فصلنامه فرهنگی پیمان شماره ۲۵

تصویرسازی اسطوره ای

نویسنده: درو آرزویان

مقدمه

در عصر حاضر به علت فشارهای اجتماعی و مادی، معنویات و روحیات انسان با خطر جدی مواجه گشته و انسان همیشه در دوراهی انتخاب درست از نادرست سردرگم است. بنابراین، لزوم پرورش بعد معنوی در اجتماع، یکی از رسالت های هنرمند است. هنرمند همیشه در جستجوی حقیقت و زیبایی است و هنر، انسان را به پالایش روح و یافتن حقیقت راهنمایی می نماید. بنابراین رسالت هنرمند گسترش زیبایی و کمال در جامعه است.

با این مقدمه مختصر باید درباره اعصار دور صحبت کنیم. اعصاری که اسطوره ها و داستان های حماسی به وجود آمد، انسان با جستجو در روان خویش زیبایی ها و حقایق را یافت و سمبل هایی برای آن به وجود آورد که خواسته خود بود و نام آنان را اسطوره یا قهرمان گذاشت. حرکت انسان معنا یافت و جوامع با الگو قرار دادن این قهرمانان، در هر چه زیباتر و پاک تر شدن کوشیدند. روحیه نبرد حق علیه باطل و زیبایی علیه زشتی، از کودکی در درون انسان به وجود آمد و به این ترتیب حس حقیقت طلبی و زیبایی گرایی باعث تشکیل اجتماعی نسبتاً سالم تر و شریف تر شد و مردم، از ارز ش های معنوی و روحانی برخوردار شدند.

اساطیر روح و جوهر وجود انسان بوده و هستند و از قدیم به تصویر کشیدن تخیلات و افسانه های مرسوم بوده است. هنرمندان و نقاشان بسیاری، با الهام گرفتن از این افسانه ها و با تلفیق آن با روحیات و احساسات خویش، آثار بسیاری را به وجود آورده اند. در عصر ما نیز هنرمندان بسیاری هستند که با استفاده از تکنیک های جدید، روحیات و سلیقه های امروزی این حماسه ها را به تصویر می کشند. در حال حاضر کتاب های بسیاری با تصویرهای متفاوت از مینیاتور گرفته تا مدرن ترین سبک ها به وجود آمده اند و در همه آنها هنرمند زیبایی و جوانمردی را غالب بر زشتی و ناجوانمردی به تصویر کشیده است. چیزی که همه انسان ها در دل خویش آنرا باور دارند.

با توجه به اهمیت این افسانه ها واستفاده از تکنیک ها و روش های جدیدتر، باید سعی در هر چه بیشتر گسترش دادن آن در جامعه بنماییم.

اسطوره چیست؟

واژه mythos (myth)که معنی آن بیشتر به اسطوره تعبیر شده است در یونان باستان، به معنای شرح خیر و قصه به کار می رفته است. بعداً این کلمه معنای مخالف historia یعنی داستان، جستجو، آگاهی را افاده کرد و معنای چیزی که نمی تواند واقعاً وجود داشته باشد و خیال بافی شاعرانه و ادبیات داستانی و سرانجام سخن لغو و پریشان را یافت. در قرن نوزدهم این کلمه را به معنای اخیر می گرفتند و مضامین آن را از این دیدگاه نقد و بررسی می کردند، اما امروز اسطوره شناسان سعی بر آن دارند که به معنای اصیل و اولیه آن باز گردند. از این روست که تعبیرهایی همچون اسطوره زنده و کارکرد اسطوره در جاهایی که سخن از اسطوره می رود بر سر زبان هاست.

