فصلنامه فرهنگی پیمان شماره ۶۰

جک گورکیان،معروف به “دکتر مرگ”

نویسنده: رافی آراکلیانس

«کاشکی سرنوشت پدران ما شباهتی داشت به سرنوشت یهودیان در روزهای جنگ جهانی دوم چرا که اگر یهودیان را فقط در اتاق های گاز خفه کرده بودند، ارمنیان را سوزاندند، غرق کردند، به دره ها انداختند، مورد تجاوز قرار دادند، شقه کردند و شکم زن آبستن را شکافته، بچه اش را بیرون آوردند… ».

دکتر جک گِوُرکیان
میشیگان، امریکا،۱۹۹۳ م

اختلال تنش‌زای پس از رویداد[۱] یا فشار عصبی[۲]پس از سانحه، نشانگانی[۳] است که پس از مشاهده، تجربۀ مستقیم یا شنیدن یک عامل تنش زا و آسیب‌زای شدید می تواند در روحیۀ هر شخص پدید آید و به مرگ واقعی، خود کشی، تهدید به مرگ یا وقوع یک سانحۀ جدی منجر شود.

اختلال تنش‌زای پس از رویداد
اختلال تنش‌زای پس از رویداد

شخص متأثر از تجربه های دردناک گذشته، احساس ترس و درماندگی می‌کند، اغلب رفتارهای آشفته و حاکی از بی‌قراری بروز می‌دهد و مدام می کوشد تا از یادآوری رویداد و سانحه اجتناب کند. افرادی که رویدادهایی چون سوءاستفادۀ جنسی، تصادف، زلزله، جنگ و از همه هولناک تر قتل عام دوستان و بستگان را تجربه کرده اند بیشتر از آنکه بتوانیم تجربۀ آنها را تصور و احساسات آنها را درک کنیم از تصور آن واقعه رنج می‌برند در حالی که خودشان از دلایل و حتی اثرات مستقیم آن بی خبرند. عثمانیان ترک تبار می توانند خود را در زمرۀ خالقان این نوع درد استثنایی انسان، در معنای وسیع آن، بشمارند.

جک گورکیان، آرشیل گورکی و آرمان مانوکیان، هنرمندان متفکر و نامی ارمنی، نژادکشی ارمنیان را در سال های جنگ جهانی اول، در دوران کودکی، با تمام وجود خود احساس کردند و ما تنها شاهد تأثیر مستقیم آن در زندگی  آنان هستیم. هر سۀ این شخصیت ها در اندیشۀ مرگ بودند و هر یک به گونه ای خاص مرگ را در زندگی خود متبلور ساختند.

با پرهیز از کلی گویی بیشتر، در این شماره، به زندگی دکتر جک گورکیان یا “دکتر مرگ” پرداخته ایم تا در شماره های بعدی متفکران دیگری را، که نشانه های عمیق اختلال تنش‌زای پس از واقعۀ نژاد کشی ۱۹۱۵م را از خود بروز داده اند، معرفی کنیم.

جک گِوُرکیان
جک گِوُرکیان

شهرت دکتر آسیب شناس، جک گِوُرکیان، در ارائۀ آشکار و متهورانۀ اندیشۀ «کمک برای خودکشی با همراهی پزشک» و عمل به آن است. او از عنفوان جوانی مسحور اسرار مرگ بود و در طول دوران زندگی خود مقالات علمی متعددی در این خصوص نوشت.

وی در ۱۹۹۹م به جرم قتل غیرعمد به ۱۰ تا ۲۵ سال زندان محکوم شد. در ۲۰۰۰ م پس از تحمل هشت سال زندان و تعهد برای ترک عمل «کمک برای خودکشی با همراهی پزشک» مورد عفو قرار گرفت.

کسانی که او را قهرمان می دانستندو همۀ آنهایی که وی را جنایتکار می شمردند، معترف اند که مبارزات بی وقفه و علمی او در نهایت سبب جلب توجه مقامات پزشکی به بیماران نا امید و مبتلا به بیماری های درمان ناپذیر در سراسر کشور شد. برروی سنگ قبر گِوُرکیان نوشته شده: « او خود را قربانی حقوق دیگران کرد».

زندگی نامـه

موراد (جک) گِوُرکیان در ۲۶ مه ۱۹۲۸م، در شهر پونتیاک میشیگان ایالات متحدۀ امریکا، چشم به جهان گشود. او دومین فرزند از میان سه فرزند لئون گِوُرکیان و همسرش ساتنیک، مهاجران ارمنی، بود. پدر و مادر موراد از ارمنیانی بودند که در سال های جنگ جهانی اول از نژادکشی ارمنیان در ترکیه جان سالم به در برده و به امریکا پناه آورده بودند.

لئون، پدر موراد، در ۱۹۱۲م به کمک مبلغان مذهبی مسیحی مقیم ترکیۀ عثمانی مخفیانه از کشورخارج شده و به شهر پونتیاک امریکا رفته و از همان ابتدا در کارخانۀ ماشین سازی مشغول به کار شده بود. ساتنیک، مادر موراد، نیز از کاروان ارمنیان عازم قتل گاه عثمانی گریخته و ابتدا به پاریس رفته و بعدها به برادرش در ایالت میشیگان امریکا پیوسته بود. به این ترتیب، لئون و ساتنیک یکدیگر را در جامعۀ کوچک ارمنیان پونتیاک ملاقات کردند و تشکیل خانواده دادند. اولین فرزند آنها، مارگارت، در ۱۹۲۶م متولد شد. موراد فرزند دوم خانواده بود. او بعدها به خواست دوستان و معلم هایش نام «جک» را برای خود انتخاب کرد. سومین فرزند هم دختری بود به نام فلورا.

