فصلنامه فرهنگی پیمان شماره ۸۹ و ۹۰
دودمان اوربلیان
نویسنده: آرپی مانوکیان
سپاهیان سلجـوقی در سالهای نخست سده دوازدهم میلادی از مرزهای قفقاز عبور کردند. آنان، که مردمانی جنگجو و بلندپرواز بودند، قصد داشتند از طریق سیاست خارجی خود، که مبتنی بر کشورگشاییهای بیشتر بود، بر مناطق وسیعتری سلطه یابند. به زودی، تاخت و تازهای آنان درحـوزه قفقاز و ارمنستـان نتیجـه داد و آنان در بیشتـر مناطق متـصرف شده، تحـت لوای خـود، امیرنشینهایی تشکیل دادند که همگی بدون ذرهای تخطی از ساختار سیاسی و نظامی حکومت سلجوقی تبعیت میکردند.
از آن پس، تمـام توان حاکمان سلجوقـی وسرداران نظامـی آنان، که خود را قـدرت مطلق منطقه میدانستند معطوف به زانو در آوردن پادشاهی گرجستان، تنها حکومت منطقه قفقاز شد که همچنان در برابر تهاجمات سلجوقیان پایمردی میکرد، سرزمینی که مبتنی برنظام فئودالی اداره میشد و نه تنها با تکیه بر درایت سیاسی و توان نظامی امیران خود توانسته بود سالیان سال در برابر تهاجمات لشگریان سلجوقی دوام آورد بلکه روز به روز بر قدرت و نفوذ سیاسی خود در قفقازو آسیای صغیر میافزود.
بنابراین، اهداف وآمال سلجوقیان مطابق میلشان پیش نرفت و افزون بر مقاومت بیتوقف گرجستان در برابر آنان، بین امیران سلجوقی ارمنستان و دیگر مناطق قفقاز اختلافاتی پدیدار شد که در نهایـت، آنان را در میانـههای سده دوازدهـم میـلادی به سوی جنـگهای پیدرپی و درگیـریهای داخـلی سوق داد. این کشمکشهای محلی فرصت مناسبی در اخـتیار پادشاه گرجستان(۱) و فئودالهای این کشور قرار میداد تا تمهیداتی برای پایان دادن به تهاجمات گاه و بیگاه سلجوقیان در سرحدات جنوب شرقی این کشور به کار گیرند. از طرفی، تسلسل جنگها، وضع مالیاتهای سنگین، نا امنی جادههای تجاری و تضعیف اقتصاد امیرنشینهای سلجوقی در منطقه قفقاز، که نارضایتیهای ساکنان را برانگیخته بود، در مناطقی با شورشهای پراکنده بر ضد آنان همراه شد.(۲)
به تدریج، نارضایتیها افزایش یافت و بزرگان خاندانهای ارمنی و رعیت تابعشان از پذیرش فرمانهای امیران سلجوقی سرپیچی کردند. مجموعه این رویدادها پادشاه گرجستان را بر آن داشـت تا توصیـه مشاوران ارمنـی دربار خویش را بپـذیرد و از نیـروی بالقـوهای که در بطـن این نارضایتیها شکل گرفته بود برای پایان دادن به سلطه و تهاجمات سلجوقیان در قفقاز بهرهگیرد. از اینرو، با ایشخانهای(۳) ارمنـی ساکن در نواحی شمالـی ارمنستان، که با وجـود دهـهها جنگ و حملات متعدد کماکان موجودیت نیمه مستقل خویش را حفظ کرده و از پذیرش سلطه سلجوقیان خودداری ورزیده بودند، همپیمان شد.
این اتحاد به بزرگان خاندانهای دیگری، که از مدتها پیش درتابعیت امیران سلجوقی به سر میبردند، امید رهایی بخشید و شماری از آنان به همراه سربازانشان به ارتش ایشخانهای ارمنی همپیمان با پادشاه گرجستان پیوستند.(۴)
پادشاه گرجستان به خوبی آگاه بود که برای به سرانجام رساندن مقاصد و نیات خویش در حوزه سرزمینهای قفقاز و خاتمه دادن به حضور سلجوقیان و قدرتنماییهای آنان میبایست از تمام توان و مهارت و فن جنگاوری ایشخانهای ارمنی استفاده کند. از اینرو، در اقدام زیرکانهای سیاست پیشین خویش در قبال ارمنیان را تغییر داد و با توسل به شیوههای مسالمتآمیز دستور داد تا عمارتهای مجللی برای اقامت ایشخانهای ارمنی و نیز پادگانهایی برای اسکان سربازانشان ساخته شوند. وی همچنین فرمانی مبنی بر احداث شهرکهای جدید به منظور سکونت مهاجران ارمنـیای که پس ازشکلگیری پیـمان اتحاد گرجیها و ارمنیها از امارتهای تحـت حکـومت سلجوقیان خـارج و به سوی نواحـی مختلف گرجستان در حرکت بودند صادرکرد و حـتی، با وجود مخالفتهای بزرگان دربار گرجستان کلیساهایی نیز برپا کرد تا اجرای مراسم مذهبی در چهارچوب آداب و آیینهای کلیسای سنتی ارمنستان برای مهاجران ارمنی مهیا شود و در پایان، با ژرفنگری و نکتهسنجی شایستهای از یک ساختار اداری قدیمی بهره برد و به منظور نظارت دقیق و تسلط تمام بر شهرکهای نوپای ارمنینشین یکی از ایشخانهای ارمنی را برگزید و وی را مأمور اداره این شهرکها و رسیدگی به وضعیت داخلی آنها کرد.(۵) از سوی دیگر، نبردهای نیروهای متحد ارمنی و گرجی به پیروزیهای پی در پی و بازپسگیری مناطق و قسمتهای مختلف ارمنستان و سایر نواحی قفقاز از قوای سلجوقی منتج شد.
در ۱۱۸۴م، تاج و تخـت پادشاهی باگراتـونی گرجـستان به حکمـرانی مؤنـث رسید و ملکه تامار(۱۱۸۴ـ۱۲۱۳م)(۶) ، که از حمایت ایشخانهای خاندان زاکاریان(۷) برخوردارشده بود، بر تخت سلطنت این کشور تکیه زد. زاکاریانها، که در این زمان در زمره خاندانهای با نفوذ گرجستان به حساب میآمدند، قصد داشتند با تکیه بر توان نظامی، که همواره از آن، به منزله یکی از بازوهای قدرتگیری خویش بهره برده بودند، به مناصب و درجات بالایی در دربار و دستگاه حکومتی ملکه گرجستان برسند.
ریشههای خاندان زاکاریان را بایستی در سرزمین ارمنستان جست و جو کرد. اجداد آنها، که نسلهای متمادی در زمینهای اطراف رودخانه چاو بزرگ ساکن بودند، در اوایل سده یازدهم میلادی پس از برتری قوای بیزانس در نبردی بر علیه سلجوقیان، که در این ناحیه اتفاق افتاد، تن به اطاعت ازفاتحان ندادند و بنابر صلاحدید ارشد خود جلای وطن کرده و به سوی استان گوگارگ(۸)، که در آن زمان تحت حاکمیت پادشاهی باگراتونی گرجستان بود، روانه شدند.(۹)
خاندان زاکاریان، از همان سالهای نخست همبستگی ایشخانهای ارمنی با پادشاهان گرجستان، همراه با سربازان گرجی در برابر قوای سلجوقی مبارزه کرده بودند و بارها، از مهارت و روحیه جنگاوری خویش، که میراث نسلهای پیشین بود، در کسب پیروزیها و ثبات سیاسی پادشاهی گرجستان بهره برده بودند. اکنون، در اواخر سده دوازدهم میلادی، پس از دههها حضور دلیرانـه و پیکار افتخارآمیز در میـدانهای نبـرد و رفع تهدیدهای قـوای سلجوقی در سرحـدات گرجستان، زمان تقدیر از شایستگی و شجاعتهای فرماندهان زاکاریان فرا رسیده بود. ملکه تامار نیز، که سیاستمدار دانایی بود و به اهمیت و جایگاه نظامی خاندان زاکاریان آگاهی داشت، در اقدامی بیسابقه ایشخانهای این خاندان را به دربار گرجستان راه داد و آنان را در رأس ساختار سیاسی این کشور ابقا کرد.
تقدیر از خاندان زاکاریان به اعطای مناصب سیاسی به بزرگان آنان ختم نشد و دلاوریهایی که فرماندهان این خاندان در جبهههای جنگ به نمایش گذارده بودند ملکه گرجستان را برآن داشت تا فرماندهی و اداره لشگریان و قوای نظامی این کشور را نیز به آنان واگذار کند. این تصمیم ملکه گرجستان بسیار به موقع به اجرا در آمد چرا که فرماندهان نظامی زاکاریان را به سوی کسب پیروزیهای بیشتر ترغیب کرد. در نهایت، نیز پس از دو دهه جنگ فرماندهان خاندان زاکاریان موفق شدند مناطق شمالی، شرقی و بخشهایی از مرکز ارمنستان را از امیران وآخرین قوای سلجوقی باز پس گیرند.(۱۰)
نبـردهای سرداران زاکاریـان، که در سالهای بعـد نیز ادامـه یافت، به سلطه و تهاجـمات سلجوقیان در برخی از نواحی دیگر ارمنستان از جمله دشت آرارات، گوگارک و سیونیک(۱۱) پایان داد و منجر به تشکیل حکومت نیمه مختاری در مرکز و جنوب ارمنستان تحت لوای خاندان زاکاریان شد. این حکومت تازهتأسیس از آنجـایی که از بطن رویدادهای تاریخ گرجستان و عنایات و الطاف دستگاه حکومت این کشور موجودیت یافته بود میبایست برای همیشه به ملکه این کشور وفادار میماند و روابط دوستانه واتحاد خود با پادشاهان آتی این سرزمین را حفظ میکرد.(۱۲) میتوان متصور شد سرزمینهای آزاد شده ارمنستان به دست نیروهای زاکاریان، که مدتها تحت حاکمیت امیران سلجوقی قرار داشتند، پیشکش پادشاهی باگراتونی گرجستان به خاندان زاکاریان بود که به پاس خدمات آنان به سه سردار نظامی این خاندان، که شجاعانه و تا پای جان جنگیده بودند، واگذار شـد. این سرداران، که در کنار چـندین سال خـدمت نظامی با سیاست و شیـوههای کـشورداری نیـز آشنایـی پیدا کرده بودند، طی شورایـی، ساختاری برای اداره این سرزمیـنها تعیین کردند و براساس آن اراضی تحت تملکشان را سه قسمت کردند که هر کدام از آنان در مقام تصمیم گیرنده و اداره کننده در رأس هر بخش قرار گرفت. البته، این سه بخش ملزم به برقراری روابط سیاسی، اقتصادی و نظامی با یکدیگر بودند و وظیفه داشتند در مواقع خاص جنگی درقالب واحدی زیر پرچم خاندان زاکاریان صفآرایی کنند. آنان همچنین متعهد شدند که در تابعیت ارشد خاندان زاکاریان، که از بین این سه سردار انتخاب میشد، باقی بمانند و اتخاذ تصمیمهای نهایی و مهم را به وی واگذارکنند. احترام و اجرای تصمیمات ارشد خاندان، سنتی بود که از گذشتههای دور بین خاندانهای بزرگ ارمنی رواج داشت وخاندان زاکاریان نیز به این سنت دیرینه پایبند بود.(۱۳)
حفظ سنتهای ارمنی به احترام و اطاعت از ارشد خاندان محدود نشد و بزرگان زاکاریان تمام سلسله مراتبی را که توسط ایشخانهای ارمنستان درطی سدههای متوالی در اراضی تحت مالکیت خود به کار میبردند رعایت کردند. آنان در مقام فئودالهای زمانه از معیارها و ویژگیهای این نظام در اداره زمینهای خود بهره میبردند.