اسطوره واقعیت فرهنگی به غایت پیچیده ای است که از دیدگاه های مختلف و مکمل یکدیگر، ممکن است مورد بررسی و تفسیر قرار گیرد. تعریفی که از دیگر تعریف ها گویاتر است، زیرا گسترده تر از بقیه آن هاست؛ این است که اسطوره نقل کننده سرگذشتی قدسی و معنوی است. راوی واقعه ای است که در زمان اولین، زمان شگرف بدایت همه چیز، رخ داده است.باید توجه داشت که رابطه ای در تمام اساطیر و افسانه ها حضور و ظهور دارد که حتی در قدیمی ترین آنها خودنمایی می کند، و آن، رابطه علت و معلولی است. درست است که اغلب علت ها عقلانی نیستند و مستدل بیان نمی شوند اما دست کم در پاسخ پرسش هایی و می آیند که عقلانی اند و از سر کنجکاوی و برخاسته از ذهنیتی علت جو هستند.اساطیر را باید به مثابه پاره ای از تاریخ فکر، و مرحله ای از مراحل سیر و سلوک بشر مطالعه کرد. اساطیر موجود در هر قلمرو فرهنگی، کلید درک مسائل فلسفی خاص آن قلمرو نیز هستند. مثلاً، افلاطون و انسان گرایی کنونی غرب، لااقل قسمتی از ریشه خود را به اساطیر، به ویژه اساطیر یونان، استوار کرده است.

معنا و کاربرد اصطلاح اسطوره تا حدی پیچیده است. معمولاً میان اسطوره، افسانه، داستان های حماسی و تاریخی، داستان های عامیانه و افسانه پریان بر اساس معیارهای ادبی تفاوت گذاشته می شود. در کابرد متداول این واژه ها، میان اسطوره و واقعیت تاریخی، تفاوت می گذارند، بدین ترتیب هر آنچه را که اسطوره به حساب می آید، آنرا شایسته باور کردن نمی دانند. اسطوره محصول تخیل انسان است، از شرایط ویژه ای ناشی شده است و باید کاری انجام دهد. بنابراین برخورد درست با اسطوره این است که نباید از خود بپرسیم که آیا این اسطوره واقعیت دارد یا خیر. نکته مهم، کاربرد و به کارگیری اسطوره است. مهم ترین وظیفه اسطوره کشف سرمشق و نمونه برای آیین ها و فعالیت های پرمعنی انسان، از تغذیه و زناشویی گرفته تا کار و تربیت و هنر و فرزانگی است.

وجود اسطوره در هر جامعه را به دو گونه می توان توصیف کرد. یکی بر اثر بخش اسطوره است و دیگری تولد مستقل اسطوره در اثر تخیل. در مورد اخیر اگر شرایط همانند باشند اسطوره ها همسان زاده می شوند. با توجه به پژوهشهای یوسنر Usener اسطوره طوفان را کم و بیش در همه جای دنیا می توان یافت؛ مثلاً، در سوم اسطوره های طوفان مربوط به وقوع ادواری سیلاب های مصیبت بار در دره دجله و فرات است. اما وجود اسطوره طوفان در سرزمین هایی که چنین سیلاب هایی ندارند چون یونان یا کنعان، روشن است که این اسطوره از زادگاه خود به این مکان تازه آورده شده است. بنابراین زمینه معقولی برای پذیرفتن این فرض وجود دارد که جهانگردی، رفت و آمد های تجاری، مهاجرت اقوام، هجوم و لشکر کشی موجب بخش شدن اسطوره های می شوند و اسطوره را از سرزمینی به سرزمین دیگر می برند.

می توان مشاهده کرد که بعضی آیین ها رو به زوال می روند و نابود می شوند، یا با زوال تمدنی که آیین های مشخصی در آن نقشی اساسی داشته اند دچار دگرگونی می شوند. بدین ترتیب در می یابیم که اسطوره های وابسته به آیین های رو به زوال از مسیر خود خارج شده و به شکل ادبیات، وارد سنت های اقوام دیگر می شوند؛ به عنوان مثال، اسطوره اژدهاکشی، عنصر مرکزی در اسطوره آفرینش بابلی ها است. این اسطوره مبنای به وجود آمدن افسانه پرسیوس و آندرومدار Andromedaافسانه هرکول و هشت پای لرنیان Lernaean افسانه زیگفریدSiegfried و فافنیزFafnir افسانه بیوولفBeowolf و گرندلGrendle شده است.

