فصلنامه فرهنگی پیمان شماره ۲۳
از اسطوره تا تاریخ
نویسنده : مهرداد بهار، ابوالقاسم اسماعیل پور
اشاره
مختصری در مورد زندگی نامه مهرداد بهار
استاد مهرداد بهار در دهم مهرماه ۱۳۰۸ خورشیدی به دنیا آمد و تحصیلات ابتدایی و دبیرستانی را در دبستان جمشید جم و دبیرستان های فیروز بهرام و البرز به پایان رسانید. در دانشکدۀ ادبیات دانشگاه تهران در رشتۀ ادبیات فارسی نام نوشت ولی به علت فعالیت های سیاسی در سال دوم تحصیلی از دانشگاه اخراج شد و سپس چهار سالی را به فعالیت های سیاسی و افتادن به زندان گذرانید، تا در بهار سال ۱۳۳۴ ، پس از به سر رسیدن دوران زندان آزاد شد بنا بر مقرّرات آن زمان توانست دوباره به دانشگاه راه یابد و در سال ۱۳۳۶ تحصیلات دورۀ لیسانس را به پایان رسانید. در پایان سال ۱۳۳۷ توانست برای ادامه تحصیل به انگلستان برود و از پاییز ۱۳۳۸ تا پایان پاییز ۱۳۴۴ در مدرسۀ زبان های شرقی و آفریقایی تحصیل کرده و مدرک فوق لیسانس را دریافت داشت و دو سالی هم به کار رسالۀ دکتری خویش پرداخت.
به علل مختلف به تهران بازگشت و سال ها بعد دکتری خویش را از دانشگاه تهران دریافت داشت اما سازمان امنیت هرگز با استخدام او در دانشگاه ها موافقت نکرد و او بقیه زندگی را به کارمندی سادۀ بانک مرکزی گذراند.
او از آغاز بازگشت به صورت حق التدریسی در دانشگاه تهران به تدریس پرداخت و بعدها نیز در دانشکدۀ الهیات چند ساعتی در رشتۀ ادیان و عرفان تدریس کرد.
آثار مهرداد بهار را می توان به سه گروه تقسیم کرد:
گروه اول در زمینه اساطیر و فرهنگ و تاریخ ایران است و آن چه تا کنون به چاپ رسیده عبارت اند:
اساطیر ایران (۱۳۵۲)، پژوهشی در اساطیر ایران (۱۳۶۲)، دربارۀ قیام ژاندارمری خراسان به رهبری کلنل محمدتقی خان پسیان (۱۳۶۹)، سخنی چند دربارۀ شاهنامه (۱۳۷۲)، تخت جمشید (با نصراله کسرائیان،۱۳۷۲ )، جستاری چند در فرهنگ ایران (۱۳۷۲).
گروه دوم در ارتباط با زبان و ادبیات فارسی میانه است. عناوین زیر از این گروه اند:
واژه نامه بندهش (پهلوی ــــ فارسی،۱۳۴۵ )، واژه نامه گزیده های زاد….. (پهلوی ــــ فارسی،۱۳۵۱ )، بندهش (۱۳۶۹)، ادبیات مانوی (زیر چاپ).
گروه سوم داستان های شاهنامه است برای نوجوانان و جوانان که چهار کتاب آن تاکنون منتشر شده و فهرست آنها بدین قرار است:
جمشید شاه (۱۳۴۶)، بستور (۱۳۵۷)، رستم و دیو سفید (۱۳۷۰)، رستم و سهراب (۱۳۷۳).
این دانشمند و انسان فرهیخته پس از گذراندن بیماری طولانی در سال ۱۳۷۳ دارفانی را وداع گفت.
مـآخذ:
یاد بهار، مجموعه مقالات، انتشارات آگه، ۱۳۷۵ ص۱۱ ،۲۴، ۲۵ .
آئین مهر و ورزش باستانی ایران
معمولاً منشأ ورزش باستانی ایران را در آغاز دورۀ اسلامی می جویند و آن را پوششی بر کوشش ایرانیان میهن دوست در فراگرفتن شیوه های نبرد با کمان و سپر و جز آن بر ضد تازیان می دانند]۱[. هرچند ممکن است این ورزش به این منظور یاری رسانیده باشد، ولی خطایی بزرگ است اگر سنت ورزش باستانی را به زمانی چنین نزدیک تاریخی نسبت دهیم.
