فصلنامه فرهنگی پیمان شماره ۹ و ۱۰

ایرانیان در تبت

نویسنده : بی.ای.کولس/ ترجمه: محسن جعفری مذهب

تبت که بر بام دنیا قرار گرفته است بر خلاف دیگر کشورهای آسیای جنوب شرقی چشم اندازی به امواج کف آلود اقیانوس های هند و آرام ندارد؛ رشته کوه های هیمالیا با قله های پوشیده از برف آن را در میان گرفته است. از آنجا که ناوگان های اروپایی به آن دسترسی نداشته اند، تبت همیشه در چشم اروپاییان سرزمینی اسرارآمیز جلوه کرده است: صفحه ای سفید در کتاب های تاریخ و نقطه ای بکر بر نقشه های جغرافیایی. حتی مارکوپولو، این جهانگرد جسور که در کتاب «توصیف جهان» شرحی مربوط به تبت دارد، هرگز پای بر این سرزمین مرتفع نگذاشت. تبت به رغم نداشتن بندر و با وجود آب و هوای میهمان ستیز خود، واقعاً جایی منزوی نیست: تبت همیشه به راه های بازرگانی آسیای مرکزی دسترسی داشته است؛ این راه ها، نه فقط گذرگاه‌هایی آماده برای انتقال کالا، که گذرگاه انتقال اندیشه ها از چین، هند و حتی ایران بوده اند.

ایرانیان در تبت
پارسیان بسیار پیش از آغاز دوران مسیحیت، در زمان حکومت امپراتور هان وو- تیti – Han Wu(141- 87پ.م) با دودمان هان از کشور چین روابط سیاسی برقرار کردند[۲]. در آن روزگار کالاهای ایرانی نزد چینیان شناخته شده و ارزشمند بود[۳].آیا تبتی ها هم می توانستند چنین تمایلی به کالاهای ایرانی داشته باشند؟ برای یافتن پاسخ این پرسش، باید تعدادی از قرائن احتمالی را بررسی کنیم.

ابتدا باید گفت که پول نقرۀ ایرانی سدۀ پنجم میلادی، در چینگ – هایhai -ing’ Chواقع در شمال غرب تبت که زمانی بر مسیر یکی از گذرگاه های تجاری مهم شرق و غرب قرار داشت یافته شده است[۴]. فراتر از آن کاشغر، ترکستان چین امروزی (سینکیانگ)، قرار دارد که گنجینه های فرهنگ چینی و هندی- ایرانی، به همراه علوم یونانی- رومی، همچنین فرهنگ ادیان بودایی، مانوی، زرتشتی و مسیحی به سوی آن سرازیرمی شد[۵].

درواقع، اخبار امپراتوری های روم و ایران از طریق این راه های تجاری به تبت نفوذ می کرد. نام روم قطعاً در تبت شناخته شده بود و شهرت آن چنان اثری بر ذهن مردم تبت برجا نهاده بود که آنان نام «قیصر روم» را روی قهرمان حماسی ملی خود گذاشتند. این فاتح جنگاور، قیصر رومsar of Khrom – Ge(یاPhrom) همان پادشاه حکومت کوچک لینگ (Gling) در شمال شرق تبت (سدۀ چهاردهم میلادی به بعد) بود. او همچنین «شاه شمال» محسوب می شد که یکی از چهار حکمران بزرگ چهار بخش اصلی جهان یعنی چین، هند، ایران و شمال به شمار می رفت. چین در شرق، سرزمین پیشگویی و محاسبه بود؛ هند در جنوب خانۀ ادیان بود؛ ناحیۀ شمال در ذهن مردم تبت با اسبان، اسلحه و جنگ تداعی می شد که البته این ها، از آن رومیان نبودند بلکه به ترکان (gu-Dru) و اویغورها (Hor) تعلق داشتند. تبتی ها دنیای ایرانی و عربی را تازیگzig – Taمی نامیدند، معادل واژۀ چینی تاشیهshih – Taکه همان تاجیک، نام یک قوم ایرانی ساکن آسیای مرکزی است. چنانکه انتظار می‌رود، سرزمین «بازرگانان مروارید»، با ثروت، جواهر و تجارت مرتبط بود[۶].

در احادیث تبتی، روم و ایران اغلب با هم مربوط یا جابجا می شوند [۷]. نمونۀ بارز این امر، علوم یونانی- رومی را دربر می گیرد که در بالا به آن اشاره کردیم. در یکی از وقایع نامه های تبتی، در فصل تاریخ پزشکی در تبت، اشاره‌ای هست به دانش پزشکی که نه فقط از چین و هند، بلکه از غرب نیز آمده است. می‌گویند در سدۀ هفتم م / یکم ه[۸]، سه پزشک خارجی از سوی حکومت تبت به این کشور دعوت شدند: یک هندی، یک چینی و یک «رومی» از کشور «تاجیک». کتاب های حاوی آموزه های پزشکی هر سه مکتب به تبتی ترجمه شد ولی این پزشک غربی بود که طبیب پادشاه شد. این امر در سدۀ هشتم م / دوم ه نیز تکرار شد و چنانکه در وقایع نامه آمده است بار دیگر این نمایندۀ «روم» بود که امتیاز نشستن بر «قالی نفیس» وسط مجلس را به دست آورد و به عنوان ارشد مورد احترام دیگران قرار گرفت. در مورد اخیر، این مرد که از غرب آمده بود، بی – چی – تسان – با – شی – لا – هاha -la-shi-ba-tsan-chi- Biنامیده شده است، برگردانی که حاوی نام فارسی پزشک [۹] است[۱۰].

