فصلنامه فرهنگی پیمان شماره ۱۱ و ۱۲

سایات نووا

نویسنده: آرمن لوکس

عشق آتشی فروزان است که می سوزاند تا شعله بر کشد

و چه بسیار کسان که سودای همدمی بادلبر جانان به سر دارند

اما گرفتار مباد آنکه گرفتار عشق نشده و دردش را نکشیده است

تنها دل به جانان داده می داند سوز و گداز همدمی با یار را…

 

سایات نووا

سایات نووا بزرگترین غزلسرا و خوانندۀ دوره گرد و مردمی ارمنی است که عمیقاً از طبیعت تأثیر پذیرفته و در واقعیات دهشتناک قرن هجدهم، آرمان های زیبا و پاک را در اشعارش منعکس کرده و به سنت شعر “عاشقلر” ارمنی که در حیات کابوسوار این قرن، مضمحل شده بود، حیاتی نو بخشید، شکل و محتوای آنرا دگرگون ساخته و به آن زمینه و چشم اندازی جدید بخشید. احساسات کاملاً انسانی که در اشعارش تبلور می یابد حلقۀ رابطی میان اشعار قرون وسطی و شعر نو، آوازهای مردمی و غزلسرایی فردی ایجاد می کند.

او یکی از اولین شعرایی است که با وجود داشتن هویتی کاملاً ملی، اشعاری به زبان های ارمنی، گرجی و ترکی سروده و سهمی عمده در نزدیکی معنوی ملل قفقاز داشته است. اشعار و موسیقی شعر او “عاشق” های گرجی، آذربایجانی و ارمنی متعددی را تحت تأثیر قرار داد.

او نو آوری در عرصۀ ادب بود، که در عین حال مُبلغ، شاعر، خواننده، مصنف و نوازندۀ عشق وعدالت بود. امری که در تاریخ هنر اگر نه بی سابقه، دست کم، کم سابقه است.

سایات نووا (اسم واقعیش آروتین هاراطون بود) در دهۀ دوم قرن هجدهم در خانواده ای ارمنی درتفلیس قدیم به دنیا آمد و دوران کودکیش را در همین شهر گذراند. پدرش در دوران جوانی به زیارت بیت المقدس رفته و ملقب به “مقدسی” بود. عشق و علاقه نسبت به سنن و مقدسات ملی، از اوایل کودکی در آروتین جوان به وجود آمد و در این امر پدرش که اولین معلم او نیز محسوب می شد، بی تردید نقش مهمی داشته است.

در حالی که از همان دوران کودکی بافندگی را آموخت و زمانی نیز بدان پرداخت، ولی همراه با آن او مجذوب نغمه های موسیقی بود. به سازهای ملی از قبیل کمانچه علاقه وافری داشت. در تقویت علاقه او نسبت به شعر و موسیقی پدر و محیط اجتماعی شهر تفلیس تأثیری پایدار و انکار نشدنی داشته اند.

آروتین در سن بیست سالگی “عاشقی” را به عنوان پیشۀ خود برگزید. برای آموزش، بیش از هفت سال به دیار بیگانه سفر کرد. در پایان هفت سال “سایات نووا” شروع به فعالیت کرد. مفسران سایات را “صیاد” و نووا را “نوا” دانسته اند. اولین شعر مندرج در تنها دفتری که به دست ما رسیده است به سال ۱۷۴۲ مربوط می شود. این شعر طبق سنن متعارف عاشقی به زبان ترکی (آذربایجانی) به صورت قصیده سروده شده. این دفتر (که تمامی اشعار سایات نووا را در برندارد) شامل هجده ترانه است که به سبک قافیه دار سروده شده است، افزون بر آن می توان اشعار عاشقی متعددی به صورت تجنیس، غزل، بیت، دو بیتی و غیره یافت. این غنای نظم شعری نشانگر آن است که سایات نووا به ژرفای هنر عاشقی نفوذ کرده بود. به همین سان او به موسیقی محلی و “عاشقلر” مشرق زمین نیز احاطه داشت، بسیاری از آنها را از همان بدو کودکی آموخته بود وبعداً در سروده های خویش به کار گرفت. به علاوه او در موارد بسیاری این موسیقی سنتی راغنی تر ساخت و ترانه های جدیدی را تصنیف کرد.

سایات نووا بر طبق سنت، اولین اشعار خویش را ابتدا به زبان ترکی سرود، ولی بعداً به زبان های ارمنی و گرجی، که تبحر زیادی در آن داشت، ترانه های خویش را تصنیف کرد.

به رسم روزگار، جشنی در دربار شاه گرجستان برپا شده بود، که در آن عاشق های مختلفی شرکت داشتند، سایات نووا ترانه ای به زبان گرجی و برمبنای عروض اشعار فارسی خواند که بسیار مورد توجه هراکلیس شاه قرار گرفت و از این تاریخ به عنوان نوازنده و عاشق دربار منسوب گردید و حدود یک دهه روابط حسنه ای با دربار داشت.