به طور کلی با این توضیحات در می یابیم که اسطوره بارزترین جرقه فرهنگ یک ملت است و اهمیت روشن نگاه داشتن آن جرقه به اندازه اهمیت زنده نگاه داشتن هویت ملی قومی است.

اسطوره های ارمنستان، تمدن آرمن و توضیحاتی درباره اساطیر ارمنی

تاریخ ارمنستان سابقه شش هزار ساله دارد. آغاز تاریخ ارمنیان را تاریخ نگاران و متخصصین به چندین نوع بیان می کنند. ولی در اینجا بحث پیدایش ارمنیان مطرح نیست، بلکه آغاز افسانه ها و اساطیر در میان آنان مهم جلوه می نماید. بنا به روایتی در انجیل، کشتی نوح بعد از طوفان بر قله آرارات می نشیند و زندگی دوباره از دشت آرارات شروع می شود. با این ترتیب تاریخ ارمنستان با افسانه های زیبا آغاز می شود و ادامه می یابد.

زندگی دوباره و پاک انسان ها از فلاتی که بعدها ارمنستان نامیده شد شروع می شود و به چهارسوی دنیا پخش می گردد. افسانه ای دیگر که بازگو کننده پیدایش قوم ارمنی و مستقر شدن آنان در سرزمین های کوهستانی و خشن ارمنستان است، افسانه هایک و بل است که اینچنین شروع می شود:

«اولین خدایان، هولناک و با ابهت بودند و به وجود آورنده نعمت های زیادی در سرآغاز دنیا و بشریت. از این خدایان نسل غول پیکران به وجود آمد که درشت اندام و قوی هیکل بودنند و آنان نیز با تفکر مرتد برج سازی سعی در رسیدن به منزلت خدایان را داشتند. خدایان با دیدن این امر غضبناک می شوند و از غضب خدایان طوفان به وجود می آید و آن برج را به تلی تبدیل می کند و مردم را زبان های گوناگون می بخشد که برای همدیگر نامفهوم بود.

یکی از اینان هایک بود، جنگاوری شجاع و کمان گیری رعنا با کمانی محکم و تیرهای نوک تیز. در آن زمان ظالمی به نام ال با اعمال زور، حکومتی را تشکیل می دهد و هایک برای مبارزه علیه حکومت بل به سوی شمال – که سرزمین آرارات در آنجا بود- حرکت می کند و در فلاتی بلند سکنی می گزیند و نام آنجا را که هارک، یعنی، پدران تورگوم می گذارد و شهری به نام هایگاشن (یه معنی ساخته شده به دست هایک) در آنجا بنا می کند. از طرف دیگر بعد از اینکه بل حکومت خود را متسقر و آشوب ها را سرکوب می کند، شروع به جمع آوری سپاه کرده، و به سوی سرزمین هایک روان می شود. سپاه وی بی شمار بود لذا با اعتماد به نفس به سوی هایک حرکت می کند. ولی هایک با هوش و با درایت، با جمع آوری فرزندانش و کسانی که به خدمت او در آمده بودند سپاه کوچکی را تشکیل می دهد و به دره ای که در بین کوه ها بسیار بلندی قرار داشت می رسد و در سمت راست رودخانه مستقر می شود.بل از این حمله می ترسد و به طرف بالای تپه حرکت می کند تا در بین سپاه فراوانش که در پشت سرمانده بودند مخفی شود و سپس با تشکیل سپاه دوباره حمله را شروع کند ولی این عمل از دید هایک مخفی نمی ماند و هایک تیری سه سر را درکمان نهاده و آن را تا ته می کشد و سپس رها می کند، تیر زوزه کشان از زره فولادی بل می گذرد و در سینه وی جای می گیرد بل مغرور، اینچنین از بین می رود و سپاه اش با مشاهده کشته شدن او فرار می کنند.