لئون در ۱۹۳۰م، پس از از دست دادن کار خود در کارخانۀ ماشین سازی، اقدام به تأسیس شرکت حفاری و اکتشاف خصوصی کرد. او در سایۀ هوش و ذکاوتی که داشت، حتی در سال های رکود اقتصادی امریکا، توانست زندگی مرفهی را برای خود و خانواده اش فراهم آورد. جک بعدها با افتخار از پدر و مادرش یاد می کرد که ازهمه چیز گذشتند تا او و خواهرهایش در رفاهی نسبی همراه با امکانات تحصیلی خوب رشد کنند.

روزهای جوانی در خانواده

لئون و ساتنیک هردو متدین و سخت پایبند مراسم مذهبی و نگران انحراف فرزندانشان از باورهای دین مسیح بودند و به اصرار بزرگان خانواده همه می بایست هر یکشنبه در مراسم کلیسا شرکت می کردند.

از بین فرزندان آنها جک اصرار داشت که شنیده ها و مطالب عرفی دین را بدون تفکر و تعقل نپذیرد. او اغلب به مخالفت با فلسفه معجزه در دین می پرداخت. استدلال جک کوچک این بود که اگر خدا توانسته است حضرت عیسی مسیح را قادر به راه رفتن بر روی سطح آب سازد، چگونه است که نتوانسته مانع نژادکشی ارمنیان و قتل عام اقوام، نزدیکان و دوستانشان توسط حکام ترکیۀ عثمانی در ۱۹۱۵م شود.

کلیسا نتوانست ذهن جوان جک را به قبول وحدانیت مبتنی بر اعجاز وادارد و به این ترتیب، او در حالی که تنها دوازده سال داشت تصمیم به ترک عادت خانوادگی، برای حضور مستمر در کلیسا، گرفت.پدر و مادر جک توجه خاصی هم به مسئلۀ تحصیل فرزندانشان داشتند و جک، به منزلۀ تنها پسر خانواده، در مرکز این توجه و در برابر انتظاری بزرگ برای پیشرفت در کسب دانش قرار داشت.

انتظار لئون و ساتنیک بی جواب نماند و جک در همان اوان جوانی در یادگیری علوم پایه، خواندن کتاب، نواختن پیانو و نقاشی زبانزد شد.ذهن پویای جک دائماً او را به سمت بحث و مجادله با اساتید و اولیا می کشانید. او ظواهر زندگی و احساسات را مزاحم کسب دانش می دانست و حاضر نبود هیچ مطلبی را صرفاً از روی ظاهر و عرف و بدون تحقیق در مورد جوانب علمی و صحت و سقم آن بپذیرد. این ویژگی او در بحث و گفت و گوی مستدل با اساتید، وی را هم محبوب هم کلاسی ها و هم مترود هم سن و سالانش ساخته بود. علاقه مفرط جک به مطالعه و کتاب، سبب شده بود تا در دوران مدرسه القاب خاصی را به او نسبت دهند و او را از جامعه کوچک دوستان مدرسه ای بیرون برانند.

گِوُرکیان زودتر از بقیه به دبیرستان راه یافت. او طی سال های تحصیل به هفت زبان از جمله روسی، آلمانی و ژاپنی و نواختن سه ساز مسلط و در هفده سالگی با درجه عالی از دبیرستان پونتیاک فارغ التحصیل شد.

سپس، برای تحصیل در رشتۀ مهندسی ساختمان وارد دانشکدۀ مهندسی دانشگاه میشیگان شد اما در همان سال اول به علاقۀ واقعی خود به علوم پزشکی پی برد و به تحصیل در رشتۀ زیست شناسی و جانورشناسی روی آورد.

گِوُرکیان مدارج تحصیلی را به سرعت پشت  سر گذاشت و در ۱۹۵۲م، در ۲۴ سالگی، فارغ التحصیل و به کسب درجۀ دکترا نایل شد و بلافاصله برای کسب تخصص در رشتۀ آسیب شناسی ثبت نام کرد. یک سال بعد (۱۹۵۳م)، در جنگ ایالات متحده با کره، به مدت پانزده ماه در لباس پزشک به خدمت در زیر پرچم فرا خوانده شد.

“دکتـر مـرگ”

حقیقت مرگ از اوان زندگی گِوُرکیان جایگاهی خاص در ذهن وی پیدا کرده بود. پدر و مادرش، که از مهلکۀ نژادکشی حاکمان امپراتوری عثمانی در ارمنستان جان سالم به در برده بودند، تصویر مرگ را در ذهن تنها پسر خود جای داده و حتی نام یکی از معروف ترین فدائیانی را که در برابر ظلم حکام ترک قد برافراشته بود (موارد) برای پسر خود انتخاب کرده بودند.

همه چیز در دوران کسب تخصص در بیمارستان دانشگاه میشیگان آغاز شد. تصویر مرگ و مطالعۀ تغییرات زیست شناختی لحظۀ جدایی روح از جسم لحظه ای از ذهن او خارج نمی شد. به طور مرتب، بیماران بستری و مبتلا به بیماری های درمان ناپذیر را عیادت و از مردمک چشمان آنها عکس برداری می کرد. او معتقد بود که مجموعۀ چنین اطلاعاتی در نبود روشی مطمئن برای کسب اطلاع از ایست کامل دستگاه تنفسی بیمار، کُما یا مرگ فیزیکی او می تواند پزشک را از وضعیت بحرانی بیمار مطلع سازد.

خدمت به علوم درمانی برای جک اهمیت خود را داشت اما او صادقانه اعتراف می کرد که محرک اصلی وی کنکاش در دنیای ناشناختۀ مرگ، زندگی پس از آن و به ویژه، عجز همگان در دسترسی به اسرار آن است.

روش او مورد پذیرش همکاران پزشکش نبود و رابطۀ او با آنها، زمانی که وی براساس روش مرسوم تحقیق پزشکان یونان باستان بر روی زندانیان مصری انجام آزمایشات علمی بر روی زندانیان محکوم به اعدام را مطرح ساخت، بیش از پیش به تیرگی گرایید. او این تحقیقات را هم مقرون به صرفه و هم راهی برای شناخت ذهن جنایتکار جنایتکاران می دانست.

