فصلنامه فرهنگی پیمان شماره ۵۶

دکتر عنایت الله رضا 

نویسنده: علی همدانی

دکتر عنایت الله رضا در ۱۸فروردین ۱۲۹۹ش/ ۸ ژوئن ۱۹۲۰م، در رشت، در خانواده ای روحانی و اهل علم و سیاست دیده به جهان گشود. آن زمان مقارن با جنبش جنگل در گیلان بود. خانوادۀ رضا با این جنبش همدلی و همکاری داشتند و دو تن از عموهای ایشان با نام های محمود رضا، ملقب به طلوع و نصرالله رضا در کابینۀ دولت انقلابی میرزاکوچک خان به ترتیب عهده دار وزارت عدلیه و وزارت پست و تلگراف بودند. با کودتای احسان الله خان، که به پشتیبانی نیروهای بلشویک علیه میرزاکوچک خان در ۹ مرداد ۱۲۲۹ش صورت گرفت، رشت برای میرزاکوچک خان و یارانش نا امن شد و بیم جان آنان می رفت. از این رو، خانوادۀ عنایت الله رضا، در حالی که او نوزاد چهل روزه ای بیش نبود، ناگزیر به ترک رشت و اقامت در تهران شدند. پس از چهار سال اقامت در تهران خانوادۀ رضا دوباره به رشت بازگشت.

دکتر عنایت الله رضا
دکتر عنایت الله رضا

عنایت الله رضا تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در شهرهای رشت و تهران گذراند و در ۱۳۱۶ش دیپلم متوسطۀ خود را، در رشتۀ ادبیات، از دبیرستان دارالفنون اخذ کرد. عشق و علاقۀ او به میهن سبب شد تا به ارتش و خدمت در آن دلبستگی پیدا کند. او که تحت تأثیر فضای سیاسی کشور در آن زمان ارتش را بزرگ ترین جایگاه میهن دوستی و فداکاری می دانست، در ۱۳۱۶ش، در دانشکدۀ افسری ثبت نام کرد. وی در ۱۳۱۸ش، تحصیل در این دانشکده را به پایان رساند و در همان سال در نیروی هوایی ارتش پذیرفته شد و در آنجا دورۀ آموزش خلبانی هواپیماهای جنگی را گذراند. در ۱۳۲۱ش وارد دانشکدۀ دیده بانی نیروی هوایی ارتش شد و در ۱۳۲۳ش این دوره را به پایان رساند اما تحصیل در آموزشگاه های نظامی روح جست و جوگر او را مجاب نمی ساخت. از این رو، می کوشید تا در حد توانایی خود با مطالعۀ آثار نویسندگان و شاعران اندیشه های جاذب را بیابد. در همین زمان بود که با دکتر هوشیار آشنا شد و به تشویق او، که در وجودش استعداد و توانایی  لازم را می دید، در کلاس های رشتۀ ادبیات و فلسفۀ دانش سرای عالی به صورت مستمع آزاد شرکت جست.

این سال ها مقارن با جنگ جهانی دوم و اشغال ایران به دست نیروهای متفقین بود. نابسامانی های سیاسی، اجتماعی و اقتصادی ناشی از اشغال ایران او را بیشتر به سوی مسائل اجتماعی و سیاسی کشاند. در همین دوران بود که رفت و آمدش به دفتر مجلۀ پرچم، نزد احمد کسروی، بیشتر شد و از آنجا که وی را مردی آزموده یافته بود نظرش را پیرامون مسائل کشور جویا می شد. آشنایی عنایت الله رضا با این مرد فرزانه در شکل گیری افکارش به ویژه، در زمینۀ تاریخ، اثری ژرف برجای نهاد اما به اقتضای جوانی، نظرات او را دربارۀ مسائل اقتصادی، اجتماعی و سیاسی با روح سرکش خود دمساز نمی دید. او در میان جاذبۀ دو طرز فکر حیران بود، یکی اندیشه های احمد کسروی و دیگری مسائل مورد تبلیغ حزب توده. در هردوی این اندیشه ها عصیان و سرکشی نسبت به وضع موجود مشاهده می شد اما در تبلیغات حزب توده این عصیان و سرکشی نیرومندتر می نمود. در اندیشه های کسروی گرایش به خردپذیری و پیروی از آیین خرد وجود داشت اما در تبلیغات حزب توده خواستی سرشار از ایمان پذیری  نسبت به آنچه به اصطلاح (( آرمان پرولتاریا)) نامیده می شد محسوس بود و رفته رفته گرایش به این حزب در او فزونی پیدا کرد و به سائقۀ جوانی به باشگاه حزب توده راه یافت.

