فصلنامه فرهنگی پیمان شماره ۶۰
سرزمین و تاریخ پارس به روایت موسس خورناتسی
نویسنده: آرپی مانوکیان
آثار مُوْسس خورناتسی[۱] در زمرۀ مهم ترین کتاب هایی است که به ویژه، در زمینۀ تاریخ وجغرافیا، از ارزش بسزایی برخوردار است. این متون همواره به منزلۀ مرجعی با ارزش مورد توجه مورخان، شرق شناسان و پژوهشگران متعدد بوده و به زبان های مختلفی ترجمه شده است. آنچه که اهمیت این دسته از آثار خورناتسی را چند برابر می سازد پیوستگی تاریخی ای است که ارمنستان در دورۀ قبل و هم روزگار خورناتسی با سرزمین همجوارش، یعنی ایران، داشته و این امر باعث شده تا مورخ شهیر ارمنی در متون خود جایگاهی ویژه به تاریخ این سرزمین اختصاص دهد. نوشتار تحقیقی حاضر سعی دارد تا با بررسی متون تاریخ و جغرافیای خورناتسی تنها بخش هایی از مطالبی را که وی دربارۀ ایران نگاشته ارائه و از این طریق علاوه بر اینکه اهمیت تاریخ سرزمین ایران را از دیدگاه این مورخ نامی ارمنی بیان می دارد ارزش مطالعۀ متون خورناتسی را به منظور شناخت هرچه بیشتر بخشی از تاریخ مشترک ایران و ارمنستان آشکار سازد.
لازم است به این نکته توجه شودکه از آنجایی که منظور ما از بازگویی تاریخ پارس در متون خورناتسی تفسیر و تشریح این نوشته ها با دیدی نقادانه نیست و مقصود فقط ارائۀ آنها برای آشنایی هرچه بیشتر با متن تاریخی اوست بنابراین، از مطابقت آنها با سایر منابع، که خود می تواند موضوع نوشتار تحقیقی دیگری را شامل شود، خودداری کرده ایم.
در ضمن این موضوع را نیز باید در نظر داشت که پرداختن به جزئیات تاریخ پارس در متون خورناتسی نیازمند صفحات بسیاری است که در این مجال اندک مقدور نیست. بنابراین، سعی کرده ایم تا مطالب با دقت پژوهشی فراوان و در اجمالی قابل درک بیان شوند. نیز لازم به توضیح است که انتخاب واژۀ پارس در این نوشتار ازاین روست که ایران باستان در متون خورناتسی به صورت پارس نگاشته شده است.
حیات پر رمز و راز خورناتسی
دربارۀ سرگذشت خورناتسی اطلاعات اندکی وجود دارد. این امر بخش هایی از حیات او را در هاله ای از ابهام فرو برده و امکان شناخت کامل این مورخ را برای محققان و پژوهشگران بسیار دشوار ساخته.[۲]
بخش اعظمی از آگاهی هایی که دربارۀ زندگی خورناتسی موجود است به قلم خود او و در قسمت هایی ازمشهورترین اثرش با عنوان تاریخ ارمنستان به رشتۀ تحریر در آمده. به این ترتیب، از طریق مطالعه و نگرشی دقیق به آنچه که خورناتسی از حیات خود نوشته می توان کلیتی قابل قبول و باور پذیر دربارۀ حیات او ارائه کرد. [۳]
پژوهشگران با بهره گیری از اسناد موجود سعی کرده اند دربارۀ حیات خورناتسی اطلاعاتی کسب و از این طریق بخش هایی از زندگانی او را آشکار سازند. نخستین نکته ای که توجه محققان را به خود جلب کرده کلمۀ خورناتسی است که نام او را به عنوان مذکور نسبت داده. محققان بر این باورند که این عنوان حاکی از زادگاه خورناتسی بوده و او احتمالاً باید در جایی به نام خورن[۴] یا خوریان[۵] به دنیا آمده باشد که البته تا به امروز پژوهشگران جغرافیای تاریخی موفق به شناسایی چنین مکانی درمحدودۀ سرزمین ارمنستان نشده اند. [۶]
در برخی از اسناد و مدارک دیگر خورناتسی با عنوان داروناتسی[۷] معرفی شده[۸] که اگرچه در ناحیۀ دارون روستایی به نام خورون[۹] یا خورنی[۱۰]وجود داشته اما محققان بر این باورند که اگر خورناتسی به این ناحیه تعلق می داشت باید با عنوان خوروناتسی یا خورنتسی[۱۱] مشهور می شد. [۱۲]
در متون جغرافیای تاریخی ارمنی مربوط به قرن سیزدهم میلادی روستایی به نام خوریا[۱۳] از توابع ولایت هاباند[۱۴] واقع درناحیۀ سیونیک[۱۵] به ثبت رسیده[۱۶] که همین روستا در قرن پنجم به صورت خوریان در متونی از این دست دیده می شود. امروزه، اکثر محققان با در نظر گرفتن اشراف کامل خورناتسی به تاریخ ناحیۀ مذکور بر این باورند که پذیرش این مکان به منزلۀ زادگاه خورناتسی از صحت علمی بیشتری برخوردار است.
تاریخ تولد خورناتسی از دیگر موضوعاتی است که مدت ها مورد مطالعه و پژوهش محققان بوده و نظرات متعددی در این مورد وجود داشته. بر طبق یکی از این نظریه ها ۳۷۰ م تاریخ تولد و ۴۹۰ م تاریخ مرگ خورناتسی عنوان شده که بر این اساس او باید ۱۲۰ سال در قید حیات بوده باشد. این نظریه مخالفان بسیاری دارد و تعداد بی شماری از محققان بر این باورند که ارائۀ چنین زمان طولانی ای برای حیات خورناتسی، با در نظر داشتن تألیفات و آثارش که تا حدی محدودۀ زمانی خاصی را مشخص می کند، دور از واقعیت است و از صحت چندانی برخوردار نیست.
خورناتسی در بخش هایی از متون خود به این امر اشاره دارد که بعد از مجمع مذهبی اِفِسوس[۱۷] به وسیلۀ سورپ مسروپ ماشتوتس[۱۸] و سورپ ساهاک پارتوْ[۱۹] به همراه تنی چند از دوستان و شاگردان آنها و به منظور کسب مدارج بالای علمی به شهر اسکندریه اعزام شدند. با در نظر داشتن این موضوع که مجمع اِفِسوس بین ۴۳۲ـ۴۳۷م برگزار شده و با فرض اینکه خورناتسی در ۳۷۰م به دنیا آمده باشد پس او در زمان عزیمتش به اسکندریه باید بین ۶۲ ـ ۶۶ سال می داشته که این امر با در نظر گرفتن فعالیت های علمی ای که بعدها به انجام رسانده دور از ذهن دقیق و کاوشگر بوده و امکان اینکه او در چنین سنی به قصد ادامۀ تحصیل پیشنهاد این سفر و دشواری های آن را پذیرفته باشد بسیار بعید است. برای کسب مدراج علمی بالا در شهری همچون اسکندریه، که یکی از کانون های علم و فرهنگ دنیای آن زمان محسوب می شد، نیاز به روحیۀ بالای علمی، هوشیاری، حافظۀ قوی و ذهنی آمادۀ پژوهش بود که جملگی این موارد از خصوصیات دوران جوانی است. [۲۰] با احتساب این موارد و با تکیه بر نوشته های خورناتسی محققان بر این باورند که او می بایست در عنفوان جوانی و زمانی که ۲۲ یا ۲۳ ساله بوده اقدام به این سفر پر مخاطره کرده باشد و بر این اساس اگر او در طی سال های ۴۳۲ ـ۴۳۴م در چنین سنی قرار داشته پس می توان این فرضیه را که او در ۴۱۰م یا تاریخی نزدیک به آن به دنیا آمده باشد با اطمینان بیشتری پذیرفت. [۲۱]
با در نظر گرفتن تاریخ ۴۱۰م به منزلۀ سال تولد خورناتسی می توان بخش هایی دیگر از زندگی او را آشکار ساخت. به این ترتیب، پژوهشگران معتقدند که او دوران کودکی خویش را در سیونیک به سر برده و احتمالاً تحصیلات ابتدایی را همان جا و در مدرسه ای که به دست سورپ مسروپ بنا شده بوده، گذرانده است و پس از کسب دانش ابتدایی، که در آن زمان شامل کسب مهارت در خواندن و نوشتن بوده، در پانزده شانزده سالگی، تقریباً در ۴۲۷م، برای ادامۀ تحصیل به مدرسۀ مذهبی مرکزی ارمنیان واقع در واقارشاباد[۲۲] که زیر نظر شخص سورپ مسروپ قرار داشت و خود وی در آن درس می داده، عزیمت کرده.
خورناتسی در آنجا علاوه بر تسلط بر دانش های دینی، از جمله الهیات و تفسیر کتاب مقدس به آموختن زبان های دیگر، از جمله یونانی وسریانی، نیز پرداخته و به نظر می رسد در همان جا با زبان پهلوی رایج در دورۀ ساسانی نیز آشنا شده. میزان تسلط او بر این زبان برای محققان آشکار نیست ولی اینکه او در متون تاریخی خود بارها واژگانی از زبان پهلوی را به کار برده یا تفسیر کرده آشنایی او را با زبان پهلوی کاملاً به اثبات می رساند. [۲۳]
با آغاز نهضت ترجمه، که در ابتدا شامل ترجمۀ دقیق کتاب مقدس از زبان یونانی به ارمنی بود، لزوم وجود اشخاصی که کاملاً بر زبان یونانی و جزئیات آن مسلط باشند بیشتر احساس شد. از این رو، سورپ مسروپ ماشتوتس و سورپ ساهاک پارتوْ تصمیم گرفتند تعدادی از شاگردان ساعی و با استعداد خود را به اسکندریه بفرستند. این شهر در آن زمان یکی از کانون های علم و فرهنگ محسوب می شد و مکانی برای تلاقی دانش های شرق و غرب بود. خورناتسی در ردیف دانش آموزانی قرار گرفت که می بایست در این سفر حضور می داشت. تاریخ دقیق این سفر مشخص نیست ولی محققان بر این باورند که سفر این افراد به اسکندریه باید حوالی ۴۳۲ م صورت گرفته باشد. [۲۴]خورناتسی و همراهانش از طریق سوریه و پس از مدتی اقامت در اِدسا[۲۵] از طریق فلسطین به سوی مصر و اسکندریه حرکت کردند. [۲۶]
خورناتسی در یادداشت های خود، در مورد دانش هایی که در اسکندریه آموخته، سخنی به میان نیاورده اما با توجه به آثار او می توان با قاطعیت بیان کرد که او علاوه بر زبان یونانی و دستور زبان آن و هنر شعر سرایی با علومی چون اسطوره شناسی، فن خطابه، فلسفه، حکمت، علوم دقیقه و تاریخ نگاری نیز آشنا شده است. [۲۷]کتابخانۀ موجود در اسکندریه بزرگ ترین محل نگهداری آثار شاعران، فیلسوفان، مورخان و دانشمندان برجستۀ جهان بود و این امر بر افزودن دانش خورناتسی بسیار تأثیرگذار بوده است. محققان بر این باورند که او بخش اعظمی از ترجمه های خود را در اسکندریه صورت داده و بعدها با بهره گیری از این اندوختۀ با ارزش و با تکیه بر متون تاریخی ملل دیگر موفق به خلق آثاری با ارزش، به ویژه، در زمینۀ علم تاریخ شده است.
به درستی معلوم نیست خورناتسی و گروه اعزامی چه مدت در اسکندریه اقامت داشتند اما با در نظر گرفتن تعداد دانش هایی که باید می آموختند این مدت کمتر از شش سال نبوده. [۲۸] گروه به هنگام بازگشت مدتی را نیز در رم و آتن به سربردند و سرانجام از طریق بیزانس به سوی ارمنستان حرکت کردند. [۲۹] بر اساس نظر برخی محققان آنها زمانی به ارمنستان بازگشتند که دو آموزگار بزرگ، سورپ مسروپ و سورپ ساهاک، دیگر در قید حیات نبودند. بر این اساس، می توان عنوان کرد که تاریخ بازگشت آنها بعد از ۴۴۰م بوده است. شنیدن خبر درگذشت آن دو استاد ارزشمند واقعه ای ناگوار بود و قلب خورناتسی را به درد آورد. او این واقعه را در یادداشت های خود به صورتی بسیار تلخ بیان کرده است.
