فصلنامه فرهنگی پیمان شماره ۴۹
با تردید تردید را آغاز کردم
نویسنده: پرویز آبنار
پس از گذشت تقریباً دو دهه از ساخت فیلم پردۀ آخر خبر ساختن فیلم تردید واروژ کریم مسیحی را شنیدم ولی با تردید؟!! تا اینکه فیلم برداری با وقفه ای طولانی تمام شد. بسیار خوشحال شدم. بعد از چندی تلفن زنگ خورد، گوشی را برداشتم، واروژ بود. بعد از احوالپرسی به من گفت: ((پرویز تو عوض شده ای یا نه؟)). جواب دادم :((چرا این حرف را می زنی؟)). گفت: ((بیشتر آدم ها عوض شده اند. آن آدم هایی که می شناختم دیگر مثل قبل نیستند. تو چطور؟)). (گله مند بود). جواب دادم: ((نه زیاد)). گفت: ((می خواهم صداگذاری فیلمم را کار کنی)). گفتم: ((با کمال میل)). گفت: ((می خواهم به خاطر تهیه کننده فیلم را به جشنواره برسانم، الآن هم در حال تدوین هستم)).. گفتم: ((چطور ممکن است بعد از این همه فیلم برداری در این فرصت کم هم تدوین کنی و هم صداگذاری و میکس)). گفت: ((چاره ای نیست. بنا به دلایلی تهیه کننده با سرمایه گذار شرط و شروط خاص داشته و قرار بر این شده که بعد از جشنواره فیلم را مجدداً تدوین و صداگذاری کنیم)).. گفتم: ((موسیقی فیلم چطور؟)). گفت: ((هم زمان آقای صمدپور روی موسیقی فیلم کار می کند)).. گفتم: ((تمام سعی ام را می کنم. برویم ببینیم چطور می شود)).
اولین بار فیلم را در مرحلۀ تدوین اولیه و نه به طور کامل بلکه بخشی از آن را به صورت راف کات دیدم. با فیلمی با فیلم برداری خوب، طراحی صحنۀ چشم گیر، کارگردانی قوی و کاراکترهای متعدد و… مواجه شدم. بعضی از دیالوگ های فیلم نامتناسب بود و واروژ گفت که بعضی از آنها را عوض خواهم کرد. در آن فرصت کم باید دوبله هم می کردیم. احساس می کردم با کار سختی مواجه شده ام ولی دلم می خواست واروژ این کار را به پایان برساند. تصمیمم را گرفته بودم. کار باید انجام می شد.
صداگذاری فیلم را تقریباً یک ماه به جشنواره مانده شروع کردم. با دیدگاه های واروژ آشنا بودم. قبلاً فیلم پردۀ آخر را با هم کار کرده بودیم. تردید در زمرۀ فیلم های کلاسیک و پر دیالوگ محسوب می شود که با وجود ِعناصر تصویری بر صدای زمینه و افکت های تأثیرگذار استوار است. در نتیجه، باندهای دیالوگ ها را با نهایت دقت تنظیم کردم تا از نظر لِوِل و صدای زمینه یکدست شود (برش فُن نداشته باشد). بعضی از دیالوگ ها را هم از برداشت دیگر استفاده کردم تا از نظر لحن هم یکدست شود. بعد به سراغ صداهای زمینه رفتم. انتخاب صدای زمینه بایست متناسب با موضوع می بود؛ مثلاً، آمبیانس باغ و حیاط در سکانس به دنبال هم دویدن سیاوش و مهتاب، بایست شادتر می بود که با انتخاب نوع پرنده ها و ترکیب صدای آنها این کار را کردم برعکس صحنه های دراماتیک که در آنها صدای زمینه بایست با انتخاب نوع دیگری از صدای پرنده، صدای باد، رعد و برق، تیک تاک ساعت، در و پنجره، صدای پا و صدای زنگ تلفن متناسب با شخصیت کاراکتر انتخاب می شد. سکانس های داخل عمارت هم باید با صدای جا به جا کردن وسایل و همهمۀ مستخدم ها طوری چیده می شد که مزاحم دیالوگ ها نشود. در ضمن، پیوندهای صوتی از یک سکانس به سکانس دیگر هم با استفاده از افکت های مناسب انجام می شد؛ مثلاً، صدای پرت کردن و کشیده شدن گوشی تلفن در راه پله با صدای حرکت ماشین در حیاط و یا صدای شلیک تیر با صدای پیچیدن ماشین در کوچه. خوشبختانه در انتخاب نوع افکت ها با واروژ اختلاف سلیقه نداشتم. بعد نوبت به