فصلنامه فرهنگی پیمان شماره ۵۹

بررسی کتاب های درسی جمهوری آذربایجان

نویسنده: دکتر حسین احمدی

اشاره:

دکتر حسین احمدی، استاد دانشگاه، با ۲۱ سال سابقۀ تدریس در رشته های علوم سیاسی، روابط بین الملل و مطالعات منطقه ای، مؤلف و مصحح ده ها عنوان کتاب و مقالۀ علمی و تاریخی به زبان های فارسی، انگلیسی و روسی است و در حال حاضر نیز، هفت کتاب جدید را در دست چاپ دارد.

دکتراحمدی مقالات بسیاری را در همایش های ملی و بین المللی عرضه کرده و بارها به سمت دبیری این همایش ها برگزیده شده. وی در سه سال اخیر بارها در دانشگاه های مسکو، سن پترزبورگ و داغستان سخنران میهمان بوده است.

دکتر احمدی در موارد متعدد استاد راهنما و استاد مشاور دانشجویان در دورۀ کارشناسی ارشد بوده و در مقاطع گوناگون دانشگاهی در رشته های علوم سیاسی، روابط منطقه ای و اجتماعی به تدریس پرداخته است.طیف گستردۀ موضوعات پایان نامه های کارشناسی ارشد، که به قضاوت دکتر احمدی سپرده شده  و محتوای سنگین درس های تدریس شده در این مقطع، حاکی از اشراف ایشان به زیر و بم جغرافیای سیاسی، روابط بین ملت های قفقاز و تاریخ مردم این منطقه است.

از میان انبوه آثار علمی دکتر حسین احمدی تنها، به صورت فهرست وار، به ذکر عناوین کتاب های چاپ شده و در دست چاپ، مقاله های تحقیقی، مقاله های ارائه شده در همایش ها و عنوان دروسی که در دانشگاه به تدریس آنها پرداخته اند می پردازیم:

کتاب هــای چاپ شده:

ـ حسین احمدی. تالشی. ترجمۀ فامیل جعفراُف(از فارسی به روسی). مسکو: ارس، ۲۰۰۹م.

ـ میرزا جمال جوانشیر قراباغی. تاریخ قراباغ. به کوشش حسین احمدی. تهران: وزارت امور خارجه، چاپ اول ۱۳۸۲، چاپ دوم ۱۳۸۴ش.

ـ میرزا احمد میرزا خداوردی. اخبارنامه (تاریخ تالشان از دورۀ نادر شاه تا فتحعلی شاه قاجار). به کوشش حسین احمدی. تهران: وزارت امور خارجه، چاپ اول،۱۳۸۳.

ـ حسین احمدی. تالشان (ازصفویه تا جنگ های دورۀ دوم ایران و روس). تهران: وزارت امور خارجه، چاپ اول،۱۳۸۰، چاپ دوم.۱۳۸۴.

ـ بهمن میرزا. شکرنامۀ شاهنشاهی (تاریخ ششصد سالۀ قفقاز). با مقدمه، تصحیح و یادداشت های حسین احمدی. تهران: وزارت امور خارجه،۱۳۸۲.

ـ حسین احمدی. دو رساله و دو گزارش دربارۀ تالش شمالی. تهران: موسسۀ مطالعات تاریخ معاصر ایران،۱۳۹۰.

ـ میرزا یوسف قراباغ. تاریخ صافی(از ابتدا تا پایان جنگ های دوره دوم روس و ایران). تصحیح و مقدمۀ حسین احمدی. تهران: مؤسسۀ مطالعات تاریخ معاصر ایران،۱۳۹۰.

ـ سه رساله دربارۀ قفقاز. به کوشش حسین احمدی. تهران: مؤسسۀ مطالعات تاریخ معاصر ایران، ۱۳۸۴.

ـ تحولات منطقه ای ویژۀ قفقاز. به کوشش حسین احمدی. تهران: مؤسسۀ مطالعات تاریخ معاصر ایران.۱۳۸۶.

ـ حسینقلی افتخاری بیات. تاریخ ماکو. به کوشش حسین احمدی. تهران: شیرازه، ۱۳۸۲.

ـ مجموعه مقالات نقد و بررسی منابع مطالعاتی آذربایجان و آران. به کوشش حسین احمدی. اردبیل: باغ رضوان، ۱۳۸۹.

ـ اسنادی ازروابط ایران و روسیه. به کوشش حسین احمدی. تهران: وزارت امورخارجه، ۱۳۸۸.

ـ تحولات منطقه ای افغانستان. به کوشش حسین احمدی. تهران: مؤسسۀ مطالعات تاریخ معاصر ایران و کتابخانه، موزه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی. ۱۳۸۹.

ـ مجموعه اسناد روابط ایران و بریتانیا. به کوشش حسین احمدی. تهران: وزرات امور خارجه. ۱۳۷۹.

ـ اسنادی از روابط ایران و فرانسه (در دورۀ مشروطه). به کوشش حسین احمدی. تهران: سازمان اسناد ملی ایران، ۱۳۸۴.

ـ اسنادی از روابط ایران و فرانسه (در دورۀ فتحعلی شاه قاجار). به کوشش حسین احمدی.تهران: وزارت امور خارجه، ۱۳۷۶.

ـ چکیدۀ مقالات همایش بین المللی نقد و بررسی منابع مطالعاتی آذربایجان و آران. به کوشش حسین احمدی. اردبیل: باغ رضوان، ۱۳۸۹.

کتاب های در دست چاپ:

ـ بررسی حوادث سیاسی تالش شمالی و جنوبی۱۹۰۰ـ۱۹۲۱.

ـ جمشید اردشیرافشار. تاریخ محاربات ایران وعثمانی. به کوشش حسین احمدی. مؤسسۀ مطالعات تاریخ معاصر ایران.

ـ بررسی کتب درسی جمهوری آذربایجان. به کوشش حسین احمدی. مؤسسۀ مطالعات تاریخ معاصر ایران.

ـ تاریخ در بند داغستان. به کوشش حسین احمدی. مؤسسۀ مطالعات تاریخ معاصر ایران.

ـ دوسفرنامه و دو گزارش دربارۀ قفقاز و آسیای مرکزی. مؤسسۀ مطالعات تاریخ معاصر ایران.

ـ تحولات مناطق کردنشین ایران. به کوشش حسین احمدی. مؤسسۀ مطالعات تاریخ معاصر ایران.

ـ میرزا ادی گوزل بیگ. قراباغ نامه. ترجمۀ حسین احمدی (ترجمه از متن روسی). مؤسسۀ مطالعات تاریخ معاصر ایران.

مقالات:

«اقدامات خوشتاریاری گرجستانی در جنگل های شمال ایران».تاریخ روابط خارجی. س۱۲. ش۴۷.تابستان ۱۳۹۰.

«پیشینۀ اعلام جغرافیایی قراباغ و شوشی در منابع تاریخی».دانشنامه. ش ۶۹. تابستان۱۳۸۷.

«رژیم امنیتی حوزۀ دریای خزر پس از فروپاشی اتحاد شوروی تا ۲۰۰۹؛ موانع و چالش ها».تحقیقات سیاسی و بین المللی. س۲. ش ۳. بهار ۱۳۹۰ .

«بررسی کتب درسی جمهوری آذربایجان(با تکیه برکتاب های تاریخی)». مطالعات ملی. س۱۲.ش۲. تابستان ۱۳۹۰.

«چالش های قومی در قفقاز». آسیای مرکزی و قفقاز. س ۱۷. ش ۶۳. بهار ۱۳۸۸.

«تلاش مهاجرین نادم درشوروی برای بازگشت به ایران».آسیای مرکزی و قفقاز. ش ۵۸. تابستان ۱۳۸۶.

«شوشی، شهری با هویت ایرانی». آسیای مرکزی و قفقاز. ش ۶۰. زمستان ۱۳۸۶.

«کوشش میسیونرهای امریکایی در جذب نستوری ها».پژوهش نامۀ تاریخ. ش۱۱. تابستان ۱۳۸۷.

«تلاش لازاریست ها برای تملک خسرو آباد». پژوهش نامۀ تاریخ. س۵. ش۱۸. بهار ۱۳۸۹.

«میرزا یوسف قراباغی و تاریخ صافی». تاریخ روابط خارجی ایران. س۶. ش۲۴و۲۵. پائیز و زمستان۱۳۸۴.

«بهمن میرزا و شکرنامۀ شاهنشاهی». کتاب ماه تاریخ وجغرافیا. ش ۹۲و ۹۳. س۸. خرداد و تیر۱۳۸۴.

«لازاریست ها و سازماندهی مجدد». دانشنامه. ش ۵۶. بهار۱۳۸۴.

«لازاریست ها و کاتولیک های کردستان». تاریخ معاصر ایران. س ۹. ش ۳۴. تابستان ۱۳۸۴.

«لازاریست ها در چهار باغ». تاریخ معاصر ایران. س۸. ش ۳۲. زمستان ۱۳۸۳.

«کمک پاپ به میسیونرهای لازاریست (در ایران پس از جنگ جهانی اول)». گنجینۀ اسناد.س۱۴. ش۵۶. زمستان۱۳۸۳.

«تاریخ قراباغ و ترجمۀ انگلیسی آن». کتاب ماه تاریخ وجغرافیا. س۶. ش۶۶ و۶۷. فروردین و اردیبهشت۱۳۸۲.

«نقدی بر کتاب تاریخ دانشگاهی جمهوری آذربایجان». کتاب ماه تاریخ وجغرافیا. س۷. ش ۷۵ و ۷۶. دی و بهمن۱۳۸۲.

«تالشان در کتاب های درسی جمهوری آذربایجان». تحقیقات تالش. س۲. ش ۶ و ۵. پاییز و زمستان ۱۳۸۱.

«اخبارنامه و ترجمۀ ترکی آن». تاریخ روابط خارجی ایران. س۳ . ش ۱۱.تابستان ۱۳۸۱.

«تالشان در قزاقستان». تحقیقات تالش. س۱. ش۳. بهار۱۳۸۱.

«لنکران». تحقیقات تالش. س۱. ش۱. پاییز ۱۳۸۰.

«اولین سفیر قاجار در پاریس». گنجینه اسناد. س۱۰. ش ۳۷و۳۸. بهار و تابستان ۱۳۷۹.

«بررسی روابط ایران و فرانسه در سال ۱۳۵۳». تاریخ روابط خارجی ایران. س۱. ش۲. بهار ۱۳۷۸.

«انگلیسی ها و فرزندان فرمان فرما». گنجینۀ اسناد. س۹. ش۳۳و۳۴. بهار و تابستان ۱۳۷۸.

«لازاریست های فرانسوی در ایران بررسی زمینه های حضور و عملکرد». تاریخ معاصر ایران. س۳.ش۱۱. پاییز۱۳۷۸.

«نقش ژوانن در روابط ایران و فرانسه دورۀ قاجار». تاریخ معاصر ایران. س۲. ش۵. بهار ۱۳۷۷.

«نقش میرداود در روابط ایران و فرانسه». سیاست خارجی. ش ۴و ۵. پاییز و زمستان ۱۳۷۵.

«ایران و فرانسه، تحرک دیپلماسی». تاریخ روابط خارجی. س۲. ش۲. بهار۱۳۷۹.

مقاله هــای ارائه شده در همایش هــای بین المللی:

«Unsaid facts of the migration of Iranians to Soviet Union”, Presented in International conference on Examination of Azerbaijan and Aran study sources (Ardebil, May 25-26,2010)

«The Georgians outlook to their Relations with Iran and Russia (2006-2010)», Presented in International conference Republic of Georgia Previous Experiences, Prospects)Tehran, feb. 20, 2010).

»The people of Lankaran and Nakhjavan’s pleading for Iran’s help (1918-1921)», Presented in International conference Caucasus in the context of History(Tabriz, Oct. 20&21,2010)

«Iranian culture and civilization in Shooshi”, Presented in International conference Iran and Caucasus(Yerevan, May 5-8, 2008)

«Iran Mediation in the solution of Nagorno Karabakh conflict”, Presented in International conference Armenia Republic 2010;previous Activities Future Prospects(Tehran. Dec. 4, 2010)

«History of social and Political developments of the Azari in the last century Iran”, Presented in International conference Scientific workshop: Anthropological Theories, Ethnic Nationalities(Tehran, Dec.8-9, 2010).

«The efforts of the French Lazarist to get land in Bushire”, Presented in International conference The province of Fars and the First World war(Shiraz, Nov.10&11, 2010)

«The damages of war made by the Ottomans the Azerbaijan Province during the first worldwar”, Presented in International conference Turkic word: the Caucasus and Iran of civilization interaction(Yerevan, Jul.10-12, 2009).

«Georgian-Iranian Relationships (XVIII-XIX centuries)”, Presented in International conference Georgia and Near East (cultural-Historical relations).(Kutasi, Nov. 10&11, 2010)

«Political conditions of Georgia under the Georgian republic from 1917 to 1922». Presented in International conference International symposium on Georgia manuscripts(Tbilisi, Oct. 19-23, 2009).