از آن پس، به جز تألیفات با ارزشی که گه گاه در نقاطی از زندگی او همچون چراغی درخشان روشن می شود و چند روایت دربارۀ او، که صحت و سقم آنها اثبات نشده، اطلاعات چندانی دربارۀ زندگی خورناتسی موجود نیست. بر مبنای یکی از این روایت ها او در دوران سال خوردگی در یکی از روستاهای نزدیک واقارشاباد گوشۀ عزلت و تنهایی اختیار کرد.
محققان بر این باورند که خورناتسی پس از بازگشت به وطن به دلیل جو حاکم در آن زمان امکان فعالیت نیافت چراکه به او از سوی برخی از مخالفان این مکتب به منزلۀ جوانی که دانش آموختۀ مکتب یونانی بود اجازۀ فعالیت داده نشد. [۳۰]
حدود سی سال از زندگی خورناتسی در تاریکی باقی مانده و محققان اطلاعات چندانی از این دوره از حیات وی به دست نیاورده اند. مسلماً او در این مدت زندگی دشواری را همراه با فقر و تنگدستی سپری می کرده. با این حال، هرگز از خدمت به علم منصرف نشد و در طی این دوران سخت ترجمه هایی از زبان یونانی و تألیفاتی متفاوت در زمینۀ مذهب، فلسفه، تاریخ و جغرافیا به یادگار گذاشت.
روایت ها حاکی از آن اند که او در دوران کهن سالی از احترام و جایگاهی ویژه برخوردار بوده و در آستانۀ شصت سالگی به مقام اسقفی رسیده. تاریخ دقیق مرگ او معلوم نیست ولی به احتمال زیاد باید در حوالی ۴۹۳ م اتفاق افتاده باشد. [۳۱]
سرزمین پارس بر مبنای جغرافیای خورناتسی[۳۲]
از خورناتسی در زمینۀ جغرافیا اثری موجود است که در غرب به نام جغرافیای مُوْسس خورناتسی معروف شده و تا به امروز نیز یکی از مباحث مهم و مورد توجه پژوهشگران بوده. در مورد تعلق این اثر به خورناتسی اختلاف نظر های شدیدی بین محققان وجود دارد. دیاکونوف، شرق شناس روسی، بر این باور است که بخشی از اطلاعات جغرافیایی این اثر ازآن نویسندۀ دیگری متعلق به قرن هفتم میلادی به نام آنانیا شیراکِتسی[۳۳] است. [۳۴]
نظر پروفسور یوزف مارکوارت بر آن است که خورناتسی برای نوشتن متون جغرافیایی مذکور و به منظور بیان ترتیب سرزمین ها و شهرها از اسناد و مدارک موجود در تقسیمات تحت پوشش کلیساها و برخی گزارش های تاریخی بهره گرفته[۳۵] این درحالی است که آنانیا شیراکِتسی به دلیل تسلط بر نجوم و ریاضیات روش علمی تری را برای تألیف متون جغرافیایی خویش به کار می برده. [۳۶]از سویی مارکوارت معتقد است که با توجه به شرح حوادث و وقایع، بخشی از این اثر باید در اواخر قرن هفتم میلادی تحریر شده باشد. از این رو، بر متن اصلی خورناتسی ضمیمه ای در مورد حوادث و جغرافیای مناطق این دوران اضافه شده و شاید متن با برخی تغییرات در پایان عصر امویان و یا دوران آغازین عباسیان بازنویسی شده باشد. [۳۷] اما او اشاره ای به نام مؤلفی که احتمالاً متن اصلی را بازنویسی کرده ندارد.
بر مبنای اسناد و مدارک ارمنی متن مورد نظر با نام مُوْسس خورناتسی و با عنوان های مختلفی موجود است. متن مذکور در بسیاری موارد با عنوان جغرافیا یا جهان نمای خورناتسی مشخص شده و به همین صورت نیز بارها به چاپ رسیده.
دلیل پافشاری برخی محققان ارمنی بر اینکه این متن ازآن آنانیا شیراکِتسی بوده یا توسط او تصحیح شده وجود اطلاعات جغرافیایی برخی اماکن، شهرها و روستاهای ارمنستان و سرزمین های همجوار آن است که به قرن هفتم میلادی تعلق دارد. این در حالی است که خورناتسی در اواخر قرن پنجم میلادی دیگر در قید حیات نبوده.
در برخی نسخه های موجود از این اثر بخش هایی از متن، که به اطلاعات جغرافیایی قرن هفتم میلادی مربوط می شود، مخدوش است و در برخی موارد نام آنانیا شیراکِتسی به منزلۀ مصحح اثر در پایان آن ذکر شده و در ادامه نام خورناتسی به منزلۀ نویسندۀ کل متن به ثبت رسیده است.
اکثر محققان با ارائۀ اسناد و مدارک و نسخه های خطی ای از این اثر که با نام خورناتسی مشخص شده بر این باورند که شیراکِتسی با بهره گیری از دانش پیشرفتۀ خویش تنها اثر مذکور را بازنویسی و تصحیح کرده و مطالبی به آن افزوده است. [۳۸]
متن اصلی جغرافیای خورناتسی، که مطالب قابل توجهی را دربارۀ مسائل جغرافیای تاریخی ایران شامل می شود، به دست محقق شهیر، آرسن سوکری، از روی چند نسخۀ خطی، به دو صورت نسخۀ خطی و نسخۀ تلخیصی، در ۱۸۸۱م، در ونیز منتشر شده. [۳۹] سوکری با در نظر گرفتن متون تاریخی خورناتسی به این نتیجه دست یافت که متن موجود در ارتباط کامل با تألیفات تاریخی خورناتسی است زیرا اسامی بسیاری از اماکنی که خورناتسی در متون تاریخی خود به کار برده کاملاً با متون جغرافیایی او مطابقت می کند. این اثررا چند سال بعد سن مارتین به زبان فرانسه برگرداند اما بهترین و آخرین چاپ این اثر ارزشمند ترجمۀ آلمانی آن به دست یوزف مارکوارت است. مارکوارت به دلیل اهمیت این اثر و تسلطی که بر زبان ارمنی داشت هر دو نسخۀ متن اصلی را مطالعه کرد و تفسیرهای تاریخی و توضیحات جغرافیایی مفصلی به آن افزود. [۴۰]
مورخان ایرانی، از جمله پیرنیا، این اثر خورناتسی را از منابع مفید برای بررسی جغرافیای ایران باستان می دانند[۴۱] نیز دکتر عزیز الله بیات در اثر با ارزش خود با نام کلیات تاریخ ایران، جغرافیای مُوْسس خورناتسی را در زمرۀ آثاری قرار می دهد که در زمینۀ مطالعۀ تاریخ و جغرافیای دورۀ ساسانی حائز اهمیت است. [۴۲]
خورناتسی، در متن جغرافیایی خود، سرزمین پارس را به چهاربخش با عنوان کوست[۴۳] تقسیم کرده و برای هر بخش استان هایی را مشخص ساخته که این امر به روشن شدن موقعیت اصلی مرزهای ایالات و همچنین تعیین وضیعت تعداد بسیاری از محل ها و بخش های مهم برای پژوهش های مربوط به جغرافیای تاریخی ایران کمک بسیار می کند.
ـ در تقسیم بند ی های چهارگانۀ متن جغرافیایی خورناتسی کوست کاپکوخ[۴۴] (کپکوه ـ کاف کوه) ناحیۀ شمال را در برمی گیرد که شامل کوه قفقاز و دارای سیزده استان است.
استان های کوست کاپکوخ
آترپاتاکان[۴۵] (اترپتکن ـ آتورپاتکان) —- بالاساکان[۵۲] (بلاسجان)
آِرـ ِر [۴۶] (ری) —- دْمْباواند ـ داباوان [۵۳] (دماوند)
آرْمْن [۴۷] (ارمنستان) —- سیساکان [۵۴] (سیسجان)
گِقان ـ شانجان [۴۸] (گیلان ـ شیرجان) —- تاپاراستان [۵۵] (تپورستان)
وارجان [۴۹] (ورجان ـ جرزان) —- روْان [۵۶] (رویان)
ران [۵۰] (الوانک ـ الران) —- آمْل [۵۷] (آمل)
دْلْمونْک [۵۱] (دیلم)
ـ ناحیۀ شرق شامل کوست خراسان است که ۲۶ استان در محدودۀ این بخش قرار گرفته.
استان های کوست خراسان
وِسْت[۷۱] (خوست) —- آهمادان (هگمتانه ـ همدان) [۵۸]
هرْوم[۷۲] —- (الروب) کُمْش[۵۹]
(قومس) زامب[۷۳] —- (زم) ورْکان [۶۰]
(جرجان ـ گرگان) پروزناحجرـ پروزناهجیر[۷۴] —- (پیروزنخجیر) آپرشاهر[۶۱]
(ابر شهر) دیزنوآزاک ـ دزین آوزاک[۷۵] —- (دزآوازه) مْروْ[۶۲]
(مرو) وارچان[۷۶] —- (وا لج) مروت[۶۳]
(المروذی) گجاک[۷۷] —- (جزه ـ کزه) هرِوْ[۶۴]
(هریو ـ هراۀ) آسان[۷۸] —- (اسان) کاندشان ـ کاتاشان[۶۵]
(کادش ـ قادس) باهل بامیک[۷۹] —- (بهل بامیک ـ بلخ بامی بیرونی) نسْایی ماناک[۶۶]
(نسا میانک) درْمات [۸۰] —- (ترمذ) بژنی ـ بژین[۶۷]
(ابشین ـ افشین) چاریمانکان[۸۱] —- (چرمنکان ـ شرمنکان) تاقکان[۶۸]
(طالقان) شری بامیکان[۸۲] —- (شیر بامیکان ـ شیر بامیان) گوزکان[۶۹]
(گوزگان ـ جوزجان) دزیروئین[۸۳] —- (دزروئین ـ مدینۀالصفر) آندراپ[۷۰] (اندرآب)
ـ کوست خورباران[۸۴] (خربَران ـ خوروَران ـ خربران) ناحیۀ غرب را با نه استان شامل می شود.
استان های کوست خورباران
یران آسا کارت کاوات[۹۰] —- (ایران اسان کرت کوات) مای[۸۵]
(ماه ـ ماذه) نُوْرارتا ـ نوتاترای[۹۱] —- (نوهتره) ماسْپتان[۸۶]۲
(ماسبذان ـ ماه سبذان) آردْزن ـ آرهن[۹۲] —- (ارزن) میهرانکاتاک ـ میهراکان کاتاک[۸۷]
(مهرجان قذق) شیراکان[۹۳] —- (سیرگان) کاشگار[۸۸]
(گشکر ـ کسکر) گارماکان[۸۹] (گرمکان)
ـ کوست نمروج ـ نمروس[۹۴] (نیم روز) ناحیۀ جنوب را با نوزده استان شامل می شود.
