فصلنامه فرهنگی پیمان شماره ۷۸
ارمنیان،یپرم،انقلاب مشروطه
نویسنده: دکتر کارن خانلری
مقدمه
نقش ارمنیان در انقلاب مشروطۀ ایران، سرنگونی استبداد محمدعلی شاه و رخدادهای متعاقب آن بی بدیل است. در این خصوص، شیخ یحیی کاشانی (۱۲۵۲ ـ ۱۳۰۸ش)، دبیر روزنامۀ مجلس،[۱] در مقام مقایسۀ نقش ارمنیان با دیگر گروه های دینی، در سرمقالۀ مورخ ۱۲ آگوست ۱۹۰۹م می نویسد:
«در بین تمامی آنها فقط ارامنه و نصاری همدردی و همراهی کرده تفنگ بدوش گرفته اسباب آزادی این ملت را فراهم می نمودند و سایرین در مقام سکوت و بی طرفی و گوشه نشینی برآمده ابداً در موقع جانبازی حاضر نشدند. درست است که بعضی ها همراهی مالی یا زبانی داشته از فتح و فیروزی ملت خوشحال و مسرور می شدند ولی قدم به میدان جنگ ننهاده و حاضر برای دعوی نشدند. ولی ارامنه و گرجی حتی بعضی از شجاعان اروپایی مردانه جنگ نموده کمال شجاعت و رشادت را ظاهر ساختند. معلوم می شود که این قوم دوست داشتنی محبت بما زیادتر از سایر اقوام و ملل و مذاهب دیگر دارند و این قضیه درست مطابق است با مضمون آیه شریفه[۲] که خداوند در این مقام می فرماید …». [۳]
شیخ یحیی کاشانی از روزنامه نگاران پرکار دوران مشروطه بود. او سردبیری و مدیریت روزنامه های حبل المتین تهران، مجلس، ایران امروز، شهاب ثاقب و ایران را بر عهده داشت. شیخ یحیی تحصیلات حوزوی خود را در کاشان و اصفهان آغاز کرد. سپس، به نجف رفت و در آنجا از آخوند خراسانی اجازۀ اجتهاد دریافت کرد. او زبان فرانسه و علوم جدید را آموخته و از هواداران تأسیس مدارس مدرن در کشور بود. شیخ یحیی در دورۀ استبداد صغیر به دستور اتابک[۴] دستگیر و تبعید شد. در پایان جنگ جهانی اول، ریاست هیئت تحریریۀ روزنامۀ ایران را نیز بر عهده گرفت و تا هنگام مرگ به روزنامه نگاری مشغول بود.[۵]
از دیگر نمادهای زیبای این همدلی و همیاری ارمنیـان و مسلمـانان ایران شعـری است که در روزنامۀ مجـلس، در ۱۳۲۸ق/۱۹۱۰م، پس از غلبـه نیـروهـای انقلابتی بر قوای طرف دار محـمدعلی میرزا، مستقر در اردبیـل و بازگشت ظفرمندانـۀ یپـرم و جـعفر قلی خان بخـتیاری به تهـران سروده شده است. در قسمتی از این شعر آمده است:
با سپاهی بی شمار از یاری یزدان رسیـد
ناگهان این شعر از افسر بگوش جان رسید
دیدۀ مشروطه روشن از ورود یپرم است
آنکه استـبداد را تیغـش قـضای مبـرم است
این دو سـردارانِ مـا را لطف ایـزد یـار باد
زنــده جــانـشـان در پـنـاه ایـزد دادار بــــاد
نـامجـو جـعـفر قـلی خـان حـافـظ اسلام را
جـای در زیـر لـوای احـمــد مــخــتـار بــــاد
کامجو بستـوده مسیـو یفـرم سـردار را
عهـد آئیـن با مسیحـش تا ابـد دستــور بــاد[۶]
با وجود این، در موزۀ مشروطه، واقع در مجلس شورای اسلامی، هیچ نشانه ای دال بر حضور ارمنیان در نهضت مشروطه، مجاهدت های یپرم، کِری، نیکول، سارهاد، پطروس ملیک آندراسیان، آبراهام خان بختیاری و دیگر رزمندگان ارمنی این نهضت وجود ندارد. این در حالی است که ایرانیان یپرم را سردار مشروطه، خارجی ها او را گاریبالدی ایران و ارمنیان او را به اختصار هایریک یا پدر خطاب می کنند و سید حسن تقی زاده نیز می گوید: « اگر یپرم نبود، ما مشروطیت نداشتیم».[۷]
هدف ما در این مقاله پرداختن به موضوعات درج شده در مطبوعات داخلی و خارجی معاصر با انقلاب مشروطه است که در آنها به نقش ارمنیان و به ویژه، یپرم داوتیان پرداخته شده است. تا جایی که نگارنده می داند اطلاعات و نظرات برگرفته از منابعی که در این مقاله از آنها بهره برده ایم مورد بررسی عمومی قرار نگرفته است.
مشارکت ارمنیان در پیکار علیه استعمار خارجی
به نظر نگارنده اساسی ترین انگیزۀ ارمنیان ایران، برای مشارکت در بیداری ملی و آزادی طلبانۀ ملت ایران، ستم تاریخی ای است که در طول تاریخ حیات ارمنیان از سوی بیگانگان بر آنان رفته. پس از سرنگونی سلسلۀ باگرادونی، در میانۀ قرن یازدهم میلادی، ارمنستان استقلال خود را از دست داد و ملت ارمنی، ابتدا تحت سلطۀ ترکان سلجوقی، عرب ها، تاتارها و مغولان و سپس، تحت حکومت عثمانی و امپراتوری روسیۀ تزاری طی قرن های متمادی طعم تلخ استعمار خارجی و ظلم ملی را چشید و بارها و بارها مورد کشتار جمعی، تعدی، تاراج و اخراج همگانی از سرزمین های آبا و اجدادی خود قرار گرفت. مجموعۀ این عوامل اندیشه های آزادی بخش ملی و مبارزه با استعمار و استبداد را در میان ارمنیان شکل داد.
یپرم داوتیان از چهره های درخشان همین مبارزات آزادی بخش ملی ارمنیان است که اوایل دهۀ ۱۸۹۰م به دست پلیس روسیۀ تزاری دستگیر و به جزایر ساخالین، در شرقی ترین سرزمین های روسیه، در اقیانوس آرام تبعید شد. وی پس از فرار از تبعیدگاه و طی هزاران کیلومتر به ایران آمد و در رشت سکنا گزید. در اوایل قرن بیستم میلادی، همگام با رشد اندیشه های مشروطه خواهی در ایران، ارمنیان ایران در صف نخستین مبارزات قرار گرفتند. این مشارکت ارمنیان در جای جای کشور در تهران، آذربایجان و گیلان نمود پیدا کرد.
در خاطرات خاچاتور میناسیان (از هم رزمان و دوستان نزدیک یپرم که همراه وی و چند تن دیگر از جزیرۀ مخوف ساخالین فرار کرده بود) در کتاب فدراسیون انقلابی ارمنی در ایران ۱۸۹۰ ـ ۱۹۱۸، تالیف آندره آموریان، آمده است:
« در سال ۱۹۰۳م، کمیتۀ فدراسیون انقلابی ارمنی، داشناکسوتیون در گیلان تصمیم گرفت به عنوان اقدامی اعتراض آمیز علیه استعمار روسیه کلیۀ تابلوهای حاوی نوشته های به زبان روسی را در بازار رشت پاک سازی نماید. رنگ مشکی با خاصیت خشک شدن سریع توسط خاچاتور میناسیان و سایر رنگرزان ارمنی تهیه و عملیات در یک روز سرد و بورانی زمستان آغاز می گردد. یپرم و چندتن از رفقای مسلح دیگر نگهبانی می دادند تا شبگردها مانع نشوند. بقیۀ گروه تمامی تابلوها را رنگ کردند. صبح همهمه ای آغاز شد. خبر به کنسول روسیه رسید و وی با ده ها قزاق به گشت زنی در کوچه ها و بازار پرداخته و دستور داد تا رنگ مشکی را زدوده و تابلوها را بازسازی کنند. کنسول سپس نزد والی رفته و اظهار داشت که مسئولیت این عملیات گستاخانه متوجه اعضای داشناکسوتیون بوده و از والی خواست که آنان را دستگیر نماید» .[۸]
این عملیات یپرم و یارانش یکی از نمادین ترین اقدامات ارمنیان در مشارکت و همگامی با انقلاب مشروطه است.
