فصلنامه فرهنگی پیمان شماره ۷۴
تاریخچه بنیان گذاری دبیرستان مرکزی،خلیفه گری ارامنه آذربایجان
نویسنده: ترجمه : آرا اوانسیان
تحولات سیاسی فراگیر قرن نوزدهم میلادی و دستاوردهای آن تأثیری چشمگیر بر تحولات پر تحرک جامعۀ ارمنیان گذاشت و نقطۀ عطف مهمی در اندیشۀ سیاسی اجتماعی، موضع گیری های جدید و آینده نگری آنان در روند تکامل اجتماعی ایجاد کرد.
تا اواخر قرن نوزدهم میلادی سطح عمومی مدارس ارمنیان در تبریز و سلماس آذربایجان از ابتدایی چهار کلاسه و سپس، شش کلاسه و در مدت کوتاهی نیز هفت کلاسه ترقی نکرده بود و با توجه به آهنگ پیشرفت های اجتماعی آن زمان جواب گوی نیازهای مبرم آموزشی نبود. بنابراین، اولیای امور و روشنفکران وقت جامعۀ ارمنیان آذربایجان با توجه به گسترش مدارس و تحکیم نظام آموزشی قفقاز و نسبتاً ارمنستان غربی به فکر تأسیس دبیرستانی در سطح عالی افتادند و سعی در بنیان گذاری آن داشتند.
هدف آنان سرانجام در ۱۸۹۳م/۱۳۱۱ق جامۀ عمل پوشید. طی جلسه ای که در آوریل آن سال در منزل آبراهام ملیک آبراهامیان[۲] در تبریز تشکیل شد، هیئت امنایی با هدف مطالعۀ امکانات و راهکارهای لازم و ضروری برای تأسیس یک دبیرستان مرکزی انتخاب شد.
جلسات منظم و پر شوق هیئت امنا تا ۲۲ اکتبر ۱۸۹۳م /۱۳۱۱ق ادامه یافت و طی این دوره هفت جلسه برگزار شد. در صورت جلسه های این نشست ها که به دست هاکوپ کاراپتیان،[۳] منشی هیئت، با دقت و امانت تنظیم شده نظریات یکایک اعضای هیئت، طرز فکر و نوع برخورد آنان با مسائل منعکس شده و نشان می دهد که اندیشۀ حاکم بر جلسه ها حاکی از ضرورت مبرم تأسیس مدرسۀ متوسطه ای بود که در آن نه تنها نوجوانان تبریز بلکه کل آذربایجان و دیگر نقاط ارمنی نشین نیز بتوانند تحصیل کنند.
اعضای هیئت امنا از روز نخست در اندیشۀ تأمین منابع مالی بودند. بنابراین، پیشنهاد تهیۀ سرمایۀ لازم از طریق جمع آوری اعانۀ عمومی و قبول هدایای نقدی مطرح شد.
یکی از اعضای هیئت به نام هُونان داوتیان،[۴] که شخصیتی صاحب نظر در زمینۀ آموزش و پرورش و امور مدارس بود، نظرات و راهنمایی های هوشمندانه و ارزشمندی ارائه داد و جزئیات برنامۀ تحصیلی، سطح آمادگی دانش آموزانی که باید در آینده از مدارس ابتدایی وابسته به خلیفه گری به دبیرستان مرکزی می آمدند و موضوع گنجایش دبیرستان بررسی شد.
جلب منابع مالی برای تأسیس دبیرستان همواره باعث نگرانی ممتد بود و اصولاً، مستلزم تغییر سیاست های مالی حاکم بود.
طی هفت جلسۀ متوالی دربارۀ برنامۀ تحصیلی و به ویژه، مسائل مربوط به ساختمان دبیرستان به طور همه جانبه بحث و تبادل نظر شد. جلسات هیئت تا ۲۲ اکتبر ۱۸۹۳م (۱۳۱۱ق) ادامه یافت. در مرقومات آخرین جلسه قید شده است: « … برخی از اعضای هیئت با دلسردی به موضوع می پردازند. در نتیجه، تصمیم اتخاذ شد جلسات موقتاً یا تا هنگام ورود خلیفۀ جدید تعطیل شود».