در باشگاه حزب توده با خلیل ملکی آشنا شد که این آشنایی نقطۀ عطفی در زندگی او پدید آورد و به عضویت حزب توده درآمد. پس از چندی خلیل ملکی او را به عبدالصمد کامبخش، که به تازگی مأمور تشکیل سازمان افسران حزب توده شده بود، معرفی کرد و به این ترتیب، رضا به سازمان افسران حزب توده پیوست. به دلیل این فعالیت ها در ۲۷ مرداد ۱۳۲۴ش دستگیر و در دژبان مرکزی تهران زندانی شد. پس از یک ماه به زندان باغ شاه انتقال یافت و پس از سه هفته نیز از آنجا به زندان کرمان منتقل شد و تا فروردین ۱۳۲۵ش در زندان و تبعید به سر برد. پس از آزادی از زندان و بازگشت به تهران از سوی حزب توده مأموریت یافت تا به فرقۀ دموکرات آذربایجان بپیوندد. او که هدف فرقۀ دموکرات آذربایجان را رهایی سراسر ایران از ظلم و استبداد می پنداشت به خدمت آن درآمد اما پس از چندی و در پی وقایع ۲۱ آذر ۱۳۲۵ش، به همراه اعضای خانواده اش به ناگزیر جلای وطن کرد و به شوروی رفت و در باکو اقامت گزید.

دیری نپایید که در دانشکدۀ حزبی باکو مشغول به تحصیل شد. پس از اخذ مدرک کارشناسی از آن دانشکده در آزمون دکترای رشتۀ فلسفۀ دانشگاه دولتی جمهوری آذربایجان پذیرفته شد و پس از گذراندن دروس مربوط از پایان نامۀ دکتری خود تحت عنوان (( اندیشه های کسروی))، با راهنمایی پرفسور ماولسکی، از استادان بزرگ فلسفه در اتحاد جماهیر شوروی، با درجۀ عالی دفاع کرد و به اخذ مدرک دکترا نائل آمد.

زندگی در اتحاد جماهیر شوروی و مشاهدۀ اوضاع و احوال آنجا، سرآغازی شد برای تحولات فکری بعدی او. رضا کم کم نسبت به سیاست های فرقۀ دموکرات آذربایجان دچار شک و تردید شد. او در ذهن نقاد خود پرسش هایی را طرح می کرد که پاسخ به آنها شک و تردیدش را نسبت به فرقۀ دموکرات آذربایجان افزون تر می ساخت. سرانجام دریافت که فرقۀ دموکرات آذربایجان بازیچه ای بیش در دست سیاست پیشگان بیگانه نیست و هدفی جز تجزیۀ ایران و الحاق آذربایجان به خاک بیگانگان ندارد. اندک اندک ناسازگاری ها و مخالفت های وی با سیاست ها و خط مشی این فرقه کار را به جایی کشاند که سران فرقه حضورش را برنتافتند و او را از آن تشکیلات سیاسی بیگانه پرست اخراج کردند. در پی این اتفاقات، عنایت الله، که از جان خود بیمناک بود، پنهانی از باکو به مسکو رفت و در آنجا ماجرای خود را با فرقه با اعضای کمیتۀ مرکزی حزب توده درمیان گذاشت و تقاضا کرد تا مأموریتش در فرقۀ دموکرات آذربایجان پایان یافته تلقی شود و او به حزب توده بازگردد. اعضای کمیتۀ مرکزی حزب توده، که وضعیت را چنین دیدند برای بررسی درخواست او به رایزنی نشستند و با اختلاف یک رأی درخواست او را پذیرفتند. پس از چندی، بنابه درخواست مقامات چین، دکتر رضا به همراه چند تن از رفقای حزبی اش برای کار در بخش نوبنیاد فارسی رادیو پکن عازم چین شد. در این زمان او، که از وضعیت اجتماعی، سیاسی و اقتصادی اتحاد جماهیر شوروی مأیوس شده بود، به خود نوید می داد تا شاید جامعۀ آرمانی ای را که در اندیشه پرورانده بود در چین بیابد اما با سفر به چین و مشاهدۀ اوضاع و احوال آن دیار بیشتر ناامید شد و پس از دو سال اقامت در پکن به مسکو بازگشت.

