فصلنامه فرهنگی پیمان شماره ۹۸
داستان هتل مردان بزرگ
نویسنده : دکتر قوام الدین رضوی زاده

وقتی سخن از میراث فرهنگی یک ملت و نگهداری آن برای آیندگان است، وظیفه‌ای سنگین و دشوار را پیش‌رو احساس می‌کنیم و هر اندازه این احساس نیرومند‌تر باشد، رابطه ما با گذشته و گذشتگان از استحکام بیشتری برخوردار است. میراث فرهنگی گستره پهناوری را در بر می گیرد؛ یک سکه باستانی، یک گوشواره از دورانی کهن، یک چهار طاقی ساسانی، یک نقش برجسته، یک کتاب خطی و هزاران اثر به جای مانده از گذشتگان به قلمرو میراث فرهنگی تعلق دارند. نگفته پیداست که میراث فرهنگی یک سرزمین بخشی از هویت ملی مردمانی است که در آن پهنه زیسته یا زیست می‌کنند. هر گونه دشمنی با این میراث، از تخریب، دستبرد و به فروش رساندن، بی‌اعتنایی عمدی و یا سهوی نسبت بدان هیچ معنایی جز نفی هویت ملی یک سرزمین و مردمان آن ندارد. نگهداری پیوسته از چنین میراثی وظیفه هر فرد فارغ از جنسیت، سن، تحصیلات و اعتقادات شخصی است و لازم است که از همان کودکی به فرزندان یک سرزمین آموزش داده شود. هیچ هدفی، هر انداره مقدس و مفید هم که باشد، نمی‌تواند تخریب، تغییر و دستبرد به میراث فرهنگی یک ملت را توجیه کند. حافظه تاریخی جهانیان هنوز نتوانسته است انفجار و نابودی مجسمه‌های عظیم و بی بدیل بودا را در بامیان افغانستان به دست مشتی کوردل فراموش کند. این گونه حرکت‌ها که بخشی از نژاد‌کشی پنهان و بدون خونریزی یک ملت به حساب می‌آید هیچ هدفی جز نفی فرهنگ و تمدن یک سرزمین را دنبال نمی‌کند.


متولیان چنین حرکت‌های جنایت‌کارانه‌ای می‌خواهند این پیام کوته‌بینانه را به همگان ابلاغ کنند که «تاریخ با ما آغاز می‌شود!». در تاریخ چین باستان به مورد مهمی برخورد می‌کنیم؛ امپراتور شی هوانگ تی، که دیوار بزرگ را به دور چین ساخت، کسی بود که دستور نابودی تمام کتاب‌ها و نوشته‌های پیش از خود را داد! حتی هدف واقعی او از ساختن دیوار بزرگ، با وجود تبلیغات دروغین مبنی بر حفظ سرزمین چین در برابر دشمنان خارجی، چیزی جز زندانی کردن مردم و بی‌خبر نگهداشتن آنان از آنچه در بیرون کشور می‌گذشت نبود. همین شی هوانگ تی با این دو کار پر هزینه و نابخردانه‌ای که بر مردم سرزمینش تحمیل کرد ادعا نمود که تاریخ با او آغاز می‌شود! شاید بی‌مناسبت نباشد که به یادآوری دو خاطره تأثیر‌گذار در ارتباط با همین مقوله بپردازم :
۱. در اردیبهشت ماه ۱۳۵۸ش به اتفاق دوستی سفری به منطقه فیروزآباد فارس داشتیم. هدف من از این سفر دیدار و فیلم‌برداری از کاخ عظیم و با شکوه اردشیر پاپکان و آتشکده فیروز آباد بود. نگهبان کاخ فیروز آباد پیرمردی قشقایی،خوش سیما، بلند بالا با چهره آفتاب سوخته بود که موهای سفید از زیر کلاهش که مرا به یاد تاج شاهنشاهان ساسانی می‌انداخت، بیرون زده بود. پیرمرد روشن ضمیر و خوش صحبت خاطره‌ای بس حیرت‌انگیز برایمان تعریف کرد :
«اواخر بهمن ۵۷ با خبر شدم که عده زیادی از مردم برای خراب کردن کاخ به این سو می‌آیند. کلنگی و قمه‌ای را که همیشه با خود داشتم کنار دستم گذاشتم. مدتی گذشت که سیل جمعیت را دیدم که به سوی کاخ اردشیر می‌آیند. نزدیک که شدند یک لحظه درنگ کردند. من کلنگ به دست بر بلندی ایستاده بودم. پیشاپیش جمعیت مرد جوانی را در لباس روحانی دیدم. من فریاد زدم :
ـ چه می خواهید ؟
مرد در لباس روحانی پاسخ داد :
ـ آمده‌ایم تا آثار طاغوت را محو کنیم !
فریاد زدم :
ـ حضرت آقا! اینها اگر آثار پدران شما نیست، آثار پدران ما هست. مگر از روی جنازه من رد شوید. هر که نزدیک شود خونش به گردن خودش است! با یک ضربه کلنگ او را می‌کشم !
و کلنگ را دور سرم گرداندم. جمعیت دچار تردید شد. خودشان نمی‌دانستند چرا آمده‌اند. آنها را تحریک کرده بودند. اینها کسانی بودند که آخر هفته‌ها با خانواده خود از شهر به اینجا می‌آمدند و در اطراف کاخ زیرانداز و سفره پهن می‌کردند و تا غروب آفتاب اینجا می‌ماندند. حالا تحریکشان کرده بودند که این بنای عظیم را خراب کنند. بعد رو به جمعیت گفتم :
ـ این یادگار پدران ماست. خراب کردنش گناه است !
مردی که لباس روحانی تنش بود فریاد می‌زد و بد و بی‌راه می‌گفت اما جمعیت با همان چند جمله من که حرف دلم بود منصرف شد. آخر سال‌ها بود که مرا آنجا دیده بودند و می‌شناختند».