پس از آن، به اطلاعیۀ کوتاهی در نامۀ اسقف کاراپت در مگردیچیان،[۵] خلیفۀ دینی جدید ارمنیان حوزۀ آذربایجان، مورخ ۱۹ ژانویۀ ۱۹۱۰م خطاب به هیئت امنای مدرسه برمی خوریم با این مضمون:
«….از مطالعۀ پرونده های دیوانی خلیفه گری روشن می شود که مسئلۀ تأسیس مدرسۀ مرکزی نخستین بار در ۱۵ آوریل ۱۸۹۳م در یک محفل خصوصی در حضور پانزده نفر مطرح شده. سپس، به تدریج کلیت یافته و در جلسات عمومی، مطرح شده است. هیئت جدیدی انتخاب شده و مسئلۀ مذکور با این منوال ادامه یافته و در دورۀ خلیفه گری اسقف سوکیاس[۶] تا پایان ۱۸۹۴م مطرح بوده است. از جامعۀ ارمنیان آذربایجان و خارج از محدودۀ آن تقاضاهایی به عمل آمده اما نتیجۀ محسوسی حاصل نشده است. سپس، این مسئله در ۱۹۰۲م در دورۀ خلیفه گری اسقف یقیشه مورادیان[۷] بار دیگر مطرح شده است».
در نامۀ مورخ ۶ فوریۀ ۱۹۱۰م هیئت امنای مدرسه به ایسرائل بگلریان،[۸] ساکن باکو، چنین می خوانیم: «….اسقف یقیشه، خلیفۀ آذربایجان، در ۱۹۰۲م در باکو به نفع مدرسۀ مرکزی آذربایجان اعانه جمع آوری کرده که شما هم لطف نموده و مبلغی را اهدا کرده بودید».
در صفحات ۸۹ و ۹۰ کتاب تاریخچۀ مدرسۀ ملی آرامیان، تألیف هایک عجمیان،[۹] می خوانیم: «….در آن زمان مدیر سیار مدارس [ارمنی] نواحی سلماس، ارومیه و خوی مگردیچ آودیسیان ترلمزیان،[۱۰] رهبر انقلابی فعال، فداکار و منصف حزب آرمناکان[۱۱] بود».[۱۲]
«…. آودیسیان به خلیفه سوکیاس پیشنهاد کرد که برای دایر کردن دبیرستان مرکزی از اجمیادزین[۱۳] و قفقاز برای تهیۀ پول تقاضا کند. اسقف اعظم خریمیان هایریک[۱۴] نیز به این مسئله پرداخته و دربارۀ تأسیس احتمالی دبیرستان مرکزی از اسقف پارزیانس[۱۵] نظرخواهی کرده بود. اسقف ها پارزیانس، هووسپ سراجیان،[۱۶] ساهاک آیوادیان،[۱۷] یقیشه مورادیان، مسروپ ماکسودیان،[۱۸] ماشتوتس پاپازیان[۱۹] و سرانجام، اسقف کاراپِت دِر مگردیچیان به این مسئله رسیدگی کرده اند و در دورۀ خلیفه گری وی دبیرستان مرکزی خلیفه گری ارامنۀ آذربایجان،[۲۰] که آن همه چشم انتظار تأسیس مانده بود، دایر شد».[۲۱]
توصیف جالب نخستین روز نام نویسی دانش آموزان دبیرستان، به قلم آشوت میناسیان،[۲۲] در صفحات آیندۀ این مقاله آمده است.
نخستین جلسۀ هیئت امنای جدید دبیرستان مرکزی حوزۀ خلیفه گری ارامنۀ آذربایجان در ۱۹ ژوئیۀ ۱۹۰۹م/۱۳۲۷ق در مقر خلیفه گری تبریز و با حضور اسقف کاراپِت دِر مگردیچیان برگزار شد و در نتیجۀ تلاش مستمر وی تأسیس مدرسه ای که بیست سال صرف بنیان گذاری آن شده بود به حقیقت پیوست.