به زودی، درحوزه اراضی تحت مالکیت خاندان زاکاریان در امر کشاورزی و دامپروری تحولی رو به رشد شکل گرفت. البته همبستگی نظامی و سیاسی آنان با حکومت گرجستان، که سبب گسترش روابط اقتصادی میان آن دو شده بود، در بهبود اقتصاد و تأمین معاش ساکنان سرزمینهای زیر نفوذ خاندان زاکاریان بیتأثیر نبود.(۱۴)
اگرچـه وضعیـت در قلمروحاکـمان زاکاریان آرام و رو به پیشرفـت بود ایشخـانهای دیـگر نواحی ارمنستان، که به رغم ناملایمات و شرایط سخت توانسته بودند موجودیت خویش را حفظ کنند، کماکان در تقابل با تهاجمات بیگانگان به سر میبردند. این ایشخانها با شنیدن خبر موفقیتهای فرماندهان زاکاریان و بازپسگیری بخشهایی از نواحی ارمنستان بیش از پیش به رویدادهای خوشایند آتی امید بستند و روحیه و نیروی مضاعفی برای مقابله به دست آوردند. از سویی، خاندان زاکاریان، که در پی توسعه قدرت خویش بودند، به کمکهای مادی و نظامی این ایشخانها نیاز داشتند بنابراین، بیدرنگ به حمایت آنان در جبهههای جنگ پیوستند.
پیروزی ازآن فرماندهان دلیر زاکارایان شد و آنان پس از اجبار به خروج نیروهای بیگانه از اراضی تحت مالکیت خاندانهای قدیمی ارمنستان با تعیین حاکمی فرمانبردار و تابع خویش از بین ایشخانهای ارمنی سعی کردند قدرت و نفوذ سیاسی حکومت نیمهمختار زاکاریان را در اراضی تازه آزاد شده ارمنستان حفظ کنند. بنابراین، اگرچه ایشخانهای ارمنستان قدرت و عظمت دیرینه خاندانی خود را باز یافتند میبایست در تابعیت زاکاریانها قرار میگرفتند و از تصمیمات و فرمانهای آنان اطاعت میکردند. به این ترتیب، حکومت زاکاریان، که از سه بخش فئودالنشین نشئت گرفته بود، به ساختار واحدی دست یافت که همزمان در حوزه حکومتی خود از چند فئودالنشین کوچک تابع نیز تشکیل میشد.
مجموعه فئودالنشینهای تحت تابعیت خاندان زاکاریان، نجیبزادگان و اشراف قدیمی ارمنستان بودند که ریشههایشان به سلسلههای باستانی این سرزمین میرسید. اجداد آنان در دوران اولیه پذیرش مسیحیت در ارمنستان به ثروت و اراضی وسیعی دست یافته بودند و در طی سدههای متمادی، مناصب مهم سیاسی و نظامی دستگاه حکومتی سلسلههای متعدد این سرزمین را در اختیار داشتند.
قدرتگیری خاندان اوربلیان
اما ساختار سیاسی ارمنستان دراواخر سده دوازدهم میلادی و همزمان، با قدرتگیری خاندان زاکاریان دستخوش تغییرات و تحولات مهمی شد چرا که این سرزمین شاهد ظهور خاندانهای نوپایی بود که متأثر از وقایع و حوادث زمانه رشد کرده و پس از کسب مالکیت بر اراضی وسیعی به نیرویی تأثیرگذار و تعیین کننده در سرنوشت رویدادهای سیاسی و اقتصادی کشور و فرهنگ ارمنی بدل شده بودند. در اینجاست که صفحات تاریخ ارمنستان در دهههای نخست سده دوازدهم میلادی با نام دودمان اوربلیان پر میشوند.(۱۵)
پیشینه این خاندان به اوایل سده دوازدهم میلادی و کشور گرجستان میرسد. اعضای این خانواده پرتعداد، که همگی جنگجویان ماهری بودند، در قلعه نظامی ای به نام اوربت(۱۶) واقع در جنوب این سرزمین اقامت داشتند. آنان پس از خدمت و جانفشانی در جبهههای جنگ صاحب آنچنان روحیه قدرت طلبیای شدند که به بزرگان آنان جسارت نافرمانی در برابر پادشاه گرجستان را داد و بزرگ این خاندان را بر آن داشت تا در جهت دستیابی به افکار و اهداف جاهطلبانه دودمانش نافرمانی خود و سایر اعضای خاندان اوربلیان را از دستگاه حکومت این کشور علنی سازد.
روند سرپیچی و نافرمانی جنگجویان اوربلیان تا آنجا پیش رفت که سرانجام در نیمههای سده دوازدهم میلادی بر ضد پادشاه گرجستان قیام کردند و در برابر قوای وی قرار گرفتند. قیام و ایستادگیای که دوام نداشت و به زودی، با شکست سنگین جنگجویان اوربلیان به پایان رسید اما ماجرا به این شکست ختم نشد و پس از آن، ارشد این خاندان، که به شدت مورد غضب پادشاه گرجستان قرارگرفته بود، از ترس جان خود و سربازانش تصمیم گرفت که دو تن از اعضای خاندان را برای جمعآوری لشگری تازه نفس به سرزمین پارس نزد تنها فرد معتمد خود، یعنی اتابک شمس الدین ایلدگز(۱۷) (۵۴۱ ـ ۵۵۷ ق)(۱۸) ، که در میدانهای نبرد پیشینه دوستی و روابط صمیمانهای با وی پیدا کرده بود، بفرستد. لیکن، بازگشت نیروهای پشتیبان، طولانی شد و ارشد خاندان اوربلیان، که به فرمان پادشاه گرجستان مجازات و نابینا شده بود، در بستر بیماری درگذشت و پس از مرگ وی تمام سربازان اوربلیان خلع سلاح و طرد شدند.
به این ترتیب، اعضای خاندان اوربلیان از سرزمین آبا و اجدادی خویش دور شدند. این دوری از وطن مدتها ادامه داشت تا اینکه یکی از نوادگان آن ارشد سرکش به نام ایوانه(۱۹)، که در گنجه اقامت داشت، در دوران حکومت تامار مورد عنایت و بخشش این ملکه قرار گرفت و به گرجستان بازگشت. ملکه تامار قلعه و استحکامات نظامی قدیمی خاندان اوربلیان را به ایوانه واگذارکرد وهمچنین، اجازه داد تا وی لشگری تحت فرمان خود اما مطیع به حکومت گرجستان تشکیل دهد.
همزمان با این اتفاقات الیکوم(۲۰) از نوادگان دیگر خاندان اوربلیان، که پس از جلای اجباری وطن در خدمت اتابکان آذربایجان به سر میبرد و از سوی حاکم وقت نصرت الدین محمد(۵۶۸ـ۵۸۲ق) به سمت فرماندهی چند لشگر تعیین شده بود، عمارتی در نخجوان به دست آورد و به همراه خادمان و سربازانش در آنجا اقامت گزید. مدتی بعد، با دختر یکی از مالکان با نفوذ نخجوان، که مادرش به خانواده با اصالت ارمنیای از منطقه سیونیک تعلق داشت، ازدواج کرد و پس از مرگ والدین همسرش، صاحب اراضی تحت مالکیت آنان در سیونیک شد. از این زمان به بعد، زندگی سیاسی خاندان اوربلیان به کلی تغییر کرد و وارد مرحله نوینی شد.(۲۱)
بعدها، املاک و اراضی آن شاخه از خاندان اوربلیان که تحت رهبری الیکوم قرار داشت به فرزندش لیپاریت(۲۲) رسید که روابط نزدیکی باحکومت گرجستان داشت. لیپاریت اراضی پدرش را توسعه داد و به زمینهایی در نواحی مختلف ارمنستان همچون وایوتس دزور(۲۳)، گقارگونیک(۲۴) وکوتایک(۲۵) دست یافت.
او همچنین قسمتهایی از اراضی واقع در کرانه رودخانه آرپا را به اقامتگاه خویش اختصاص داد و در آنجا، عمارتی ساخت. سپس، با تنها دختر ارشد یکی از خاندانهای محلی این ناحیه ازدواج کرد وبه منزله وارث این خاندان در زمره نجیبزادگان ارمنستان قرار گرفت. سرانجام، در مقام ارشد خاندان ارمنی اوربلیان و یکی از فئودالهای قدرتمند ارمنستان اعلام موجودیت کرد اما در عین حال تبعیت خود از زاکاریانها را حفظ کرد.(۲۶)
بر اساس نوشتههای استپانوس اوربلیان(۲۷)، مورخ نامی ارمنی، که درباره خاندان اوربلیان و ناحیه سیونیک اطلاعات جامعی در متن تاریخی خویش برجای گذارده است، حکومت پادشاهی گرجستان دربدو امر از واگذاری اماکن نظامی به لیپاریت خودداری کرد. لیکن، وی پس از ابراز حسننیت و جلب اعتماد پادشاه اجازه مالکیت قلعه نظامی هرشتاگابرت(۲۸) را از پادشاه گرجستان کسب کرد.
هرشتاگابرت، یکی از مهمترین استحکامات دفاعی ارمنستان در دوران حملات سلجوقیان بود و مدتی نیز به تصرف آنها در آمد. پس از اینکه این قلعه در اختیار لیپاریت اوربلیان قرار گرفت روستایی(۲۹) را که در دامنههای ارتفاعات منتهی به این استحکامات واقع شده بود بازسازی کرد و در آن، عمارت با شکوهی ساخت که تا مدتها اقامتگاه تابستانی بزرگان اوربلیان محسوب میشد. لیپاریت همچنین، بانی ساخت شماری از اماکن مذهبی نوین در سیونیک بوده است.
اقدامات لیپاریت در بازسازی بناها و اماکن مذهبی سبب شد تا حاکمان زاکاریان مالکیت دیگرقلعهها و استحکامات نظامی ناحیه سیونیک را نیز به وی واگذار کنند. این بخشندگی و لطف از سوی خاندان زاکاریان سبب تقویت هرچه بیشتر رکن نظامی دودمان اوربلیان وهمزمان افزایش قدرت سیاسی آنان شد.(۳۰)
حضور فئودالهای اوربلیان در سیونیک و سپس، مناطق همجوار آن، که از نواحی مملو از فرهنگ و تمدن دیرینه قوم آرمن محسوب میشدند، از آنان مردمانی با درایت و فرهیخته ساخت و این خاندان به زودی دریافتند که قادرند اندیشه متین وتفکر سیاسی را با جنگاوری ذاتی خود درهم آمیزند و به توان مضاعفی در جهت توسعه قدرت مطلق دست یابند. بزرگان خاندان اوربلیان در سایه الطاف حاکمان زاکاریان از منابع طبیعی سرزمین سیونیک به درستی بهرهبرداری کردند و پس از توسعه قلمرو خویش و کسب مالکیت نواحی هم مرز با این منطقه به یکی از وسیعترین و قدرتمندترین فئودالنشینهای ارمنستان تبدیل شدند.(۳۱)
سیونیک، سرزمین دژ ها و دیرها
در فاصلـه سدههـای دهـم تا چهاردهـم میلادی منطقه کوهستانی حـدفاصل دریاچـه سوان و سرچشمههای رودخانه آراکس(۳۲) در ارمنستان سیونیک نام داشت. این سرزمین از شمال شرقی با نواحی واقع در غرب گنجه هممرز بود و از مغرب به دشتهای ارمنستان در ساحل چپ رودخانه آراکس و اراضی نخجوان منتهی میشد. در همسایگی شرقی سیونیک، نیز منطقه آرتساخ(۳۳) قرار داشت و رودخانه هاکار(۳۴)، که همچون شمشیری برنده ارتفاعات ناهموارآنجا را از ناحیه کوهستانی جدا میکرد، خط مرزی بین دشتهای هموار و بلندیهای آرتساخ را تشکیل میداد.(۳۵)
سیونیک طبیعت منحصر به فردی دارد. سرزمینی صخرهای است که رشته کوههای به هم پیوستهاش در جای جای آن خودنمایی میکنند و سرچشمه رودخانههای پر آبی هستند که به سوی درههای عمیق و سختگذر جاری میشوند و منابع مورد نیاز آبی ساکنان آن را تأمین میکنند.
ارتفاعات صخرهای سیونیک، که به ساکنان این ناحیه امکان دفاع طبیعی بخشیده است، این مناطق را به یکی از پناهگاههای امن ملت ارمنی در طی تاریخ پرفراز و فرود خود بدل کرد.
