فصلنامه فرهنگی پیمان شماره ۴۵

زاهراد

نویسنده: خاچیک خاچر

(( شاعرشدن سرنوشتی است که از آن گریزی نیست)) .

زاهراد
زاهراد

یک آن

به آسمان پر ستاره نگاه کن.

می بینی؟

آنجا، دروسط آسمان

جای ستاره ای خالی است.

خاچیک خاچر

ـ تهران، ۲۵ فوریه۲۰۰۷م

روز بیستم فوریه ۲۰۰۷م روزی شوم در تاریخ ادبیات ارمنی است. در این روز، دنیای شعر ارمنی زاهراد، یکی از پیش گامان و راهبران نامی شعر مدرن و نوین خود را از دست داد. حال باید شعر ارمنی را بدون نفس های گرم، قدم های استوار و نوآوری های اعجاب انگیز (( زاهراد)) دید…


زاهراد

زاره یالدزچیان(۱) معروف به زاهراد در۱۹۲۴م در استانبول یا همان قسطنطنیه قدیم زاده شده. آنجا به مدرسه رفته وحتی برای پزشک شدن سه سال به دانشگاه رفته است! ولی پزشکی را نپسندیده و به تجارت پرداخته است.

او نخستین شعرهایش را به  صورت سنتی سرود. آخر او وارث شعر والای شعرای نامی ارمنی مانند میساک متسارنتس،(۲)دانیل واروژان،(۳)پطروس دوریان،(۴)سیامانتو،(۵)ماتئوس زاریفیان(۶) و غیره که هرکدام کلام و شعر مخصوص خود را به جای گذاشته بودند، بوده است! همه این سوابق درخشان و به یاد ماندنی شعر و ادب را رها کردن و راهی جدید و نو برگزیدن کار سهل و آسانی نبود. زاهراد از همان ابتدا راه جدید خود را انتخاب کرده و رفته است!

بهار سیاه ۱۹۱۵م درتاریخ ارمنستان سرآغاز قتل عام ملت ارمنی است. صدها شاعر، نویسنده، نقاش، موسیقی دان، معلم و روشنفکر و حتی نمایندگان ارمنی مجلس فرمایشی ترکان جوان فقط و فقط به دلیل ارمنی بودن درعرض یک روز (۲۴ آوریل) دستگیر و پس از کوچانده شدن از خانه و کاشانه خود به وحشیانه ترین وجهی درکوهستان ها و بیابان های امپراتوری عثمانی به خاک وخون کشیده شدند.

وضعیت ارمنیان درسال های جنگ جهانی اول… رانده شدن از زادگاه اجدادی، ظلم، بی عدالتی، تجاوز و کشتارجمعی…

ازقلب زمان خون می چکد، زمان گیچ و پرتشویش است! برای ارمنیانی که به قتل نرسیده اند؛ درکشوری که ترکیه نوین لقبش داده اند؛ زمان، زمان سکوت محض است و خاموشی. کلمه ارمنی از زبان و جغرافیای ترکیه (( نوین)) زدوده شده است. زبان ارمنی در همه جای دولت ترکیه ممنوع می باشد. چند مدرسه ارمنیان در استانبول که دولت ترکیه اجازه فعالیت به آنها داده است، تحت کنترل شدید دولت قرار دارند. تدریس الفبای ارمنی برابر است با مرگ و نابودی! تاریخ ارمنستان برای نژادپرستان پان ترکیسم اصلاً وجود نداشته و ندارد! شاعران و نویسندگان صاحب نام ارمنی مانند گریگور زُهراب،(۷)سیامانتو، دانیل واروژان، روبن سواگ(۸) و غیره که هرکدامشان چهره ای درخشان در ادبیات دنیا به حساب می آیند، همه از میان برداشته شده اند. هیچ نشانه ای از آنها بر جای گذاشته نشده است. آنها حتی مقبره و سنگ قبری هم ندارند.