۲. دوستی که متخصص مرمت آثار باستانی و تحصیل کرده ایتالیا بود و شوربختانه چند سال است که فوت کرده، یک روز برایم ماجرای بسیار جالبی را تعریف کرد :
«روزی با یکی از استادان درس سبک‌شناسی در معماری و مرمت آثار باستانی که پیرمردی دوست‌داشتنی و در کار خود بسیار سرشناس بود برای دیدن اثری باستانی به بیرون شهر فلورانس رفته بودیم. استادمان از ریزه‌کاری‌های بنا، که متعلق به رم باستان بود، سخن می‌گفت. در اطراف ما مردمی که برای دیدن بنا آمده بودند دیده می‌شدند. مدتی از حضور ما در آن مکان می‌گذشت که یک ‌باره دختری ملوس که شاید پنج سال بیشتر نداشت به استاد نزدیک شد و چیزی را که در دستمالی کاغذی پیچیده بود به او داد. استاد دستمال را گشود و از میان آن بخشی از انگشت یک مجسمه را بیرون آورد و دختر کوچولو را نوازش کرد و او را بوسید و دستمال بسته را در جیب خود گذاشت. پدر و مادر کودک دورتر از ما ایستاده بودند و به این صحنه می‌نگریستند. استاد با تکان دادن سر از آنان نیز سپاسگزاری کرد. آنگاه رشته سخن استادمان دگرگون شد و مدتی در باره فرهنگ نگهداری میراث ملی و آموزش آن به همه مردم و به ویژه به کودکان حرف زد».