بر مبنای روایات ملی، سیونیک زیستگاه یکی ازاعقاب هایک، جد بزرگ ارمنیان، بوده است. درباره رویدادهـای دوران حـیات این فـرد، که در روایات نامـش گقـام(۳۶) ذکر شـده است، اطلاعـات چندانی موجود نیست. لیکن، به نظر میرسد که او توانسته پس از غلبه بر بومیان سیونیک مالکیت خود بر اراضی این سرزمین را توسعه دهد و آن را برای فرزند ارشدش، سیساک(۳۷)، به ارث گذارد. این روایات درباره اتحاد اقوام گوناگون این ناحیه با سیساک نیز سخن گفتهاند که در این میان به یمن کاوشهای باستانشناسی ردپای تمدن اورارتو نیز ظاهر میشود اما به نظر میرسد پس از زوال تمدن اورارتو تنها ساکنان این ناحیه، که نشانی از آنها وجود داشته است، همان اعقاب هایک بودهاند که به قوم سیساکان(۳۸) شهرت داشتند و تا پیش از حضور خاندان اوربلیان درسیونیک ساکن بودند.(۳۹)
اگرچه این روایات وجود قوم آرمن در سیونیک را درهزارههای پیش از میلاد تأیید میکنند لیکن عدهای از محققان پس از پژوهشهایی که به منظور شناخت ریشههای قومی مردمان ساکن در این ناحیه انجام شد، به این نتیجه رسیدهاند که به طور یقین قوم سیساکان در گذر زمان و متأثر از رویدادهای تاریخی با قومیتهای غالبی که در این منطقه حضور داشتهاند آمیخته شدهاند.
سیونیک در دوران باستان و همزمان با تشکیل حکومت یرواندونی در خاک ارمنستان در قلمرو این پادشاهی قرار گرفت. سپس، در عصر پادشاهان هخامنشی تحت ساختار و تقسیمات کشوری آنان در آمد و هجدهمین ساتراپ این پادشاهی را تشکیل داد. سپس، همزمان با لشکرکشی اسکندر مقدونی به مشرق زمین و استقلال ارمنستان تحت لوای پادشاهی آرتاشسیان قرار گرفت.(۴۰) سرزمین سیونیک در روایات مذهبی ارمنیان نیز جایگاه خاصی دارد و نقل است که یکی از حواریون مسیح به نام بارتوقیمئوس مقدس(۴۱) زمانی در میان مردمان این ناحیه زندگی میکرده است. همچنین، گفته میشود نخستین ارمنیانی که به مسیحیت گرویدهاند اهالی سیونیک بودهاند.(۴۲)
بر اساس متون جغرافیایی ارمنی اوایل سده چهارم میلادی، که به شهری به نام شاقات(۴۳) در سیونیک اشاره شده است، میتوان دریافت که ساکنان این سرزمین به دستاوردهای تمدنی بزرگی نیز رسیده بودهاندو ظاهراً، شهر شاقات تنها شهر امیران سیساکان بوده است.
خاندان سیساکان، که از زمان حکومت آرشاگونی در ارمنستان به مقام امارت رسیده و کرسی نخست مشاوره را نیز در جوار پادشاه به خود اختصاص داده بودند، این شهر را به منزله پایگاه سیاسی و نیز نظامی خویش بنا کردند. آنان، که از ارکان مهم ارتش آرشاگونی به حساب میآمدند و بیشترین تعداد سوارهنظام این پادشاهی را تشکیل میدادند، به مکانی برای تمرکز نیروی نظامی مجهز خود احتیاج داشتند. از اینرو، شهر شاقات مرکز جنگجویان سیساکان تعیین شده بود.(۴۴)
در سال ۳۸۷م، ارمنستان کبیر بر اساس توافقنامهای میان رومیان و ساسانیان تقسیم شد که مطابق آن سیونیک در حوزه فرمانروایی ساسانیان قرار گرفت. این ناحیه از آن پس تا سال ۵۷۱ م به منزله یکی از مناطق مرزبانی ساسانی درحوزه تقسیمات کشوری این پادشاهی بود و از بین ایشخانهای ارمنی فردی از سوی حکومت مرکزی ساسانیان در مقام مرزبان سیونیک منصوب میشد.(۴۵)
سیونیک تا سده هفتم میلادی از استانهای ارمنستان کبیر باقی ماند اما در آستانه این سده، همزمان با تغییرات جغرافیایی و مرزی، افزون بر اهمیت نظامی و سیاسی از اهمیت مذهبی نیز برخوردار شد و در مرتبت اسقفنشین این منطقه مرکزیت مذهبی خود را تا اواخر سده دهم میلادی حفظ کرد.
تاریخ سیونیک در۹۸۷م وارد مرحله نوینی شد.(۴۶) امیر وقت سیونیک، که سمبات (۹۸۷ـ ۹۹۸م) نام داشت، به آن چنان قدرت سیاسی و نظامیای دست یافت که خود را حاکم این منطقه معرفی کرد و با اطمینان کامل لقب پادشاه را بر خود نهاد. در این زمان، هنوز مرکز سیاسی و مذهبی سیونیک شهر شاقات بود. لیکن، با ساخت و توسعه شهر کاپان(۴۷)، که گنجایش جمعیت بیشتر و امکانات رفاهی بهتری داشت، مرکزیت سیاسی سیونیک به آنجا انتقال یافت.
در شمـال کـاپان، دره عـمیقی قرار داشت که در بستر آن رودخانهای جاری بود و دامنههای منتهی به این دره، که به ارتفاعات صخرهای متصل میشدند شیب زیادی داشتند به گونهای که صعود از آنها حتی برای ساکنان محلی، که به این منطقه آشنایی داشتند، سخت و دشوار بود. در بالاترین نقطه کوهها، صخرههایی به چشم میخورد که به مانند حلقههای زنجیر به هم پیوسته بودند و تا جـنوب شهر امتـداد داشتند. این پوشش صخرهای به شکل حـصاری مانع از دسترسی بیگانگان به محوطه درونی شهر میشد.(۴۸)
بر فراز ارتفاعات سیونیک دو قلعه قدیمی و مستحکم باغابرت(۴۹) و باغاکو(۵۰) قرار داشتند که سالهای متوالی نقش مهمی در حفاظت مردمان سیونیک در برابر مهاجمان خارجی ایفا کرده بودهاند.(۵۱)
سمبات در کنار تقویت ارکان نظامی و سیاسی پادشاهی خویش در سیونیک به مذهب نیز اهمیت میداد. از اینرو، دستور بازسازی و نوسازی بخشهایی از ساختمان دیر واهاناوانک(۵۲) را، که در چند کیلومتری شهر کاپان قرار داشت، صادر کرد. بر اساس روایات مذهبی این دیر از نخستین کلیساهای ارمنستان پس از ترویج دیانت مسیح در این سرزمین بوده است. لیکن، اولین سند تاریخیای که به این دیر اشاره دارد به سده پنجم میلادی باز میگردد. ساختمان این دیر، که در دوران پادشاهی سیونیک تکمیل شد، مکتبخانهای را نیز در محوطه خود جای داده بود.
در این دیر، چند آرامگاه و سنگ یادبود متعلق به خاندان پادشاهی سیونیک و وابستگان درباری آنان کشف شده که نشاندهنده موقعیت مهم مذهبی آن در دوران حکمرانی پادشاهان سیونیک است. به یقین، نزدیکی این دیر به پایتخت سیاسی پادشاهان سیونیک در رشد اهمیت مذهبی آن تأثیرگذار بوده است.(۵۳)
سدهای طبیعی و مجموعه سازههای دفاعی سیونیک، که حاصل دست و اندیشه مردمان آنجا بودهاند، تا پایان سده دوازدهم میلادی از این سرزمین محافظت کردهاند اما سرانجام طلسم تسخیر ناپذیر بودن سیونیک شکست و حکومت پادشاهیای که سمبات در این سرزمین بنا نهاده بود پس از دو سده رو به زوال نهاد چرا که سلجوقیان پس ازتهاجمات مکرر سرانجام موفق به پایان دادن ایستادگی مستحکمترین دژ این سرزمین، یعنی قلعه باغابرت شدند و کارگزاران پادشاهی سیونیک، که دیگر رمقی برای مبارزه نداشتند، شکست را پذیرفتند.
پس از فتوحات سلجوقیان محدوده جغرافیایی و مرزبندیهای سیونیک کاملاً دگرگون شد. زمینهای ساحلی دریاچه سوان به طور کلی در اختیار خاندان باگراتونی قرار گرفت و بخشهای دیگری از آن به تصرف قوای تازهوارد اعراب در آمد و به اراضی نخجوان متصل شد. این تقسیمات تا زمانی که خاندان اوربلیان مالکیت این ناحیه را به دست آوردند به همین شکل باقی ماند.
خاندان اوربلیان با مالکیت بر سرزمین سیونیک اراضیای را به دست آوردند که ۴۳ قلعه نظامی و ۴۸ دیر و کلیسا را در محدوده خود جای داده بود. وجود قلعهها و استحکامات نظامی و دیرها ومجموعههای کلیسایی و آموزشیای که شمار زیادی از آنها در دوران امارت اوربلیانها ساخته و یا نوسازی شدهاند این منطقه را به یکی از مراکز مهم میراث معماری ارمنی بدل کرده است. افزون بر قلعهها و دژهای نظامی نکته قابل تأمل در معماری این منطقه دیرها و کلیساهایی است که شیوه به کار رفته در ساخت آنها از این جهت که امکان تبدیل به پناهگاه و مراکز دفاعی در شرایط جنگی را فراهم میکرده، سازه آنها را بیهمتا کرده است.تبدیل اماکن مذهبی به دژ و استحکامات نظامی از ابداعات بینظیر معماران ارمنی است که منطقه سیونیک نمونههای برجستهای از آنها را در خود حفظ کرده است.(۵۴)
بناهای سیونیک اعم از دژها و کلیساها، از مهمترین سازههایی هستند که در کنار ویژگیهای فرهنگی و مذهبی در نقش نظامی و دفاعی نیز ظاهر شدهاند. این بناها با تاریخ سیونیک و رویدادهای آن گره خوردهاند و محل روایت وقایع گوناگون این سرزمین هستند.
پیـشتر به قلعـه باغابـرت واقع بر فراز ارتفاعات سیونیـک اشاره شد. این قلعـه، که تا اواخـر سدههای دوازدهم میلادی پابرجا بوده، نقش مهمی در دفاع و صیانت از این سرزمین، ثروتهای اندوخته و دستاوردهای فرهنگی مردمان سیونیک ایفا کرده است.
وجه تسمیه این قلعه یکی از مباحث پر اختلاف بین مورخان ارمنی است. اغلب آنان با تکیه بر معتبرترین سند تاریخی این ناحیه، یعنی تاریخ سیونیک، اظهار میدارند که نام این قلعه برگرفته از محل ساخت آن بوده است. ظاهراً محل احداث این قلعه در دوران پادشاهان سیونیک باغاتس(۵۵) و یا باغک(۵۶) نام داشته است.(۵۷)
زمان ساخت این بنا نا معلوم است لیکن به احتمال زیاد در دوران حکمرانی سمبات، پادشاه سیونیک، یعنی اواخر سده دهم میلادی، مهمترین مرکز دفاعی و نظامی این پادشاهی بوده چراکه در بسیاری از متون تاریخی این دوره به وجود این قلعه و حوادثی که در آن رخ دادهاند بارها اشاره شده است.(۵۸)
قلعـه باغابرت در ارتفاعـات صخـرهای بر روی لبهای مثلـث شکل قـرار داشت. ایـن شکل قرارگیری بنا سبب شده بود که ساختمان قلعه با حصار طبیعیای از صخرهها در سه جهت احاطه شود و نفوذ آسان را به داخل آن برای افراد نا آشنا و نیروهای متخاصم دشوار سازد.
بخشهایی از دیوارها و برجهای دیدهبانی در لابهلای صخرهها مخفی شده بودند به گونهای که به آسانی قابل رؤیت نبود. در برخی جاها نیز صخرهها در نقش دیوار ظاهر میشدند و مجهز به دریچههای کوچک طبیعی یا ساخته دست انسان بودند که افزون بر منافذی جهت تهویه هوا برای دیدهبانی نیز استفاده میشدند.
