فصلنامه فرهنگی پیمان شماره ۹۸
سیراک ملکنیان،در رسانه ها
نویسنده : آیدین آغداشلو
آیدین آغداشلوکارش را از همان سالهای دهه سی شروع کرد، وقتی که موج، تازه به راه افتاده بود و قرار شده بود معنای تازه جهان، با ساحت و صورتی متفاوت تصویر شود تا هنرمند، جایگاه خود را در پیشاپیش صف طولانی مردمان اهل فرهنگ سراغ کند و پیشتاز و راهنمای آنان باشد که همین طور هم شد. سیراک و دیگر هنرمندان نسل او این راه را به سختی ـ و به سر بلندی ـ طی کردند و مجموعه انباشته و مفصل و متنوع هنر معاصر ایران را حاصل دادند.سیراک راههای مختلفی را آزمود؛ از طراحیهای ساده و گاه پیچاپیچ، تا نیم نگاه به سنتهای تصویرگری، تا ـ آرامآرام ـ سادهتر و خلاصهتر شدن را. اما جایی که به آن رسید چهل سال کار برد و تجربهای درخشان و ظریف و وسواسگونه را به همراه آورد؛ تماشای نقاشیهایش آدم را به یاد موسیقی باخ میاندازد که چه ظاهراً یکنواخت، اما چه ظریف و سنجیده و دلپذیر، تکرار را به همسازی تنوعی بیهمانند تبدیل میکند.سیراک به دشتهای گستردهای رسید با تپهها و بندبندهای تقسیم کننده گاه ضخیم و گاه ظریف که اگر جهت نگاه را از افقی به عمودی بر میگرداند، به شاخههای قطور انبوه “بامبو” های تناور میماند و باز، دشت میتوانست گورستان ملخهای کوه پیگری باشد با پاهای عظیم بنددار کنار هم افتاده دراز به دراز.
رنگهای ملایم قهوهای و نخودی و خامهای و سپید، در قابهای محدودکننده تیره اغلب سیاه باریک و ضخیم محصور میشدند ـ و میشوند ـ و نواخت ملایم و محتشم رنگهای غلیظ و قطور و پوشاننده بر روی پسزمینههای نازک و سائیده ـ جابهجا ـ قرار میگیرند و بافت سحرآمیزی حاصل میدهند که درون مایه کارهای این سی سال اخیر او میشود. این روش شیوا و این وسوسه کاونده و تکرار شونده ـ که هر بار انگار ذره رها شده و باقی ماندهای را دوباره بیرون میکشد و با حیرت و شوق بر رویش کار میکند تا تماشایش، و گذر هر لحظه عمر پر حاصلش، معنای کاملتری را بیابد و تجربه کند ـ سالهاست که مشغله اصلی او شده است. مشغلهای در ابعاد کوچکِ کوچک و بزرگِ بزرگ، مشغلهای دائمی و رو به کمال. با تداومی که در سفر و حضر، در خانه و در غربت، از آرامشی خالص و درونی مایه و قوت میگیرد و حاصل میدهد.کار سیراک، پرتاب مشعلی است در آسمان سیاه که قوسی طولانی را دارد طی میکند و هنوز، در میانه راه، همچنان بالاتر میرود و مسیر روشن و درخشانش را میشود تماشا و دنبال کرد و با آن همراه شد و لذت برد.بسیار لذت برد.