جک نظریۀ خود را در ۱۹۵۸م طی یک گزارش مبسوط علمی به فرهنگستان علوم پیشرفتۀ امریکا ارائه کرد. انجام آزمایش بر روی محکومان به مرگ، تضمین مرگ بدون درد برای داوطلب ها و نظارت کامل بر لحظۀ مرگ آنها محور اصلی گزارش وی را تشکیل می داد. انتشار این گزارش غیر منتظره و عجیب سبب شد تا به او لقب «دکتر مرگ» را دهند.

دیدگاه خاص گِوُرکیان پس از انتشار این گزارش باعث طرد و سپس اخراج او از بیمارستان دانشگاه میشیگان شد. او به کسب تخصص در بیمارستان عمومی شهر پونتیاک ادامه داد و با مطالعه بر روی روش انتقال خون اجساد سربازان کشته شده در جبهه به نیازمندان به خون گزارش جنجال برانگیز دیگری را به جامعۀ پزشکی ارائه کرد.

این بارتحقیقات موفقیت آمیز گِوُرکیان با همکاری دکتر نیل نیکول به سرانجام رسید. با این روش پزشکان در جبهه های جنگ قادر می شدند به هنگام کمبود خون مورد نیاز مجروحان، از بدن اجساد کشته شدگان اقدام به تأمین خون کنند. گِوُرکیان این روش را برای به کارگیری در جنگ ویتنام به پنتاگون و وزارت دفاع امریکا ارائه کرد اما موفق به کسب بورسیه برای ادامۀ تحقیقات خود نشد. این تحقیقات سبب شهرت دکتر گِوُرکیان، ترس همکاران از او و در نهایت ابتلای وی به بیماری مهلک هپاتیت سی شد.

کمک برای خودکشی با همراهی پزشک

جک در ۳۲ سالگی موفق به کسب تخصص در رشتۀ آسیب شناسی شد و پیش از راه اندازی درمانگاه خصوصی خود در دیترویت میشیگان، اقدام به بازدید از بیمارستان های سراسر کشور و ارائۀ بیش از سی مقاله، شامل نظریات خود در مورد مرگ و مردن، کرد.

راه اندازی درمانگاه شخصی با موفقیت همراه نبود و دکتر گِوُرکیان مجبور به پذیرش کاری پاره وقت در دو بیمارستان در لانگ بیچ کالیفرنیا شد اما مجادلۀ او با سرپرست بخش آسیب شناسی بیمارستان و رد نظریات تند او از سوی کادر پزشکی، منجر به درگیری های لفظی و سرانجام استعفای او از کار در بیمارستان ها و سازمان های دیگر شد.

پس از این اتفاقات گِوُرکیان وقت خود را صرف ساختن فیلمی بر اساس قطعۀ موسیقی معروف پیامبر، اثر جورج هندل، موسیقی دان نامی و تشکل گروه همفکران برای طرح قدیمی خود در مورد محکومان به اعدام کرد.

اندیشه های خاص، انزوا و بی کاری تا ۱۹۷۰م در نهایت سبب ورشکستگی مالی او شدند. در این سال ها، دکترگِوُرکیان، که نامزدش هم او را ترک کرده بود، تنها زندگی می کرد، هر از گاهی در ماشین می خوابید و برای رفع گرسنگی از محل کمک های دولت به مستمندان بی خانمان استفاده می کرد.

گِوُرکیان در ۱۹۸۵م به ایالت میشیگان بازگشت و مقالۀ مبسوط خود را در خصوص زندانیان اعدام شده در مجلۀ سازمان پزشکی ملی آمریکا به چاپ رسانید. سال ۱۹۸۶م نقطۀ عطفی در زندگی دکتر گِوُرکیان بود و مقاله ای علمی در خصوص همراهی پزشکان هلندی با مرگ بیماران مبتلا به بیماری های درمان ناپذیر، از طریق تزریق دارو، راهی جدید را برای عملی کردن طرح زندانیان محکوم به اعدام در برابر وی گشود. طرح جدید او حالا شامل فکر همراهی در خودکشی بیماران مبتلا به بیماری های درمان ناپذیر و فراهم آوردن «مرگ خوب» برای آنان بود.

مرگ خوب

نام اُتانازیا (Euthanasia)، ترکیب واژه های لاتین (Eu) به معنی خوب و تانازیا (Thanasia) به معنی مرگ است. اعتقاد پزشکان هلندی و دکتر گِوُرکیان مبتنی بر همراهی پزشک با بیمار مبتلا به بیماری درمان ناپذیر در انتخاب مرگ یا ادامۀ زندگی بود. بازتاب این طرز فکر در میان بیماران سبب تشویق گِوُرکیان و در اجتماع مانع انتشار اندیشه های او شد.

در ۹مه ۲۰۱۲، کشورهای هلند، سوئیس، بلژیک و آرژانتین و سه ایالت اوریگن، واشنگتن و مونتانای امریکا ایجاد شرایط برای «مرگ خوب» را قانونی و مجاز تشخیص داده اند و دیوان عالی قضایی امریکا جامعۀ پزشکی را در دادن نسخۀ داروهای مرگ آور برای بیماران مبتلا به بیماری های درمان ناپذیر مختار دانسته است.

ادیان اما توجیه خاص خود را در خصوص پایان دادن به زندگی دارند.

ـ دیدگاه اسلام

شریعت اسلام بر مبنای کتاب آسمانی خود انسان را مختار به انتخاب مرگ خود نمی داند. در اسلام زندگی مقدس و هدیۀ خداوندی است و انتخاب مرگ خوب یا کمک برای خودکشی با همراهی پزشک در حوزۀ اختیارات انسان نیست و این خداوند است که برای پایان دادن به زندگی انسان تصمیم می گیرد.