در نخستین جلسه جبرییل بوداغیان،[۲۳] بازرگان سرشناس سلماسی الاصل، به ریاست جلسه انتخاب شد. اولین نکتۀ دستورکار این جلسه مربوط به تنظیم برنامۀ تحصیلی بود. در این مورد تصمیم گرفته شد که از هیئت های امنای مدارس آرامیان[۲۴] و هایکازیان[۲۵] تبریز برنامه های تحصیلی مدارس آنها را تقاضا کنند. مدارس ابتدایی وابسته به خلیفه گری از کلاس های آمادگی اول، دوم، سوم و کلاس های اول و دوم دبیرستان تشکیل شده بود.
برنامه ها دریافت و برای آشنایی به خلیفه سپرده شد تا از آن عده از معلمان دو مدرسه که در شهر حضور داشتند برای مشورت دربارۀ تنظیم برنامۀ تحصیلی دبیرستان آینده دعوت شود.
در همان جلسه، دربارۀ مسئلۀ مختلط بودن دبیرستان نیز مشورت و مصلحت در این دیده شد که تصمیم گیری نهایی در این مورد نیز بر عهدۀ شورای خلیفه گری گذاشته شود. تصمیم نهایی به سود مختلط بودن مدرسه اتخاذ شد و دبیرستان تا زمان بسته شدن مدارس ارمنیان توسط دولت به هم این گونه دایر بود.
خاطرات آشوت میناسیان، اولین محصلی که در دبیرستان مرکزی ثبت نام شد
«چنین بختی برای من رقم خورده بود: در سال ۱۹۰۹م من جزو فارغ التحصیلان مدرسۀ ابتدایی هایکازیان تاماریان،[۲۶] واقع در محلۀ لیلاوای تبریز[ لیل آباد]، بودم.
می گفتند که در سال تحصیلی ۱۹۰۹ ـ۱۹۱۰م مدرسۀ متوسطه ای افتتاح خواهد شد تا دانش آموختگان مدرسه های ابتدایی محلات لیلاوا و قالا [محلۀ قلعه]، دو محلۀ ارمنی نشین تبریز، در آنجا جمع شوند. باغ مرکزی عمومی تا آن زمان افتتاح شده بود اما دربارۀ افتتاح مدرسۀ متوسطه هنوز خبر موثقی نداشتیم. ما، دانش آموزان، هر روز جمع می شدیم و منتظر شنیدن خبر افتتاح مدرسه می ماندیم. یک روز هم شنیدیم که به زودی ثبت نام شروع خواهد شد.
صبح زود، در باغ حاضر شدیم. منتظر ماندیم تا هیئت امنا وارد شدند. پیشاپیش هیئت، خلیفه کاراپِت دِر مگردیچیان با جثه ای عظیم در حرکت بود و اعضای هیئت او را همراهی می کردند.
آمدند و در اتاق سمت چپ طبقۀ اول، نشستند. ما هم کمی دورتر جلوی پنجره ازدحام کردیم. اندکی بعد آقای مسروپ در هاکوپیان[۲۷] به پنجره نزدیک شد و با اشارۀ دست امر به آمدن کرد. من فکر کردم که مرا صدا می زند. فوراً به داخل رفتم. آقای مسروپ نام من، نام خانوادگی و نام پدرم را پرسید. سؤال های دیگری هم کرد و آنها را در دفتر به ثبت رساند. به این ترتیب، من اولین دانش آموزی بودم که در مدرسۀ متوسطۀ مرکزی خلیفه گری ثبت نام شد. پس از آن، دوستانم یک به یک رفتند و ثبت نام کردند.
چند روز گذشت. حدود چهل دختر و پسر از مدرسه های دو محله ثبت نام کردند. شماری از فارغ التحصیلان سال تحصیلی ۱۹۰۷ـ ۱۹۰۸م (سال تحصیلی قبل) نیز بودند که به علت نبودن مدرسۀ متوسطه یک سال را از دست داده بودند.
اولین مدیر دبیرستان خورن یریتسیان[۲۸] بود که در آلمان تحصیل کرده بود. دبیران مدرسه دو نفر بودند: هایک هواکیمیان،[۲۹] که دانش آموختۀ مدرسۀ عالی اجمیادزین بود و همسرش. دبیر زبان فارسی، روزانه یک ساعت به مدرسه می آمد و تدریس می کرد. دختران زبان فارسی نمی خواندند و در این ساعت ها به کلاس گل دوزی می رفتند.