سیراک ملکُنیان، هنرمند(۲)
زندگی پر از ابهام است، چرا آثار آن مبهم نباشد
فرح ابوالقاسمخرداد ماه، آخرین روزهای بهار، در گالری ماه آثار «سیراک ملکُنیان» به نمایش گذاشته شد. این مجموعه جدیدترین آفریدههای سیراک هستند و نامشان « نوسان» (vibration ) است. روی دیواری، در گوشهای، نوشتهای به چشم میخورد« زندگی پر از ابهام است، چرا آثار آن مبهم نباشد». دیگر جای بحث نیست، هنرمند کلید قفل آثارش را به دست ما میدهد و آن گاه تو را با سادهترین تصاویر برگرفته از « هستی»، مبهوت برجا میگذارد. با او گفتگویی داشتم، نشاطانگیز و دوستانه پنجرههایی به رویم گشوده شد و خاطرهای خوش در درونم.او با نگاهی شفاف به هستی مینگرد. همچون نگاه کودکی که جهان ناشناخته را آرام آرام کشف میکند. مشاهدهگر است. میبیند،جذب میکند و اجازه میدهد روان شود، بدون دخالت بایدها و نبایدها. وارسته و آسوده است. آنقدر از صافی گذشته تا به صافی و ایجاز رسیده است. مانند رودخانه به پیش میرود و حرکت مدام کائنات را خوب میشناسد و میداند هر تکرار دوباره در یک پدیدهای دیگر به شکلی نادیدنی و درونی وجود دارد. درخت و شاخههایش، رگها و مویرگها، آوندهای برگ، نقش روی سنگ، نظم هندسی موجود در کوچکترین و نابترین ذره، نظم ذرات تشکیل دهنده صخرهها و سنگها وانسان.او به همه چیز سلام میکند. در نگاه او همه چیز ثبت میشود. هنگامی که از پنجره به کوچه نگاه میکند یا از داخل هواپیما به زمین، تصاویر از صافی ذهن و شعور روزمره میگذرند و به جریان خونش و تپیدن دلش راه مییابند. آنگاه به روی کاغذ میآیند، طرح میشوند، نقاشی میشوند.
ساده میبیند، اما نه به سادگی. آنقدر برای گفتن دارد که ناگزیر همه را در یک واژه خلاصه میکند. واژهای به بزرگی جهان و به سادگی دو رنگ (سیاه و سفید). فیلسوف نیست اما فیلسوفانه میاندیشد، عارف نیست اما عارفانه میبیند. او نقاش وزنهای سنگین زندگی است به سبکی هرچه سپیدی است. صریح است و ناپیچیده. دیگر نمیدانی این خطوط درهم تنیده، تنه و شاخههای درخت است یا سیمخاردار یا مجموعهای از خانهها و تپهها. برگ است یا تارهای درهم بافته شده عنکبوت و درواقع چه فرق میکند؟ اندامی باشد یا پرچین مزرعهای. مهم این است که هنرمند را به وجدآورده و به خود دعوت کرده است. هرچه هست حرکت است و میل به ثبت این حرکت. مستطیلهای سبز و قهوهای مزارع در دامنه کوهستان. این تکرار زیبای زندگی نه تنها تو را ملول نمیکند بلکه به ژرفای راز میبرد. خطوطی سیاه با قدرت و صلابت روی زمینهای سفید از جنس کاغذ. این ابتداییترین ابزار بیان بشر بدون رنگ و پر از انرژی. در دیدار اول آنچنان گیج میشوی که آثاری ساده ـ نه به معنای غنی سادگی ـ به نظرت میآیند. بعد از چند بار گشتن و از بهت و گیجی درآمدن میبینی و این دیدن ممکن است برای بعضی هرگز رخ ندهد. آثارش یادداشتهای کوچکی هستند که به وسیله چاپ دیجیتال بر روی کاغذ منتقل شده اما هرگز تکرار نخواهند شد در حالیکه تکرار با بیان میکنند! سیراک متولد ۱۳۱۰ش(۳) است. آخرین نمایشگاه او در ایران سال ۱۳۵۵ـ ۱۳۵۶ش(۴) در گالری زند بوده. به همراهی سهراب سپهری، مارکو گریگوریان و … .
بعد از آن نمایشگاههای گروهی در ایران داشته و آثارش در موزه هنرهای معاصر تهران، نگارستان سعدآباد، موزه کرمان و جاهای دیگر هستند. او حدود بیست و پنج سال پیش از ایران رفت(۵) و اکنون ساکن ژنو است. اما این مشخصهها متعلق به شناسنامه ا وست. خودش متولد هر لحظه و همین لحظه است. میلیونها سال سن دارد و اکنون زاده شده . این اعتقاد خودش است زیرا وجودش را از زمین و آسمان جدا نمیداند، میگوید : « فاصلهای میان کارهای قدیم من و آثار تازهام وجود ندارد. نباید هم فاصلهای باشد. آنچه هست همه از درون یک فرد و یک خلاقیت میآید. من اعتقاد دارم هر آنچه در زمین است، همان در انسان، درخت و حیوان هم هست. ارتعاشات و حرکت در همه چیز هست. برای من نقاشی معنی ندارد، هنر مهم است. وقتی به هنر میرسی از نقاشی دور میشوی».