«Taleshan to Caucasus”, Presented in First International conference on Talesh studies (Yereran, May 20-22, 2005)

«Shiite Identity in republic of Azerbaijan; the future challenges and the views”Presented in international conference on Islamic identity and globalization (Tehran, 2012)

مقاله هــای ارائه شده در همایش هــای ملی:

«نگاهی به روابط ایران و گرجستان با تأملی بر دورۀ اول استقلال (۱۹۱۸ـ ۱۹۲۱)»، ارائه

شده در همایش جایگاه منطقه ای و فرامنطقه ای گرجستان (تهران، ۲۹ آبان۱۳۹۰).

«اهداف چین در آسیای مرکزی»، ارائه شده در دومین همایش بازنگری روابط ایران و کشورهای آسیای مرکزی پس از فروپاشی شوروی (چشم انداز آینده) (مشهد، دانشگاه فردوسی،۴ و۵ آبان ۱۳۸۹).

«خسارات وارده به خوی از جانب دول خارجی در جنگ اول جهانی»، ارائه شده در همایش بازشناسی تاریخ شهرهای ایران (تهران ـ خوی، ۲۷ـ۳۰ خرداد ۱۳۸۸).

«آسیب پذیری دولت و ملت تک قومی درگرجستان»، ارائه شده در همایش جنگ اوستیای جنوبی (زمینه ها، اهداف وپیامدها) (تهران، ۲۸ آبان ۱۳۸۷).

«قراباغ نامه ها: ایران گرایی جوادخان گنجه ای»، ارائه شده در همایش جوادخان گنجه ای مرزدار ایرانی قفقاز (تهران، ۲۵ آذر ۱۳۸۶).

«فرآیند شکل گیری تالش شمالی»، ارائه شده در همایش بررسی جایگاه تالش شمالی در قفقاز(تهران،۲۰ دی ۱۳۸۵).

«بررسی تاریخ دانشگاهی جمهوری آذربایجان»، ارائه شده در همایش بررسی کتب تاریخی جمهوری آذربایجان (با تکیه بر کتب درسی)(تهران، ۲۸ اردیبهشت ۱۳۸۵).

«تحولات جمعیتی قراباغ»، ارائه شده در همایش مناقشۀ قراباغ(تهران: ۱۹ آبان ۱۳۸۴).

سخنرانی هــای خارج از کشور:

«وضعیت تالشان شمالی و جنوبی»، ارائه شده در خبرگزاری روس بالت (مسکو، ۱۷سپتامبر۲۰۰۹).

«همگرایی ایران و روسیه»، ارائه شده در دانشگاه دوستی ملل (مسکو، ۲۲ سپتامبر ۲۰۰۹).

«آخرین تحولات ایران پس از انتخابات دهم ریاست جمهوری»، ارائه شده در دانشگاه دوستی ملل (مسکو، ۱۲ نوامبر۲۰۱۰).

«اهمیت ژئوپلتیک ایران»، ارائه شده در دانشگاه زبان های خارجی(مسکو، ۱۵ نوامبر ۲۰۱۰).

«بررسی مواضع ایران در خصوص تحولات خاورمیانه»، ارائه شده در مؤسسۀ شرق شناسی روسیه (مسکو، ۱۵ نوامبر۲۰۱۰).

«بررسی وضعیت تالشان در ایران و جمهوری آذربایجان»، ارائه شده در گردهمایی تالشان مقیم سن پترزبورگ (سن پترزبورگ، ۲۸ نوامبر ۲۰۱۰).

«داغستان در اسناد وزارت امور خارجۀ ایران (۱۹۱۸ـ ۱۹۲۱)»، ارائه شده در دانشگاه داغستان (ماخاچ قلعه، ۱۱ مارس ۲۰۱۱).

درس های تدریس شده در مقطع کارشناسی ارشد:

اقتصاد سیاسی و روابط تجاری حوزۀ خزر

سیاست خارجی روسیه

سیاست و حکومت در روسیه

دریای خزر

سیاست و حکومت در قفقاز و آسیای مرکزی

تاریخ روابط ایران و روسیه

سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران

سمینار روابط خارجی ایران

فرهنگ، ملیت و قومیت در خاورمیانه

امنیت خاورمیانه و نظام بین الملل

روابط تجاری ایران و کشورهای خاورمیانه

روابط ایران و سیاست و حکومت در خلیج فارس

فرهنگ ـ ملیت و قومیت در خاورمیانه

روابط ایران و کشورهای خلیج فارس

مقدمه

به دلیل تأثیرگذاری دروس علوم انسانی بر ایجاد هویت ملی، در بسیاری از کشورهای جهان، توجه خاصی به این امر مبذول می‌گردد و در این میان کتاب‌های درسی، به‌ویژه، کتاب‌های درسی تاریخ به‌عنوان پشتوانۀ اصلی این تفکر سهمی گسترده در این خصوص دارند.

بعد از شکست ایران، در دو دورۀ جنگ با روسیه، براساس عهدنامه‌های تحمیلی گلستان و ترکمانچای، منطقۀ قفقاز، که شامل گرجستان، ارمنستان، اران و شیروان بود، از ایران جدا و به روسیه ملحق شد. گرچه روس‌ها در فاصلۀ سال‌های ۱۸۲۸ـ۱۹۱۷م برای تسلط بر این منطقه دست به اقدامات متعددی زدند ولی در میان اقدامات صورت گرفته توسط آنها اثری از تاریخ‌نگاری بر پایۀ گرایش‌های ملی‌گرایانه دیده نمی‌شود زیرا در آن مقطع مباحث و موضوعاتی از قبیل ملی‌گرایی، هویت و بحران هنوز شکل نگرفته بود اما پس از انقلاب روسیه، رهبران شوروی بنابر مصالح خویش از ملی‌گرایی به‌عنوان ابزاری در جهت تحقق مقاصد سیاسی، به‌ویژه، اختلاف بین ملل غیر روس با هدف تسلط آسان بر مناطق مورد اختلاف استفاده می‌کردند. واگذاری سمرقند و بخارا با هویت صددرصد ایرانی از تاجیکستان به ازبکستان، بحران قرا‌باغ در قفقاز، جریان پیشه‌وری و پدیداری اصطلاحات «آذربایجان شمالی» و «آذربایجان جنوبی» را می‌توان نمونه‌هایی از این سیاست دانست. در این مقطع، علاوه بر مسائل قومی شاهد نوعی تاریخ‌نگاری با محور برجسته کردن نقش روس‌ها به‌عنوان نیروهای رهایی‌بخش ملل ساکن در منطقۀ قفقاز و آسیای مرکزی از زیر ستم ایران هستیم.

با فروپاشی شوروی روشنفکران جمهوری آذربایجان به منظور مقابله با بحران هویت به وجود آمده به فکر ساختن پیشینۀ تاریخی برای سرزمین خود برآمدند و به نوعی از تاریخ‌نگاری روی آوردند که مبتنی بر اسناد، منابع و مدارک معتبر تاریخی نبود. با توجه به اینکه دانش‌آموزان به دنبال کندوکاو گسترده برای اثبات واقعیت‌ها نیستند کتاب‌های تاریخی نوشته شده برای دانش‌آموزان در جمهوری آذربایجان جولانگاه ناسزاها، تهمت‌ها و اظهارات خلاف ادب، علم و دین بوده است.

تفکر حاکم بر مؤلفان کتب درسی همان رویکردهای شرق‌شناسانۀ شوروی ولی با حذف رنگ و لعاب کمونیستی و پاک کردن گرایشات روس‌محور بوده است که از زمان روی کار آمدن ابوالفضل علی‌اف معروف به «ایلچی بیگ» شروع شد. باکو، سرخورده از شکست‌های قرا‌باغ و نگران از هضم شدن در فرهنگ ایرانی، سعی در ایجاد مبانی فکری برای وحدت ملی مستقل خود نمود. این رویکرد تدافعی و پیشگیرانه در زمان ایلچی بیگ، همراه با موج پان‌ترکیسم و افراط‌گری قومی، جمهوری آذربایجان را تا آستانۀ فروپاشی پیش برد اما در دورۀ بعد از وی، با تمسک به اندیشۀ وحدت آذربایجان، این مفهوم با نام «آذربایجانچیلیق» مورد بازنگری قرار گرفت و برای ساماندهی هویت جدید، مبانی ذیل به ترتیب اهمیت مد نظر قرار گرفت:

۱- هویتی مستقل از هویت تاریخ ایران

۲- انسانی متمایز از انسان شوروی

۳- پیوند ندادن هویت خود با ترکیه

۴- عدم تعارض سیاست‌ها با بحران قرا‌باغ و مسائل قومی آن کشور از جمله تالشان، لزگی‌ها و آوارها.

در راستای اجرای این سیاست کوشش شد این نکته به اثبات برسد که «آذری هویتی متفاوت از ایران است» زیرا چنین تصور می‌شد که هدایت مفهوم آذری در حیطۀ جمهوری آذربایجان پاسخ گوی نیازهای هویتی این کشور نیست چون آذری‌های ایران همواره نقش انکارناپذیری در فرهنگ و مذهب مسلمانان قفقاز داشته‌اند. بنابراین، برای پیشگیری از تداوم این تأثیرپذیری و تأثیرگذاری متقابل، از همان فرمول ابداعی شوروی استفاده کردند؛ یعنی، آذربایجان ایران را «آذربایجان جنوبی» معرفی کردند و موضوع ستم ملی فارس‌ها بر ترک‌ها به‌عنوان مسئله‌ای حیاتی، در سیاست آن کشور، جایگاه رفیعی پیدا کرد.

براین اساس «آذربایجانچیلیق»، بدون آذری‌های ایران، صرفاً یک سیاست قوم‌گرایانۀ تک‌پایه خواهد بود که بر زبان ترکی به‌عنوان عنصر وحدت تأکید می‌کند و برای احیای سیاست‌های قومی باید با تفکر چند لایه از ملیت ایرانی، که شامل زبان فارسی، تشیع، فرهنگ و آداب و رسوم مشترک می‌باشد، مبارزه کرد. در نتیجه، در این عرصه عنصر زبان اهمیت خاصی پیدا می‌کند و تاریخ نیز آنچنان دستکاری می‌شود که باعث بهت و حیرت می‌شود. بروز صحنه‌هایی از ‌سوزاندن کتا‌ب‌های پرفسور اقرار علی‌اف در دانشگاه باکو ـ که خود استاد بی‌بدیل آن دانشگاه بود ـ نشان از این واقعیت دارد که این تفکر بر مبنای آموزه‌های بلشویکی می‌باشد که به جای استفاده از تعامل افکار و مناظرات علمی قصد دارد از راه جنجال و تهدید مفهوم جدیدی از هویت را مطرح کند؛ به تعبیر دیگر، می‌توان گفت به اعتبار سنت زندگی در زیر حکومت ایدئولوژیک، «آذربایجانچیلیق» به ایدئولوژی حکومت تبدیل شد.

پرسش اصلی پژوهش: بستر تاریخ‌نویسی در جمهوری آذربایجان بر چه پایه‌ای استوار است؟

فرضیه: به نظر می‌رسد که تاریخ‌نویسی در جمهوری آذربایجان بر پایۀ مطالب غیر مستند و در تقابل با اسلام و ایران شکل گرفته باشد.

روش پژوهش: روش پژوهش مورد استفاده در این پژوهش توصیفی ـ تحلیلی و با استفاده از منابع کتابخانه‌ای می‌باشد.

کتاب‌های مورد بررسی در این پژوهش: کتاب‌های تاریخی جمهوری آذربایجان به شرح ذیل مورد بررسی قرار گرفته است:

کتاب آتایوردو، یعنی سرزمین پدری، کتاب درسی تاریخ برای مقطع تحصیلی پنجم ابتدایی است که در ۳۱۹ صفحه توسط یعقوب محمودلو، رفیق خلیل اف و صابر آقایف به زبان ترکی با الفبای لاتین تألیف و در سال ۲۰۰۳م برای پنجمین بار در باکو توسط انتشارات تحصیل چاپ و منتشر شده است. محتوای کتاب آتایوردو تاریخ آذربایجان از قدیمی‌ترین ایام تا امروز است و طبق فرمان شماره ۶۸۷ مورخه ۱۱/۶/۲۰۰۱م مطالب آن توسط وزارت تحصیل جمهوری آذربایجان مورد تأیید قرار گرفته است. این کتاب فاقد هرگونه ارجاع و پانوشت و منابع می‌باشد.

تاریخ آذربایجان کتاب تاریخ کلاس نهم آموزش متوسطۀ عمومی در جمهوری آذربایجان است که در ۲۵۳ صفحه به وسیلۀ سلیمان محمداف، توفیق ولی یف و اکبر قوجایف به زبان ترکی با الفبای لاتین تألیف و در سال ۲۰۰۱م توسط انتشارات تحصیل در باکو منتشر شده است. مطالب تاریخ کلاس نهم، تاریخ آذربایجان از نیمۀ دوم قرن ۱۷م تا پایان دورۀ دوم جنگ‌های روس و ایران می‌باشد. مفاد این کتاب نیز به تأیید وزارت تحصیل جمهوری آذربایجان رسیده است. این کتاب نیز فاقد ارجاع و منابع می‌باشد.

تاریخ آذربایجان، کتاب تاریخ کلاس یازدهم آموزش متوسطۀ عمومی است که در ۳۷۲ صفحه توسط سیف‌الدین قندیل اف و اسحق مامد اف به زبان ترکی با الفبای لاتین نوشته شده و در سال ۲۰۰۳م به وسیلۀ انتشارات چاشی اُغلو در باکو چاپ و منتشر شده است. این کتاب دربرگیرندۀ تاریخ معاصر آذربایجان در فاصلۀ سال‌های ۱۹۱۸ـ۲۰۰۰م است که بخش مهمی از آن مربوط به تحولات استان‌های آذری‌نشین ایران است. این کتاب، همانند کتاب‌های قبلی، فاقد ارجاع و بدون منبع بوده و به تأیید وزارت تحصیل جمهوری آذربایجان رسیده است.