فدراسیون انقلابی ارمنی و حضور رستوم در انقلاب مشروطه
رستوم (استپان زوریان)، در کنار کریستاپور میکائیلیان و سیمون زاواریان، از بنیان گذاران فدراسیون انقلابی ارمنی، داشناکسوتیون در ۱۸۹۰م، در انقلاب مشروطۀ ایران نقش بسزایی ایفا کرد. وی علاوه بر اشراف بر ادبیات کلاسیک مارکسیسم با مبانی ایدئولوژیک جنبش های سوسیالیستی روسیه (چرنف، لاوروف، پلخانف و غیره) و اروپا (لاسال، کائوتسکی، ببل و غیره) نیز آشنایی کافی داشت. از همین رو، نقشی محوری در تدوین مرام نامۀ فدراسیون برعهده گرفت. رستوم ارتباط های گسترده ای با فعالیت های سیاسی روسیه و قفقاز داشت. از سویی، با فعالان حزب سوسیال دموکرات کارگران روسیه و از سوی دیگر با متفکران حزب سوسیالیست انقلابی روسیه در تماس بود و این ارتباط ها از او یک فعال سیاسی معتبر ساخته بود.
در کنگرۀ عمومی چهارم فدراسیون انقلابی ارمنی (۱۹۰۷م)، داشناکسوتیون تصمیم به مشارکت فعال در انقلاب مشروطۀ ایران گرفـت و به رستـوم مأموریـت داده شد تا مقدمات این همکاری را فراهم سازد. وی در اواخـر همان سـال به تهران آمـد و در اوایـل ۱۹۰۸م/ ۱۳۲۶ق طـی یک جلسـۀ شـش روزه با هیئتی از سران مشروطه متشکل از وثوق الدوله، مستشارالدوله، حاج امین الضرب، حـاج معین التجار، حـاج میرزا ابراهیم آقا و سیـد حـسن تقـی زاده، توافق نامۀ مشارکـت داشناکسوتیون را در انقلاب مشروطه تنظیم و امضا کرد.
سپس، به آذربایجان رفت و در مبارزات تبریز، در کنار نیروهای مشروطه به رهبری ستارخان، عملاً فرماندهی انقلابیون ارمنی را بر عهده گرفت. می گویند که در خلال این مبارزات رستوم شانه به شانۀ سردارملی می جنگیده. ابراهیم صفایی در کتاب رهبران مشروطه در مورد نقش رستوم در جنگ های تبریز می گوید:
«باید اعتراف کرد که قسمتی مهم از موفقیت های آذربایجان مرهون کمک و فداکاری ارمنی ها و مجاهدان مزدور قفقاز بود که زیر تعلیمات رستوم ، نمایندۀ فرقۀ داشناکسوتیون، با انجمن ایالتی همکاری می کردند…» .[۹]
متن توافق نامۀ اصلی هیئت شش نفرۀ سران مشروطه با فدراسیون انقلابی ارمنی در دست نیست ولی نسخۀ توافق نامۀ دیگری موجود است که در ۲۲ آگوست ۱۹۰۸م تهیه شده. این توافق نامه از سوی مرکز اجتماعیون تبریز و همچنین، هیئت ارامنۀ آذربایجان و مرکز کل تفلیس به امضا رسیده است. نمایندۀ مرکز کل تفلیس شخصی است که نام وی مسیو برندر قید شده که به احتمال قوی همان رستوم است. توافق نامه چهارده بند را در مورد تعهدات تشکیلاتی، عملیاتی، مالی و تبلیغاتی شامل می شود که از میان آنها موارد زیر جلب توجه می کنند:
«اولاً ـ فرقۀ داشناقسیون در پیشرفت مشروطیت همراهی و اقدام می نماید… پنجم ـ ستارخان فرماندۀ اول و باقرخان فرماندۀ دویم خواهد شد… هشتم ـ فدائیان فرقۀ داشناقسیون همان طور رفتار نمایند که فدائیان ایران».[۱۰]
آندره آموریان، سردبیر فقید روزنامۀ آلیک (دومین روزنامۀ قدیمی در حال چاپ کشور پس از روزنامۀ اطلاعات)، براساس خاطرات مارتین جومشود دِرگالستیان، از یاران رستوم و یپرم، در کتاب خود از روزهای دفاع تبریز می نویسد:
« … رستوم به تبریز آمد و به ساخت خمپاره و مین مشغول شد. دستیار وی، گورگ ، اهل تکرداغ بود. خمپاره ها، نارنجک ها و مین های دست ساز رستوم ، که توسط خود او و مجاهدین پرتاپ و در راه های ارتباطی دشمن مدفون شده و باعث وحشت و اخلال در صفوف دشمن و افزایش روحیۀ توده های انقلابی می شدند ، تأثیرگذاری بزرگی داشتند. بدین ترتیب، رستوم به کمک جومشود مین هایی در زیر مواضع قشون شاهنشاهی عین الدوله در ساری داغ کار می گذاشت. یک بار نیز مارتیروس چاروخچیان و جومشود سنگری در محلۀ قلعه (قالا) را مین گذاری کردند که باعث لطمات جانی فراوان دشمن شد».[۱۱]
آلکساندر پترویچ ایزوولسکی (ایسوولسکی)
ایزوولسکی،[۱۲] سیاستمدار، دیپلمات و وزیر امورخارجۀ امپراتوری روسیه، از آوریل ۱۹۰۵م تا نوامبر۱۹۱۰م بوده است. در دورۀ وزارت او وقایع مهمی در عرصۀ سیاست داخلی و خارجی روسیه رخ داده که از اهم آنها می توان به انقلاب ۱۹۰۵م روسیه، اعدام انقلابی پرنس ناکاشیدزه به دست انقلابیون ارمنی در همان سال، تداوم جنگ روس و ژاپن و معاهدۀ صلح میان آنها در ۱۹۰۷م و سرنگونی استبداد صغیر[۱۳] محمدعلی شاه قاجار به دست مشروطه خواهان ایران در ۱۳۲۷ق/ ۱۹۰۹م اشاره داشت. وی در راستای تثبیت موقعیت سیاسی و تقابل با مشروطه خواهان نقش مهمی داشت.[۱۴]
ایزوولسکی، در مقام وزارت امورخارجۀ امپراتوری روسیه، در ۴ آگوست ۱۹۰۹م، چـند هفته پس از خلع محمدعلی شاه از سلطنت، در مصاحبۀ بسیار مهمی با دیلی تلگراف مواضع روسیه را در قبال دولت جدید ایران اعلام داشت. وی در ابتدای مصاحبه می گوید: «روسیه با دقت فراوان از هرگونه دخالت در امور ایران خودداری کرده و نظام جدید را بدون درنگ و معطلی به رسمیت شناخته است».
ایزوولسکی سپس با نقض بیانات خـود مـی افزاید: «کـشورش نـمی توانـد با رویکردی موافق به انتصاب فردی ارمنی ـ روسی به سمت ریاست پلیس بنگرد که فعالیت هایش در روسیه ، به منزلۀ یک آنارشیست ، پلیس را به مخاطره انداخته باشد». [۱۵]
این رویکرد روسیه و اظهارنظر مستقیم در امور داخلی ایران حاکی از نگرانی ژرفی است که حکومت تزاری نسبت به یپرم، در مقام فرماندۀ نیروهای پلیس ایران، داشته است. انتصاب یپرم در این جایگاه مقارن با شرایط حساسی از کشور بود که شاهسون ها و برخی دیگر از طوایف تحت یوغ زمین داران بزرگ طرفدار شاه مخلوع به کمک نیروهای قزاق روسیه در صدد پاتک علیه مشروطه خواهان فاتح بودند.