از او پرسیدم : رنگها چه شدند؟ کجا رفتند؟
خیلی ساده گفت : «مردم پیش کفبین میروند تا از روی خطوط دستشان، راز زندگیشان را بگوید. آن خطها با پیچیدگیشان نوعی انعکاس هستند. این آثار در مدت دو سال اخیر به وجود آمدهاند. نقاشیهای رنگی این نمایشگاه متعلق به ۳۰ سال پیش هستند. البته هنوز رنگ در کارهایم وجود دارد اما نه رنگهای تند و درخشان».
سیاه آثار او بسیار درخشانتر از هر رنگ دیگری است.
به او میگویم در کارهایش تغییر (از گذشته تا کنون) را حس نمیکنم بلکه حرکت میبینم و او در پاسخ با تأیید میگوید : «زندگی مثل رودخانه است. جاری است. در آن همه چیز هست. ماهی، گیاه، آشغال، پوست میوه، آب، نور و هزار چیز دیگر. من دوست ندارم درباره گذشته حرف بزنم. همانطور که گفتی آثار امروزم ادامه آثار گذشتهام است و باید هم باشد. درخت سیب، سیب میدهد و گلابی نمیدهد. در روند کارهایم گاهی تغییراتی روی میدهد اما آن چه وارد میشود، غربال شده و آن چه برجای میماند بارها از صافی رد شده است. مهمترین اثر هنرمند طرح اوست، ایده اوست. هرچه به طرح اولیه اضافه شود اصل را پنهان میکند». سیراک کارهای جدیدش را خیلی زیاد دوست میدارد و میگوید این کارها برایم حکم امضا را دارند.
او میگوید : «بزرگترین پدیده زندگیام، کشف هنر مصر باستان بوده و هست. در هرجا که باشم اگر بدانم موزهای یا نمایشگاهی از هنر مصر باستان، مومیاییها و حجاریهای بدون رنگ یا کمرنگ برپاست، فوراً به دیدن آن میروم. آنجا از رنگ خبری نیست فقط زیبایی است».
از او میپرسم چرا طبیعت رنگی است؟ و پاسخ او شگفتزدهام میکند : «طبیعت همیشه رنگی نیست وقتی از زمین فاصله میگیری، مثلاً با هواپیما میروی، رنگها خاکستری و تخت میشوند.انگار طبیعت تبدیل میشود به نقشی روی سنگ مثل یک فسیل. من عاشق سرزمینهای خشکم و زمستان، وقتی شاخهها لخت میشوند بسیار متفاوتند با زمانی که برگ و رنگ، طرح آنها را میپوشاند. من در شهری زندگی میکنم که زمستانهای طولانی دارد و سفیدی مرا دیوانه میکند. این شاخهها و تیرچهها مرا دیوانه کردهاند. در سرمای چهل درجه زیر صفر ، تصور کن، باد شدیدی هم بوزد و من پیاده میروم».
شما آدم حساسی هستید؟
«بله خیلی هم حساس».
ریتم، همه کارها حرکت تکرار شونده دارند.
«با فکر قبلی نیامده. بدون فکر مثل شنا کردن، راه رفتن، خود به خود خلق شده است، نقاشی قسمتی از هستی خاموش ماست که به وجود میآید. خود انسان شاهکار است».
قبول دارید که همه چیز از قبل خلق شده و در طبیعت هست و خلاقیتی وجود ندارد؟
« من و شما و همه در به وجود آوردن یک اثر شریکیم، بله».
آیا سفید و سیاه، خیر و شر هستند، نور و تاریکی، سبکی و سنگینی؟
«نه، نه. این خطوط اثرات طبیعت است از خورشید گرفته تا باد و فصلها. اگر هنرمندی با خودش و کارش صادق باشد این صداقت در اثر هنری هم دیده میشود، عدم صداقت در هنر هرگز باقی نمیماند.