سال دوم، هونان داوتیان برای مدیریت دبیرستان دعوت شد. همسر او خانمی سوئیسی به نام مادام هوردانس[۳۰] بود. اصلیت هونان از موجومبار (روستایی ارمنی نشین در نزدیکی تبریز) بود. او در سوئیس تحصیل کرده بود و همان جا، زندگی می کرد. داوتیان شخصیتی گیرا و احترام بر انگیز داشت. بی اندازه مهربان ولی سخت گیر بود. صبح ها هرچقدر هم که زود به مدرسه می آمدیم او را می دیدیم که دارد زیر درختان باغ به سرعت قدم می زند و قدم زنان نگاهی تیز و نافذ به پسران یا دخترانی می انداخت که وارد مدرسه می شدند.
مادام هوردانس زبان ارمنی را بسیار روان صحبت می کرد. قدی کشیده و بلند و خلقی آرام داشت. زنی مهربان و خنده رو بود. زبان فرانسه تدریس می کرد و به دخترها خیاطی وگل دوزی می آموخت. هونان تاریخ عمومی تدریس می کرد. او شخصیتی آرمان گرا بود و با آرمان هایش زندگی می کرد. دانش آموزان او را عمیقاً دوست داشتند و به او احترام می گذاشتند در عین حال نسبت به او شرم و حیا داشتند.
پیونیان،[۳۱] که در آن زمان مدیر مدرسۀ هایکازیان ـ تاماریان بود، در دبیرستان مرکزی نیز شیمی و فیزیک درس می داد. وی دبیری متخصص و باسابقه و مدیری با کفایت و توانا بود ولی هیچ گاه نتوانست با دانش آموزان رابطه ای عاطفی برقرار کند. سرشتی خشک و رسمی داشت.
در سال تحصیلی ۱۹۱۱ـ ۱۹۱۲م ما کلاس آخر بودیم. بنابر تصمیم شورای دبیران و هیئت امنای مدرسه، دانش آموزان برای فارغ التحصیل شدن باید امتحان نهایی می دادند. دوستانم مخالف این امتحان بودند و مخالفت می کردند. من شخصاً فکر می کردم که این مخالفت بی جاست. آقای هونان هم خیلی ناراحت بود. من موفق شده بودم کاری پیدا کنم و به زودی باید از تبریز می رفتم. برای گرفتن گواهی نامه قبول کردم امتحان دهم. آرزو داشتم که ادامۀ تحصیل دهم. خانم سیرانوش در اوهانیان (ساگینیان آینده) [۳۲] نیز همراه من امتحان داد.
بهترین خاطرۀ من از سال های تحصیل در دبیرستان مرکزی گردش علمی تجربی به قفقاز است. در سال تحصیلی۱۹۱۰ـ۱۹۱۱م با گروهی از دانش آموزان کلاس های سوم و چهارم تصمیم گرفتیم در تعطیلات تابستانی یک گردش علمی تجربی به ارمنستان غربی و قفقاز ترتیب دهیم. در تمام طول سال برای سفر آماده می شدیم. با اجرای برنامه های مراسم عصرانه، روزانه، فروش لاتاری و غیره مقداری پول جمع آوری کردیم و پس از سبک و سنگین کردن های بسیار تصمیم گرفتیم به قفقاز رویم. دخترها شرکت نمی کردند. سرانجام، در تابستان۱۹۱۱م گروهی مرکب از دوازده یا چهارده نفر با سرپرستی چهار معلم آقایان پیونیان، آرتاشس نظربیگیان،[۳۳] آرمناک مگردیچیان[۳۴] و نفر چهارمی که متأسفانه نام او را به خاطر ندارم از تبریز حرکت کردیم. ابتدا، به ایروان رفتیم. در دبیرستان خلیفه گری کلیسای ایروان منزل کردیم. خلیفۀ حوزۀ دینی، اسقف خورن،[۳۵] به گرمی ما را پذیرفت. پس از یک هفته گردش در ایروان با کالسکه راهی اجمیادزین شدیم. در آنجا ما را در ساختمان مخصوص گردشگران علمی و مهمانان بلندمرتبه جای دادند. نایب خلیفۀ اعظم اسقف سورنیان[۳۶] بود. از آشتاراک،[۳۷] موقنی،[۳۸] زوارتنوتس[۳۹] و … نیز دیدن کردیم.