استان های کوست نمروج ـ نمروس
واشت[۱۰۵] —- (خواش ـ وشت) پارس [۹۵]
(فارس) ساکاستان ـ ساگاستان[۱۰۶] —- (سجستان) خوژاستان[۹۶]
(خوزستان) زاپْلاستان[۱۰۷] —- (جابلستان ـ زابل) آسپاهان[۹۷]
(اسپهان) مشماهیک[۱۰۸] —- (مش ماهیک) کورمان ـ کْرْمان[۹۸]
(کرمانه) مازون[۱۰۹] —- (عمان) توران[۹۹]
(طوران) خوژیهرستان[۱۱۰] —- مشون[۱۰۰]
(میشان) اسپاهل[۱۱۱] —- هاگار[۱۰۱]
(هجر) دبهول[۱۱۲] —- (الدیبل) پانیاترشیر[۱۰۲]
(فسا اردشیر- فوران اردشیر) دِرْ [۱۱۳] —- (درین) ماکوران[۱۰۳]
(مکران ـ ماکران) اسپت[۱۰۴] (اسپیت ـ اسپیذ)
اگرچه متن جغرافیایی خورناتسی به دلیل عدم دسترسی او به اسناد و اطلاعات جغرافیایی جامع دربارۀ ایران با کاستی هایی همراه است که امکان شناسایی کامل سرزمین پارس را بر مبنای متون او برای محققان فراهم نمی سازد ذکر همین بخش از اسامی مکان ها و استان ها از سوی او اطلاعات جالب توجهی دربارۀ جغرافیای پارس ارائه می کند از جمله اینکه فهرست استان های خراسان به طور شگفت انگیزی با گزارش های برخی جهانگردان چینی و جغرافی دانان عرب مطابقت دارد و اطلاعات مفیدی را در مورد برخی اماکن در بر می گیرد. در ضمن، او در تنظیم فهرست مربوط به استان های کوست نیمروز دقت بسیاری به کار برده که در مطالعات جغرافیای تاریخی از ارزش خاصی برخوردار است. در پاره ای موارد نیز اسامی ای وجود دارد که نخستین بار در این متن و به دست خورناتسی به ثبت رسیده است.[۱۱۴] بنابر باور عده ای از پژوهشگران منابع تاریخی این اثر می تواند در ردیف مآخذی قرار گیرد که اطلاعات جغرافیایی مفیدی دربارۀ محدودۀ قلمرو ایران باستان در اختیار مورخان و محققان قرار می دهد. [۱۱۵]
تاریخ پارس بر مبنای متون خورناتسی[۱۱۶]
مهم ترین اثر تاریخی خورناتسی کتاب تاریخ ارمنستان است. این اثر از آن چنان ارزشی برخوردار است که نام او را به منزلۀ پدر تاریخ نگاری ارمنی جاودانه ساخته. [۱۱۷] بنابر باور شماری از محققان غربی این کتاب در ردیف یکی از برجسته ترین تألیفات تاریخی آن دوره بوده و حتی از این لحاظ با آثار بسیاری از مورخان آن زمان برابری می کند. به همین جهت او را هرودوت ملت ارمنی نیز نامیده اند. [۱۱۸]
نخستین نسخۀ چاپی از تاریخ ارمنستان خورناتسی، در ۱۶۹۵م، در آمستردام و به زبان ارمنی انتشار یافت. از آن پس و به ویژه، از قرن هجدهم میلادی به بعد چندین نسخه از این اثر به زبان های مختلف ترجمه و منتشر شده و تا به امروز نوشته ها و مقالات بسیاری شامل دیدگاه های نقادانۀ برخی محققان و پژوهشگران در مورد تاریخ ارمنستان خورناتسی منتشر شده است. [۱۱۹]
پروفسور آرتور کریستین سن، مؤلف کتاب ایران در زمان ساسانیان، این اثر خورناتسی را از مهم ترین منابع دورۀ ساسانیان دانسته که دربرگیرندۀ مطالبی سودمند و جامع دربارۀ سلسلۀ مذکور است. [۱۲۰] مستشرق روس، دیاکونوف، نیز تاریخ ارمنستان خورناتسی را برای مطالعۀ سلسله های ایران باستان سودمند معرفی کرده. [۱۲۱]
خورناتسی نخستین مورخ ارمنی است که از شیوه ای علمی در تاریخ نگاری استفاده کرده و این مسئله باعث شده تا او از تمامی امکانات موجود برای نگارش اثر خویش بهره گیرد و حتی در مواردی که اطلاعات اندکی در مورد وقایع و رخدادهای تاریخی وجود داشته با بهره گیری از روش هایی خاص و با تکیه بر دانش اندوختۀ خویش اقدام به جمع آوری تمامی اسناد، مدارک و اطلاعاتی کرده که می توانسته در نگارش اثرش مؤثر واقع شود.
با در نظر گرفتن محدودیت های موجود و نبود امکانات علمی کافی، که لازمۀ نگارش چنین اثری است و با توجه به اینکه خورناتسی در روند تألیف کتاب خود می بایست به تنهایی و بدون حمایت علمی اشخاص دیگر عمل می کرده مسلماً در این راه زحمات فراوانی را، به خصوص در مرحلۀ گرد آوری منابع و اطلاعات متحمل شده و با خلاقیت در نگارش این کتاب، اثری از خود به جای گذارده که از آن چنان دقت و کفایتی برخوردار است که تا قرن های متمادی منبع اصلی مورخان ارمنی محسوب می شده. حتی بخش هایی از متن تاریخ ارمنستان، که برای نخستین بار به نگارش در آمده از آنچنان قدرتی در کلام و اثبات تاریخی برخودار است که مورخان متأخر تا مدت ها در آثارشان تنها به تکرار مطالب خورناتسی بسنده کرده اند و اطلاعات جدیدی بر آن نیفزوده اند.
خورناتسی نخستین مورخ ارمنی ای است که فهرست برخی از منابع مورد استفادۀ خویش را در کتابش معرفی کرده. هیچ یک از مورخان ارمنی پیش از او اهمیتی به درج منابع و ارائه آنها در آثارشان نمی دادند و چنین شیوه ای در نگارش کتاب، به خصوص کتاب های تاریخی، که منابع و مآخذ از جایگاه بسیار خاصی در آنها برخوردارند، در میان مؤلفان ارمنی مرسوم نبوده است. اگرچه برخی محققان بر این باورند که خورناتسی در متن خویش از تمامی اسناد و منابعی که استفاده کرده نام نبرده همین قدر که او سعی کرده به شیوه ای علمی دربارۀ تعدادی از منابع اصلی که در روند تألیف اثرش از آنها بهره گرفته صحبت کند و به معرفی آنها بپردازد بر ارزش های کتاب وی می افزاید.
ثبت زمان دقیق برخی از وقایع مهم یا زمان حکومت پادشاهان از مهم ترین ویژگی های شیوۀ کار خورناتسی است. او با تکیه بر این باور که نگارش وقایع و رویدادها بدون در نظر گرفتن و اشاره به زمان وقوع آنها امری نادرست است که می تواند در صحت و سقم حوادث و رخدادها خلل ایجاد کند تمام سعی خود را در یافتن زمان وقوع حوادث تاریخی و درج آنها به کار بسته است. با در نظر گرفتن این موضوع که خورناتسی با محدودیت اسناد و مدارکی که بتواند زمان دقیق حوادث را آشکار سازد رو به رو بوده می توان تصور کرد که در روند کشف زمان رویدادها و وقایع چه مشکلاتی را از سر گذرانده و با چه کاوش های دقیق و هوشمندانه ای توانسته با مطابقت منابع گوناگون به نتایج قابل قبولی در مورد زمان حکومت پادشاهان یا وقوع رخدادها دست یابد.
توجه به کشف علل اصلی وقایع تاریخی و ارائۀ تعریف صحیح در مورد حوادث مذکور از اصول کار خورناتسی در نگارش تاریخ ارمنستان بوده. او در جای جای اثر خویش با مطالعات گسترده و تحقیقات وسیع سعی داشته تا در حد امکان از صحت و سقم وقایع تاریخی ثبت شده مطمئن شود و سپس آنها را به رشتۀ تحریر در آورد.
اوبه منزلۀ فردی که در یکی از کانون های علمی آن زمان تحصیل کرده بود به خوبی آگاه بود که برای نوشتن اثری تاریخی، با چنان گستردگی ای که وی در نظر داشت، باید از منابع، اسناد و مدارک قابل اطمینان بهره جوید. او برای این منظور از سایر دانش های خود، به ویژه، در زمینۀ جغرافیا و زبان هایی که می دانست و در میان آنها یونانی، آشوری و پارسی ازاهمیت خاصی برخوردار بودند، بهره گرفت. این موضوع زمانی که او دربارۀ وقوع حادثه ای درمحدودۀ مکانی صحبت می کند و به تفصیل دربارۀ جغرافیای آن مکان توضیح می دهد و یا دربارۀ خاندان های بزرگ آن زمان و چگونگی ظهور و حضور آنها در عرصۀ تاریخ سخن می گوید یا زمانی که دربارۀ شخصیت های تاریخی ای که در اثرش نام آنها را به ثبت رسانده با جزئیات و ظرافت فراوان مطلبی می نویسد کاملاً مشهود است. جملگی این موارد به این فرضیه که او در نگارش اثر خویش از منابعی گسترده که شاید برخی از اسناد و مدارک رسمی دولتی را نیز شامل می شده، استفاده کرده قوت بیشتری می بخشد.
به دلیل عدم وجود کتاب هایی جامع در زمینۀ تاریخ ارمنستان خورناتسی مبنای کار خود را بر منابع مورخان دیگر قرار داد که اکثر آنها به زبان یونانی بودند یا به این زبان ترجمه شده بودند. به این ترتیب، برای تألیف تاریخ ارمنستان،آثار مورخانی چون هرودوت،[۱۲۲] استرابون[۱۲۳] گزنفون[۱۲۴] و بیش از ده ها مورخ مشهور یونانی دیگر را مورد توجهی ویژه قرار داده. علاوه بر مورخان یونانی به نخستین متونی که به زبان ارمنی نوشته شده و بخشی از تاریخ ملت ارمنی را شامل می شود و نیز آثار برخی مورخان مصری چون مانه تن[۱۲۵] و برخی متون رومی و در نهایت متنی کلدانی مربوط به مؤلفی به نام مارآباس کاتینا[۱۲۶] نیز توجه داشته و بخش هایی از مطالب خود را بر مبنای این منابع نوشته.
اما از آنجایی که او در فهرست منابع خود به دلایل نامعلومی از تمامی مآخذ مورد استفاده اش نام نبرده تعداد آثار و اسنادی که او برای نگارش تاریخ ارمنستان از آنها بهره برده به درستی معلوم نیست ولی محققان بر این باورند که او تقریباً از تمامی منابع موجود آن زمان که می توانسته در نگارش کتابش مفید واقع شود و حدود چهل منبع از آثار مکتوب را شامل می شده بهره گرفته است. [۱۲۷]
خورناتسی به منابعی که مورد استفاده قرار داده اندیشیده و از این رو، بخش اعظمی از مآخذ مورد استفادۀ او از مهم ترین متون تاریخی هم عصر او انتخاب شده اند. او منابع مذکور را بارها و با دقت نظر خاصی مورد مطالعه قرار داده و در موارد بسیاری ناچار به مطابقت آنها شده. او در این موارد سعی کرده تا به درک درستی از حوادث تاریخی دست یابد و به منزلۀ مورخی که رویدادهای تاریخی را برای نخستین بار به زبان ارمنی به رشتۀ تحریر در می آورد تمام تلاش خود را به کار بسته تا درک روشن و واضحی از وقایع ارائه دهد و تا حد امکان به توضیح صحیح تری از حوادث بپردازد.
اهمیت منابع علمی از دیدگاه خورناتسی از چنان جایگاه ویژه ای برخوردار است که باعث شده تا او در اثر خویش مرزی بین تاریخ و اسطوره برای خود تعریف کند و بخشی از مطالبی را که بر اساس گفته های شفاهی یا حماسه ها و روایت های داستانی است در محدودۀ اسطوره قرار دهد. بنابر نظر خورناتسی برای نگارش تاریخ باید متون و نسخ موثق را، که از تغییرات کمتری برخودار است، به کار برد زیرا روایت های حماسی یا نقل قول های شفاهی در طی زمان دچار تغییرات فراوانی شده و امکان تأیید صحت آنها، به منزلۀ واقعه ای تاریخی، بسیار دشوار است.
به این ترتیب، در اثر تاریخی خورناتسی جایگاه ویژه ای نیز به اساطیر داده شده. از شیوۀ نگارش او چنین برمی آید که وی بر این باور بوده که اساطیر از ریشه های یک ملت سرچشمه می گیرند و در ارتباط کامل با فرهنگ و سنن آن اند. بنابراین، کوشیده تا با نگارش اساطیر و بها دادن به آنها به بازگویی اهمیت آنها در اعماق فرهنگ و تاریخ ملت ها بپردازد. بدین نحو، او نخستین مورخ ارمنی است که با تکیه بر داستان ها و حماسه های ملی، که نسل به نسل نقل شده اند و ثبت آنها نخستین گام را در نگارش و جاودانه ساختن حماسه هایی از این دست برداشته. این امر بر ارزش اثر او افزوده، ارزشی که باز هم دو چندان می شود زمانی که او در کنار حماسه های ملت ارمنی به داستان های اساطیری و افسانه های ملل همجوار مانند ایرانیان نیز توجه می کند و آنها را به نگارش در می آورد.
خورناتسی تمام سعی خویش را برای نگارش تاریخی هرچه واقعی تر و صحیح تر به کار برده است. تطابق زمان حکومت پادشاهان سلسله های مختلف سرزمین های همجوار ارمنستان، توضیح و توصیف مکان هایی که وقایع تاریخی در آن روی داده اند، آشنایی با فرهنگ، آداب و سنن ملت های حاضر در صحنۀ تاریخی که مد نظر خورناتسی بوده و ثبت آنها همگی از ویژگی های اثر تاریخی اوست[۱۲۸] که البته در این میان تاریخ ایران، به دلیل قرابت و پیوند خاصی که در دوره های مذکور با تاریخ ارمنستان داشته، از جایگاه ویژه ای در متن خورناتسی برخوردار است. مارکوارت بر این باور است که بسیاری از نوشته های خورناتسی دربارۀ تاریخ خاندان ساسانی و داستان های رزمی ایران باستان برپایۀ برخی آثار مهم پارسی تحریر شده و خورناتسی با توجه به تسلطی که بر زبان پارسی داشته متون مذکور را نیز مطالعه کرده است. [۱۲۹]
اطلاعات جغرافیایی او دربارۀ ارمنستان و سرزمین های همجوار آن بسیار کامل بوده و دربارۀ تمامی اقوامی که به نوعی در محدودۀ تاریخی مورد نظر او، در سرزمین ارمنستان حضور داشته اند صحبت کرده. از جمله موارد جالب توجه در این خصوص آشنایی کامل او با فرهنگ،آداب و سنن قوم پارت است که درجای جای متن تاریخی خویش به آن اشاره کرده است.