در وقایع نامه، نام نخستین پزشک غربی گا – له – نوسnos -le- Gaذکر شده که بدون شک همان نام یونانی گالنوس [جالینوس] است. مشهورترین پزشک صاحب این نام در سدۀ دوم میلادی در روم می زیست، ولی شهرت او بسیار فراتر از سرزمین ودیرپاتر از امپراتوری روم بود. ترجمه های سریانی که از نوشته های او شده بود اکثراً تا امروز نیز باقی است. اینکه نام گالنوس متعلق به آن پزشک آموزگار بود یا صرفاً به کتاب هایی که او با خود به تبت برده بود، نیاز به تحقیق دارد. کاملاً محتمل است که آن کتب دستنویس به زبان سریانی و آن پزشک، مسیحی بوده باشد[۱۱].

در زمینۀ دین و فرهنگ عامه، بن پوهای (Bonpo) غیربودایی تبت، پیروان دین معروف به بُن، برخی از جنبه های مشخص عقاید خود را مرتبط با ایران می دانند [۱۲] و همانطور که گفته می شودِ، تبت و چین، آیین های سال نو و اسطورۀ شیر را از منابع ایرانی گرفته اند[۱۳].

در اینجا این پرسش پیش می آید که با وجود اشارات منابع تبتی به تا – زیگ، آیا ایرانیان و عرب ها نیز تبت را می‌شناختند؟ در پاسخ می توان به مطالب اشاره شده در تعدادی از نوشته های آسیای غربی استناد کرد. در حدود العالم، متعلق به سدۀ دهم م /چهارم ه، فصلی است به عنوان «سخن دربارۀ تبت و شهرهای آن» که در آن شهر لهاسا چنین معرفی شده است: «شهرکیست اندر وی بت خان هاست (معابد بودایی) و یک مزگت مسلمانانست و اندر وی مسلمانانند اندک[۱۴]». گروهی از جغرافیانگاران مسلمان اشارۀ صریح به تبت دارند به عنوان جایگاه تولید م شک، و جایی که «هر که اندر تبت شود خندان و شادان دل بود بی سببی تا از آن ناحیت بیرون آید[۱۵]».جغرافیادانی به نام ابودُلَف که در حدود سال۹۴۰ م /۳۲۸/ه، شخصاً به آسیای مرکزی سفرکرده بود، اشارۀ جالب اما مبهمی دارد به قومی به نام تُبّت یا تُبََت که در شهرشان مسیحیان در کنار مسلمانان، یهودیان، مجوسیان و هندویان زندگی می کنند[۱۶]. این مورد آشکار را نیز می توان به مجموعۀ قابل توجهی که گویای حضور مسیحیان نستوری درامپراتوری تبت است، افزود.

نستوریان در تبت
تبت، حضور نسبتاً مهمی در ادبیات سریانی کلیسای نستوری دارد. مثلاً در تفسیر مفصلی بر آیات گزیدۀ کلیسای نستوری با عنوان جالب «باغ شادی ها»، تبتی ها (‘twpty) به عنوان شاکیامونیتی به معنی پیروان بودا شاکیامونی معرفی می گردند[۱۷]؛ اما اشاره‌ای به این موضوع نشده است که آیا مسیحیانی در میان تبتی ها می زیسته اند یا خیر. این نکته را یکی از مقامات مهم کلیسای نستوری، یعنی کاتولیکوس تیموتی یکم (۷۸۰-۸۲۳م /۱۶۳-۲۰۸ه) لااقل در دو مورد روشن می کند.

نخستین بار در نامه ای به مارونی ها (۷۹۲-۷۹۳م /۱۷۶ه)، تیموتی، سرزمین های تحت سرپرستی خود را برمی شمارد که شامل سرزمین های هندی ها، چینی ها، ترک ها و تبتی ها (‘byt twpty) می باشد[۱۸]. بار دوم، در نام‌های به سرجیوس عیلامی (حدود۷۹۵-۷۹۸م /۱۷۹-۱۸۲ه)، تیموتی قصد خود را دایر بر انتصاب مطرانی (سراسقف) برای سرزمین تبتی ها بیان می‌کند، همانگونه که اخیراً برای سرزمین ترکان کرده بود[۱۹]. از متن این نامه، که حاوی فهرستی از مطران نشین‌ها و اسقف‌نشین‌های بلاتصدی است، اینگونه برداشت می شود که تیموتی قصد ایجاد مطران نشین جدیدی را نداشته است بلکه قصد داشت خلایی را پر کند[۲۰]. در هر حال چنین برمی آید که باید تعداد قابل توجهی مسیحی در تبت وجود داشته باشد تا انتصاب یک مطران را که احتمالاً چند اسقف نیز تحت نظر او بوده است توجیه نماید[۲۱]. از سوی دیگر این نیز محتمل است که امپراتوری تبت، نه به خاطر جمعیت زیاد مسیحیان بلکه نظر به گستردگی و پراکندگی آن، به صورت یک مطران نشین نستوری درآمده باشد.

در دورۀ تیموتی، یعنی سده های هشتم و نهم میلادی / دوم و سوم هجری، تبت دژهایی در ترکستان چین برپا کرده بود. اسناد تبتی در ارتباط با نیروهای اشغالگر در خرابه های این دژها یافته شده اند. قابل توجه ترآنکه در غارهای معروف تون – هوانگhuang – Tun درشمالی ترین بخش تبت، در میان مقدار زیادی از نوشته های بودایی، مانوی و نستوری، نوشته های مهر و موم شدۀ تبتی نیز یافته شده اند که قرن ها در زیر خاک محفوظ مانده بودند[۲۲]. یکی از این دستنویس های تبتی که خیلی چشمگیر است یک برگ تمرین خط تبتی است که بر آن صلیبی از نوع ساسانی رسم شده است [۲۳] و این مدرکی باستان شناسی است در اثبات آنکه تبتی ها در بخش شمالی کشورشان با مسیحیت در تماس بودند.