سایات نووا به مناطق مختلف سفر می کرد، مسائل و مشکلات روزمرۀ مردم و رفتار حاکمان را از نزدیک می دید. او در ترانه های خود از اخلاق و کرداری که شایستۀ انسان است سخن می گفت و مردم را به قبول ارزش های انسانی دعوت می کرد. او از کتاب مقدس، اخلاق و کردار پدران، ادبیات عاشقانه مشرق زمین و بیش از همه از واقعیات خود زندگی استنتاج هایی کرده و با زدن مهر خاص نبوغ خود، آنها را چون داروی تسلی بخش و مرهمی برای دل های چرکین مردم، بدون در نظر گرفتن تعلق ملی و طبقاتی، به آنها تقدیم می کرد.

برای تسهیل درک شنونده، سایات نووا به مصداق کتاب مقدس و به مانند حواریون، گفته های خود را در قالب حکایات و تمثیل ها به مردم ارائه می داد. اشعار او برای مردم علاوه بر عشق، منادی امید بود و در کنار لذت های زندگی مادی، سهم روان آدمی را از یاد نمی برد. او که هم در دربار زیسته بود و هم با دردها و رنج های توده های مردم آشنا شده بود، بتدریج به اشعارش لحن دردناکتر و حزن انگیزتری می داد.

نووا در بسیاری از آفریده هایش به رفتار و کردار درباریان تاخت. روشن است که چنین رویه ای بی پاسخ نمی ماند. هر روز حیثیت و شائن انسانیش مضحکه این و آن می شد و به خاطر اصل و نسب عادیش ریشخند می شد. او به دلیل توطئه های گوناگونی که علیه جان و روانش تنیده می شد، آنی آسوده خاطر نبود.

طبق روایاتی، آخرین پردۀ درام زندگی عاشق، در خود دربار شاه گرجستان واقع شد. دقیقاً چه روی داده بود و شاه گرجستان چه کیفری تعیین کرده بود، چندان روشن نیست، فقط می توان انعکاس آن را در آوازی به زبان گرجی یافت، که در سال ۱۸۲۳ فرزند شاعر آن را ثبت کرده است.

بس است دیگر، بیزارم از زشتی

بیزارم از مال و منال در این جهان

بیزارم از ناسزا و بدی

و بیزار از تخت و تاج

می دانیم که بعد از آن، سایات نووا به اسم پدر استپانوس، به سلک کشیشی در آمد، شاید “مقدسی” بودن پدر در این امر بی تأثیر نبوده است، چرا که همواره حول شکنجه و آزار پیکر و روان آدمی، پوچی زندگی و خوف مرگ تأمل می کرد. سایات نووا در سال ۱۷۶۸ راهب شده و به خدمت در کلیساهای هاقبات پرداخت. آرامش نسبی دهه های ۷۰ و ۸۰ دیری نپایید. گرجستان در سال ۱۷۸۳، طبق معاهدۀ گورگوسکی تحت الحمایۀ روسیه شد و به دنبال حمله های لزگی ها و دیگر اقوام و خان های مناطق کوهستانی، ارامنه مجبور به مهاجرت به مناطق جنوبی تر و امن تر قفقاز شدند. سایات نووا نیز به مانند سایر روحانیون مجبور به ترک کلیسای محل اقامت خود شد.

از اینکه سایات نووا عاشق پیشین و راهب کنونی ده سال آخر عمرش را چگونه گذراند و شاهد چه وقایعی بود، اطلاعات موثقی در دست نیست. در سال ۱۷۹۵، آغا محمد خان به قفقاز لشکر کشید، تفلیس را تسخیر کرد و مردم را از دم تیغ گذراند. طبق روایاتی سایات نووا به همراهی انبوهی از مردم در کلیسای جامع شهر به دعا و نیایش پرداخته بودند، قوای آغا محمد خان از آنها خواستند که کلیسا و مذهب خود را ترک گویند، سایات نووا حاضر به قبول خواست های آنان نشد. نیروهای آغا محمد خان زاهد پیر را به زور از کلیسا بیرون کشیده و در آستانه اش به قتل رساندند.