وی در مدت اقامت دوباره در مسکو بیشتر اوقات فراغت خود را به مطالعۀ آثار ایران شناسان روس و گردآوری اسنادی مربوط به سیاست های شوروی، حزب توده و فرقۀ دموکرات آذربایجان در مورد ایران گذراند. این مطالب و اسناد جمع آوری شده بعدها پایه و اساس بسیاری از تألیفات وی در ایران شدند.

دکتر عنایت الله رضا پس از بیست سال تبعید و دوری از وطن به یاری برادرش، پروفسور فضل الله رضا و دیگر بستگانش، که برای او و خانواده اش گذرنامه تهیه کرده و پنهان از چشم مأموران امنیتی شوروی به دست او رسانده بودند و با وجود تمام اشکال تراشی های مقامات شوروی سرانجام به فرانسه رفت اما از آنجا که به سبب فعالیت های سیاسی به صورت غیابی از جانب دادگاه ارتش به اعدام محکوم شده بود نتوانست اجازۀ ورود به ایران را دریافت کند. پس از دو سال زندگی در فرانسه و با کوشش های بی دریغ پروفسور فضل الله، که در آن زمان عهده دار ریاست دانشگاه تهران بود، سرانجام اجازۀ ورود به ایران را دریافت کرد. وی پس از چندی در کتابخانۀ مرکزی دانشگاه تهران و سپس در کتابخانۀ پهلوی، که در آن زمان یکی از مراکز ایران شناسی کشور بود، در سمت متصدی بخش زبان روسی، به صورت غیر رسمی، مشغول به کار شد اما محکومیت او مشکلاتی برایش به همراه داشت و مانع از فعالیت های علمی و تدریس در مراکز علمی و پژوهشی کشور بود. این وضعیت ادامه داشت تا اینکه با پادرمیانی شجاع الدین شفا، رئیس وقت کتابخانۀ پهلوی، از او رفع مزاحمت شد. پس از آن رضا توانست در کنار کار در کتابخانۀ پهلوی با مراکز دانشگاهی کشور نیز همکاری کند.