نشانه هایی نیز از تماس مشابهی در ناحیۀ غربی وجود دارد. در لاداخ که به کشمیر پیوسته است و دیر زمانی جزء لاینفک تبت بود و اولین جهانگردان اروپایی آن را به عنوان «تبت دوم» می شناختند، صلیبی فلزی یافته شده است که نشانه ای از فعالیت نستوریان درگذشتۀ دور در آنجا است[۲۴]. در شرق  آن، در درانگ تسه Drangtse نزدیک دریاچۀ پانگ کونگ Pangkong و در مسیر راه کاروانی به لهاسا، مجموعۀ قابل توجهی از کتیبه های سنگی وجود دارد: سه صلیب بزرگ مالتی با طرح خاص نستوریان بر سنگ نقش بسته و بر بالای یکی از آن ها نام عیسی(ع) به خط سغدی آمده است؛ به همراه این ها، کتیبه هایی به تبتی، سغدی و کوچایی که محتملاً همه مربوط به سده نهم م / سوم ه هستند وجود دارد[۲۵].

در خود لهاسا شواهد معتبری از نفوذ نستوریان در گذشته وجود ندارد، ولی هنگامی که تیموتی رهبری کلیسای شرق را به دست داشت، میسیونرهای نستوری، همراه با بازرگانان ایرانی احتمالاً دسترسی آسانی به این شهر داشتند. زیرا در این زمان بوداییگری نفوذ محسوسی که توجه دیدارکنندگان اروپایی را جلب نماید، در جامعۀ تبت نداشت، به علاوه به نظر می رسد که باید حکام وقت تبت را از نظر اغماض نسبت به عقاید دیگران و گلچین گری[۲۶]، شبیه آنچه که بعدها در دربار خان های مغول در پکن سدۀ سیزدهم م / هفتم ه تجربه می شد دانست، مثل وقتی که قوبیلای قاآن علاقه مند بود تا ازخبرگانی چون لاماهای تبتی، راهبان فرانسیسکن و کشیشان نستوری، مطالبی دربارۀ مذهب آنان بیاموزد[۲۷]. تمایل دربار تبت به پزشکان و خبرگان دین بیگانه، که شامل ایرانی ها نیز می‌شد، در سدۀ هفتم و هشتم م / یکم و دوم ه که به آن اشاره شد این نظر را تأیید می کند.

مسیحیت در همان زمان و همان طور که خود را در چین تثبیت کرد ممکن است درتبت هم نفوذ کرده باشد: یک گروه میسیونری شبیه گروهی که در سال۶۳۵ م /۱۴ه به دربار تانگ اعزام شد، به احتمال زیاد، به حضور حاکم تبت در لهاسا رسیده است. با وجود احتمال این امر، کلیسای نستوری حدود سال۸۴۰ م /۲۲۵ه در تبت مضمحل شد، زمانی که طبقۀ حاکم و کاهنان فرقۀ بُن، حرکتی ارتجاعی را علیه بودایی‌گری (و احتمالاً مسیحیت) به عنوان دینی بیگانه آغاز کردند؛ باید اضافه کرد که در همان زمان دین مسیح نیز در چین تحریم شده بود[۲۸]. در سدۀ سیزدهم م / هفتم ه، در دورۀ مغولان، مسیحیت نستوری مجدداً در چین و آسیای مرکزی پا گرفت ولی نشانه ای ازاحیای آن در تبت در همان زمان وجود ندارد.

با این حال، در سدۀ شانزدهم م/دهم ه، دربارۀ جوامع مسیحی گمشده در تبت، شایعاتی درمیان میسیونرهای یسوعی، رواج داشت و هرگاه مسیحی کاتولیکی به لهاسا می‌رسید از شباهت ظاهری لامایی‌گری به نظام کلیسایی خود شگفت زده می‌شد [۲۹].پدر روحانی هوک (Abbe Huc`,L) جهانگرد معروف سدۀ نوزدهم م / سیزدهم ه، در کتاب «سرزمین تاتارها، تبت و چین» از شباهت های بسیار زیاد موجود، حیرت کرده است (صلیب، تاج اسقفی، خرقۀ آستین گشاد، کلاه لامای بزرگ، منصب دارای کُر دوگانه، سرودخوانی، تعویذخوانی، عودسوز، دعای تقدیس، تسبیح، تجردکلیسایی، اعتکاف، بزرگداشت قدیسان، انواع روزه، دسته های سرودخوانی، مناجات جمعی، آب مقدس). وی چنین انگاشته که تسونگ خا – پاpa -Tsongkha، اصلاحگر بزرگ بودایی، وقتی که فرقۀ گلوک – پا]pa – Gelukبوداییگری تبتی[ را در اواخر سدۀ چهاردهم م / نهم ه، بنیاد نهاد، تحت تأثیر کاتولیک ها بوده است[۳۰].

اگراینگونه شباهت ها صرفاً تصادفی نباشد، منطقی تر است که بیشتر به ریشۀ نستوری آن ها نسبت داده شوند[۳۱]. در این رابطه، یکی از نمونه های قابل توجه و بارز، رسمی است که در یکی از آیین های فرقه های رنینگ – ما – پاpa -ma- rNyngو بُن پو po- Bonاجرا می گردد. این آیین به «تقدیس زندگی» معروف است و بخش اصلی آن توزیع قرص هایی است از خمیر جو و جرعه هایی از آبجو متبرک (چانگ) در میان افراد، به قصد تقویت «نیروی حیات» یا «نفس» (bla). ریچاردسون Richardson وسنلگروو Snellgrove مشتاقانه می‌گویند که این مراسم، به احتمال قویاز نستوریان تقلید شده است. اما آنان نیز ناچار می‌پذیرند که «اثبات آن، بدون شک بسیار مشکل است[۳۲]». قطعاً این قرص ها و گلوله های خمیر جو، شباهت زیادی به دانه های متبرکی دارند که بازرگانان و میسیونرهای ما در سفرهای خود به آسیای غربی به همراه می‌بردند[۳۳].

