فصلنامه فرهنگی پیمان شماره ۳۱
خزر – یک جستار (بحث) ریشه شناسی
نویسنده: جامی شکیبی گیلانی
یادداشت شمارهٔ۱. بن این جستار از فرهنگ ریشه شناسی پارسی – شناسنامهٔ واژگان پارسی – CEDPL نوشتهٔ نویسندهٔ این جستار برداشته شده است.
یادداشت شمارهٔ۲. آبشخورها (مرجع ها) (reference) بریخت کوتاه شده در نسک (nask) (متن) داده شده است با شمارهٔ برگ آنها. هر آبشخور دربارهٔ نوشته هایی است که بی درنگ پیش از آن آمده است.
یادداشت شمارهٔ۳. آن چه میان دو [ ] آمده از کارهای خود نویسنده است.
یادداشت شمارهٔ۴. فهرست آبشخورها و واژه های کوتاه شده در پایان جستار به زبان انگلیسی داده شده است.
یادداشت شمارهٔ۵. برای درست خواندن همهٔ زبان هایی که در این جستار آمده است جز انگلیسی فرانسه و آلمانی از دبیرهٔ (الفبا) آوایی (phonetic) زیر کمک گرفته شده است. واژه های یونانی و سنسکریت به دبیرهٔ بومی و/ یا به دبیرهٔ آوایی نوشته شده اند.
دبیرهٔ آوایی:
وa را چون آ در آب بخوانید.
a را چون ا در ابر بخوانید.
b را چون ب در ببر بخوانید.
c را چون چ در چمن بخوانید.
d را چون د در باد بخوانید.
وd را چون ض در ضرر تازی بخوانید.
e را چون ا در امروز بخوانید.
را چون اِ در پسر به گویش گیلکی بخوانید.
f را چون ف در برف بخوانید.
g را چون گ در گل بخوانید.
h را چون ه در هم بخوانید.
i را چون i در is انگلیسی بخوانید.
وi را چون ی در بید بخوانید.
j را چون ج در جام بخوانید.
k را چون ک در کلم بخوانید.
l را چون ل در لب بخوانید.
m را چون م در من بخوانید.
n را چون ن در نم بخوانید.
o را چون ا در اردک بخوانید.
p را چون پ در پدر بخوانید.
q را چون غ در غاز بخوانید.
r را چون ر در روز بخوانید.
s را چون س در سیب بخوانید.
t را چون ت در توت بخوانید.
وt را چون ث در ژلث تازی بخوانید.
u را چون oo در hood انگلیسی بخوانید.
وu را چون و در بود بخوانید.
v را چون و در وام بخوانید.
وv را چون و در والی تازی بخوانید.
w را چون ش در شب بخوانید.
x را چون خ در خام بخوانید.
y را چون ی در میو میو بخوانید.
z را چون ز در زن بخوانید.
وz را چون ژ در ژاله بخوانید.
این آواها که در بالا داده شد تنها آوای نزدیک به آوای بومی است.
اگر دو واکی (vowel) پشت سر هم آیند باید آنها را به هم چسبانده مانند یک بیواکی (viva ki) (diphthong) خواند.
اگر دو واکی با یک تیره (ـ) از هم جدا نوشته شده باشد باید دو واکی را جدا از هم با یک درنگ کوتاه میان آن دو خواند.
خزر (xazar) یا خزر (xezer) (نام دریای مازندران است که به زبان های اروپایی آن را Caspian گویند. نیز نام تیره ای از مردم در قفقاز است. خزر (پهلوی) فراخ کرت(fera x-kart) پهلوی) (دریای خزر): وروکشه (vouru kawa) اوستایی
فراخ – کرت (پهلوی)(دریای مازندران): فراخوکرت( (kart-xv(پهلوی): ووروکش(اوستایی) (دارای جلیج ها یا بریدگی های پهناور
نیز در همین زمینه پروا کنید به ورکش (var kaw) (پهلوی): کش (kaw) (پارسی نو) (فرورفتگی زیر بغل: سینه: کشاله).
