فصلنامه فرهنگی پیمان شماره ۵۳
رافی،پیام آور مبارزات آزادی خواهی ملت ارمنی
نویسنده: هاکوپ کاراپنتس / ترجمه: هاسمیک خاچاطوریان
بیش از صد سال است که اغلب ارمنیان آثار به جامانده از رافی را خوانده و از آن الهام گرفته اند. پدر بزرگ، پدر و خود من و نسل فعلی نیز درس آزادی خواهی را، از طریق شیر مادر، از رافی آموخته ایم. امروز در کشور ارمنستان نوشته های رافی از پر خواننده ترین کتاب های موجود به شمار می روند و خود رافی نیز از شهرت و معروفیت خاصی برخوردار است.
مرام و مسلک آزادی خواهی رافی همواره جنبش های رهایی بخش را رهبری کرده و نتیجۀ آن شعلۀ فروزانی است که امروز در ارمنستان و قراباغ (آرتساخ) مشاهده می کنیم.
رافی پیام آور، مرشد و راهنمای آتشین آزادی است و به نظر می رسد که تربیت نسل ها بدون آثار گران بهای رافی غیر ممکن است.
بدون تردید، رافی اولین و یکی از بزرگ ترین رمان نویسان ادبیات ارمنی محسوب می شود. بعد از رافی ژانر رمان نویسی در ادبیات ارمنی هم از نظر سبک و هم از نظر ترکیب ارتقای زیادی یافت ولی تلاش ها و نتیجۀ زحمات وی در این زمینه همچنان به منزلۀ پایگاهی مستحکم پا بر جا و محکم است.
چنانچه قرن نوزدهم را دوران نوزایی (رنسانس) به حساب آوریم بی شک رافی پرچم دار و نمونه و سر مشق این دوران روشنفکری است، رمان نویس، شاعر، داستان سرا، سخنران و منتقد ادبی، نویسندۀ رمان های تاریخی، مترجم، معلم و انقلابی ای آزادی خواه.
بعد از خاچاطور آبوُیان رافی اولین کسی بود که دریافت نجات ارمنیان تنها از طریق اعتماد به قدرت و اتکا به توانایی های افراد جامعه محقق خواهد شد. قهرمانان ساخته و پرداختۀ رافی در تاریخ مبارزه های رهایی طلبانۀ مردم ارمنستان غربی در هیبت فدائیان راه وطن تجلی پیدا کردند.
تاج طلایی پیامبری رافی برقراری جمهوری ارمنستان آزاد و مستقل است؛ یعنی، تحقق یافتن آرزوی پانصد ساله یک ملت بعد از پانصد سال تحمل زجر و اسارت و رنج بردگی. آثار ادبی رافی، که با مهارت و استادی خلق شده اند، طراوت و نو آوری خاصی به ادبیات ارمنستان شرقی بخشیدند و به جرئت می توان گفت که رافی ادبیات ارمنی را به حد اعلای فن نوشتاری و آرمان گرایی زمان خود رساند که تا به امروز نیز با همان خصوصیات باقی مانده اند. نوشته های رافی، با وجود طولانی بودن، با اشتیاق و علاقه از طرف خوانندگان پذیرفته شدند و دست به دست می گردند.
قدرت بیان و تصویرگری رافی قادر است خواننده را به همراه خود به ارمنستان غربی برد و اوضاع سیاسی ـ اجتماعی آنجا را مانند پردۀ سینما در جلوی دیدگان افراد نمایش دهد.
رافی سفرهای بی شماری به استان های مختلف ایران داشته و حوادث و رویدادهای آن سفرها از دید تیزبین و ذهن کاوشگر او به دور نمانده به طوری که موضوع بعضی از آثار وی خاطرات همین سفرهاست.
در قرن نوزدهم رادیو، تلویزیون، تئاتر و سینما و روزنامه وجود نداشت و مردم در طول زندگی شان تنها از محل زندگی خود آگاهی داشتند و حتی از آن طرف کوه ها نیز بی خبر بودند. آنان از وجود کاخ ها، برج ها، ارتش ها و حوادث دیگر خبر نداشتند اما رافی، مانند خبرنگاری توانا، با سفر به بخش های مختلف ارمنستان و حتی دورافتاده ترین آبادی ها و قراباغ (آرتساخ) با دیدی کنجکاوانه این مناطق را مورد بررسی قرار می داد و مردم نقاط مختلف را از اطلاعات خود آگاه می ساخت. رافی با چشمانی تیز بین، مانند دوربین عکاسی، آداب و رسوم مردم را مطالعه می کرد و سپس به کمک قلم توانای خود آنها را به تصویر می کشید.
اکنون، در این نوشتۀ کوتاه از رمان جلال الدین، اشتیاق و قدرت به تصویر کشیدن مناظر مختلف وطن تجلی می کند.