این دو خاطره را بدان جهت و به عنوان مقدمه آوردم تا از اهمیت حفظ میراث ملی راحت‌تر سخن بگویم زیرا در این سال ها کم نبوده است آثار ارزنده‌ای که به دستور افرادی بی‌خرد تخریب شده است. هنوز خاطره شوم تخریب دروازه‌های شهر تهران در ۱۳۱۰ش به دستور شهردار وقت، سرلشگر بوذرجمهری، فراموش نشده است.آشنایی مردم ایران و به ویژه پایتخت‌نشینان با جلوه‌هایی از زندگی مردم اروپا به دوران پهلوی اول بر می‌گردد و در این میان گرد‌همایی در کافه‌ها و رستوران‌ها یکی از مظاهر آن است. از آنجایی که کافه ـ رستوران و هتل نادری یکی از معدود یادگارهای آغاز دوران آشنایی ایرانیان با مدرنیسم و در عین حال مهم‌ترین یادگار به جای مانده از آن دوران است، دنباله این گفتار را به همین موضوع اختصاص داده‌ایم، به ویژه که این مکان پیش از ثبت در فهرست آثار ملی، بارها در معرض نابودی و ویرانی قرار گرفت و خوشبختانه به همت انسان‌هایی عمیقاً مسئول از خطر جست.در دی ماه ۱۴۰۰ش، به همت آقای سبوه خاچاطوریان، مدیر داخلی هتل نادری نو، دو نشست یکی در مکان هتل نادری نو و دیگری در مکان هتل نادری به منظور برگزاری مراسمی در رونمایی از کتاب تولد کافه نادری نوشته آقای روبن گِوُرکی آواکیانس انجام گرفـت و هـدف از رونمایی و شرایط برگـزاری و محتوای گفتارها بررسی شد. در این دو نشست بر اهمیت وجودی کافه ـ رستوران و هتل نادری به عنوان مکانی تاریخی تأکید شد.

آنچه در ادامه می‌آید گزارشی است از روزنامه آلیک مورخه پنجشنبه ۲۲ دی ۱۴۰۰ش، به قلم آقـای آدیس عیـسی قُلیان، که پس از ویرایش دوباره برای فصلنامـه وزین پیمان، در اختیار خوانندگان محترم قرار می گیرد :

کافه نادری کانونی برای اجتماعات و پاتوقی مطمئن برای نویسندگان و روشنفکران پایتخت بود، همان چراغی که با همت ارمنیان و به ویژه، مالک کافه، خاچیک ماتیکیان، از یک قرن پیش درکافه نادری روشن نگه داشته شد و نور امید را در دل جریان‌های فرهنگی پایتخت روشنایی بخشید. درست مانند هتل مردان بزرگ پاریس که مفهومی بسیار بالاتر از هتل برای ادبیات و هنر فرانسه دربرداشت و دارد. دکتر رضوی‌زاده با اشاره به موارد فوق که درمراسم رونمایی کتاب تولد کافه نادری مطرح کرد به تشابهات کافه نادری و هتل مردان بزرگ پاریس پرداخت و پیشنهاد نام‌گذاری دیوار مشاهیراین کافه را به « دیوار مردان بزرگ» داد.

مراسم معرفی رونمایی کتاب تولد کافه نادری شامگاه چهارشنبه ۲۱ دی ماه، با حضور دکتر محیط طباطبایی رئیس ایکوم و تنی چند از نویسندگان و هنرمندان ارمنی و فارسی‌زبانان در رستوران ۹۵ ساله هتل نادری برگزار شد. این مراسم با سخنرانی سبوه خاچاطوریان، مدیرکل مؤسسه نادری آغاز شد. وی اشاره‌هایی به تاریخچه فعالیت‌ها و ایده انتشار کتاب کرد و از واراند، شاعر ایرانی ـ ارمنی، برای سخنرانی دعوت کرد.واراند با اشاره به کافه‌های قدیمی پایتخت و گردهمایی‌های نویسندگان در این کافه‌ها، که روزگاری بخش مرکزی تهران را شکل می‌داده، نقش کافه نادری را در تربیت هنرمندان نسل نو و تبادل دیدگاه‌های هنری، به خصوص پس از بسته شدن کافه فیروز که یکی از کانون‌های اندیشه آن دوران به حساب می‌آمد، بی‌بدیل دانست.کافه نادری درمنطقه‌ای قرارگرفته که باوجود فعالیت سه غول بزرگ قهوه یعنی «قهوه ریو»، «قهوه سِت»، و «قهوه موکا»، که صاحبانشان از بازماندگان نسل‌کشی ارمنیان بودند، زمانی چهارراه قهوه ایران نامیده می‌شد.