هر دو مذهب شیعه و سنی «مرگ خوب» و «کمک برای خودکشی با همراهی پزشک» را حرام می دانند. آنها معتقدند زندگی متعلق به انسان نیست و انتخاب مرگ زود هنگام هم به خانواده و هم به اجتماع آسیب می رساند. [۴]

ـ دیدگاه مسیحیت

مذاهب مسیحی کاتولیک، اسقفی، مورمون، تعمیدی، ارتدکس، شاهدان یحیوی و انگلیکن «مرگ خوب» و «کمک برای خودکشی با همراهی پزشک» را مخالف مفاهیم مسیحیت، ناقض وحدانیت و قدرت خداوند، مخالف دستورات خداوند و روحانیت و ارزش وجودی انسان می دانند. مذهب مسیحی مِتُدیست (Methodist church) و انشعاباتی از مذاهب فوق با سبک کردن درد بیمارانی که در بند بیماری درمان ناپذیر گرفتارند با نوعی همفکری و مسالمت موردی برخورد می کنند.

ـ دیدگاه یهودیت

آیین یهودی «مرگ خوب» و «کمک برای خودکشی با همراهی پزشک» را منع و آن را نوعی جنایت می داند. در این آیین اعتقاد بر آن است که زندگی نه متعلق به انسان بلکه متعلق به کسی است که آن را به وجود آورده و اینکه حتی با پذیرش خوبی نیت، این گونه روش های حیرت آور ورای حدوددخالت درامور دنیوی است. [۵]

ـ دیدگاه بودیسم

دالائی لاما، رهبر دینی بودائیان جهان، عقیده دارد که «مرگ خوب» در شرایط خاص با فلسفۀ بودیسم در تناقض نیست. او می گوید که زندگی شیرین و گران بهاست و ترجیحاً باید از مرگ مصنوعی پرهیز کرد. اعتقاد دالائی لاما بر این است که این مورد را همانند سقط جنین، که جنایت محسوب می شود، باید در شرایط خاص خود سنجید و عمل به آن را به قضاوت سپرد. اشارۀ او به زن آبستنی است که ادامۀ حیات جنین زندگی مادر را تهدید می کند یا شخصی که برای همیشه به کُما رفته است.

ـ دیدگاه هندویسم

هندوها معتقدند که حیات پس از مرگ فیزیکی در قالب های دیگری ادامه می یابد. ایدۀ «مرگ خوب» و «کمک برای خودکشی با همراهی پزشک»، نظیر درد غیر قابل تحمل و طولانی بیمار، «کارما» یی[6] (Karma) قابل تعمق و تامل است. آنها معتقدند حتی درمان این چنین درد بزرگی را نیز باید به طبیعت وجود سپرد چرا که مردن ـ و نه خود مرگ ـ دردناک است.

بخشی از «کارما» ی انسان در حال مرگ، به اجبار به وجود همۀ کسانی که در ایجاد شرایط برای مرگ خوب و یا کمک برای خودکشی با نیت پاک شرکت می کنند، منتقل شده و این افراد به نسبتی دچار همان شرایط دردناک خواهند شد. [۷]

توجیه «مرگ خوب»یا اُتانازیا[۸] موضوع مقالات فراوانی از جک گِوُرکیان قرار گرفت. دستگاه جدید خودکشی او به دنبال انتشار مقالاتش، جبهۀ جدیدی در بر خورد با اجتماع برای گِوُرکیان گشوده بود. گِوُرکیان دستگاه را به زبان یونانی تاناترون[۹] یا مرسیترون[۱۰] به معنی دستگاه مرگ یا دستگاه ترحم نامید. این دستگاه، که با صرف هزینۀ فقط سی دلار ساخته شده بود، تشکیل می شد از سیستم استفادۀ خودکار از محتوای سه محفظه برای تزریق پشت سر هم سه نوع دارو، آب استرلیزه نمک کلرور سدیم، بعد داروی مسکن و در پایان سم کلرید پتاسیم. با این وسیله حتی بیمار در حال احتضار هم می توانست با کمترین حرکت انگشت خود دستگاه را روشن و به زندگی خود خاتمه دهد.

سال ها مقابلۀ گورکیان با رسانه ها برای توجیه اندیشه، روش و دستگاه «مرگ خوب» نام دکتر مرگ یا دکتر جک گِوُرکیان را بر سر زبان ها انداخت و واکنش جوامع گوناگون نسبت به این موضوع وی را در مرکز ثقل ماشین تاناترون و نیاز مبرم به وضع قانونی متناسب قرارداد.

پیگیری های گورکیان در نهایت باعث صدور مجوز لازم برای تأسیس مرکزی به نام اُبیتوریومز[۱۱]برای همراهی پزشکان با بیماران داوطلب برای خودکشی شده بود.

شهـرت

گِوُرکیان در ۱۹۸۷م شروع به چاپ آگهی خدمات مشاوره ای خود در «همراهی پزشک برای خودکشی بیماران داوطلب مبتلا به بیماری های درمان ناپذیر»، در روزنامه های شهر دیترویت کرد.

خبرخودکشی زنی به نام جانت ادکینس نام جک گِوُرکیان را بار دیگر به صفحۀ نخست روزنامه ها کشاند. جانت ادکینس سال ها پیش از آنکه به بیماری آلزایمر مبتلا شود به عضویت انجمن هملک[۱۲] یا سازمانی برای دفاع از «مرگ خوب داوطلبانه» در ایالت میشیگان امریکا درآمده بود. او، که در ۵۳ سالگی پی به بیماری درمان ناپذیر خود برده بود، با دیدن آگهی دکتر گِوُرکیان و برای رهایی از درد و ناتوانی نهایی به دستگاه تاناترون و همراهی گورکیان متوسل شد.