در واقع، ریشه و بنیان هیچ امر سنتی را نباید در دوران تاریخی تمدن ملل جست وجو کرد، زیرا معمولاً، آنچه به سنت، مردمان اعصار جدیدتر را رسیده است، همه به دورانی مربوط است که هنوز خطی و کتابی در میان نبوده است، یعنی دوران پیش از تاریخ.در مورد ورزش باستانی ایرانی نیز باید به گمان من، به چنین دوره ای رجوع کرد و برای شناختن ریشه های این سنت به شناخت اعتقادات و آیین های کهن ایرانی پرداخت.
مطالعۀ اساطیر ایرانی، که در نوشته های اوستایی، پهلوی، فارسی و جز آنها بازمانده است، ما را معتقد می سازد که سنت پهلوانی امری کهن است و با فرهنگ دورۀ پیش از تاریخ مردم ما مربوط است. تحلیل شخصیت های پهلوانی اوستایی و شاهنامه ای نشان می دهد که بسیاری از خصوصیات این پهلوانان، از جمله: گرشاسب و رستم، همان خصوصیات یکی از خدایان کهن تمدن هند و ایرانی است. این خدای کهن دورۀ فرهنگ هند و ایرانی، ایندره (Indra) نام دارد.
بنا به مدارکی که از ادبیات سنسکریت بازمانده است و در پی تطبیق آنها با زندگی در شاهنامه، می توان گفت که به همان گونه که ایندره، به طرزی نامعمول از پهلوی مادر به گیتی آمد، رستم نیز از پهلوی مادر زاده شد. به همان گونه که ایندره، به هنگامی که هنوز کودکی نوزاد بود، چرخ خورشید را به حرکت در آورد، رستم نیز در کودکی دلاوری ها کرد. به همان گونه که ایندره گرز خویش را به ارث برده بود، رستم نیز گرز خویش را به ارث برده بود]۲[. همان گونه که ایندره افشرۀ گیاه سکرآور سومه (soma) را پیوسته می نوشید، رستم نیز در مِیخوارگی دلیر بود. همان گونه که ایندره به درشتیِ اندام، در میان خدایان شهره بود، رستم نیز پهلوانی تنومند و درشت اندام بود. همان گونه که ایندره می توانست تا سیصد گاومیش را کباب کند و بخورد، رستم نیز به پرخوراکی شهره بود، چونان که تنۀ درختی را سیخ کباب می ساخت و گورخری را بر آن کباب می کرد و می خورد.
اما تنها زندگی رستم نیست که به زندگی ایندره شبیه است و او را نمونۀ زمینی ایندره می سازد. ایندره با اژدهایی، ورتره (Vrtra) نام، که مظهر خشکی و تاریکی است، می جنگد، او را می کشد و از آن پس، ابرها را که زندانی ورتره شده اند، و گاه به زنان تشبیه می شوند، آزاد می کند. رستم نیز، با کشتن دیو سپید، کاووس و ایرانیان دربند شده را آزاد می کند و تاریکی را از چشمان ایشان می زداید.
این تنها رستم نیست که این کردار خدایی را در مورد کشتن اژدها انجام می دهد؛ فریدون، گرشاسب، گشتاسب، اسفندیار و حتی، در دورۀ تاریخی، اردشیر بابکان با کشتن اژدها، هر یک به گونه ای، آزادی، نعمت و آب می آورند. فریدون، ضحاک را که اژدهایی اوستایی است، می کشد و خواهران جمشید را آزاد می کند. گرشاسب اژدهایی را می کشد و آب ها را آزاد می کند، گشتاسب نیز همین کار را در روم انجام می دهد. اسفندیار، در راه توران زمین، اژدهایی و سپس ارجاسب تورانی را، که عملاً در نقش اژدها خواهران او را ربوده است، می کشد و خواهران خود را آزاد می کند. داستان “اردشیر بابکان و کرم هفتواد” نیز بر پایۀ همین الگوی کهن ساخته شده است.