سپس، به شهر آنی رفتیم که نیکولای مار[۴۰] همراه با جوانی به نام اوربلی[۴۱] در آنجا کار باستان شناسی می کرد. این جوان بعدها شخصیتی دانشگاهی شد. از موزۀ آنی دیدار کردیم. در آنجا، پروفسور نیکولای مار برایمان به زبان ارمنی دربارۀ کتابت قرون وسطایی [گرابار] [۴۲]توضیحاتی داد. از آنی راهی تفلیس شدیم. ما را در ساختمانی به نام زوبالف[۴۳] جای دادند که طبقۀ دوم آن خانۀ سالمندان بود وطبقۀ سوم، به گردشگران اختصاص داشت. در تفلیس، از موزه ها، تئاترها، کلیساها، باغ کشاورزی، سیرک، فونیکولر [تله کابین] و غیره دیدار کردیم. از آنجا به جلفا آمدیم تا به تبریز برگردیم.
اکنون، سال ها پس از آن، زمانی که به گذشته ها نگاه می کنم متوجه می شوم که دبیرستان خلیفه گری خیلی چیزها به ما داده است. آن مکان اراده ای راسخ را برای تحصیل و پیشرفت به ما داد و روحمان را با افکار شریف و والا پروراند. روح عشق به ملت و احترام به جامعۀ انسانی را در ما دمید و دل هایمان را با وفاداری و شرافتمندی آمیخت. در دل امواج پر خروش زندگی، این افکار شریف بدون شائبه در روح هایمان باقی ماند».
مقالۀ حاضر را با نقل اندیشه های آشوت مرادخانیان، خدمتگزار پرسابقۀ جامعۀ فرهنگی و مدیر مدارس دبیرستان مرکزی خلیفه گری ارامنۀ آذربایجان، که خود یکی از دانش آموزان آن بوده، به پایان می بریم:
«دبیرستان مرکزی خلیفه گری ارامنۀ آذربایجان در آموزش فارغ التحصیلان دورۀ کامل متوسطۀ عالی و پرورش افرادی میهن دوست، آرمان گرا، خدمتگزار جامعه، معلمان مجرب، چهره های فرهنگی، روزنامه نگاران و فعالان عادل و درستکار در امور اجتماعی و ملی نه تنها در تبریز یا آذربایجان بلکه در تمام ایران نقشی مهم و بزرگ داشته و تأثیری مثبت و نیکو گذارده است.
چنانکه می دانیم ارمنیان تبریز در دو محلۀ هم جوار قالا (محلۀ قلعه) و لیلاوا، که به گویش محلی لیل آباد نامیده می شد، سکونت داشتند.
محلۀ قلعه یا قالا قدیمی ترین محلۀ ارمنی نشین تبریز است که تا دوران معاصر این موقعیت را حفظ کرده اما متأسفانه، اکنون از این لحاظ رونق ندارد زیرا شمار ارمنیان ساکن آن بسیار کم شده است.
اهالی آنجا را می توان بومی نامید زیرا لهجۀ مخصوص خود را داشتند که تقریباً اثری از آن باقی نمانده است.