تاریخ آذربایجان، کتابی درسی است که برای تمامی رشته‌های دانشگاهی در جمهوری آذربایجان توسط جمعی از استادان دانشگاه باکو، زیر نظر ضیاء بنیاد اف به زبان ترکی با الفبای سریلیک نوشته شده و در سال ۱۹۹۴م با جلد گالینگور در باکو چاپ و منتشر شده است. این کتاب ۶۸۸ صفحه‌ای تاریخ آذربایجان را، از قدیمی‌ترین ایام تا سال ۱۹۱۷م مورد بررسی قرار می‌دهد. این کتاب فاقد ارجاع بوده ولی در پایان کتاب تعدادی منابع جهت اطلاع خوانندگان ذکر شده است.

جغرافیای تاریخی ـ سیاسی آذربایجان کتابی درسی است که برای دانشکده‌های تاریخ، مدارس عالی و دورۀ بازآموزی تاریخ توسط واقف پیریف به زبان ترکی با الفبای لاتین در ۱۵۳ صفحه نوشته شده و در سال ۲۰۰۲م به وسیلۀ انتشارات آراز در باکو چاپ و منتشر شده است. این کتاب بدون ارجاع و پانوشت می‌باشد و در پایان کتاب، ۹۷ منبع ترکی و روسی جهت اطلاع خوانندگان آورده شده است. این کتاب به فرمان شمارۀ ۴۵۶، مورخ ۱۰ می ۲۰۰۲م، به تأیید وزارت تحصیل جمهوری آذربایجان رسیده است و جغرافیای تاریخی آذربایجان از قدیمی‌ترین ایام تا سال چاپ کتاب را دربرمی‌گیرد.

آتایــوردو

در میان کتاب‌های درسی مطالعه شده، کتاب آتایوردو ویژگی‌هایی خاص دارد. نظر به بالا بودن بار عاطفی و احساسی دانش‌آموزان ابتدایی و شکل‌گیری مبانی هویت تاریخی آنها در این دوره کتاب تاریخ کلاس پنجم نسبت به دیگر کتاب‌ها از ضدیت بیشتری با ایران برخوردار است. ویژگی‌های خاص این کتاب در موضوعات ذیل خلاصه می‌شود:

تغییرات: در این کتاب بیشترین تغییرات نسبت به کتاب‌های درسی دیگر در چاپ‌های بعدی شده است که مهم‌ترین نمونه‌های آن عبارت اند از:
ـ در چاپ‌های قبلی کتاب، در قسمت بررسی اشعار شهریار، بیشتر به مبانی و جاذبه‌های ادبی شعر شهریار توجه شده بود در حالی که از چاپ ۲۰۰۲م به بعد با حذف مطالب مربوط به آداب و سنن بر آزادی‌‌خواهی شهریار تأکید بیشتری شده است.

ـ در چاپ دوم کتاب مطالبی در مورد سفر خیابانی به باکو و آشنایی با فلاکت کارگران آذربایجان جنوبی در آن دیار و فعالیت‌های دینی خیابانی و سخنرانی‌های او در مسجد تبریز نوشته شده بود که در چاپ‌های بعدی مطالب مذکور حذف شده و به جای آن بر ترک‌گرایی خیابانی تأکید فراوان شده است. به علاوه سؤالی که در کتاب مطرح می‌شد و عبارت بود از اینکه به نظر شما چرا ترکیۀ برادر همیشه به داد مردم آذربایجان شمالی و جنوبی می‌رسد و این چه چیزی را نشان می‌دهد؟ حذف شده است.

ـ مطالب مربوط به جواد هیئت و مجلۀ وارلیق هم در چاپ‌های قبل از ۲۰۰۲م کتاب وجود نداشت.

نقشه‌ها : نظر به تقسیم تاریخ آذربایجان به دوره های مختلف تاریخی، از میلیون‌ها سال قبل تا به امروز، در کتاب آتایوردو تقریباً برای هر دورۀ تاریخی نقشه‌ای رنگی جهت تفهیم بیشتر مطالب ترسیم شده است که برخی از این نقشه‌ها مورد اشاره قرار می‌گیرد:
نقشۀ دولت ماد که بیشتر قلمرو ایران غربی را در بر می‌گیرد (ص ۲۸)، آتروپانتا در قلمرو جنوبی ارس (ص ۳۸)، آلبانیای قفقاز (ص۴۴)، آذربایجان در ترکیب خلافت عربی از دربند تا همدان (ص۵۴)، دولت اتابکان تا خلیج فارس و خراسان (ص ۷۸)، آذربایجان در قرن پانزدهم که بخشی از ایران را در خود دارد (ص ۱۰۳)، قلمرو حکومت اردبیل (ص ۱۱۱) و اختصاص چهار صفحه به این شهر (ص ۱۰۹ـ۱۱۲)، دولت صفوی (ص ۱۱۶)، آذربایجان در قرن هجدهم (ص ۱۲۷)، تقسیم آذربایجان در عهدنامۀ گلستان (ص ۱۴۲) و تقسیم آذربایجان در عهدنامۀ ترکمانچای (ص ۱۴۸).

نقشۀ روی جلد کتاب هم آذربایجان بزرگ را نشان می‌دهد که در آینده باید تشکیل شود و شامل قفقاز و ده استان ایران است که با رنگ زرد مشخص شده است. با اعتراض چندبارۀ سفارت ایران در باکو و تسلیم یادداشت اعتراض‌آمیز نقشۀ روی جلد کتاب در سال ۲۰۰۲م بدین صورت تغییر یافت که قلمرو کنونی جمهوری آذربایجان با رنگ زرد پررنگ و مناطقی که در آینده به جمهوری آذربایجان ملحق خواهد شد با رنگ زرد کم‌رنگ نشان داده شد. در چاپ سال ۲۰۰۳م قلمرو فعلی جمهوری آذربایجان به رنگ صورتی و سایر مناطق الحاقی به همان حالت قبلی یعنی زرد کم رنگ باقی ماند.

تصاویر: تصاویر چاپ شده در کتاب آتایوردو شامل تصاویر آثار و ابنیۀ تاریخی و اشخاص است. این تصاویر شامل تصویر پل خدآفرین (ص۱۷) که «این پل بین جنوب و شمال سرزمین‌مان ارتباط ایجاد می‌کند»، تصویری از جنگ مسلمانان با آذربایجان «که به زور وارد کشور ما شدند» (صص ۱۶ و ۴۷)، تصویر بابک (ص ۵۵)، تصویر نظامی گنجوی (ص ۸۶)، تصویر خواجه نصیرالدین طوسی (ص ۸۹)، سه تصویر از تبریز، یکی از آنها بازار جدید تبریز است (ص ۹۴)، یکی با عنوان «تبریز در حیات کشور آذربایجان نقش مهمی دارد» یا «تبریز پایتخت بزرگ ما» (ص ۹۵)، تصویر گنبد شیخ صفی‌الدین اردبیلی (ص ۱۱۲)، تصویر شاه اسماعیل (ص ۱۱۵)، تصویر جوادخان گنجه‌ای (ص ۱۳۴)، تصویر ستارخان (ص۱۹۰)، تصویر باقرخان (ص ۱۹۱)، تصویر شیخ محمد خیابانی (ص۲۱۶)، تصویر محمدحسین شهریار (ص ۱۱ و ۲۴۱) و تصویر جواد هیئت (ص۲۴۳) می‌باشد.
این نقشه‌ها و تصاویر نقش اساسی در هدایت فکری دانش‌آموزان کلاس پنجم به سمت آذربایجان واحد دارد.

بیشتر سؤالات حواشی دروس تنفر دانش‌آموزان را نسبت به ایران شدت می‌بخشد.
حجم و کیفیت کلمات ضد ارزشی به کار رفته درکتاب آتایوردو بسیار وسیع تر از سایر کتاب‌هاست.
مشخصات عمومی کتاب‌های درسی تاریخ جمهوری آذربایجان

مشخصات ذیل را می‌توان در یک نگاه اجمالی درکتاب‌های درسی تاریخ جمهوری آذربایجان مشاهده کرد:

۱ـ کاغذ و جلد به کار رفته در کتاب‌های درسی تاریخ بسیار مرغوب‌تر از کتب درسی دیگر مثل ریاضی، فیزیک و شیمی می‌باشد. کتاب‌های تاریخی دارای جلد گالینگور یا u.v و دارای ورق گلاسه ولی کتاب‌های درسی علوم پایه دارای جلد و ورق کاهی می‌باشند. همچنین کیفیت چاپ کتاب‌های درسی تاریخ بسیار بهتر از علوم پایه می‌باشد؛ به‌عنوان نمونه، اگر کلیۀ کتاب‌های درسی چاپ شدۀ سال ۱۹۹۸م را با هم مقایسه کنیم می‌بینیم که متن کتاب‌های علوم پایه دارای کلمات و حتی خطوط جا افتاده هستند اما کتاب‌های درسی تاریخ، جغرافی و ادبیات کیفیت بسیار مطلوب‌تری دارند.

۲ـ به دلیل اسلام‌هراسی، در کتاب‌های درسی جمهوری آذربایجان، جایگاه ویژه‌ای برای مشکلات جهان اسلام و مسلمانان و خطراتی که آنها را تهدید می‌کنند پیش‌بینی نشده است. تنها مورد استثنا بحث ارمنی‌هاست که به دلیل استفاده از همۀ ظرفیت‌ها علیه آنها صرفاً به کافر بودن آنها تکیه می‌شود درحالی‌که در مورد امریکا، انگلیس، آلمان، ایتالیا و دیگر کشورها توضیحات کاملی آمده است.

۳ـ کثرت تکرار اصطلاحات تحریف شده در کتب درسی مثل «آذربایجان شمالی و جنوبی» باعث جا افتادن این مطلب در اقشار مختلف جمهوری آذربایجان شده است.

۴ـ با مطالعۀ کتاب‌های درسی کشورهای عربی در خصوص ایرانیان[۳] و اصلاحات صورت گرفته پس از آن در این کشورها می‌توان مدعی شد که در کتاب‌های درسی هیچ کشوری به اندازۀ جمهوری آذربایجان مطالب ضد ایرانی وجود ندارد.

۵ـ با مطالعۀ کتاب‌های درسی جمهوری آذربایجان به دانش‌آموزان و دانشجویان تفهیم می‌شود که:

ـ ایران و ایرانیان خطرناک‌ترین و پست‌ترین دشمن شما هستند. باید مراقب بود تا خطری از جانب آنها شما را تهدید نکند.

ـ برای مقابله با خطر ایران باید تا پای جان در راه آذربایجان واحد تلاش کرد.

ـ ایران معادل فارس است و ستم ملی فارس‌ها بر آذربایجانی‌ها دائمی بوده است.

در مجموع می‌توان گفت مهم‌ترین ویژگی‌های کتاب‌های درسی تاریخ در جمهوری آذربایجان عبارت اند از:

ـ ادعای ارضی برای تشکیل آذربایجان بزرگ

از مطالعۀ کتاب‌های درسی تاریخ جمهوری آذربایجان این‌گونه استنباط می‌شود که در این کتاب‌ها از تشکیل کشور آذربایجان نوین در آینده، که بخشی از خاک ارمنستان، گرجستان، روسیه و ایران را در بر می‌گیرد، به ‌صورت علنی و آشکار صحبت شده است. مساحت مورد ادعا برای تشکیل آذربایجان بزرگ بین ۵۱۴ تا ۵۴۰ هزار کیلومتر مربع است که در این میان چهارصد هزار کیلومتر مربع از خاک ایران، ۸۶٬۶۰۰ کیلومتر مربع مساحت جمهوری آذربایجان فعلی، ۷٬۹۰۰ کیلومتر مربع از اراضی ارمنستان ـ چخور سعد تاریخی ـ ۸٬۷۰۰ کیلومتر مربع از اراضی قوبرنیای تفلیس شامل قرایازی، آخال کالاکی و بخش جنوبی سیقناق و مابقی هم اراضی داغستان روسیه را در بر می‌گیرد. تمام مردم مناطق مذکور از نظر نژادی آذربایجانی هستند. ۵/۷۳ درصد مردم آخال کالاکی آذربایجانی هستند که پس از خروج قوای عثمانی از قفقاز توسط گرجی‌ها تصرف شده است. در غرب سیقناق، گرجی‌ها و در شرق آن، آذربایجانی‌ها زندگی می‌کنند. حداقل وسعت اراضی جمهوری آذربایجان، محل اتصال رود کاساخ (kasax) به ارس، تقریباً تا تفلیس ادامه می‌یابد. [۴]

«اراضی‌ای که امروز ارمنستان نامیده می‌شود زمانی جزء خاک آذربایجان بود. در قرن ۱۸م، در آنجا خان‌نشین ایروان وجود داشت که خاک غربی آذربایجان بود. این خان‌نشین شامل محال قیزخ بولاغ، زنگی باسار، ودی باسار، سردار آباد، گویچه، دارا چیچک و غیره می‌شد. پانزده محل از این قبیل وجود داشت. مردم ساکن ایروان آذربایجانی بودند. ارامنه بعدها به‌عنوان جنگ زده به این سرزمین پناه آوردند».[۵]