واژهٔ خزر از این رو از واژهٔ اوستایی وورو (vouru,-) و کشه (kawa) پدید آمده:
وورو (vouru) = پهن – فراخ
کشه (kawa) = بریدگی: فرورفتگی: خلیج.
از این رو ووروکشه (vouru- kawa) به مینی (معنی) دریایی است که دارای بریدگی ها یا خلیج های پهناور است. در زیر ریشهٔ وورو vouru به مینی پهن یا فراخ و کشه (kawa) به مینی بریدگی: فرورفتگی: خلیج را از دیدگاه ریشه شناسی، (etymology) و مینی گری (semantic reconstruction) بررسی می کنیم.
واژهٔ وورو (vouru) ازv-ou-r-u پدید آمده. پروا کنید که واکی ها می توانند جای خود را به یکدیگر بدهند یا افکنده شوند.
Vمی تواند جای خود را بهb ,p، fبدهد.
Rمی تواند جای خود را به l یا y بدهد.
از این رو:
v vowel r vowel
f vowel l vowel
b vowel y vowel
p vowel – vowel
پروا کنید که در پایین ریخت های گوناگونی که از جدول بالا می تواند به دست آید آورده ایم. همگی این واژه ها در بن دارای مینی پهن: فراخ: فراوان: دور هستند.
فراخ (پارسی نو) (xوfera) (گشاد: پهن: جادار): فرژه (ahوfrat) (اوستایی) (پهنا): فراه (hوfra)
(پهلوی): فراخ (xوfra) :فراخو(xvوfra) (پهلوی): بسنجید با فراه (hوfra) فراهیه (hihوfra) (پهلوی).
پراتهاس (sوthaوpra) (سنسکریت): فره (fereh): (کردی) (پهن): پراه (hوpra) (بلوچی) (پهن): فراهوه (hovaوfra) (پارسی باستان): فراخ (xوfra): پراخ (xوpera) (پهلوی – پازند).
هره (here) (یزدی:کرمانی).
ووروچشانی(niوcawa-vouru) (اوستایی) (دوربین).
گویا خود شکافته از فراذ (وdوfra) باشد. بسنجید با فراذ یه (ayaوdوfra) (اوستایی) (پهن کردن: فراخ کردن: گستردن).
فراخ (پارسی نو) (پهن:گشاد)
در زیر ریشهٔ این واژه در زبان های هندو اروپایی بررسی می شود:
ریشه:,-(فراخ – پهن – گشاد – گشاد یا فراخ کردن):,-pleth* (آریایی)
پراتهاتی (tiوthaوpra) (سنسکریت) (فراخ می شود): پریتها (وpritha) (سنسکریت) (کف دست): پریتهو (prithu) (سنسکریت): پرژو (uوpert) (اوستایی) (فراخ – پهن – گشاد – جادار) پریتهوی
(prithvi)(سنسکریت):پرژوی(iوvوpert) (اوستایی) (زمین)= (یونانی):
لاین (lain)(ارمنی)(فراخ) (یونانی) (پهنا): planta (لاتین) (کف پا): پلسنه (plesna) (اسلاو کلیسایی باستان) (کف پا).
کشه (,-kawa) (اوستایی) (بریدگی – فرو رفتگی – خلیج): ووروکش (kaw-vouru) (اوستایی) (دریایی که بخش هایی از آب در خاک آن فرو رفتگی های پهناور
دارد).