علاوه بر پهلوانان، چنان که در داستان فریدون، گشتاسب و اردشیر بابکان نیز دیدیم، شاهان کشور هم خود تکرارکنندگان الگوی کهن و آسمانی پهلوانی بوده اند. اما، آیا این امر تنها در ایران اتفاق افتاده است و آیا تکرار الگوی کهن تنها در امر پهلوانی پیش آمده است؟
مردم شناسان با مطالعۀ اساطیر ملل باستانی و بررسی ساختارهای اجتماعی و آیین های مردم بدوی عصر ما به این نتیجه رسیده اند که این تکرار الگوهای کهن، پایۀ همۀ آیین ها و کردارهای اقوام گوناگون پیش از تاریخ و اقوام بدوی زمان حاضر بوده و و دوام اعتقاد به این الگوهای کهن را تا دورۀ تاریخی و حتی تا عصر حاضر هم می توان دید.آنچه را انسان، در عصر ایمان به نیروهای فوق طبیعی، آگاهانه انجام می داده است، به گمان او، قبلاً و در آغاز انجام شده بود و زندگی او تنها تکرار توقف ناپذیر وضعی بوده که در آغاز توسط دیگران ــــ خدایان ــــ انجام شده است.
اساطیر ایرانی، پهلوانی و جزآن، انباشته از الگوهای کهن و تکرار آنها توسط مردمان است. اما مطالعه در تاریخ پهلوانی ایران نشان می دهد که پهلوانان و رفتار و کردار ایشان، در دورۀ تاریخی، شباهت چندانی با ایندره و پهلوانان اساطیری و رفتار و کردار ایشان ندارد،]۳[ و با در نظر گرفتن جوانب اخلاقی و عارفانۀ پهلوانان ایرانی در دورۀ تاریخی، باید به دنبال الگوی دیگری رفت، زیرا در رفتار و کردار ایندره نشانی از جنبه های اخلاقی و عارفانه دیده نمی شود]۴[.
برای این جست وجو، باید نخست از تحول اساطیر و اعتقادات ایرانیان، پس از جدایی از برادران هندوی خود سخن گفت.
هند و ایرانیان، پیش از جدایی از یکدیگر، به دو دسته از خدایان معتقد بودند: اسوره ها(= ایرانی:اهوره ها) و دیوه ها(= ایرانی :دئوه ها) که اسوره ها بیشتر با جنبۀ معنوی و دیوه ها با جنبه های مادی زندگی مربوط بودند. پس از آنکه مدتی از جدایی گذشت، هندوان بر دیوه ها تکیه کردند و اسوره ها را از مقام خدایی فرو انداختند، در حالی که ایرانیان بر عکس بر اهوره ها تکیه کردند و دئوه ها را به مقام دیوی تنزل دادند. بدین روی، ایندره، که از دئوه ها بود، در اساطیر ایرانی به دیوی تبدیل شد و تنها بخشی از خصوصیات او در ایزد بهرام بر جای ماند و پهلوانی و قهرمانی او به ایزد مهر منتقل شد که در مهریشت اوستایی منعکس است.ایزد مهر، در مهریشت، علاوه بر مظهر جنگاوری، دلیری و شهریاری بودن، خدای راهنمای دین، دوستی، نعمت و برکت نیز گشت و به صورت مظهر سه گانۀ پریستاری، پهلوانی، و استریوشی (کشت و دامداری) در آمد.
به گمان من، این خدای نو آراستۀ ایرانی است که از او الگوهای دینی، عرفانی، شهریاری و پهلوانی پدید آمده است، بر تاریخ فرهنگ ما اثری چنان عمیق نهاده است که مردم ما چه آگاهانه پیش از اسلام و چه ناآگاهانه پس از اسلام، پیوسته در پی تکرار الگوهای رفتاری او بوده اند.اما، با توجه به وجه مشترک متن های ودایی و اوستایی دربارۀ مفهوم مهر، معنا و کار ویژۀ مهر در دورۀ کهن تمدن هند و ایرانی نگهداری پیمان و دوستی بوده، که او را مظهر پیوند و روابط متقابل افراد قبیله، طایفه، خاندان و خانواده می ساخت. بنا به این متن ها، مهر مردمان را به گرد یکدیگر جمع می کند و پنج قوم مردمان از او فرمان می برند و او خدایی قانونگذار و مظهر قانون است.