یپرم، فرماندار تهران
در برابر ضدیت روزافزون محمدعلی میرزا با مشروطه خواهان و تشویق و حمایت رسمی دولت روسیه از ضد انقلابیون، برای مشروطه خواهان چاره ای جز مقابلۀ مستقیم باقی نمانده بود. در اواخر تابستان۱۳۲۷ق/ ۱۹۰۹م قوایی منتخب به فرماندهی یپرم و با مساعدت کامل جعفرقلی خان بختیاری تشکیل شد تا به زنجان و اردبیل عازم شود. در این خصوص، روزنامۀ نیویورک تایمز در خبری مورخ ۲۵ آگوست ۱۹۰۹، با عنوان«فرماندار تهران می خواهد آنان را از مملکت بیرون براند»، نوشت:
«یپرم ، فرماندار تهران ، گروهی ویژه را برای پاک سازی کشور از تبهکاران ساماندهی می کند. این گروه ویژه، که از چهارصد سواره نظام و ۲۵۰ پیاده نظام تشکیل یافته است ، تماماً دستچین شده هستند. عملیات اصولاً علیه شاهسون هاست که در جبهۀ روسی مستقرند و در وضعیت نامطلوب به سر می برند» .[۱۶]
شکست قطعی شاهسون های ضد انقلاب در اردبیل و مناطق اطراف ماه ها طول کشید و طی آن به دستور ستارخان، سردار ملی، قوای کمکی به سرکردگی باقرخان، سالار ملی، از تبریز، به یاری قوای یپرم اعزام شد. [۱۷]این اعزام قوا به رغم وضعیت دشوار محاصرۀ تبریز به دست قشون روسیه صورت گرفت. شکست شاهسون ها ضربه ای مهلک به سیاست های دولت روسیه در قبال ایران وارد آورد.
بانو آناهیت، همسر یپرم
نقش زنان ایرانی در انقلاب مشروطه، به ویژه، در مبارزات علیۀ استبداد صغیر چشمگیر بوده است و زنان ارمنی در این عرصه، به ویژه، پس از سرنگونی استبداد صغیر نقشی پیشرو داشته اند. این موضوع نیاز به تحقیق و بررسی جداگانه دارد. در اینجا ما تنها به مقالۀ بسیار جالبی بسنده خواهیم کرد که در روزنامۀلیبر ورلد (جهان کارگر) تحت عنوان «زنان هوشیار ایرانی به منظور تشکیل صندوق ملی فراخوان می دهند» به چاپ رسیده است. در این مقاله از قول یک شاهد عینی گفته شده است:
«زنان ایران نشان دادند که می توانند یک قدرت واقعی و یک قدرت اقتصادی در کشور باشند. زنان در تهران در مخالفت با گرفتن وام خارجی یک راهکار ملی پیشنهاد می کنند. آنان وام خارجی در بودجۀ کشور را نفی می کنند… ».[۱۸]
در ادامه آمده است:
«یکی از کسانی که سرسختانه با استقراض خارجی مخالف است همسر یپرم ، فرماندۀ نیروی پلیس تهران ، است. همسر یپرم تشکیلاتی از زنان ایرانی را شکل داده و در پی راهی است که بتواند از هر گونه استقراض محتمل خارجی جلوگیری به عمل آورد. این زنان ایرانی، به منظور پرکردن خزانۀ عمومی، جواهرات گران قیمت خود را می فروشند. هیئت هایی از زنان جوان در اماکن عمومی سایر زنان را نیز به این امر مقدس میهن پرستانه ترغیب می کنند».[۱۹]
بانو آناهید، همسر یپرم، علاوه بر فعالیت فوق در شکل دهی گروه های نظامی، پرستاری، امدادرسانی و امور خیریه نیز فعال بود.
یپرم در یکی از نامه هایش به رهبریت فدراسیون انقلابی ارمنی، داشناکسوتیون در تبریز چنین می نویسد:
« از تهران تلگرافی دریافت شد مبنی بر اینکه آناهید و چند بانوی دیگر مصمم اند برای پرستاری از مجروهان به اهر بیایند. از طریق آرسن میکائلیان تلگراف کنید که از این تصمیم منصرف شوند. صعود از کوه های قره داغ در این برف زمستان آسان نیست و در ضمن مجروحان ما نیز بهبودی خود را بازیافته و به تدریج به کار باز می گردند» .[۲۰]
اعلامیۀ یپرم و جعفر قلی خان در اردبیل و پیامدهای آن
یپرم، که از دلایل شکست نیروی طرفدار استبداد و پیامدهای سیاسی آن آگاهی کامل داشت، به خوبی می دانست که قوای نظامی شاهسون ها و دیگر طوایف بازیچۀ سیاست های روسیۀ تزاری شده اند. از این رو، نمی بایست، در سطح راهبردی، مبارزۀ نیروهای دولت انقلابی علیه سیاست های گفته شده را، به نزاع و انتقام گیری طایفه ای تنزل داد. بنابراین، پس از آزادسازی اردبیل از دشمنان داخلی مشروطه، اعلامیه ای از سوی جعفرقلی خان (سردار بهادر) و یپرم منتشر می شود که در روزنامۀ مجلس، مورخ ۴ مه ۱۹۱۰م دربارۀ آن چنین آمده است: [۲۱]
« از طرف سردار بهادر و مسیو یفرم خان و حکومت اعلانی شده است که طوایف شاهسون، که به اردو تسلیم شده و خواهند شد و برای استرداد منهوبات[۲۲] به شهر آمد و شد خواهند کرد، هریک از اهالی که نسبت به آنها خودسرانه تعرض نمایند به دار آویخته خواهند شد. به رؤسای طوایف قوچه بیگلو و عیسی لو و الارلو و غیره نیز کاغذها نوشته و آدم ها فرستاده اند. ظن قوی می رود که به مقام تسلیم برآیند والا اردو به آن سمت حرکت خواهد کرد» .[۲۳]
این اعلامیه و راهکنش های متعاقب آن تا حدودی توانست موجبات تسلیم بدون خونریزی طوایف سرکش و شورشگر را فراهم سازد. در این مورد رشیدالملک، حکمران وقت اردبیل، حدود ده روز بعد طی نامه ای به رئیس الوزرا و وزیر جنگ، که در روزنامۀ مجلس، مورخ ۱۴ مه ۱۹۱۰م به چاپ رسیده است، اظهار می دارد: «… در راه محمد قلی خان الاری و حمید بیگ آمده به اردوی منصور تسلیم شدند…» .[۲۴]
منظور از اردوی منصور (سپاه پیروز، نصرت و یاری داده شده) در واقع همان گروه ویژه است که در بالا به آن اشاره کردیم. در ادامه نیز به جنگی اشاره می کند که در اثر گردنکشی شماری از طوایف دیگر به وقوع پیوسته است:
«آقای سردار بهادر و مسیو یفرم در کوه خروسلو،[۲۵] در محل معروف به سنگر، جنگ و فتوحاتی نموده اند که تحریری نیست و فردوسی لازم است که این جنگ را به نظم در آورد. خداوند آقای سردار بهادر و مسیو یفرم را برای دولت و ملت ایران حفظ و امان خود دارد… فتوحات دیروز اردوی منصور را از صمیم قلب به حضور مبارک تبریک عرض می نمایم ـ رشیدالملک» .[۲۶]
شمشیر پیامبر و ناجی مسلمین
دستاوردهای نظامی و سیاسی یپرم و سردار بهادر در آذربایجان از دیدگاه راهبرد سرنگونی دیکتاتوری محمدعلی شاه، دفع نیروهای ضدانقلاب، مقابله با توسعۀ نظامی امپراتوری روسیه و حفظ استقلال کشور حائز اهمیت فراوان اند. آزادسازی شهرها و روستاهای اردبیل و ارسباران یکی پس از دیگری از دست خان ها و حکمرانان وابسته به حکومت محمدعلی میرزا و عمال روسیه موجبات شادمانی و استقبال عمومی مردم این مناطق از اردوی نصرت را فراهم می آورد.