با این پیروزی، هایک کشوری مستقل و آزاد تشکیل می دهد و نام آن را هایک (های به معنی ارمنی) می گذارد که هم اکنون نیز به همان نام خوانده می شود.از دیگر اسطوره های ارمنی افسانه تولد واهاگن اژدهاکش است که خدای رعد و برق و شجاعت و جنگاوری است. او از نی زار حریق گرفته ای متولد می شود و به سوی آسمان پرواز می کند و با اژدهای سه سر وحشنتاک می جنگد و او را هلاک می کند. مجسمه زیبایی از واهاگن در شهر ایروان، پایتخت ارمنستان بنا شده است که واهاگن را در حال مبارزه با اژدهای سه سر نشان میدهد.

از مهمترین و مردمی ترین افسانه های ارمنیان، افسانه ساسون است.این افسانه قدمتی هزار ساله دارد و با روایت از نسلی به نسل دیگر رسیده است تا اینکه در قرن نوزدهم به وسیله گارگین سروانتسیان جمع آوری شده و به نظم در آمده است.از خصوصیات افسانه ای ارمنیان حقیقی بودن شخصیت های آن است. به طوری که در قسمتهایی از افسانه ساسونتسی داوید (= داوید اهل ساسون، قهرمان این افسانه)، داوید خیلی مردمی و خودمانی ظاهر می شود و با دیگران فقط با قدرت و خصوصیات قهرمانی اش تفاوت دارد. و از نظر رفتار همسان مردم پیرامونش است. در این افسانه ها موجودات بد اغلب انسان اند و دیوان و پریان دخالتی در اصل افسانه ندارند.

اولین قهرمانان ساسون دو برادرند به نام های ساناسار و باغداسار که از آب دریا متولد می شوند و بنا بر این خانه شان را نیز بر ساحل رودی بنا می کنند. در بسیاری از افسانه های دنیا، آب منشاء زندگی است و در افسانه ساسون نیز آب آغاز زندگی است و آخرین قهرمان افسانه، مهر کوچک است که با زندانی کردن خود در صخره ای به انتظار دنیای تازه ای می نشیند، چون دنیا پوچ شده و روابطف به دروغ و ریا کشیده شده است.

افسانه ساسون بیان گر مبارزه ارمنیان در برابر حکومت اعراب است که به صورت افسانه ای زیبا بیان شده است. در سال های ۶۴۰ میلادی، اعراب با حملاتی گسترده ارمنستان را اشغال کردند و شهر دوین، پایتخت ارمنستان را تسخیر نمودند. از قرن هفتم تا قرن نهم، ارمنستان محل تاخت و تاز اعراب و بیزانس بود که در قرن نهم تماماً زیرسلطه اعراب می رود و کشور به طور کلی ویران شد. تا اینکه در اوایل قرن هشتم مردم به مخالفت و مبارزه بر می خیزند که تا اواخر قرن به طول می انجامد. ولی با تمام این مبارزات و ریختن خون های فراوان، ارمنیان نتوانستند به آزادی برسند بنابراین به مبارزات خود ادامه دادند تا در مبارزات نیمه قرن نهم، جنگاوران ساسونی وخوتی با رشادت های خود توانستند یوسف، سردار عرب را به قتل برسانند و سپاه او را شکست دهند. گفتنی اس که ساسونی ها با این جنگ ها به شهرت در جنگاوری نرسیدند بلکه با مبارزات پیاپی و با تجمع در میان کوه های بلند به مبارزاتی دراز مدت ادامه دادند. هیچکس نمی داند که افسانه داوید ساسونی از کی آغاز شده ولی محتملاً از این مبارزات سرچشمه گرفته و آنچه مسلم است بعد از پیروزی ساسونی ها بر اعرب این افسانه به وجود نیامده است، بلکه در حین مبارزات و جنگ های خونین و با دیدن و شنیدن شجاعت های آنان، افسانه جان گرفته و پرورش یافته است.