(( دیر بارتوقیمئوس مقدس یکی از آن بنا های قرون گذشته است که موجودیت خود را از زمان گریگور روشنگر حفظ کرده. این دیر شانزده قرن در جدال با خشم و ناملایمات طبیعت و دشمنان درنده خو پابرجا مانده. این دیر به منزلۀ نمادی از معماری دین پروران پیشین نظاره گر حوادث خونین، شاهد ایرانیان آتش پرست و مغولان و اعراب سفاک بی رحم بوده است. بر اطراف دیوار های عظیم دیر شمار تخریب های دشمنان و سپس باز سازی های مجدد به دست پیروان آن حک شده، کاری که با عشق و علاقه و پشتکار خاص همراه بوده است)).
بدین گونه فرد ارمنی زیر نور چراغ نفتی یا شمعی فروزان آثار رافی را خوانده و سپس دنیای جدیدی در مقابل چشمانش پدیدار شده است. رافی با استادی خاصی رمانتیسم و واقع گرایی را در هم آمیخته. رمانتیسم او در ساموِل، داوید بیگ، دیوانه، جلال الدین، جرقه ها و واقع گرایی اش در یادداشت های دزد صلیب و خروس طلایی به طور محسوس و عینی به تصویر کشیده شده است.
در آثار رافی هم چنین خطابه و سیاست در یکدیگر ذوب شده اند اما زیبایی شناسی او همواره استادانه و هنرمندانه است و آرمان هایش به هیچ وجه آسیب پذیر نیستند. حاکم قدرتمند روح و جان رافی وطن پرستی است و عشق به میهن. تجلی این احساس را در نوشته های او دربارۀ ارمنستان غربی و ارمنستان شرقی می توان خواند. رهایی از یوغ دشمن، رهایی از نادانی و خرافه پرستی و رهایی از عقب ماندگی و باور های زنگ زده رویای رافی است، رهایی و نجات ملت ارمنی از طریق روشنگری و پیشرفت به موازات ملت های پیشرفته و به منزلۀ عضوی از خانوادۀ بزرگ دنیا و در تساوی با آنان.
در رمان دیوانه، قهرمان رمان، وارتان، خوابی می بیند و این خواب در واقع همان آرزو و آرمان رافی است که با رنگ های زیبا و روشن توصیف شده است.
این خواب وارتان در واقع رؤیای دیروز و امروز همه ارمنیان است:
((…کوه های با شکوهی که یک قرن و نیم پیش کاملاً خشک بودند و حتی یک بوتۀ کوچک هم آنجا نروییده بود. در آن زمان دست های خون آلود و بی رحم ظالمان مانند تیغی بی رحم مردم را به خود می کشیدند و از بین می بردند. این دستان آن قدر بی رحم بودند که حتی به درختان و سبزه زار هم رحم نمی کردند. در هیچ جایی درختی پیدا نمی شد. مردم برای گرم کردن خانه هایشان فضولات حیوانی را مورد استفاده قرار می دادند و از چوب درختان تنها در ساخت و ساز منازل خود استفاده می کردند و زمانی هم که دیگر درختی وجود نداشت مجبور می شدند به دخمه های زیر زمینی پناه ببرند ولی وقتی زمان صلح و آرامش فرا رسید روستا های ویران شده دوباره پر از سر و صدای ساکنان خود شدند و کوه ها و جنگل ها دوباره پر از درخت و سبزه. همۀ این درختان با دست های روستاییان و اهالی محلی کاشته شدند. این جلگۀ سر سبز زمانی بیابانی خشک و لم یزرع بود و فقط نهر باریکی در آن جریان داشت که آن هم در گرمای تابستان معمولاً خشک می شد اما پس از سر سبز شدن کوه ها و روئیدن درختان جلگه هم پر آب شد. اکنون ولایت ما یکی از پر محصول ترین و حاصلخیز ترین بخش های کشور است. خیلی چیز ها عوض شده؛ قبلاً در اینجا راهی برای رفت و آمد وجود نداشت ولی حالا راه هایی همواره تمیز، مانند آینه، ساخته شده اند که نقاط مختلف کشور را به یکدیگر وصل می کنند. در این راه ها درشکه هایی که نه فقط به وسیلۀ حیوانات بلکه با نیروی بخار حرکت می کنند در رفت و آمدند. ما محصولات مختلف ولایتمان را به دور دست ترین نقاط کشور می بریم و در آنجا با فروش یا تعویض آنان مایحتاج خود را فراهم می کنیم ولی چیزی که باعث تعجب فراوان وارطان شد رفتار دهقانان و کشاورزان بود رفتاری سرشار از شجاعت، اطمینان و اعتماد به نفس. به نظر می رسید آنها ایمان به قدرت و توانایی از دست رفته را باز یافته اند. احساس می شد که آنان ضربۀ سیلی عثمانی و زهر نیزه های کرد ها را فراموش کرده اند. آرمان های آزادی خواهانه کنونی در محیطی پرشور و مملو از آزادی خواهی ملی پرورش یافته بودند. مردم حالا دیگر قادرند مالیات های لازم را به موقع بپردازند و هر وقت لازم باشد وسایل کشاورزی را کنار گذارند و اسلحه بردارند و آن را به کار گیرند)).