 

زاهراد و خاچیک خاچر
زاهراد و خاچیک خاچر

شعر ارمنی را در ارمنستان غربی کشته اند، ولی آیا قاتلین به نیت شوم خود؛ یعنی، نابودی نهایی ملت ارمن و ادبیات و فرهنگ این ملت کهن، رسیده اند؟

سال ها از جنایات نژادپرستان ترک گذشت و برخلاف تصور طراحان و برنامه ریزان نسل کشی و ایجاد خفقان شدید برای ارمنیان‌ باقی مانده، آرام آرام از خاکستر گذشتگان به آتش کشیده شده، نسلی جدید پا به عرصه گذاشت که وارث ادبیات ریشه دار، کهن، غنی و پرتحول ارمنی بود و بار دیگر موجودیت خود را با صدایی رسا به تمام دنیا اعلام کرد.

زاهراد و زاره خراخونی(۹)دو شاعری بودند که پس ازده ها سال خلاء و سکوت، پرچم شعرخود را برفراز ادبیات ارمن برافراشتند. آنها هر دو پیرو سلیقه زیبا شناختی(۱۰) زمان خود بودند و شعر مدرن را برگزیدند. در آن زمان در شعر اروپا نیز دگرگونی هایی درشرف انجام بود که این دو شاعر ارمنی، زاهراد وخراخونی، نیز از این تحولات پیروی کردند.

زاهراد می گوید:

(( شاعری که برای عده ای کم شعر می گوید بدبختی بزرگی را متحمل می شود ولی چاره ای نیست! شاعر اصیل باید به زبان مادری خود شعر بگوید. ما شاعران ارمنی چاره دیگری نداریم. ما به مترجمان زبردستی نیازمندیم که ما را به سایر ملل دنیا معرفی کنند. قسمتی از اشعار من از انگلیسی یا روسی به سایر زبان ها ترجمه شده اند)) .

غم و شادی شعر زاهراد غم و شادی خواننده آن است. شعر زاهراد هیچگونه مرزی بین ملت ها و انسان ها قائل نمی شود. شعر او برای انسان است. انسانی که بر روی کره خاکی می زید و هزاران مسئله و معما به پاهایش پیچیده شده است.قهرمان اصلی شعرهای زاهراد انسان است؛ انسان شتاب زده و سرگردان در راه ها و بیراهه های قرن خود. قهرمان زاهراد نا امید و مأیوس نیست. او نسبت به آینده خود خوش بین بوده و به سوی روشنایی ها درحرکت است!زاهراد کم حرف ولی گزیده گوست. زبان او زود  فهم و عامه پسند است. ولی در پس جمله های ساده و بی آلایش اشعارش، فلسفه ای بس ژرف و عمیق نهفته است که خواننده را به فکر و تأملی طولانی وا می دارد.

یوری خاچاطوریان استاد زبان و ادبیات ارمنی دردانشگاه دولتی ایروان درباره زاهراد می گوید:

(( زاهراد توانایی های جدیدی در زبان شعری ارمنی کشف کرد. این زبان در کتاب های او تحول جدیدی یافت و به تکامل رسید. زاهراد انسان را درجنگل های سنگی شهرهای بزرگ مشاهده کرد و توانست با قلم توانای خود زندگی و سرنوشت او را در نوشته های خود جلوه گر سازد)) .

انجمن نویسندگان ارمنستان بارها از این نویسنده بزرگ تجلیل و قدردانی نموده و بالاترین نشان های ملی و فرهنگی را نثار او کرده است.

زاهراد در بیستم فوریه ۲۰۰۷م در سن هشتاد و سه سالگی در استانبول به درود حیات گفت. از وی نزدیک به پانزده مجموعه شعر به جای مانده است و اشعارش به ۲۳ زبان دنیا ترجمه شده اند.