دکتر محیط طباطبایی، رئیس ایکوم ایران، که در مورد صنعت قهوه و تاریخ کافه و کافه‌نشینی تحقیقات گسترده‌ای انجام داده، در این نشست در مورد اهمیت کافه نادری گفت : «کافه‌نشینی یکی از پدیده‌هایی بود که هم‌زمان با مدرن شدن زندگی شهرنشینی، رو به پیشرفت گذاشت وعلاوه‌بر اینکه یکی از کانون‌های تبادل اندیشه‌های اجتماعی و سیاسی بود، سهمی انکارناپذیر در مدرن شدن شیوه‌های زندگی داشت».

دکتر طباطبایی با اشاره به خاطره‌ای از دوران کودکی‌اش گفت :«۵۶ سال است که یکی از مشتری‌های همیشگی کافه نادری هستم و اولین باری که به این کافه آمدم روزی بود که دست پدرم را گرفته و به اینجا آمدم، همان روزی که در کلاس اول مدرسه ثبت نام کرده بودم».

روبن آوکیانس، نویسنده کتاب تولد کافه نادری نیز با یاد خاطراتی از دوران دوستی‌اش با خاچیک ماتیکیان، از مؤسسه نادری و مدیریت کافه نادری برای انتشار این کتاب تشکر کرد.

روبن آواکیانس در پاسخ به سؤالات خبرنگار آلیک گفت : «کتاب تولد کافه نادری ۴۰ سال پیش آماده انتشار بود اما به دلیل مشکلاتی ازجمله انتظار برای صدور مجوز انتشار، نسخه فارسی این کتاب در شهریور ۱۴۰۰ به چاپ رسید».

مراسم رونمایی این کتاب با حضور چهره های هنری و علمی از جمله دکتر پروانه عمادی نقاش؛ مهندس طاهری‌زاده، عضو هیئت مدیره هتل‌داری ایران؛ دکتر فروزان، مورخ و استاد دانشگاه؛ وارطان ساهاکیان، موسیقی‌شناس و آهنگ‌ساز مطرح سینما؛ و همچنین دکتر شرلی آودیان، مدیر پایگاه میراث جهانی کلیساهای ایران؛ و تنی چند از نویسندگان و فعالان ارمنی برگزار شد.

دکتر قوام الدین رضوی‌زاده در سخنرانی خود در مراسم رونمایی کتاب تولد کافه نادری، که شامگاه چهارشنبه ۲۱ دی ماه در رستوران ۹۵ ساله هتل نادری صورت گرفت، با بیان اینکه هتل « نادری» و کافه ـ رستوران آن از همـان اهمیتـی برخـوردار است که هتـل‌ «مردان بزرگ» در میدان پانتئون پاریس، زیرا سرنوشت بسیاری از آثار مهم ادبیات معاصر فارسی در همین هتل شکل گرفته است، پیشنهاد نام‌گذاری دیوار مشاهیر کافه نادری را به نام «دیوار مردان بزرگ» مطرح کرد.

متن سخنرانی دکتر قوام‌الدین رضوی زاده، مترجم، نویسنده، مدرس دانشگاه و عضو هیئت تحریریه فصلنامه پیمان، با موضوع اهمیت حفظ و نگهداری کافه نادری به عنوان میراث و یادآور اندیشمندان و بنیان‌گذاران مدرنیته در ایران

در میدان پانتئون(۱)‏ پاریس واقع در منطقه ۵ این شهر که از میدان‌های استثنایی است چند بنای مهم قرار دارند. نخست خود پانتئون است که به سبک معابد یونان باستان ساخته شده و در آغاز کلیسایی بوده به نام قدیسه سنت ژُنویِو۲و سپس به مکان دفن بزرگان تاریخ فرانسه اختصاص داده شده است.

بر پیشانی این بنا جمله‌ای به یاد ماندنی به چشم می‌خورد :

“Aux Grands Hommes, la Patrie est Reconnaissante”

یعنی : «وطن مدیون مردان بزرگ است».

سمت چپ پانتئون کتابخانه تاریخی و عظیم سنت ژُنویِو(۲) با قدمت بیش از چهار سده، روبه‌روی پانتئون ساختمان شهرداری منطقه ۵ و ساختمان دانشکده حقوق و سمت راست آن بنای کوچکی است که هتلی قدیمی است به نام Hôtel des Grands Hommes یعنی هتل «مردان بزرگ». این هتل مکانی تاریخی است و در آغاز قرن بیستم محل دیدارهای نویسندگان و شاعران بزرگی مثل پل الوار(۳)‏، آندره برتون(۴)‏، لویی آراگون(۵)‏، روبر دسنوس(۶)، فرانسیس ژرار(۷)، فیلیپ سوپو(۸) و دیگر بزرگان ادب فرانسه بود.