یپرم در یکی از نامه هایش به رهبریت داشناکسوتیون تبریز در مورد خوشحالی مردم اهر چنین می نویسد:
«سالار ملی فردا با هزار نفر به اهر خواهد رسید. او خط پشتیبانی ما خواهد شد به این معنی که مناطق آزاد شده را به لحاظ تدافعی ساماندهی خواهد کرد… ساکنین اهر نمی دانستند چگونه مراتب رضایت خود را بیان کنند. مجتهد شهر مرا شمشیر پیامبر و ناجی مسلمین خواند».[۲۷]
مصوبۀ مجلس شورای ملی
چند روز پس از ورود پیروزمند اردوی منصور به تهران، یپرم و جعفرقلی خان بختیاری (سردار بهادر) به مجلس شورای ملی مشرف شدند و در اتاق آینه مورد پذیرایی رسمی قرار گرفتند و «موقع انعقاد مجلس علنی در یکی از لژهای پارلمان جلوس نمودند».[۲۸] سپس، نطق هایی دربارۀ پیروزی بر اشرار زنجان و شاهسون های شورشی ایراد شد که از میان آنها می توان به اظهارات اسدالله میرزا اشاره کرد:
«… در این مدت در حقیقت یک خدمتی که شایان همه قسم تشکر و تمجید است و واقعاً، صفحۀ تاریخ ما را در نظر اهل عالم می درخشاند همان خدمتی بوده است که این دو سردار بزرگ و دو اولاد رشید ایران که آقای سردار بهادر و یپرم خان کرده اند… . خوب در نظر داریم که در زنجان چه اقدامات نمودند و اشرار صفحات آذربایجان را قلع و قمع نموده به طوری خدمت کردند که تا به حال در ایران نظیر آن دیده نشده و بحمدالله، امروز به سلامتی و خوشی و با فتح و فیروزی مراجعت کرده اند…». [۲۹]
پس از پایان نطق ها متن تشکری قرائت (تصویر بالا) و از سوی ریاست مجلس، آقای ذکاءالملک، به رأی گذاشته شد.
در ادامۀ خبر روزنامۀ مجلس مورخ ۱۸ ژوئیه ۱۹۱۰م آمده است: «رئیس ـ هرکس با این پیشنهاد موافقت دارد قیام نماید ـ نمایندگان به اتفاق قیام نمودند» .[۳۰]
بدین ترتیب، مجلس با مصوبۀ رسمی و تصویب کلیۀ نمایندگان، از فرماندهان اردوی نصرت تقدیر و تشکر کرد.
در مقام دفاع از ارزش ها و اصول مشروطه
پس از سرنگونی استبداد صغیر، در عرصۀ سیاسی کشور ارزش های مشروطه از قبیل آزادی مطبوعات، تحزب و غیره پدیدار شد. به ویژه، پس از انتخابات مجلس دوم، احزاب و نشریه های فراوان با اعتقادات ایدئولوژیک و رویکردهای سیاسی ـ اجتماعی گوناگون در عرصۀ سیاسی کشور به وجود آمد. احزاب چپ، به ویژه حزب دموکرات، که در مجلس دارای کرسی های به نسبت زیادی بود، براساس دیدگاه های خود عملکرد هیئت دولت سپهدار را به شکل نظام مند مورد انتقاد قرار می دادند. شماری از مسئولان کشوری و دولتی، که صرفاً بر پایۀ موقعیت اجتماعی و طبقاتی خود تصدی سمت های دولتی را بر عهده گرفته و ماهیتاً فاقد اعتقادات بنیادی مشروطه خواهانه بودند، انتقادهای احزاب و مطبوعات را برنمی تافتند. در سپتامبر ۱۹۰۹م دولت سپهدار برآن شد تا روزنامۀ شرق، نشریۀ هوادار دموکرات ها، را که در صف نخست منتقدان دولت قرار داشت تعطیل کند و این امر را به یپرم، رئیس نظمیه، محول ساخت. یپرم از این امر سر باز زد. تمرد آشکار یپرم از فرمان دولت موجی را در پایتخت برانگیخت که در نهایت، منجر به انصراف دولت سپهدار از تصمیم خود شد.
ناگفته نماند که انتقادهای حزب دموکرات و نشریه های وابسته و هوادار آن در برخی موارد حتی گریبانگیر یپرم نیز می شد. برای مثال می توان به مقالۀ تند سرگی اورجونیکیدزه (بلشویک معروف و از حامیان حزب دموکرات و روزنامۀ شرق) اشاره کردکه در انتقاد از یپرم و داشناکسوتیون در برخی از نشریه های هوادار دموکرات ها از جمله نشریۀ ارمنی زبان زانگ تبریز در جمادی الاول ۱۳۲۸ق / ژوئن ۱۹۱۰م به چاپ رسید.
در اوایل تابستان ۱۳۲۸ق/ ۱۹۱۰م دولت باردیگر تصمیم به توقیف روزنامۀ شرق و نیز ایران نو، هر دو از نشریه های وابسته به حزب دموکرات، گرفت. یپرم پس از بازگشت از آذربایجان در جلسۀ دولت شرکت کرد و به دفاع از اصل آزادی بیان و مطبوعات پرداخت. متن سخنان یپرم در این جلسه، که در روزنامۀ باکو چاپ شده، بدین قرار است:
«من با هدف برقراری نظم و وضع قانون عهده دار وظایف ریاست نظمیه شدم. بنابراین، تصور اینکه من با اعتقاداتم یک بوروکرات هستم بسیار نادرست می باشد. من و هم اندیشانم صرفاً برای استقرار برابری، آزادی بیان و مصونیت شخصی و کلاً اصولی که براساس آنها باید حکومت مشروطه برقرار گردد مبارزه کرده ایم. یکی از شرایط تحقق یک کشور آزاد همانا آزادی بیان مطبوع است. به همین دلیل، به نظر من تصمیم توقیف شرق با اصول گفته شده ناسازگار می باشد. با توجه به جمیع این موارد خواهشمندم این مصوبه را تغییر دهید ، چون درغیر این صورت از کلیۀ مسئولیت هایم استعفا خواهم داد» .[۳۱]
دولت مصوبۀ خود را تغییر نداد. بنابراین، یپرم از مقام ریاست نظمیۀ تهران استعفا کرد و این سمت چندین ماه متمادی بدون متصدی ماند. این نخستین استعفای یپرم بود. دولت مستوفی الممالک، برای برگرداندن یپرم، وی را به سمت ریاست کل نظمیه و ژاندارمری کشور منصوب کرد. یپرم، که برای جلوگیری از توقیف نشریه ها کار دیگری از دستش بر نمی آمد، با درک عمیق از وضعیت موجود و پس استعفای دولت مستوفی الممالک و روی کار آمدن دوبارۀ سپهدار، به مقام ریاست نظمیه بازگشت.