ارمنیان در لهاسا
می توان تصور کرد که دورۀ بسیار محتمل حضور ارمنیان در تبت، دورۀ پراکندگی آنان در آسیای شرقی و جنوبی در سده های هفدهم تا نوزدهم م / دهم تادوازدهم ه بوده است. در همان زمان، میسیونرهای کاتولیک، برای تبلیغ مسیحیت در سراسر آسیا در تلاش بودند؛ آنان بویژه به تبت علاقۀ وافر داشتند، چون دربارۀ وجود جوامع قدیمی مسیحی در آنجا شایعات زیادی شنیده بودند، شایعاتی که چنانکه گفتیم، چندان بی‌پایه نبود.

در سال۱۶۰۳ م /۱۰۱۲ه، بندیکت دِگوئس Benedict de Goes یسوعی، در جستجوی کاتای و جوامع مسیحی فراموش شده در مسیر آن، از لاهور حرکت کرد. منظور اصلی ما از اشاره به سفر او، آن است که همراه معتمد وی در این سفر، یک ارمنی به نام ایساهاک بود. دِگوئس توانست ثابت کند که کاتای همان کشور چین است. او همچنین مرز شمالی تبت را مشخص کرد؛ ولی در هیچ جا اثری از مسیحیان نستوری نیافت. او در سوچائوSuchau، در میانۀ راه لهاسا و پکن، بدون آنکه موفق به دیدار آن شهرها شود، در هزار مایلی هر دو پایتخت درگذشت. ایساهاک راه را تا دیوار بزرگ ادامه داد و پس از عبور از آن به پکن رسید. در آنجا اوراقی چند از دفتر یادداشتی را به میسیونر یسوعی ماتئو ریچی Matteo Ricci تحویل داد و داستان اکتشافات خودشان را برای او تشریح کرد[۳۴].

دِگوئس یکی از یسوعیان بسیاری بود که در موگورMogor، امپراتوری مغولان در هند، مستقر شدند. بین۱۵۸۰ تا۱۶۰۵ م / ۹۸۸تا۱۰۱۴ ه آنان سه هیئت به دربار اکبر، پادشاه هندوستان فرستادند به امید آنکه مغولان از اسلام به مسیحیت بگروند[۳۵]. هرچند که آنان موفق به اجرای برنامه های خود نشدند، ولی این حقیقت مسلم است که جانشینان اکبر یعنی جهانگیر(حک.۱۶۰۵-۱۶۲۷م /۱۰۱۴-۱۰۳۶ه) و شاه جهان (حک.۱۶۲۷-۱۶۵۸م /۱۰۳-۱۰۶۸ه) در دربار خود فردی را به نام میرزا ذوالقرنین (۱۵۹۲-۱۶۵۶م /۱۰۰۰-۱۰۶۶ه) داشتند که حامی جدی میسیونرهای کاتولیک بود. او برخلاف نام اسلامیش، یک مسیحی ارمنی بود و به عنوان پسرخوانده، در دربار اکبر تربیت یافته بود. پدرش میرزا اسکندر، بازرگانی از حلب بود که در هند مقیم شده بود[۳۶].

به واسطۀ موقوفه ای که این مرد خیّر در اختیار میسیون یسوعی گذاشت، کشیش پرتغالی، پدر آنتونیو دِ آندراده Antonio de Andrade توانست در سال ۱۶۲۴ م /۱۰۳۳ه سفری اکتشافی به تبت داشته باشد و در تساپارانگ Tsaparang در غربی‌ترین ناحیه کشور که فاصلۀ زیادی تا لهاسا داشت اقامت کند. برشمردن ماجراهای میسیون های کاتولیک در این منطقه می تواند صفحات زیادی را به خود اختصاص دهد، ولی این مورد را قبلاً دیگران بخوبی بیان داشته اند[۳۷]. البته توجه ما، بر دنبال کردن ردپای مسیحیان نستوری و ارمنی معطوف است، نه کاتولیک‌های اروپایی. بهتر بود که از خود ارمنیان در این باره می‌شنیدیم اما با نبود مدارک ارمنی، از خلال نامه ها و گزارش های میسیونرهای اروپایی، می توان اطلاعات پراکنده، ولی ارزشمندی را به دست آورد.

اولین اشاره‌ای که از حضور ارمنیان در لهاسا حکایت می کند، نسخه ای ازگذرنامه‌ای تبتی است که در پایتخت برای یک بازرگان ارمنی صادر شده است. این سند که تاریخی معادل سال ۱۶۸۸ م / ۱۰۹۹ ه را بر خود دارد، مراعات حال افراد کاروان «سفیدسران»mGo dkar، را که همراه دارندۀ گذرنامه به هندوستان سفر می‌کردند، تضمین میکند. «سفیدسران» واژه‌ای بود که برای نامیدن مسلمانان و ارمنیان به طور یکسان به کار می رفت[۳۸].

مهمترین بخش مدارک ما که ناچیز هم هست، از گزارش های میسیون های یسوعی و کاپوچین در لهاسا، در نیمۀ اول سدۀ هیجدهم میلادی / دوازدهم هجری به دست می آید. راهبان کاپوچین در سه برهه (۱۷۰۷-۱۷۱۱م /۱۱۱۹- ۱۱۲۳ه؛۱۷۱۶ -۱۷۳۳م /۱۱۲۸-۱۱۴۶ه؛۱۷۴۱ -۱۷۴۵م /۱۱۵۴-۱۱۵۸ه) در لهاسا اقامت داشتند. پدران یسوعی تنها یک نمایندۀ ایتالیایی داشتند بهنام ایپولیتو دزیدری Ippolito Desideri که فعالیتش با درآمد موقوفۀ میرزا که حدود یک سده پیش دراختیار آندراده گذاشته بود، تأمین می شد. دزیدری در سال۱۷۱۶ م /۱۱۲۸ه، پیش از آنکه کاپوچین ها که از مشکلات مادی دیرینه رنج می بردند، مأموریت پرتلاش خود را از سرگیرند به تبت رسید، ولی در سال۱۷۲۱ م /۱۱۳۳ه مجبور شد تبت را ترک کند، زیرا پاپ تبت را منطقۀ تبشیری کاپوچین ها اعلان کرده بود[۳۹].

