شوند. زندگی نامۀ بیش از دو هزار دختر و پسر یتیم و زن های جوانی که از خانه های مردم ترک و کرد جمع آوری شدند در سازمان ملل در ژنو ثبت شده است.
در پایان جنگ در ۱۹۱۸م و به دنبال تقاضای اسقف اعظم ارمنیان استانبول کوشش های گسترده ای از سوی جوامع بین المللی و به خصوص متفقین پیروز آغاز شد. کودکان یتیم از سوریه و آناتولی به استانبول انتقال یافتند و جست و جوی خانه های ترک ها و کردها برای یافتن کودکان ارمنی آغاز شد.
یتیم خانه ها در استانبول جای کافی برای اسکان انبوه کودکان ارمنی نداشتند و به ناچار ساختمان برخی از مدارس مانند نوتردام دِ سیون و سنت ژوزف فرانسوی ها، مدرسۀ ایتالیایی ها، صومعۀ روس ها و آکادمی نظامی کوللی ارتش ترک به کودکان یتیم اختصاص داده شد.
برگرداندن نام واقعی کودکان بحث و جدل های فراوانی را بین حکومت و خلیفه گری ارمنیان به دنبال داشت. تعدادی از کودکان برای نوکری به خانه های ترک ها برده شده بودند. فقط پنجاه کودک برای کار در مزرعۀ رهبر حزب اتحاد و ترقی، انور پاشا، فرستاده شده بودند. همۀ کودکان به شدت از سخن گفتن به زبان ارمنی مادری و افشای اصلیت ارمنی خود منع شده بودند.
بر اساس اسناد معتبر سازمان های مسئول، در فاصلۀ ۱۹۲۰ – ۱۹۲۲م، از شهرهای ماراش، اورفا، خاربرت، مالاتیا و آینتب ۳٬۸۰۰ کودک یتیم به استانبول، سه هزار کودک به قبرس، ۱۵٬۶۰۰ کودک به یونان و دوازده هزار کودک یتیم به سوریه منتقل شده بودند. پس از آن همه کوشش، دفتر اسناد خلیفه گری ارمنیان استانبول هنوز از ۶۳٬۰۰۰ کودک یتیم
ارمنی نجات نیافته از خانواده های ترک و کرد خبر می داد.
محققان در امور نژادکشی معتقدند که جنایتکاران نه فقط قصد انهدام داشته اند بلکه هدف اصلاح نژاد جامعۀ ترک را از طریق ترمیم بانک ژنتیک آن با جدیت دنبال می کرده اند. فاجعه از پیش برنامه ریزی شدۀ ۱۹۱۵م و اتفاقات پس از آن به وضوح از این برداشت دفاع می کند.
در حال حاضر هزاران خانوادۀ ترک و کرد را می توان دید که مادربزرگی ارمنی در شاخۀ خانوادگی خود داشته اند و حالا پس از گذشت ۹۸ سال از اولین نژادکشی قرن و طرح ترک سازی و ترک پروری حکومتی نشانه هایی از ارمنیان پنهان در آناتولی بر ملا می شود. «بازماندگان تیغۀ شمشیر»[۳] اصطلاحی است که این روزها در تعریف ارمنیان پنهان به کار گرفته می شود.
کتابی به نام مادربزرگ من[۴] به قلم فتحیه چتین، وکیل هراند دینک، کتاب نوه ها از همین نویسنده، که با همکاری قلمی آیشه گول آلتینی نویسندۀ دیگر ترک منتشر شده، اسناد، فیلم های گوناگون و کتاب های دیگر نمایانگر پدیدار شدن ارمنیان پنهان و انتقال هویت ارمنی از نسل یتیم های ۱۹۱۵م در جامعۀ ترک هستند.
تخمین آمار دقیق ارمنیان پنهان در جامعۀ کنونی ترک امکان پذیر نیست ولی می توان براساس اسناد مختلف گمانه زد که شای-د حدود صد هزار ک-ودک یتیم
ارمنی ترک سازی و به طرح های ترک پروری سپرده شده باشند و اگرتقریباً دویست هزار نفر از زنان و مردان بالغ جامعۀ ارمنی، پیش از نژادکشی، با قبول ترک دین و پناه بردن به خانه های کرد ها و ترک ها از نژادکشی جان سالم به در برده باشند، می توان ارمنیان ادغام شده در خانوارهای ترک را در حدود سیصد هزار نفر برآورد کرد.