در سال ۱۹۲۴ در همین هتل مانیفست سوررئالیسم(۹) نوشته شد، یعنی سه سال پیش از تأسیس هتل نادری و کسانی مانند آندره برتن، پل الوار، لویی آراگون و فیلیپ سوپو مبتکراین مانیفست بودند.این هتل، که نام خود را از نوشته پیشانی ساختمان پانتئون گرفته، به راستی مکان دیدارهای مردان بزرگ بوده است و امروز به همین دلیل آنجا را به عنوان مکانی تاریخی در ادبیات فرانسه گرامی می‌دارند.این مقدمه را از آن جهت گفتم تا بتوانم اهمیت فوق‌العاده مکانی را که امروز در آن گرد آمده‌ایم نشان دهم،‌ زیرا این مکان در تاریخ ادبیات ما از همان اهمیتی برخوردار است که هتل «مردان بزرگ» در پاریس.

تاریخ تأسیس هتل « نادری» و کافه و رستوران آن به سال‌هایی بر می‌گردد که کشور ایران با تحولی عظیم به نام « مدرنیسم» یا « تجدد خواهی» روبه‌رو بوده است. این تحول، که ادامه جنبش مشروطه‌خواهی بوده، ایرانیان را رفته رفته با مظاهر زندگی نوین آشنا ساخت و ارمنیان در آشنا‌سازی ایرانیان با این مظاهر نوین نقش بسزایی داشتند.ارمنیانی که در جنبش مشروطیت از جان مایه گذاشتند و ایرانیان هیچ‌گاه جانفشانی‌های جوانان و سردارانی دلیر همچون یپرم‌خان و هم‌رزمان صادق او، کِری وهامازاسپ، را از یاد نبردند.به گواه شاهدان عینی، تشییع پیکر یپرم‌خان سردار، با شکوه‌ترین تشییع در تاریخ جنبش مشروطیت بوده است.مجموعه‌های دارالفنون و مروی، مدرسه‌ها، مؤسسه‌های دولتی، بازارها و همه دکان ها بسته شد و تمام مردم پایتخت در تشییع پیکر سردار دلاور مبارزه با استبداد شرکت کردند و صادقانه اشک ریختند.صداقتی را که ارمنیان در جنبش مشروطیت و مبارزه تجدد خواهی با کهنه‌پرستی از خود نشان دادند بار دیگر در برقراری نخستین جمهوری آنها در ارمنستان به نمایش گذاشته شد و با وجود مشکلات فراوان و اسکان دادن سیل بازماندگان نژادکشی بزرگ، هنگام تشکیل نخستین جمهوری خود، یک قانون اساسی بسیار مترقی را تدوین نمودند.

ارمنیان در آشنا ساختن ایرانیان با مُدرنیته از هر حیث پیشتاز بودند، در زمینه معماری و تکنیک‌های جدید، در زمینه تئاتر و سینما،‌ ایجاد هتل‌ها، پانسیون‌ها، کافه‌ها، رستوران‌ها و دیگر مکان‌های به سبک اروپا، که اکثراً به دست ارمنیان صورت می‌گرفت. ایرانیان حتی در کنار غذاها و شیرینی‌های سنتی خود با شیرینی ها و آشپزی اروپایی آشنا شدند که آن هم به همت ارمنیان صورت می‌گرفت. کافه‌ها، رستوران‌ها و هتل‌هایی که در آغاز دوره پهلوی اول شکل گرفت و چنانکه گفته شد به همت ارمنیان بود، اکثراً در محله دولت بود. از آن میان می‌توان از کافه « فرودس»،‌ کافه رستوران « باغ شمیران»، کافه رستوران و هتل « نادری» و بعدها کافه « فیروز» یاد کرد.