دزیدری در راه بازگشت به هند، در گذر از هیمالیای یخ بسته، گرفتار سردرد، تب و سینه درد شد. این بیماری فرصتی به او داد تا در شرح مسافرت خود به تبت، یکی ازمعدود گزارش‌های ارزشمند خود دربارۀ ارمنیان را بنویسد. گزارش او حاکی‌است که یک بازرگان سالخوردۀ ارمنی که از همان گذرگاه قصد لهاسا را داشت، در موقعیت نامساعد آن ارتفاع گرفتار مرگ شد[۴۰]. در جای دیگر از کاروان های ارمنیان و بازرگانانی از هندوستان، کشمیر و نپال که برای تجارت به تبت می‌رفتند سخن می گوید و در میان کالاهای تجاری آنان، فقط به دم سفید گاو نر وحشی که قیمت خریدش کم و ارزش فروشش زیاد بود اشاره می کند[۴۱]. او از زمان اقامت خود در تبت می دانست که این کاروان ها همه به سوی لهاسا روان هستند که شهری مهم در تجارت کالاهای هند، چین و سیبری بود. می گوید: «شهر لهاسا… جمعیت زیادی دارد شامل بومیان این کشور و تعداد بسیاری خارجی از اقوام مختلف، از جمله تاتار، چینی، مسکوی، ارمنی، کشمیری، هندوستانی و نپالی که به کار تجارت می پردازند»[۴۲].

برخلاف گزارش های کاپوچین ها، دزیدری از هیچ یک از ارمنیان نام نمی برد و فقط اشاره خاص دارد به یک «بازرگان بسیار ثروتمند ارمنی»[۴۳] که بدون شک همان خواجه داویت متنفّذ است که در سفر سال۱۷۰۷ م /۱۱۱۹ه راهبان کاپوچین، از آنان استقبال کرد و اقامتگاهی در اختیارشان گذارد. در یکی از اسناد این راهبان از او چنین یاد می‌شود: «خواجه داودKodgia Daud، بازرگان بسیار ثروتمند ارمنی» که تعصب مسیحی و تسلط او به زبان تبتی قابل ستایش است. از این اشارۀ گذرا درمی‌یابیم که او بیش از سی سال در آنجا تجارت می کرد[۴۴]. اینگونه استنباط می گردد که کاپوچین ها توصیه نامه هایی را از ارمنیان ساکن پاتنا در هند برای جامعۀ ارمنی لهاسا آورده بودند[۴۵]. کاپوچین ها ساکنان ارمنی شهر را اینگونه ذکر کرده اند: «خواجه داودKogia Daud، خواجه آروتیون Kogia Arotion، خواجه مکرتومKogia Macretom، خواجه نیکوکوسKogia Nicocos، خواجه زاکارا Kogia Zakara و دیگر بازرگانان ارمنی، همراه با بردگانشان که همه مسیحی بودند»[۴۶]. کوجا Kogia همان کلمۀ فارسی خواجه (به معنی آقا – ارباب) می باشد که بازرگانان بزرگ ارمنی از آن استفاده کرده‌اند و نام هایشان را می توان به صورت زیر بازسازی کرد: داویت (داود)، هاروتیون (پاسکال)، نیکوقوس (نیکولاس) زکریا و مکرتیچ Mekertich (تعمید دهنده) برای نام شناخته نشده مکرتوم[۴۷].

بدین ترتیب، ارمنیان به کاپوچین ها بسیار کمک می‌کردند، به یاری آنان کاپوچین ها برای مراسم مذهبی خود شراب می ساختند، با مساعدت آنان به حضور حاکم می‌رسیدند و ارمنیان به عنوان مترجم عمل می‌کردند[۴۸]. گاهی ارمنیان، خود نیز گرفتاری هایی پیدا می‌کردند که در برخی موارد از یاری کاپوچین ها برخوردار می شدند: در یک مورد، از یک ارمنی یاد کردهاند که در دادگاه، برای اثبات بیگناهی خود، به جای آزمایش سخت روغن داغ، به کتاب آیین کلیسایی کاتولیکی سوگند خورده بود[۴۹]. اشاره ای نیز به نامۀ یک اسقف ارمنی ساکن اصفهان به کاپوچین های لهاسا دربارۀ یکی از بازرگانان ارمنی وجود دارد، ولی این سند باقی نمانده است[۵۰]. احتمالاً این نشانه حاکی از آن است که ارمنیان تبت ارتباط خود را با شهر زادگاهشان، جلفای نو در اصفهان حفظ می‌کردند[۵۱].

هنگامی که جورج بوگلGeorge Bogle، یک اسکاتلندی جهانگرد، در سال۱۷۷۴ م /۱۱۸۸ه به تبت رفت، پی برد که این فلات مرتفع و ظاهراً دورافتاده، شاهراه آسیاست. او به بسیاری از بازرگانان بیگانۀ ساکن تبت اشاره دارد، بویژه به «بومیان کشمیری که همانند یهودیان ساکن اروپا یا ارمنیان ساکن امپراتوری عثمانی، در کشورهای شرقی آسیا پراکنده اند»[۵۲]. این اشاره می رساند که در آن زمان، ارمنیانی در تبت حضور نداشته اند. درواقع جامعۀ ارمنی لهاسا در سال های پرآشوب ۱۷۱۷ -۱۷۲۰م /۱۱۲۹-۱۱۳۲ه که دزونگارها Dzungars تبت را تسخیر کردند و پس از آن چینی ها کشور را به صورت تحت الحمایۀ خود درآوردند محو شده بود[۵۳]. بدین ترتیب نقش ارمنیان در صحنۀ تجارت تبت پایان گرفت[۵۴].