تصویرسازی اسطوره ای

اسطوره بیانگر فرهنگ و روحیه هر ملت است و خصوصیات تاریخی، فرهنگی، اجتماعی هر ملت در افسانه های ملی آنان آشکار است و هویت آن ملت را به اثبات می رساند. برای مثال اگر به شخصی کتابی را از افسانه های چنینی بدهیم تا مطالعه کند وی به یقین می فهمد که آن افسانه چینی است و نه یونانی و این خود گواه این امراست.

تصویر سازی افسانه ها نیز همین خاصیت را دارد و بیننده و با دیدن تصویر سازی هایی که بر اساس افسانه ملتی انجام پذیرفته است پی به افسانه و هویت آن ملت می برد. در تصویر سازی اسطوره ای سمبل ها و اعتقادات هر ملت نقش بسزایی دارند و هنرمند تصویرساز، با در نظرگرفتن این سمبل ها و اعتقادات و با استفاده از تخیلات خویش تصویر سازی می کند.تصویر سازی اسطوره ای چون بر اساس افسانه و تخیلات، خلق می شود بنابراین برای تصویرگر، هیچ مرز و حدودی را مشخص نمی کند و تخیل هنرمند به راحتی و با آزادی پرواز می کند و با هماهنگی با روحیات هنرمند و مهم تر از آن هماهنگی با فرهنگ ملی هنرمند برروی صفحه مصور می شود. همین آزادی تخیل باعث ایجاد آثار متفاوتی از یک داستان می شود.

یکی دیگر از خصوصیات تصویرسازی اسطوره ای رابطه مستقیم هنرمند با افسانه است؛ یعنی، تصویرسازی افسانه ای هر ملت با تصویر گری هنرمند همان ملت هویت می یابد؛ برای مثال، تصویر سازی افسانه ای ایرانی آن گاه دلنشین است که هنرمند تصویرگر ایرانی باشد زیرا حسی که هنرمند ایرانی از اسطوره ایرانی دارد، هیچ هنرمند دیگری نمی تواند داشته باشد. بنابراین خطوط تصویر گر ایرانی نیز هویت داشت زیرا مستقیماً از احساس یک ایرانی بر خاسته است. البته در این راستا استثناً نیز وجود دارد، زیرا هنرمندانی هستند که می توانند بهخوبی حس کنند و آن حس را روی کاغذ منتقل نمایند ولو اینکه افسانه از ان ملتی دیگر باشد.

در تصویر سازی های قدیمی اسطوره ها، ما شاهد تفاوت های اشکار تصویرهای ملل مختلف با یکدیگر هستیم. هر ملتی بنا به شناخت خود از زیبایی و با استفاده از روحیه قومی و نژادی خویش، قواعدی را در به تصویر کشیدن افسانه ها به وجود آورده است؛. مثلاً ، در هنر مصر، ما شاهد گونه ای خاص از تصویرسازی هستیم که در آن شخصیت ها با بدنی سه رخ و چهره نیمرخ به تصویر کشیده شده اند، در حالی که این شخصیت ها دارای چشمانی تمام رخ هستند و با خطوط ساده ای تصویر شده اند. در تصویر سازی مصری، برای نشان دادن بعد، از تکرار شخصیت ها در پشت سر هم استفاده می کردند و مجموع اینان هویتی به هنر تصویر سازی مصر داده است که اکنون از نکارت مهم برای تمیز دادن آنان با سایر تمدن ها و هنرهاست.