آبان  ماه ۱۳۸۷

پی‌نوشت‌ها‌:

1-Zareh Yaldezchyan

2-Misak Metzarentz

3-Daniel Varoojan

4- Petros Duryan

5- Siamanto

6-Mateos Zarifyan

7-Grigor Zohrab

8- Ruben Sevak

9- Zareh Kherakhuni

10-Aesthetics

منابع:

توپچیان، آلکساندر. شهربزرگ. ارمنستان شوروی: [بی نا]، ۱۹۸۷.

خاچاطوریان، یوری. (( درگذشت زاهراد)) . دیلی کالچر آزگ. ۱۰ مارس ۲۰۰۷.

سوجیان، تالین. (( گفتگو با زاهراد)) . نکتا. ش۱۳، ژانویه ۲۰۰۷.

**********

چند قطعه از اشعار زاهراد

ترجمه خاچیک خاچر

مرز

گچ در دست

دور ما خطوطی مرز مانند می کشد –

ولی من با تکه اسفنج درشت یک شاعر

همه خطوط را کاملاً پاک می کنم

شاعرخوشبخت

شاعری خوشبخت هستم ـ

هر دری یا در هر کسی را که بزنم

با آغوشی باز مرا می پذیرند

شیرین ترین لبخندها برلب هایشان می درخشد ـ

*****

به خودم می گویم، خوشبختی همین است

که هر دری یا در هر کسی را که می زنم

برپاشنه خود می چرخد و باز می شود

ترانه مهمان نوازی چون عسل بر روحم می نشیند ـ

*****

هر دری صمیمانه گشوده می شود

آتش قلبم را با گرم ترین درودها تازه می کند

و زیاد می برم که چرا آمده ام ـ چرا این در را زده ام

خوشبختی همین است، این را با اعتقاد می گویم

*****

شاعری هستم خوشبخت

و امشب آنگاه که شما دور میز شام گرد هم آیید

آنگاه فارغ از مسایل روز

قاچ نان تازه را تکه تکه می کنید

کاسه ای آش هم برای من در یک گوشه میز بگذارید

– شاید که بیایم و درِ شما را بزنم

پل

پلی است کهن سال ـ هر روز

کولبار وجودمان بر دوش از آن می گذریم

جدی ـ بسیار جدی

*****

گریه و شیون می کنیم در هر قدم بی وقفه

درون آب روان می افکنیم یک به یک

رویاهایمان را ـ چه رویاهایی

*****

به سختی شکل می گیرد بر روی آب

دایره مشوش اشک ها

دور چشم هامان و دورخودمان ـ

*****

و درسراشیبی ژرف آب با خود می برد

همه چیزها را ـ مانند جل و پلاسی کهنه

*****

پلی است کهن سال ـ هرروز

می گذریم از آن آگهی های ترحیممان بردوش

در رقص بر دوری بی پایان

وداع

وداع با ترانه ها

و قلم ـ

وداع با همه

با تمام عشق های نیک

*****

وداع با ساختمان ها

با کوچه های تاریک میان ساختمان ها

با آد م های سرگشته درکوچه ها

با رویای انسان

و با تنهایی

وداع با واژه ها

با حرف های دیوانه ای که از سرهم بندی واژه ها تشکیل شده اند

*****

وداع با شما

با دیدگان تشنه به واژه های شما

وداع با همه

وداع با خودم

روز مادر

زمانی

وقتی سخن از من به میان می آمد

می گفتند ـ پسر آنگینه ـ

*****

تشریفات

بعدها عوض شد

ـ حالا هر وقت به فکر آنگینه

می افتند

ـ می گویند ـ مادر زاهراد

*****

ـ روز مادرـ

دسته ای گل بنفشه

از پسر آنگینه

برای مادر زاهراد

تـوت

ازدرخت توت توتی افتاد

توتی قرمز

خون آلود

*****

خون آلود

روی سینه ات

روی سینه در آتش عشق سوخته وخون آلودت ـ

بیدار شدی

بالا رفتی

از خون

از درخت توت قرمز

*****

بی آنکه بدانی

درخت توت قرمز من هستم

در آتش عشق سوخته

خون آلود

********

وانمود کردن به دوست نداشتنت سخت است

پیرامون شعر زاهراد شاعر بزرگ ارمنی

علی باباچاهی(۱)