بعضی نویسندگان هم از این ادعا فراتر رفته و در توجیه این ادعا مردم مسیحی قفقاز را ترک دانسته‌اند که در قلمرو آذربایجان بزرگ قرار داشتند. مهم‌ترین این ادعاها به شرح ذیل می‌باشد:

«مردم مسیحی آذربایجان، که به زبان‌های مختلف ترکی ـ فارسی صحبت می‌کردند، … به تدریج تحت فشار کلیسای گریگوریان در معرض فرایند ارمنی شدن قرار گرفتند».[۶]

«خادمان کلیسای گریگوری آثار ادبی اران را محو نموده و آنها را به ارمنی قدیم تبدیل نمودند. در نتیجه، فرایند گریگوری شدن مردم از همین جا نشئت می‌گیرد».[۷] «به احتمال زیاد منابع ارمنی قدیم ترک‌های محلی را، که به حکومت ساسانیان تمایل نشان می‌دادند، فارس نامیده‌اند».[۸]

«با آمدن اسلام مردم آلبان به دو دسته تقسیم شدند. بخشی از آنها مجبور به پذیرش اسلام شدند. آلبان‌هایی که اسلام را نپذیرفتند به نوبۀ خود به دو قسمت تقسیم شدند. بخشی که مسیحی مانده بودند به ارمنی‌ها و بخشی دیگر به گرجی‌ها تمایل نشان داده و با گذشت زمان ارمنی وگرجی شدند».[۹]

در خصوص دلایل آذربایجان بزرگ استناد به نوشته‌ای بدون پانوشت می‌شود:

«کارگزار دولتی حمدالله مستوفی می‌نویسد که طول اراضی آذربایجان ۹۵ فرسنگ (۶۱۷ کیلومتر) و عرض آن ۵۵ فرسنگ (۳۵۷ کیلومتر) است. از این موضوع مشخص می‌شود که آذربایجان دارای اراضی ای به وسعت ۲۲۰٬۲۶۹ کیلومتر مربع بوده است. منظور وی از آذربایجان آتروپاتنای تاریخی (آذربایجان جنوبی معاصر) بوده است. از سوی دیگر، در اثر وی اراضی دیگر آذربایجان واحد ـ یعنی اراضی اران، مغان، شیروان و گشتاسفی ـ به طور جداگانه شرح داده می‌شود. بنابراین، تشکیل یافتن آذربایجان واحد از مجموع پنج اراضی فوق پذیرفتنی است».[۱۰]

نویسنده با وجود اذعان به اینکه منظور حمدالله مستوفی آذربایجان بوده نه اران (جمهوری آذربایجان فعلی) ولی با مغالطه‌کاری آران، مغان، شیروان و گشتاسفی و آذربایجان را با هم آذربایجان بزرگ می‌نامد و در ادامه می‌نویسد:

«در عجائب الدنیا چهل فرسنگ (۲۶۰ کیلومتر بودن طول اران) و سی فرسنگ (۱۹۵ کیلومتر بودن عرض آن) نشان داده شده است. بنابراین، مشخص می‌شود که ایالت اران دارای اراضی‌ای به وسعت ۵۰٬۷۰۰ کیلومتر مربع بوده است. علاوه بر این، تقریباً دو برابر بودن اراضی شیروان و مغان نسبت به اران به چشم می‌خورد. به همین دلیل، می‌توان گفت که این ایالت دارای اراضی‌ای تقریباً به وسعت صد هزار کیلومتر مربع بوده است. در چنین وضعیتی می‌توان پذیرفت که در همین قرون ولایت آذربایجان به‌صورت واحد شامل مجموع اراضی آذربایجان، اران، شیروان و مغان بوده و تقریباً دارای ۳۷۰٬۰۰۰ کیلومتر مربع وسعت بوده است».[۱۱]

در نتیجه، استان‌های ایران شامل اردبیل، آذربایجان شرقی، زنجان، همدان، آذربایجان غربی، قزوین، گیلان و کردستان و تهران ـ با ذکر دقیق همۀ شهرهای این استان‌ها ـ در قلمرو آذربایجان بزرگ جای گرفته است. در توجیه ایجاد آذربایجان بزرگ بر مبنای زبانی تکیه می‌کنند و می‌نویسند: «هرجا آذری هست آنجا آذربایجان است» اما در همان حال سیاست‌های قومی ارمنیان در پشتیبانی از اکثریت مردم ارمنی قرا‌باغ مبنی بر اینکه هرجا ارمنی هست آنجا ارمنستان است را سیاست نژادپرستانه و فاشیستی تلقی می‌کنند و خواستار محکومیت تصرف قرا‌باغ از سوی کشورهای جهان می‌شوند. این کاربری سیاست دوگانه چگونه قابل توجیه است؟

آیا منبع و سندی مبنی بر اینکه قبل از سال ۱۹۱۸م منطقۀ اران و شیروان را «آذربایجان» گفته‌اند تاکنون به دست آمده است؟[۱۲] بهتر است مؤلفان و نویسندگان کتاب‌های درسی جمهوری آذربایجان حداقل کتاب گلستان ارم را، که به‌عنوان منبعی کم‌نظیر در مورد تاریخ آذربایجان معرفی شده و به تصحیح عبدالکریم علی‌زاده در سال ۱۹۷۰م در باکو چاپ و منتشر شده است، مطالعه کنند. دربارۀ باکیخانوف وکتاب وی آمده است:

«باکیخانوف شاهد مذاکرات روسیه ـ ایران بوده و از نزدیک چگونگی تقسیم سرزمین عزیز بین دو دولت اشغالگر را مشاهده نموده است. اثر گلستان ارم او، که در سال ۱۸۴۱ نوشته شده، در توسعۀ علم تاریخ در آذربایجان نقش مهمی ایفا کرده است. این اثر تاریخ آذربایجان و داغستان را از قدیم تا سال ۱۸۱۳م در بر می‌گیرد».[۱۳]

در این منبع، که به زبان فارسی نوشته شده است، بیش از سی بار از آذربایجان به تفکیک و کاملاً مجزا با سرزمین‌های آن سوی ارس نام برده شده است. [۱۴]

از منابع بسیار مهمی که بر جدایی نام آذربایجان و اران در دو سوی ارس تأکید داشته‌اند قرا‌باغ‌ نامه‌ها هستند که اکثر آنها در باکو منتشر شده‌اند[۱۵] اما برخی از قرا‌باغ ‌نامه‌ها مثل تاریخ صافی،[۱۶] تاریخ قراباغ،[۱۷] سه رساله دربارۀ قفقاز[۱۸]در ایران چاپ و منتشر شده‌اند. تعدادی منابع تاریخی دست اول نیز، که در دورۀ استیلای روسیه در اران نوشته شده‌اند، بر همین موضوع تأکید دارند مانند شکرنامۀ شاهنشاهی[۱۹] اخبارنامه،[۲۰] قراباغ‌نامه،[۲۱] جواهرنامۀ لنکران[۲۲] که تمامی منابع فوق در انیستیتو نسخ خطی محمد فضولی باکو نگهداری می‌شود. منابع گرجی نیز بر جدایی آذربایجان و اران در دورۀ مورد نظر تأکید دارند.[۲۳]

ـ تلاش برای ایجاد آذربایجان نوین

بیداری آذربایجان موجب وحشت دولت‌هایی که زمانی قدرتمند بوده‌اند شده است. آنها از این می‌ترسند که خلق ما بیدار شده، به پا خیزد و متحد شود و برای بازگرداندن سرزمین پدری، که در گذشته تکه‌تکه کرده‌اند، مبارزۀ عادلانه‌ای را شروع کند. برای تحکیم استقلال آذربایجان در عین حال چهل میلیون خلق بزرگ آذربایجان، که در کشورهای مختلف زندگی می‌کنند، قدرتش را باز هم بیشتر می‌کند. همۀ آنها به حق جمهوری آذربایجان را دولت خود به حساب می‌آورند و حقیقتاً هم این‌گونه است. امروز آذربایجانی‌هایی که در دنیا زندگی می‌کنند به دولت خود افتخار می‌کنند. خلق ما در هر گوشه از جهان شروع به بیداری و اتحاد کرده است. رهبر محبوب ما وقتی که به کشورهای خارجی سفر می‌کند همیشه با آذربایجانی‌های ساکن در این کشورها ملاقات می‌کند. همۀ اینها دشمنان وطن ما را، یعنی دولت‌هایی که خاک آذربایجان را بین خود تقسیم کرده‌اند، راحت نمی‌گذارند. [۲۴]

همچنین اعلام ۳۱ دسامبر به‌عنوان روز ملی آذربایجانی‌های جهان، از سوی حیدر علی‌اف، به‌عنوان گام اول و مهم در راستای تشکیل آذربایجان بزرگ با جمعیت بیش از پنجاه میلیون نفر تلقی شده است. [۲۵]

ـ مواضع ضد دینی

یکی از ویژگی‌های تاریخ‌نویسی شوروی همانا اتخاذ مواضع ضد دینی برگرفته از تفکرات حاکم مارکسیست ـ لنینیستی بود. وضوح تقابل با مذهب در کتاب‌های درسی، دایرۀ‌المعارف‌ها و کتاب‌های نوشته شده در تاریخ شوروی آنچنان مشخص و عیان است که احتیاجی به توضیح بیشتر ندارد. جمهوری آذربایجان با جمعیتی ۹۹٪ مسلمان[۲۶] و ۸۵٪ شیعه جایگاه مذهبی ویژه‌ای در میان کشورهای استقلال‌یافته از شوروی سابق دارد. حداقل انتظار از حکومت این کشور نوظهور این بود که گامی مهم در راستای تقویت دین اسلام و مذهب شیعه و هویت مذهبی در این جامعه بردارد اما به علت اینکه تاریخ‌نویسی در این کشور به شدت متأثر از روند ضد دینی حاکم بر شوروی سابق می‌باشد این مسئله همچنان در کتاب‌های چاپ شده این کشور، به‌ویژه، کتاب‌های درسی به روشنی نمایان است که در ادامه به نمونه‌هایی چند بسنده می‌شود:

«اعلان مذهب تشیع، به‌عنوان دین رسمی در تاریخ آذربایجان و همۀ ترک‌ها تأثیر منفی بسیاری گذاشت. بین برادرانی که از یک ریشه بودند تفرقه انداخت. دشمنان خلق همیشه از این استفاده کرده‌اند و حالا هم استفاده می‌کنند. شاه اسماعیل ختائی در زمان حیات خود به این اشتباه، که موجب تفرقه شده، پی برده بود. به همین دلیل، او به فرزندانش وصیت می‌کرد که از پدران ما برای ما سه یادگار: زبان، غیرت و وطن برجای مانده است. هرکار خوبی را شروع کرده‌ام به نتیجه برسانید، اشتباهات مرا تکرار نکنید تا دشمنان ما شاد نشوند».

در پایان هم به دانش‌آموزان گفته می‌شود:

«هر چه مانده است مانند تخم چشم محافظت خواهیم کرد، اشتباهات آنها را هیچ وقت تکرار نخواهیم کرد. دیگر تجزیه نخواهیم شد».

در حاشیۀ این درس سؤالی حول محور اشتباه شاه اسماعیل و وصیت او به فرزندانش و برای دانش‌آموزان طرح شده، آن سؤال این است که اشتباه مؤسس دولت آذربایجان واحد چه بود؟ پاسخ این است: صفویان به زور شمشیر تشیع را در میان مردم شیروان رواج دادند!. [۲۷]

چند مورد جسارت به ساحت مقدس پیامبر اسلام(ص):

[حضرت] «محمد مکه‌ای و دولت فئودال و اشغالگر او».[۲۸]

«دین سلطه‌گر اعراب [اسلام] که به آنها سعادت و امنیت را وعده می‌داد».[۲۹]

«دولت مقتدر عرب کشورهای همسایه را به تدریج اشغال می‌کرد».[۳۰]

«بابک خرمدین می‌خواست اسلام را نابود کند. گرچه نابود نشد ولی خلافت اسلامی تکان خورد، روزی که بابک اسیر شد عید مسلمانان بود».[۳۱]

«خرمیان احکام اسلام را رد می‌کردند و آیین آذربایجان را در مقابل آن قرار می‌دادند».[۳۲]

دفاع از ازدواج محارم در دورۀ بابک با این توجیه که باقی ماندن بقایای روابط خانوادگی ملت‌های قدیم می‌باشد. [۳۳]

«اسلام در دین مقدس ما نفاق انداخت. یاغیان خون‌آشام همدیگر را شیعه و سنی نام نهادند. دعوای مذهب برخاست. فرزندان یک پدر و مادر به‌عنوان برادران خونی به دعوا برخاستند. شاه اسماعیل با سلطان سلیم، تیمور با بایزید و …» . [۳۴]

روحانیــون شیعه نیز از تهمت‌هــا در امان نماندند. غارت کتابخانۀ شیخ صفی‌الدین اردبیلی را هم به گردن علما انداختند:

« ژنرال روسی علمای با نفوذ دینی [اردبیل] را نزد خود فراخواند و به آنها فهماند که حکومت روسیه برای تربیت اهالی مسلمان خود به کتب نویسندگان مشهور شرق احتیاج دارد. ژنرال روسی به ملاها هشتصد چرون طلا هدیه داد. گویی هدیۀ قیمتی زبان حاجی و ملاهای طمع‌کار را بست و کتاب‌ها را در جا به ژنرال‌ها دادند».[۳۵]

دربارۀ زمین‌خواری علمای شیعه هم نوشته‌اند:

« باقرخــان می‌گفت: شاهزادۀ ایرانــی، اعیــان کاخ‌نشین و روحانیون عالی‌رتبه همۀ زمین‌های حاصل‌خیز ما [آذربایجان] را بهره‌مند شده‌اند».[۳۶]

«پس از پیـروزی انقلاب اسلامی بیشترین زمین‌هــا در مالکیت روحانیون ثروتمند، نمایندگان مجلس و مسئولان عالی‌رتبه بود».[۳۷]

ـ ایران‌ستیزی

در کتا‌ب‌هــای درسی جمهوی آذربایجــان هرگاه نامی از ایران برده‌اند با پسوندها و پیشوندهای ضدارزشی همچون خون‌آشام، خونخوار، متجاوز، اشغالگر، قاتل، جلاد، ظالم و دشمن به استقبال آن رفته‌اند:

«جلادان روسیه و ایران همیشه پس از عاجز ماندن در مقابل مبارزۀ آزادی خواهان خلق ما از خیانت کاران ارمنی استفاده کرده‌اند».[۳۸]

«آلبانیا در وضعیت نیمه وابسته به ظالمان ایران بود».[۳۹]

«شکی در دوران مختلف از سوی اشغالگران فارس، عرب، روس غارت و ویران شده است اما بیگانگان اشغالگر نتوانستند غنچۀ گل زیبای شکی را پرپر کنند».[۴۰]

«پس از ایــن‌که جنوب کشور ما، آذربایجان جنوبی، به زیر ظلم ایران افتاد».[۴۱]

«ستارخان پایان ظلم ایران و استقرار دولت خود [آذربایجان] را می‌خواست».[۴۲]

«خلق بی‌رهبر در هر جــای کشــور در مقابل جلادان تزار و اشغالگران ایرانی مقاومت و برای آزادی سرزمین عزیز از نوع بیگانگان تلاش می‌کردند. اشغالگران ایرانی در خونریزی از جلادان تزار عقب نمی‌ماندند».[۴۳]

«بین ظلم تزار روسیه در آذربایجان شمالی با ظلم ایران در آذربایجان جنوبی چه شباهت‌هایی وجود دارد».[۴۴]

«دو دولت دشمن [ایران و روسیه] چگونه وطن ما را تقسیم کردند».[۴۵]

«قشون کوروش، حاکم ایران، پس از اشغال اراضی جنوب در اندیشۀ به دست آوردن شمال کشور[جمهوری آذربایجان] و وابسته کردن ماساژت‌ها بود. تامیریس، پادشاه ماساژت‌ها، شنید که شاه به نصایح او گوش نداده. لذا با تمام قوا وارد نبرد با ایرانیان شد. سرانجام ماساژت‌ها پیروز شدند و همۀ قوای ایران نابود شدند و کوروش هم کشته شد. تامیریس مشک شراب را از خون انسان پر کرد و فرمان داد ایرانیان به هلاکت رسیده از جمله جسد کوروش را پیدا کنند. پس از یافتن جسد کوروش فرمان داد سر او را ببرند و داخل مشک بیندازند، تامیریس خطاب به جسد کوروش تمسخرکنان گفت: ,من پیروز شدم به همین دلیل ببین من بر حرفم صادق می‌مانم و تو را در خون غوطه‌ور می‌کنم،».[۴۶]

در کنار این مطلب دو سؤال طرح شده است:

۱ـ هدف تامیریس از پیدا کردن جسد کوروش چه بود؟

۲ـ از کجا می‌فهمیم که ماساژت‌ها شرف وطن را از شرف جان خود بالاتر می‌دانستند؟[۴۷]

در حاشیه، تصویر بزرگی هم از جنگ ماساژت‌ها با کوروش و قتل عام ایرانی‌ها به‌دست سپاهیان ماساژت و سر بریدۀ کوروش وجود دارد که در زیر آن نوشته شده است:

«عاقبت کار حکمران خون‌آشام که می‌خواست وطن ما را اشغال کند».[۴۸]

در صفحه‌های دیگر آمده است:

«پس از نبرد سهمگین و نابرابر، فرزندان خلق قهرمان آذربایجان از سوی قاتلان ایرانی، روس و ارمنی خلع شدند».[۴۹]

«ایرانی ها در حال شکست از اعراب به خاک آلبانیا عقب‌نشینی کردند. آنها در حال عقب‌نشینی کشور آلبانیا [جمهوری آذربایجان فعلی] را غارت و چپاول کرده و به آنها زورگویی می‌کردند. جوانشیر با ظالمان ایران مبارزه کرد و آنها را شکست داد».[۵۰]

ایران‌ستیزی در کتاب‌های درسی آن‌چنان مشهود است که هنگامی که صحبت از تجارت روس‌ها در دریای خزر به سمت بغداد می‌شود به دلیل اینکه نام ایران آورده نشود به جای نام ایران از اصطلاح «راه‌های خشکی» استفاده می‌شود:

«روس‌ها از طریق دُن و ولگا به دریای خزر آمده به وسیلۀ کاروان‌های شتر کالاهای تجاری را از راه‌های خشکی به بغداد می‌بردند».[۵۱]

هنگامی که به تقسیم‌بندی و معرفی منابع تاریخی آذربایجان می‌پردازند از منابع ارمنی، سریانی، یونانی، روسی و گرجی نام می‌برند ولی از منابع فارسی یا ایرانی ذکری به میان نمی‌آید و کتاب‌های نویسندگانی چون حسن‌بیگ روملو، اسکندربیگ منشی، عطا‌ملک جوینی، خواندمیر، میریحیی قزوینی، محمد طاهر وحید، خواجه رشید‌الدین فضل‌الله و حمدالله مستوفی در مجموعۀ منابع قرون وسطا یا جزو منابع شرق و یا در زمرۀ منابع عربی قرار می‌گیرد. [۵۲]

در کتاب آتایوردو، از مسافرت‌های باکیخانوف به کشورهای دیگر همچون گرجستان، داغستان، روسیه، اکراین، لهستان، کشورهای بالتیک، مصر و عربستان صحبت می‌شود ولی از مسافرت او به ایران مطلبی به میان نمی‌آید. در تعریف و تمجید از کتاب گلستان ارم عباسقلی باکیخانوف بر استفاده از منابع یونانی، رومی، روسی، گرجی و شرق تأکید می‌شود[۵۳] و در مورد اینکه تمامی کتاب گلستان ارم به فارسی نوشته شده و بخش مهمی از منابع آن فارسی است سخنی به میان نمی‌آید.

همچنین در این کتاب‌ها قلمرو دولت ایران بسیار کوچک جلوه داده می‌شود:

«دولت‌های فئودال علویان در طبرستان، صفاریان در ایران، سامانیان در خراسان و آسیای میانه به میدان آمدند».[۵۴]

به عبارت دیگر، به خوانندگان این نکته را القا می‌کنند که خراسان، طبرستان و آسیای میانه جزو ایران نبوده و ایران کشور کوچکی فقط در شمال خلیج فارس بوده است.

همچنین از دانشگاهی به نام «رشیدیه» که توسط خواجه رشیدالدین فضل‌الله همدانی در تبریز ایجاد شده نام برده می‌شود و به دنبال آن به کتاب‌هایی که از کشورهای دیگر از آن جمله ایران به این دانشگاه آورده است اشاره می‌شود:

– «ساختمان رشیدیه در شمال تبریز به‌عنوان قدیمی‌ترین و مشهورترین دانشگاه آذربایجان سالانه هفت هزار محصل خارجی آن، کتابخانه و کتبی که از ایران، مصر، هندوستان و چین و سایر نقاط آورده بودند …». [۵۵]

در کتاب‌های درسی جمهوری آذربایجان، ایجاد نفرت از ایران در میان دانش‌آموزان و دانشجویان در اولویت است و در مراتب بعدی روس‌ها، ارمنی‌ها و گرجی‌ها قرار می‌گیرند. وسعت مطالب اختصاص‌یافته به ایران از نظر کمی و کیفی آن چنان زیاد است که قابل مقایسه با روس‌ها، ارمنی‌ها و گرجی‌ها نیست. البته از ارمنی‌ها و گرجی‌ها به‌عنوان کافران سیاه‌پوش نام می‌برند. [۵۶]

ـ تفسیر خاص از جنگ‌های ایران و روس

با نگاهی به عهدنامه‌های گلستان و ترکمانچای به راحتی می‌توان سابقۀ جدایی منطقۀ قفقاز از جمله جمهوری آذربایجان از ایران را کمتر از دو قرن دانست.

اما در رویکردی تحریف‌آمیز، در کتاب‌های درسی جمهوری آذربایجان، ادعا شده که از قدیم‌الایام کشوری به نام آذربایجان شامل بخش اعظم قفقاز و ده استان ایران وجود داشته است[۵۷] و هدف جنگ‌های روسیه ـ ایران به منظور تقسیم کشور آذربایجان بوده است. [۵۸]

«معاهدۀ گلستان آذربایجان واحد را به دو قسمت تبدیل کرد و معاهدۀ ترکمانچای، علاوه بر تصدیق شرایط معاهدۀ گلستان و جدایی اراضی نخجوان، اردوباد و ایروان، یک‌بار دیگر تقسیم آذربایجان را قانونمند ساخت که تاکنون ادامه دارد».[۵۹]

«سال ۱۸۰۴م جنگ روسیه با ایران شروع شد. هریک از آنها می‌خواستند خاک آذربایجان را تصاحب کنند. جنگ روسیه ـ ایران به منظور تقسیم اراضی آذربایجان در سال‌های ۱۸۰۴ـ۱۸۱۳م با پیروزی روسیه خاتمه یافت. در ۱۲ اکتبر ۱۸۱۳م دو دولت اشغالگر به منظور تقسیم خاک ما میان خودشان توافق‌نامه امضا کردند و غیر از نخجوان، ایروان و محال اردوباد تمامی خاک آذربایجان در شمال ارس در امپراتوری روسیه ادغام شد و خاک وطن ما در جنوب ارس به دست ایرانی‌ها افتاد. در نتیجۀ معاهدۀ گلستان وطن ما بین روسیه و ایران پاره‌پاره شد و خلق ما به دو قسمت تقسیم شد».[۶۰]

« در گلستان و سپس ترکمانچای به دارایی سلطنت آذربایجان قدرتمند خاتمه داده شد. آذربایجان را تکه‌تکه، منطقه‌منطقه، طائفه‌طائفه و پاره‌پاره کردند. پس از صلح گلستان، روسیه تحکیم وضعیت خود را در اراضی اشغالی و در صورت امکان تسخیر اراضی جدید را می‌طلبید. ایران هم برای ضبط اراضی آذربایجان، که روسیه آن ‌را اشغال کرده بود، تلاش می‌کرد. در سال ۱۸۲۶م، بین روسیه و ایران جنگ دوم شروع شد. آذربایجان مجدداً به میدان مبارزه دو دولت اشغالگر، که تقسیم آن را می‌خواستند، مبدل شد. در سال‌های ۱۸۲۷ـ۱۸۲۸م، قوای روس شهرها و قلاع بسیاری را گرفت. به زودی قوای روس برخی از شهرهای جنوب آذربایجان را هم تسخیر کرد. آذربایجان برای دومین بار بین روسیه و ایران تقسیم شد. آنها توافق کردند که علاوه بر تقسیم گلستان خان‌نشین‌های ایروان، نخجوان و محال اردوباد هم در روسیه ادغام شود. بدین صورت تمامی اراضی آذربایجان، در شمال رودخانۀ ارس، از سوی روسیه اشغال شد. اراضی آذربایجان در جنوب ارس هم به دست ایران افتاد. در آذربایجان دولت مستقل نماند. دولت و ملت آذربایجان با زور به دو قسمت تقسیم شد. دو برادر یکی آن سوی ارس دیگری این سوی ارس ماند».[۶۱]

درخصوص جنگ‌های روس و ایران در هیچ کتابی در جمهوری آذربایجان تمامی مفاد عهدنامه‌های گلستان و ترکمانچای نیامده و دلیل آن هم مشخص است که در صورت آمدن تمامی بندهای عهدنامه‌های فوق برای خوانندگان کاملاً مشخص می‌شود که هفده شهر قفقاز از ایران جدا و به روسیه ملحق شده است. باکیخانوف، که خود در دورۀ دوم جنگ‌های روس ـ ایران، که منجر به انعقاد عهدنامۀ ترکمانچای شد، حضور داشت، در پایان پنجمین فصل کتاب خود می‌نویسد:

« میرزا ابوالحسن‌خان شیرازی از آن طرف به وکالت مأمور و سردار رتیشچوف نیز آمده در موضع گلستان قراباغ روز دوازدهم تشرین اول سنۀ مذکوره عهدنامه دولتین روس و ایران منعقد گشته. دولت ایران به اختصاص ممالک خوانین‌نشین گنجه و قراباغ و طالش و شکی و شیروان و باکو و قبه و دربند و همه داغستان و گرجستان و طوایف هم جوار آن به دولت روس اقرار و از هرگونه ادعایی در باب آنها دست بردار شد».[۶۲]

ـ برتری نژادی

از آنجایی که ترک‌گرایی با اسلام‌‌گرایی جمع نمی‌شود و اسلام‌گرایی مردم شیعۀ آن کشور را به سمت جنوب سوق می‌دهد تفکر دولت یکپارچه بر اساس مسائل خونی ـ خویشاوندی جایگزین مفاهیم دینی می‌شود.