به این ترتیب، باید تحول شخصیت مهر را در مهریشت نتیجۀ موقعیت خاص و تازۀ ایرانیان در آسیای میانه و نجد ایران دانست. در این دوره، در آسیای میانه و نجد ایران، شهرک ها و قبایل با یکدیگر متحد می شوند و دوران پدید آمدن شاهنشاهی در میان اقوام ایرانی آغاز می شود. در نتیجه، انعکاس آن در جهان خدایان نیز تمرکز قدرت است در نزد خدایی بزرگ. همچنین، باید تمرکز این نیروها را در مهر، و پدید آمدن بسیاری از آیین های مربوط به او را تحت تأثیر آیین های کهن آسیای غربی دانست که در نجد ایران و آسیای میانه نیز از عصری کهن اثر گذاشته بود. از جمله، شخصیت مهر نو آراستۀ ایرانی را می توان با شخصیت مردوک، خدای بزرگ بابلی، شَمَش، خدای خورشید و اَتیس، خدای گیاهی آسیای غربی مقایسه کرد.
اما مهریشت همۀ تحولات مهر را در فرهنگ ایران نشان نمی دهد و تنها آن بخش از شخصیت او را آشکار می سازد که با آیین زردشت هماهنگ بوده است.مظهر سه نیرو بودن مهر، سبب شد تا ستایش او نه تنها در میان همۀ طبقات اجتماعی ایران]۵[، بلکه در میان همۀ طبقات اجتماعی آسیای غربی و امپراتوری روم]۶[نیز راه یافته؛ دهقانان، سپاهیان، پیشه وران و حتی شهریاران پیرو او گردند و هر یک بر حسب موقعیت اجتماعی خود، بر جنبه ای از او و آیین او تکیه کنند.
این آیین در ایران به نام زُروان پرستی و در اروپا، با بعضی تغییرات و تفاوت ها، به نام مهرپرستی (Mithraism) خوانده شد.
در این آیین، زروان خدای بزرگ بود. او آفریننده و ویران کنندۀ همه چیز به شمار می آمد. از زروان، هرمزد و اهریمن پدید آمدند که نخستین ایشان خدای روشنی و دیگری خدای تاریکی بود. بنا به عقاید زروان پرستان ایران، سلطنت جهان برای نُه هزار سال ــــ که عمر جهان به شمار می آمد ــــ به اهریمن رسید، در حالی که پیروان مهر در اروپا معتقد بودند که سلطنت به هرمزد رسید و اهریمن کوشید این سلطنت را به دست آورد. به هر حال، هر دو دسته معتقد بودند که سرانجام هرمزد بر اهریمن پیروز خواهد شد.
پیروان مهر، هرمزد را ستایش می کردند و برای دفع شر اهریمن نیز قربانی می کردند. در این آیین، مهر که مظهر روشنایی بود، در میان بهشت هرمزد و دوزخ اهریمن قرار داشت و بدین روی، میانجی خوانده می شد. در پی تعبیر همین صفت، او را رابط میان خدای بزرگ دست نیافتنی و مردم نیز می دانستند.
مهرپرستان افسانه های بسیاری را به مهر نسبت می دادند. نخست آنکه مهر از سنگی فرا زاییده شد و به هنگام زادن برهنه بود و در دست راست خویش دشنه ای داشت. افسانه دیگر این بود که این ایزد، پس از زادن برآن شد تا نیروی خود را بسنجد، بدین روی، نخست با خورشید زورآزمایی کرد، در این کار، خورشید تاب نیروی مهر را نیاورد و بر زمین افتاد. سپس مهر او را یاری داد تا برخیزد و دست راست خویش را به سوی او دراز کرد. دو ایزد با یکدیگر دست دادند و این نشانه آن بود که خورشید با مهر بیعت کرد. سپس تاجی بر سر خورشید نهاد و از آن پس، آن دو یاران وفادار یکدیگر ماندند.
اسطورۀ مهر دیگر، نبرد مهر و گاو بود. این گاو نخستین جانوری بود که هرمزد آفریده بود. بنا به این اسطوره، مهر گاو را در چراگاهی می یابد و شاخ های او را به دست می گیرد و بر او سوار می شود ولی گاو او را از پشت خود فرو می افکند، و مهر که شاخ گاو را همچنان در دست داشت در کنار او می رود تا او را به غاری می برد. گاو دوباره فرار می کند و مهر به دنبال او می دود تا سرانجام او را می یابد و به دستور خدای بزرگ او را می کشد تا از تن او حیات گیاهی و جانوری پدید آید.