آمار بیماری داوطلب دکتر گورکیان براساس 95 مورد اعلام شده
آمار بیماری داوطلب دکتر گورکیان براساس 95 مورد اعلام شده

خودکشی در داخل وانت فولکس واگن فرسودۀ گِوُرکیان در پارک عمومی شهر صورت گرفت. خانم ادکینس تنها پنج دقیقه پس از آنکه خود کلید دستگاه خودکشی را فشرد و مواد سه گانه را به خود تزریق کرد در اثر ایست قلبی درگذشت.

انتشار خبر خودکشی با همراهی پزشک جانت ادکینس دو عنوان متضاد «قهرمان ملی» و «جنایتکار» را برای دکتر گِوُرکیان به ارمغان آورد. روی ادکینس، همسر جانت ادکینس، روز بعد با دو پسرش در تلویزیون حاضر شد و وصیت نامۀ جانت را قرائت کرد.

گِوُرکیان، که تمامی مراحل خودکشی را فیلم برداری و صدابرداری کرده بود، گزارش مرگ را به پلیس سپرد. دستگاه قضایی ایالت میشیگان نیز بلافاصله رأی به محکومیت وی داد، حکمی که چند ساعت بعد به دلیل نبود مدارک باطل اعلام شد.

قاضی میشیگان در۱۹۹۱م با صدور رأیی مبتنی بر متممی از قانون، دکتر گِوُرکیان را از به کارگیری دستگاه خودکشی منع کرد اما لغو مجوز پزشکی هم نتوانست جک را از روش همراهی پزشک برای خودکشی بیماران داوطلب باز دارد.او پس از از دست دادن مجوز پزشکی و امکان دستیابی به داروهای لازم، تاناترون را کنار گذاشت و شروع به طراحی و ساخت مِرسیترون، یا نوع دوم دستگاه خودکشی، کرد. این دستگاه گاز مونواکسید کربن را از طریق ماسک تنفسی به بیمار می رساند.

دکتر گِوُرکیان در طول سالیان خدمت بیش از ۱۳۰ بیمار مبتلا به بیماری های درمان ناپذیر را، که مایل و محتاج به خودکشی بودند، بدون هرگونه چشم داشت مالی، تا مرگ همراهی کرد. در ۱۹۹۲م، دستگاه قانـون گـذاری ایالت میشیگان، صرفاً بـرای مبـارزه با دکتـر جک گِوُرکیان، اقدام به تصویب قانونی دال بر غیرقانونی بودن عمل « کمک برای خودکشـی با همـراهی پزشک» کرد. تبرئۀ کامل در سه مورد خودکشی بعدی و لغو جریان دادرسی در مورد خودکشی چهارم سبب یأس دکتر گِوُرکیان شده بود چراکه وی معتقد بود که باید او را محکوم و دستگیر می کردند زیرا در دادگاه و با زندانی شدن بهتر می توانست پیام خود را به جامعه و قوانین بهداشتی ای که از دید او ناقص بودند، برساند.

محکومیت و زندان

قانون گذاران ایالت میشیگان در ۱۹۹۸م، با هدف بستن کلیۀ راه های فرار از قانون برای دکتر گِوُرکیان، قانون دیگری وضع کردند که به موجب آن کمک به خودکشی نوعی قتل به حساب می آمد و عاملان آن به حداکثر پنج سال زندان و پرداخت غرامتی به میزان ده هزار دلار محکوم می شدند.

دکتر گِوُرکیان
دکتر گِوُرکیان

دکتر گِوُرکیان، به رغم مبارزۀ دستگاه های قضایی و قانون گذارای با وی، با شدت بیشتری به همراهی با بیماران مبتلا به بیماری های درمان ناپذیر و داوطلب برای خودکشی ادامه داد.

گِوُرکیان در این سال به شبکۀ سراسری تلویزیونی سی بی اِس امریکا اجازه داد تا فیلم خودکشی آقای توماس یوک را در برنامۀ معروف «شصت دقیقه» پخش کنند. توماس یوک از بیماری درمان ناپذیر فلج نخاعی و اعصاب موسوم به لُو گریگ[۱۳] رنج می برد و از دکتر گِوُرکیان درخواست همراهی کرده بود.

پس از پخش فیلم، دکتر گِوُرکیان، که خود را میراث دار گاندی و مارتین لوتر کینگ می دانست، در جلوی دوربین حاضر شد، دستگاه قضایی میشیگان را به مبارزه طلبید و علناً دادستان شهر را به تعقیب قانونی خود برای این مورد خاص، که خود وی تزریق مرگ بار را انجام داده بود، فرا خواند.پیـرو ایـن درخـواست، دادستانی، گِوُرکیان را به پای میز محاکمه کشاند و در محاکمه ای که خود گِوُرکیان وکالت خود را بر عهده داشت و حضور اعضای خانوادۀ یوک، برای شهادت به نفع وی منع شده بود، گِوُرکیان را متهم به قتل درجۀ دو کرد.

در ۲۶ مارس ۱۹۹۹م، دادگاه شهر اوکلند گِوُرکیان را به پانزده تا بیست سال زندان قابل تجدید نظر محکوم ساخت اما درخواست تجدید نظر گِوُرکیان و وکلایش در سه سال بعد، از طرف دادگاه و دیوان عالی قضایی مردود شناخته شد.

تری یوک، برادر توماس یوک، طی گفت و گویی با خبرگزاری سی بی اِس، در ۲۵ فوریۀ ۲۰۰۹م، با ابراز مراتب سپاس عمیق خود از دکتر گِوُرکیان برای همراهی و همدردی با برادرش، در لحظات آخر زندگی، یادآور شد که تنها جک گِوُرکیان بوده که در میان نابسامانی های دستگاه بهداشت عمومی امکان انتخاب مرگ بزرگ منشانه و درآرامش را، به منزلۀ تنها راه باقی مانده برای بیماران دردمند و مبتلا به بیماری های درمان ناپذیر فراهم آورده است.

تری یوک در این گفت و گو به صراحت اعلام داشت که نباید نام عملکرد جک گِوُرکیان را جنایت نامید و کسی را که به جامعه بشری خدمت کرده در پشت میله ها زندانی کرد.