محلۀ دوم، یعنی لیل آباد یا لیلاوا، در گذشته ها نیز مثل امروز پرجمعیت تر بود. ارمنیان ساکن این محله از مهاجران نواحی گوناگون آذربایجان به ویژه قره داغ بودند. این محله ها کاملاً ارمنی نشین بودند اما امروزه دیگر آن چهرۀ سابق را ندارند و مرکب از ساکنان ارمنی و مسلمان هستند. [۴۴]
پس از شرح محله های دوگانۀ تبریز، به اصل موضوع بپردازیم. چنانکه گفته شد بافت اجتماعی ساکنان محلۀ قلعه از ارمنی های بومی تبریزی الاصل تشکیل شده بود و کسی نمی دانست چه زمانی ساکن آن محله شده اند، شاید در زمان های بسیار دور تاریخی، از زمانی که سرزمین ارمنستان دارای حکومت بود و تبریز در همسایگی آن و بسیار نزدیک به مرز آن بود و از لحاظ اقتصادی و بازرگانی مرکزی پررونق واقع در شاه راه تجاری شرق به غرب آن روزگار به شمار می رفت. امکان نداشت چنین شهری بازرگانان و صنعتگران ارمنی را به خود جلب نکند. به این ترتیب، جامعۀ ارمنیان در زمان های دور در تبریز تشکل گرفته و از زندگی مرفه برخوردار بود. شاهد این مدعا مدرکی است که از گیراگوس گاندزاکتسی،[۴۵] مورخ ارمنی، به جای مانده و می تواند دلیلی برای توجیه این نظر باشد. بنابر نوشتۀ او هتوم،[۴۶] شاه کیلیکیه [سیلیسی]، هنگام بازگشت از سفر خود به مغولستان حدود یک ماه به منزلۀ مهمان نزد ارمنیان تبریز توقف کرد. ارمنیان، دور از زادگاه تاریخی خود، مهمان نوازی شاهانه ای از وی کردند. این نشان می دهد ارمنیان متمکن و ثروتمندی در تبریز حضور داشتند که قادر بودند از شاه هم قوم خود در دیار غریب پذیرایی کنند و در عین حال، به سوگ غربت خود به علت از دست دادن بخش بزرگی از سرزمین پدریشان بنشینند که صحنۀ تاخت و تاز فتنه گران مغول، سلجوقی و ترک شده بود.
در سال های پایانی قرن نوزدهم و آغاز قرن بیستم میلادی، در دورانی که سطح فرهنگی ارمنیان تبریز رو به پیشرفت گذارده بود، احزاب سیاسی ارمنی در تبریز به ترتیب: حزب هنچاکیان[۴۷] در محلۀ قلعه و داشناکسوتیون[۴۸] در لیل آباد ریشه دواندند که در نتیجۀ آن اختلاف نظرهایی پیش آمد که روابط بین دو محله را غیردوستانه کرد اما این شرایط زیاد به درازا نکشید.
محلۀ لیل آباد به غیر از کودکستان و دبستان خود دبیرستان هم داشت اما محلۀ قلعه فاقد مدرسۀ متوسطه بود. نبودن دبیرستان در محلۀ قلعه، شورای خلیفه گری یعنی بلند پایه ترین نهاد جامعۀ ارمنی تبریز، را نیز نگران کرده بود. در نتیجه، پس از چاره اندیشی بسیار و تنظیم طرح های متعدد تصمیم گرفته شد تا دبیرستان مرکزی واحدی برای استفادۀ ساکنان هر دو محله تأسیس شود، کاری که سال های سال انتظار آن می رفت. بدین منظور، باغی وسیع با ساختمانی کاخ مانند در حد واسط دو محله خریداری شد و دبیرستان مرکزی خلیفه گری ارامنه آذربایجان با برنامه ای مشابه برنامۀ آموزشی ارمنیان قفقاز در آن شروع به کار کرد.
مدرسۀ تازه تأسیس نه در مالکیت ساکنان لیل آباد و نه ساکنان محلۀ قلعه قرار داشت بلکه ازآن کلیۀ ارمنیان آذربایجان بود. در دبیرستان مرکزی خلیفه گری، نه تنها دانش آموزان ارمنی دختر و پسر شهرهای گوناگون ایران بلکه دانش آموزان قفقازی نیز تحصیل می کردند.
با استقبال دانش آموزان نوجوان محله های گوناگون از دبیرستان جدید تماس نزدیکی بین آنها بر قرار شد. آنان یکدیگر را شناختند و بین آنها دوستی برقرار شد. اختلافات موجود بین احزاب نیز رو به آرامش گذاشت تا جایی که هیئت امنای متشکل از اعضای حزب هنچاکیان از محلۀ لیل آباد برای کودکستان و دبستان آرامیان واقع در محلۀ قلعه معلم دعوت کردند».