از اعماق متن خورناتسی می توان به خوبی این موضوع را دریافت که او به تفکر، بسیار اهمیت می داده زیرا در نوشتارش برای پی بردن به کنه حوادث از روشی خاص پیروی کرده و پس از کاوش و رسیدن به نتیجه ای قابل قبول با اشراف فراوان حوادث را توضیح می دهد. قلم او در بیان تاریخ از تبحر استادانه ای برخوردار است به گونه ای که خواننده در طی مطالعۀ وقایع با نوعی حیات و سرزندگی برخورد می کند که خواندن متن خورناتسی را با درکی شیرین و جذاب همراه می سازد. این ویژگی، به خصوص، در تصویری که او از شخصیت های تاریخی یا حماسی ارائه می دهد نمود بیشتری پیدا می کند. [۱۳۰]
تاریخ ارمنستان خورناتسی شامل سه بخش است که او آنها را درقالب سه کتاب تقسیم کرده و برای هرکدام عنوانی کلی برگزیده. هر کتاب شامل زیر مجموعه ای از چندین بند است که هریک واقعه، رویداد یا سندی تاریخی بیان می دارد. بدین ترتیب، کتاب اول که در ذیل عنوان نسب نامۀ بزرگان ارمنی قرار می گیرد شامل ۳۲ بند است که محدوده ای زمانی از ابتدای تاریخ بشریت[۱۳۱] تا سال ۳۲۳ ق م را در بر می گیرد. او در این قسمت علاوه بر اینکه به درخواست ساهاک باگراتونی[۱۳۲] از وی مبنی بر نگارش تاریخ ارمنستان اشاره کرده و نامۀ او را در بخش آغازین تاریخ خود قرار داده اطلاعات کاملی نیز دربارۀ نسب نیاکان قوم آرمن ارائه می دهد. [۱۳۳]
در این بخش از متن خورناتسی و از بند بیست و یکم، زمانی که او دربارۀ نخستین پادشاه ارمنستان، پارویر،[۱۳۴] سخن می گوید، پیوندهای تاریخی ارمنستان و ایران در کتاب تاریخ ارمنستان خورناتسی آغاز می شود. خورناتسی در بخش های پایانی این بند چنین بیان می کند که نوشته های او در این قسمت تفاوت هایی با متون مورخان دیگر دارد زیرا او با بهره گیری از متون دیوانی پارسی، آشوری و کلدانی توانسته دربارۀ شخصیت ها و وقایع این بخش اطلاعات بیشتری کسب کند و حوادث را با جزئیات کامل تری به نگارش درآورد.
خورناتسی دربارۀ فردی به نام وارباکس،[۱۳۵] بزرگ خاندان مادها، شخصیتی دانا و جنگاوری بی همتا و چگونگی اتحاد او با پارویر بر ضد سارداناپال، پادشاه آشور، سخن می گوید. بر طبق نوشته های خورناتسی وارباکس صاحب قدرت و قلمرو عظیمی بود و نیت گسترش محدودۀ حکومت خویش را در سر می پروراند. او مصمم بود تا بخش هایی از آشور را نیز، که تحت حکومت سارداناپال قرار داشت، ضمیمۀ حکومت خویش سازد. بنابراین، به پارویر پیشنهاد اتحاد و وعدۀ پادشاهی داد و او را به سوی خود جلب کرد و گروهی از جنگاوران را که در فن نظامی گری مهارت فراوان داشتند در اختیار پارویر قرار داد. پس از نبردی سخت، سپاه متحد مادها و ارمنیان موفق به شکست آشوریان و تسخیر نینوا شدند و ازآن پس سرزمین آشور در محدودۀ قلمرو مادها قرار گرفت. [۱۳۶]
خورناتسی درکتاب اول و در ذیل بند دیگری، به معرفی پادشاهان ارمنستان و مطابقت زمانی آنها با پادشاهان ماد پرداخته. او وارباکس و موگاکیس[۱۳۷] را در ردیف نیاکان مادها قرار می دهد و در فهرستی که به معرفی پادشاهان ماد می پردازد نام شش نفر را به این قرار به ثبت می رساند: سوسارموس،[۱۳۸] آرتیکاس،[۱۳۹] دئووْکیس،[۱۴۰] پراورتیس،[۱۴۱] کوْاکسارس[۱۴۲] و درنهایت آژداهاک[۱۴۳] که از این میان نام چهار پادشاه متأخر با متون دیگر تاریخی مطابقت بیشتری دارد. [۱۴۴]
حوادث دوران پایانی حکومت آژداهاک، آخرین پادشاه مادها، از مطالب دیگری است که او در بخش های انتهایی کتاب اول خود به آن پرداخته. خورناتسی، با اختصاص یک بند کامل، به پیمان دوستی و صمیمیتی که بین تیگران، پادشاه ارمنستان و کیورُس[۱۴۵] وجود داشته اشاره می کند و اینکه این پیوند باعث بدگمانی های آژداهاک نسبت به پادشاه ارمنستان می شود و سپس دربارۀ خوابی سخن می گوید که آژداهاک می بیند و بر اساس تفسیرهای خوابش می تواند به سرنوشت خود پی برد و بر این موضوع که حملۀ تیگران به سرزمین ماد نزدیک است یقین یابد. آژداهاک به مشاورانش می گوید که تنها راهی که می تواند مانع از این اقدام تیگران شود کشتن اوست. بنابراین، یکی از نزدیکان خویش را، به منظور برقراری پیوندی خانوادگی، با نامه ای نزد تیگران، می فرستد و از تیگرانوهی، خواهر تیگران، خواستگاری می کند. تیگران نیز به درخواست او جواب مثبت می دهد و خواهرش را به همسری آژداهاک در می آورد اما دیری نمی پاید که آژداهاک برای عملی ساختن منظور اصلی خویش دست به کار می شود و نماینده ای دیگر نزد تیگران می فرستد و از او می خواهد تا برای حل و فصل پاره ای مسائل به مکانی در سرحدات مرزهای قلمرو ماد بیاید اما تیگران با پی بردن به نیت پنهان آژداهاک در رأس سپاهی عظیم از اقوام مختلف عازم جنگ با او می شود.
در بندهای بعدی، خورناتسی بخش هایی از نبرد میان تیگران و آژداهاک را به تصویر می کشد و روایت جنگ را با مرگ آژداهاک به پایان می رساند و سرانجام، در بند سی ام، چنین روایت می کند که تیگران خواهرش تیگرانوهی را مأمور می کند تا ملکۀ مادها، آنوش[۱۴۶] و فرزندانش را با خود همراه سازد و آنها را به بخش های شرقی کوه بزرگ،[۱۴۷] جایی که تیگران برای سکونت آنها در نظر گرفته بود، برد و مستقر کند. [۱۴۸]
مورخان معتقدند که بخش هایی از این قسمت از متن خورناتسی، دربارۀ مناسبات تیگران و آژداهاک، بر اساس برخی روایت های شفاهی است که خورناتسی با قلم خویش آنها را پرورانده و دلیل کافی دربارۀ صحت آنها وجود ندارد. این در حالی است که خورناتسی می گوید دربارۀ همۀ آن مطالبی که نگاشته منبعی داشته و اگرچه برخی از مطالب خود را بر پایۀ گفتارهای شفاهی افراد آگاه از برخی وقایع نوشته اما در مورد این دست از مطالب مطالعۀ فراوان کرده و از تخیلات شخصی خویش چیزی بر آنها نیفزوده. [۱۴۹]
در بخش پایانی کتاب اول، خورناتسی خارج از محدودۀ بندهای خود، در زیر عنوان افسانه های پارسی، خلاصه وار به بیان روایتی دربارۀ بیوراسب آژداهاک[۱۵۰] پرداخته و سپس با تکیه بر اسنادی کلدانی سعی کرده به کنه این روایت پی برد و بنا به گفتۀ خودش حقیقت تاریخی پنهان شده در اعماق این افسانه را کشف کند. او با بیان این افسانه روایت های تاریخی خویش را در کتاب اول ا به پایان می رساند.[۱۵۱]
محقق ارمنی، مالخاسیانتس، که تحقیقات و تألیفات متعددی درمورد متون تاریخی خورناتسی دارد، با بهره گیری از نظریۀ برخی محققان غربی بر این باور است که روایت خورناتسی از اسطورۀ بیوراسب آژداهاک شباهت بسیاری با آنچه که فردوسی در شاهنامه نقل کرده دارد. این امر دلیلی قاطع بر این موضوع است که روایت ها و حماسه های ملی پارسی از مدت ها پیش در میان بزرگان دیوانی و نظامی ارمنی رواج داشته و نقل می شده و مسلماً خورناتسی بخش بیشتر این روایت پارسی را به خوبی می دانسته و بخش پایانی کتاب اول او، که به گونه ای پایان تاریخ حکومت مادها نیز محسوب می شود، مکانی مناسب برای نقل آن بوده. مالخاسیانتس معتقد است خورناتسی پیش از فردوسی اقدام به روایت خطی این داستان کرده. از این رو، طرح این دیدگاه که او از نخستین مؤلفانی است که این روایت اساطیری پارسی را به رشتۀ تحریر در آورده مجالی برای بررسی های بیشتر محققان را فراهم می نماید. [۱۵۲]
در کتاب دوم تاریخ ارمنستان خورناتسی، که در زیر عنوان تاریخ میانۀ نیاکان ما[۱۵۳]قرار می گیرد، مطالب جالب توجهی دربارۀ چگونگی حاکمیت اشکانیان بر ارمنستان آمده و مؤلف وقایع تاریخی را از حدود۲۶۰ ق م، حدود شصت سال بعد از مرگ اسکندر مقدونی شرح می دهد. وی پس از مختصری توضیح دربارۀ حکومت سلوکوس و جانشینانش و پارتیان و چگونگی خروج آنها از سلطۀ سلوکیان به رهبری آرشاک،[۱۵۴] که خورناتسی به او لقب دلاور می دهد، در نهایت به شرح ورود پارتیان و حاکمیت آنها در ارمنستان و سپس تأسیس شعبه ای از حکومت اشکانی در ارمنستان و در نهایت سال های نخستین حکومت ساسانیان،می پردازد. خورناتسی در این بخش از اثر خویش وقایع و رویدادهای تاریخی را با دقت بیشتری بیان می کند و کاملاً آشکار است که برای تألیف این بخش تحقیقات و مطالعات گسترده ای کرده. [۱۵۵]
او در بند اول کتاب دوم خلاصه ای دربارۀ موضوعاتی که در این بخش ازمتن خویش آورده بیان می کند و جایگاه ویژه ای را به پادشاه پارسی، واقارشاک[۱۵۶] و چگونگی استقرار حکومت اشکانیان بر ارمنستان و پادشاهان متأخر آن اختصاص می دهد. وی در این بخش، آنچنان که خود نوشته، دربارۀ شجاعت ها، دلاوری ها، اقدامات و اصلاحات هر پادشاه مطالبی را به رشتۀ تحریر در آورده و سپس شروع به بازگویی تاریخ کرده و تاریخ خویش را از آرشاک، پادشاه پارتیان، آغاز می کند. بر اساس متون خورناتسی، نخستین برخوردهای اشکانیان با ارمنیان در زمان این پادشاه صورت گرفته. او به آرشاک لقب دلیر داده و او را منسوب به شهر باهل آراوُد[۱۵۷] از سرزمین کوشانیان و از قوم پارت دانسته[۱۵۸] که در طی نبردهای بسیار سخت موفق شده تمام سرزمین های شرقی از جمله بابل را تصرف کند. او به نبرد با مقدونیان[۱۵۹] روی می آورد تا بتواند با شکست آنها قلمرو خود را گسترش دهد اما در همین زمان خبر تهاجمات رومیان و قدرت یافتن آنها به گوش آرشاک می رسد که نواحی غربی را تصرف کرده و بر تمامی معادن طلا و نقره دست یافته اند و فکر پیش روی به سوی شرق را در سر می پرورانند.