در آیین مهر پیروان را با روحیه ای جنگی تربیت می کردند، زیرا گمان داشتند که تنها با نیروی فرو گیرنده با نیروهای اهریمنی است که می توان به پیروزی واپسین رسید. بدین روی نیز آیین مهر در میان جنگاوران امپراتوری روم نفوذی عمیق داشت. در این آیین، تنها مردانی می توانستند شرکت کنند که به سن بلوغ رسیده بودند، زنان را در آیین ها شرکت نمی دادند. در میان پیروان مهر، مقام اجتماعی و ثروت ارزشی خاص ایجاد نمی کرد و ایشان یکدیگر را برادر می خواندند، ولی بزرگان دین از احترام و ستایش فراوان برخوردار بودند.
مراسم مهری معمولاً می بایست در غارها انجام می یافت. این غارها مظهر طاق آسمان بودند. در نزدیک این معابد یا در آن می بایست آبی روان وجود می داشت. اما در شهرها یا جلگه ها که غاری نبود این معابد را، به شباهت غارها، در زیرزمین بنا می کردند. معابد به یاری پلکانی طولانی به سطح زمین می رسید. این معابد از نور خارج استفاده نمی کردند و پنجره ای نداشتند. گاه پلکان به اتاقی ختم می شد که در آن پیروان خود را برای آیین آماده می ساختند و سپس از آنجا به محوطۀ اصلی معبد وارد می شدند. طاق معبد را چون آسمان شب می آراستند. در داخل معبد دو ردیف سکو در دو سو قرار داشت و در میان دو ردیف سکو، صحن گود معبد قرار داشت که مراسم در آنجا انجام می یافت و تماشاگران تازه وارد بر نیمکت هایی که کنار سکو ها بود، به تماشای این مراسم می نشستند.
در ته صحن، بر دیوار، منظره ای از مهر در حال کشتن گاو وجود داشت. در کنار در ورودی، ظرف پایه داری پر از آب تبرک شده قرار داشت و در طرف مقابل، در پای تصویر مهر، دو آتشدان بود. بر دیوارهای معبد اغلب تصویرهای بسیار نقش شده بود. نکتۀ عمومی برای همۀ این معابد، کوچکی آنها بود که بیش از گروهی معدود را نمی توانستند در خود جای دهند. متأسفانه از مراسمی که در صحنۀ این معابد بر پا می شد، اطلاعی نداریم.
اینک که به اختصار اساطیر، اعتقادات و معابد مهری را شناختیم، وجوه مشترک آداب و اعتقادات پهلوانان ایرانی و زورخانه های ایشان را با آنچه دربارۀ مهرپرستان گفتیم، می توان دریافت اگر بنا به بحثی که در آغاز سخن آمد، که پهلوانان نمونۀ زمینی خدایان خاصی اند، باید بتوانیم میان خصوصیات مهر و پهلوان نمونه، وجوه مشترکی بیابیم تا عقیدۀ خود را ثابت کنیم.
در آداب زورخانه آمده است که پهلوان باید، طاهر و سحرخیز و پاک نظر باشد و علاوه بر ادای فرایض و سنن متهجد و شب زنده دار، دارای حسن خُلق باشد. در هنگام غلبه بر خصم، او را در انظار خفیف نسازد و از مروت دور نشود. مساکین و عجزه را تا سرحد توانایی اعانت کند و از اخلاق رذیله بپرهیزد. این کیفیات را در مهر نیز می بینیم:
در اوستا آمده است که پیکر مهر کلام ایزدی است (مهریشت، بند۲۵ ) او دشمن دروغ است (بند۲۶ ) از کلام راستین آگاه است (بند۴۹ ) نمایندۀ پندار نیک، گفتار نیک و کردار نیک است (بند۱۰۶ ).
مهر نخستین ایزدی است که، پیش از خورشید فنا ناپذیر تیزاسب، در بالای کوه هرا برآید. نخستین کسی است که با زینت های زرین آراسته از فراز کوه زیبا سر به در آورد و از آنجا (مهر) بسیار توانا تمام منزلگاه های آریایی را بنگرد(بند۱۳ ).