اگر اثرم را دوست نداشته باشم حتی اگر به بزرگترین موزه جهان هم برود برای من اهمیت ندارد. برای من این لحظه مهم است. این ثانیهها را نمیخواهم از دست بدهم. اگر این لحظه را از دست بدهم کجا دوباره میتوانم پیدایش کنم؟».
و من نمیتوانم کلیشهای صحبت کنم و نمیتوانم جملات قلمبه و دهان پُرکن بگویم و از فیلسوفان هنری نقلقول بیاورم. راستش بلد نیستم. هویت، ساختارگرایی و هایدگر و …
قلمرو پهناور او دنیای معماهاست(۶)
فرهنگ فرهی
لبریز از خوف و هراس است. مهجور سرزمینی است عقیم و ویران. و همه این دنیای متروک را آدمهایی گرفتهاند شکست خورده، غارت شده که مدام با مرگ کلنجار میروند و بهر روال برـ ابر چشمهای پر رعب و اضطراب این از مرگ راندهها تابوتشان را میسازند. آثار سیراک روایت گویایی است از این دنیای خاموش و مهجور که شخصیتی شگفت، شکنجه شده و بغرنج باز میگویدو توانایی او در تجسم این اضطراب مدام انسان است و دنیای واقع و این زندگی روزمره آدمیان که خسته جان به جست و جوی پناه و سقفی حیرانند و بیپناهی ملازم جدا نشدنی این مسافران خسته از راهپیمایی در ظلام بیگانگی، سنگلاخها و پرتگاههای بیگانه و مهجور است.در بعض آثار او مضمون گرچه به زیر پرده« آبستره» نهان گردیده باز این فریاد هراسآمیز هویدا است و پنداری شاخههای بریده از نهالی تناور است که از ریشه سرزمینی مهجور و عقیم آب میخورد و هر دم رشد مییابد.
و گاه این آثار گفتنی بیشتری نهفته دارد تا آثار علانیه او. سیراک ابهام موجودیت نسلما را تصویر میکند بی آنکه بهجست و جوی پاسخی برخیزد. هیچ خطی و رنگی در دنیای مهجور او برای سیراک آنقدر کوچک و بیجان نبوده که از نظرش مخفی بماند و همواره بیمناک آنست که ابرهایی را که در این آسمان ظلام جسته است و به نسیمی درهم میپیچند به جنگ رنگها و خطها بگیرد و بدان هیبتی و قالبی جاودانه بخشد.تونایی سیراک در احضار این احساسهای غایب است. قلمزنی او از بینیازی نیست و او خود با وحشتی مدام دستبگریبانست و خوف او از این لولوی درونی است که به رنگها و خطها پناهش داده از اینرو آثارش رازی یگانه را در بر دارند.
این شعر از او شاید شاهد عادلی است دستهایم را بستند
و شبی تاریک در کوچه پر از اشباح رهایم ساختند
فریادهایم را هیچکس
حتی تو نمیشنیدی
و من فریاد میزدم
از اعماق درونم
دستهایم را بسته بودند
و شبی تاریک در کوچهای پر از اشباح رهایم ساختند
و قلبم همچون پرندهای بود که در هر نقطهای برای «پرواز زاد بود».
دشتهای پهناور در اندیشههای ملکُنیان(۷)
آلن بوسکه
برگردان از: بهروز بهفروزی
در هر نسل، سه یا چهار بار، نه بیشتر، نقاشی چون « سیراک ملکُنیان» پیدا میشود که در اولین برخورد ما را به خود جذب میکند. ما را مسحور میکند و یا شاید آزارمان میدهد.ما نمیدانیم او را چگونه طبقهبندی کنیم، او را چگونه بسنجیم و برای درک او چه کنیم او برتر از دوست داشتن یا نداشتن، زیبایی و یا خشونت است. برخورد با او باعث میشود که بجای آنکه او را با معیارهای معمول غربی خودمان بسنجیم، ترجیح دهیم با تمامی رؤیاهای عقل و منطق در اسرار نقاشی او غوطهور شویم. کارهای او صمیمانه ما را به دیدن جلب میکند زیرا جادوی این کارها جنجالی نیست. بجای آنکه ادای خدایان را در آورد، ما را به دروننگری دعوت میکند. کارها دارای جذابیتی محجوب، مغرور، ذاتی و بدون کششهای پر زرق و برقی است که نقاشی معاصر را بازار مکارهای از اشکال جدید و تصاویر رنگین کرده است.به زبانی دیگر« ملکُنیان» در کارهایش نمیخواهد به هیچ اندیشهای که ریشهای نیست و به هیچ شیوهای که عقلانی نیست و یا به هیچ فلسفه یا زیباییای که میوهتفکر عمیقی نیست خود را وابسته کند. او خود را به آسانی در کارهایش نمینمایاند و این کمنشانی ما را مجبور میکند که برای شناسایی او بیشتر در فضای بسته یک یک آثارش به جست و جو بپردازیم تا حدی که رمز کارهایش در ما خانه کند.