در واقع، رؤیای وارتان پایه و اساس ادبیات رافی است، ادبیاتی سرشار از نوزایی سیاسی و فرهنگی و بر ضد عقب ماندگی و ارتجاع قرون گذشته. در آنجاست که قهرمانان شجاع و خوش سیما پرورش می یابند و برای مبارزات آزادی خواهانۀ آینده آماده می شوند. در آنجاست که قهرمانان مبارز و پر شور نسل های گذشته نیز جان تازه یافته و دم تازه ای را به روح نسل حاضر بخشیده اند.
کار و زندگی رافی در هم ادغام شده اند. زندگی او بسیار مشقت بار همراه با رنج و زحمت فراوان بوده ولی رافی نیز مانند تمام بزرگان آن را پذیرفت، با دشمنی ها و ستم ها کنار آمد و با گرسنگی و فقر به سر برد. روز هایی را تجربه کرد که حتی محتاج تکه نانی خشک بود. رافی برای تأمین مایحتاج خانواده اش تحصیلات خود را ناتمام گذاشت و با خواندن آثار نویسندگان ارمنی، فرانسوی، انگلیسی و روسی بر معلومات و ادبیات خود افزود و با تلاش و کار خستگی ناپذیر توانست نوعی ادبیات ملی در عرصۀ ادبیات ارمنی خلق و نبوغ و خلاقیت ادبی خاصی را پایه گذاری کند.
رافی در واقع آمیزه ای از ویکتور هوگو، آلکساندر دوما، چارلز دیکنز و تولستوی برای ارمنیان است. همان نسل و همان نگرانی های ادبی و همان آموختنی های لازم.
به طور خلاصه، رافی پایۀ مستحکمی است که ادبیات آینده ارمنی بر آن بنا نهاده شده. رافی با ماهنامه ها و نشریات ارمنی زبان در ارمنستان غربی و تفلیس همکاری می کرد و بیشتر آثار خود را در آنجا منتشر ساخته. یکی از این ماهنامه ها عقاب واسپوراکان نام دارد که متعلق به روحانی مبارز، خریمیان هایریک، بوده است.
رافی در ۱۸۷۵م، برای تدریس به ایران برگشت و به تبریز رفت. او در مدرسۀ آرامیان مشغول به کار شد ولی پس از مدت کوتاهی، تحت فشار عقاید عقب مانده و واپس گرای عده ای، تبریز را ترک کرد و به تفلیس بازگشت. در ۱۸۷۷م، به آگولیس سفر کرد و در طی این سفر شاهد وقایع خونین جنگ های روسیه و عثمانی، که آثار مصیبت بار آن بعدها گریبان کشور ارمنستان و ملت ارمنی را گرفت، شد. همه جا کشتار بود و فقر و خرابی و ارمنستان به صورت منطقه ای استراتژیک درگیر جنگی شده بود که خود هیچ نقشی در آن نداشت.
رافی، در ۱۸۸۱م، به منطقۀ قراباغ (آرتساخ) رفت و در آنجا به جمع آوری اطلاعاتی دربارۀ مبارزات آزادی خواهانۀ داوید بیگ پرداخت و در ادامه با شواهد زنده ای از ملوک خمسۀ منطقۀ قرا باغ آشنایی یافت. این آشنایی در آینده منجر به نوشتن کتابی به همین نام شد.
رافی برای تأمین نیازمندی های مادی خانواده اش اغلب اوقات مجبور می شد روزانه شانزده ساعت بدون غذا و لباس کافی به کار بپردازد و بالاخره، در ۱۸۸۸م، در حالی که تنها ۵۱ سال داشت، به دنبال عفونت ریوی، زندگی را بدرود گفت. در روز خاک سپاری او، باران شدیدی می بارید ولی با این وجود مراسم خاک سپاری با شکوه و پر جمعیت بود.اقشار مختلف مردم، اعم از ادبا، متفکران و حتی صنعتگران و سایر مردم در آن شرکت کرده بودند. رافی در قبرستان خوجه وانک تفلیس به خاک سپرده شد.