با در نظر گرفتن آمار رسمی ترکیه دال بر هفت برابر شدن جمعیت ترکیه تا آغاز قرن بیست و یکم می توان انتظار داشت که چیزی در حدود دو میلیون جمعیت ارمنی تبار در اجتماع کنونی ترک وجود داشته باشند.
مایل هستم که از تجربۀ شخصی خود دربارۀ ارمنیان پنهان سخن کوتاهی را به یاد بیاورم.
وقتی در ۱۹۹۵م، در مقام مهندس ناظر داوطلب، برای بررسی بازسازی کلیسای اسپیتاک، که در حین زلزلۀ ۱۹۸۹م ویران شده بود، به ارمنستان سفر کرده بودم، اطلاع یافتم که هزینۀ سنگین بازسازی را خانوادۀ ثروتمند ترکی از اهالی ترکیه متقبل شده است. خانوادۀ ترک، که از افشای نامش خودداری کرده بود، این اقدام را مطابق وصیت نامۀ مادربزرگشان انجام داده بود که فقط در بستر مرگ پرده از ارمنی بودن خود و پدرانش برداشته بود. در سال های اخیر و هم زمان با بازسازی کلیسای گیراگس مقدس در دیاربکر،به دست دولت ترکیه، ارمنیان پنهان بیشتری شروع به آشکار کردن هویت اصلی خود کردند.
امید است که دولت ترکیه با درک ماهیت این حرکت، از آزادسازی اندیشۀ شهروندان برای بازگشت به اصالت خانوادگی خود به منزلۀ قدمی مثبت و نه تهدیدی سیاسی و اجتماعی استقبال و جرئت مواجه شدن با گذشتۀ خود را پیدا کند.
۶ ژوئن ۲۰۱۳
کانادا، تورنتو
منابع:
Cetinoglu, Sait.«1915 Soykirim Surecinde Ermeni Gen Havuzuna El Konmasi ve Seks Koleligi” (The Capture of the Armenian Genetic Pool and Sex Slavery During the 1915 Genocide). Seyfo Center, April ۰۹, ۲۰۱۳
Hur, Ayse. «1915ten 2007ye Ermeni Yetimleri” (Armenian Orphans from 1915 to 2007). Radikal. January ۲۰, ۲۰۱۳
Keskin, Eren. “Soykirimin Ortaklari”(Partners in Genocide). Ozgur Gundem. January 22, 2013
Melkonyan, Ruben. “Attitude of the Armenian Patriarchate in Istanbul Towards the issue of the Forcibly Islamicized Armenians”. Noravank Foundation. March 9, 2010
ـــــــــــــ . «The Islamization of Armenian children at the period of the Armenian genocide”. Miacum. August 11, 2007
Watenpaugh, David. “Keith. The League of Nations Rescue of Armenian Genocide Survivors and the Making of Modern Humanitarianism 1920-1927». American Historical Review. December, 2010
پی نوشت ها:
۱ـ این مقاله تحت عنوان« Remembering the Dead and Living Victims of the Armenian Genocide» در ۶ ژوئن ۲۰۱۳م، در Ramgavar Mamoul به چاپ رسیده است.
۲ـ برای آشنایی با زندگی هراند دینک ر. ک: آرپی مانوکیان، «زندگی نامۀ هراند دینک»، پیمان، ش۳۹، س۱۱ (بهار۱۳۸۶): ۶ -۱۰. (مترجم)
Kiliç Artiği3ـ
۴ـ برای مطالعۀ بیشتر ر.ک: ادوارد هاروتونیان، «معرفی کتاب مادربزرگ من»، پیمان، ش۴۳، س۱۲ (بهار۱۳۸۷): ۶۶ – ۷۲؛ فتحیه چتین، «سفر مرگ»، ترجمۀ ادوارد هاروتونیان، پیمان، ش۴۳، س۱۲ (بهار۱۳۸۷):۷۳ – ۷۸.