در چند سال اخیر آثار او از شبکهای از خطوط، سطوح و زاویه که طرحی هندسی و پیچیده را به وجود میآورد تشکیل شده است. در این آثار، تصاویری است که شباهت به مقطع رسوبی زمین دارد.
آثار او در فضایی« انتراعی»، محیطی عمیقاً درونی و روانی را نشان میدهند. طرحها و حجمها به شکلی عصبی حالتی نگران از فرار و تعقیب را منعکس میکنند. این آثار در چند سال اخیر به وضوح سیری تکاملی را تا حد اوج فعلی پیمودهاند و این اوج، تنها در ابعاد بزرگ تابلوها نیست بلکه اوج نمایش اندیشه تصویری عمیق است.دشتهای پهناور کارهای او، که گویی از خاکرس به وجود آمدهاند، این امتیاز درخشان را دارند که به هیچ منظرهای که ما میشناسیم شبیه نیستند. این سرزمینها، سرزمینهایی ایدهآلیستی نیستند بلکه نوعی سرزمینهای درونی واقعی هستند و نمیتوان برای آنها مقیاسی و یا نشانهای آورد. سرزمینهایی هستند بسیار بزرگ و یا شاید بسیار کوچک، در آنواحد حقیقی و درونی و نادیده شده هستند.کارهای او طبیعت را نشان میدهند، کوه و دشت را نشان میدهند، اما میتوان این کوهها و دشتها را گیاه و یا حیواناتی ناشناخته نیز تصور کرد که باید آنها را در حدس خود بشناسیم و بیابیم. تصاویر طوری نقاشی شدهاند که از زمینهای ما را به زمینهای دیگر میبرد، حتی اگر از نزدیکتر به« بوم» خیره شویم، جزئیات رنگآمیزی به طرزی شگرف، کیفیت و شخصیت رنگها را در هم ادغام میکند. رنگ سبز در رنگ زیتونی و سپس ناگهان در نارنجی غوطهور میشود.
هر اثر ما را درجا و مقابل خود نگه میدارد. گاهی تمام اسرار یک تابلو به ناگهان در دسترس نگاه ما قرار میگیرد. گاهی زاویه دید نقاش نگاه ما را از اوج به پهنه منظره میاندازد و با تسلط همه چیز را در یک آن تماشا میکنیم و بالاخره گاهی در لابهلای فرمها و شکلها اسیر میشویم. شکلهای منحنی اختاپوسوار ما را در چنگال خود میبندد و راه فرار را از ما سلب میکند. اما اگر بتوانیم آرامش و حضور خود را دوباره بیابیم میبینیم که شناختمان از سیراک ملکُنیان بیشتر و عمیقتر شده است.با این حال میخواهیم تئوریهایی پیدا کنیم تا وابستگیهای او را به پیرایشی که در آن زندگی میکند و سرزمینی که زادگاه اصلیت اوست و سرزمینهایی که او در تفکر تجریدی و صوفیانه خود میسازد، به ما نشان دهد. در حالی که، در واقعیت او را از این پس باید در محور هنری در سطح جهانی بیابیم.
بازگشت به منظره
ژان ماری تاسه
سیراک ملکُنیان ۴۴ سال دارد. ارمنیالاصل و ایرانی است. او برای اولین بار در پاریس آثارش را در گالری « اودومات» به نمایش گذاشته است. « منظره»، موضوع همه تابلوهای اوست. در این مناظر گیاهان ذهنی عجیبی تمامی سطح بوم را با شاخکهایی عظیم پوشاندهاند. در این شبکه انبوه و درهم، که رشتههای آن به هم گره خوردهاند و آزاد شدهاند، طبیعت تازهای ما را به اندیشه وا میدارد.