***

متأسفانه دنیای غرب و انگلیسی زبانان، شناخت چندانی از این شاعر و غزل سرای ارمنی ندارند، اما والری بر یوسف ترجمه ای کلاسیک از آثار او را به زبان روسی به دست داده است. بریوسف دربارۀ او می گوید:

“سایات نووا ترانه خوانی بود که اشعار خنیاگران دوره گرد را به حدی اعتلا داد که سابقه نداشت؛ او به مدد نبوغ خود، حرفۀ خوانندگی ترانه های محلی را به کار یک شاعر بدل کرد. می توان گفت که همۀ کارهای اسلاف سایات نووا در قیاس با شاهکارهای او بی‌اهمیت جلوه می کنند و در برابر پرتو جلال او رنگ می بازند. سایات نووا نخستین کسی بود که نشان داد و با زندگی خود ثابت کرد که در آوازِ خوانندۀ ترانه های محلی، چه قدرتی نهفته است؛ او نشان داد که چنین خواننده ای علاوه بر سرگرم کردن شنوندگان در مجلس بزم و سرور، آموزگار و پیام آور نیزهست، هر قدر هم که موضوعات ترانه‌هایش به ظاهر سبک باشند.

اشعار، ملودی ها و کمپوزیسیون های زیبا و بی همتای ترانه های وی، مارپیچی مخروطی و بی پایان از غنای هنرمندانه است که فقط می توان آن را با تصنیف، و آهنگ های ممالک ارمنستان، گرجستان و آذربایجان مقایسه کرد. گرچه اشعار و ترانه های او به قرن هجدهم و تمدنی دیگر تعلق دارند و دارای رنگ و بوی ملی و عرفانی، معذالک شنونده به دنیایی از شعر و موسیقی که نشان دهندۀ نبوغ سراینده اش است سفر می کند و رابطۀ شاعر را با هنر و عشق و مرگ و سرنوشت به خوبی احساس می نماید. زیبایی بی پایان ترانه ها همراه با اشعار حزن انگیز، روح و روان را نوازش داده و غنای خنیاگری، عاشقی و غزل سرایی را به حد اعلا می رساند.

کمتر هنرمندی را می توان سراغ داشت که چون سایات نووا در قلب و جان مردم خانه کرده باشد و بی گمان انگشت شمارند ارمنیانی که یک یا چند ترانۀ وی را از بر نداشته باشند. پس از گذشت حدود ۲۵۰ سال از زمان آفرینش، آثار سایات نووا همچنان تازگی و طراوت خود را حفظ کرده اند و جان و قلب مخاطب و خواننده را به شور و وجد می آورند. سایات نووا نه تنها درادبیات ارمنی بلکه در ادبیات ملل جمهوری های آذربایجان و گرجستان نیز چهرۀ تابناکی است. در سال ۱۹۶۲، دویست و پنجاهمین سالگرد تولد این هنرمند بزرگ، همزمان در جمهوری های ارمنستان، آذربایجان و گرجستان با شکوه هر چه تمامتر جشن گرفته شد و از هنر و نبوغ این شاعر و عاشق انساندوست تجلیل به عمل آمد و به اشعار فراموش شدۀ وی روح تازه ای بخشید.

همانطور که گفته شد، در سال ۱۷۹۵، لشگر آغا محمد خان به گرجستان هجوم برد و ساکنین تفلیس را به قتل عام تهدید کرد. سایات نووا که در آن زمان به خدمت کلیسا درآمده بود، صومعۀ دورافتادۀ خود را ترک کرد و برای نجات خانواده اش به پایتخت شتافت و فرزندانش را به “موزدوک” فراری داد.

اما خود که برخاسته از تودۀ مردم بود، سنگر را رها نکرد و ترجیح داد که در هنگام خطر با همشهریانش بماند.

طبق روایات، روزی که تفلیس سقوط کرد، سایات نووا در شهر بود. شاعر – اسقف به همراه گروهی از مردم در داخل صحن کلیسا زانو زده و مشغول دعا و نیایش بود. مهاجمین از آنها خواستند که همگی از کلیسا بیرون آیند و روی به اسلام بیاورند. سایات نووا با زبان شعر چنین پاسخ می دهد: “نیایم از کلیسا برون، نه! مسیح را انکار نخواهم کرد هرگز!” قوای آغا محمدخان پیر مرد را بزور از کلیسا بیرون رانده و بر درگاه آن، وی را به قتل رساندند.

اکنون در آن محل ستونی سنگی بر پا است که تاریخ تولد، مرگ و سه بیت شعر از اشعارش بر آن حک شده :

همه را توان نوشیدن نیست آب نهری که در من جاریست

همه را توان خواندن نیست کلامی که نقش بسته بر لبانم

سنگ خارا و صخره ایست بنیادم گر نیک بنگری، نه شنِ روان

پی‌نوشت:

۱- برگرفته از “سرگئی پاراجانف”، مجموعه مقالات، انتشارات فیلم، چاپ اول، زمستان ۱۳۶۷

مقاله های فصلنامه فرهنگی پیمان شماره ۱۱ و ۱۲
Facebook
Twitter
Telegram
WhatsApp

فصلنامه های فرهنگی پیمان

سبد خرید