در تمدن یونان نیز، زیبایی شکلهای خاص خودش را دارد و در تصویر سازیهای یونانی حرکت بیشتری را شاهد هستیم. شخصیت ها واقعی ترند و از نظر بعد، محدود نیستند و به زیبایی چهره ها و بدن ها توجه خاصی شده است. خدایانشان بی نقص و مافوق زیبا به تصویر کشیده شده اند. در تصویر سازی یونانی، خطوط بیشتر از تصویرهای مصری است و چین و چروک لباس ها و خرمت گیسوان مشخص است. هنر رومی نیز تأثیر بسیار زیادی از هنر یونان داشته و ما می توانیم شاهد شباهت های تندیس ها و تصویرسازی های رومی و یونانی می توانیم باشیم. مسلم است که شرایط زندگی این ملل باعث طبیعی تر بودن عناصر هنرشان است. زیرا رومیان و یونانیان به شدت وابستگی های دنیوی داشته اند و ابعاد معنوی در هنر و تمدنشان کمتر به چشم می خورد.

همانند تمدن های ذکر شده، ایران نیز دارای مشخصات تصویرگری خاصی است. تصورسازی در ایران باستان بعد از حمله مغول پیشرفت محسوسی کرد و ایرانیان بادارا بودن روحیه لطیف و شاعرانه، تصویرهای ظریف و زیبایی را خلق کرده اند و هنر نقاشی مینیاتور، زاده همان روحیه است که دارای شهرت و محبوبیت جهانی است. عمده ترین تصویر ها در ایارن باستان به تصویر سازی کتاب های قدیم، ختم می شود یعنی تصویر سازی هایی که در کنار اشعار زیبای شاعران ایرانی سبب خط بصری درکنار زیبایی معنوی است. از مهم ترین خصوصیات تصویر سازی های ایرانی لطیف بودن خطوط و انتخاب رنگ های شاد و خرم است. حسن زیباپسندی در همه تصویرسازی های ایرانی مشهود است و آن بیان گر روحیه شاد مردم است. هم اکنون نیز مینیاتور به عنوان هنر ملی و هویت ایرانی در دنیا شناخته شده است و خطوط مینیاتوری هنوز هم در تصویر سازی های هنرمندان معاصر مورد استفاده قرار می گیرد.

به جرأت می توان گفت که غنی ترین و زیباترین تصورسازی های اسطوره ای ایران شامل تصویرسازی های حماسی شاهناه فردوسی است که به هزاران صورت و هزاران سلیقه به تصویر کشیده شده اند. شاهنامه چنان بار تصویری و تصوری ای را دارا است که سوژه بسیار خوبی برای هنرمند تصویرگر بوده تا هنر قلمش را به کار ببرد.

نوع دیگری از تصویرسازی نیز در ایران مرسوم بوده و اکنون نیز هست و آن تصویر سازی چایخانه ای است. در این سبک نیز خصوصیات خطوط و طرح های ایرانی مشهود است ولی ظرافت مینیاتور را ندارد و در ابعاد بزرگ ترسیم می شود. این تصویرسازی ها در چایخانه های قدیم بر روی دیوارها نصب می شده است و داستان گویان شاهنامه با استناد به این تصاویر برای مردمی که به چایخانه می آمدند از حماسه های شاهنامه بازگو می کردند.