بیماری و مرگ

دکتر گِوُرکیان در ۱ ژوئن ۲۰۰۷م، پس از تحمل هشت سال زندان، به دلیل رفتار خوب در بازداشتگاه، تعهد به انجام ندادن عمل «خودکشی با همراهی پزشک» و این واقعیت که بیماری هپاتیت سی در مرحلۀ حاد نمی توانسته زمان زیادی از عمر او باقی گذاشته باشد از زندان آزاد شد.

گِوُرکیان از بیماری درمان ناپذیر خود اطلاع داشت اما تمایلی به خودکشی نشان نمی داد. هپاتیت حاد و سرطان کبد مانع مبارزۀ دکتر گِوُرکیان در ایام پس از بازداشت نشد. او خیلی زود مبارزه برای قانونمند کردن اندیشۀ «مرگ خوب» را از سر گرفت.

وی در مارس ۲۰۰۸م در مبارزه برای کسب کرسی نمایندگی کنگرۀ ایالات متحدۀ امریکا و ادامۀ مبارزه در سطوح بالای تصمیم گیری به منزلۀ نامزد بی طرف ثبت نام کرد.

گِوُرکیان ۷۹ ساله پیروز نشد اما کسب حدود ۳ در صد آرا بیانگر وجود طرفداران وی بود.

دکتر گِوُرکیان پس از دو هفته بستری شدن به دلیل ابتلا به بیماری مننژیت و سرطان کبد در بیمارستان بومونت میشیگان در۳ ژوئن ۲۰۱۱م، در ۸۳ سالگی دارفانی را وداع گفت.

مایر مورگانروث، دوست و وکیل گِوُرکیان، در واپسین لحظات زندگی او بر بالین وی حاضر شد و موسیقی مورد علاقۀ او، اثر یوهان سباستیان باخ، را برایش پخش کرد. او می نویسد که گِوُرکیان بدون درد و در آرامش دیده از جهان فرو بست.

قاضی توماس جکسون، رئیس دادگاهی که در ۱۹۹۴م برای رسیدگی به یکی از اتهامات دکتر گِوُرکیان تشکیل شده بود، با ابراز مراتب تأسف خود از مرگ گورکیان اعلام کرد که به رغم نقص قوانین آن دوران، او توانسته قضاوت صحیحی، در صدور حکم برائت گِوُرکیان، کند.

نظر اجتماع

نگاه فلسفی دکتر جک گِوُرکیان پس از مرگ وی نیز همچنان جذاب باقی مانده و زمینه ساز ارزش گذاری بر روی مرگ و زندگی شده است. دیدگاه خاص گورکیان و روش مبارزۀ او برای اثبات حقانیت آن طبیعتاً سبب بروز نظرات مثبت و منفی فراوانی شد. طرفدارانش او را قهرمان و مخالفانش وی را قاتل می دانستند.

ماریا سیویری، پروفسور در پزشکی داخلی، که براساس مقالات و مبارزات علمی دکتر گِوُرکیان در جریان وضعیت بحرانی بیماری های درمان ناپذیر قرار گرفته بود، دکتر گِوُرکیان را حامی مشکلات بهداشتی اجتماع نامیده و او را یک تاریخ ساز و نه جست وجوگر در تاریخ می داند.

جسیکا کوپر، دادستانی که سبب محکومیت و زندانی شدن دکتر گِوُرکیان شد، معتقد است که اندیشه، دید فلسفی و اعتقادات دکتر گِوُرکیان سبب توجه بیشتر به بیماران مبتلا به بیماری های درمان ناپذیر و در حال مرگ و ارزش بخشیدن به مرگ با مناعت طبع شده است.

دکتر گِوُرکیان، در زندان و پس از آن در سال های مبارزۀ علمی، همواره از رفتار خود به منزلۀ خدمتی به بشریت یاد می کرد، علم پزشکی را موظف به کاهش دردهای انسان می دانست و هیچ گاه ازابرازدیدگاه خوداظهار پشیمانی نکرد.

گِوُرکیان در کنار آل پاچینو،بازیگر نقش وی در فیلم “شما جک را نمی شناسید”
گِوُرکیان در کنار آل پاچینو،بازیگر نقش وی در فیلم “شما جک را نمی شناسید”

بقراط، پدر علم پزشکی، در متن سوگندنامۀ پزشکی خود در چهارصد سال پیش از میلاد مسیح، پزشک را از تجویز داروی مرگ آور منع کرده است. دکتر گِوُرکیان با پذیرش پیام این سوگند استدلال می کرد که روش و اندیشۀ او نه در ضدیت با سوگند پزشکی و نه برای گرفتن زندگی بلکه هماهنگ با ارزش های زندگی و برای کم کردن درد بیماران مبتلا به بیماری های درمان ناپذیر است.

جفری فریگ، عضو گروه وکلای مدافع گِوُرکیان، انقلاب در فرضیۀ خودکشی بیماران مبتلا به بیماری های درمان ناپذیر را متعلق به جک گِوُرکیان می داند، چرا که او دقیقاً پزشکان را مسئول کاهش درد بیماران حتی با پذیرش مرگ آنها دانسته است.

درک مورفی، نویسندۀ کتاب خودکشی، راه آخر، گِوُرکیان را به شدت مجذوب عقیدۀ خود و متعصب تر از آن می داند که بتواند راهی عاقلانه برای اجتماع ترسیم کند.

هاوارد مرکل، تاریخ دان علم پزشکی، گِوُرکیان را واقعیتی بزرگ در تاریخ طب نوین شناخته است.

فیلیپ نیکچه، پایه گذار و مدیر سازمان «حق مرگ» اعتقاد دارد که مباحثه های علمی گِوُرکیان راهی را در پیش روی اجتماع گشود که برای هیچ یک از ما میسر نبود. گِوُرکیان بهای بسیاری برای آن پرداخت و این موضوع او را در ردیف قهرمانان قرار داده است.