ملکُنیان از ما میخواهد که بینش او را داشته باشیم و نظمهایی را که در زمینههای تک رنگ بنفش، طوسی، سیاه، قهوهای، صدفی و یا سبز به وجود آمده است، تشخیص دهیم.
در بعضی از آثار، ما پهنه دشتها را از دور و بالا مینگریم. در این دشتها هیچ نشانی از انسان نیست. دنیاییست که تار و پودش در تصور نقاش سائیده شده است.
برگرفته شده از: فیگارو
در این دشتها…
ام. هاش. پارینو
مفصلهای عظیم به شکل دامی غیر قابل گریز روی بوم گسترده شدهاند. « سیراک ملکُنیان» در آثار خود آرام و اندیشمندانه در انتظار یک شکار است. شکار در دشتهایی که اسکلتهای فیل شده یا موجوداتی نیمحشره و یا نیمه گیاه با مفصلها و یا ریشههایشان روی آن چنگ انداختهاند.در این دشتها گویی اضطراب و وحشت اسرارآمیز در رنگهایی سرد و یخزده موج میزنند. در هر یک از تابلوها نبردی بطنی حجم شکلها را لبریز میسازد نبردی خودبهخود که هم سرچشمه و هم نتیجه را یکجا نشان میدهند.فضای دشتها، فضایی درونی و روانی است. گره اضطراب در هر بندی از شکلها لحظه به لحظه تنگتر میشوند. در یک نگاه، ناگهان ما خود را در این بندها غافلگیر میبینیم. خود را در دنیایی مییابیم که فرصت نفس کشیدن و یا اندیشیدن را از دست میدهیم. در دنیایی قرار میگیریم که همه چیز «میکروسکوبیک» و یا به ناگهان « ماکروسکوبیک» است. دنیایی که از لایههای رسوبی سرزمینی ویران شده درست شده است. دنیایی سحرآمیز که شکلهای اسکلتی بدون ستون فقرات با قدرتی بیحد و سرد ما را در زمانی ابدی میخکوب میکنند.
برگرفته شده از: گالری ژاردن د زآر
بازی فریبنده
… کارهایی که او برای اولین بار در پاریس به نمایش گذارده است ما را سخت به خود جلب میکند به خاطر کیفیت نقوش و بهخاطر کیفیت ترکیب و اهمیت رنگهای آنها. پس دانستن اینکه در این مناظر چه تصاویری را میبینیم و ذهن ما چه نقوشی را تصور میکند چه اهمیتی میتواند داشته باشد؟
یکی رگههای رسوبی زمین را نشان میدهد. دیگری استخوانبندی عجیب حیوانی مرموز را یادآوری میکند و یکی دیگر گیاهانی باور نکردنی را یا بازی فریبندهای از خطها و منحنیها را.
اما در واقع ملکُنیان فضا و تحرک را با شگفتی تقسیم کرده و با رنگهایی دراماتیک آنها را رنگآمیزی کرده است. کارهای او کمبودی از قدرت و جذابیت ندارد …
برگرفته شده از: نوول لیترر
نمایشگاه آثار نقاشی سیراک ملکُنیان
در گالری « اودرمات» پاریس(۸)
ایران درودی
از چهارم فروردین ماه جاری، به مدت یک ماه نمایشگاهی از آثار نقاشی ایرانی، سیراک ملکُنیان، در یکی از معروفترین گالریهای پاریس به نام گالری « اودرمات» برگزار شده است.این نمایشگاه از طرف منتقدین و جامعه هنری فرانسه با اقبال بسیار روبهرو شده است و اکثر مجلات و جراید معتبر فرانسه، منجمله مجلههای ژردان دزار و روزنامههای فیگارو لیترر به تفضیل به تحلیل و بررسی این نمایشگاه پرداخته و با لحنی تحسینآلود هنر او را ارزشیابی کردهاند. فرصت مناسبی است که در این مختصر به بررسی کوتاهی از کارهای او بپردازیم.