هند یکی از کهن ترین تمدن ها بوده و فرهنگی بسیار غنی دارد، فرهنگ هند بیشتر بر معنویات استوار است و اعتقادات دینی و روحانی آنان باعث ایجاد فرهنگ غنی اساطیری شده است. تصویر ساز اساطیری هند برخاسته از خصوصیات معنوی آنان است و خطوط نرم و فضاهای تخیلی با نرمشی خاص به فضای نقاشی، بعد روحانی می بخشد. در تصویر سازی های اسطوره ای هند تناسب و پرسپکتیو به هم می خورد و فضای کاملاً تخیلی حاکم می شود و ما می توانیم شاهد حرکت و تحرک شخصیت ها می توانیم باشیم. با استناد به تصویر سازی های هنرمندان هندی، می توان حدس زد که هندی ها عمداً در بعضی از تصویرهایشان پرسپکتیو را نادیده می گیرند و این در واقعی است که می خواهند بر چیزی تأکید گذارند یا آن را بیش از اندازه بزرگ و مهم جلوه دهند و این نشانگر عدم شناخت آنان از پرسپکتیو نیست بلکه شناخت آنان از پرسپکتیو و استفاده از بعد را می توان به خوبی در آثارشان مشاهده کرد. کاربرد رنگ نیز در تصویرسازی هندی یکی از مشخصات بارز است و ما شاهد هستیم که در استفاده از رنگ، هنرمندان هندی واقعاً با سلیقه هستند و از رنگ های شاد و زنده استفاده می کنند.

تصویر سازی در ارمنستان بیشتر کار برد دینی داشته و معمولاً در کتاب های مقدس بعد از مسیحیت، شاهد تصویرسازی های خاصی از چهره قدیسین و صلیب و غیره هستیم. ارمنستان چون سرزمینی کوهستانی با آب و هوای حشن است مردمانی خشن و تندخو دارد و این روحیه باعث ایجاد نوعی تصویر سازی خاص شده است.

در این تصویر سازی ها، شاهد استفاده از خطوط ساده، رنگ های زنده، فرمهای ابتدایی و غیرطبیعی هستیم، در این تصویر سازی ها پرسپکتیو به هیچ وجه مورد توجه قرار نگرفته و هیچ بعدی را نمی توان به طور محسوس مشاهده کرد. تمام این ها ناشی از جهان بینی مردم آن زمان بوده زیرا ارمنیان عصر باستان، تنها آفریننده و قادر متعال خدای یکتا را می دانستند و هیچکس مجاز نبود تصویرهایی واقع گرایانه بیافریند و حتی قرینه سازی از نقطه نظر کلیسا و مردم آن زمان فقط در قدرت خداوند بود، بنابراین می بینیم که در هیچ بنای باستانی ای، نقش فرش یا گلیم و حتی قرینه سازی در تصویرها باستان وجود ندارد و حتماً با یکدیگر تفاوتهایی دارند.

این در حالی است که ۳۰۰ سال قبل از مسیح، تندیس هایی از خدایان آن زمان به دست آمده که بسیار واقع گرایانه و زیبا ساخته شده اند، پس در قدرت پیکرتراشان و تصویرگران آن زمان بوده که آثار طبیعی نما خلق کنند ولی تحت تأثیر تفکرات بعد از مسیحیت، به این بینش هنری دست یافته اند.

افسانه ها و اساطیر ارمنستان با اینکه قدمتی بسیار دارند، تقریباً هیچ نمونه ای از تصویر سازی آنان وجود ندارد که البته علت آنرا می توان در دوران آغازین مسیحیت جستجو نمود. ارمنستان اولین کشوری بود که به طور رسمی مسیحیت را پذیرفت و به سرعت نیز آثار دوران قبل از این بین برد، به طوری که تقریباً از دوران قبل از مسیحیت هیچ اثری به دست ما نرسیده است. با این وجود در عصر حاضر تصویرگرانی اقدام به تصویر سازی از اساطیر ارمنی کرده اند. در این تصویر سازی ها که در قرن اخیر انجام گرفته، نمی توان مشخصات خاصی را برای تصویر سازی ارمنی در نظر گرفت، چون ارمنیان بعد از اشغال کشورشان در اوایل قرن بیستم در چهار سوی جهان پراکنده شدند و با بر خورد با فرهنگ ها و روحیات ملل مختلف به ناچار از روحیات ملی خویش فاصله گرفتند. این امر در تصویر سازی های هنرمندان نیز اثر گذار بود و ما شاهد تفاوت سبک های هنرمند ارمنی یک کشور با هنرمند ارمنی کشور دیگر هستیم، ولی با این وجود، چون چهره فرد ارمنی، خصوصیات بارزی چون دماغ استخوانی، عقابی و بزرگ دار است، بنابراین می توان با توجه به این نکات که معمولاً در همه آثار هنرمندان ارمنی مشخص است، به تشابه میان آنها پی برد.