بی مقدمه که بگویم دوست نویسنده ام خاچیک خاچر مرا با زاهراد شاعر بزرگ ارمنی آشنا کرد. می گویم بزرگ چرا که دیگران چنین گفته و نوشته اند اما به مرور ایام با شعرهایی که اینجا و آنجا از زاهراد دیدم بیشتر بر سر شوق آمدم و رد شعرهای او را تعقیب کردم. قبلاً آثاری ترجمه خاچیک خاچر در گوهران خوانده بودم. از حسن تصادف یک مؤسسه فرهنگی مجموعه شعرهای زاهراد را با ترجمه خاچیک خاچر در اختیار من گذاشت با این نیت که درنگی کنم بر نوع و نحوه به فارسی درآمدن شعرهای این شاعر و بعدتر متوجه شدم که:

زاهراد با نام حقیقی زاره یالدزچیان یکی از پیشگامان و رهبران نامی شعر زمان حال ارمنی است. او یکی از چهره های سرشناس ادبیات و شعر دوره پس از نسل کشی در ارمنستان است که در سال ۱۹۲۴م در استانبول متولد شده است.

زاهراد می نویسد: ((اولین گروه اشعارم ـ ده تا پانزده شعر ـ حال و هوای سنتی داشتند ولی بعداً طریقه سنتی را رها کردم و شعرهایم را مطابق سلیقه روز سرودم. منظورم بلندی و کوتاهی دامن نیست بلکه سلیقه زیبایی شناسی را مد نظر دارم. آن زمان در شعر ترکیه دگرگونی هایی در شرف انجام بود و من از آن پیروی می کردم ولی هنوز خواندن شعرهای ناظم حکمت برای ما میسر نبود)) .

زاهراد در بیستم فوریه ۲۰۰۷م در استانبول در سن هشتاد و سه سالگی به درود حیات گفت. نزدیک به پانزده مجموعه شعر از او به جای مانده است.(۲)

و اما … حالا دفتر شعر زاهراد را با ترجمه خاچیک خاچر پیش رو دارم. فرض من بر این است که شعرهای زاهراد به خوبی ترجمه شده اند. در این دفتر ۲۴ شعر کوتاه یا خیلی کوتاه آمده و بقیه شعرها نیز چندان بلند به نظر نمی رسند،(۳)به جز یکی یا دو تا از آنها. من شعرهای کتاب را از نخستین شعر ـ خاک ـ تا آخرین آن ـ الشیمی ـ با دقت خواندم و پیش خودم فکر کردم نقدی تمام و کمال بر این شعرها بنویسم، کار به این سادگی ها پیش نمی رفت، البته، با توجه به وقتی که برای این کار در نظر گرفته شده بود. چون از سرهم بندی کردن موضوعات مهم پرهیز دارم، بر آن شدم که بر حاشیه بعضی از شعرها چیزی بنویسم. نوشتم و اکنون در واقع به پاک نویس کردن آن (( چیزها)) می پردازم.