او حامی پیمان است (بند۳ ) هرگز فریفته نمی شود (بند۵ ) بهترین داور جهانیان است (مقدمۀ مهریشت).
او زورمندی بی خواب است که به پاسپانی مردم می پردازد (بند۷ ) کسی است که پس از فرو رفتن خورشید به پهنۀ زمین، به در آید، دو انتهای این زمین فراخ، گرد و دور کرانه را بوده، آنچه در میان زمین و آسمان است، بنگرد (بند۹۵ ).
مهر، خان و مان رامش بخش و خوب می دهد (بند۴ ) شهریاری است دانا (بند۳۵ ) حامی تمام آفریدگان است (بند۵۴).
اما یک پهلوان نمونه وظیفه اش دفاع از ناتوانان، از میان بردن زورگویان و حمایت از پرهیزگاران است. او بخشنده، رحیم و یاری رساننده است.
در برابر، در مهریشت آمده است:
باشد که او برای یاری ما آید. باشد که او برای گشایش (کار) ما آید. باشد که او برای دستگیری ما آید. باشد که او برای دلسوزی ما آید. باشد که او برای پیروزی ما آید. باشد که او برای سعادت ما آید. باشد که او برای دادگری ما آید (بند۵ ).
یک پهلوان، نمونۀ دلاوری بی باک است که هرگز هراس به دل راه نمی دهد. دلاوری است که یک تنه با دشمنان روبه رو می شود و ایشان را از میان بر می دارد.
مهر نیز در میان موجودات تواناترین است (بند۶) خوش اندام، بلند بالا و نیرومند است (بند۷). جنگاور و قوی بازوست (بند۲۵ ) کسی است که در جنگ پایدار می ماند (بند۳۶) قوی ترین خدایان، نیرومندترین خدایان، چالاک ترین خدایان، تیزترین خدایان و پیروزمندترین خدایان است (بند۹۸ ).
در آیین پهلوانی، ورزش باید بعد از فریضۀ صبح شروع شود و مهر نیز در همین هنگام بر جهان می تابد.
رفتار پهلوانان با یکدیگر و مقررات پهلوانی نیز وجوه مشترکی با آیین های مهری دارد. به همان گونه که پیروان مهر را با روحیه ای جنگی تربیت می کردند، در زورخانه نیز آداب نبرد به صورتی نمادین آموخته می شود. در زورخانه نیز تنها کسانی که به سن بلوغ رسیده اند، می توانند راه پیدا کنند. در سنت پهلوانی است که باید شانه بر صورت تازه وارد بایستد (یعنی ریش داشته باشد). در داستان است که جوانی نابالغ وارد زورخانه شد و می خواست وارد گود شود، چون ریش نداشت، او را مانع شدند. شانه از جیب درآورد و به گوشت صورت خود فرو کرد تا او را به گود راه دادند.
در زورخانه نیز، مانند آیین مهر، زنان را راه نمی دهند. در زورخانه نیز مانند آیین مهر مقام اجتماعی و ثروت ارزشی خاص ایجاد نمی کند و امتیازی نمی بخشد. پهلوانان نیز یکدیگر را برادر یا هم مسلک می خوانند. در زورخانه همواره و در هر کار حق تقدم با اشخاصی با سابقه و پیش کسوت است و این همان است که در آداب مهری نیز می بینیم.
اما تنها خصوصیات مهر و رفتارها و مقررات مهرپرستان نیست که با خصوصیات پهلوانان و رفتارها و مقررات زورخانه تطبیق می کند، خود زورخانه نیز با معابد مهری قابل مقایسه و تطبیق است.
زورخانه ها، که تنها در شهرها وجود دارد، پیوسته با پلکانی طولانی از زیر به سطح خیابان می رسد و به جز زورخانه های ” نوین ” که این “نشانه های بی تمدنی گذشته ” را به دور انداخته، سنت ها را کهنه پرستی شمرده و زورخانه را بر سطح زمین ساخته اند، همهٔ زورخانه های کهن در زیر زمین و معمولاً زیر ساختمان های دیگر بنا می شدند. این زورخانه های کهن تنها نوری اندک داشتند.