سیراک ملکُنیان از نقاشان نوپرداز و پیشکسوت ایرانی است که سالهای پیش، زمانی که محیط نقاشی ما نقاشان نوپرداز معدودی را به خود میشناخت، به نقاشی پرداخت و دورههای متحول و شکوفای کار او ، در شکل بخشیدن به نقاشی معاصر ایران، نقش مؤثری را ایفا کرد و تأثیر مطلوبی را از خود بجای گذاشت. ملکُنیان برنده جایزه سلطنتی نخستین بیینال تهران، با نقاشی فیگوراتیو و طراحی محکم آکادمیک نقاشی را شروع کرده طی سالها، با بهرهگیری از تجربیات در زمینههای مختلف به نقاشی تجریدی گرائید و در این سبک به چنان شخصیت قاطع و یگانهای دست یافت که امروز نه تنها از باارزشترین نقاشان ما بشمار میرود بلکه با استناد به نقدهایی که منتقدین و هنرشناسان معتبر، درباره نمایشگاه پاریس او نوشتهاند میتوان به جرئت او را در ردیف بهترین نقاشان تجریدی جهان قرار داد.
چنین مقامی را ملکُنیان در غرب که متقدمین از زیادهروی در نوآوری تحت عنوان مکاتب مختلف و ازدیاد نقاشان تجریدی به ستوه آمدهاند به سادگی و آسانی بدست نیاورده است. او با نقاشیهای انتزاعی خود میبایست آنچنان ارزشهایی را آشکار سازدکه با ضوابط و معیارهای تجربه شده توسط نقاشانی چون « سولاژ»، « مانسیه» و « زادوگی» قابل قیاس و برابری باشد.
آلن بوسکه مقدمه کاتالوگ نمایشگاه ملکُنیان را با چنین جملاتی شروع میکند : «در هر نسل، هر سه یا چهار بار یک نقاش ظاهر میشود. نقاشی که ما را محسور میکند. از ما نظرخواهی میکند و شاید هم که ما را به ستوه میآورد زیرا نمیدانیم او را در کجا قرار دهیم و چگونه درکش کنیم و با حساسیتمان از هر جهتی به او نزدیک شویم. چراکه هنر او بالاتر از پسند و نپسندیدنها، حتی جذبه و یا قدرت قرار دارد و ما ترجیح میدهیم بجای اینکه به روش غربیها به تجزیه و تحلیل در هنرش بپردازیم و یا با دلیل و منطق توصیف کنیم، در راز هنرش تعمق نماییم. نظیر چنین نیرویی است که ما را به دیدن نخستین نمایشگاه سیراک ملکُنیان برمیانگیزد».
و در جایی دیگر مینویسد : «حرکت هریک از تابلوها ما را بدون انقطاع تعقیب میکند … به محض برخورد با کار ملکُنیان هنرمند ایرانی هزاران تئوری به ما هجوم میآورد که این نقاش را با ضوابطی که میشناسیم ارزیابی کنیم. ولی تنها ضابطه شناخته ما در مورد کار او عادت به فضاهای عظیم است. فضاهایی که نقاش آن را با تجربههای عرفانی خود به حرکت در میآورد».
درواقع، دنیای نقاشی ملکُنیان دنیاییست که اجزای آن یک به یک از صافی تجربیات ذهنی و عینی و مراحل مختلف زمانی گذشته و با حفظ یکپارچگی خاص خود، به صورت اشکال خلاصه شده، تجزیه شده درآمده است. ما به عنوان تماشاچی شاهد مرحله نهایی این دگرگونیها هستیم ولی این نتیجه نهایی چیزی جدا از بازسازی و دگرگونی یکیک عوامل موجود نیست و ما در برخورد با آن به قاطعیت وجود اندیشهای که بیان نقاشی خود را یافته است پی میبریم. در همین نکته بخصوص است که ارزش کار ملکُنیان در مقایسه با سایر نقاشان مکتب تجریدی به حق درجای خود مینشیند و متفاوت بودن و اصالت هنر خود را که ساخته هیچ تصادفی و یا تقلید هیچ شکلی نیست ثابت میکند.به عبارت دقیقتر میتوان گفت که نقاش آگاهانه و مصمم در ساختمان بخشیدن به اشکال دخل و تصرف کرده تا بوسیله تجربهای کاملاً شخصی به بیان جهانی فرمها و محتوای فرمها برسد و در مجموع اثری را ارائه دهد که فرم و محتوا در آن یکپارچه و یکدست شده و در نمودی متفاوت متجلی شدهاند.