باور عمومی نویسندگان تاریخ جمهوری آذربایجان تنها مبانی قومیت و زبان است. در نتیجه، هر کسی ترکی می‌داند پس ترک است. البته، افرادی مثل اقرار علیف با نوشتن آتورپاتکان ثابت کرده‌اند که افراد اهل علم در این کشور کم نیستند اما افراد اهل علم جایگاهی در تاریخ نویسی، به‌ویژه، کتب درسی این کشور ندارند. [۶۳]

نویسندگان کتاب‌های درسی به نوعی به کسانی که از لحاظ زبانی احساس خویشاوندی دارند به دیدۀ تحسین می‌نگرند. در این زمینه از خرابی، ویرانی و کشتار چنگیز و تیمور لنگ به‌صورت سطحی گذر می‌کنند ولی در همان حال دربارۀ عصر طلایی شرق‌شناسی در این دوره و گسترش فرهنگ، علم، هنر و ادبیات در آذربایجان بسیار مفصل قلم می‌زنند و در توجیه این ادعا از آثار مثبت ده‌نامۀ اوحدی مراغه‌ای، اشعار ذوالفقار شیروانی، دیوان ترکی عزالدین حسن اُُغلی، نزهۀالقلوب و ذیل تاریخ گزیدۀ حمدالله مستوفی نام می‌برند. [۶۴]

از کارهای عام‌المنفعۀ تیمور لنگ در آذربایجان بسیار یاد می‌کنند و احداث کانالی از رود ارس تا بیلقان گامی در این راستا ارزیابی می‌شود. [۶۵] از تاخت و تاز خزرها به صورت گذرا صحبت می‌کنند و از مقاومت‌های آنها در برابر اعراب مسلمان به شدت تجلیل می‌شود. [۶۶]

در تحلیل تسلیم وهسودان، حاکم روادی و شاهوردی، حاکم شدادی به سلجوقیان هم‌زبان و هم‌ریشه و خلاصه ترک بودن عامل اصلی به حساب می‌آید و از هون‌ها و سایر اتحادیه‌های ترک همچون سلجوقیان نیز تعریف و تمجید بسیار می‌شود. [۶۷]

ـ تفسیر خاص از انقلاب اسلامی ایران

در کتاب‌های درسی جمهوری آذربایجان حداکثر کوشش بر این است که به انقلاب اسلامی ایران پرداخته نشود زیرا از گسترش اسلام و جنبش‌های اسلامی، که به نوعی پیوند عمیق گذشتۀ آنها با ایران را تجدید خواهد کرد، به‌شدت هراس دارند. به همین دلیل، در تحلیل انقلاب اسلامی، آذربایجان جنوبی را تنها عامل اصلی انقلاب اسلامی می‌پندارند که پس از پیروزی انقلاب نقش اینان نادیده گرفته شده است و تنها راه نجات آذربایجان جنوبی تقابل با رژیم حاکم و به عبارت دیگر کوشش در راستای تشکیل آذربایجان واحد است.

در کتاب‌های درسی جمهوری آذربایجان ریشه‌های انقلاب اسلامی ایران به بزرگ‌ترین اعتراض‌های دانشجویی در ۱۲ دسامبر ۱۹۷۷م به مناسبت سالروز ایجاد حکومت پیشه‌وری بر می‌گردد. بعد از آن، در ۷ ژانویۀ ۱۹۷۸م، تظاهراتی در قم به وقوع پیوست که پلیس به سمت تظاهرکنندگان آتش گشود و چند نفر کشته و ده‌ها نفر زخمی شدند. برگزاری مراسم چهلم این کشته شدگان در تبریز منجر به خروش انقلاب شد. حرکت اصلی تبریز بر دوش اعضای احزاب رادیکال سازمان فداییان خلق و سازمان مجاهدین خلق به‌ویژه موسی خیابانی بود. درواقع، در این کتاب‌ها ماهیت سیاسی ـ اجتماعی انقلاب اسلامی ایران به قیام بهمن تبریز برمی‌گردد. [۶۸]

اما از نخستین روز پیروزی طرف داران آیت‌الله خمینی، که سکان حاکمیت را در درست گرفته بودند، به درخواست‌ها و پیشنهادهای نیروهای سیاسی تعیین‌کننده در انقلاب توجهی نکردند. بنابراین، از اولین روزهای پیروزی انقلاب اندیشۀ ایجاد یک نهاد فدراتیو در میان آذربایجانی‌هایی که فعالانه در انقلاب شرکت کرده بودند بسیار فراگیر بود؛ به تعبیر دیگر، با سرنگونی سلطنت پهلوی اولین مرحلۀ انقلاب را خاتمه‌یافته حساب می‌کردند و منتظر توسعۀ انقلاب در مسیر علمی ـ دمکراتیک بودند.

هرچند مجلس ایران در سپتامبر سال ۱۹۸۱م اصلاحات ارضی را تصویب کرد ولی دولت در اجرای این قانون ناکارآمد بود زیرا بیشتر عرصه‌های زمین، که مشمول اصلاحات می‌شد، در مالکیت روحانیون ثروتمند، نمایندگان مجلس و مسئولان عالی‌رتبه بود. به همین دلیل رهبری ایران نتوانست مسئلۀ بیکاری را، که یکی از بلاهای اجتماعی اصلی حیات کشور بود، حل کند و سیل اهالی روستاهای آذربایجان جنوبی به شهرها به‌خصوص تهران غیر قابل مهار شد.

برای اکثریت ترک‌های ایران اعطای برابری، آزادی دمکراتیک و همچنین تأمین حقوق ملی در سطح عالی انتظار می‌رفت ولی بسیاری از قوانین، به‌ویژه، مادۀ ۱۵ قانون اساسی فقط روی کاغذ مانده بود.

سیاست ضد آذربایجانی (ضد ترک) جناح محافظه‌کار ارتجاعی دوائر حاکم ایران، که در دورۀ شاهنشاهی تحت عنوان «ملت واحد ایران» پیگیری می‌شد، بعد از پیروزی انقلاب تحت عنوان «امت واحدۀ اسلامی» با انکار منسوبیت‌های محلی شروع شد. [۶۹]

با این وجود، برخی مراکز فرهنگی و همچنین روزنامه‌ها و مجلات، که در آذربایجان جنوبی و در تهران دائر شده بود، در راستای ایدۀ آذربایجان واحد فعالیت می‌کردند. مجله‌ها و روزنامه‌هایی که به زبان ترکی آذربایجانی بودند و در این راستا فعالیت می‌کردند شامل اودلاریوردو، اولدوز و آراز بودند که در تبریز منتشر می‌شدند، وطن اوغروندا در سراب و آزادلیق در تهران منتشر می‌شد که در این میان تنها نشریۀ وارلیق، [که] توسط جواد هیئت منتشر می‌شد، در مدت زمان طولانی انتشار یافت. [۷۰]

درخصوص مجلۀ وارلیق نوشته‌اند که در ۱۹۷۹م مجله‌ای به زبان آذربایجانی به نام وارلیق در تهران پا به عرصۀ وجود گذاشت … . بنیان گذار و سردبیر آن جراح سرشناس در جهان، مورخ، دانشمند ترک‌شناس، دکتر جواد هیئت بود. نشریۀ وارلیق، که اکنون [۲۰۰۱] بیش از ۲۲ سال است که در راه ثروت (وارلیق) آزادی، زبان و فرهنگ آذربایجان مبارزه می‌کند، گذشتۀ تاریخی و ریشۀ ملی‌اش را می‌شناسد و آذربایجان این سو و آن سوی ارس را به ‌صورت معنوی متحد می‌کند. [۷۱]

همچنین مراکزی که در راستای اتحاد آذربایجان جنوبی و شمالی فعالیت می‌کردند شامل جمعیت شعرا و نویسندگان تبریز با نشریۀ اولکر، جمعیت شعرا و نویسندگان جوان تبریز با نشریۀ گنجلیک، جمعیت نویسندگان و شعرای آذری در تهران با نشریۀ گونش مجموعه سی، مرکز فرهنگی مستقل آذربایجان در تهران با نشریۀ یولداش که بعدها به نام انقلاب یولوندا و ینی یول منتشر شد.

در این کتاب‌ها آمده است هرچند گفته شود که در ایران آزادی مطبوعات وجود داشته است، با این حال، این جمعیت‌ها و ارگان‌های مطبوعاتی دائماً تحت انواع تعقیب‌ها قرار می‌گرفتند. مجموعه‌های ذکر شده خواستار به رسمیت شناختن زبان آذربایجانی‌ها به‌عنوان زبان رسمی خلق آذربایجان، آموزش به زبان مادری و ایجاد مدارس دو زبانه در تهران ـ که بیش از نیمی از جمعیت آن آذری بودند ـ شدند. ویژ‌گی بزرگ این نشریات بیداری و توسعۀ شعور ملی در بین آذربایجانی‌های ایران بود که شامل تمایل قوی برای اعتراض از منظر موجودیت آذربایجان واحد و ایجاد رابطه بین آذربایجان شمالی و هم‌نژادان آنها در ایران می‌شد. [۷۲]

ـ تفسیر خاص در مورد فرقه دموکرات آذربایجان

در کتاب‌های درسی جمهوری آذربایجان، از حکومت پیشه‌وری به‌عنوان حکومت ملی در آذربایجان جنوبی نام می‌برند و علت شکل‌گیری این فرقه را فقط در عوامل داخلی و آن هم ‌ریشه دواندن نقش نهادهای انتظامی در ایجاد زمینه برای توسعۀ همه‌ جانبۀ آذربایجان جنوبی و ایدۀ خودمختاری فرهنگی در بین طبقات گستردۀ اهالی جست و جو می‌کنند.

در این کتاب‌ها، چگونگی سقوط پیشه‌وری را به عواملی چون مذاکرۀ قوام‌السلطنه غدار و حیله‌گر با پیشه‌وری، مذاکرۀ قوام با استالین و واگذاری نفت شمال ایران به شوروی‌ها و سرانجام به خیانت شوروی‌ها مربوط می‌دانند. به گمان نویسندگان این کتاب، بعد از ورود ارتش ایران به تبریز، فرقۀ دموکرات به منظور توقف خونریزی‌های همگانی و خطر وقوع جنگ داخلی به همۀ نیروهای مسلح فرمان توقف نبرد را صادر کرد. در نتیجه، تعدادی از رهبران به آذربایجان شوروی مهاجرت کردند و پیشه‌وری، که بعد از مدت‌ها برای بازگشت به ایران اصرار داشت، در ۲۰ تیر ۱۳۲۶/۱۲ ژوئن ۱۹۴۷م به‌صورت معماگونه‌ای در سانحۀ اتومبیل در آذربایجان شوروی کشته شد. [۷۳]

دربارۀ چگونگی نشو و نما و سقوط فرقۀ دموکرات آذربایجان و شخص پیشه‌وری جمیل حسنلی، پژوهشگر شهیر جمهوری آذربایجان، براساس اسناد محرمانۀ شوروی سابق کتابی را به نام فراز و فرود فرقۀ دموکرات نوشته که در باکو به چاپ رسیده است و اگر از بخش‌های ژورنالیستی آن بگذریم، نشان از برنامۀ وسیع شوروی (به‌ویژه استالین و باقروف) برای شکل‌گیری فرقه در ایران دارد.[۷۴]

ـ عدم پرداختن به باورهای دینی

نویسندگان کتاب‌های درسی جمهوری آذربایجان به باورهای دینی مردم توجه چندانی نشان نمی‌دهند و به‌صورت سطحی و با تناقض‌گویی متعدد از کنار مسئله می‌گذرند. سردرگمی نویسندگان در مورد دین مردم آلبان و اران، در دورۀ قبل از اسلام، چگونگی گرایش مردم قفقاز شرقی به اسلام و عدم تحلیل علمی دربارۀ پذیرش مذهب تشیع از سوی مردم اران از جمله نقاط ضعف و تاریک کتاب‌های فوق است. در توجیه پذیرش اسلام از سوی مردم اران تحلیل مارکسیستی تاریخ‌نویسان شوروی، که همانا خستگی مفرط از جنگ‌های روم و ایران، وعدۀ تحقیق سعادت و امنیت از سوی مسلمانان و مهم‌تر از همه آتش‌پرستی مردم منطقه، مورد توجه قرار گرفته است. در توجیه نکتۀ اخیر می‌نویسند:

«چون مردم منطقه اهل کتاب نبودند اعراب فشار زیادی برای روی آوردن مردم به اسلام تحمیل کردند. در غیر این صورت، اگر مثل مردم قراباغ پیرو مذهب مسیحیت بودند، مسلمانان با آنها کاری نداشتند و در نتیجه مردم اران همچنان غیرمسلمان باقی می‌ماندند».[۷۵]

درخصوص علت رسمی کردن مذهب شیعه توسط صفویان هم فقط دلایل مادی عنوان می‌شود:

– «حکام صفوی مردم را متقاعد کردند که اگر کشور آذربایجان زیر نظر آنان یکپارچه و تشیع به دین دولتی مبدل شود، مالیات سنگین لغو و در کشور قوانین عادلانه برقرار می‌شود. به همین خاطر، اکثریت مردم به سمت آنها رفتند و همۀ اینها موجب برقراری دولت آذربایجان واحد گردید».[۷۶]

چون توجه به دین مردم اران از زرتشت گرفته تا مذهب تشیع به نوعی پیوند عمیق فرهنگی این منطقه با ایران را به ذهن خوانندگان القا خواهد کرد نویسندگان این کتاب‌ها به‌صورت گذرا و با آوردن جملات مبهم و چند پهلو به سردرگمی بیشتر خوانندگان دامن می‌زنند به‌عنوان نمونه:

«اقوام ساکن در آذربایجان را یک عامل ایدئولوژی دینی متحد می‌کرد».[۷۷]

«مسیحیت وحدت نژادی مردم آذربایجان را از بین برد».[۷۸]

ـ مصادرۀ شخصیت‌ها

نویسندگان کتاب‌های درسی جمهوری آذربایجان، با اطلاع از عدم هویت تاریخی خود، نداشتن پشتوانۀ دولتی و ملی و برای پر کردن خلاء حاصل از این ره آورد در میان مردم، در مصادرۀ شخصیت‌ها به نفع آذربایجان نوین وحدت رویه‌ دارند به نحوی که:

شاعری چون نظامی گنجوی، که حتی یک مصرع شعر ترکی ندارد، شاعر ترک معرفی می‌شود. [۷۹]

از جوادخان گنجه‌ای، مرزدار ایرانی قفقاز، که فردی به‌شدت ایران‌پرست بود و به‌ خاطر ایران جان خود و خانواده‌اش را در جنگ با روسیه از دست داد، به‌عنوان شهید راه آزادی آذربایجان نام برده می‌شود. [۸۰]

افرادی چون خواجه نصیرالدین طوسی، خواجه رشیدالدین فضل‌الله همدانی و حاجی چلبی نیز جزو مفاخر آذربایجان و ضد ایران معرفی می‌شوند. به نحوی که در یکی از این آثار آمده است:

«حاجی چلبی می‌خواست تمام اراضی آذربایجان را یکپارچه کرده و یک دولت بزرگ و قدرتمند ایجاد نماید. چون‌که بدون یکپارچگی امکان مبارزه با اشغالگران بیگانه نبود».[۸۱]

بنابراین برای جلوگیری از تفصیل کلام تنها به ذکر دو نمونه اکتفا می‌شود:

الف) شهریار

در این کتاب‌ها این‌گونه درخصوص محمدحسین شهریار نگاشته شده است:

«آنچه شهریار، فرزند بزرگ خلق آذربایجان، را بیش از هر چیز ناراحت می‌کرد و به فکر وا می‌داشت دو تکه شدن وطن و خلق عزیز ما بود. به نظر شهریار ارس اشک چشمی است که از حسرت و درد جدایی به وجود آمده است. او ارس را به پرده‌ای که بین دو برادر کشیده شده تشبیه می‌کند. لیکن این شاعر بزرگ اعتقاد داشت که وطن و خلق دیر یا زود یکپارچه می‌شوند و بر این افسردگی و عقدۀ بزرگ خاتمه داده می‌شود. شهریار درحالی‌که در تهران زندگی می‌کرد در قلبش یک عقده و غباری بود. این عقده حسرت وطن و درد وطن بود. شهریار هر چند ترک آذربایجانی بود به علت اینکه کتابش چاپ شود ناچار باید به فارسی شعر می‌گفت. شعر آذربایجان شهریار خلق‌ها را به آزادی و یکپارچگی فرا می‌خواند و به‌ویژه، برای هم‌وطنان جنوبی ما به مثابۀ سرود ملی مبارزه طنین‌‌انداز است».[۸۲]

اما باید از نویسندگان سطور فوق پرسید آیا شهریار سروده‌ای و یا نوشته‌ای دربارۀ «وحدت آذربایجان» یا «آذربایجان شمالی و جنوبی» یا مفاهیم ساختگی این چنینی داشته است؟ آیا مصرعی از ابیات فراوان شهریار به زبان فارسی و ترکی در ضدیت با ایران و ایرانی بوده است؟ برعکس او خطاب به آذربایجانی‌ها گفته است:

«تو همایون مهد زرتشتی و فرزندان تو پور ایران اند و پاک آیین نژاد آریان

اختلاف لهجه ملیت نزاید بهرکس ملتی با یک زبان کمتر به یاد آرد زمان

گر بدین منطق ترا گفتند ایرانی نه ای صبح را خواندند شام و آسمان را ریسمان

بی کس است ایران، به حرف ناکسان از ره مرو جان به قربان تو ای جانانه آذربایجان

هر زیانی کو قضا باشد به ایران عزیز چون تو ایران را سری بیشت رسد سهم زیان».[۸۳]

ب) شیخ محمد خیابانی

«آن قسمت از خلق ما که در آذربایجان جنوبی زندگی می‌کرد هیچ وقت نتوانسته بود با ظلم ایران سازش کند. به همین دلیل، پی در پی شورش می‌کرد. یکی از این شورش‌ها شورش ۱۹۲۰م تبریز است. رهبر این شورش، فرزند خلق قهرمان ما، شیخ محمد خیابانی، است … . او در سال‌های ۱۹۰۵ـ۱۹۱۱م در مبارزه علیه ظلم شاه و اسارت ایران در آذربایجان جنوبی شرکت می‌نماید … . در ژوئن۱۹۲۰م، در تبریز، به رهبری خیابانی حکومت ملی مستقل آذربایجان تشکل شد. خیابانی برای تدریس زبان مادری از ترکیه و آذربایجان شمالی معلم دعوت کرد. خیابانی در هنگام مرگ گفت: ,من از سلالۀ بابک خرمدین هستم که در مقابل خلافت عرب سر خم نکرد …،. بدین صورت شورش تبریز و حرکت آزادی خواهانه همه آذربایجان جنوبی سرکوب شد و خاک ما بار دیگر از خون قهرمانان و شهیدان رنگین شد. دشمنان خلق ما بار دیگر آزادی و اتحاد آذربایجان را ندادند و آذربایجان همانند گذشته باز هم به دو قسمت تقسیم شده باقی ماند».[۸۴]

به‌علاوه معمولاً در حواشی هر درس سؤالاتی نوشته می‌شود که به نوعی دانش‌آموز را برای یادگیری بیشتر تحت فشار قرار می‌دهد. مثلاً در پایان درس خیابانی چند سؤال مطرح شده است از جمله:

ـ آذربایجان جنوبی چه وقت تحت ظلم ایران افتاد؟

ـ کدام نهضت‌های خلق علیه ظلم ایران را می‌شناسید؟

ـ خلق ما در آذربایجان جنوبی آزادی از چه چیزی را می‌خواست؟

ـ شباهت خیابانی و بابک چیست؟

ـ چرا معلمی در آذربایجان جنوبی نبود که درس زبان مادری دهد؟[۸۵]

ناگفته پیداست که شیخ محمد خیابانی، به ‌عنوان یک روحانی متدین و متعهد به اصول اسلامی، در اعتراض به نام‌گذاری اران به آذربایجان، نام آذربایجان را به آزادیستان تغییر داد و در تقابل با هجوم عثمانیان به ایران در جنگ جهانی اول حتی از سوی فرماندهان عثمانی دستگیر شد و به زندان افتاد.

ـ عثمانی به مثابۀ نجات‌دهندۀ آذربایجان

در کتاب‌های درسی جمهوری آذربایجان، نه تنها کلمه‌ای علیه عثمانی و ترکیه دیده نمی‌شود بلکه تنها کشوری است که آذربایجان را از دست ایرانیان، روس‌ها و ارمنی‌ها نجات می‌دهد. به‌عنوان نمونه:

«در این روزهای سنگین، قوای عثمانی به کمک آذربایجان آمدند. عثمانی‌ها خود در شرایط سختی بودند. داشناک‌ها هم درصدد بودند ترک‌ها را قتل‌عام کنند. با این حال، عثمانی‌ها دست یاری به سوی ملت آذربایجان دراز کردند، برادر به فریاد برادر رسید. داوطلبان آذربایجانی که با قوای عثمانی متحد شده بودند از قلدران ارمنی انتقام می‌گرفتند. جلوی محو شدن خلق آذربایجان گرفته شد».[۸۶]

«جمهوری آذربایجان در چهارم ژوئن با دولت برادر عثمانی معاهده صلح و دوستی امضا کرد. در این سند، آذربایجان از عثمانی کمک نظامی درخواست کرد. حکومت عثمانی فوراً برای کمک قوای نظامی اعزام کرد … . در این درگیری‌ها، ترک‌ها و قوای داوطلب آذربایجان پیروز شدند … . با پیشروی نیروهای نظامی آذربایجان ـ عثمانی وضعیت باکوی شوروی دشوار شد … . سه روز بعد، قوای نظامی برادر عثمانی به کمک ارتش آذربایجان آمدند و امنیت و آرامش در باکو برقرار شد».[۸۷]

همچنین در کتاب‌های جمهوری آذربایجان، هیچ اشاره‌ای به توافق بلشویک‌های روسی با خلیل پاشا، فرماندۀ سپاه عثمانی در منطقه، برای سقوط دولت آذربایجان قفقاز در سال ۱۹۲۰م نمی‌شود. دو دولت عثمانی و شوروی حیات جمهوری‌های کوچک قفقاز را باعث نفوذ قدرت انگلیس در منطقه می‌دانستند. به همین دلیل، با هماهنگی نیروهای نظامی دو طرف اولین استقلال جمهوری آذربایجان به دو سال نرسید. گرچه در کتاب اشاره به بهره‌گیری شوروی‌ها از نیروهای روس‌پرست داخل آذربایجان قفقاز برای سقوط دولت در سال ۱۹۲۰م شده است[۸۸] ولی اسمی از نریمان نریمانوف، به‌عنوان بلشویک طرف دار روسیه، که در این سقوط نقش فعال و اساسی بازی کرد، دیده نمی‌شود. [۸۹]

نتیجه‌گیری

عدم ارجاع و پانوشت در کتاب‌های درسی تاریخ به وسیله‌ای برای نوشتن تاریخ غیر مستند در جمهوری آذربایجان مبدل شده است. حتی کتاب‌های تاریخ دانشگاهی که در آنها مورخین با ارجاع به منابع دست اول قصد اثبات نوشته‌های خود را دارند وضعیتی بهتر از کتاب‌های درسی دانش‌آموزان ندارد و شاید تنها تفاوت ذکر تعدادی از منابع در پایان کتاب (که عموماً منابع نوشته شده در زمان پس از فروپاشی در جمهوری آذربایجان هستند) ‌باشد. به همین دلیل، مطالبی در کتاب‌های تاریخ درسی این جمهوری، در سطوح مختلف، دیده می‌شود که تاکنون در هیچ منبع یا منابع دست اول نیامده است و این‌گونه کتاب‌ها را می‌توان شبیه به رمان و داستان دانست و به هر صورت راهبرد وارونه‌نویسی در جمهوری آذربایجان چنان ریشه دوانده که باعث شکل‌گیری نگاه جدید تاریخی در این کشور شده است و تحت تأثیر همان ادبیات هزینه‌های ملی قابل‌توجهی به کشور ما تحمیل می‌شود اما واقعیت این است که این‌گونه تاریخ‌نگاری با موانع متعددی مواجه است از جمله:

– مخالفت کشورهای همسایه ازجمله ایران، روسیه، گرجستان و ارمنستان با این تفکر؛

– مقاومت قومیت‌های متنوع و متعدد ساکن در جمهوری آذربایجان به‌ویژه تالشان، لزگی‌ها، آوارها و … با این نوع نگاه؛

– غیر علمی بودن بسیاری از نوشته‌های تاریخی و عمیق شدن بحران فکری در میان نسل‌های آیندۀ این جمهوری؛

– عدم تأیید مطالب ارائه شده در این‌گونه کتاب‌ها از سوی پژوهشگران بی‌طرف فرامرزی.

بنابراین، لزوم هماهنگی مقامات کشورهای ایران، روسیه، گرجستان و ارمنستان برای حل مسئله از طریق مذاکرات سیاسی، امری ضروری به نظر می‌رسد. در این راستا، با گنجاندن مسئلۀ محتوای کتاب‌های درسی در مذاکرات ایران و جمهوری آذربایجان، به مذاکره‌کنندگان طرف مقابل باید به‌صورت علمی و مستدل تفهیم شود که تاریخ‌نویسی دارای اصول و معیارهای مشخصی است و هویت‌سازی جعلی، ضمن به خطر انداختن همزیستی مسالمت‌آمیز، دشمنی با همسایگان را به دنبال خواهد داشت. به‌علاوه، ادعای ارضی با تکیه بر پایۀ اشتراک زبانی با توجه به بحران قراباغ آسیب‌های جدی به منافع ملی این کشور وارد خواهد ساخت.

پی نوشت ها :

منابع:

آخوندوف، ناظم. قراباغ نامه لر(به زبان ترکی با الفبایی کریل). باکو: یازیچی، ۱۹۹۱.