کلیسای کاتولیک دیترویت «حماسۀ مرگ» به جای مانده از گِوُرکیان را ناقض حقوق انسان در مورد مرگ و زندگی قلمداد کرد.

هالیـوود در ۲۰۱۰ م زندگی دکتـر جک گِوُرکیان را در قالب فیلمی به نام شما جک را نمی شناسید به تصویر کشید. آل پاچینو، بازیگر نقش دکتر جک گِوُرکیان، که برای بازی در این فیلم موفق به دریافت جوایز گلدن گلوب واِمی اوواردز شده بود، هنگام دریافت جایزۀ سینمایی اِمی پشت بلندگو قرار گرفت و گفت که او افتخار داشته است زندگی مردی با شخصیتی جالب، استثنائی و درخشان را به نمایش گذارد.

آثار نقاشی دکتر جک گِوُرکیان

گِوُرکیان در ۳۲ سالگی بار دیگر به فراگیری و تکمیل هنر نقاشی روی آورد. منتقدان موضوع هجده پردۀ رنگ روغن وی را، که تلفیقی از دانش کالبدشکافی و عشق او به فلسفۀ مرگ و زندگی است، همچون عقاید و زبانش بی پرده، انتقادی و بی رحم توصیف کرده اند. آثار وی را ساده، پیرو مکتب سوررئالیسم، غیرعادی، خنده دار و بعضاً ترسناک دانسته اند.

گِوُرکیان در ۱۹۹۰م، پنج سال پس از سپردن آثارش برای نگهداری به یک شرکت حمل و نقل در لانگ بیچ کالیفرنیا درخواست ارسال آنها را به میشیگان کرد. شرکت حمل و نقل، چند هفته بعد، از ارسال اشتباهی آثار نقاشی به استرالیا خبر داد. آن نقاشی ها هیچ گاه به جک گِوُرکیان بازگردانده نشدند.

در ۱۹۹۰م، گِوُرکیان به فکر فروش هشت اثر جدید خود برای تأمین هزینۀ لازم به منظور تبلیغ عقاید خود و مبارزه برای قانونمند کردن روش «خودکشی داوطلبانه با همراهی پزشک » افتاد. عکس شش قطعه از هشت اثر او تهیه و در معرض فروش گذاشته شد.

گالری آریانا، در رویال اوک میشیگان، که اصل نقاشی ها را نگهداری می کند، آنها را غیر قابل فروش اعلام کرده است. به عقیدۀ آن کوفلر، مدیر گالری، گِوُرکیان پس از کشیدن این هشت پرده، نقاشی را برای همیشه کنار گذاشت و با دلزدگی از اطلاق نام هنرمند به خود خودداری کرد. نقاشی های گِوُرکیان به نوعی گویای عقاید وی هستند.

برای پرهیز از ترجمۀ ناقص زبان فلسفی وی، در ادامه، شرح انگلیسی نقاشی ها از زبان خود دکتر گِوُرکیان، به همراه تصویر پرده های نقاشی ارائه شده است.

برادری

وجود هرکس فقط یک گره از بافت پارچۀ بشریت است، که از روی سلیقۀ فردی با خصایص و ارزش های والا بزک شده است. در حالی که نفس حاکم در فضا چون همیشه شک، عدم اعتماد، نفرت فراگیر، قتل، آشوب و کابوس است. بر خلاف تحسین اندیشه های زیبا، خاطر انسان به شیطان تعلق دارد، که برتری و بی پروایی نگاه موذیانه او به وسیلۀ وفادارانش تا ابد در جهان تداوم یافته است. مثال زنده را در بوسنی، ایرلند، هند، سومالی، آسیای میانه، هائیتی، کوبا، تبت، آفریقای جنوبی و واکو[۱۴]دیده ایم.

Brotherhood

Every person is physically a part of the fabric called humanity, which is –unilaterally– bedizened with all kinds of noblel epithets and arbitrary virtues. On the contrary, the pervading spirit is, and always was, a miasma of distrust and suspicion, periodically accentuated by hate and outright mayhem and murder. Despite effusive lip service to sublime ideals, humanity’s awe is lavished on its real god, Satan, whose suzerainty and leering confidence are sustained by his loyal subjects throughout the world –in Bosnia, Somalia, Ireland, India, the Middle East, Haiti, Cuba, Tibet, South Africa — and Waco.

نزدیک تر به خدایت

این تصویری است از احساس مردم از مرگ خود.

اغلب ما با وجود تعالیم والای دینی و وعده های وسوسه انگیز آن در مورد زندگی پس از مرگ همراه با رستگاری روحانی، برای طولانی تر کردن زندگی مادی دست به هر کاری می زنیم. نگاهی داریم دقیق، پر از ترس و وحشت و ظاهراً با درک کامل به مرگ و ابایی نداریم از خرید داروهای گران بها، خواندن دعای عاجزانه و هر راه شرم آور دیگر به امید به دست آوردن زندگی طولانی تر.چقدر ترسناک است آن حضیض تاریک، چقدر بزرگ است اشتیاق برای پرهیز از آن چاه عمیق؟ چرا این قدر ناممکن است این پرهیز؟ در حالی که در آن پایین کشتی رفتگان پیش از ما تکه تکه می شود و آنها با عبور از مرز زندگی و مرگ از غوغای سرسام آور درون ما متعجب مانده اند. مگر نبودن چقدر دردآور است؟

Nearer My God to Thee

This depicts how most human beings feel about dying — at least about their own deaths. Despite the solace of hypocritical religiosity and its seductive promise of an after-life of heavenly bliss. Most of us will do anything to thwart the inevitable victory of biological death. We contemplate and face it with great apprehension, profound fear, and terror. Sparing no financial or physical sacrifice, pleading wantonly and unashamedly, clutching any hope of salvation through medicine or prayer. How forbidding that dark abyss! How stupendous the yearning to dodge its gaping orifice. How inexorable the engulfment. Yet, below are the disintegrating hulks of those who have gone before; they have made the insensible transition and wonder what the fuss is all about. After all, how excruciating can nothingness be

تب

یکی از تابلوهای اولیه و گمشدۀ گِوُرکیان. قلم نقاش علائم و آثار بیماری های گوناگون و درد انسان از تبی غیر قابل تحمل را به تصویر کشیده است که گاه می تواند میل به زندگی را از بین ببرد.