معمای پارک اتابک
دربارۀ ماجرای پارک اتابک مقاله های بسیاری نوشته شده است. اینکه چرا سرداران بزرگ مشروطه، به ویژه یاران قدیمی یپرم، ستار و باقر، بر سر قانون خلع سلاح عمومی رو در روی یکدیگر ایستاده و به نبرد پرداخته اند از موضوعات عجیب و معماگونۀ تاریخ مشروطیت ایران است. آنچه به طورعمده در بیشتر منابع تداعی می شود این است که یپرم با یک تصمیم صرفاً شخصی و یا گروهی اقدام به خلع سلاح مجاهدان ستارخان و باقرخان کرد و بنابراین، مسئولیت پیامدهای آن را شخصاً به دوش می کشد. این موضوع تحریف مستقیم تاریخ محسوب می شود. در جلسۀ مورخۀ ۲۳ رجب ۱۳۲۸ق/۲ اوت ۱۹۱۰م مجلس شورای ملی، ذکاءالملک، ریاست مجلس، از وضعیت نابسامان پایتخت اظهار نگرانی شدید کرده و با تغییر دستور جلسه از نمایندگان خواسته بود تا با احضار کل هیئت وزرای جدید (به نخست وزیری سپهدار) در این مورد چاره اندیشی کنند.[۳۲]
میرزا اسدالله خان، یکی از ناطقان، در این باره چنین اظهار کرده بود:
« … دو خیانت بزرگی که بر ما واقع شده یکی شهادت مرحوم حجت الاسلام بهبهانی و یکی قتل این جوان آزادی خواه با آن همه خدمات و صدمات که در راه آزادی کشید و امروز شهید شد.[۳۳] تا به حال، معلوم نبود دشمن مملکت کیست و گمان می کردیم مستبدان ما را راحت نمی گذارند. حالا که دشمن ما معلوم است صریحاً می گویم امروز دشمن این مملکت موزر[۳۴] است. در این چهار سال اگر مملکت جولانگاه نظریات شخصی بود، امروز دیگر باید ملاحظۀ شخصیات را نکرد و هر کس وجودش به حال این مملکت مضر بود باید از بین برداشت… . هرکس هر قوه ای دارد قلماً، قدماً، یداً، لساناً به وزرا بدهد که ایشان با کمال اختیار و قدرت هرکس را که دشمن این مملکت است و از اوامر دولت تخلف می کند از میان بردارند و نباید از احدی ملاحظه کرد؛ مثلاً، قانون حمل اسلحه که وضع می شود… و وزرا بدانند که در این خصوص هیچ وکیل از ایشان سؤال و استیضاح نمی کند زیرا امنیت مملکت برتمام چیزها مقدم است».[۳۵]
یکی دیگر از ناطقان حتی پیشنهاد می کند که به مدت سه ماه حکومت نظامی اعلام شود و اینکه: «مجالسی که تشکیل می شود باید با اجازۀ نظمیه باشد والا قهراً متفرق خواهد شد…». [۳۶]
هیئت وزرا پس از یک شور کوتاه پیشنهاد حکومت نظامی را به مصلحت نمی داند و لایحه ای را مشتمل بر چهار بند تقدیم مجلس می کند، که در بند دوم و سوم آن اختیار تصمیم گیری برای نظمیه پیش بینی نشده بود:
«۲. خلع اسلحه به حکم هیئت وزرا به توسط نظمیه و مامورین نظامی و قوای مرتب دولت خواهد بود. ۳. هرکس در مقابل این حکم تمرد کند به قوۀ قهریه گرفتار و مجازات خواهد شد…». [۳۷]
واقعه ای که پنج روز پس از تصویب این لایحه (یعنی سه روز قبل از واقعۀ پارک اتابک) اتفاق افتاده و شاید، خیلی کمتر مورد بررسی مورخان قرار گرفته حضور سرداران مشروطه در مجلس شورای ملی و امضای سوگندنامه ای با عنوان «اتحاد سرداران» است، که در قسمتی از آن چنین گفته می شود:
« … مساعدت با دولت مشروطه در صورت لزوم در دفع مواد فساد و اطاعت صرف از قوانین موضوعۀ مملکت تمکین از احکام دولتی از نزع اسلحه از دست کسانی که اجازۀ حمل اسلحه ندارند…». [۳۸]
سوگندنامه به کلام الله مجید در ۲۸ رجب ۱۳۲۸ق تنظیم شده و محمد ولی (سپهدار اعظم، رئیس الوزرای پیشین)، نجف قلی (صمصام السلطنه)، علی قلی بختیاری (سردار اسعد، وزیر جنگ پیشین)، باقرخان (سالار ملی)، عبدالحسین (سردار محیی)، ضرغام السلطنه، غلامحسین (سردار محتشم) و ستارخان (سردار ملی) آن را امضا کرده اند.
آنچه از اطلاعات موجود در شمارۀچاپ شده در۳۰رجب ۱۳۲۸ق/ ۶ اوت ۱۹۱۰م روزنامۀ مجلس (دقیقاً یک روز پیش از واقعۀ پارک) می توان دریافت این است که هرج و مرج موجود مولود قتل های پی درپی سیاسی و تسویه حساب های شخصی و وجود سلاح در دست افراد و جریانات گوناگون بوده است. بنابراین، اندیشۀ خلع سلاح، که مجلس شورای ملی در مورد آن اجماع کامل داشته ، از همین جا نشئت می گیرد. مورد دیگر، مسئولیت کل عملیات خلع سلاح است که به صورت مستقیم بر عهدۀ هیئت وزرا و غیرمستقیم بر عهدۀ مجلس است و نه شخص یپرم.
یپرم، در مقام ریاست نظمیه و فرماندۀ «قوای مرتب دولت»، صرفاً در راستای مصوبۀ مجلس و حکم هیئت وزرا انجام وظیفه کرده است. با مطالعۀ جزئیات عملیات خلع سلاح دیدگاه های شخصی یپرم در این واقعه آشکار می شود. وی عملیات پارک اتابک را طوری سازماندهی کرده بود که مجاهدان ستارخان و باقرخان دچار کمترین تلفات جانی شوند.
برخلاف آنچه که در برخی منابع آمده و شمار کشته شدگان واقعۀ پارک اتابک را سیصد تن ذکرکرده،[۳۹] شمار کشته شدگان و مجروحان در واقع کمی بیش از چهل تن بوده است. روزنامۀ نیویورک تریبون در گزارشی به مورخ ۷ آگوست از نخستین ساعت های درگیری نوشت که از شمار کشتهشدگان اطلاع دقیقی در دست نیست.[۴۰] از روز دوم به بعد رفته رفته اطلاعات موثق ارسال شد. گزارش مورخ ۸ آگوست روزنامۀ پیونراکسپرس شمار کشته شدگان و مجروحان قوای دولتی را دوازده و شمار کشته شدگان و مجروحان مجاهدان را حدود سی تن اعلام کرده و نوشته: «سیصد نفر از آنان دستگیر شده اند…». [۴۱]
صحت اطلاعات ارائه شده در این روزنامه ها تأیید شده. این اطلاعات به صورت تلویحی در گزارشی رسمی و دولتی از واقعۀ پارک اتابک برای متحصنان تلگراف خانۀ تبریز و رونوشت آن برای انجمن های ایالتی و ولایتی دیگر شهرها ارسال شده است. در بخشی از این گزارش آمده است:
«چهار به غروب مانده شروع به جنگ شد و پارک بمبارده گردید تا دو ساعت از شب گذشته جنگ دوام می کرد و بالاخره با قهر و غلبه داخل پارک شده تمام متحصنین را گرفتار و جبراً خلع اسلحه نمودند… . جمعی در این هنگامه از طرفین مقتول شدند. متاسفانه کسان سردارین خودمان هم در این جنگ چون شرکت نمودند تماماً گرفتار و فعلاً در نظمیه محبوس می باشند و از قرار اطلاعاتی که حاصل شده از کسان سردارین کسی تلف نشده است. سردار ملی هم از زانو زخمی شده و حالا مشارالیه و سالار ملی در منزل جناب آقای صمصام السلطنه محترماً هستند و پای سردار معالجه می شود…» .[۴۲]
در روزنامۀ مجلس، از قول مخبر روزنامۀ روسکی اسلو، که با ستارخان دیدار و گفت و گو کرده است، چنین آمده:
« … ستار خان بیان کرد که می خواست با کمال مسالمت کار ختم شود و با باقرخان قرار دادند که سلاح را تسلیم نمایند… ستارخان در موقع جنگ ناخوش بود و تب داشت. نه او و نه فدائیان او در مقابل یفرم تیر خالی کردند. با یفرم فقط آدم های معزالسلطان طرف نزاع شدند…» .[۴۳]
لازم به ذکر است که عبدالحسین معزالسلطان (سردار محیی) که خود سوگندنامۀ «اتحاد سرداران» را امضا کرده بود، از خلع سلاح سرباز زده و با افراد مسلح خود در پارک اتابک نزد مجاهدان ستارخان و باقرخان اتراق کرده بود. وی پس از حدود چهار ساعت نبرد با قوای دولتی از پارک گریخت و به سفارت عثمانی پناهنده شد.[۴۴]
با توجه به اینکه در حدود سه هزار تن از قوای دولتی[۴۵] و شاید، حدود پانصد تن از مجاهدان در واقعۀ پارک اتابک درگیر بوده اند حدود ۴۲ نفر کشته و زخمی در مقایسه با شمار نفرات درگیر آمار به نسبت اندکی است که به عقیدۀ نگارنده مرهون ذکاوت یپرم در مدیریت راهبردی و تاکتیکی خاص در این درگیری از یک سو و البته، درایت ستارخان، سردار ملی، در درک وضعیت و آمادگی برای تسلیم از سوی دیگر است.