به زودی این کافه‌ها و رستوران‌ها محل تردد و هم‌نشینی کسانی از طبقه متوسط جدید، یعنی کارمندان دولت، قرار گرفت و رفته رفته متناسب با شرایط جامعه آن روز ایران بحث‌های سیاسی ـ اجتماعی و ادبی در این کافه ـ رستوران‌ها به دلایل اصلی حضور ایرانیان در این کافه ها تبدیل شد.

مهمترین کافه ـ رستوران‌هایی که در دوران پهلوی اول گشایش یافتند عبارت بودند از :

کافه رستوران « ژاله» که نام سابقش «رُزنوار(۱۰)‏» بود در خیابان لاله زار، بالاتر از سینمای متروپل و مدیر آن شخصی بود از اهالی ترابوزان ترکیه با نام اسحق افندی.
۲.کافه « فردوسی» در خیابان استانبول که صاحب آن پیرمردی ارمنی بود که چون سبیل پرپشتی داشت دوستان به طنز او را « سبیل» می‌نامیدند.

کافه رستوران «کنتینانتال(۱۱)»، که بعدها نامش « شمشاد» شد و درست روبه‌روی کافه قنادی « فردوسی» بود.
۴.کافه رستوران « باغ شمیران» در خیابان فردوسی بالاتر از چهارراه استانبول.

کافه رستوران و هتل « نادری» در خیابان نادری، که بنیاد آن به سال ۱۳۰۶ خورشیدی یا ۱۹۲۷ میلادی بود و ادامه، حیات و حفظ آن به همت زنده یاد خاچیک مادیکیانس صورت گرفت.
کافه رستوران «پرنده آبی» نبش میدان فردوسی، که اکنون به جای بخشی از آن دراگ استور «رامین» و به جای بخش دیگرش سالن آرایش «اوبری» قرار دارد.
۷.کافه « ماسکوت(۱۲)»، که مدیر آن موسیو ایزاک ارمنی ـ فرانسوی بود و آن را به کمک خواهر و خواهرزاده اش اداره می‌کرد. کافه « ماسکوت» در خیابان فردوسی و نزدیک خیابان کوشک قرار داشت.

هتل « ریتس(۱۳)»، که در ضلع شمال غربی میدان فردوسی قرار داشت.
کافه « فیروز» در خیابان نادری، که در دوران پهلوی دوم گشایش یافت.
اینها نمونه‌ای چند از مهم‌ترین کافه رستوران‌ها و هتل‌هایی بودند که در سال‌های نخست حکومت پهلوی اول و پهلوی دوم گشایش یافتند وگرنه می‌توان کافه‌های کوچک‌تر و هتل‌های کمتر مشهور را نیز نام برد مانند کافه « بارون» و هتل ـ پانسیون «اردیبهشت» در خیابان ارباب جمشید، رستوران « اسب سفید» در ضلع جنوب غربی میدان فردوسی و رستوران « گل رضاییه» در خیابان قوام السلطنه(سی تیر کنونی) که تنها رستوران آخر به جا مانده است.

شوربختانه، امروز از آن کافه رستوران‌ها، هتل‌ها و پانسیون‌ها به جز کافه ـ رستوران و هتل نادری اثری باقی نمانده است و این وظیفه ما را در نگاهداری از این مکان ارزشمند سنگین‌تر می‌کند.

به اعتقاد من امروز هتل « نادری» و کافه ـ رستوران آن از همان اهمیتی برخوردار است که هتل‌ «مردان بزرگ» در میدان پانتئون پاریس، زیرا سرنوشت بسیاری از آثار مهم ادبیات فارسی معاصر در همین هتل رقم خورده است. لازم است یادآوری کنم که وقتی زنده‌یاد صادق هدایت از پاریس به ایران بازگشت سال ۱۳۰۹ بود و سه سالی بود که هتل «نادری» و کافه رستوران آن گشایش یافته بود، البته، هنوز زنده‌یاد مادیکیانس در مدیریت آن قرار نداشت. در آن مقطع زمانی روشنفکران ایران برای پذیرایی از دوستانشان و نیز پرهیز از حضور در خانه شخصی و محیط خانوادگی، ترجیح می‌دادند که این نشست‌ها در کافه‌ای یا رستورانی صورت گیرد. این روش، که نتیجه زندگی چند ساله اغلب آنان در کشورهای اروپایی بود، ملاقات‌ها را برای آنان آسان‌تر و دلچسب‌تر می‌کرد و بروز هر گونه رو دربایستی و سوء‌تفاهم را از میان می‌برد، به ویژه که بیشتر آنان هنوز مجرد بودند و خانه‌های آن روز شهر تهران نیز از امکانات کافی برای پذیرایی از یک جمع دوستانه آمادگی نداشت. گذشته از همه اینها حضور یک جمع دوستانه در یک کافه ـ رستوران باری را بردوش هیچ خانواده‌ای تحمیل نمی‌کرد. پرداخت‌ها اغلب به صورت دانگ صورت می‌گرفت و باز هم هزینه‌ای بر شخصی خاص تحمیل نمی‌شد.