میمون

شعر میمون به این صورت شروع می شود:

عنتر که می گم میمونش نپندارید

نام گربه سیاه این خانه است

گربه که می گم زیبا نپندارید

زشت ترین گربه دنیاست

شاعر در این شعر ناخواسته با بازی های زبانی، نوعی عدم قطعیت را به نمایش می گذارد. غرض از بازی زبانی به کارگرفتن سجع و قافیه و صنعت گری های متداول و مرسوم نیست. بلکه بازی با پیش فرض های فکری خواننده است. عناصر این شعر عنتر، گربه، چشم، خورشید و … است. اشیاء و آحاد مردم جا عوض می کنند. مثلاً می خواهی میمون را همان عنتر بدانی، به گربه تبدیل می شود. تا می آیی سیاه را سیاه ببینی چشم های زردی که در سیاهی پدیدار می شوند مانع درک درست تو می شود. این شعر ظاهراً پاره پاره اما در عین حال منسجم است و به (( اشاره)) ، (( اداره)) می شود. شاعر با این نوع بازی، شعر را از غارت گری احساس یا سلطه احساسات حرف نجات می دهد.

دو تا که می گم جدا از هم نپندارید

در ژرف هر دو رؤیاهایشان یکی است

رویا که می گم چیز بزرگی نپندارید

دوست داشته شدن از جانب کسی است

*********

مرگ نامه

فضاسازی این شعر با وجهی حکایی ـ روایی همراه است. یک صحنه با چند پلان درشت. (( کسی می میرد او را با قایق می برند. دیگران بر ساحل، نه از مرگ آن فرد، بلکه از تصور تقدیری محتوم به گریه می افتند)) . ذهن شاعر به شدت درگیر مسئله مرگ است، او در اوج این درگیری، هم مرگ را دست می اندازد و هم به سادگی بودنش را نشان می دهد و بر ذره بودن انسان بر مقیاسی کیهانی تأکید دارد.

آنگاه آن هایی که دیدند ـ گریستند ـ نگریستند

دریافتند که نوبتشان کمی بیشتر نزدیک شد

زیر آفتاب آگوست و در مسیر نسیم شمال

************

گذشت

این شعر از چهار سطر (مصراع) تشکیل شده. بخوانید:

نشسته بودند

برخاستند

باز نشستند

تابوتی گذشت

در این شعر کوتاه (( هایکو)) وار ایجاز و اشارت به اوج می رسد و حیرت، فرایند زبانِ اشارت است. در این حیرت و شعریت یا در این حیرتِ شعریتی، ظاهراً به نوعی تناقض می رسیم ـ سرخوشی و مرگ اندیشی ـ اما این تناقض های بر زبان نیامده در خود ذوب می شوند و در نهایت به این نتیجه می رسیم که انسان با همه تناقض هایش انسان است و مرگ اندیشی، مغایر با خوش بینی نیست و وجه تراژیک زندگی را باید پذیرفت، مهم این است که در این تراژدی بزرگ نقش خودمان را خوب بازی کنیم و با دلِ خوش بپذیریم، آنچه را که چاره ای جز پذیرفتن ندارد. خاچیک خاچر درباره زاهراد نوشته است: (( نمی دانم که دنیای شعر ارمنی را چگونه باید بدون نفس های گرم، قدم های مطمئن، نوآور و اعجاب انگیز و همچنین فلسفه ژرف خوش بینی شاعر بزرگ زاهراد تصور کرد)) .(۴)

شاعر خوشبخت

اوکتاویو پاز می نویسد: (( برای غنی ساختن عینیت اشیاء، احساس باید در اشیاء مستحیل شود)) . بدین ترتیب، به کتمان اندیشه و احساس و نه بیان عریان آن نظر دارد. در شعر شاعر خوشبخت زاهراد ظاهراً بر خلاف بخشی از شعرهایش، به ویژه شعرهای کوتاهش، خوشبختی را در اشیاء مستحیل نکرده، بلکه با بیانی ترین سبک بیان مضمون محوری را به نمایش گذاشته است.