در زیر ریشه kawa را بررسی می کنیم و واژه هایی که در زبان های هندو اروپایی از آن می شکافد می آوریم:
ریشه: ,-kre(s) ,-ker(s) (بریدن)
کرینتاتی (tiوkrinta) (سنسکریت): کارتاتی (tiوrtaوka) (سنسکریت) (او می برد) = کرنتیتی (Kerentaiti)
کرناویتی (kerenaoiti) (اوستایی)
کریتتا (,-وKritta) (سنسکریت) = کرست (keresta) (اوستایی) (ستای بونده شونده از کار واژه): کارد (پارسی نو): کارتا (وrtaوka) (سنسکریت) (جدایی: جدایی نهادن)
کشه (,-kawa) (اوستایی) (خلیج)
کریتوه kritvah (سنسکریت) (بار)
سکریت (krit-sa): هکرت (keret-ha) (اوستایی) (یک بار)] یک کره – یک کرت = یک بار (پارسی نو) [بسنجید با کرات (tوkra) (اسلاو کلیسایی باستان) (بار)
کرتس (kartas) (litauisch)
اکنون پروا کنید که ,- kawaازvowel +w+vowel+ kساخته شده:
Kمی تواند جای خود را به q , h, x, gبدهد.
Wمی تواند جای خود را به r , s, h, zبدهد.
از این رو برای نمونه در همهٔ واژهٔ زیر هم چندان k و w یافت می شود و در همگی مینی (معنی) بنیادین (برش – بریدن) نهفته است:
در زیر به واژه های دارای k و r پروا کنید.:
کارد (rdوka) (پارسی نو)(کارد: دشنه): کرتو (kareto) (اوستایی) (کارد)
کرینتا (وkrinta) (سنسکریت) (بریدن): کرنته اته (kerentaete) (اوستایی) (او
می برد)
کریناته (teوkrina) (سنسکریت).
کرت (kareta)(اوستایی): کارت (rtوka) (پهلوی): کریناتی(tiوkrina) (سنسکریت) (بریدن)
کیرد (kird) (کردی): کرون (karon): کردین (kardin) (آسی) (بریدن): کرد (kard) (آسی): کارچ (rc’ka) کرچه (karca) (بلوچی)
کرینیذن (krinidan)(ریشهٔ اکنون کرین — ,-krin)(پهلوی) (بریدن- درست کردن- ساختن – برای جانوران اهریمنی)] بسنجید با کروکر کردن (Ker o ker kardan)[
از کر (Kar): آکرنم (kerenemوa): کرنویات (tوkerenoya) (اوستایی)
کارت (پهلوی): کرته (kareta) (اوستایی) بسنجید با فرگرد: کرده (karde): کرته (karte) از کرت (,-karet) (اوستایی)
کارت (rtوka) (پهلوی) (کارد: شمشیر): کرد (پهلوی) (کارد: دشنه) کرتری (سنسکریت) (کارد): کرته (kareta) (اوستایی) (کارد) شکافته از کرت (,-karet) (بریدن): فرگرد (fargard) (بخشی از کتاب)
کرتو- باشزه (baewaza-kareto) (اوستایی)(کارد پزشک) (surgeon) کرت (karta) (پاره ای از زمین را که از پیرامونش بریده/جدا کرده برای کشت بکار برند.): از کرت
(,-karet) (اوستایی): کرده (karde)(بخشی از کتاب و مانند آن).
در واژه های زیر وات نخستین k و دومی w است. باز در مینی (معنی) واژه ها پروا کنید که در همگی ‹‹شکاف›› و ‹‹بریدگی›› ‹‹فرورفتگی›› نهفته است.
کش (kaw) (1. زیر بغل۲. کشاله۳.سینه۴.پهلو(ی تن)[sinus]
ارکش(kaw-er):کشک(kawak)(پهلوی)
کشه (kawa)(اوستایی) (پهلو: زیر بغل) کاکشا (سنسکریت)
کشه (kwe)(پشتو) (در: نزد)
کش (kaw) (مازندرانی:گیلکی) (سینه)
کاکشا کاشاه (hوwaوka) (سنسکریت)(زیر بغل):] کش (پارسی نو) (زیر بغل):کشاله (پارسی نو) کشکول (آوندی که با بند از شانه زیر بغل یا به پهلو یا روی سینه آویزند).[
]در واژه های زیر که نشانگر پاره های تن است باز همچندان k و w یافت می شود.