خورناتسی درایت سیاسی آرشاک را می ستاید و از پیمانی میان او و رومیان سخن می گوید که در ازای هدایایی مشخص از رومیان می خواهد که از کمک و همیاری مقدونیان امتناع ورزند. سپس جانشینان او را نام می برد و پس از آنکه خلاصه ای دربارۀ اقدامات آنها می نویسد سخن را به واقارشاک می رساند و بابی جدید می گشاید و در ذیل این باب با عنوان «به تخت سلطنت نشاندن واقارشاک در سرزمین ارمنیان» دربارۀ چگونگی پادشاهی واقارشاک در ارمنستان به منزلۀ قدرت دوم اشکانیان و برخی اقدامات او توضیحاتی می دهد. وی او را فردی دلیر و دانا معرفی می کند که با استقلال و خودکامگی کامل بر محدودۀ شمال و غرب سرزمین ارمنستان حکم می رانده.
خورناتسی اشاره می کند که واقارشاک برای ادارۀ مرزهای این بخش از سرزمین ارمنستان مرزبانانی از میان ارمنیان مشخص کرد و سلسله مراتبی برای سازمان اداری و نظامی کشور قرارداد. او به منظور شکست پونتوس ها، که هم پیمان مقدونیان بودند و در کنار آنها بر ضد پارتیان می جنگیدند، از نیروی نظامی ارمنیان کمک گرفت و در رأس سپاهی، که علاوه بر ارمنیان سربازانی از اقوام دیگر نیز حضور داشتند، به جنگ با پونتوس ها رفت و بعد از چند روز استقرار در میدان جنگ، نیروهایش وارد نبرد و فاتح جنگ شدند.
در ادامه خورناتسی بیان می کند که بعد از این جنگ برای مدتی مقدونیان از تهاجم هایشان بر علیه پارتیان دست کشیدند و آرامش حکم فرما شد و واقارشاک فرصتی یافت تا اقدامات شایسته ای در محدودۀ سرزمین های تصرف شده صورت دهد. مشخص کردن سرحدات، بازسازی و آبادانی و ساختن استحکامات و استراحتگاه های تابستانی و کوچ دادن قبایل و خاندان های متفاوت و اسکان آنها در محدودۀ سرزمین ارمنستان از جمله اقداماتی است که خورناتسی به واقارشاک نسبت داده و خاستگاه خاندان بزرگ باگراتونی[۱۶۰] را مربوط به این دوره از اقدامات واقارشاک می داند و تعریف می کند که او به یکی از سرداران با وفای خویش با نام شامبات باگرات[۱۶۱]قدرت و عنوان امیری بخشید و با موروثی کردن این مقام در خانوادۀ او امارتی به نام باگراتونی به وجود آورد.
او با بیان برخی از اقدامات دیگر واقارشاک خلاصه ای نیز دربارۀ اقدامات فرزند او آرشاک بیان می کند که بنا بر متن خورناتسی در حدود سیزده سال بر ارمنستان حکومت می کرده و سپس به دوران حکومت آرتاشس اول[۱۶۲] می رسد و به بازگویی این مطلب می پردازد که آرتاشس متکبر، خیال حکومتی مستقل را در سر داشته و پذیرش جایگاهی به جز مقام اول در حکومت برای او غیرممکن می نموده. بنابراین، برای خود کاخی ساخت و سکه به نام خود ضرب کرد و این گونه خود را پادشاهی مستقل از حکومت پارسیان معرفی کرد. اما دیری نپایید که در زمان حکومت جانشین او، تیگران، اوضاع تغییر کرد. تیگران، که بیمار و خسته از نبردهای متعدد بود و به دلیل جنگ های دراز مدت با رومیان حکومتش دچار مشکلات فراوانی شده بود، از پادشاه اشکانی ایران درخواست مساعدت کرد و اعلام داشت که قدرت سابق اشکانیان در ارمنستان را به آنها باز خواهد گرداند. به این ترتیب، حکومت مستقلی که آرتاشس با جدایی از اشکانیان ایران درمحدودۀ قلمرو ارمنستان به وجود آورده بود بار دیگر به منزلۀ قدرتی ثانوی و شعبه ای از سلسلۀ اشکانیان ایران و تحت حکومت پادشاهی مذکور قرار گرفت. [۱۶۳]
نوشته های خورناتسی در مورد متأخران آرشاک و پادشاهی واقارشاک تا قبل از حکومت آرتاشس در ارمنستان با اختلاف نظر شدیدی در بین مورخان همراه است و هنوز دلایل و مستندات کافی برای روشن شدن این بخش از تاریخ ارمنستان خورناتسی وجود ندارد. خورناتسی خود در متن خویش از این دوران به منزلۀ عصری پرآشوب و پرتنش یاد کرده و شاید به علت برخوردها و نبردهای فراوان حوادث و وقایع این دوره به درستی به ثبت نرسیده و خورناتسی سندی برای روشن تر شدن هرچه بهتر وقایع این دوران نیافته است.
حکومت آرتاشس و جانشینان او نیز از مسائل قابل تأمل در تاریخ ارمنستان است و چنان که آشکار است، برخلاف مورخان امروزی، خورناتسی حکومت این پادشاهان را جزو قلمرو و قدرت شاهان اشکانی[۱۶۴] ارمنستان دانسته. مورخان این نظریه را مطرح می کنند که با استناد بر دیگر متون تاریخی ارمنی، که در قرن پنجم میلادی تألیف شده اند، این باور در بین مورخان این دوره حاکم بوده که شاهان مذکور از قوم پارت بوده و به سلسلۀ اشکانی تعلق داشته اند و خورناتسی نیز، که متن خویش را بر پایۀ این اسناد نگاشته، چنین باوری را در تاریخ خویش پرورانده است. [۱۶۵] ناگفته نماند حوادث و رویدادهای تاریخی این بخش از متن خورناتسی، که در برگیرندۀ بخشی مهم از تاریخ ارمنستان به ویژه در دوران حکومت اشکانیان است، از ارزش مطالعاتی بسیاری برای درک بهتر تاریخ مشترک این دورۀ ارمنستان و ایران برخوردار است. [۱۶۶]
در بند ۶۸، خورناتسی دربارۀ دودمان و طوایف پارتیان سخن گفته. بنابر روایت او آرشاویر،[۱۶۷] پادشاه پارتیان و از متأخران آرشاک، سه فرزند پسر به نام های آرتاشس،[۱۶۸] کارن و سورن و نیز دختری به نام کشم[۱۶۹] داشته که از این میان آرتاشس جانشین پدر شد و به خواهر و برادران خود قول داد تا سرزمین هایی نیز به صورت امارت به آنها واگذار کند. به این ترتیب، دو پسر دیگر سر دودمان کارن پاهلاوْ [۱۷۰] و سورن پاهلاوْ[۱۷۱]و اعقاب خواهرش، که سردار کل پارسیان را به همسری برگزیده بود، سر دودمان آسپاهپت پاهلاوْ[۱۷۲] شدند.
بند ۶۹ سر آغاز تاریخ ساسانیان است. خورناتسی برای بازگویی تاریخ این بخش از منابع موجود پارسی، آشوری و یونانی بهرۀ فراوانی برده. او تاریخ ساسانیان را با مطلبی دربارۀ آرتاشیر[۱۷۳] و اخلاف او شروع کرده و توضیح می دهد که آرتاشیر، پسر ساسان، با کشتن آرتاوان[۱۷۴] و پایان بخشیدن به حکومت اشکانیان وارث قلمرو پادشاهی او شد.
او سپس به بازگویی مطالبی در مورد طوایف مختلف اشکانیان، که آنها را پاهلاویک[۱۷۵] می داند، پرداخته وتوضیح می دهدکه چگونه برخی، مانند دودمان سورن پاهلاوْ، حکومت آرتاشیر را پذیرفتند و برخی نیز، چون کارن پاهلاوْ، به مخالفت با او برخاستند. در اینجا پادشاه ارمنستان، خسروْ،[۱۷۶] وارد روایت خورناتسی می شود که او نیز چون به اشکانیان تعلق داشت وقتی خبر قیام آرتاشیر را بر ضد اشکانیان شنید برای کمک به آرتاوان به سوی نیروهای او شتافت اما در بین راه با دریافت خبر مرگ آرتاوان و مطیع شدن برخی طوایف پارتی و پذیرش حکومت آرتاشیر با اندوه فراوان به ارمنستان بازگشت و با فرستادن نامه ای نزد قیصر روم به منظور مقابله با سپاهیان آرتاشیر از او تقاضای کمک کرد.
رومیان بخشی از ارتش خود را، که در مصر مستقر بود، برای کمک به خسروْ اختصاص دادند و خسروْ نیز با ارسال نامه هایی از تمامی طوایف پارت و نیروهای نظامی بازمانده از اشکانیان در کوشان درخواست اتحاد کرد و از آنها خواست که در برابر آرتاشیر به مقابله برخیزند. از میان تمامی دودمان اشکانی تنها کارن پاهلاوْ دست یاری به سوی خسروْ دراز کرد اما نیروهای آنها هیچ گاه نتوانستند به سپاهیان خسروْ بپیوندند زیرا آرتاشیر به آنها حمله کرد و پس از کشتار افراد بی شماری آنها را مطیع خویش ساخت. این امر باعث شد که خسروْ درصدد انتقام ازآرتاشیر برآید. او پس از چندی با سپاه خویش بر لشگریان آرتاشیر تاخت و پس از شکست وی او را وادار به عقب نشینی کرد.
آرتاشیر، که در نبرد از خسروْ شکست خورده بود و پیروزی بر او برایش مشکل می نمود، در سرتاسر سرزمین خویش شایع کرد که هر کس بتواند خسروْ را شکست دهدیا بکشد به او پاداشی بزرگ خواهد بخشید. وعده های آرتاشیر آناک،[۱۷۷] از خاندان سورن پاهلاوْ، را فریب داد و او تصمیم گرفت به هر شکل ممکن خسروْ را به قتل رساند. آناک خدعه ای اندیشید و به این بهانه که از دست سپاهیان آرتاشیر فرار کرده از خسروْ خواست تا او را در مکانی امن، در محدودۀ سرزمین ارمنستان، بپذیرد. خسروْ به خواستۀ آناک جواب مثبت و به او امان داد اما آناک در سومین سال اقامت خویش در ارمنستان خسروْ را به قتل رساند.
خورناتسی سپس بیان می کند که چگونه ارمنستان بعد از مرگ خسروْ به علت نداشتن فرمانروا دچار آشوب و بی نظمی شد و اقدامات آرتاشیر در ارمنستان برای بازگرداندن نظم و آرامش را تشریح می کند. خورناتسی توضیح می دهد که آرتاشیر خاندان های بزرگ ارمنستان را، که در طی جنگ ها مجبور به مهاجرت شده بودند، به سکونتگاه هایشان بازگرداند و به طوایف اشکانیان، که در محدودۀ دشت آرارات زندگی می کردند، اجازه داد تا به مراکز سکونت خویش بازگردند و با ایجاد منابع درآمد امکاناتی برای تأمین مایحتاج و گذران زندگی برای آنان فراهم ساخت و فرمان داد تا استحکامات مرزی ارمنستان را بازسازی کنند. سپس در تقسیمات اداری ارمنستان سلسله مراتبی را مشخص و کارگزارانی از پارسیان را برای ادارۀ دیوان اداری و نظامی ارمنستان تعیین کرد.
نبردهای شاپوه[۱۷۸] با تردات،[۱۷۹] پادشاه ارمنستان، علت این نبردها و جزئیات موجود در روابط بین ایران ساسانی و ارمنستان و نقشی که قدرت های بزرگ آن زمان، از جمله روم، در تعیین مسیر این روابط داشته اند از مطالب دیگری است که خورناتسی در بخش های دیگر متن خویش به آن پرداخته.
حوادث بعدی، که خورناتسی در کتاب دوم دربارۀ آنها صحبت کرده، صرفاً مربوط به تاریخ ارمنستان است و او کتاب دوم را با شرح چگونگی ترویج و پذیرش مسیحیت در ارمنستان و مرگ تردات به پایان می رساند. [۱۸۰]
کتاب سوم، که آخرین بخش از متن تاریخ ارمنستان خورناتسی است در ذیل عنوان پایان تاریخ میهن ما قرار می گیرد و از جهت صحت مطالب تاریخی نسبت به دو بخش قبلی از ارزش بیشتری برخوردار است. این بخش ادامۀ وقایع تاریخ ارمنستان را از کتاب دوم تا زمان مرگ سورپ مسروپ ماشتوتس، یعنی حدود ۴۴۰م، در بر می گیرد.