از بدو ورود عنایت الله رضا به ایران رفقای قدیمی اش در حزب توده، که او را هنوز شخصی وفادار به آرمان های حزبی می پنداشتند، به سراغش می آمدند و مشتاقانه از او دربارۀ وضعیت اتحاد جماهیر شوروی، که آن را اردوگاه سوسیالیسم و قبلۀ آمال خود می دانستند، پرسش هایی می کردند. دکتر رضا، که روزگار سختی را در شوروی سپری کرده و دشواری های آنجا را با تمام وجود احساس کرده بود، به این پرسش ها پاسخ هایی می داد که با باورهای آنان سازگار نبود. در نتیجه این دوستان قدیمی به تدریج از وی فاصله گرفتند. این افراد، که حاضر نبودند جهان واقع را آن گونه که هست ببینند و آن را آن چنان که در ذهن خود تصویر کرده بودند می دیدند، گفته های دکتر را دربارۀ وضعیت اتحاد جماهیر شوروی و مسائل کمونیسم درنمی یافتند و گفته هایش را ناشی از ناتوانی او در ادامۀ مبارزه و پشت کردن به آرمان های کمونیسم تعبیر می کردند و برخوردی خصمانه با او در پیش می گرفتند. دکتر رضا از اینکه دوستان قدیمی اش را همچنان اسیر پنداربافی های واهی می دید در رنج بود و از سوی دیگر مشاهده می کرد که آنها در میان جوانان نفوذ بسیاری دارند و بر اندیشۀ آنان اثری ویرانگر می گذارند. بنابراین، وظیفۀ خود دانست تا تجاربش را با تألیف آثاری در زمینۀ کمونیسم در اختیار جوانان بگذارد. وی برای این کار ناگزیر شد هم زمان در دو حوزه به فعالیت بپردازد یکی در حوزۀ ایران شناسی، که به آن دلبستگی وافر داشت و با کار در مراکز فرهنگی شرایط آن هرچه بیشتر برایش فراهم شده بود و دیگری در زمینۀ بررسی مسائل کمونیسم. هدف او نخست پرداختن به مسائل ایران شناسی بود و نخستین کتابی هم که از او به چاپ رسید ترجمۀ روسی کتاب اورارتو، اثر آکادمیسین پیوتروفسکی، بود اما بنابر ضرورتی که احساس می کرد و علی رغم میل باطنی اش، خود را ملزم می دید تا برای روشن ساختن اذهان عمومی جامعه و به ویژه جوانانی که گرفتار سراب کمونیسم بودند در زمینۀ بررسی مسائل کمونیسم نیز فعالیت کند. آثار وی در زمینۀ کمونیسم و به ویژه نوشته هایش دربارۀ مسائل مربوط به اتحاد جماهیر شوروی و عملکرد حزب توده و فرقۀ دموکرات آذربایجان چنان قرین واقعیت و مستند بود که مخالفانش را یارای پاسخ گویی نبود و لذا برای تخطئه کردن وی به فحاشی و دروغ پردازی روی آوردند تا چهرۀ او را نزد یارانش مخدوش سازند، شیوه ای غیر اخلاقی که حتی پس از درگذشت او نیز همچنان ادامه دارد. این گروه هوادارانشان را از خواندن آثار سیاسی وی برحذر می داشتند و با خرید شمار بسیاری از نسخه های آثار سیاسی او سعی در گردآوری این آثار از بازار کتاب داشتند تا مانع از دسترسی مردم به این گونه آثارش شوند. این کار آنها در نخستین سال های پس از پیروزی انقلاب اسلامی، که فعالیت های سیاسی حزب توده شکل علنی به خود گرفته بود، شدت بیشتری یافت و با تهدید و ارعاب کتاب فروشی هایی که مبادرت به عرضۀ نوشته های دکتر رضا می کردند همراه بود. دکتر عنایت الله رضا، که چند سال پیش از پیروزی انقلاب اسلامی به سمت معاونت علمی و پژوهشی کتابخانۀ پهلوی منصوب شده بود، پس از پیروزی انقلاب از طرف دکتر شریعتمداری، وزیر وقت علوم، به سرپرستی آن کتابخانه و دبیرخانۀ کنگرۀ ایران شناسی منصوب شد و از بهمن ۱۳۵۷ش تا آغاز ۱۳۵۹ش در این سمت مشغول به کار بود. از این تاریخ به بعد کار در کتابخانه را رها کرد و در خانه به کار ترجمه و تألیف کتاب پرداخت. او با پول حاصل از فروش قطعه زمینی که در سعادت آباد تهران داشت روزگار را می گذراند. بیشتر آثار علمی او متعلق به همین سال هاست. در این زمان شهید مطهری، که از سال های پیش از انقلاب با او آشنایی داشت و به دیدۀ اندیشمندی متعهد به او می نگریست، کوشید تا با استفاده از جایگاه خود در انقلاب سختی های این دوره را برای دکتر رضا قابل تحمل تر سازد. حمایت های استاد مطهری از دکتر رضا تا زمان به شهادت رسیدن استاد مطهری ادامه داشت.

دکتر عنایت الله رضا بعدها در چند مؤسسۀ دانشگاهی از جمله دانشگاه امام صادق(ع)، دانشکدۀ روابط بین الملل وزارت امور خارجه و پژوهشگاه علوم انسانی به صورت حق التدریسی در مقاطع کارشناسی و کارشناسی ارشد به تدریس پرداخت تا آنکه در ۱۳۶۵ش از جانب محمد کاظم بجنوردی برای همکاری با بخش جغرافیای مرکز دایرۀ المعارف بزرگ اسلامی به این مرکز دعوت و پس از چندی مسئولیت بخش جغرافیای آن مرکز را عهده دار شد. دکتر عنایت الله رضا در طول فعالیت های علمی اش بارها از طرف مراکز علمی و فرهنگی ایران و جهان به دریافت جوایز و تقدیرنامه های بسیاری نائل آمده است. برخی از این جوایز و تقدیرنامه ها عبارت اند از: نشان درجۀ دوم علمی سپاس برای خدمات علمی و فرهنگی از طرف وزارت آموزش و پرورش در ۱۶ بهمن ۱۳۵۲؛ دریافت جایزۀ بهترین کتاب سال در سه نوبت برای ترجمۀ کتاب های تمدن ایران ساسانی، اثر ولادمیر لوکونین، در ۱۳۵۲، شهرهای ایران در روزگار پارتیان و ساسانیان، اثر آکادمیسین نینا ویکتورونا پیگولوسکایا، در ۱۳۶۸ و اعراب حدود مرزهای روم شرقی و ایران در سده های چهارم ششم میلادی، اثر پیگولوسکایا، در ۱۳۷۳؛ تقدیرنامه برای کار و تلاش علمی با درجۀ ممتاز از شورای نظارت مرکز آموزش های دیپلماتیک برای تدریس دروسی تحت عنوان (( دگرگونی های پس از فروپاشی شوروی سابق )) ویژۀ مدیران، کارشناسان ارشد و اعضای سرویس های بین المللی وزارتخانه ها و سازمان های دولتی جمهوری اسلامی ایران، در ۱۳۷۲؛ دریافت نشان دوستی به پاس خدماتش در چین از جانب چوئن لای، نخست وزیر وقت چین، در ۱۳۳۹؛ تقدیرنامه از مؤسسۀ بیوگرافی امریکا[۲] و درج شرح حال وی در ویرایش پنجم کتاب راهنمای[۳] آن مؤسسه.