دسیسه های جدید: تلگراف محمدعلی میرزا، شاه مخلوع، به یپرم و پاسخ آن
پس از شکست سنگین قوای ضدانقلاب ارشدالدوله در همدان به دست قوای یپرم در جمادی الاول۱۳۲۹ق/ مه ۱۹۱۱م، محمدعلی میرزا در اوایل رجب۱۳۲۹ق/ جولای ۱۹۱۱م با کشتی روسی به همراه نفرات و مقداری اسلحه و مهمات به استرآباد آمد تا راساً نیروهای ضدانقلاب طرفدار خود را سازماندهی کند. در زمان اقامت در شاهرود، محمدعلی میرزا تلگراف هایی را به تهران ارسال و در آنها در مورد بازگشت به سلطنت تهدیداتی کرد که از آن جمله می توان به تلگراف به احمدشاه نوجوان؛ تلگراف به ناصرالملک، نائب السلطنه؛ و تلگراف به یپرم اشاره کرد. دربخشی از تلگراف شاه مخلوع به پسرش آمده است:
«… بالاخره باید بدانی که تو تنها وارث من هستی. با درنظر داشتن جمیع موارد من، یعنی پدرت، به تو توصیه می کنم که در روز بازگشتم به تهران به اطرافیانت اعلام نمایی که از سلطنت استعفا می دهی و پدرت را برای ادارۀ کشور پیشنهاد می کنی. در غیر این صورت، تو نیز همچون سایر دشمنانم به اشد مجازات خواهی رسید…». [۴۶]
احمدشاه تلگراف تهدیدآمیز پدر را بی پاسخ گذاشت و آن را به صمصام السلطنه، رئیس الوزرای وقت، تسلیم کرد.[۴۷]
ترجمۀ متن تلگراف محمدعلی میرزا به یپرم به نقل از روزنامۀ روسکی اسلو در روزنامۀ ارمنی زبان آخوریان به چاپ رسیده که در آن چنین آمده است: «شما تبعۀ ایران نیستید. بنابراین، از شما می خواهم در جنگ داخلی میان ایرانیان دخالت نکنید». [۴۸]
یپرم در پاسخ به محمدعلی میرزا تلگراف کرده است: «همچون گذشته، من بعد نیز در جنگ های علیه شما شرکت خواهم کرد».[۴۹]
تلگراف شاه مخلوع بیانگر میزان تأثیرگذاری نظامی یپرم در دفع حملات نیروهای ضدانقلاب و پاسخ یپرم نیز حاکی از صلابت ایدئولوژیک وی در مقام سردار مشروطه است.
صلابت یپرم در اوضاع آشفتۀ آن زمان با مواضع فدراسیون انقلابی ارمنی، داشناکسوتیون کاملاً مطابقت داشته. در بخش هایی از اعلامیۀ کمیتۀ محلی تهران، که در آن زمان خطاب به عموم ملت ایران منتشر شده، آمده است:
«هموطنان! ما ایرانیان روزهای تاریخی ای را طی میکنیم. مشروطیت ایران در معرض خطر است. شاه مخلوع در کار آمدن و برانداختن اولاد خود و در خیال جور و ستم ماست… و امروز دو مالک برای تصاحب و تصرف ایران با هم می جنگند ـ یکی محمدعلی شاه مخلوع، دیگری ملت ایران… پس ای ملت ایران! از خواب قرون متمادی بیدار شو، بردار شمشیرت و حقوق مسلمۀ بشری و اجتماعی خود را حفظ نما و شاه مخلوع را، که به قوۀ اجنبی اعتماد و تکیه کرده و در کار آمدن و به خیال تصاحب تخت و تاج می باشد، قلع و قمع نما. عقاب از شمال [روسیه] و شیر از جنوب [انگلیس] با چشم های تیز خود در کمین نشسته منتظر نفس واپسین تو است که جسد بی پناه و بی حافظ تو را قطعه قطعه کرده ببلعند… . هان! حرکت نما و به یک جنبش دلیرانه شجاعان و شیران و پسران غیورت را مسلح نما و به دنیا نشان ده که هنوز ایران وجود دارد و ایرانیان زنده هستند…». [۵۰]
متعاقب این موضع گیری صریح، برای مقابله با دسیسه های جدید محمدعلی میرزا در مازندران و شاهرود، چندین گروه از فدائیان ارمنی عازم خطۀ شمالی کشور می شدند. گروهی، به سرکردگی کاپیتان آسلان خان، به دستور یپرم در تابستان ۱۳۲۹ق/ ۱۹۱۱م به مازندران اعزام شدند و نیروهای ضدانقلاب را در بارفروش و ساری تار و مار کردند.[۵۱] در پاییز همان سال «یک عدۀ کافی از سواره مجاهدین ارامنه و مسلمان به سرکردگی گریگوریان با دو عرابه توپ ماکزیم به سمت شاهرود حرکت کردند»[۵۲] و در اوایل زمستان، ۱۳محرم۱۳۳۰ق/ ۳ ژانویۀ ۱۹۱۲م، نیز گروه دیگری از مجاهدان ارمنی با دو عرابه توپ و مهمات لازمه به استرآباد گسیل شدند[۵۳] تا تحرکات ضدانقلاب را در مازندران و شاهرود خنثی کنند.
ژنرال مسروپ نِوتون آزگاپتیان
مـسروپ نِوتـون آزگاپتـیان[۵۴] فارغ التحـصیل کالـج امریکایی رابرتز در استانبول، عضو گارد ملی نیویورک (احتمالاً سازمان سیاسی ـ نظامی مخفی وابسته به ارتش ایالات متحده)، دبیر و وابسته نظامی سفارت ایـران در واشنـگتن در زمـان مظفـرالـدین شـاه و محمدعلی شاه، ژنرال مأمور در دستگاه امنیتی روسیه تزاری و افسر ارتش یونان در جنگ جهانی اول بود. زندگی نامۀ جالب و در عین حال بسیار مرموز نِوتون و تسلط وی بر زبان های فارسی، روسی، ارمنی، ترکی و انگلیسی حاکی از این است که او، به احتمال قوی از مأموران ویژۀ امریکا در حوزۀ ایران، عثمانی و روسیه بوده است.[۵۵]
در بحبوحۀ سرنگونی استبداد محمدعلی شاه، کلنل نِوتون در گفت و گویی با روزنامۀ امریکایی سان مطالبی بیان کرده. او در این گفت و گو، تحلیل سیاسی خود را از فتح تهران به دست مشروطه خواهان، که درواقع بیانگر نظرات دولت های غربی در باب انقلاب مشروطه است، بیان کرده و به صراحت می گوید:
«مشکلات فعلی در ایران یک واقعیت مهم را روشن می کنند و آن این است که اسلام گرایی به عنوان دستورکار سیاسی شکست خورده است. ما این واقعیت را در مراکش، تونس، الجزایر و مصر و هم اکنون در ایران می بینیم. چنین به نظر می رسد که شورش فعلی معنایی جز فنای استقلال ایران ندارد… شاه فعلی احتمالاً عزل خواهد شد. حتی، ممکن است کشته شود. در هر صورت دوران استقلال ایران به سر آمده است».[۵۶]
عنوان این گفت و گو نیز بسیار گویاست: «استقلال ایران محکوم به فناست. انگلستان و روسیه قلمرو شاه را اداره خواهند کرد».[۵۷]
نِوتون همچنین، در گفت و گوی دیگری با روزنامۀ سان، تلاش کرده تا با زیر سؤال بردن درایت و توان نظامی یپرم نقش اساسی وی را در پیروزی انقلابیون مشروطه بر محمدعلی شاه کم رنگ سازد. وی در این گفت و گو دربارۀ یپرم می گوید:
« او در حال حاضر حدود پنجاه سال دارد، تعلیمات نظامی فرانگرفته ولی از میان مردم برخاسته است… . با وجود اینکه وی هیچ نقشی در جنگ های رشت و تبریز نداشته ولی مطمئنم که مجاهدین این شهرها تحت تأثیر ارامنه ای هستند که او را سرمشق خود قرار داده اند…». [۵۸]
تحقیر کردن و کم اهمیت جلوه دادن نقش یپرم از سوی کلنل نِوتون، اینکه یپرم نقشی در جنگ های علیه نیروهای ضدانقلاب نداشته و غیره کمتر به دلایل شخصی بوده و کاملاً بدیهی است در راستای اهداف و آمال سیاسی دولت هایی مطرح شده که مسروپ نِوتون آزگاپتیان در خدمت آنها بوده است.