ریشه (نام پاره های تن)
کاکشا (وkwaوka)(مادینه):کاکشه (,-kwaوka) (نرینه) (زیر بغل: کمرگاه اسب.) کشه (kawa) (اوستایی) (زیر بغل): coxa (لاتین) (ران): coss (ایرلندی باستان) (پا): hahsina (آلمانی کهن) (بخش بالایی و بیرونی بالای زانوی پای پشت نزد چارپایان)=hehse (آلمانی میانه)= وHesse (آلمانی نو)(بخش درونی و بالایی پا نزد چارپایان)
اکنون k جای خود را بهg ,x, wمی دهد:
Gulf(انگلیسی) (خلیج : شکاف): golfe (فرانسوی) (خلیج) / kolpos (زهگیر) (vagina) خلیج
(ij-xal) (تازی واژهٔ سپنجی) [(JGS)
اگر k جای خود را به q و w جای خود را به z یا s دهد:
قزوین (vin-qaz) کشوین (vin-kaw): کسوین (vin-kas) (هر سه به مینی دروارهٔ خزر)
نیز واژهٔ انگلیسیpian – Casکسپین از همین ریشه شکافته.
اکنون k جای خود را به x و w جای خود را به z می دهد.
از اینجا خزر (er-xez,ar-xaz) می شکافد که در بالا یاد کردیم و این خود با کسپینpian -Cas: قزوین کشوین و کسوین از یک ریشه است.
تا اینجا ریشهٔar – xazرا تا – xazشکافتیم. اکنون باید دریافت کهar – از کجا میآید:
rیاar – یک پسوند باستانی است که ازar – (پارسی باستان) شکافته. به این پسوند در واژه های زیر پروا کنید. گاهr – در پایان واژه مانده و گاه به جای پیش از واپسین وات (حرف) می آید.
ابر (r-ab) اوره (ra-وav) (اوستایی): اورr -و av(پهلوی)
برف (f-bar) (پارسی نو): وفر (r-vaf) (پهلوی): و فره (ra-vaf) (اوستایی)
سرخ (پارسی نو) (x-sor): سوخره (ra-sox) (پهلوی): ژوخره (ra-oxوt) (پارسی باستان): سوخره (ra-sux) (اوستایی)
گرز (پارسی نو) (z-gor): وزر (r-vaz) (پهلوی): وزر (ra-vaz) (اوستایی)
نرم (m-nar) (پارسی نو): نمر (ra-nam) (اوستایی)
تجر(پارسی نو) (ar-taj) تچر(ara-tac) (پارسی باستان)
پروا کنید ه پسوند باستانیr – در نام بسیاری شهرها و روستاها و نیز در واژه های دیگر یافت می شود.
بدون جابه جایی با وات (حرف) پیش از وات واپسین:
با خزر (r-xez-وba): گواری (i-rوa-gav):بسر(r-bos): مسر (r-mes): خفر (r-xaf): جهر (r-jah): راور (ar-vوra): اسکار (rوa-ask): گودر (er-gud): خبر (r-xab): خزر (r-xez): تزرج (j-er-tez): اسر (r-as) گبر (r-gab) و زفر (r-zaf:ar-zaf) (آرواره)
با جابجایی با وات پیش از واپسین وات:
ژرف (f-arوz)
نیز در نام روستاها چون: ترق (q-tar): نارپ (p-rوna): هرم (m-har) (JGS)
هوده: واژهٔ خزر از واژهٔ اوستاییkawa – vouruدارای بریدگی ها یا خلیج های فراخ شکافته. اما پارهٔ – vouru(فراخ) را از دست داده و همان خزر از واژهٔ مادر باز مانده. واژهٔ Caspian و همچندان اروپایی آن نیز از همین ریشه است.ar – پایان واژه یک پسوند باستانی است.
برای فهرست واژه های کوتاه شده و آبشخورها به جستار انگلیسی
Abbreviations and References باز گردید.