همچنین، دکتر عنایت الله رضا به پاس خدمات علمی و فرهنگی اش، در ۱۳۵۴، به عضویت هیئت امنای پژوهشگاه علوم انسانی برگزیده شد. در سال های پس از انقلاب اسلامی نیز در سمت مشاور علمی آن مرکز دعوت به همکاری شد که این همکاری تا پایان زندگی ایشان ادامه داشت.

از خصایل بارز اخلاقی دکتر عنایت الله رضا آزادگی، صداقت و شرافت ایشان بود. این خصایل اخلاقی در طول زندگی پرفراز و نشیب او همواره وی را با مشکلاتی رو به رو می کرد زیرا مانع از آن می شد تا او در قالب های تنگ ایدئولوژیکی، که زمانی گرفتار آن بود، بگنجد و در نتیجه سبب ایجاد تعارضاتی درونی در وی می شد. او روزگاری صادقانه به خدمت حزب توده و فرقۀ دموکرات آذربایجان درآمد و در این راه ازخودگذشتگی ها و جان فشانی های بسیاری کرد به طوری که همواره مورد احترام هم قطارانش بود و در همان دوران بود که به نشان سپاسگزاری از رفتار صادقانه اش، از جانب چوئن لای، نخست وزیر وقت چین، نشان دوستی دریافت داشت. شرافت و آزادگی دکتر رضا سبب شد تا هیچ گاه در آن تشکیلات مبدل به عضوی گوش به فرمان و کاملاً مطیع نشود. حتی در مواقعی که عملکرد تشکیلات را نافی منافع ملی ایران و ایرانیان می دید به رویارویی با آنان برمی خاست و سران حزب را هدف پرسش های خود قرار می داد تا جایی که کار به اخراج از فرقۀ دموکرات آذربایجان و بیرون آمدن از حزب توده کشیده شد. او که با تحمل مشقات بسیار از تبعید به ایران بازگشته بود و با علم به آنکه سران حکومت وقت به دیدۀ شک و تردید به وی می نگریستند به هنگام لزوم از بیان عقایدش ابایی نداشت. هنگامی که محمدرضا شاه بر آن شد تا حزب رستاخیز را بنیان نهد برای موافق جلوه دادن روشنفکران جامعه با این تصمیم جلساتی برگزار کرد. در یکی از این جلسات، که به ریاست امیرعباس هویدا برگزار شده بود و هیچ یک از سخنرانان را یارای مخالفت با نظر شاه نبود، دکتر عنایت الله رضا در سخنرانی خود نظام تک حزبی را بزرگ ترین مصداق دیکتاتوری و استبداد خواند و با آن مخالفت کرد.