درکتاب سوم، روایت تاریخی خورناتسی از زمان خسروْ،[۱۸۱] پادشاه ارمنستان، آغاز می شود که چگونه برای دوری از جنگ با عقد پیمان صلحی ادارۀ مرزهای ارمنستان را به ساسانیان بخشید. اما بعدها، از آنجایی که پادشاهان ساسانی قصد حاکمیت تام بر ارمنستان را داشتند، او مجبور به پیمان شکنی شد و از پرداخت خراج خودداری کرد.
حوادث بعد از مرگ خسروْ به روایت خورناتسی بسیار خواندنی است. او ابتدا در مورد فرار تیران،[۱۸۲] پسر خسروْ، و این مطلب که تخت پادشاهی در ارمنستان خالی مانده بود توضیح می دهد و سپس بار دیگر مواضعی را که پادشاه وقت ساسانی یعنی شاپوه،[۱۸۳] در برابر این واقعه اتخاذ کرد شرح می دهد که چگونه، برادرش، نرسه،[۱۸۴] را در رأس سپاهی به سوی ارمنستان فرستاد. او قصد داشت تا با شکست خاندان های ارمنستان، که در آن زمان زمام امور را درست داشتند، برادرش را به حکومت ارمنستان تعیین کند اما در نبرد با لشگر خاندان های بزرگ ارمنی شکست خورد.
خورناتسی سپس دربارۀ دوستی و صمیمیتی که پس از بازگشت تیران به حکومت ارمنستان بین او و شاپوه ایجاد می شود می نویسد و بیان می کند که این دوستی تا حدی بوده که شاپوه به پشتیبانی از تیران برخاسته و به او کمک کرده تا بر قبایل و اقوام مختلفی که سرزمین ارمنستان را مورد تهاجم قرار داده بودند فائق آید. او اشاره ای نیز به نبرد رومیان علیه پارسیان و حوادث پس از پایان این نبرد دارد.
در ادامه و در شرح وقایع و رویدادهای تاریخی، خورناتسی به پایان روابط دوستانۀ شاپوه و تیران می پردازد و به واقعۀ برکناری تیران از تاج و تخت پادشاهی ارمنستان به دست شاپوه اشاره و عنوان می کند که نیت اصلی شاپوه جذب هرچه بیشتر ارمنستان به سوی ایران ساسانی بوده و او با تعیین آرشاک، فرزند تیران، در مقام پادشاه ارمنستان و حمایت او قصد داشته تا از طریق حکومتی مطیع، خواستۀ خویش را برآورده سازد.
از این قسمت به بعد تاریخ ارمنستان خورناتسی به حوادث و رخدادهای ارمنستان در زمان جانشینان آرشاک می پردازد. کشمکش امپراتوری روم با پادشاهان ساسانی که یکی از مهم ترین دلایل آن سرزمین ارمنستان و قرار گرفتن آن در محدودۀ حکومت هر یک از این قدرت ها ست و سیاستی که پادشاهان ساسانی در این مورد خاص به کار برده اند از جمله مطالبی است که خورناتسی در جای جای کتاب سوم خود با جزئیات دقیقی به آنها پرداخته.
ارائۀ برخی اسناد مهم دیوانی، همچون محتوای نامه هایی که پادشاهان ساسانی به حکام ارمنستان نوشته اند و بررسی نکات سیاسی نهفته در این اسناد که منجر به پیامدها و اقدامات بعدی پادشاهان ساسانی شده از جمله مهم ترین نکاتی است که خورناتسی در کتاب سوم خود در خصوص تاریخ پارس به آن پرداخته.
تقسیم ارمنستان بین ایران ساسانی و روم در زمان حکومت شاپوه[۱۸۵] و بررسی جزئیات این واقعه، که مسلماً یکی از مهم ترین وقایعی است که خورناتسی دربارۀ تاریخ پارس در این دوران و حوادث آن توضیح می دهد، از مواردی است که بند ۴۲ کتاب سوم خورناتسی را به خود اختصاص داده. او در توضیح این واقعه چنین بیان کرده که نبردهای طولانی بین ایران ساسانی و روم باعث خستگی هر دو طرف شده بود. بنابراین، شاپوه، پادشاه پارسی، با انعقاد پیمان صلحی با آرکاد،[۱۸۶] پسر تئودوس،[۱۸۷] امپراتور روم، پیشنهاد تقسیم سرزمین ارمنستان را به رومیان داد. سپس نامه ای به خاندان های بزرگ ارمنستان، که در محدودۀ فرمانروایی دولت ساسانی قرار گرفته بودند، نوشت و بعد از تمجید از شکوه و جلال آنها با تعیین حاکمی برای آنها به ایشان فرمان اطاعت داد. [۱۸۸]
در بندهای بعدی خورناتسی درمورد حوادث مربوط به تاریخ ارمنستان و دربارۀ برخی پادشاهان بعدی ساسانی و سیاست آنها در ارمنستان مطالب تاریخی قابل توجهی به ثبت رسانده که در این میان واقعۀ دوران پادشاهی وْرام[۱۸۹] از ارزش تاریخی خاصی برخوردار است زیرا خورناتسی در شرح این واقعه چگونگی برکناری آخرین پادشاه اشکانی ارمنستان را به دست وْرام و تعیین مرزبانی پارسی را برای ادارۀ سرزمین ارمنستان، که در واقع نقطۀ پایانی برای حکومت اشکانی در ارمنستان و تبدیل این سرزمین به یکی از ایالت های ایران ساسانی بوده، با جزئیات خواندنی به نگارش درآورده.
روایت های تاریخی خورناتسی در کتاب سوم دربارۀ پارس با اشاره ای بسیار کوتاه به دوران ابتدایی حکومت هازگرت،[۱۹۰]یعنی درحدود۴۳۸م، محدود می شود[۱۹۱] و با پایان یافتن کتاب سوم تاریخ ارمنستان روایت خورناتسی دربارۀ تاریخ پارس نیز به پایان می رسد. تاریخ ارمنستان خورناتسی سرشار از شرح رویدادها و وقایعی تاریخی دربارۀ حکومت های باستانی ایران، یعنی مادها، اشکانیان و ساسانیان، است. اما در باب تاریخ دورۀ هخامنشیان چیزی که نمود دارد این است که خورناتسی تاریخ ابتدایی این دوره را در کتاب های یونانیان خوانده و به جز نام کوروش از پادشاهان دیگر هخامنشی نامی برده نشده است. شاید به دلیل اینکه از نخستین دوران پادشاهی ارمنستان به جز تیگران پادشاه ارمنی دیگری را نمیشناخته تا با مطابقت آنها با شاهان ایران، همدوره های آنان را ذکر کند.
فهرست پادشاهان ایرانی ثبت شده و زمان حکومت آنها در متن تاریخی خورناتسی از نکات قابل تأمل دیگری است که تحسین و تمجید بسیاری از مورخان را برانگیخته. اگرچه در برخی موارد این فهرست با داده های مستند امروزی محققان همخوانی ندارد اما با توجه به اسناد محدود موجود در قرن پنجم میلادی و دقت فراوانی که خورناتسی در تطابق و استخراج هرچه صحیح تر زمان حکومت پادشاهان به کار برده کتابتاریخ ارمنستان وی جزو متون کلاسیکی قرار می گیرد که دراین زمینه از صحت و سقم بیشتری برخوردار است و در اکثر موارد، به ویژه، در مورد زمان مرگ پادشاهان اشکانی با تاریخ حک شده بر روی سکه های این دوره کاملاً مطابقت دارد و حاکی از این موضوع است که خورناتسی آشنایی فراوانی با تاریخ پارس داشته.
استفاده از واژگان پارسی در روند شرح وقایع و گاه توضیح و تشریح این واژگان از جمله ویژگی های دیگری است که متن خورناتسی را در خصوص تاریخ ایران باستان باارزش تر کرده و این موضوع را به اثبات می رساند که مؤلف با توجه به تسلطی که بر زبان پارسی داشته می توانسته در تفسیر و بررسی اسناد، درخصوص تاریخ پارس، از این توانایی خویش بهرۀ فراوانی برده باشد. [۱۹۲]
اما در مورد ساسانیان از آنجایی که تاریخ ارمنستان کاملاً با تاریخ ایران پیوسته بوده نه تنها مطالب بسیار مهمی راجع به سرگذشت پادشاهان ایران در متن خورناتسی موجود است بلکه حتی کیفیت ارتباط ایران و ارمنستان در آن روزگار نیز از شرح وقایع خورناتسی در این مورد مشخص می شود. علاوه بر این نکات، تفاصیل بی شماری در خصوص تشکیلات کشوری و تمدن ایران در عهد باستان در این کتاب مندرج است و خورناتسی سعی کرده تا با افزودن مطالب قابل استناد اطلاعات اندکی را که راجع به تأسیسات و تشکیلات دولت های حاکم در ایران باستان از منابع یونانی و رومی به دست آورده تکمیل کند و به شیوه ای جالب توجه در متن خود به نقل آنها بپردازد. [۱۹۳]
اهمیت متون خورناتسی وقتی بیشتر می شود که این موضوع را نیز در نظر گیریم که بخش هایی از تاریخ ارمنستان، به ویژه، در دوره هایی که ارتباطات نزدیکی با تاریخ ایران داشته اولین بار به دست او تحریر شده و مورخان بعدی بدون آنکه مطلبی به آن اضافه یا کم کنند تنها آن را بازنویسی کرده اند. حتی امروزه، نیز کمتر کتاب و مقاله ای در مورد تاریخ ارمنستان و پیوندهای آن با ایران باستان می توان یافت که بدون استنادی به متن تاریخی خورناتسی باشد.
متون تاریخی خورناتسی اگرچه جزو مهم ترین آثار بر جای مانده از فرهنگ و تاریخ ارمنی هستند اما هنوز سؤالات و ناگفته های فراوانی در مورد او و تألیفاتش موجود است که در پس سایۀ تاریک سی سال از زندگی او پنهان مانده. آگاهی او در مورد جغرافیای تاریخی مناطق مختلف با بیان جزئیات زیستی آن مناطق، شرح نبردها و اطلاعاتی که گاه دربارۀ تعداد سپاهیان ارائه داده، پرداختن به روابط دولت های بزرگ آن زمان با دیدی ظریف و موشکافانه، دسترسی به برخی اسناد دیوانی و استفاده از برخی منابع که از دیدگاه محققان می بایست مجموعه نسخی بازمانده از کتابخانۀ عظیم نینوا بوده باشد همگی از جمله مواردی است که چگونگی آنها جزو سؤالات پژوهشگران است و همچنان پاسخ قابل قبولی برای آنها یافت نشده. [۱۹۴]
منابع:
بلاذری، احمد بن یحی. فتوح البلدان. ترجمۀ دکتر محمد توکل. تهران: نقره،۱۳۷۶.
بیات، عزیز الله. کلیات تاریخ ایران از آغاز تا مشروطیت با ذکر اسناد و مآخذ آن. تهران: مؤسسۀ
مطالعات و انتشارات تاریخی، ۱۳۷۰.
پاسدرماجیان، هراند. تاریخ ارمنستان. ترجمۀ محمد قاضی. تهران: زرین، ۱۳۷۷.
پیرنیا، حسن. تاریخ ایران باستان. تهران: علم،۱۳۷۳، ج ۱.
دیاکونوف، میخائیل میخائیلوویچ. تاریخ ایران باستان. ترجمۀ روحی ارباب. تهران :علمی و فرهنگی، ۱۳۸۴.
دینوری، ابوحنیفه. اخبار الطوال. ترجمۀ محمود مهدوی.تهران: نی، ۱۳۷۱.
طبری، محمد بن جریر. تاریخ الطبری. ترجمۀ ابولقاسم پاینده.تهران: اساطیر،۱۳۷۵.
کریستین سن،آرتور. ایران در زمان ساسانیان. ترجمۀ رشید یاسمی.تهران: نگاه، ۱۳۸۷.
مارکوارت، یوزف. ایرانشهر، بر مبنای جغرافیای موسی خورنی. ترجمۀ مریم میراحمدی. تهران: اطلاعات،۱۳۷۳.
یعقوبی، احمد بن ابی واضح. تاریخ یعقوبی. ترجمۀ محمد ابراهیم آیتی. تهران: علمی و فرهنگی۱۳۶۲.