در داخل قلعه، راهروهایی به منظور رفت و آمدساکنان آن وجود داشت ودر گوشه و کناراین راهروها و صخرههای واقع در فضای داخلی دژ، مخفیگاههایی برای پناهجویان در نظر گرفته شده بود.
از آنجایی که سازندگان باغابرت تمام تمهیدات و امکانات موجود در ساخت و ساز را به منظور نفوذناپذیر بودن آن به کار بسته بودند این قلعه برای ورود و خروج ساکنان آن فقط یک دروازه داشت که در قسمت جنوب غربی قرار گرفته بود، یعنی تنها جایی که ورود به داخل قلعه پس از صعود از شیب تندی از طریق دروازه آن امکانپذیر میشد. دسترسی ازجهتهای دیگر به این قلعه به سبب وجود صخرههای به هم پیوسته،درختان انبوه و البته پرتگاهی عمیق مساوی با مرگ بود. قلعه دو برج دیدهبانی نیز داشت و وظیفه اصلی سربازان مستقر درآنجا حراست از یگانه دروازه این دژ از دو سمت آن بود.
دژ باغابـرت در طی سـدههای دهـم و یازدهـم میلادی و همزمان با حملات سلجوقـیان اهمیت بیشتری یافت و مدتهای طولانی به پناهگاه شمار زیادی از ساکنان این منطقـه بدل شد. این دژ افزون بر اینکه حافظ جان اهالـی سیونیـک بود بیش از ده هزار نسخـه خطی را نیز ـ که حاوی اطلاعات تاریخی، جغرافیایی، هنری و شماری از متون مذهبی کلیسای سنتی ارمنستان بودند ـ تا دیرگاهان درمحفظههای سنگی خود نگهداری کرد.(۶۰)
در کوهپایههای شمالی، محلی که قلعه باغابرت در آنجا قرار داشت، دو جاده بود که یکی از آنها پس از عبور از چند شهر به نخجوان میرسید و دیگری، به روستای تاتو(۶۱) منتهی میشد. این روستا، که از سده چهارم میلادی مرکز اقامت راهبان کلیسای سنتی ارمنستان بوده است، در ارتفاعات واقع در جنوب یکی از کانونهای مذهبی مهم ناحیه سیونیک، یعنی دیر تاتو، واقع شده بود.
بر اساس روایات مذهبـی این دیر توسط یکی از شاگردان تادئـوس مقـدس(۶۲) بنا شده است و تا سده هشتم میلادی ساختمانی در ابعاد کوچک بوده که نمایی ساده و بیآلایش داشته است.لیکن، از اواخر سده هشتم میلادی به همت مقامات روحانی کلیسای سنتی ارمنستان بر زیر بنای آن افزوده و به منزله اسقفنشین سرزمین سیونیک به محل اقامت و خدمت روحانیان ارشد این کلیسا تبدیل شد. بعدها، طی تصمیمات شورایی با انتقال برخی اشیا و تعلقات شخصی شماری از قدیسان کلیسای سنتی ارمنستان به ساختمانی که به منظور نگهداری از آنها در دیر تاتو ایجاد شده بود موافقت شد.(۶۳)
دیر تاتـو در فاصله سدههای نهـم تا دهـم میلادی رشد کرد و در طی این سدهها فقط در مرتبت پایگاه مذهبـی خدمت نمیکرد بلکه به لحاظ فرهنـگی نیز مهم شمرده میشد. مدرسه کتابت واقع در روستای تاتو و مجـموعه نسخههای خطی موجود در آن، که مشتمل بر بیش از ده هزار نسخه و متن بودند، مهمترین عوامل گسترش جایگاه و فعالیتهای فرهنگی دیر تاتو محسوب میشدند. پس از مدتی، ماتنادارانی(۶۴) برای حفاظت از نسخهها و متون خطی ایجاد شد که تا پیش از حملات سلجوقیان مجموعهای از کاملترین و غنیترین مجموعههای نسخ خطی ارمنی را در خود جای داده بود.(۶۵)
دیر تاتو در جریان حوادث روزگار و حملات متوالی لشگریان سلجوقی و پس از زوال پادشاهی سیونیک تخریب شد و مرکزیت مذهبی خود را از دست داد. اما این وضعیت اسفناک پایدار نماند چراکه از سده سیزدهم میلادی خاندان اوربلیان وظیفه حفاظت از میراث چندین صد ساله این سرزمین را به خوبی به انجام رساندند.
امیرنشین اوربلیان، ظهور و سقوط
از میانههای سده سیزدهم میلادی فئودالنشین اوربلیان، که در اوج قدرت خود قرار داشت، دچار نوعی تلاطم سیاسی شد. مسئله بر سر کسب قدرت مطلق، خارج از حاکمیت خاندان زاکاریان وحتی حامیان مقتدر آنها، یعنی پادشاهی گرجستان بود. در این زمان، اتفاقاتی در قفقاز رخ داد که به تأمین منافع بزرگان خاندان اوربلیان کمک کرد. ماجرا از این قرار بود که سرحدات ارمنستان با ورود قوم مهاجم دیگری، یعنی مغولان، مواجه شد. نیروهای متحد خاندان زاکاریان و پادشاهی گرجستان مشغول نبرد در برابر لشگریان این قوم تازهوارد به آسیای صغیر بودند. این جنگها میتوانست فرصت مناسبی در اختیار سمبات، ارشد با درایت اوربلیان، قرار دهد تا فئودالنشین تحت ریاست خویش را به سوی کسب قدرت مطلق سوق دهد. جالب اینکه رقیب جدی سمبات در این عرصه نه حاکمان زاکاریان بلکه حکومت پادشاهی گرجستان بود که قصد داشت به هر قیمتی فئودالنشین اوربلیان و اراضی تحت اختیار آن را وابسته به دربار خود نگه دارد.
اگرچه سمبات سیاستمداری با ذکاوت بود، پایبندی بیش از حد وی به آداب وتعصبات خاندانی به تحقق اهدافش بیشتر کمک کرد. او در حفظ مواضع خود استوار ماند و تصمیم گرفت به هر طریق ممکن میراث مادی و معنوی اجدادش را درناحیه سیونیک و سرزمینهای همجوار آن در حیطه قدرت و مالکیت خاندانش نگه دارد و برای فئودالنشین اوربلیان اعتبار سیاسی به دست آورد اما مقابله با پادشاهی گرجستان و حامیان وی، یعنی حاکمان زاکاریان، کار بسیارسختی بود و اگرچه سمبات جنگجویان اوربلیان را، که به رشادت شهره بودند، در اختیار داشت به لحاظ تسلیحات و تجهیزات جنگی در برابر ارتش متحد و منظم زاکاریان و گرجیها با کاستیهای فراوانی مواجه بود. او میدانست در چنین وضعیتی ورود به جنگ به نابودی کامل فئودالنشین اوربلیان ختم خواهد شد. بنابراین، از تفکر سیاسی ذاتی خویش بهره برد و به همراه چند تن از نزدیکانش به سوی اقامتگاه خاقان وقت مغول، منگوقاآن(۱۲۵۱ـ ۱۲۵۹م)، در شهر قراقورم رهسپار شد. سمبات، که قصد داشت تا از نیروی نظامی مغولان درآسیای صغیر به نفع خود و خاندانش استفاده کند، در دیداری که با منگوقاآن داشت قول داد که در مقابل مساعدت وی و لشگریانش پس از بیرون راندن نیروهای متحد زاکاریان و گرجیان از سیونیک و تصاحب قدرت سیاسی در این ناحیه مطیع و فرمانبردارخاقان مغول باقی خواهد ماند.
پیشنهاد سمبات پذیرفته شد ومنگوقاآن لشگری تحت فرماندهی وی به سوی سیونیک ارسال کرد. مدتی بعد، سمبات موفق شد پس از چندین نبرد اراضی خاندان اوربلیان در سیونیک را از تابعیت سیاسی زاکاریان و حکومت گرجستان خارج کند و تحت اختیار خویش درآورد. موفقیت نظامی سمبات در این سرزمینها پیام مهمی برای خاندانش داشت، اینکه تغییر و تحولات جدیدی درساختار سیاسی قدرتهای حاکم در ارمنستان درحال وقوع بود و به زودی آنها خواهند توانست حاکمان زاکاریان و حامیان آنان یعنی پادشاهی گرجستان را از صحنه قدرتنمایی مناطق تحت نفوذ آنان در ارمنستان دور کنند و خود به قدرت مطلق سیونیک و سرزمینهای همجوار آن تبدیل شوند.
سمبات، پس از آنکه با پشتیبانی نیروهای مغول توانست اراضیای را که در تابعیت اشراف زاکاریان بود به اختیار و مالکیت تام خود درآورد کمی نگران شد چرا که مسلماًحاکمان خشمگین زاکاریان به راحتی از اختیارات سیاسی خویش در سیونیک عقبنشینی نمیکردند اما اقبال سمبات بلند بود چراکه در این زمان، جایگاه سیاسی خاندان زاکاریان دچار سستی شد و مرگ حاکم وقت زاکاریان نیز به وضعیت نامتعادل سیاسی حاکمیت آنان در ارمنستان دامن زد. این امر فرصت مناسبی برای سمبات فراهم کرد تا به بلندپروازیهای خود در مسیر تصاحب جایگاه فعلی سیاسی و نظامی حاکمان زاکاریان در ارمنستان جامه عمل پوشاند.
در آن زمان، تنها رقیب وی برای رسیدن به این مقصود بیوه حاکم پیشین زاکاریان بود که قصد داشت با بهرهگیری از حمایت خانواده خویش، که یکی از مشهورترین خاندانهای محلی سیونیک بودند، قدرت و موقعیت سیاسی حکومت زاکاریان را ازآن خود و خاندان پدریاش بکند. او حتی برای رسیدن به این مقصود طی یک اقدام سنجیده موفق به جلب نظر داویت(۶۶)، پادشاه وقت گرجستان، شد و با وی ازدواج کرد. لیکن، از آنجایی که نمیتوانست یگانه دختر خود از همسر قبلیاش را به دربار گرجستان ببرد او را در سیونیک به جای خویش گمارد وقیمومیت وی را به همراه اداره سکونتگاه و املاک و اراضی خاندان زاکاریان به رسم امانت به سمبات، که معتمدترین فرد این ناحیه بود، سپرد. اکنون، سمبات یک قدم به هدف خویش نزدیک شده بود.لیکن، طی مسیر قدرت آنچنان هم که او گمان میکرد آسان نبود چرا که منطقه قفقازهمزمان با ضعف خاندان زاکاریان و پادشاهی گرجستان با تغییراتی در قدرتهای حاضر در عرصه سیاسی این منطقه مواجه شد.(۶۷)
در پی این تغییرات سرزمین گرجستان شاهد ظهور فئودالنشین جدیدی به رهبری سادون آرتزرونی(۶۸) بود که پس از جلب اعتماد دربار گرجستان توانسته بود مقام بالایی در ساختار دیوانی این کشور کسب کند. این فئودال نوظهور، که جنگاور بینظیری نیز بود، با یک ترفند سیاسی موفق به حفظ بخشی از مواضع ایلخانان در حوزه قفقاز شد و نظر مساعد شمسالدین محمد جوینی، وزیر وقت ایلخانان، را نیز همراه خود ساخت و در مقام رقیب پرتوانی در برابر سمبات اوربلیان قرار گرفت.(۶۹)
از همان ابتدا، مسلم بود که رقابت این دو فئودال مقتدر قفقاز به نفع قوم تازهوارد این ناحیه، یعنی مغولان، تمام خواهد شد چرا که آنان بر مبنای خط مشی سیاسی خود قصد تفرقهافکنی و ایجاد اختلاف میان قدرتهای بزرگ این منطقه را داشتند تا از این طریق امکان تسخیر سرزمینهای واقع در محدوده قفقاز برای آنان سهلتر و سریعتر فراهم شود. حال، با تبدیل شدن بخشهای مهمی از این منطقه به عرصه رقابت و کارزار سمبات اوربلیان و سادون آرتزرونی، این مقصود مغولان خودبهخود و بدون اینکه اقدام خاصی از سوی آنان صورت گیرد تأمین شده بود.