زنده‌یاد صادق هدایت غالباً و به ویژه در زمستان‌ها شام خود را در رستوران هتل « نادری» صرف می‌کرد. جمع دوستانی که کنارش بودند عبارت بودند از : بزرگ علوی، مجتبی مینوی، مسعود فرزاد،‌ آندره سوریوگیان،‌ غلامحسین مین باشیان، حسن قائمیان و شاهین سرکیسیان.بعدها، به این جمع کسان دیگری هم اضافه شدند. البته، این بدان معنا نیست که در یک نشست همه این دوستان گرد هم می‌آمدند. دوستان دیگر عبارت بودند از : نیما یوشیج، که به ندرت در جمع آنان بود؛ پرویز ناتل خانلری؛ صادق چوبک؛ ابوالقاسم‌ انجوی شیرازی؛ عبدالحسین بیات؛ محمد پروین گنابادی؛ عبدالحسین نوشین؛ خانم لرتا هایراپتیان(نوشین)؛ بهمن دولتشاهی؛ اکبر هوشیار؛ حسن انصاری؛‌ دکتر تقی رضوی‌؛ رضا جرجانی؛ دکتر حسن شهیدنورایی؛ دکتر مظفر بقایی؛ رحمت‌الهی؛‌ عمادسالک؛ دکتر روحبخش؛ پرویز داریوش؛ علی زهری،‌ حسن محشون؛ ‌محمد علی حکمت؛‌ محمد شهیدنورایی؛‌ دکتر محسن هشترودی؛‌ یزدانبخش قهرمان؛ محمد حسین جلیلی؛ سید صادق گوهرین؛ جلال آل احمد؛ و بعدها مصطفی فرزانه.

کسانی که به ویژه، در سال‌های پس از شهریور ۱۳۲۰به کافه ـ رستوران هتل « نادری» رفت‌وآمد داشتند و نشست‌های ادبی خود را در آنجا تشکیل می دادند عبارت بودند از : زنده‌یادان مهدی اخوان ثالث، احمد شاملو، مهندس مرتضی کیوان،‌ خانم پوراندخت سلطانی،‌ خانم سیمین دانشور، سیاوش کسرایی، ‌امیر هوشنگ ابتهاج،‌ فریدون رهنما، مصطفی فرزانه، هژیر داریوش، سیروس ذکاء و چندتن دیگر…

اینان چهره‌های برجسته‌ای بودند که هر یک در زمینه حرفه‌ای خود منشأ خدمات ارزنده‌ای شدند و جای آن دارد که عکس این انسان‌های شریف و هنرمندان بزرگ، که نسل اول روشنفکران آغاز دوران مدرنیته محسوب می‌شوند، بر « دیوار انسان‌های ماندگار» یا به تعبیری که در آغاز این گفتار یاد نمودم «دیوار مردان بزرگ» نصب شود. پیشنهاد می‌کنم که این دیوار را « دیوار مردان بزرگ» نام‌گذاری کنیم.