پی نوشت ها :

پی نوشت ها:

۱- ایرانیان در تبت عنوانی است که برای ترجمۀ مقاله برگزیده شده است. مشخصات مقالۀ انگلیسی چنین است:

B.E. Colless: “The Traders of the Pearl: The Mercantile and Missionary Activities of Persian and Armenian Christians in South-East Asia”, VI. The Tibetan Plateau, Abr-Nahrain, vol. XV pp. 6-17.

۲- درمورد آخرین مباحث مطرح شده در این موضوع بنگرید به:

B.E. Colless, “Han and Ta-ch’in: China’s Ancient Relations with the West”, in Proceedings of the First New Zealand International Conference on Chinese Studies (1972), 56-66.

3- Berthold Laufer, Sino-Iranica: Chinese Contributions to the History of Civilization in Ancient Iran, Field Museum of Natural History, Chicago, Publication 201, Anthropological Series, Vol. 5, No. 3 (1919).

4- E.H. Schafer, The Golden Peaches of Samarkand: A Study of T’ang Exotics (Berkeley, California, 1963), 339, n.97.

۵- برای مشروح آن بنگرید به:

Dauvillier, “Les provinces chaldéennes “de l’extérieur” au moyen âge”, Mélanges offerts au R.P. Ferdinand Cavallera (Toulouse 1948), (260-316), 286-291.
۶- بنگرید به:

David Snellgrove and Hugh Richardson, A Cultural History of Tibet (London 1968), 49 and 177f; R.A. Stein, Tibetan Civilization (London 1972), 39, 278-281.

(که دربارۀ حماسۀ قیصرsar- Geاست) و نیزص ۵۷ که اشاره دارد به اینکه Phrom وKhrom, Trhom تلفظ می‌شوند و همان هروم Hrom یا فروم From شرق ایران و فو – لین lin – Fu چینی هستند به معنی بیزانس و آناتولی.

7- Stein, ۵۷.

۸- تاریخ‌های هجری قمری توسط مترجم مطابقت و اضافه شده است.

۹- در زبان پهلوی، پزشک به صورت پیچَشک آمده است (فرهنگ معین.م)

اشتاین، صفحه ۶۱ که اشاره دارد بهba -lag phreng-bo gTsug-‘ Chronicle of dPaنوشتۀ سال۱۵۴۵ – ۱۵۶۵م.
برای ماتریا مدیکای سریانی materia medica، بنگرید به:
Rainer Degen, “Ein Corpus Medicorum Syriacorum”. Medizinhistorisches Journal, 7 (1972), 114-122.

و برای ترجمۀ یک مجموعۀ ویژه از آن، بنگرید به:

E.A. Wallis Budge, Syrian Anatomy, Pathology, and Therapeutics, or “The Book of Medicines”, 2 Vols. (London ۱۹۱۳),

که عمدتاً شامل ترجمه های سریانی نوشته های جالینوس است، همانگونه که دگن Degen در تحقیق یاد شدۀ خود به آن اشاره کرده است.

12- Stein, 36; 49; 231 f.

13- Stein, ۶۰.

14- V. Minorsky, Hudud al-Alam, ” The Regions of the World” A Persian Geography, 372 A.H./982 A.D. (London 1937), 92-94.

۱۵- عیناً از متن حدودالعالم آورده شده است (م).

16- G. Ferrand, Relations de voyages et texts géographiques arabes persans et turks relatifs à l’Extrême-Orient, 2 Vols. (Paris 1913-1914), I, 212 f.

در این مجموعه مطالب زیادی درمورد تبت وجود دارد. مؤلف نمی پذیرد که مورد اشاره شده، مربوط به تبت باشد، هرچند دوویلیه، ص ۲۹۵،آن را به عنوان نشانه حضور مسیحیت در میان تبتیان می داند.

چکیده ای از این جَّنت بُسّامه به زبان سریانی و فرانسوی به وسیله ژاک ووسته در کتاب زیر معرفی شده است:
Joseph Bidez et Franz Cumont, Les Mages Hellénises: Zoroastre, Ostanès et Hystaspe d’après la tradition grecque, 2 vols. (Paris 1938), II, 113-117.

در این بخش جالب، در شرح آیۀ ۲۴ از انجیل متی، خدایان و پیامبران آسیا نام برده شده اند:۲۳- ۲۴(دربارۀ مسیحان و پیامبران دروغین که ظهور می کنند). تاریخ نگارش و نویسندۀ اثر مورد تردید است ولی ووسته آن را سدۀ دهم م / چهارم ه می داند.

18- Dauvillier, 292, n. ۱۳۳,

مؤلف ارجاع می دهد:

Vat. Borg. Sir. 81 (olim K VI, 3), 5, p. 646 in fine et 647; Vat. Sir.605, f.270b.

و نیز بنگرید به:

Labourt, De Timotheo Nestorianorum Patriarcha (728-823) (Paris 1904), 45.
19- Dauvallier, 292, n. ۱۳۴.

که ارجاع می‌دهد به:

Vat. Borg. Sir.81, p.697; Vat. Sir.605, f.310b;

Braun, “Ein Brief des Katholikos Timotheos I”, Oriens Christianus, 1(1901), 309-311.
20- Dauvillier, ۲۹۲.

21- Dauvillier, ۲۹۵.

22- Snellgrove and Richardson, 76 f.

23- Dauvillier, ۲۹۲.

24- Dauvillier, 293, n. ۱۴۰.

در این باره ارجاع می دهد به:

A.H. Francke, Antiquities of Indian Tibet, Archaelogical Survey of India, New Imperial Series, 38, 1(Calcutta 1914) 53f and 111, n.2.

صلیب بر گردن یکی از اهالی لاداخ یافته شده است. این صلیب در موزۀ هند در کلکته نگاهداری می شود.