اولتیماتوم های پیاپی
در پاییز ۱۳۲۹ق/ ۱۹۱۱م دولت روسیه اولتیماتوم رسمی خود را مبنی بر اخراج مستشار خزانه داری، مورگان شوستر، تسلیم مقامات ایرانی کرد. ارمنیان برای مقابله با تهدیدهای روسیه در یکی از حساس ترین برهه های تاریخ کشور مصمم بودند که همانند گذشته فعالانه در صحنۀ سیاسی باقی بمانند. روزنامۀ مجلس، به نقل از شمارۀ مورخ ۲۰ نوامبر ۱۹۱۱م روزنامۀ تایمز، جو حاکم در این وضعیت حساس را چنین بیان می کند:
«۲۰ نوامبرـ پارلمان ایران در باب اولتیماتوم روس جلسۀ سری منعقد نمود و پس از مذاکرات وکلای صاحب نفوذ اظهار داشته اند که مجلس به کلی مخالف است با اینکه دولت اظهارات دولت روس را قبول نماید. روز گذشته دولت ایران تمدید مدت اولتیماتوم را، که دولت روس چهل و هشت ساعت معین کرده است، خواستار شد ولی دولت روس قبول نکرده است. هیجان بزرگی در میان اهالی طهران پیدا شده، صورت اولتیماتوم را به تمام ولایات ایران تلگراف کرده و جواب هایی که رسیده است تمام مبنی بر وطن پرستی است. حزب داشناکسیون ارامنه قبول کرده اند که داخل در قشون شوند».[۵۹]
این موضع گیری فدراسیون انقلابی ارمنی (داشناکسوتیون)، یعنی سازمان یافته ترین و عمده ترین نیروی جامعۀ ارمنیان، در واقع مؤید رویکرد آنان در قبال تهدید روسیه است.
در اواخر پاییز ۱۳۲۹ق/ ۱۹۱۱م اوضاع سیاسی در کشور به شدت رو به وخامت گذاشت. دولت، براساس توصیۀ دستگاه دیپلماسی بریتانیا، آمادۀ پذیرش بدون قید و شرط اولتیماتوم می شد و جریانات سیاسی مختلف به جای هم افزایی نیروها، خواسته یا ناخواسته، به هرج و مرج موجود دامن می زدند. در چنین اوضاع نابسامانی یپرم برای دومین بار از ریاست نظمیه استعفا کرد. او طی نامه ای به رفیق حزبی و دوست صمیمی خود، هامبارتسوم ملیک سارگسیان، دلایل استعفای خود را کاملاً روشن بیان داشته است:
«به عینه می بینم که کشور از دست می رود ولی هم نمی توانم از امور فاصله بگیرم و هم نمی توانم مفید واقع گردم… . مفتضحین به اصطلاح دموکرات خود را در تمامی امور دخیل می کنند، حتی در امورخارجه و بدین سان باز اولتیماتوم روی اولتیماتوم از سوی کلیۀ سفارت ها برسرمان می ریزد… کابینه متزلزل می شود، عین الدوله، فرمانفرما و محتشم السلطنه وارد کابینه می شوند. پس دیگر دورۀ من به سر آمده بود و من نمی توانستم با نامبردگان همکاری کرده و نهایتاً، استفعا دادم» .[۶۰]
یپرم در نامۀ دیگری به سارگسیان می گوید:
«ارتجاع آن قدر قدرتمند سر برافراشته که دیگر شبهه ای وجود ندارد که کودتایی در راه است. پیروزی با چه طرفی خواهد بود نمی دانم. این تودۀ تیره بخت، که چشم انتظار بهروزی از مشروطیت است، اکنون این بهروزی را در بازگشت محمدعلی میرزا جست و جو می کند… . در آستانۀ وقوع شگفتی های جدید به سر می بریم. از هر طرف به من مراجعه می کنند تا چاره ای بیندیشم و جواب من همواره یکی است: دخالتی در هیچ کاری نمی کنم. بروید خودتان بیندیشید. در انتظار آخرین دقایق هستم تا حرفم را بزنم و تکلیفم را مشخص کنم که دیری نخواهد پایید».[۶۱]
به رغم تصمیم یپرم هیئت حاکمۀ وقت، به منظور حفظ امنیت و آرامش کشور، استمرار ریاست یپرم را در نظمیه ضروری می دانست و از هیچ تلاشی برای بازگرداندن وی فروگذار نمی کرد. در این راستا، در نهایت نایب السلطنه (ناصرالملک) و رئیس مجلس اقدامی به عمل آوردند و جالب اینکه کسی از هیئت دولت در جلسۀ مجاب کردن یپرم حضور نداشته است. روزنامۀ مجلس در شمارۀ مورخ ۶ دسامبر ۱۹۱۱م در این باره می نویسد:
«دیروز والاحضرت اقدس آقای نایب السلطنه با حضور آقای موثمن الملک، رئیس مجلس، جناب مسیو یفرم خان را احضار فرموده باریکی موقع را تذکر فرمودند و مقرر داشتند دومرتبه به کار خود اشتغال داشته باشند و ایشان هم پس از استماع فرمایشات والاحضرت استعفای خود را مسترد داشته و قبول خدمت کردند و امروز، هم به نظمیه تشریف آوردند و کما فی السابق مشغول ترتیب انتظام شهر هستند» .[۶۲]
جزئیات این مذاکرات برما روشن نیست ولی احتمالاً یپرم توانسته اختیاراتی از ناصرالملک و موثمن الملک دریافت کند تا بساط حکومت نظامی احتمالی از سوی هیئت دولت را برهم زند. در همین شمارۀ روزنامه مجلس، به این موضوع اشاره شده است:
«دیروز اعلانی از طرف نظمیه نشر شد دائر بر آنکه شب از ساعت سه شیپور زده و در ساعت چهار رفت و آمد ممنوع خواهد بود. از قراری که به ما رسیده شب گذشته این حکم از طرف آقای مسیو یفرم خان منسوخ گشته» .[۶۳]
شاید، حکومت نظامی، که حکم آن از سوی یپرم لغو شد، مقدمات همان کودتایی است که وی وقوع آن را پیش بینی می کرده. در هرحال، حدود بیست روز پس از بازگشت به کار یپرم، به دستور ناصر الملک، مجلس شورای ملی به کار خود، در مدت قانونی دو سال، پایان داد. انتخابات مجلس تا حدود سه سال صورت نگرفت و وزارت امورخارجه در اواخر سال ۱۳۳۰ق/ ۱۹۱۱م به اولتیماتوم روسیه پاسخ مثبت داد. مجموعۀ این وقایع را برخی از تحلیلگران سیاسی نوعاً کودتا محسوب کرده اند.
این جنگ برای چیست؟
وضعیت به وجود آمده، از جمله سیاست تهاجمی روسیه و کرنش دولت ایران در قبال آن، ضدانقلاب را به تدارک حمله ای دیگر علیه کشور برانگیخته بود. سالارالدوله، برادر شاه مخلوع، در غرب کشور سپاهی عظیم گرد آورده بود و در شهرهای کوچک دست به یاغیگری می زد. بخش هایی از اردوی دولتی، به سرکردگی آرشاک گاوافیان (معروف به کِری، از یاران نزدیک یپرم)، برای مقابله با یاغیان عازم همدان شده بودند.