شیروان زاده می نویسد که رافی کوچک اندام بود، مخصوصاً، پا های او نسبت به بالاتنه اش کوتاه بود. قیافۀ ظاهری و سر و صورت او بسیار موقر و قابل احترام بود. پیشانی بلند و چشمان ریزی داشت. او دارای استعداد خدادادی فوق العاده ای در زمینۀ ادبیات بود. افکارش بسیار بلند و دارای افق های گسترده بود. او همیشه به خاطر رنج های ملت خود رنج کشید. علاقۀ وافر رافی نسبت به گل ها قابل ذکر است. رافی دارای ظاهری بسیار آرام بود و همیشه اینچنین به نظر می رسید که در افکار خویش فرو رفته است. بسیار کم سخن می گفت و دربارۀ تعریف و تمجید هایی که از او می شد فروتن و متواضع بود ولی در میدان مبارزۀ عقیدتی اش بسیار خشمگین و جنگ جو بود.
رافی از عقب ماندگی و ارتجاع قرون گذشته منزجر ولی ایمان او به آیندۀ ملت ارمنی و سرنوشت آن بسیار قوی بود و آینده را بسیار روشن و سرشار از امید می دید.
غیر از دغدغه های ادبی و زیبا شناسانه، رافی بیشتر نگران اندیشه های دوستی و عقاید انقلابی بود. در آثاری که حکایت از زندگی مردم ایران دارند، وی رنج های روحی مردم را در اثر رفتار بعضی مرتجعان بیان می کند. در تشریح زندگی مردم تفلیس می کوشد زندگی فاسد قشر خاصی از مردم را بیان و هم چنین خیانت و رفتار غیر دوستانه و همراه با شقاوت عده ای دوست نما را بازگو کند.
رافی، که خود شخصاً ناظر زندگی پر مشقت و رنج آور مردم ارمنستان غربی بوده است، مبارزۀ پایان ناپذیر را تنها راه نجات می داند و مبارزه برای رسیدن به آزادی و استقلال را به همه توصیه می کند. پیام طلایی او ایستادگی و مقاومت در برابر دشمنی هاست.
رمان های خروس طلایی، یادداشت های دزدِ صلیب و غریبه ای اهل موش دارای متن رمانتیسمی و ناموس پرستی و پاک دامنی هستند. در عوض، جلال الدین، دیوانه و جرقه ها سرشار از روح ملی گرایی و انقلابی اند. داوید بیگ، بارویر هایگاز و ساموِل رمان های تاریخی ای هستند که اعتماد به نفس و آرمان آزادی خواهی ملی را زنده می کنند.
قهرمانان مورد علاقۀ رافی عبارت اند از: وارتان، فارهاد، کارو، آسلان، ساکو و مراد و ده ها تن از مردم عادی که همگی آنان در ردای مبارزان و فداییان راه وطن تجلی می یابند.
رافی برای تمام دوران ها به منزلۀ رمان نویس و یکی از نویسندگان مورد علاقه مردم جاودان خواهد ماند. او پیغمبر و پیام آور آزادی تمامی نسل ها، در قلب کسانی که وی را در می یابند زنده خواهد ماند.
* * *
نسل های پس از رافی دربارۀ او گفته اند:
(( رافی قهرمانانی را برای گذشته و آینده داده است…. او یکی از کسانی است که جنبش های آزادی خواهانۀ ملی ارمنیان را پی ریزی کرده است…. مشکل بتوان رزمنده ای یافت که دیوانه و جرقه های رافی را نخوانده باشد. آندرانیک و یپرم قدم های خود را جای پاهای وارتان، قهرمان دیوانه، نهاده اند. سِروپ آقبیور و گِوُرک چاووش نماد زندۀ آسلان شدند. در واقع، جنبش ملی را خود رافی به واقعیت گذاشت نه رمان های تاریخی و این توان استعداد شگرف اوست که آیندگان را افسون کرد و آنها را مطیع و پیرو اصول و آرمان هایی ساخت که نطفه جرقه های اولیۀ آن را شخصاً کاشته بود، جرقه هایی که بعد ها شعله ور شد و انقلابی بزرگ در زمینه های سیاسی ـ اجتماعی و روابط مردم از نظر روانی به وجود آورد)).
دانیل واروژان
(( رافی از عمق مصیبت ها و رنج های قرون گذشته و به امید آینده ای روشن، با کمک استعداد افسون کننده، چهره های درخشان و دل فریب را از گمنامی بیرون کشید و با آفریدن تصاویر قهرمانانه به نا امیدان امیدواری و به نا توانان قدرت و توانایی القا کرد و آنان را به جنگ زور مداران فرستاد که با شهادت و خون خود اسارت و اشک را پاک کنند…. او روح خفتۀ مردم را دگرگون ساخت و به آنان هیجان تزریق و سپس آنان را به سوی آزادی خواهی راهنمایی کرد)).
هُوهانس تومانیان