برای شرح تفصیلی این کتیبه های ناشناخته و نیز دیگر کتیبه های تبتی یافته شده در همان منطقه (با بعضی نمادهای خاص مسیحی مثل صلیب و کبوتر) بنگرید به: دوویلیه، ص ۲۹۳ به بعد ومراجع مذکور در آن.
26- Electicism که به گلچینی یا گلچین‌گری ترجمه می‌شود، نگاهی است دنیوی به دین، که سعی دارد همۀ چیزهای خوب ادیان و عقاید متفاوت را در یک جا گرد آورد و به صورت دین یا اعتقاد جدید عرضه کند. آیین الهی که توسط اکبرشاه مغول در هند پدید آمد کوششی برای از بین بردن اختلافات ادیان گوناگون در سرزمین هند بود که چندان دوام نیاورد. نادرشاه افشار نیز ظاهراً همین قصد را داشت یا به آن نظاهر می‌کرد (م).

27- Snellgrove and Richardson, 92 and 151.

28- Dauvillier, ۲۹۵.

بنگرید به فصل «لامایی‌گری و کاتولیک گری» در:
Sven Hedin, Trans-Himalaya: Discoveries and Adventures in Tibet, III (London 1913), 328-349.

برای بررسی انتقادی متن اصلی بنگرید به:
Rév. Père Huc, Souvenirs d’un voyage dans la Tartarie, La Thibet, et la Chine, nouvelle édition publée et préfacée par. H. d’Ardenne de Tizac, 2 tomes, II, 45f;

برای متن انگلیسی و مقدمۀ مهم آن به قلم پل پلیو Paul Pelliot که در آن دقت و صحت مطالب هوک بررسی شده است بنگرید به:

Huc and Gabet, Travels in Tartary, thibet and China, 1844-1846, Translated by William Hazlitt, 2 Vols. (London 1928), II, 50f.

31- Labourt, ۴۶

در این زمینه مؤلف به نقل از Bonin. D در ژورنال آستاتیک (۱۹۰۰م) مینویسد: گفته می شود که تسونگخا – پا با کشیشی از غرب در تماس بوده است؛ مردی با بینی بزرگ و چشمان درخشان که ممکن است یک سریانی مسیحی بوده باشد. و نیز در کتاب زیر:

A.S. Atiya, A History of Eastern Chritianity (London 1968) 263f,

مؤلف این شباهت ها را نفوذ نستوری گری در سده های میانه نسبت می‌دهد و اظهار می کند که «یک روحانی لاما از یک اسقف نستوری یاد می‌کند که آیین نستوری رابه جای می‌آورد» و به عنوان منبع اصلی خود کتاب زیر را نام می‌برد:

L.A. Waddell, The Buddhism of Tibet or Lamaism (London 1895), 9 and 421f,

ولی از صفحات۴۴۴ – ۴۴۸که وادل مراسم تبتی را تشریح می کند و آن را مشابه آیین عشای ربانی نستوری می‌شمارد، چشم پوشی می‌کند.

32- Snellgrove and Richardson, ۱۱۰.

مراسم به طور مشروح، توسط وادل، در صفحات۴۴۴ – ۴۴۸آمده است. برای نمونه به دو پاراگراف اشاره می شود:
«اکنون هر عبادت کننده جرعه‌ای از شراب مقدس را از جامی که از کاسۀ سر ساخته شده می نوشد و با ولع فرو می دهد؛ سپس سه دانه مقدس به او می‌دهند؛ دانه ها توی بشقاب با تماس دست لاما متبرک شده اند. این دانه ها را درجا می بلعند. دانه ها در ظرفی که تمثال خدای «زندگی جاوید» آن را به دامن گرفته است چیده شده اند.

«سپس لاما بر تخت کوتاهی می نشیند و مریدان به صف می‌گذرند و به او یک دستمال و هر قدر پول که بتوانند هدیه می‌کنند. اکثر مردم گندم هدیه می کنند که در بیرون درِ معبد انباشته می‌شود. سپس هر یک از آنان از لاما تبرک می گیرد به صورتی که لاما دست خود را بر سر آنان می گذارد و می گوید آمیتایوسAmitayus…»

۳۴- برای ترجمۀ اسناد مربوط به سفر بندیکت دِ گوئس و بحث دربارۀ آنها، بنگرید به:

Sir Henry Yule, Cathay and the Way Thither, Hakluyt Society Series, 2nd Edn, revised by Henri Cordier (1913-1916) IV, 169-254.

35- Sir Edward Maclagan, The Jesuits and the Great Mogul (London 1932).

36- Maclagan, 170-180; H. Hosten, “Mirza Zu’l-Qarnain, a Christian grandee of the three Great Moghuls”, Memoires of the Asiatic Society of Bengal, 5, 4 (1916), 115-194.

37- Maclagan, 335-368; John McGregor, Tibet: A Chronicle of Exploration (London 1970).

38- Alexander Csoma de körös, “Translation of a Tibetan Passport, dated A.D. 1688”, The Journal of the Asiatic Society of Bengal, 2(1833), 201-202;

متن تبتی، بازنویسی و ترجمۀ انگلیسی آن داده شده است؛ آنگونه که نویسنده می گوید، متن اصلی به صورت گراور، در کتاب

Hyde, Historia Religionis Veterum Persarum, 2nd. Edn., 552f,

آمده و به عنوان گذرنامه یا امان نامه که به «خواجه اوانی بازرگان ارمنی» داده شده معرفی گردیده است. مؤلف دربارۀ «سفیدسران» توضیح می دهد که پیش از به کارگیری واژۀ پهیلینگ – پاpa – Philingبه اروپاییان نیز «سفیدسران» می‌گفتند. (به نظر می رسد این واژه، صورت تبتی نام “فرنگ ” است که در دیگر کشورهای آسیایی برای اروپاییان به کار می رفت). برای معرفی این دانشمند مجاری (که به نام Korosi Csoma Snador نیز نامیده می شود) بنگرید به:

Hedin (n. 24 above), III, 401-409, “A learned lama from Hungary”.