شاعری خوشبخت هستم

هر دری یا در هر کسی را که بزنم

با آغوشی باز مرا می پذیرد

شیرین ترین لبخندها بر لب هایشان می درخشد

نکته ای که باید در اینجا در نظر گرفت، با ترجمه شعر ـ هرچند دقیق و درست ـ رو به رو هستیم نه با اصل شعر که حتماً حکایت دیگری دارد. مثلاً اگر بخواهیم این شعر سعدی را ترجمه کنیم، کف دستمان چه می ماند؟

اول پدر پیر خورد رطل دمادم

تا مدعیون هیچ نگویند جوان را

مثلاً می شود این گونه ترجمه کرد: اول پدر پیر پیاله را بر می دارد ـ در نوشیدن شراب پیش دستی می کند ـ تا دیگران اخمی به جوانانی که اقدام به این کار می کنند، نداشته باشند. ترجمه دقیقی هم است!

در ترجمه شاعر خوشبخت شاید جای اجرای زبانی خالی باشد که حتماً در متن اصلی وجود دارد.

سالروز تولد

هرچه بیشتر پیش می روم لحن گفتاری شعر زاهراد بیشتر خودش را نشان می دهد. اما لحن گفتاری لزوماً به ابداع بیانی خاص، ختم و خلاصه نمی شود. در هر بند شعر ـ سالروز تولد ـ فضایی تازه ابداع می شود و دیگر اینکه در مکان شعر، طوری تعریف می شود که با نوعی حالت غیرمنتظره مواجه می شویم. شاعر به روز تولدش اشاره می کند که با سی و پنج شمع همراه است.

امروز اگر بر حسب اتفاق

در کوچه یا اتوبوس

یا در آسمان ـ ماوراء آن

سی و پنج شمع روشن دیدید

زاهراد را به یاد آورید

در این کشمکش و جست و جو برای یافتن شمع های روز تولد شاعر، ناگهان ته دل شاعر جرقه ای زده می شود، در این میان، جهان و روشنایی های غمناک آن، غمناک تر به چشم می آیند.

که روزی بادی مجنون می  وزد

شمع ها همه خاموش شده

و در فضا پراکنده می گردند

جایی که نه شمع می زید نه شما نه زاهراد

************

دو بهار با یک سنگ

بهتر است در خصوص این شعر زاهراد، به گفته ویلیام کارلوس ویلیامز متوسل شویم. این شاعر می نویسد: (( برای پالایش، برای وضوح و برای تشدید آن لحظه جاودانه ای که ما در آن تنها زندگی می کنیم، نیرویی جز نیروی منحصر به فرد تخیل وجود ندارد. تخیل کتاب راهنمای لحظه است. من شما را به خواندن این شعر دعوت می کنم)) .

گربه ای زرد

سنگی را به بالای درخت پرتاب کرد

دو بهار از درخت پایین افتادند

یکی برای تو

یکی برای من

حیف شد باز هم چیزی

نصیب گربه بیچاره نشد

***********

دشوار

از منظر برخی منتقدین، واقعیت گرایی یا واقعیت محوری معادل رونویسی از اشیاء و پدیده های بیرونی است اما واقعیت امر غیر از این است. در شعر زاهراد، هرگاه واقعیت از منشور طنز به بازی گرفتن معانی معمول می انجامد، نه با رونویسی از مصداق های بیرونی، بلکه با شعری رو به رو می شویم که مجاب و تسخیرمان می کند و ما نمی توانیم دلیلی برای مجاب شدن خود ارائه نماییم.

تخم گذاشتن خروس سخت است

(( نه)) هایت را (( بله)) انگاشتن سخت است

در این شعر، دشوار، اشاره ای به فاصله طبقاتی صورت می گیرد اما نه اشاره ای مستقیم.

سال نو است

پر از عشق و میوه

جویدن تکه ای نان خشک سخت است

سال نو است

باز هم باید مست کرد

شراب نسیه خوردنش سخت است

در چنین شعری با وجه برجسته ای از تفنن و تغزل رو به رو هستیم.