Fever

This is one of an original series of paintings (now lost) concerning various medical signs and symptoms. It depicts the great discomfort of intense bodily heat. The inferno is internal; and in some tragic cases even the will to live is charred.

داور (جنگ)

جنگ چیست؟ آیا سربازان در حال مرگ ، تفنگ ها، مادران عزادار، ورزش، وطن پرستی، شهامت یا کاری با حقوق بالا؟

هیچکدام، چرا که اینها صرفاً صفات شیطان هستند. جنگ بدتر از شیطان است. جنگ چیزی نیست جز خودکشی غیر قابل توصیف. خودکشی دست جمعی برای ارضای تمایلات نفسانی انسان. در جدالی بیهوده برای تسکین اشتهای سیری ناپذیر ذهن مغشوشمان، که خدای جنگ آبیاری اش می کند، ما فقط یاد گرفته ایم که گل تکامل بشر را با دستاوردهای مغز گرسنه و دست معجزه گر خود تزیین کنیم.

تا کی به دنبال پوچی های مرگ آور خواهیم بود؟ کی صادقانه قبول خواهیم کرد که آرامش را نه در سیراب کردن ولع برای وحشیگری و خودخواهی بلکه در باغ دوستی و ملاطفت که مترود امروز است باید جست؟با برداشتی که امروزه از برادری داریم، شاید هم فقط در آینده ای بسیار دور.

(The Gourmet (War

What is war? Is it a soldier dying, or guns, or bombs, or crosses, or weeping mothers, or sport, or patriotism, or valor, or high paying jobs? What is war? Not hell. For that is merely evil. War is worse than evil. It is mind-boggling suicide –mass suicide– with humankind devouring or trying to devour itself. In vain attempts to assuage some sort of weird, innate (and apparently insatiable) appetite nurtured by our true and beloved God, Mars, we will not settle for less than the “flower of evolution” as the main course, embellished by bountiful side dishes and fanciful shakers filled with the “fruits” of our marvelous hands and big starving brains. How long will we persist in this lethal nonsense? How long before we really believe that salvation lies not in an insane paradox fostered by brute and selfish gluttony, but in the far more “nutritious” and healthful viand in the sadly neglected garden of human compassion and understanding? Considering the status of brotherhood today, possibly too long.

سکون زندگی

پیامی گنگ، شکننده و نامفهوم. توجهی عمیق دارد به احساسات انسان. رنگ های زنده نیم نگاهی تمسخرانگیز دارد به توازن همیشگی و حزن آور بین گرمای زندگی و یخ مرگ. سکوت شکننده خبری دارد از مرگ غیر قابل پرهیز در تعامل نخ ظریف زندگی و طبیعت خشن و پایان بخش روح زندگی. توازن شناخته شده به هم ریخته است.

Very Still Life

The message here, though somewhat capricious, nebulous and indefinable, is clearly underscored by intense feeling. Brilliant colors highlight the melancholy age-old balance between the warmth of life and the iciness of death, spiced with the sardonic humor of irony. The disquieting mood portends inescapable doom for the frail symbol of individual life and seemingly callous extinction of its evanescent aura. The age-old balance is certainly skewed.

پی نوشت ها :

پی نوشت ها:

Post Traumatic Stress Disorder (PTSD) 1ـ

Stress 2ـ

Syndrome 3ـ

۴ـ به نقل از نظریات و فتوای دکتر یوسف ال قضاوی (Yusof Al Qadayevi)، بنیان گذار پایگاه اینترنتی اسلام آنلاین (www.IslamOnline.net)، مارس ۲۰۰۵م؛ دکتر کیارش آرامش استاد دانشگاه تهران و دکتر حیدر شادی استاد علوم اسلامی دانشگاه ارفورت (http://euthanasia.procon.org/view.answers.php?questionID=000156) و مقالۀ مرتبط او تحت عنوان «اخلاق اسلامی»، چاپ شده در مجله آسم، آلرژی و مصونیت، فوریۀ ۲۰۰۷م.

۵ـ نقل از مقاله ای به نام «دیدگاه یهودیت در مورد کمک برای خودکشی به همراهی پزشک» ، منتشر شده در پایگاه رسمی کالج Ohr Somayach Tanenbaum واقع در اورشلیم ( ۱۶ اکتبر ۲۰۰۹م).

۶ـ قانون کارما (Karma) عبارت از قابلیت و چگونگی توالد ثانوی است و علت انتقال روح را به جسدهای مافوق یا پیکری مادون بیان می کند. به موجب این قانون کردار، گفتار یا پندار هر فرد موجب نتایجی و سبب اموری است که سرنوشت حیات بعدی او را معین می کند (جان فاس، تاریخ جامع ادیان، ترجمۀ علی اصغر حکمت[تهران: انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، ۱۳۷۰]، ص۱۵۵).

۷ـ نقل از:

Himalayan Academy at Kauai’s Hindu Monastery,12oct. 2009.

euthanasia 8ـ

Thanatron 9ـ

mercitron 10ـ

obitoriums 11ـ

Hemlock Society 12ـ

Lou Gehrig 13ـ

۱۴ـ اشاره به کشتار ۸۳ تن در برخورد مسلحانۀ نیروهای پلیس در واکوی تگزاس در ۱۹۹۳م.

مقاله های فصلنامه فرهنگی پیمان شماره ۶۰
Facebook
Twitter
Telegram
WhatsApp

فصلنامه های فرهنگی پیمان

سبد خرید