این دو رقیب در آیندهای نه چندان دور و درست در زمانی که گمان میکردند به نیات خود دست یافتهاند با آماج حملات جدید مغولان و شکلگیری قدرت بزرگی تحت لوای آنان در منطقه آسیا مواجه شدند که به حقیقت پیوستن رؤیاهایشان را دور از ذهن و حتی، برای یکی از آنان یعنی سادون آرتزرونی کاملاً ناممکن ساخت.(۷۰)
در فاصله سالهای ۱۲۵۲ـ۱۲۵۷م، لشگریان منگوقاآن پس از عبور از سرزمین چین و ایران وارد قفقاز شدند. کشتار وسیعی که از تهاجمات مغولان در نواحی مختلف ارمنستان در منابع گوناگون از آن یاد شده دوران سخت و دشواری برای ساکنان آن به همراه داشته و در نهایت، نیز منجر به خیزش اهالی سیونیک شده است اما سرانجام مقاومتهای مردمی در برابر یورشهای مکرر مغولان شکست خورد و ارمنستان در کنار دیگر سرزمینهای حوزه قفقاز در تابعیت هلاکو(۶۱۵ـ۶۶۳ ق / ۱۲۱۸ـ ۱۲۶۵م )و حکومت تازهتأسیس ایلخانان قرار گرفت.
سیاست ایلخانان در قبال سرزمین ارمنستان تغییر چندانی در روابط فئودالی و خاندانهای تحت حکومت این نظام ایجاد نکرد و اگرچه این سرزمین توسط حاکمی وابسته به ساختار سیاسی مرکزی ایلخانان، اداره میشد فئودالهای ارمنی میتوانستند در اراضی تحت مالکیت خویش به صورت نیمه مختار عمل کنند. البته، بایستی مالیاتهای سنگینی که از سوی حاکم ایلخانان تعیین شده بود را به موقع به آنان پرداخت میکردند و همچنین، در مواقع جنگی نیروی نظامی در اختیار ارتش وی قرار میدادند. در واقع، حاکمان ایلخان قصد داشتند با اعمال چنین سیاستی در اداره سرزمینهای قفقاز به نوعی تعادل قدرتهای محلی را حفظ کنند تا از این طریق مانع افزایش توان نظامی و سیاسی آنان شوند.
به همین سبب، زمانی که سادون آرتزرونی به نیروی سیاسی فزایندهای در گرجستان و حتی، درقلمرو حامیان خود، یعنی خاندان زاکاریان، رسید و در چند قدمی آمال و آرزوهای خود قرار گرفت، کارگزاران حکومت ایلخانان طی یک عکسالعمل سیاسی به موقع با جایگزین کردن خاندان اوربلیان به رهبری سمبات در نواحی تحت مالکیت فئودالهای زاکاریان، هم خاندانی فرمانبردار خود را در این مناطق ابقا کردند و هم با کاهش اختیارات سادون در گرجستان وی را برای همیشه از صحنه قدرت و رقابت های سیاسی کنار زدند.(۷۱)
به این ترتیب، سمبات اوربلیان نسبت به رقیب خود از اقبال بیشتری برخوردار بود و نه تنها در رأس اداره ناحیه سیونیک باقی ماند بلکه به یمن ترفندهای سیاسی و توانایی نظامی خویش توانست از تابعیت خاندان زاکاریان و پادشاهی گرجستان خارج شود و محدوده قلمرو تحت فرمانش را تا شهر ایروان گسترش دهد.
به زودی، بر اقتدار سمبات افزوده شد و او عنوان فئودالنشین اوربلیان را به امیرنشین تغییر داد. سپس، لقب ایشخان ایشخاناتس(۷۲) را بر خود نهاد و تا ۱۲۷۳م، بر سیونیک حکم راند.(۷۳)
استپانوس اوربلیان در متن تاریخ سیونیک درباره رویدادهای پس از مرگ سمبات روایتهایی دارد. او ابتدا درباره چگونگی مرگ سمبات، که در سال ۱۲۷۳م در شهر تبریز اتفاق افتاده، سخن میگوید و سپس، شرح میدهد که چگونه کالبد بیجان وی را به سختی به ارمنستان و مجموعه مذهبی دیر نوراوانک(۷۴) انتقال دادند و در جایی واقع درمحوطه این دیر، به خاک سپردند.(۷۵) محققان بر این باورند که بعدها جانشینان سمبات، شاید به این دلیل موجه که دیر نوراوانک مدفن بنیانگذار امیرنشین خاندان اوربلیان بوده است، اقدام به توسعه ساختمان آن کرده و بر شکوه و عظمت این مجموعه مذهبی افزودهاند.
مجموعه کلیسایی نوراوانک به یقین با شکوهترین سازه مذهبی دوران حکومت اوربلیانها در سیونیک است. این مجموعه مذهبی، که متشکل از ساختمان چند کلیسا و مقبره ایشخانهای اوربلیان است، در فاصله سالهای ۱۲۱۶ـ ۱۲۷۵م ساخته و تکمیل شده و در وایوتسدزور، که یکی از مهمترین زیستگاههای خاندان اوربلیان بوده است، به رغم آسیبهای فراوانی که از جنگها و رویدادهای ناخوشایند متحمل شده،کماکان پابرجاست و در زمره میراث تمدن و فرهنگ خاندان اوربلیان خودنمایی میکند.
اطلاعات و آگاهیهای باستانشناسان تا پیش از پیدا شدن بقایای کلیسای قدیمیای که زمانی در مکان فعلی مجموعه کلیسایی نوراوانک وجود داشته است به نوشتههای استپانوس اوربلیان درتاریخ سیونیک محدود میشد.(۷۶) او در این کتاب درباره چگونگی ساخت دیر نوراوانک نقل کرده که یک گروه از معماران ماهر سیونیک، ساختمان کلیسایی با عنوان سورپ استپانوس(۷۷) را، که مزین به مجموعه بینظیری از سنگنگارههاست، طی مدت هشت سال به پایان رساندهاند و اگرچه استپانوس سنگ بنای نخستین کلیسای مجموعه نوراوانک را به سال درگذشت سمبات، یعنی ۱۲۱۶م، نسبت داده است(۷۸) کاوشهای باستانشناختیای که در اواخر سده بیستم میـلادی در محوطـه این مجموعـه مذهبی صـورت گـرفت منجـر به کشـف بقـایـای کلیسای قدیمـی دیگری مشهـور به سورپ کاراپت(۷۹) شد. بر مبنای این کشفیات شماری از باستـانشناسان بـه این باور رسیدنـد کـه این کلیسا در گذشتـه و در فاصله سدههای نهـم تا دهـم میلادی در مکان فعـلی دیر نـوراوانک وجـود داشتـه که بنـا به دلایـل نامعلومی تخریب شده است و بعدها، یعنی در اوایـل سـده سیـزدهـم مـیـلادی و در دوران امارت خانـدان اوربلیـان، ساختمان کلیـسای جـدیـدی با همـان نـام سـورپ کاراپـت درضلع شمالـی بقایای کلیسـای قـدیمی ساختـه شده است.(۸۰)
بیشتر روایات استپانوس اوربلیان درباره دیر نوراوانک به بنای کلیسایی به نام سورپ استپانوس در این مکان اختصاص دارند. او در جایی از نوشتههایش با یاد آوری نام یکی از روحانیان ارشد کلیسای سنتی ارمنستان به سفر وی به بیتالمقدس اشاره کرده و از خرید مشعلی منتسب به استپانوس مقدس توسط این مقام از یک سرباز صلیبی و سپس، اهدای آن به دیر تازهتأسیس نوراوانک سخن میگوید. ظاهراً، این مشعل تا زمان حیات راوی در کلیسای سورپ استپانوس دیر نوراوانک وجود داشته و برای تأمین روشنایی در طی مراسم مذهبی از آن استفاده میشده است.(۸۱) اگرچه استپانوس اوربلیان درباره چگونگی ساخت کلیسای سورپ کاراپت توضیحی نداده است لیـکن در جـایی از متـن خـویش، که به شـرح برگزاری مراسمی در مجموعه مذهبی نوراوانک در سال ۱۲۲۳م میپردازد، افزونبر نام کلیسای سورپ استپانوس از کلیسای سورپ کاراپت نیز نام برده است.(۸۲)
استپانـوس درجایی دیگر از متـن تاریـخ سیونیـک، که بـه دوران حـکومـت سمبات و اقدامـات وی مربوط میشود، نقل مـیکند که به فـرمان این ایشخـان نیایشگاهـی روبـهروی کلـیسای سـورپ استـپانـوس ساخـته شـد.(۸۳) حجـاریها و سنگنبشتههایی که از فرمانهای سمبات بر دیوارهای این نیایشگاه شکل گرفتهاند و در قسمتی، با سنگنگارهای ازصحنه نبرد سمبات با شیر تزیین شدهاند دلالت بر قدرت و عظمت این ایشخان خاندان اوربلیان دارند.
ازسنگنبشتههای موجود در محوطه دیر نوراوانک آشکار میشود که معماری با نام سیرانس(۸۴) وظیفه بنای نیایشگاه این دیر را برعهده داشته است. به نظر میرسد سیرانس پیشتر در سال ۱۲۷۰م مأمور بازسازی و ساخت نیایشگاهی در محوطه دیرآراتس(۸۵) واقع در همان ناحیه وایوتسدزور نیز بوده است چرا که در محوطه این دیر سنگنبشتهای یافت شده که از پایان بازسازی بنای آن سخن گفته و در یک جمله کوتاه، با عنوان «خداوند به سیرانس برکت بخشد» از وی به عنوان معمار دیر آراتس تشکر شده است. این دیر از مهمترین اماکن مذهبی سیونیک در سده سیزدهم میلادی بود و در دوران اوج شکوه و جلال امیر نشین اوربلیان، مکانی برای برگزاری مراسم و آداب کلیسایی و گذران روزهای گرم تابستانی روحانیان ارشد بوده است.
از چند سنگنبشته دیگر، که در محـوطه دیر نوراوانک وجـود دارند، آشـکار میشود که تکمیل ساختمان نیایشگاه در قالب کلیسای جدیدی با نام سورپ گریگور در سال ۱۲۷۵به فرمان جانشین و برادر سمبات،که تاراسائیچ (۱۲۷۳ـ ۱۲۹۰ م)(۸۶) نام داشت، تحقق پذیرفته و کالبد سمبات از مدفن پیشین خارج و در داخل این کلیسا، به خاک سپرده شده است. از این تاریخ به بعد، کلیسای سورپ گریگور آرامگاه ایشخانها و شماری از بزرگان خاندان اوربلیان بوده است.(۸۷)
این کلیسا و آرامگاه خانوادگی واقع در آن، که حاصل کار سیرانس است، افزون بر اینکه یکی از برجستهترین سازههای دوران امارت خاندان اوربلیان محسوب میشود به سبب سبک بدیع و بیبدیلی که سیرانس در مقام معمار ارشد در طی ساخت این بنا به کار برده، در زمره مهمترین میراث معماری ارمنی سده سیزدهم میلادی نیز قرار میگیرد. سنگنگارههای متنوع، پنجرههای صلیبی شکل و حجاریها گوناگون پیرامون آنها همه از ویژگیهایی هستند که سبکی نو از ذهنی خلاق و مبدع را به نمایش میگذارند.
سنگنگارههای موجود در مقبره خاندان اوربلیان، که از جزئیات بیهمتا و زیباییهای بصری این سازه هستند، قالب جدیدی از نقش پرندگان و چهره انسان را ارائه میکنند که با سبکهای پیشین بسیار متفاوت است. نکته جالب توجه درباره این حجاریها وجود حرف « و» بزرگ ارمنی به شکل «Ո» است که بنا بر باور پژوهشگران، سیـرانـس آن را بـر مبنـای رسـم فـرامـوش شده معمـاران روزگاران باستـان ارمنسـتان و یونان به منزله امضای کارهایش برگزیده است.