دانش و رفتار صادقانۀ دکتر رضا سبب شده بود تا پیش از پیروزی انقلاب اسلامی در برخی از مؤسسه های علمی و فرهنگی کشور مسئولیت هایی را در سمت های علمی و اداری برعهده گیرد اما پس از پیروزی انقلاب اسلامی نه تنها برای داشتن آن سمت ها مورد بازخواست قرار نگرفت بلکه در همان مراکز دعوت به همکاری شد. چنان که در سطرهای پیش گفتیم، آخرین سمت دکتر رضا، در دورۀ پیش از انقلاب، معاونت علمی ـ پژوهشی در کتابخانۀ پهلوی بود که بلافاصله پس از پیروزی انقلاب از جانب وزیر وقت علوم طی حکمی از بهمن ۱۳۵۷ش به ریاست آن کتابخانه منصوب شد. همچنین او، که پیش از انقلاب اسلامی از اعضای هیئت امنای پژوهشگاه علوم انسانی بود، پس از انقلاب از جانب سید محمود بروجردی، ریاست آن مرکز، در سمت مشاور و مدرس دعوت به همکاری شد اما مخالفان وی این فراز و فرودها را نه مایۀ قوت او که نشان ضعف او جلوه می دهند و برآن اند تا شخصت او را نزد هوادارانش خدشه دار سازند. این مخالفان خود بر دو دسته اند: نخست بازماندگان باورمندان به آرمان های کمونیسم، که وی را شخصی خائن به آرمان های خود می دانند و دیگر پان ترکیست های غنوده در آغوش بیگانگان، که خود را مدعی مردم آذربایجان قلمداد می کنند و برای رسیدن به اهداف شومشان از داشته های آذربایجان مایه می گذارند. این گروه دکتر عنایت الله رضا را به گناه اینکه در نوشته هایش مردم آذربایجان را آذربایجانی دانسته بزرگ ترین دشمن خود معرفی می کنند. دکتر عنایت الله رضا در آثار خود تنها به این نکته پرداخته است که سرزمین آذربایجان از سرزمین های اران، شروان و شکی جداست همان گونه که گیلان و مازندران، با وجود شباهت ها و قرابت های فرهنگی و زبانی، از یکدیگر جدا هستند و اطلاق نام گیلانی بر مازندرانی یا بالعکس نادرست است. به همین ترتیب، آذربایجانی خواندن مردمان ترکی زبان شمال ارس نیز نادرست است زیرا بنابر گواهی منابع تاریخی، تا پیش از ۱۹۱۸م و حاکمیت یافتن مساواتچی ها بر سرزمین اران و شروان، هیچ گاه نام آذربایجان به نواحی شمالی رود ارس گفته نشده و تنها پس از آن بود که دولت مساواتیان، با حمایت ترکان جوان، سرزمین های اران و شروان را جمهوری آذربایجان نام نهادند به این خیال باطل که با عنوان کردن آذربایجان شمالی و آذربایجان جنوبی آذربایجان راستین را به جمهوری خودخواندۀ آذربایجان ملحق کنند. این نکته بر پان ترکیست ها بسیار گران آمده و آنان را برآشفته ساخته به گونه ای که به جای پاسخ گویی علمی آنها را به فحاشی و افتراگویی کشانده است، افتراها و دروغ هایی که قلم شرم دارد تا نمونه هایی از آنها را در اینجا بازگوید. این همه کین توزی ها نشان از آن دارد که وی راه را به خطا نرفته و نیت پنهان آنان را آشکار کرده است، نیتی که روزگاری دولتمردان جمهوری خودخواندۀ آذربایجان آن را در خدمت سیاست های توسعه طلبانۀ شوروی قرار داده بودند و به روزگار ما آن را در خدمت دیگر بدخواهان ایران زمین قرار داده اند تا در عرصۀ روابط بین الملل به نان و نوایی رسند. این دو دسته از مخالفان دکتر رضا را می توان به دو گروه تقسیم کرد: نخست گروهی که با آثار و اندیشه های وی آشنایی دارند و می دانند این آثار و اندیشه ها تا چه حد برای اهداف آنان خطرناک است و آگاهانه کمر به دشمنی با او بسته اند. گروه دوم گروهی هستند که تحت تأثیر گروه اول تنها مخالفتی کورکورانه و از سر ناآگاهی نسبت به ایشان درپیش گرفته اند. به هر حال باید گفت بهترین راه برای پی بردن به صحت و سقم ادعاهای مخالفان ایشان مطالعۀ آثار اوست.

پی نوشت ها:

۱ـ مدیر بخش جغرافیای دایرۀ  المعارف بزرگ اسلامی.

عکس های مقالات مربوط به دکتر عنایت الله رضا توسط جناب آقای علی همدانی در اختیار فصلنامۀ پیمان گذارده شده است. با تشکر از ایشان.

The American Biographical Institute -2

The international Directory of Distinguished LeaderShip –3

مقاله های فصلنامه فرهنگی پیمان شماره ۵۶
Facebook
Twitter
Telegram
WhatsApp

فصلنامه های فرهنگی پیمان

سبد خرید