Abeghian, Manook. Hayots Hin Gerakanootian Badmootiun. Antilias Libanan: Haykakan Madenashar Galoust Gulbenkian Himnarkootioon, 2004
Abrahamyan. Anania Shiraketsi”Meshakooitei Neshanavor Gordzichner V-VXII
Darer”. Yerevan: Yerevanei Hamalsaranei Heradarakchootiun , 1976
Aghayan ed. Mesrop Mashtots “Meshakooitei Neshanavor Gordzichner V-VXII Darer”. Yerevan: Yerevanei Hamalsaranei Heradarakchootiun , 1976
Chorene, Moses. Geschichte Gross-Armeniens.Aus Dem Armenischen Ubersetz M Lauer. Regensburg: Druch Und Verlog , 1869
Corenes, Mose. Storico Armeno Del Quinto Secolo.Versione di Giuseppe Coppalletti. Venizia: Kessinger, 2010
Kibarian, H. Kiuregh. Badmootiun Hay Hin Gerakanootian. Venedik: Haykakan Jemaran Serpots Ghazaroo, 1992
Khorenatsi, Moses. History Of The Armenians.Translated By Robert W. Thomson Cambridge, MA:Harvard University, 1978
ــــــــــــــ1997. Hayots Badmootiun.Targ. Neratz,zanot.St. Malkhasyants.Yerevan: Hayasdan,
Yerevan: Sovedakan Gerogh, 1986 (Malkhasyants, St. Neratzootiun) ( Movses Khorenatsi Hayots Badmootiun)
ــــــــــــــGerogh, 1986 Zanotootiunner(Movses Khorenatsi Hayots Badmootiun).Yerevan:Sovedakan
Marquart, Josef. Ēranšahr Mach Der geographie Des Ps. Moses Xorenaci Berlin: Weidmannsche Buchhandlung, 1901
Matevosyan, Artashes. Movses Khorenatsoots Veradartsootian Ei Verats yeretsoonts Sovedakan Gerogh, 1986. Dervagial Hadvazein “Movses khorenatsi Hayots Badmootiun”. Yerevan
Mekryan, M. Hay Gerakanootiun.Yerevan:Haybedoosmankherad, 1960
Melikyan, H. Hay Gerakanootiun.Yerevan: Haykakan SSR Gidootiunneri Academia, 1955
Orbelian,Stepanos. Siuniki badmootiun.Yerevan: Sovedakan Gerogh , 1986
Parsamyan & others. Hay Joghoverti Badmootiun. Yerevan: Haybedoosoomnakherad,1968
Sarkesyan, G. Movses Khorenatsi “Haykakan Sovedakan Hanragidaran”. Yerevan
Haikakan SSH Gidootiunneri Academia , 1982.vol 8
ـــــــــــــــ. Movses khorenatsi”Meshakooitei Neshanavor Gordzichner V-VXII Darer”. Yerevan: Yerevanei Hamalsaranei Heradarakchootiun , 1976
Sevak, Goorgen. Mesrop Mashtots, Haykakan Gereri Ou Madenagerootian Eskezbnavoroome. Yerevan: Haybedaherad, 1962
Soukry, Arcene.Géographie De Moïse De Corène D’après Ptoléméetr.texte armenien. St.Lazare: Imprimerie Armenienne, 1881
www.historyarmenia.org
www.hy.wikipedia.org
www.litopedia.org
پی نوشت ها:
Movses Khorenatsi1ـ
در منابع لاتین به صورت Moses Xorenaci, Moses Khoren, Moses chorene,Moses Chorenensis,Moïse de corén و در منابع فارسی و عربی با عنوان موسی خورن یا موسی خورنی ذکر شده است.
G.Sarkesyan, Movses khorenatsi “Meshakooitei Neshanavor Gordzichner V-VXII Darer” (Yerevan: 2ـ
Yerevanei Hamalsaranei Heradarakchootiun, 1976 ), p. 70.
Manook Abeghian, Hayots Hin Gerakanootian Badmootiun (Antilias ـ Libanan: Haykakan Madenashar 3ـ
Galoust Gulbenkian Himnarkootioon, 2004) , p. 258; H. Kiuregh Kibarian, Badmootiun Hay Hin Gerakanootian (Venedik: Haykakan Jemaran Serpots Ghazaroo, 1992), p. 185.
Khoren 4ـ
Khorian 5ـ
St. Malkhasyants, Nerazootiun “Movses Khorenatsi Hayots Badmootiun”(Yerevan: Sovedakan Gerogh,6ـ 1986), p. ۵.
Daronatsi 7ـ
Melikyan, Hay Gerakanootiun (Yerevan: Haykakan SSR Gidootiunneri Academia, 1955), p. 50; M. 8ـ
Mekryan, Hay Gerakanootiun(Yerevan: Haybedoosmankherad, 1960), p. 38.
Khoron 9ـ
Khorni 10ـ
Khoronatsi- Khorentsi 11ـ
Malkhasyants, ibid, p. 5 12ـ
Khoria 13ـ
Haband 14ـ
Siunik 15ـ
Stepanos Orbelian, Siuniki Badmootiun (Yerevan: Sovedakan Gerogh, 1986), p. 399.16ـ
Ephesus 17ـ
مجمعی کلیسایی که از سوی تئودورس دوم، قیصر بیزانس و به منظور حل و فصل برخی از امور، در اِفِسوس، برگزار شد.
Soorp Mesrop Mashtots 18ـ
از روحانیان کلیسا، مبدع حروف الفبای ارمنی و بنیان گذار مدارس ارمنی زبان که بین ۳۶۱ ـ ۴۴۰م می زیسته.
Soorp Sahak Partev 19ـ
از روحانیان کلیسای ارمنی و اسقف اعظم ارمنیان (۳۸۷م) که به مسروپ ماشتوس در راه تعلیم و تربیت زبان ارمنی بسیار یاری رساند و تألیفات بسیاری از او موجود است.
Malkhasyants,ibid, p. 5&6. 20ـ
Sarkesyan, Movses Khorenatsi “Haykakan Sovedakan Hanragidaran”(Yerevan: Haikakan SSH 21ـ Gidootiunneri Academia, 1982), vol 8, p. 40.
Vagharshabad22ـ
مقر کلیسای ارمنی.
۲۳ـ مسلماً خورناتسی زبان پهلوی را در محضر استادش، سورپ مسروپ، آموخته زیرا در اینکه مسروپ به این زبان تسلط داشته در بین محققان تردیدی وجود ندارد. نک:
Ed. Aghayan, Mesrop Mashtots”Meshakooitei Neshanavor Gordzichner V-VXII Darer”(Yerevan: Yerevanei Hamalsaranei Heradarakchootiun, 1976), p.7; Goorgen Sevak, Mesrop Mashtos: Haykakan Gereri Ou Madenagerootian Eskezbnavoroome (Yerevan:Haybedherad, 1962), p. 19
Malkhasyants,ibid, p. 724ـ
Edessa25ـ
۲۶ـ یوزف مارکوارت، ایرانشهر، بر مبنای جغرافیای موسی خورنی، ترجمۀمریم میراحمدی (تهران: اطلاعات،۱۳۷۳)، ص ۴.
Abeghian, ibid, p. 25927ـ
Malkhasyants,ibid, p. 7.28ـ
۲۹ـ مارکوارت، همان، ص ۱۳و ۱۴ ؛ حسن پیرنیا، تاریخ ایران باستان (تهران: علم،۱۳۷۳)، ج ۱، ص ۹۸ و نیز :
Movses Khorenatsi, Hayots Badmootiun,Targ. Neratz,zanot, St. Malkhasyants (Yerevan: Hayasdan, 1997),Geirk 3, Gelookh KB, p. 267&268.
۳۰ـ اسناد و مدارک موجود حاکی از آن است که خورناتسی و همراهانش از سوی دانش آموختگان مکتب سریانی و پیروان آنها مورد مخالفت قرار گرفتند.
Malkhasyants,ibid, p. 15&1631ـ
۳۲ـ لازم به توضیح است در تمامی جدول های این بخش به معرفی استان های پارس بر اساس متن جغرافیای خورناتسی پرداخته شده. واژۀ نخست هر خانه از جدول برگرفته از دو متن تصحیح شده از جغرافیای خورناتسی است و واژگان داخل پرانتز معادل پهلوی، فارسی یا عربی اماکن مذکور هستند. نیز ترتیب جغرافیایی در متون تصحیح شده با اختلاف بسیاری همراه و فاقد نقشه ای گویا و توضیحاتی جامع بود تا امکان تطابق را برای پژوهش بهتر فراهم سازد. بنابراین، در این جدول ها از قرار دادن اماکن به صورت ترتیب جغرافیایی خودداری و تنها به ذکر نام استان ها و معادل فارسی یا عربی آنها بر مبنای متن خورناتسی و مطالعات مارکوارت اکتفا کرده ایم.
Anania Shiraketsi33ـ
ریاضی دان و منجم ارمنی قرن هفتم میلادی که تألیفات مختلفی از جمله در زمینۀجغرافیا داشته است.
Abrahamyan, Anania Shiraketsi” Meshakooitei Neshanavor Gordzichner V-VXII Darer” (Yerevan: 34ـ
Yerevanei Hamalsaranei Heradarakchootiun, 1976 ), p. 111ـ۱۲۴.
۳۵ـ مارکوارت، همان، ص ۲۴و ۲۵.
Abeghian, ibid, p. 113 ـ ۱۲۴۳۶ـ
۳۷ـ مارکوارت، همان، ص ۲۶.
Artashes Matevosyan, Movses Khorenatsoots Veradartsootian Ei Verats yeretsoonts Dervagial Hadvazein38ـ «Movses khorenatsi Hayots Badmootiun” (Yerevan: Sovedakan Gerogh, 1986), p. 400 & 401.
Arcene soukry, Géographie De Moïse De Corène D’après Ptoléméetr.texte armenien (St.Lazare: Imprimerie39ـ
Armenienne, 1881).
۴۰ـ مارکوارت، همان، ص ۱۵و ۲۲.
۴۱ـ پیرنیا، همان، ص ۹۸.
۴۲ـ عزیز الله بیات، کلیات تاریخ ایران از آغاز تا مشروطیت با ذکر اسناد و مآخذ آن (تهران: مؤسسۀ مطالعات و انتشارات تاریخی،۱۳۷۰)، ص ۷۹ و۸۰.
Koust43ـ
به معنی جانب و طرف.
Kapkokh44ـ
Aterpatakan45ـ
Are –Re46ـ
Armn47ـ
از زمانی که آرتاش (۴۲۳ ـ ۴۲۸م)، پادشاه ارمنستان، از حکومت برکنار شد کشور ارمنستان یکی از ایالت های ایران به شمار می آمد و یکی از نجبای بزرگ ایران به مرزبانی آن منصوب می شد. این وضع تا سقوط امپراتوری ساسانیان ادامه داشت.
Geghan – Shanjan 48ـ
Varjan 49ـ
Ran 50ـ
Dlmoonk 51ـ
Balasakan 52ـ
Dmbavand- Dabavan 53ـ
Sisakan 54ـ
Taparastan 55ـ
Rvan 56ـ
Aml 57ـ
Ahmadan 58ـ
Koms 59ـ
Vrkan 60ـ
Apershahr 61ـ
Mrv 62ـ
Mrot 63ـ
Hrev 64ـ
Kandshan- Katashan 65
Nsaiemanak 66ـ
Bejni-Bejein 67ـ
Taghkan 68ـ
Gozkan 69ـ
Anderap 70ـ
Vest 71ـ
Hroom 72ـ
Zamb 73ـ
Perooznahjer- Perooznakhjeir 74ـ
Dezinooazak-Dezinavazak 75ـ
Varchan 76ـ
Gjak 77ـ
Asan 78ـ
Bahlbamik 79ـ
Dermat 80ـ
Charimankan 81ـ
Sheribamikan 82ـ
Dziroein 83ـ
Khorbaran 84ـ
May 85ـ
Masptan 86ـ
Mihrankatak- Mihrakankatak 87ـ
Kashgar 88ـ
Garmakan 89ـ
Yeranasakartkavat 90ـ
Norarta- Notatray 91ـ
Ardzn- Arhen 92ـ
Shirakan 93ـ
Nemroj- Nemros 94ـ
Pars 95ـ
Khoojastan 96ـ
Aspahan 97ـ
Koorman- Krman 98ـ
Tooran 99ـ
Meshoon 100ـ
Hagar 101ـ
Paniatrsheir 102ـ
Makooran 103ـ
Spet 104ـ
Vasht 105ـ
Sakastan- Sagastan 106ـ
Zaplastan 107ـ
Meshmahik 108ـ
در متن خورناتسی استان مذکور جزیره ای در دریا ذکر شده. مارکورات بر این باور است که منظور خورناتسی جزیره ای است که بین عمان و بحرین قرار دارد.