سیرانـس، در مقـام معماری دانا و حجـاری برجستـه، در جـای جـای بناهـایی که ساخت آنها را برعهده داشته است سنگنبشتههایی نیز برجـای گـذارده که با دقت و ریزبیـنی بخـشی از فـرمانهای ایشخـان تاراسائیـچ را منعـکس میکنند و افزونبر نمایش دست هنرمندانه خالق آن مدارک تاریخی با ارزشی هستند که گوشهای از حیات امیرنشین اوربلیان را آشکار میسازند.
از آنچه که در قسمتهایی از مجموعه نوشتـههـای این الـواح سنگی روایت شده و ایشخان تاراسائیچ به رسم تقدیر و سپاس از سیرانس املاک و ثروت فراوانی به وی و خانوادهاش ارزانی داشته است میتوان دریافت که معماران و هنرمندان ارمنی، درمحدوده قلمرو امیرنشین اوربلیان، در ردیف طبقه خواص قرار داشتند و ایشخانهای این خاندان برای آنان ارزش و منزلت بسیاری قائل بودهاند.
ارزشهای شخصیتی ایشخان تاراسائیچ فقط به بخشندگی وی ختم نمیشد. او ایشخان با درایت و سیاستمدار دانایی بود که در طی دوران امارت خویش درجهت آبادانی سرزمینهای تحت اختیارش دست به اقدامات متعددی زد. گسترش و ساخت بناهای جدید در محوطه دیر نوراوانک و چندین بنای مذهبی دیگر از معدود کارهایی است که وی به منظور افزایش شوکت و جلال امیرنشین اوربلیان انجام داده است. سیونیک و سرزمینهای همجوار آن در دوران حیات وی به اوج رفاه وشکوفایی اقتصادی رسید چراکه تاراسائیچ افزونبر مدیریت کارآمدی که در اداره داخلی و ساختار درونی امارت اوربلیان داشت با ذکاوت خاص خویش توانست به گسترش روابط سیاسی و تجاری با سرزمینهای همجوار و قدرتهای همسایه بپردازد. او در فاصله سالهای ۱۲۸۳ـ ۱۲۸۹م در نزاع میان ارغون(۸۸) (۶۸۳ ـ۶۹۰ق)و احمد تکودار(۸۹) (۶۸۱ ـ۶۸۳ ق) بر سر کسب قدرت در کنار ارغون قرار گرفت و به نفع وی جنگید.(۹۰)
در نهایت، نیز با جلب حسننیت و اعتماد ارغون از سوی ایلخانان در مقام حاکم وابسته به آنان مسئولیت اداره سرزمینهای ارمنستان و گرجستان را به عهده گرفت و با کسب این مقام، که پیشتر در انحصار فئودالهای قدرتمند گرجستان بود نه تنها توانست در جهت توسعه اقتدار امارت اوربلیان گامهای مثبتی بردارد بلکه سیاستهای وی در فزونی بخشیدن به قدرت سرزمین ارمنستان کبیر نیز مؤثر واقع شد.
تاراسائیچ به همراه نیروی نظامی خویش در بسیاری از نبردهای ایلخانان در خراسان و قفقاز شمالی شرکت مستمر داشت و پس از فتوحاتش در این نواحی از سوی ایلخانان مفتخر به دریافت مقام دیگری، این بار در ارتش شد و در رأس فرماندهی سپاه مشترک ارمنیان و گرجیان، قرار گرفت.(۹۱)
از مـهمترین اقدامات ایشخـان تاراسائیچ ایجـاد اسقفنشینی مستقـل در سـال ۱۲۸۶م در سیونیک بود. این اسقفنشین، که مقر آن گاه و بیگاه از دیر نوراوانک به تاتو تغییر میکرد، تا سده پانزدهم میلادی در مرتبت مقراسقف اعظم ارمنستان کبیر قرار داشت و تمام دیرها و کلیساهای این سرزمین تحت نظارت آن اداره میشدند.
تاراسائیچ با دختر یکی از ایشخانهای همجوار سرزمین سیونیک ازدواج کرده بود. ایشخانوهی(۹۲) میناخاتون، که بانویی با کمالات و هنرمند بود، همسرش را بی وقفه به بازسازی بناهای مذهبی قدیمی و همچنین، ساخت بناهای جدید و ایجاد مراکز آموزشی تشویق میکرد. تأثیرگذاری و اهمیت این بانو در تحول و ارتقای فرهنگی امیرنشین اوربلیان به حدی بوده است که به ثبت نامش در کنار اسامی ایشخانهای این خاندان منتج شده و از معدود همسران ایشخانهای اوربلیان است که شهرتش در گاهنگاری رویدادهای این امارت به چشم میخورد. مقام و منزلت و میراث فرهنگی بر جای مانده از وی به قدری است که حتی پس از مرگش، که هشت سال پس از تاراسائیچ اتفاق افتاد، برخلاف رسم معمول، او را در مقبره ایشخان های اوربلیان و در جوار همسرش و ایشخان سمبات به خاک سپردند. از جمله بناهایی که در زمان حیات و به فرمان وی بازسازی شدند میتوان به ساختمان دیر تساقاتس(۹۳) و استحکامات قلعه سمباتابرت(۹۴) اشاره کرد.
سمباتابرت از قلعههای برجای مانده از دوران پادشاهی سیونیک بود که در زمان ایشخان سمبات بارها در دفاع از مواضع خاندان اوربلیان نقش مهمی ایفا کرد.
این قلعـه، به سبـب موفقیـتهای جنـگیای که سمبات کسب کـرده بود، به افتخـار وی به سمباتابرت، یعنی دژ سمبات، شهـرت یافـت. در دوران امارت تاراسائیچ، همزمان با نوسـازی بخشهایی ازدیوارهای قلعه، که فروریخته بود، بر استحکامات و تعداد برجهای دیده بانی آن افزوده شد. این دژ بارها در نقش یکی از کانونهای نظامی و دفاعی خاندان اوربلیان حافظ سرزمین سیونیک و ساکنان آن در طی محاصرههای طولانی مدت لشگریان مهاجم بوده است.
اقدامات فرهنگی میناخاتون به آبادانی بناهای مذهبی و نظامی امیرنشین اوربلیان محدود نشد و او به توسعه آموزش نیز بها داد. دایر کردن مدرسه کتابت نوینی در محوطه دیر تاتو که بر اساس اصول و مبانی هنری خاص سده سیزدهم میلادی و مکتب وابسته به این دوره فعالیت میکرد افزون بر اینکه محل رشد کاتبان نامی بسیاری بود منتج به بازنویسی و تزیین هزاران نسخه خطی شد. ایشخانوهی میناخاتون همچنین همسرش را تشویق به حمایت از ساخت دانشسرای عالی گلادزور(۹۵) کرد. این دانشسرا که در متون ارمنی با عنوان دانشگاه از آن یاد میشود، با کمکهای مالی یکی از ایشخانهای محلی وایوتسدزور و در فاصله سالهای ۱۲۷۹ـ۱۲۸۱م و در محوطه دیر تاناهات(۹۶) ، ساخته شده است.
اگـرچـه دانشگاه گـلادزور در چارچوبهای دینی و مذهبی شکل گرفت افزون بر الهیات محل تدریس فلسفه، سیاست و هنر نیز بود و به زودی، به یکـی از کانونهای کتابـت و مکتب نوین نقاشی مینیاتور ارمنی در سـده سیزدهـم میـلادی تبدیل شـد. اهمیت و جـایگاه این دانشگاه در فـن کتابـت به حـدی بوده که در نسخههای خطی مخیتاریستها(۹۷) از آن با عنـوان مهمترین مرکـز کتابت ارمنـی در طـی سـالهـای ۱۲۸۳ـ ۱۲۸۴م نام برده شده است. بسیاری از کاتبـان، نقـاشان و معـماران دربار، ایشخانهای اوربلیان و حتی، مورخان نامی ای چون استپانوس اوربلیان از دانشآموختگان این دانشگاه بودهاند.
به این ترتیب، ایشخان تاراسائیچ و ایشخانوهی میناخاتون پس از گذر از مشکلات سیاسی و جنگهای متعدد آسایش و امنیت را برای سیونیک و ساکنانش به ارمغان آوردند و این سرزمین را به یکی از منابع پربار فرهنگ و تمدن ارمنی بدل کردند. استپانوس اوربلیان از تاراسائیچ با عنوان حاکمی یاد میکند که از سوی رعایایش ستایش میشود و نامش وحشت در دل دشمنان میافکند.(۹۸) لیکن، این دوران درخشان چندان پایدار نماند و ثبات قدرت امیرنشین اوربلیان، پس از تاراسائیچ، به یکباره از هم پاشید و وحدت ارضی امارت اوربلیان میان مدعیان قدرت تکه تکه شد.
حـدود دو دهــه بعـد از ایــن رخـدادها نـوه ارشـد تاراسائـیچ، کـه بورتـل(۹۹) نـام داشـت و ذکـاوت و دانایـی جـدش را به ارث برده بود، وارد عرصـه رقابـتهای سیاسـی خانـدان اوربلیـان شد. در شجرهنامه خاندان اوربلیـان نام وی در جایـگاه نوه ارشد تاراسائیچ ثبت شـده اسـت. نبود گاهنگاریهـای دقیق گمانهزنـی درباره دوران امـارت وی را با دشـواری همراه ساخته است. لیکن، بنا بر اسناد و مدارک و نیزچند سنگنبشته در محوطه بسیاری ازدیرها و کلیساهای سیونیک و نواحی همجوار میتوان حدس زد که بورتل در فاصله سالهای ۱۳۰۶ـ ۱۳۴۹م ایشخان مطلق امیر نشین اوربلیان بوده است.
بورتـل به نـزاعهای داخـلی خاتمه داد و با پیوند اراضـی چندپاره شده اجـدادش بار دیگر یکپارچـگی امیرنشیـن اوربلیان را به آن باز گـرداند. او در کنـارش برادری نیـز داشت که در دستیـابی وی به اریکه قدرت به او یاری رسانـد و حتـی، در راه این مقصود کشته شد.
از اسنـاد تاریخـی چنین مـیتوان دریافـت که سیونیـک در دوران امـارت بورتـل شکـوه و عظمت گذشته خویش را باز یافته است. بورتل با کمک درایت سیاسی خویش توانست به اختلافات بزرگان خاندانش پایان دهد. او نوعی توازن قدرت در امیرنشین اوربلیان ایجاد کرد که بر پایه آن میتوانست قدرت سیاسی و نظامی نجبای اوربلیان را محدود کند.
لیـکن، مشـکلات وی در داخـل قلمرو سیونیـک با محـدود کردن زیادهخواهی اشرافزادگان اوربلیان به پـایان نرسیـد چـرا کـه دیگـر ایـشخـانهای ارمنـی ساکـن در سیونیـک و سرزمینهای همجوار نیـز، کـه از زمـان جـدش آزادی عمـل و اختیار در محدوده اراضی و املاک خـویش به دسـت آورده بودند، داعیه قدرت داشتند و گاه و بیگاه از بورتل و خانـدان اوربلیان نافرمانی میکردند. بنابراین، قدم بعدی بورتـل به کارگیـری روشهایی برای سرکـوبی این مدعـیان جدید قـدرت بود. در این باره، اسنـاد اشـارهای به جنـگ و درگیـریها نکردهاند و چنیـن بـه نظر میرسـد کـه بورتل با توسـل به روشهـای مسالمتآمیز این مشکل را حل کرده و همگی این ایشخانها را تحت تابعیت و فرمانبرداری خویش در آورده است.
ایشخان بورتل پس از تثیبت قدرت داخلی میبایست امنیت مرزهای سیونیک را، که طی دو دهه گذشته به عرصه رقابتها و تاخت و تازهای بیگانگان تبدیل شده بود، تأمین میکرد. اولین اقدام وی در این ارتباط برقراری روابط سیاسی با دربار گرجستان بود. او در سایه توان و مهارت نظامی خویش لشگر واحد ارمنیان و گرجیان را بار دیگر احیا کرد و خود در مقام سپهبد این ارتش در نبردهای متعددی شرکت جست وموفق به دور راندن سپاهیان الجایتو(۷۰۳ـ۷۱۶ق) از مرزهای سرزمینهای ارمنستان و گرجستان شد.(۱۰۰)
بورتل نیـز به ماننـد اجداد خویش در احـیا و گستـرش فرهنـگ و تمـدن ارمنـی پرتلاش بـود و به دستور وی معمار ارشد زمانه، مومیک(۱۰۱)، بناهای متعددی در نواحی مختلف سیونیک ساخت.