دوبلۀ بعضی از دیالوگ های فیلم رسید. با دوبله کردن برخی از صداهای زمینه سر صحنه از بین می رود؛ یعنی، باید زیرسازی صوتی هم انجام می دادم که با استفاده از افکت سالن و فُن و آمبیانس این کار را صورت دادم. سپس به موسیقی فیلم رسیدیم که هم زمان در فرصت اندک باقی مانده تا جشنواره بایست ضبط و سینک زده می شد. من هم زمان میکس اولیۀ صدای فیلم را هم انجام می دادم؛ مثلاً، فیلتر کردن، ریورب دادن و استفاده از بلاگین های مختلف و داینامیک رِنج های مناسب و ِلوِل گیری را که در میکس لازم است زیرا معتقدم میکس فیلم مرحلۀ بسیار حساس فیلم است که صبر، حوصله، دقت زیاد و تمرکز لازم دارد و اگر درست انجام نشود می تواند به کل فیلم لطمه وارد کند. می دانستم فرصت میکس نهایی کم است. بنابراین، از شروع صداگذاری کارهای اولیۀ میکس را هم انجام می دادم. بعد از سینک، موسیقی به میکس نهایی رسید که تقریباً ۴۸ ساعت فرصت داشتیم؛ یعنی، اگر تا ظهر روز موعود به جشنواره نمی رسید مورد قضاوت قرار نمی گرفت. تقریباً ۴۸ ساعت را یک ضرب و بدون وقفه کار کردیم تا صبح روز موعود کار تمام شد. جایتان خالی، کله پاچۀ صبح را، که تقریباً یخ زده بود، خوردیم. برف سنگینی باریده و ماشینم در برف گیر کرده بود. با سختی بیرون آمدم ولی احساس خوبی داشتم. توانسته بودم کار را تمام کنم، یک جور پیروزی محسوب می شد.
پرویز آبنار
حدود سه ماه بعد از جشنواره تدوین نهایی فیلم به دستم رسید، با کلی تغییرات ریز و درشت. موسیقی فیلم هم کاملاً تغییر کرده بود و زیادتر شده بود. در خلال این مدت، فیلم را، که در نسخۀ جشنواره به صورت مونو میکس شده بود به صورت دالبی اِس آر باندسازی کردم که لازمۀ آن چیدمان های صوتی مناسب تر و افکت و آمبیانس بیشتر و همچنین، بردن صداها به چپ و راست، وسط و عقب متناسب با صحنه و از این قبیل کارها بود. به این ترتیب، در نهایت، فیلم را مجدد به صورت دالبی سوراند و این بار سرفرصت و به صورت دلخواه میکس کردم.
در فیلم پردۀ آخر، من صدابردار صحنه بودم. در فیلم تردید، صداگذاری و میکس را به عهده داشتم. در پردۀ آخر، جایزۀ بهترین صدابرداری را گرفتم و در تردید، نامزد بهترین صدای فیلم شدم.
* * *
معمولاً علاقه ای به اظهار نظر در مورد افراد ندارم یا قضاوت کردن در مورد آنها، که چگونه هستند زیرا معتقدم انسان ها تحت شرایط، متغیرند اما در مورد واروژ پس از گذشت هجده سال تا اندازه ای می توان قضاوت کرد. واروژ کارگردانی است توانمند و کمال گرا. تا آنجایی که امکان دارد سعی می کند به خواسته اش در مورد فیلم برسد. انسانی است ثابت قدم که در این مدت تن به هر کاری در زمینۀ فیلم سازی نداده است. می دانم طرح های مختلفی برای فیلم سازی ارائه داده اما موافقت نشده، چرا؟ او در کارگردانی مسلط و خلاق است و بدون اینکه با عوامل سازندۀ فیلم درگیر شود آن کاری را که مد نظر دارد به اجرا در می آورد. در مورد صدای فیلم معتقد است آنچه صدابردار فیلم می داند بهتر انجام می دهد. در صداگذاری فیلم هم نقطه نظرات و پیشنهادهای خوبی ارائه می دهد. من هم به پیشنهادهای او اطمینان دارم چون می دانم کاملاً درست از آب در می آید. امیدوارم بتوانیم فیلم های بیشتری از ایشان ببینیم. اگر او فیلم نسازد، تأسفش برای سینمای ایران و مردم خواهد بود. در پایان از آقایان رضا مقدم، ابراهیم حقیقی، نادر رضایی و مهدی سعدی تشکر می کنم.
پی نوشت:
صداگذار فیلم تردید.