نقاشی ملکُنیان از دورهای که با فیگوراتیو آغاز بکار کرد تا اکنون که کاملاً به تجربه گرائیده، دگرگونی و تحولات زیادی را بخود دیده است ولی همیشه در یک مسیر کلی، یعنی آنچه نقاشی خالصی است دور از پیرایه و زدوده شده از تزیین و آرایش، قرار داشته است. و اکنون از سه سال پیش تاکنون دورهای را سیر میکند که نقطه عطفش دست یافتن به ایجاز در بیان نقاشی، و فشردگی و استحکام در فرم برای نمودار ساختن فضاهای عظیم است.این دوره اخیر را میتوان نتیجه تمامی تجربیات گذشته دانست که نقاش به غایت به شناخت فرم، فضا و حرکت دست یافته و به مرحله شکوفایی و تبلور یک لحظه فرار اندیشه خود رسیده است. چنین شکوفاییای از طرفی مدیون یکپارچگی کارها و از طرف دیگر مدیون صلابتی است که طرحی محکم و مسلط آن را بوجود آورده است. این دو عامل میبایست در مرحلهای که نقاش به تمامی بلوغ فکری و نبوغ آفرینش فرد مسلط است بروز کند.این موقعیت در واقع پاداش هر نقاشی است که از برزخ جذبهها و پسندها، میگذرد و میتواند به واقعیتی در خودش که انگیزه سالها کار و جستجوی او بوده است برسد … نقاش در خودش به چشمه جوشندهای برمیخورد که با کوچکترین حرکتی فوران میکند و روح سرگشته و ناآرامش را سیراب میکند … چنین حسی را فقط هنرمندانی درک میکنند که آفرینش هنری همیشه برایشان یک نیاز، یک عطش سیرابنشدنی بوده است.
هیچچیز نمیتواند سیرابشان کند مگر آفرینش بازهم آفرینشی … آفرینشی که همه عوامل و ابزار سازنده خود را در اختیار دارد.ما در کارهای اخیر ملکُنیان که نمونههایی از آن را در نمایشگاه بینالمللی سال گذشته دیدیم با واقعیت مسلم یک نقاش روبهرو هستیم.تعداد کسانی که از نزدیک با کار این نقاش آشنا هستند زیاد نیست، او طی این سالها که محیط هنری ما با هیاهو و جنجال نقاشان فرصتطلب و عجول روبهرو بود پیگیرانه بکار خود پرداخت و از پرتگاههای سقوط هنرمند یعنی بدست آوردن عناوین چشمگیر و پرطمطراق دوری کرد.اینک او به مرحلهای در کارش رسیده است که نقاشی برایش به صورت نیازی طبیعی درآمده است.
توفیقش را خواهانیم.
پینوشتها:
برگرفته از کاتالوگ نمایشگاه نقاشی سیراک ملکُنیان، گالری طراحان آزاد، ۲۴ آبان تا ۶ آذر ۱۳۸۷.
برگرفته از دوهفتهنامه هنرهای تجسمی تندیس، ش۷۶ (۳۰ خرداد۱۳۸۵).
سیراک ملکُنیان متولد ۱۹۳۱م
آخرین نمایشگاه او در ایران ۱۹۷۸م در گالری زند. نقاشی معاصر ایران
سیراک در سال ۱۹۸۱م از ایران به یونان رفته، سپس مقیم کانادا شده است.
نمایشگاه نقاشی سیراک ملکُنیان ۲۳ تا ۲۹ تیرماه ۱۳۴۱ش، انجمن ایران و هند تهران
برگرفته از ماهنامه فرهنگی ـ هنری رودکی، س۵، ش۵۶ (خرداد۲۵۳۵/ ۱۳۵۵ش).
برگرفته از ماهنامه سخن (مجله ادبیات و دانش و هنر) ، دوره ۲۴، ش۱۲ (فروردین۲۵۳۵/ ۱۳۵۵ش)، ص ۱۲۴۷ـ ۱۲۴۹.