مومیـک را بایستی بزرگتریـن معمار سده چهاردهم میلادی دانست که ابتکارات و نوآوریهای گوناگونی در معماری ارمنی از خود بر جای گذارده است.
او در ابتدا کاتب و نقاش مینیاتور بود. سپس، در دانشگاه گلادزو و در مکتب سیرانس، با حجاری و فن معماری آشنا شد و در کنار استادش، در ساخت شماری از بناها و سازههای مذهبی سده سیزدهم میلادی مشارکت داشت. بعدها، به سبب دوستی و صمیمیت با استپانوس اوربلیان، که هممکتب وی در دانشگاه گلادزور بود، با خاندان اوربلیان قرابت پیدا کرد و پس از اینکه در سال ۱۲۹۵م به سفارش استپانوس، که در آن زمان از روحانیان والا مقام بود، ساختمان کلیسای سورپ گئورگ واقع در مجموعه مذهبی تاتو را، که از زلزله آسیب دیده بود، بازسازی کرد مورد توجه و لطف ایشخانهای وقت اوربلیان قرار گرفت و پس از اینکه بورتل امارت سیوینک را از آن خویش ساخت وی را در مقام معمار ارشد خاندان اوربلیان تعیین نمود.(۱۰۲)
از نخـستین سازههـایی که به فـرمان بورتـل و با معـماری بـینظیـر مومیـک ساخـته شـد مـیتوان بنـای دیـر آرِنـی(۱۰۳) واقـع در ارتفاعـات منتـهی به ساحـل رودخـانه آرپا را نام برد.
خلاقیت معمار در ساخت این بنا از همان نگاه نخست و انتخاب سنگ توف به رنگ دارچینی جذاب، پیداست. گنبد این دیـر متکـی بر دو ستـون جـداگانه با مجموعهای از تزیینات ـ شامل سنگنگارهها، سنگنبشتهها و خاچکارهاست(۱۰۴)ـ که سبک و سیاق خاص خود را دارد و نمایانگر مکتب نوینی در مـعمـاری ارمنـی سده سیزدهـم و چهاردهـم میـلادی در حـوزه امیرنشین اوربلیـان است.
مومیـک در ساخـت دیر آرِنـی نه تنـها ذوق هنرمنـدانه خود را به نمایـش گذاشته بلـکه با مجـموعهای از نوشتـههای حک شده بر دیوارها و سنگنبشتهها در مقام تاریخنگاری که هنر معماری را با نوشتار مستند ترکیب کرده است نیز ظاهر میشود چنان که سنگنبشتهای از وی موجود است که در آن از وقوع زلزلهای در سیونیک به سال ۱۳۲۱م و ویرانیهای متأثر از آن سخن گفته است.(۱۰۵)
ایشخان بورتل، پس از برقراری آرامش داخلی و تأمین امنیت مرزهای امارتش، در جهت رونق اقتصادی و رفاه رعایا اقدامات فراوانی را به ثمر رساند. وجود جاده ابریشم، که از امیرنشین اوربلیان عبور میکرد، فرصت مغتنمی برای گسترش داد و ستد و برقراری روابط تجاری باهمسایگان و مراکز تجارت شرق دور و بنادر بود. ازاینرو، بورتل در اقدامی بینظیر دستور داد تا به منظور اقامت تاجران و بازرگانانی که در مسیر جاده ابریشم ازامیرنشین اوربلیان عبور میکنند استراحتگاهها و مهمانسراهایی ساخته شوند.
کاروانسرای سلیم(۱۰۶)، که به کاروانسرای اوربلیانها نیز شهرت داشته، بنایی مملو از نوآوری و بداعت معماری سده چهاردهم میلادی است که به گواه شمار زیادی از سیاحان زیباییهای بصری آن زبانزد بوده است. این کاروانسرا در منطقه کوهستانی سختگذری واقع در مسیر تاریخی جاده ابریشم بنا شده بود و امکان اقامت و استراحت را برای کاروانهایی که راه طولانیای را در ارتفاعات سیونیک میپیمودند فراهم میکرد.
تاریخ دقیق پایان ساخت این بنا نامعلوم است. لیکن، با در نظر گرفتن سنگنبشتههای موجود در محوطه کاروانسرا و سبک معماری آن به احتمال زیاد ساختمان آن در دهه سوم سده چهاردهم میلادی کامل شده است. بر پیشانی دیوار ورودی این کاروانسرا سنگنگارههایی نقش بستهاند که نمونه برجستهای از ابداعات معماران نواندیش حوزه فرهنگ و تمدن اوربلیانها محسوب میشوند. (۱۰۷)
اما بارزترین نماد معماری متحول شده سده چهاردهم کلیسای سورپ آستواتزاتزین واقع در مجموعه دیر نوراوانک است.بخش اعظمی از این کلیسا، که به سبب حمایت مالی و معنوی ایشخان بورتل با عنوان بورتلاشن(۱۰۸) نیز از آن یاد میشود، حاصل نبوغ هنری مومیک است.
روایات و نقل قولهای گوناگونی درباره زمان و چگونگی ساخت این کلیسا وجود دارد. آنچه که سنگنبشتههای موجود در کف این سازه نشان میدهند این بنا در فاصله سالهای ۱۳۳۸ ـ ۱۳۳۹م تکمیل شده است. لیکن، تاریخ دقیق شروع ساخت آن کماکان نامشخص است.
از قدیمیترین خاچکارهایی که در محوطه این کلیسا وجود دارد و تاریخ ۱۳۱۸م بر آن ثبت شده میتوان حدس زد که شاید این تاریخ ارجاعی برای سال شروع ساخت آن بوده است. از سویی چون این خاچکار به فرمان بورتل و به رسم یادبود برادرش بر مزار وی ساخته شده است و مطالعات باستانشناختی نیز ثابت کردهاندکه خالق این خاچکار معمار ارشد خاندان اوربلیان، یعنی مومیک، بوده است شاید این حدس چندان دور از واقعیت نیست.
به هر حال، در اینکه معمار اصلی این کلیسا مومیک بوده و این سازه یکی از شاهکارهای وی و دوران امارت اوربلیان است هیچ تردیدی وجود ندارد. البته، از آنجایی که مومیک در سالهای پایانی عمر خویش توان دیدگان از کف داده بود و از ۱۳۳۳م به بعد، در قید حیات نبوده است مسلماً نتوانسته بخشهایی از بنا را تکمیل کند و تا به امروز، خالق قسمتهایی از این کلیسا همچون شماری از سنگنگارههای آن در هالهای از ابهام قرارگرفته است.البته، عده ای بر این باورند که این حجاریها به احتمال زیاد به قلم و چکش شاگردان مومیک و مکتب وی تعلق دارد.(۱۰۹)
به این ترتیب، دوران امارت بورتل عصرحکومتی مقتدر، اقتصادی شکوفا و فرهنگی غنی بود، دوران با شکوهی که میتوان ادعا کرد با مرگ وی به پایان رسید چرا که همزمان با عصر امارت جانشینش، ایوانه، لشگریان تیمور لنگ سرزمین سیونیک و نواحی اطراف آن را عرصه تاخت و تازهای خود قرار دادند و ایوانه که به همراه خانواده و بزرگان اوربلیان در یکی از قلعههای سیونیک پناه گرفته بودند، سرانجام تسلیم شدند و این رویداد نقطه پایان تاریخ امیرنشین اوربلیان در ارمنستان بود.
بازماندگان خاندان اوربلیان تا سده پانزدهم میلادی قسمتهایی از املاک و اراضی خود را در اختیار داشتند. لیکن، با قدرتگیری حکومتهای قرهقویونلو و آققویونلو جلای وطن کردند و به همراه رعایای خود، که جمعیتی بالغ بر شش هزار خانوار را شامل میشدند، برای همیشه به گرجستان مهاجرت کردند.(۱۱۰)
پینوشتها:
در این زمان، گرجستان توسط خاندان باگراتونی، که از نجبای این سرزمین بودند اداره میشد. اگرچه در مورد ریشههای این خاندان اختلاف نظر وجود دارد بنا بر باور عدهای از مورخان ارمنی آنان شاخهای از خاندان باگراتونی ارمنستان هستند که در سده هشتم میلادی به گرجستان مهاجرت کردند و در آنجا، صاحب اراضی و املاک فراوانی شدند. در نهایت نیز بر تخت پادشاهی این کشور تکیه زدند.
نک:Cyril Tumanoff, “Armenia and Georgia”, The Cambridge Medieval History (Cambridge:Cambridge University, 1966), vol.4, p.609
۵۲۷ـ Աղայան և այլոց, Հայ Ժողովրդի Պատմություն(Երևան: Հայկական ՍՍՀ Գիտությունների Ակադե – միայի հրատարակչություն,1976),v III, p. ۵۲۴
Ishkhan، به ارشد و بزرگ خاندانهای اشرافی و فئودالهای ارمنی اطلاق میشده است.
Մատթեոս Ուռհայեցի, Ժամանակագրություն (Երևան:Հայաստան հրատարակչություն ,۱۹۷۳), ۲۳۳-۲۴۶
Ա. Գ. Աբրահամյան, Համառոտ Ուրվագիծ Հայ Գաղթավայրերի Պատմության (Երևան: Հայպետհրատ, 1964), p. ۹۷-۱۰۰
Tamar، ملقب به تامار کبیر. وی از خاندان باگراتونی گرجستان بود که در طی دوران سلطنتش در جهت اعتلای سیاسی، نظامی و فرهنگی گرجستان بسیار تلاش کرد.
Zakarian،قومشناسان خاندان زاکاریان را شاخهای از نجبای آرتزرونی ارمنستان میدانند.
Gugark، سیزدهمین استان ارمنستان کبیر بود که در دهه نخست سده دوازدهم میلادی توسط نیروهای متحد ارمنی و گرجی از سلجوقیان باز پس گرفته شد و در محدوده قلمرو گرجستان قرار گرفت تا اینکه در ۱۱۸۵م مالکیت آن به خاندان زاکاریان واگذار شد.
Աղայան և այլոց, ibid. , p. 532-534
Կիրակոս Գանձակեցի,Պատմություն Հայոց, Աշխատասիրութեամբ,Կ.Ա. Մելիք Օհանջանյան (Երևան: Հայկական ՍՍՌ Գիտությունների Ակադեմիա, 1961), p. ۱۶۰-۱۶۶
Syunik
Աղայան և այլոց, ibid. , p. 534-546
Գանձակեցի ,ibid
Աբրահամյան,ibid.
Աղայան և այլոց, ibid. , p. 546 & 547
Orbet، وجه تسمیه خاندان اوربلیان به عنوان این قلعه منتسب است. نک:
Ստեփանոս Օրբելյան, Սյունիքի Պատմություն .Թարգմանությունը, Ներածությունը և Ծանոթագրու-թյունները ,Ա .Ա .Աբրահամյան (Երևան:Սովետական գրող, 1986), p. ۴
مؤسس سلسله اتابکان آذربایجان
Օրբելյան,ibid. ,p. 303, 310 & 336
Ivaneh
Elikum
مورخ ان پس از این رویدادها خاندان اوربلیان را به دو شاخه تقسیم کردهاند: خاندان اوربلیان گرجستان و خاندان اوربلیان ارمنستان که سرگذشت شاخه اعضای این خاندان در ارمنستان پس از استقرارآنان در ناحیه سیونیک شروع میشود. نک:
Ի. Հ .Ղևոնդեայ Մ. Ալիշան, Սիսական, Տեղագրութիւն Սիւնաց Աշխարհի (Վենետիկ: Մխիթարաց Վանս, Ս.Ղազար, ۱۸۹۳)
Liparit Orbelian
Vayots Dzor، از مناطق ارمنستان در ساحل رودخانه آرپا (Arpa) است. این ناحیه همواره از سوی مورخان ارمنی یکی از قدیمیترین زیستگاههای بشری معرفی شده و در حفاریهایی که در دهه نخست سده بیست و یکم میلادی منجر به کشف کفش چرمیای متعلق به ۳٬۵۰۰ سال پیش از میلاد مسیح شده است آشکار شد که در هزارههای پیش از میلاد در این ناحیه تمدن پیشرفتهای وجود داشته است.نک: sciencedaily.com
Geghargounik،از نواحی ارمنستان کبیر واقع در استان سیونیک بوده است. این ناحیه، که به سرزمین گقاما(Geghama) نیز شهرت داشته است، طی مدت کوتاهی توسط قوای سلجوقی تصرف شد. لیکن، در اواخر سده دوازدهم میلادی توسط حاکمان زاکاریان و سربازان یکی از ایشخانهای محلی از سلجوقیان پس گرفته شد و از اوایل سده سیزدهم میلادی در اختیار و مالکیت خاندان اوربلیان قرار گرفت.