****چنان که ذکر شد، معابد مهری در کنار یا نزدیک آب جاری ساخته می شد. شاید جالب باشد به دو زورخانه قدیمی شهر کاشان توجه کنیم که یکی، در محلۀ میدان کهنۀ کاشان، در زیر بنای حسینیۀ آن محل بنا شده است و در یک طرف آن آب انبار عمومی است و دیگری در محلۀ پشت مشهد کاشان قرار دارد که مدخل آن در راه پلۀ آب انبار عمومی باز می شود]۷[.
مانند معابد مهری، پلکان زورخانه گاه به اتاقی قبل از محل اصلی زورخانه ختم می شود که پهلوانان و ورزشکاران خود را در آنجا آماده می کنند و سپس به خود زورخانه می روند و گاه، باز هم مانند معابد مهری، پلکان زورخانه مستقیماً به زورخانه ختم می شود.
در داخل زورخانه، بر خلاف معابد مهر، دو سکوی مستطیل و یک صحنۀ گود میانین وجود ندارد و گود چند ضلعی زورخانه از همه سو با سکو احاطه شده، ولی درست مانند معابد مهری، در کنار سکو، در کنار دیوار، نیمکت قرار دارد که تماشاگران بر آنها می نشینند و به مراسم نگاه می کنند. به هر حال نکتۀ اصلی اشتراک گود و سکو است. در کنار در ورودی زورخانه، مانند معابد مهری، آبدانی وجود دارد که البته امروزه مفهوم اصلی خود را از دست داده است. به جای آتشدانی که در معابد مهری، در انتهای صحنه و در دو سوی تصویر مهر قرار دارد، در زورخانه در جلو سردم اجاقی است که امروزه از آن برای گرم کردن ضرب و تهیۀ نوشیدنی گرم استفاده می شود. به همان گونه که بر دیوارهای معابد مهری نقش هایی مقدس بود، در زورخانه ها نیز نقاشی ها و اخیراً عکس هایی مربوط به کشتی گرفتن پهلوانان و داستان های رستم وجود دارد. چیزی که در معابد مهری وجود دارد و در زورخانه ها نیست، نقش مهر در حال کشتن گاو است. در زورخانه ها این صحنه وجود ندارد و علت آن بی گمان این است که تحت تأثیر آیین زردشتی، کشتن گاو به اهریمن نسبت داده شده است و بدین روی، دیگر جایی برای وجود این صحنه در زورخانه ها نمانده است.
در اینجا باید به سنت کشتی گرفتن و ارتباط آن با آیین مهر بپردازیم. به گمان من، آیین کشتی تقلید الگوی کهن کشتی مهر و خورشید است.
نخست اینکه پهلوان، مانند مهر، جامه ای بر تن ندارد و تنها بر میان خود لنگی یا تنکه ای دارد که برابر برگ انجیر مهر در اروپا است. برهنگی یکی از مراسم حتمی زورخانه ها است]۸[. دو کشتی گیر در پایان کشتی، بنا به سنت، با دست های چپ، بازوهای راست یکدیگر را می گیرند و با دست راست به یکدیگر دست می دهند. این رسم مهر است که با خورشید دست داد و همان طور که مهر و خورشید با این دست دادن یار و دوست یکدیگر شدند، دو کشتی گیر نیز هرگز محق نیستند با یکریگر دشمن باشند و اگر کینه ای پدید آید باید یکدیگر را ببوسند و آشتی کنند. رسم دیگر در زورخانه زنگ زدن است و آن زنگی است که با زنجیری بر سردم زورخانه آویزان است و مرشد برای پهلوانان بزرگ، به هنگام ورودشان، آن را به صدا در می آورد تا همگان از ورود او آگاه شوند.
در معابد مهری نیز این زنگ یافته شده است که معمولاً آن را به نشان دادن تصویر مهر که شاید در پایان مراسم یا آغاز آن انجام می گرفته است، نسبت می دهند. ولی ممکن است، اگر تصور ما در ارتباط آیین زورخانه با معابد مهری درست باشد، این زنگ را به هنگام ورود بزرگان دین به صدا در می آوردند.
