فصلنامه فرهنگی پیمان شماره ۲۹
شب آوانس اوهانیانس
شب دوم: یکشنبه۲۱ /۴/۱۳۸۳
سخنرانی خسرو دهقان (منتقد و مدرس سینما)
به نظر می آید مهم ترین پدیدهٔ سینمای ایران از آغاز تا امروز آوانس اوهانیانس است و هیچ تشخیصی به اندازهٔ اهمیت او نیست. اگر مشکلاتی سر راه نبود، می شد گفت که این مسیری که اوهانیانس می رفت، سینمای ما را تبدیل به چیز دیگری می کرد. زندگی او که در کتاب ها نوشته شده، به سه دوره تقسیم می شود: سال تولد او که متقارن است با تاریخ تولد سینمای ایران و سالی از دنیا می رود که هنوز از سینمای نوین و جشنواره ها خبری نیست؛ او متعلق به این دوران است. پس زندگی او به سه بخش تقسیم می شود تا سال ۱۳۰۹ و ۱۳۰۹ تا۱۳۱۲ ش، و بعد هم بقیهٔ زندگی او.
مهم ترین دوره از نظر من علاقه مند به سینما از ۱۳۰۹ تا۱۳۱۲ ش است، چیزی حدود چهار یا پنج سال. چیزی که مشخص است این که زندگی او عجین با سینماست، کار کرده و بر آن مسلط است و با مفاهیم سینما آشناست، و خوش شانس بوده که با سینمای صامت آشنا شده و بعد هم که در روسیه تحصیل کرده است. ملیت ایرانی او خدشه ناپذیر است. جنبهٔ دیگرش ارمنی بودنش است. در این چهار سال کارهای بنیانی را انجام می دهد و از سال۱۳۱۲ ش به بعد نوعی مرگ هنری او اتفاق می افتد.
اوهانیانس جزو اولین هاست، اولین فیلمساز، اولین کارگردان و طراح صحنه و تدوینگر و همهٔ اولین ها را می توان به او اطلاق کرد. او اولین فیلم صامت ایران را ساخت و حالا برای من به لحاظ ارزش هایی که این فیلم دارد، دلنشین است که بنشینم و آن را دوباره نگاه کنم. فیلم هم ارزش هنری دارد و هم ارزش زیباشناختی و هم فکری که در فیلم حاجی آقا، آکتر سینما هست، همچنان من باب کرامت و حرمت سینما و تا امروز و این زمان موضوع فیلم جذابیت و تازگی اش را، پس از هفتاد سال، از دست نداده است، خیلی ارزش دارد. اهمیت فیلم در این است که اثری صامت است. به مدت سی سال این فیلم تجربه نشده است و ما فقط این فیلم را داریم و آن اوهانیانس است. این انسان و فیلم او در سینمای ما استثنا هستند.
سینمای ایران را می توان از همان آغاز به دو جریان تقسیم کرد: جریانی که با اوهانیانس جلو می رود، و سینمای بعد از او. اگر سینمای ما در این سال ها موفقیتی داشته، درست از جایی است که با تفکرات و عقاید و نگاه اوهانیانس مُماس می شود. و سینمای سپنتا هم هست که البته سینمای بدنه یا تجاری از آن شکل می گیرد. اما متأسفانه این سینما ناموفق می ماند و ما غصهٔ آن را می خوریم. اگر تاریخ را ورق بزنیم، بعد از سال۱۳۱۲ ش، یک مقدار پریشانی در زندگی و احوال اوهانیانس وجود دارد. چیزهایی که دربارهٔ زندگی بعد از این تاریخ وجود دارد، چندان مهم نیست. به هر حال بحث هنرمند همراه با جنون و خودخوری و ناراحتی است. اگر هنرمند این کارها را نکند، زندگی او تبدیل به زندگی کارمندی می شود.
کاری که اوهانیانس انجام داد، طرز تلقی خودش از سینما است. اما کاری که او انجام می دهد، اهمیتش در این است که اولاً تکنیک، متن و فیلمبرداری سینما برای او اهمیت فوق العاده ای دارد. سینما محصول دست صنعتگران است و اوهانیانس پی به این نکته برده بود. و بعد این نکته را مد نظر قرار می دهد که سینما هنری جمعی است، پس احتیاج به استودیو و تشکیلات دارد. او در کلاسی که دارد، چیزهای ساده و اولیه و بنیادی را به شاگردانش می آموزد و با همین ابزار و امکانات بازیگر تربیت می کند. این خیلی ارزش دارد که در تیتراژ فیلم می بینیم نوشته شده فیلم محصول یک شرکت است. در همین فیلم البته به صورت تعاونی هم کار می کند. کار دیگری که او انجام داده و بر آن، با کمال تعجب، خرده می گیرند، کپی کاری است. مثلاً فیلم او همان کاری است که دو کمدین دانمارکی انجام دادند، اما این الگو را تبدیل به فیلمی بومی و ایرانی می کند و حالا ببینید سینمای ما به کجا رسیده است.
نکتهٔ بعدی ترکیب هنر است با فرهنگ و ساختار و نظایر آن، و او همه را با هم امتزاج می دهد. و این کاری را که کرده، دست به دست می دهد به ارامنهٔ ایران. ما به تک تک ارامنه در تاریخ سینمای ایران مدیون هستیم.
یادش به خیر.