به همین گونه دیگر تمدن ها و ملت ها نسبت به روحیه و ادراک خود از طبیعت و اسطوره، طرق متفاوتی را در تصویر سازی های حماسی به کار برده و می برند.

و در پایان باید این گونه جمع بندی نمود که به همان گونه که اسطوره نشانگر هویت ملی و روح یک قوم است، تصویر سازی اسطوره ای نیز برخاسته از روح و سرشت آن ملت است و هر ملتی طراحی، فرم، رنگ، بعد و طرز نوشتاری مخصوص به خود را دارد؛ یعنی، تصویرسازی اسطوره ای آیننه گوهر درونی هر ملت است.

پیرامون افسانه دورک

بر خلاف بیشتر قهرمانان داستان های اساطیری، قهرمان اصلی این داستان، چهره ای زشت و اندامی بد ترکیب و زمخت، و بزرگ و نتراشیده دارد. قیافه او به اندازه ترسناک و زشت است که هیچ کس جرأت نگاه کردن به او ندارد. اندام او چون صخره و کوهی است که از سنگ های بر روی هم تشکیل شده و مانند برجی بلند به نظر می آید. ولی در کنار این معایب، او ذات اسطوره ای دارد، هنرمند است و زیبایی را دوست دارد. در جوانی با انگشتانش صخره ها را از کوه می کند و با ناخن هایش تندیس های بسیاری زیبایی می تراشید و مهمتر از همه در زیر این اندام خشن و زمخت قلبی پاک و رئوف می تپد که برای دیگران جز نیکی چیزی به ارمغان نمی آورد. دورک مانند انسانی معمولی زندگی می کند و چوپان است. این یکی دیگر از خصوصیات دورک است که مانند قهرمانان دیگر، زندگی غیر طبیعی ندارد، تولد و مرگ او در داستان نیامده و با دیوها و جن ها به جنگ نمی پردازد، ماند انسانی معمولی خشمگین می شود و دهکده ای را به خاک تبدیل می کند، سپس دلش می سوزد و دهکده ای بهتر و زیباتر برای ساکنانش بنا می کند، او می دود، می خندد و به هر حال شاد زندگی می کند.

دورک را می توان مردمی ترین قهرمان اسطوره ای نامید و با استناد به داستان دورک می توان چند نکته مهم را برشمرد:

۱: قدرت و مهربانی؛ ۲: تمایل برای کمک به مردم؛ ۳: به خدمت در آورد نیروی مافوق انسانی اش در راه کمک به دیگران؛ ۴: محو شدن زشتی او در سایه خوبی و مهربانی اش؛ ۵: مبارزه و حرکت به سوی زیبایی و نیکی ۶: گوهر هنر، که در وجود او حل شده است.

قهرمان دیگر داستان دختری زیبا از اقوام دورک است که او نیز همچون دورک مهرمان و رئوف است ولی برخلاف دورک بسیار زیباست. عشق این دو با رویائی که هر دو دیده بودند، آغاز می شود و دورک را برای یافتن عشق زیبایش به تکاپو وا می دارد. عشق زشت رویی به دختری که در کمال زیبایی است. چه زیباست عشقی که زشتی ها را از بین می برد و محبت و زیبایی را به ارمغان می آورد.

مقاله های فصلنامه فرهنگی پیمان شماره ۲۵
Facebook
Twitter
Telegram
WhatsApp

فصلنامه های فرهنگی پیمان

سبد خرید