Mazoon 109ـ
Khoojhihrestan 110ـ
مارکوارت آن را با قلعۀ ناحیۀ کِرْم به نام هفت بوخت مطابقت داده است.
Spahl 111ـ
Debhool 112ـ
Der 113ـ
در متن خورناتسی، دِرْ جزیره ای در دریا ذکر شده و مارکوارت بر این باور است که منظور خورناتسی یکی از جزایر بحرین بوده.
۱۱۴ـ مارکوارت، همان، ص ۲۲ـ۲۷و ۶۱.
۱۱۵ـ بیات، همان، ص ۸۰. نیز برای مطالعۀ بیشتر این بخش ر.ک: محمد بن جریر طبری، تاریخ الطبری، ترجمۀ ابولقاسم پاینده (تهران: اساطیر،۱۳۷۵)؛ احمد بن ابی واضح یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ترجمۀ محمد ابراهیم آیتی (تهران: علمی و فرهنگی،۱۳۶۲)؛ احمد بن یحی بلاذری، فتوح البلدان، ترجمۀ دکتر محمد توکل (تهران: نقره،۱۳۷۶) ؛ ابوحنیفه دینوری، اخبار الطوال، ترجمۀ محمود مهدوی (تهران: نی، ۱۳۷۱) و نیز
Josef Marquart, Ēranšahr Mach Der Geographie Des Ps. Moses Xorenaci (Berlin: Weidmannsche Buchhandlung, 1901).
۱۱۶ـ تمامی اسامی این بخش از نوشتار حاضر بر مبنای متن اصلی خورناتسی است.
Sarkesyan, Movses khorenatsi ” Meshakooitei Neshanavor Gordzichner V-VXII Darer”, p.70117ـ
۱۱۸ـ هراند پاسدرماجیان، تاریخ ارمنستان، ترجمۀ محمد قاضی(تهران: زرین، ۱۳۷۷)، ص ۱۳۶.
Abeghian, ibid, p.263&265119ـ
نیز ر.ک:
Moses khorenatsi , History Of The Armenians, Translated By Robert.W. Thomson(Cambridge, MA:Harvard University, 1978); Mose Corenes, Storico Armeno Del Quinto Secolo,Versione di Giuseppe Coppalletti (Venizia: Kessinger, 2010); Moses Chorene, Geschichte Gross-Armeniens, Aus Dem Armenischen Ubersetz
Lauer (Regensburg:Druch Und Verlog,1869).
۱۲۰ـ آرتور کریستین سن، ایران در زمان ساسانیان، ترجمۀ رشید یاسمی (تهران: نگاه، ۱۳۸۷)، ص ۹۱.
۱۲۱ـ ر.ک: میخائیل میخائیلوویچ دیاکونوف، تاریخ ایران باستان، ترجمۀ روحی ارباب (تهران: علمی و فرهنگی، ۱۳۸۴).
Herodotus 122ـ
Esterabon 123ـ
Xenophon 124ـ
Manethon 125ـ
Marabas Katina 126ـ
خورناتسی خود در کتاب تاریخ ارمنستان به معرفی مارآباس کاتینا پرداخته و او را مورخی آشوری و صاحب اثری تاریخی معرفی و بیان کرده که این اثر بعدها به فرمان اسکندر مقدونی به یونانی ترجمه شده است.
Malkhasyants , ibid, p 18-56 127ـ
Kibarian, ibid, p. 188-20 128ـ
۱۲۹ـ مارکوارت، همان، ص ۲۵.
.Kibarian, ibid 130ـ
۱۳۱ـ منبع خورناتسی در این بخش کتاب مقدس بوده است.
Sahak Bagratooni 132ـ
دربارۀ این فرد و زمان حضور او در صحنۀ تاریخ در بین محققان اختلاف نظر وجود دارد اما عده ای از پژوهشگران بر این باورند که احتمالاً ساهاک باگراتونی سرداری نظامی و در زمان حیات خورناتسی مرزبان ارمنستان بوده است.
Kibarian, ibid, p.187&188 133ـ
Parooir 134ـ
بر طبق منابع تاریخی از اتحاد قبایل مختلف آرمن دولتی متحد به رهبری پارویر تشکیل شده است. از این روست که خورناتسی او را نخستین پادشاه ارمنستان می نامد. ر.ک:
Parsamyan & others, Hay Joghoverti Badmootiun(Yerevan: Haybedoosoomnakherad,1968), p. 124.
Varbakes 135ـ
Khorenatsi.ibid, Geirk 1, Gelookh,EA, p. 100& 101 136ـ
Moogakeis 137ـ
Soosarmos 138ـ
Artikas 139ـ
Deovkeis 140ـ
دیاآکو(دیوکس)(۷۰۸ـ ۷۰۱ ق م).
Peravorteis 141ـ
فرورتیش(۶۵۵ ـ ۶۳۳ ق م).
Kevaksares 142ـ
کیاکسار(هووخ شتر)(۶۳۳ ـ ۵۸۴ ق م).
Ajhdahak 143ـ
اژدهاک ( آستیاگس )(۵۸۵ ـ ۵۵۰ ق م).
Khorenatsi, ibid,Geirk1, Gelookh EB, p. 102 144ـ
در خصوص اسامی پادشاهان ماد هشت جدول به دست آمده که از این میان پنج جدول ازآن هرودوت است و سه جدول به کتزیاس تعلق دارد. ظاهراً خورناتسی می خواسته میان این دو منبع متناقض توافقی ایجاد کند. بنابراین اسامی شاهان ماد بعد ازآرتیکاس را بر مبنای متون هرودوت ذکر کرده.
Kiooros 145ـ
منظور خورناتسی کوروش، مؤسس سلسلۀ هخامنشی (۵۵۹ ـ ۵۲۹ ق م)، است که سلسلۀ ماد را برانداخت و به حکومت دست یافت.
Anoush 146ـ
۱۴۷ـ منظور خورناتسی قلۀ بزرگ آرارات است که ارمنیان آن را ماسیس می نامند.
Khorenatsi, ibid, Geirk 1, Gelookh, EYE- LB, p. 105- 113 148ـ
Abeghyan , ibid, p. 290 149ـ
۱۵۰ـ بیوراسب در زبان پهلوی به معنی دارندۀ ده هزار اسب است و آژداهاک، که در اوستا به صورت آژی دهاک آمده، به معنی اژدها و از داستان های اساطیری پارسی است که در شاهنامۀ فردوسی و آثار مختلف فارسی و عربی به ثبت رسیده. در منابع عربی بیشتر به صورت بیوراسب ضحاک قید شده. لازم به توضیح است که خورناتسی از واژۀ بیور، که واژه ای پارسی است، در متن تاریخ ارمنستان به ویژه برای مشخص ساختن شمار سپاهیان بسیار استفاده کرده.
Khorenatsi, ibid, p. 113-115 151ـ
Malkhasyants, Zanotootiunner( Movses Khorenatsi Hayots Badmootiun))(Yerevan: Sovedakan Gerogh,152ـ 1986), p. ۲۹۲&۲۹۳.
۱۵۳ـ منظور ارمنیان است.
Arshak 154ـ
در اینجا منظور خورناتسی ارشک (اشک اول)(۲۵۶ ـ ۲۵۳ ق م) است. او با سلوکی ها از در مخالف درآمد و پس از غلبه بر آنها سلسلۀ اشکانی را تأسیس کرد.
Kibarian, ibid, p. 188; Abeghian, ibid,p.290 155ـ
Vagharshak156ـ
واقارش (بلاش)
۱۵۷ـ منظور خورناتسی شهر بهل بامیک (بلخ شرقی ـ بلخ بامی بیرونی ) بوده است.
Khorenatsi, ibid, Geirk 2, Gelookh, KEE, p.275 158ـ
۱۵۹ـ منظور خورناتسی سلوکیان هستند.
۱۶۰ـ ازخاندان های بزرگ ارمنستان که در امر کشورداری از درایت و مهارت فراوانی برخوردار بودند و در نیمۀ دوم قرن نهم میلادی موفق به تأسیس سلسله ای پادشاهی به نام باگراتونیان شدند.
Shambat Bagrat 161ـ
Artashes I162ـ
مؤسس سلسلۀ آرتاشسیان(آرتاکسیاس) در ارمنستان که بین ۱۸۹ ـ ۱۶۰ ق م حکومت می کرده.
Khorenatsi, ibid, Geirk 2, Gelookh,A, B, G, D, Z, E, JHA, JHT, p. 120-137 163ـ
۱۶۴ـ حکومت اشکانیان درمتن خورناتسی و در منابع ارمنی به صورت آرشاگونی آمده است.
۱۶۵ـ امروزه مورخان این بخش از تاریخ ارمنستان را این گونه بیان می کنند که از پادشاهی آرتاشس اول(۱۶۰ ق م) تا تیگران چهارم سلسلۀ آرتاشسیان بر ارمنستان حاکم بوده و از زمان سلطنت تیرداد اول(۵۳ م) حکومت اشکانی ارمنستان، که شعبه ای از حکومت اشکانیان ایران بوده، آغاز می شود.
Abeghyan, ibid, p.290&291 166ـ
۱۶۷ـ کریستین سن او را فرهاد چهارم می داند.رک:کریستین سن، همان، ص ۱۱۶.
۱۶۸ـ کریستین سن او را فرهاد پنجم می داند.رک:کریستین سن، همان، ص ۱۱۶.
Koshm 169ـ
۱۷۰ـ کارن پهلوْ
۱۷۱ـ سورن پهلوْ
Aspahpet Pahlav 172ـ
۱۷۳ـ منظور خورناتسی اردشیر اول (۲۲۶ ـ ۲۴۱م )، مؤسس سلسلۀ ساسانی، بوده است.
۱۷۴ـ منظور خورناتسی اردوان پنجم (۲۱۶ ـ ۲۲۴م ) آخرین پادشاه از سلسلۀ اشکانیان ایران است.
۱۷۵ـ منظور خورناتسی پهلوْ یک است. کریستین سن چنین بیان کرده که این خاندان همگی از نژاد اشکانیان بودند و لقب پهلوْ یعنی پارتی، داشتند و در دورۀ ساسانیان از آنجایی که پادشاهان سلسلۀ مذکور اصول ملوک الطوایفی را از اشکانیان به ارث برده بودند آنها را در ردیف نخستین دودمان خاندان ساسانی قرار دادند. نک:کریستین سن، همان، ص ۱۱۵و ۱۱۶.
Khosrov 176ـ
خسروْ، تیرداد(تردات) دوم (۲۱۷ ـ ۲۳۸ م). رک: پاسدرماجیان، همان، ۹۴و ۱۱۴. در مورد این پادشاه و زمان حکومت او بین محققان اختلاف نظر وجود دارد.
Anak 177ـ
Shapooh 178ـ
شاهپور اول (۲۴۱ـ۲۷۲م)، پسر و جانشین اردشیر.
Terdat 179ـ
تیرداد سوم (۲۵۲ ـ ۳۳۰م).
Khorenatsi, ibid, Geirk 2, Gelookh, KT,KEE, H, HG, HD, HZ, HE, ZD,ZY,ZE,p. 182-198 & p. 200-207180ـ
۱۸۱ـ خسرو دوم (۳۳۰ ـ ۳۳۹م).
Tiran 182ـ
وی در شانزده سالگی به سلطنت رسید (۳۳۹ ـ۳۵۰م).
۱۸۳ـ منظور خورناتسی شاهپور دوم (۳۱۰ـ۳۷۹م)است.
۱۸۴ـ منظور خورناتسی آذر نرسی، برادر شاهپور دوم، است (۳۱۰م).
۱۸۵ـ منظور شاهپور سوم (۳۸۳ ـ ۳۸۸م) است.
Arkad 186ـ
Teodos 187ـ
Khorenatsi, ibid, Geirk3. Gelookh, EE,T,JH,JHA,JHB, JHE,JHEE,KHB, p. 213-245 188ـ
Veram 189ـ
بهرام پنجم (۴۲۰ـ ۴۳۸م).
Hazgert 190ـ
یزگرد دوم (۴۳۸ـ ۴۵۷م).
Khorenatsi, ibid, Geirk, 3. Gelookh, KD, KE, p.269-273 191ـ
Malkhasyants, Zanotootiunner, p.308 & 309 192ـ
۱۹۳ـ کریستین سن، همان، ص۳۲و ۸۹.
Malkhasyants, Neratzootiun,p.10-50 194ـ