اسناد مربوط به میسیون هایی که به تبت عزیمت کرده‌اند، توسط لوچیانو پتک Luciano Petech گردآوری و در ۷ جلد با عنوان زیر تنظیم شده است:
I Missionari Italiani nel Tibet e nel Nepal (Roma 1952-1954).

روایت کوتاهی در متون زیر آمده است:

Snellgrove and Richardson, Cultural History of Tibet, 202-203 & 220-224,

Stein, Tibetan Civilization, 85.

سال‌های اقامت های واقعی کاپوچین ها در لهاسا از دو کتاب اخیر گرفته شده است. پتک در فهرست مطالب خود، از سه دوره یاد می کند ( ۱۷۰۷- ۱۷۱۱ م / ۱۱۱۹ – ۱۱۲۳ ه; ۱۷۱۶ – ۱۷۳۴ م / ۱۱۲۸ – ۱۱۴۷ ه; ۱۷۳۷ – ۱۷۶۹م / ۱۱۵۰ – ۱۱۸۳ ه). وی مکاتبات مربوط به هر یک از دوره ها را در جلدهای اول و دوم و «گزارش ها» و «خاطرات» را در جلدهای سوم و چهارم می آورد. جلدهای پنجم و ششم عمدتاً به گزارش دزیدری تحت عنوان Relazione اختصاص دارد. جلد هفتم شامل نمایه هاست. برای ترجمۀ انگلیسی آثار دزیدری بنگرید به منبع زیر در پانوشت شمارۀ۳۵.

40- Filippi de Filippi (Ed.), And Account of Tibet: The Travel of Ippolito Desideri of Pistoia, S.J. 1712-1727, (London, 1931, Rev. Edn. 1937), with and introduction by C. Wessels, S.J. 309f.

41- Petech, I Missionari Italiani, VI, 14 and 19.

42- Petech, VI, ۲۳

(در مقاله، از متن اصلی ایتالیایی ترجمه شده است). در ترجمۀ فیلیپی، ص۱۳۳، این جمله اضافه شده است: «و آنان ثروت هنگفتی فراهم کرده‌اند».

43- Petech, V, ۱۵۶.

44- Petech, III, ۴۲.

45- Petech, I, ۳.

46- Petech, III, ۴۲.

چهار روسی نیز نام برده می شوند. این ها باید همان مسکوی ها باشند که دزیدری از آن ها یاد کرده است؛ بنگرید به پی نوشت شمارۀ۳۸.

47- Petech, III, 330,n.۱۱

48- Petech, I, 37, 56; III, 29f.

49- Petech, III, ۱۶.

50- Petech, III, ۳۸.

برای تاریخچۀ جلفای نو، بنگرید به:
John Carswell, New Julfa: The Armenian Churches and Other Buildings (Oxford 1968), 1-15.

مؤلف در صفحۀ ۱۳ می‌گوید که «دوران سعادت جلفا صد سالی دوام یافت؛ در پایان سدۀ هفدهم م / یازدهم ه روابط ویژۀ بین ارمنیان و پارسیان تیره شد. سرانجام آزارها بسیاری از خانوارها را مجبور به ترک دیار کرد، تعداد زیادی به هندوستان، کشوری که جلفا روابط نزدیکی با آن دارد مهاجرت کردند».

52- George Bogle, Bogle Papers, India Office Library, Commonwealth Relations Office, London:

نقل قول شده توسط مک گرگور (شماره ۳۲ بالا)، ص۱۴۹. بوگل می گوید که کشمیریان کالاهایی از نمایندگان خود در شبه قاره هند می آورند و آن را در تبت می فروشند و یا به همکاران خود در سلینگ Sling یعنی هسی – نینگning – Hsiدر چین می فرستند. خاطر نشان می‌سازد که از مکاتبات مربوط به اولین میسیون کاپوچین و نابسامانی مالی آن می‌توان پی برد که بازرگانانی ارمنی در هسی – نینگ حضور داشتند. برای آگاهی بیشتر بنگرید به:

Petech, I, xlv; 65; 205, n.2.

و نیز مقالۀ او تحت عنوان:

“Un itinerario dalla Persia alla Cina dell’inizio del secolo XVIII”, Bollettino della Società Geografica Italiana, (1950), 163-170.

53- Stein, 84f.

اشغال تبت توسط چینیان تا پایان حکومت دودمان چینگ (۱۹۱۲) ادامه داشت.

54- Petech, III, 330, n.۱۱,

در این منبع اظهار شده که جامعه ارمنی دیگر در لهاسا پا نگرفت. در آغاز سده بیستم م / چهاردهم ه جامعه ای از بازرگانان مسلمان در لهاسا وجود داشت، همانطور که توسط وادل دیده شده است:

L.A. Waddell, Lhasa and its Mysteries, with a Record of the Expedition of 1903-1904, 3rd Edn. (London 1906), 358f.

به نظر او «بسیاری از این بازرگانان که خود را از اهالی لاداک و کشمیر معرفی می کردند بیشتر شبیه ایرانیان، ترکان و ارمنیان بودند. وقتی از آن ها دربارۀ ویژگی های جادۀ لاداک پرسیده می شد، بیشتر آن ها می گفتند که از گذرگاه های نپال به تبت آمده اند و نه از راه له Leh و لاداخ». شاید بعد از سال۱۷۲۰ م /۱۱۳۲ه معدودی از ارمنیان به تبت رخنه کرده باشند.

مقاله های فصلنامه فرهنگی پیمان شماره ۹ و ۱۰
Facebook
Twitter
Telegram
WhatsApp

فصلنامه های فرهنگی پیمان

سبد خرید