همچون هتل مردان بزرگ در پاریس، هتل نادری و کافه ـ رستوران آن نیز مکانی است که آثاری ماندگار از ادبیات نوین ایران در آن شکل گرفته‌اند، از آن جمله است برخی از غزیه‌های کتاب وغ وغ ساهاب که هدایت با همکاری مسعود فرزاد به وجود آورد، کتابی به شیوه دادائیست‌ها که در آن به جنگ کهنه‌پرستان رفته است. همچنین است موضوع قصیده معروف عقاب، اثر زنده‌یاد دکتر ناتل خانلری که در سال‌های اشغال ایران به هنگام جنگ جهانی دوم سروده و به هدایت تقدیم شده است.هدایت در این مکان به دوستان خود مانند زنده‌یاد حسن قائمیان و زنده‌یاد رحمت الهی ترجمه آثاری را پیشنهاد می‌کرد مثلاً ترجمه کارخانه مطلق‌سازی اثر کارِل چاپِک(۱۴) ‏را به حسن قائمیان و ترجمه یادداشت های مرد زیرزمینی اثر فیودور داستایفسکی را به رحمت الهی پیشنهاد نمود که آنان به ترجمه این آثار دست زدند. دوستان هدایت نوشته‌ها و ترجمه‌های خود را در این مکان به او ارائه می‌دادند و او نظر می‌داد.بجاست که این مکان استثنایی و‌ ارزنده و به یاد ماندنی یعنی هتل «نادری» همچون «هتل مردان بزرگ» در پاریس « هتل مردان بزرگ» در تهران نام‌گذاری شود. از آنجایی که این مکان ارزنده تنها یادگار بازمانده از آغاز دوران مدرنیته و مکان گرد‌همایی انسان‌هایی به حساب می‌آید که در معماری یک دوران مهم از تاریخ فرهنگ معاصر ایران نقشی اساسی داشته‌اند باید آن را همچون نگینی گرانبها نگهداری کنیم.

یاد زنده‌یاد خاچیـک مادیکـیانس، خانـواده محـترم مادیکیانس و تمام انسان‌های شریـف و زحمت‌کشی که در بنیان‌گذاری و نگهداری این مجموعه بی‌نظیر تلاش کرده و تلاش می‌کنند را گرامی می‌داریم. همچنین، زحمات ارزنده سازمان میراث فرهنگی را عمیقاً ارج می‌نهیم که با ثبت این مجموعه در لیست بناهای میراث فرهنگی از نابودی آن به دست سوداگران گنجینه فرهنگی ایرانیان جلوگیری کردند. همچنین، از کمیسیون ملی یونسکو در ایران به خاطر ثبت کافه « نادری» در خاطرات جمعی و نیز زحمات شهردای منطقه ۱۲ تهران، که راه‌های ثبت این مجموعه را در میراث فرهنگی هموار کردند، قدردانی می‌کنیم.

از دوست ارجمند جناب آقای روبن آواکیانس که با تلاش فراوان خاطرات زنده‌یاد خاچیک مادیکیانس را به ارمنی تحریر و سپس به فارسی ترجمه کرده و به چاپ رساندند عمیقاً قدردانی می‌کنیم .از جناب آقای سبوه خاچاطوریان، مدیر «هتل نادری نو»، که آن هم از یادگارهای زنده‌یاد مادیکیانس است، به خاطر هماهنگی‌های لازم و نیز جناب آقای آرموند داویتیان، مدیر داخلی هتل، رستوران و کافه « نادری» سپاسگزاری می‌کنیم.

در پایان پیشنهاد می کنم که در زمانی مناسب که مورد توافق دوستان باشد با دسته گل بر مزار زنده یاد خاچیک مادیکیانس، این انسان عمیقاً زحمتکش، فروتن،‌ رنجدیده و آینده‌نگر گرد آییم و یاد او را گرامی داریم. با سپاس.

من صمیمانه دست همه دوستان شریف و زحمتکشی را که در هتل،‌ رستوران و کافه « نادری» تلاش می‌کنند می فشارم.

پی‌نوشت‌ها:
Panthéon
Sainte Genviève
Paul Éluard
André Breton
Louis Aragon
Robert Desnos
Francis Gérard
Philippe Soupault
Manifeste de Surréalisme
Rose Noir
Continental
La Mascotte
Ritz
Karel Čapek

مقاله های فصلنامه فرهنگی پیمان شماره ۹۸
Facebook
Twitter
Telegram
WhatsApp

فصلنامه های فرهنگی پیمان

سبد خرید