احمدی، حسین. «چالش‌های قومی در قفقاز». آسیای مرکزی و قفقاز. ش ۶۳. ۱۳۸۷.

ـــــــ . آذربایجان و اران. اردبیل: باغ رضوان، ۱۳۸۹.

آدی گوزل بیگ. قراباغ نامه (به زبان ترکی و روسی با الفبایی کریل). به کوشش لویاتف. باکو: آکادمی علوم آذربایجان شوروی، ۱۹۵۰.

باکیخانوف، عباسقلی آقا. گلستان ارم. به کوشش عبدالکریم علی زاده. باکو: آکادمی علوم آذربایجان شوروی، ۱۹۷۰.

بنیاداُف و دیگران. تاریخ آذربایجان (به زبان ترکی با الفبایی کریل). باکو: انتشارات دولت آذربایجان، ۱۹۹۴.

بهجت‌آبادی، محمدحسین. کلیات دیوان. تهران: بی‌نا، ۱۳۵۶.

بهمن میرزا. شکرنامه شاهنشاهی. به کوشش حسین احمدی. تهران: مؤسسه چاپ و انتشار وزارت امور خارجه، ۱۳۸۲.

بیات، کاوه. توفان برفراز قفقاز. تهران: مؤسسۀ چاپ و انتشار وزارت امور خارجه، ۱۳۸۰.

پیریف، واقف. جغرافیای تاریخی سیاسی آذربایجان (به زبان ترکی با الفبایی لاتین). باکو: آراز،۲۰۰۲.

جوانشیر قراباغی، میرزا جمال. تاریخ قراباغ. به کوشش حسین احمدی. تهران: وزارت امور خارجه، ۱۳۸۴.

حسنلی، جمیل. فراز و فرود فرقه دموکرات. ترجمۀ منصور همامی. تهران: نی، ۱۳۸۳.

رسول‌زاده، محمدامین. آذربایجان و ایران. تهران: شیرازه، ۱۳۷۹.

عتریسی، طلال. «چهرۀ ایرانیان در کتاب‌های درسی کشورهای عربی». ترجمۀ حجت رسولی. مطالعات خاورمیانه. س ۴، ش ۱۷، (۱۳۷۵): ۸۱ ـ۱۴۱.

علیف، اقرار. آتورپاتکان. ترجمۀ شادمان یوسف. تهران: بلخ، ۱۳۷۸.

قدسی، عباسقلی آقا. گلستان ارم. تهران: مؤسسۀ چاپ و انتشار وزارت امور خارجه، ۱۳۸۲.

قراباغی، میرزایوسف. تاریخ صافی. به کوشش حسین احمدی. تهران: مؤسسۀ مطالعات تاریخ معاصر ایران، ۱۳۸۹.

قندیل اف، سیف‌الدین و اسحق مامداف. تاریخ آذربایجان (به زبان ترکی با الفبایی لاتین). باکو: چاشی اُغلو، ۲۰۰۳.

کاظم‌بیگ، سعید. جواهرنامۀ لنکران (نسخۀ خطی چاپ نشده به شماره 3049-B). باکو: انیستیتو نسخ خطی محمد فضولی،بی‌تا.

گوهر آغا و دیگران. سه رساله دربارۀ قفقاز. به کوشش حسین احمدی. تهران: مؤسسه مطالعات تاریخ معاصرایران، ۱۳۸۴.

محمداُف، سلیمان و دیگران. تاریخ آذربایجان. باکو: انتشارات دولت آذربایجان، ۱۹۹۹.

محمودلو و دیگران. آتاریوردو. باکو: تحصیل، ۲۰۰۳.

میرزا خداوردی، میرزا احمد. اخبارنامه. به کوشش حسین احمدی. تهران: مؤسسه چاپ و انتشارات وزارت امور خارجه، ۱۳۸۳).

پی نوشت ها:

۱ـ این مقاله پیش تر در فصلنامۀ علمی ـ پژوهشی مطالعات ملی، س۱۲، ش2 (1390) به چاپ رسیده است.

۲ـ دکترای تاریخ و استاد دانشگاه، دارای بیست و یک سال سابقۀ تدریس در رشته های علوم سیاسی، روابط بین الملل و مطالعات منطقه ای و آشنا به زبان های روسی، انگیسی و ترکی.

۳ـ طلال عتریسی، «چهرۀ ایرانیان در کتاب‌های درسی کشورهای عربی»، ترجمۀ حجت رسولی، مطالعات خاورمیانه، س ۴، ش ۱7 (1375): ص ۸۱ .

۴ـ واقف پیریف، جغرافیای تاریخی سیاسی آذربایجان (به زبان ترکی با الفبای لاتین) ( باکو: آراز، ۲۰۰۲)، ص۱۱۶ و ۱۳۰ .

۵ـ محمودلو و دیگران، آتاریوردو (کتاب تاریخ کلاس پنجم) (به زبان ترکی با الفبای لاتین)، (باکو: تحصیل ۲۰۰۳)، ص۱۳۸.

۶ـ بنیاداُف و دیگران، تاریخ آذربایجان (به زبان ترکی با الفبای کریل) (باکو: انتشارات دولت آذربایجان،۱۹۹۴)، ص ۲۰۹.

۷ـ همان، ص۲۵۱.

۸ـ همان، ص۲۱۷.

۹ـ پیریف، همان، ص۴۴.

۱۰ـ همان، ص۶۲

۱۱ـ همان، ص۶۳

۱۲ـ محمدامین رسول‌زاده، آذربایجان و ایران (تهران: شیرازه. ۱۳۷۹)، ص۸۴.

۱۳ـ محمد لو و دیگران، همان، ص۱۵۰.

۱۴ـ ر.ک: عباسقلی آقا باکیخانوف، گلستان ارم، به کوشش عبدالکریم علی زاده ( باکو: آکادمی علوم آذربایجان شوروی، ۱۹۷۰) ؛ عباسقلی آقا قدسی، گلستان ارم (تهران: مؤسسه چاپ و انتشار وزارت امور خارجه، ۱۳۸۲).

۱۵ـ ناظم آخوندوف، قراباغ نامه لر (به زبان ترکی با الفبایی کریل) (باکو: یازیچی ۱۹۹۱).

۱۶ـ میرزایوسف قراباغی، تاریخ صافی، به کوشش حسین احمدی (تهران: مؤسسۀ مطالعات تاریخ معاصر ایران، ۱۳۸۹).

۱۷ـ میرزا جمال جوانشیر قراباغی، تاریخ قراباغ، به کوشش حسین احمدی (تهران: وزارت امور خارجه، ۱۳۸۴).

۱۸ـ گوهر آغا و دیگران، سه رساله دربارۀ قفقاز، به کوشش حسین احمدی (تهران: مؤسسه مطالعات تاریخ معاصرایران، ۱۳۸۴).

۱۹ـ بهمن میرزا، شکرنامۀ شاهنشاهی، به کوشش حسین احمدی (تهران: مؤسسۀ چاپ و انتشار وزارت امور خارجه، ۱۳۸۲).

۲۰ـ میرزا احمد میرزا خداوردی، اخبارنامه، به کوشش حسین احمدی (تهران: مؤسسۀ چاپ و انتشار وزارت امور خارجه، ۱۳۸۳).

۲۱ـ آدی گوزل بیگ، قراباغ نامه (به زبان روسی و ترکی با الفبای کریل)، به کوشش لویاتف (باکو: آکادمی علوم آذربایجان شوروی، ۱۹۵۰).

۲۲ـ سعید کاظم‌بیگ، جواهر نامه لنکران (نسخه خطی چاپ نشده به شمارۀ۳۰۴۹ـB)؛ ( باکو: انیستیتو نسخ خطی محمد فضولی، بی تا).

۲۳ـ حسین احمدی، آذربایجان و اران (اردبیل: باغ رضوان، ۱۳۸۹)،ص ۵۴.

۲۴ـ محمد لو و دیگران، همان، ص۲۹۴.

۲۵ـ همان،ص۳۰۹.

۲۶ـ پس از شروع جنگ قراباغ پانصد هزار ارمنی و پانصد هزار روس از جمهوری آذربایجان مهاجرت کردند. همین عامل باعث افزایش درصد مسلمانان این جمهوری شد. ر.ک: حسین احمدی، «چالش‌های قومی در قفقاز»، آسیای مرکزی و قفقاز، ش۶3 (1387): ۹۴و ۹۶.

۲۷ـ محمد لو و دیگران، همان، ص۱۱۴ و ۱۱۶.

۲۸ـ بنیاداُف و دیگران، همان، ص۲۴۰.

۲۹ـ همان، ص۲۴۹.

۳۰ـ محمد لو و دیگران، همان، ص۱۱۴.

۳۱ـ بنیاداُف و دیگران، همان، ص۲۶۹.

۳۲ـ همان، ص۲۵۸.

۳۳ـ همان، پانوشت ۳، آخر فصل هفتم.

۳۴ـ محمد لو و دیگران، همان، ص۱۰.

۳۵ـ محمد لو و دیگران، همان، ص۱۴۶.

۳۶ـ همان، ص۱۹۱.

۳۷ـ سیف‌الدین قندیل اف؛ و اسحق مامداف، تاریخ آذربایجان (به زبان ترکی با الفبای لاتین) (باکو: چاشی اُغلو، ۲۰۰۳)، ص۲۷۳.

۳۸ـ محمد لو و دیگران، همان، ص۱۹۳.

۳۹ـ همان، ص۴۷.

۴۰ـ همان، ص۱۲۷.

۴۱ـ همان، ص۲۱۴.

۴۲ـ همان، ص۱۸۹.

۴۳ـ همان، ص۱۴۴.

۴۴ـ همان، ص۱۹۱.

۴۵ـ همان، ص۱۴۵.

۴۶ـ همان، ص۳۷.

۴۷ـ همان، ص۳۶.

۴۸ـ همان جا.

۴۹ـ همان، ص۱۹۳.

۵۰ـ همان، ص۴۹.

۵۱ـ بنیاداُف و دیگران، همان، ص۲۸۰.

۵۲ـ همان، ص۸.

۵۳ـ محمد لو و دیگران، همان، ص۱۵۱.

۵۴ـ پیریف، همان، ص۵۲.

۵۵ـ محمد لو و دیگران، همان، ص۹۸.

۵۶ـ همان، ص۱۰، ۶۷، ۷۷، ۱۲۶، ۱۳۹، ۱۹۳، ۲۰۰ و ۲۱۱.

۵۷ـ سلیمان محمداُف، و دیگران، تاریخ آذربایجان (کتاب تاریخ کلاس نهم) (به زبان ترکی با الفبای لاتین) (باکو: انتشارات دولت آذربایجان، ۱۹۹۹)، ص۵.

۵۸ـ محمد لو و دیگران، همان، ص۱۴۵ و ۱۵۲.

۵۹ـ پیریف، همان، ص۱۱۶.

۶۰ـ محمودلو و دیگران، همان، ص ۱۴۴؛ محمداُف و دیگران، همان، ص ۱۸۵.

۶۱ـ محمودلو و دیگران، همان، ص ۱۴۶؛ محمداُف و دیگران، همان، ص ۲۰۸.

۶۲ـ باکیخانوف، همان، ص۱۷۹.

۶۳ـ اقرار علیف، آتورپاتکان، ترجمۀ شادمان یوسف (تهران: بلخ، ۱۳۷۸).

۶۴ـ ببنیاداُف و دیگران، همان، ص۳۴۶.

۶۵ـ همان، ص۳۵۵.

۶۶ـ همان، ص۲۴۳.

۶۷ـ همان، ص۲۹۰ و ۲۹۱.

۶۸ـ قندیل اف و مامداف، همان، ص۲۶۹.

۶۹ـ همان، ص۲۷۳.

۷۰ـ همان، ص۲۷۱.

۷۱ـ محمودلو و دیگران، همان، ص۲۴۵.

۷۲ـ قندیل اُف و مامداُف، همان، ص۲۷۶.

۷۳ـ همان، ص۲۶۰.

۷۴ـ جمیل حسنلی، فراز و فرود فرقه دموکرات، ترجمۀ منصور همامی(تهران: نی،۱۳۸۳).

۷۵ـ بنیاداُف و دیگران، همان، ص۲۵۱.

۷۶ـ محمودلو و دیگران، همان، ص۱۱۴.

۷۷ـ بنیاداُف و دیگران، همان، ص۲۱۱.

۷۸ـ همان، ص۲۳۵.

۷۹ـ محمودلو و دیگران، همان، ص۸۷.

۸۰ـ همان، ص۱۳۴.

۸۱ـ همان، ص۱۲۹.

۸۲ـ همان، ص۲۴۱.

۸۳ـ محمدحسین بهجت‌آبادی، کلیات دیوان(تهران: بی‌نا، ۱۳۵۶).

۸۴ـ محمودلو و دیگران، همان، ص۲۱۴.

۸۵ـ همان، ص۲۱۸.

۸۶ـ همان، ص۲۰۴.

۸۷ـ همان، ص۲۰۷.

۸۸ـ همان، ص۲۱۰.

۸۹ـ کاوه بیات، توفان برفراز قفقاز (تهران: مؤسسۀ چاپ و انتشار وزارت امور خارجه، ۱۳۸۰).

مقاله های فصلنامه فرهنگی پیمان شماره ۵۹
Facebook
Twitter
Telegram
WhatsApp

فصلنامه های فرهنگی پیمان

سبد خرید