پینوشتها:
۱- این مقاله ترجمۀ خلاصۀ بخشی از کتاب تاریخچۀ دبیرستان مرکزی خلیفه گری ارامنۀ آذربایجان ۱۹۰۹ـ۱۹۳۶م است که به دست گروهی از فارغ التحصیلان سابق دبیرستان نوشته شده و در ۱۹۸۱م/۱۳۶۰ش از سوی چاپخانۀ آلیک، در تهران ( به زبان ارمنی) به چاپ رسیده است.
Badmootiun Atrpatakani Hayots-Temakan Kendronakan Dbrotsi 1909-1936 (Tehran: Alik, ۱۹۸۱).ý
2- Abraham Melik Abrahamian
3- Hakop Karapetian
۴- Hovnan Davtian
5- Karapet Der Megerdichian
۶- Sukiass
7- Yeghisheh Muradian
8-Israel Beglarian
۹- Hayk Ajemian
10-Megerdich Avetissian- Terlemezian
11-Armenakan
12- Hayk Ajemian, Badmootiun Aramian Azgaieen Dbrotsi :Tavriz Haruiramia Hobeliani Artiv 1835 – 1935 (Tavriz: Atrpatakani Hayots Temakan,1936), p. 89 – 90.
۱۳- Ejmiadzin
14-Khrimian Hayrik
مگردیچ خریمیان ملقب به هایریک (در زبان ارمنی به معنای پدر)، اسقف اعظم و جاثلیق دینی کل ارمنیان در کلیسای اجمیادزین. م.
15- Parzians
16-Hovsep Saradjian
17-Sahak Ayvadian
18-Mesrop Maksudian
۱۹- Mashtots Papazian
20-Temakan-Kentronakan Deprots
۲۱- þAjemian, ibid.
22-Ashot Minassian (۱۸۹۳ – ۱۹۸۸)
مترجم توانای ادبیات منظوم کلاسیک از فارسی به زبان ارمنی.
۲۳- Jibrael Budaghian
24- Aramian
25-Haikazian
۲۶- Haikazian-Tamarian
27-Mesrop Der Hakopian
۲۸- Khoren Yeritsian
۲۹- Hayk Hovakimian
30-Hordans
۳۱- Pionian
32-Siranoush Der Ohanian (Saginian)
۳۳- Ardashes Nazarbegian
۳۴- Armenak Megerdichian
35- Khoren
36-Surenian
۳۷- Ashtarak
۳۸- Moughni
۳۹- Zvartnots
40-Nikolai Marr
باستانشناس، ارمنیشناس و زبانشناس متولد تفلیس که تحقیقات باستانشناختی او در شهر آنی، پایتخت پادشاهی ارمنی باگراتونی، بسیار ارزشمند بوده است.
41-Orbeli
42-Grabar
43- Zoubalov
۴۴- این بخش پیش از۱۳۶۰ش/ ۱۹۸۱م (تاریخ چاپ کتاب) نوشته شده است. م
۴۵- Giragos Gandzaketsi
به معنای گیراگوس اهل گنجه (۱۲۰۰ ـ۱۲۷۱م). م
۴۶- Hetum I
هتوم اول (۱۲۱۳-۱۲۷۰م). از شاهان پادشاهی ارمنی کیلیکیه (سیلیسی)، در مجاورت منتها الیه سواحل جنوب شرقی دریای مدیترانه. م
۴۷- Henchakian
۴۸- Dashnaktsutioun
منابع:
Ajemian, Hayk. Badmootiun Aramian Azgaieen Dbrotsi :Tavriz Haruiramia Hobeliani Artiv 1835 – 1935. Tavriz: Dp.Atrpatakani Hayots Temakan,1936.
Badmootiun Atrpatakani Hayots-Temakan Kendronakan Dbrotsi 1909-1936. Tehran: Alik, ۱۹۸۱.ý
بایگانی شخصی خانم آرمینه آراکلیان.
Badmootiun Atrpatakani Hayots-Temakan Kendronakan Dbrotsi 1909-1936. Tehran: Alik, ۱۹۸۱.ý
تاریخ دبیرستان مرکزی خلیفه گری ارامنۀ آذربایجان ۱۹۰۹ـ۱۹۳۶. تهران: چاپخانۀ آلیک،۱۳۶۰. (به زبان ارمنی).