از دیگر مشخصات زورخانه، به کار بردن القاب پهلوانی است مانند کهنه سوار، مرشد، پیش کسوت، صاحب زنگ، صاحب تاج، نوچه و جز آن که با آنچه از آیین مهر و عرفان می دانیم، کمابیش تطبیق می کند.مهر، سواری دلیر است و به عنوان مظهر دلاوری کهنه سوار است. به کار بردن تاج را نیز در کشتی مهر و خورشید دیدیم. در آداب زورخانه، چون پهلوانی به مقام پهلوانی رسید، از طرف پیشوایان طریقت به استعمال تاج فقر نایل می گردد و این درست همان است که در اساطیر مهری وجود دارد.نوچه ها، پیش خیزها، نوخاسته ها و ساخته ها نیز در زورخانه همان مقامی را دارند که در آیین مهر، تازه واردان داشتند و در آیین عرفان و تصوف نیز چنین وضعی وجود دارد.
شاید آیین شکاران دورۀ اسلامی که دوندگانی پهلوان بودند، بتواند یادآورِ سنت دویدن مهر به دنبال گاو باشد و شاید حمل قمه در میان عیاران قدیم و چاقو در میان ورزشکاران زمان ما معرّف دشنۀ مهر باشد که سلاح اصلی او بود. پهلوانان جز با قمه و دشنه با یکدیگر به نبرد نمی پرداختند. چاقوکشی های سال های گذشته نیز گویای همین نکته است.
چه بسیار نکته های دیگر نیز در آیین ورزش باستانی ما وجود دارد که قابل مقایسه و تطبیق با آیین مهر است و اینجا لازم است که به ارتباط نزدیک ورزش باستانی با تصوف و عرفان اشاره کنم. این ارتباط تنها در مسایل فکری نیست بلکه، اگر قول پرتو بیضایی را بپذیریم، ساختمان زورخانه ها نیز شباهت بسیار با تکایا و خانقاه ها دارد]۹[.
وجود افرادی چون پوریای ولی ــــ چه افسانه باشد و چه حقیقت ــــ معرّف این یگانگی پهلوانی و عرفان است و این خود جوهر آیین مهر است.
منابع:
فرهنگ و زندگی، شمارۀ ۱۰ ، زمستان۱۳۵۱.
پینوشتها:
۱.ابوالفضل صدری، تاریخ ورزش. تهران:۱۳۴۰، ص۲۹ ــــ۳۰. ایشان قدمت این ورزش را به دورۀ مغول می رسانند.
۲.نام گرز ایندره در سنسکریت وجره (Vajra) است به معنای آذرخش. برابر این واژه در اوستا، وزره (Vazra) است که در پارسی گرز شده است.
۳.تنها پهلوان اساطیری، که با این پهلوانان تاریخی قابل مقایسه است، کاوه آهنگر است.
۴.باید توجه داشت که این تنها ایندرۀ هند و ایران و پهلوانان اساطیری ما نیستند که کمابیش از اخلاق و رفتار عارفانه به دورند، همۀ پهلوانان اساطیری هند و اروپایی (از جمله هرکول) معرف این روحیات خشن و بی رحم اند، و این به دوره شکل گرفتن این اساطیر مربوط است که هند و اروپاییان، دامداران و شکارچیان صحراگردی بوده اند.
۵.کریستن سن، ایران در زمان ساسانیان .ص۶۴.و
Zaehner, Zurvan, A Zoroastiran Dilemma, New York: 1972
۶.ملل ونحل شهرستانی، زروانیه را مهم ترین فرقۀ زردشتی دوره اسلامی می شناسد. نک.
F.Cumont, The Mysteries of Mithra; M.J. Vermaseren, Mithras, The Secret God
۷.پرتو بیضایی، تاریخ ورزش باستانی ایران (زورخانه)، ص۱۶ .
۸.جالب توجه است که این رسم عیناً در میان عیاّران قدیم وجود داشته و چون به جنگ می رفتند، اغلب بدن خود را برهنه می کردند و فقط لنگی بر کمر می بستند.
شکاران نیز لخت می شدند و تنها پیش بندی چرمین برمیان داشتند. این دو گروه نیز با پهلوانی مربوط اند و رفتار و زندگی ایشان نیز بر الگوهای مهری استوار بوده است.
۹.این نگارنده هرگز خانقاهی را ندیده است تا خود نظری بدهد ! بدا بر او.
F.Cumont, The Mysteries of Mithra, U.S.A
F.Cumont, Oriental Religions in Roman Paganism, U.S.A
M.J. Vermaseren, Mithras, the Secret God, New York: 1972