Kotayk، این ناحیه ،که در اختیار حاکمان زاکاریان بود، در اوایل سده سیزدهم میلادی به تملک خاندان اوربلیان در آمد.
Աղայան և այլոց, ibid. , p. 548
Stepanos Orbelian، تاریخنگار، شاعر و اسقف اعظم کلیسای ارمنی سده سیزدهم ـ چهاردهم میلادی و مؤلف تاریخ سیونیک که متنی معتبر و مستند در باب جغرافیای تاریخی ناحیه سیونیک، سرگذشت خاندان اوربلیان و رویدادهای این ناحیه از زمان ظهور این خاندان تا سالهای نخست سده چهاردهم میلادی است. نک:
Ստ. Մելիք- Բախշյան, «Ստեփանոս Օրբելյան», Հայ Մշակույթի Նշանավոր Գործիչները V-XVII դարեր (Երևան: Երևանի Համալսարանի Հրատարկաչություն, 1976 ), p. ۳۴۰ ـ ۳۴۶.
Hreshtagabert
منظور روستای گنیشیک (Gnishik)است. این روستا در طی سدههای متوالی بارها ویران و بازسازی شد. در دوره مالکیت خاندان اوربلیان بسیار حاصلخیز بود و چند آسیاب در آن وجود داشت. نک: wikisource.org
Օրբելյան,ibid. , p. 140-143
خاندان اوربلیان افزون بر سیونیک اراضی واقع در وایوتس دزور، نخجوان و بخشهایی از قراباغ کوهستانی را نیز تحت مالکیت خویش درآوردند. نک:Աղայան և այլոց, ibid
Arax، همان رودخانه ارس
Artsakh، همان قراباغ
Hakar، به صورتهای آکارا (Akara)، آگار (Agar)،هاکارا (Hakara) و اسامی متشابه دیگری نیز آمده است.
Minorsky, Studies In Caucasian History (Cambridge:Cambridge University ,1977), p. 68 & 69
Gegham
Sisak
Sisakan
نک:Մովսես Խորենացի, Հայոց Պատմություն, Թարգմ, Ներած, Ծանոթ, ՍՏ.Մալխասյանց (Երևան: Հայաստան հրատարակչություն,۱۹۹۷)
Minorsky, ,p. 68
Soorp Bartoughimeos، بارتلومئوس(Bartelomeos)، یکی از دوازده حواری مسیح بود. وی را مروج مسیحیت در ارمنستان و از بنیانگذران کلیسای سنتی (حواری ) ارمنی دانستهاند.
Օրբելյան,ibid. , p. 73-76
Shaghat
رک:Թ.Խ. Հակոբյան, Հայաստանի Պատմական Աշխարհագրություն Ուրվագծեր (Երևան :ԵՊՀ հրատ ۱۹۸۴)
Լեո, Հայոց Պատմություն (Երևան :Հայաստան հրատարակչություն ,1966), v 1, p. ۴۸۷-۵۰۰
Օրբելյան,ibid. , p. 86-91
Kapan
Հակոբյան , ibid.,p. 186
Baghabert
Baghaku
Ալիշան , ibid
Vahanavank
Վ .Հարութունյան, Հայկական Ճարտարապետության Պատմություն (Երևան: Լույս 1992), p. ۲۰۹-۲۱۸
Ալիշան, ibid
Baghets
Baghk
Օրբելյան,ibid., p. 80-86
Թ.Խ. Հակոբյան, Սյունիքի Թագավորությունը Պատմա _աշխարհագրական Առումով (Երևան: ԵՊՀ. հրատ, 1966), p. 122,130-133;am
برگرفته از :asj.oa _am
Ալիշան, ibid., p. 79, 295 & 296 ; Ս. Էփրիկիան,Պատկերազարդ Բնաշխարհիկ Բառարան (Վենետիկ: Ս. Ղազար, 1903), p. ۳۷۶-۳۷۷٬۳۸۵
Tatev
Soorp Tadeos، از حواریون مسیح
Ստեփանոս Խաչատուրի Մնացականյան, Հայկական Ճարտարապետության Սյունիքի Դպրոց (Երևան: ՍՍՌ Գիտությունների Ակադեմիայի հրատարակչություն, 1960), p. ۹۷-۹۹ &۱۹۳ ; Օրբելյան, ibid.,p. 280-300
Matenadaran، محل نگهداری نسخهها، کتب و متون خطی
Գարեգին Հովսեփյան, Նյութեր և Ուսումնասիրություններ Հայ Արվեստի Պատմության (Երևան: ՍՍՀ Գիտությունների Ակադեմիայի հրատարակչություն,1987), p. ۳۰
Davit
Աղայան և այլոց, ibid. , p. 623-626
Sadun Artzruny، ایشخان ارمنی از خاندان ماهاکانابرت (Mahakanabert). اجداد وی در دربار زاکاریان صاحب مناصب دیوانی و نظامی بودند.
ر.ک:Գանձակեցի, ibid
Աղայան և այլոց, ibid. , p. 624-629
Գանձակեցի, ibid
امیر امیران
Աղայան և այլոց, ibid. , p. 632-636
Noravank
Օրբելյան,ibid., p. 355
Կարեն Մաթևոսյան, Նորավանքի Վիմագրերը և Հիշատակները (Երևան :Մուղնի հրատարակչություն, 2017), p. ۵-۹
Soorp Stepanos،استپانوس مقدس که از حواریون مسیح بوده است.
Օրբելյան,ibid.,p. 285
Soorp Karapet
Մաթևոսյան ,ibid., p. 15
Օրբելյան,ibid., p. 344
Մաթևոսյան ,ibid., p. 15
Օրբելյան,ibid., p. 297
Siranes
Arates، از دیر های واقع در وایوتس دزور که سنگ بنای آن به سده دهم میلادی و دوران پادشاهی سیونیک باز میگردد. ساختمان این دیر در سده هفدهم میلادی فرو ریخت. نک:am
Tarasaeich
Օրբելյան, ibid
Arghun
Ahmed Tekuder
Օրբելյան,ibid. , p. 300-306
Աղայան և այլոց, ibid. , p. 636-639
Ishkhanuhi، لقب همسر ایشخان های ارمنستان
Tsaghats
Smbatabert
Gladzor
Tanahat
Mkhitarists، پیروان مخیتار سباستاتسی، شاخه کاتولیک مذهب ارمنیان
am
Burtel
Ալիշան ,ibid., p. 95-99
Momik
Ստ. Մնացականյան, «Մոմիկ», Հայ Մշակույթի Նշանավոր Գործիչները VXVIII դարեր (Երևան : Երևանի Համալսարանի հրատարակչություն, 1976), p. ۳۴۹ & ۳۵۱
Areni
چلیپا سنگ
am
Selim
نک:Վ. Հարությունյան, Միջնադարյան Հայաստանի Կամուրջներն ու Քարավանատները (Երևան: Լույս հրա – տարակչություն, ۱۹۹۲)
Burtelashen، به معنای ساخته بورتل
Մաթևոսյան ,ibid., p. 62-68
Աղայան և այլոց, ibid., p. 656-667
منابع:
Minorsky,V. Studies In Caucasian History. Cambridge:Cambridge University:1977
Tumanoff, Cyril. “Armenia and Georgia”. The Cambridge Medieval History. Cam- bridge: Cambridge University, 1966. vol. 4
Աբրահամյան ,Ա. Գ. Համառոտ Ուրվագիծ Հայ Գաղթավայրերի Պատմու- թյան. Երևան: Հայպետհրատ, ۱۹۶۴
Ալիշան ,Մ. Ի.Հ.Ղևոնդեայ.Սիսական , Տեղագրութիւն Սիւնաց Աշխարհի. Վենետիկ: Մխիթարաց Վանս, Ս.Ղազար ,۱۸۹۳
Աղայան և այլոց. Հայ Ժողովրդի Պատմություն. Երևան: Հայկական ՍՍՀ Գիտությունների Ակադեմիայի հրատարակչություն,1976. vol. III.Գանձակեցի , Կիրակոս. Պատմություն Հայոց . Աշխատասիրութեամբ Կ.Ա. Մելիք Օհանջանյան. Երևան: Հայկական ՍՍՌ Գիտությունների Ակադեմիա,۱۹۶۱
Էփրիկիան,Ս. Պատկերազարդ Բնաշխարհիկ Բառարան. Վենետիկ: Ս. Ղազար, ۱۹۰۳
Լեո. Հայոց Պատմություն. Երևան: Հայաստան հրատարակչություն, 1966. vol. ۱
Խորենացի, Մովսես. Հայոց Պատմություն. Թարգմ, Ներած, Ծանոթ. ՍՏ. Մալխասյանց. Երևան: Հայաստան հրատարակչություն,۱۹۹۷
Հակոբյան, Թ.Խ. Հայաստանի Պատմական Աշխարհագրություն: Ուրվա- գծեր. Երևան: ԵՊՀ հրատ, ۱۹۸۴
Ուռհայեցի, Մատթեոս. Ժամանակագրություն. Երևան: Հայաստան հրա- տարակչություն ,۱۹۷۳
Օրբելյան, Ստեփանոս. Սյունիքի Պատմություն. Թարգմանությունը, Ներա- ծությունը և Ծանոթագրությունները. Ա.Ա. Աբրահամյան. Երևան: Սովե- տական գրող, ۱۹۸۶.
Հովսեփյան,Գարեգին.Նյութեր և Ուսումնասիրություններ Հայ Արվեստի Պատմության. Երևան :ՍՍՀ Գիտությունների Ակադեմիայի հրատարակ- չություն, ۱۹۸۷.
ـաշխարհագրական Առումով. Երևան: ԵՊՀ. հրատ ,۱۹۶۶. Հակոբյան ,Խ. Սյունիքի Թագավորությունը Պատմա
Հարութունյան, Վ. Հայկական Ճարտարապետության Պատմություն. Երևան: Լույս ۱۹۹۲
ـــــــــ . Միջնադարյան Հայաստանի Կամուրջներն ու Քարավանատները
Երևան: Լույս հրատարակչություն, ۱۹۹۲
Մելիք-Բախշյան, Ստ. «Ստեփանոս Օրբելյան» Հայ Մշակույթի Նշանավոր Գործիչները V-XVII դարեր. Երևան: Երևանի Համալսարանի Հրատա – րկաչություն, ۱۹۷۶.
Մաթևոսյան,Կարեն. Նորավանքի Վիմագրերը և Հիշատակները. Երևան: Մուղնի հրատարակչություն, ۲۰۱۷
Մնացականյան ,Ստ.«Մոմիկ» Հայ Մշակույթի Նշանավոր Գործիչները V-XVIII դարեր. Երևան: Երևանի Համալսարանի հրատարակչություն, ۱۹۷۶
Մնացականյան,Ստեփանոս Խաչատուրի. Հայկական Ճարտարապետ- ության Սյունիքի Դպրոց. Երևան: ՍՍՌ Գիտությունների Ակադեմիայի հրատարակչություն, ۱۹۶۰
armeniapedia.org
en.wikipedia.org
hushardzan.am
hy.wikisource.org
Lraber.asj.oa _am
www.sciencedaily.com
www.virtualarmenia.am
www.mshakuyt.com
www.Panoramio.com