یک سال تمام فکرم تو بودی

وانمود کردن دوست نداشتنت سخت است

من به اضافه تو می شود ما

نقش کردن این به اضافه سخت است

***************

ریشه های برابیون

موضوع محوری در شعرهای بلند زاهراد حکایت خاصی دارد، با این توضیح که شاعر موضوع را به بازی می گیرد، مثلاً برابیون که به گفته مترجم همان گل پامچال یا گل پیروزی است در شعر بلند ریشه های برابیون هر لحظه به شکلی ظاهر می شود. احضار برابیون در هر بند از شعر بهانه ای است تا این موضوع ـ برابیون ـ به موضوع دیگری بپیوندد تا معنا تکثیر پیدا کند. برای مثال یک بار برابیون از هواپیما بیرون می پرد و به ریشه هایش بر می خورد، در جایی دیگر نصف ریشه های برابیون (( چیزی)) می نویسند و نصف دیگر ریشه ها، برابیون را می خوانند. این بند شعر با همه سادگی هایش با نوعی ابهام پهلو می زندکه جلوه مطبوعی دارد. شاعر برای برابیون، پستان قائل می شود و از شیری که از این پستان می تراود صحبت می کند. زیباترین بخش این شعر جایی است که زندگی به سمت عشق می رود و ریشه های برابیون از راه می رسند و …

وقتی زندگی شیرین

به سوی عشق قدم بر می دارد

ریشه های برابیون هم سر می رسند

می شود سبیل

می شود ریش

روی صورتش می رویند

زیر دماغش سبیل ـ مانند استالین

روی چانه اش ریش ـ مانند کاسترو

برابیون آنها را نخ به نخ از هم باز می کند

از یک طرف هم فکر می کند، فکر می کند

ـ نباشه ـ کُمونیستم؟

کار عاشقی برابیون در این شعر به شیدایی می کشد و سرانجام بوی جدایی می آید، ظاهراً یک عشق و جدایی.

در زندگی عشقی بزرگ

فقط یکبار عشقی بزرگ

داشته است برابیون

ـ در حقیقت چندان هم بزرگ نبود ـ بزرگ شد، زیرا که به جدایی انجامید.

برابیون که کارش به جدایی کشیده شده به مهاجرت می رود که فراغت و آسایشی پیدا کند، اما برابیون در پی (( چیز)) دیگری است که به قول مولانا جلال الدین (( یافت می نشود))، نه در پی انسان آرمانی بلکه دنبال گوشه امنی در خویش می گردد.

به هر جا که رفت

فکر کرد راحتم، راحت نبود

برابیون در خودش نقبی عمیق می زند، بلوط که نیست، چند وجبی در خاک فرو رفته، به تعبیر حافظ، برابیون هرچه خود دارد از بیگانه طلب می کند.

صبر کن زیاد نکَن

با کندن خاک

ریشه ای نمی توان یافت

اگر بلوط نیستی تو ای برابیون بیچاره

چاله ای این قدری هم کافی است برایت

و در آخر برابیون دعا می کند:

دعا گو ، او دعا می کند

که از روی دنیا

تمساحی کم نشود

و دیگر این که …. دیگر این که …

پاییز ۱۳۸۷

پی‌نوشت‌:

۱-شاعر، منتقد و پژوهشگر ادبی. باباچاهی علاوه بر فعالیت های شعر، نقد و پژوهش ادبی، که مجموعاً بالغ بر ۳۰ جلد کتاب چاپ شده می شود، از دو سال پیش کارگاه شعری نیز در تهران فعال نموده است. از این منتقد و پژوهشگر ادبی دو مجموعه شعر نیز در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی منتظر دریافت مجوز می باشد.

۲-فصلنامه گوهران، ترجمه خاچیک خاچر، ش۱۸، شهریور ۱۳۷۸.

۳-جمعاً ۱۲۵ شعر ترجمه شده است.

۴-همان، ص۲.

مقاله های فصلنامه فرهنگی پیمان شماره ۴۵
Facebook
Twitter
Telegram
WhatsApp

فصلنامه های فرهنگی پیمان

سبد خرید