در آستانۀ جنگ، کمیتۀ مرکزی فدراسیون انقلابی ارمنی، داشناکسوتیون در تهران طی اعلامیه ای در تاریخ۳ ربیع الثانی ۱۳۳۰ق/ ۲۲ مارس ۱۹۱۲م موضع قاطع خود را در مورد این جنگ ابراز داشت:
«این جنگ جدید برای چیست؟ استقلال کشور؟ خیر. استقلال ایران دیگر به فروش رفته توسط کسانی که امروز کشور را اداره می کنند. جنگ جدید… این کاسه لیسان و عمال مطیع توافق روس و انگلیس چنین رشادتی ندارند. شاید، به خاطر مشروطیت دوباره اسلحه گرفته اند؟ مشروطیت توسط دولتیون تدفین شده است. مجلس بسته شده، آزادی سخن و مطبوعات سرکوب شده و اجتماعات ممنوع شده اند و تنها مشت به جای قانون عمل می کند».[۶۴]
در چنین شرایطی یپرم، که منطقاً جنگ پیش رو را بیهوده می دانست، بر خلاف میل باطنی و صرفاً برای انجام وظیفه و یاری به هم رزمان، به اجبار به سوی کرمانشاه حرکت کرد. از همان آغاز جنگ با قوای سالارالدوله پیروزی های مهم یکی پس از دیگری نصیب قوای دولتی، به فرماندهی یپرم، شد. برخی از رسانه ها مجموعۀ این پیروزی ها را پیروزی درخشان[۶۵] نامیدند. روزنامۀ هرالد واشنگتن در این مورد نوشت:
«تهران، ایران، ۲۰ مه ـ یپرم خان، معرف به گاریبالدی ایران، شب گذشته، در حالیکه پس از پیروزی درخشان بر سالارالدوله در خیمه خود نشسته بود، کشته شد».[۶۶]
درمتن تلگراف مارکو، تلگرافچی اردو، به وزارت داخله جزئیات بیشتری از جنگ تشریح شده و در بخشی از آن آمده است:
« وقتی اردو به اطراف شوریجه رسیده و مشغول حمله بودند مسیو یپرم خان با کمال بی احتیاطی در دامنۀ قلعۀ آن ده ایستاده بود. از پشت بام خانه به طرف او شلیک کرده گلولۀ دشمن به پیشانی او خورده و فوراً، جان داد. این حادثه چهار و نیم از ظهر گذشته بود ولی جنگ به کشته شدن او متارکه نشده و تا غروب طول کشید».[۶۷]
به رقم شهادت یپرم جنگ ادامه یافت و پس از ارسال تلگراف مارکو، فرماندهی جدید اردو تعیین شد:
«پس از رسیدن این تلگراف، بلاتأمل از طرف هیئت محترم وزرای اعظام و وزارت جلیلۀ داخله ریاست اردوی مجاهدین به مسیو کری مرحمت شده و تلگرافات لازمه به اردوی مجاهدین شده و اردوی مجاهدین حسب الامر دولت مسیو کری را به سرکردگی خود شناخته و در جواب، اظهار تشکرات نموده اند و به قراری که اخیراً اطلاع حاصل کردیم مجدداً از طرف اردو به اشرار حملۀ سختی شده…». [۶۸]
در ادامۀ جنگ، قوای دشمن متواری شده و سالارالدوله از کشور گریخت. در گزارش رسمی دیگری با عنوان «شکست سالار الدوله» در روزنامۀ مجلس آمده است که قوای سالار الدوله «قریب هزار نفر می شدند جلو آمده قدری جنگ کردند. در جلوی ما خودداری کردند ولی بعد مجاهدین ارامنه از وسط، که سنگر خیلی سخت بود، آنها را با جلادت گرفتند. از طرف راست هم سواران بختیاری زور آوردند از جلو برداشته شدند…». [۶۹]
بدین ترتیب، پس از شکست رحیم خان و ارشدالدوله، جدی ترین و بزرگ ترین نیروی نظامی شاه مخلوع، یعنی قوای سالار الدوله، در هم شکست. صد البته، این جنگ برای ایران و ارمنیان بسیار گران تمام شد و در خلال آن یکی از بزرگ ترین رهبران سیاسی ـ نظامی کشور به شهادت رسید. روزنامۀ مجلس در صفحۀ نخست خود نوشت:
«اینک خبر وحشت اثر قتل یگانه سردار، اولین فداکار مشروطیت ایران، بزرگ افتخار حریت خواهان، جناب مسیو یفرم خان، که قلم او صفحات تاریخ تجدد ایران را در هر ورق زینت مشعشع تری بخشیده و عالم حریت را در هر ساعت از طی عمر از خود قرین شکر و سپاس ساخته است، قلوب آزادی خواهان مضطرب و ارکان مشروطیت را متزلزل نمود. چقدر سخت است شکیبایی کردن از فقدان چنین سردار دلیر باغیرتی که آنی از وظایف وطن پرستی و نوع پروری غفلت نورزیده. آه! چطور تحمل می توان نمود این فاجعۀ عظمی را که حصن حصین آزادی را رخنه دار ساخت؟ ای روزگار، نتوانستی برای ایران این یک تن را قدری دیگر باقی بگذاری؟ ای مشروطیت ایران آه! دیگر می خواهی از این گران تر تمام شوی برای ملت ایران؟».[۷۰]
قطع همکاری
به رغم مجاهدت ها و رشادت های فراوان مردم ایران و جامعۀ ارمنیان، به منزلۀ بخشی از آن، دولت ایران پس از حصول اطمینان از دفع نهایی خطر بازگشت محمدعلی میرزا طی نیات مستبدانه و ماهیت دست نشاندگی خود را جسورانه و بیش از پیش به منصۀ ظهور رساند.
کمیته های مرکزی فدراسیون انقلابی ارمنی، داشناکسوتیون در تهران و آذربایجان طی اعلامیه ای در۲۴ ذی القعده۱۳۳۰ق/ ۴ نوامبر ۱۹۱۲م، حدود شش ماه پس از شهادت یپرم، تحلیل سیاسی خود را به اطلاع عموم رساندند. در بخشی از این اعلامیه آمده است:
« … کشور، البته نه به صورت حقوقی (دژوره) ، بل به لحاظ واقعی (دفکتو) ، استقلال خود را از دست داده است، خصوصاً پس از آخرین اولتیماتوم که تأثیرگذاری سیاسی و اقتصادی دول ذی نفع روزبه روز افزایش می یابد. سردمداران امور داخلی ایران، چه در پایتخت و چه در شهرستان ها، بدون کوچک ترین عزت نفس و هرگونه حس وطن پرستی، پست ترین عوامل رشوه خوار جاسوسان دول بیگانه شده اند. دولت شتابان به سوی ارتجاع گام بر می دارد … . گواه این واقعیت اقدامات و برنامه های واپسگرایانه پنج ـ شش ماه اخیر است. دولت فعلی با تمام قوا سعی در احیای استبداد دارد و به منظور رهایی از نظارت و کنترل نمایندگان مردم، با تشکیل مجدد مجلس مخالفت می کند و بدین سان، نسبت به درخواست ها و اعتراضات مکرر احزاب آزادی خواه، بالاخص، حزب ما برای بازگشایی مجلس بی اعتناست».[۷۱]
براساس چنین رویکردی نسبت به دولت، جلسۀ کمیتۀ مرکزی تهران و کمیتۀ مرکزی آذربایجان تصمیم مشترک خود را بدین ترتیب اتخاذ کردند: « ارتباط حزب با دولت مرتجع قطع شده و هرگونه مساعدت معنوی و نظامی به آن متوقف می شود… . همچنین، کری و سایر رفقای حزبی از اردو فراخوانده می شوند».[۷۲]
بر اسـاس این مصوبـۀ همکاری کِـری و سایـر کادرهـای نظامـی فدراسیون انقلابی ارمنی، داشناکسوتیون با اردو قطـع شد. کِری بعدها در قفقاز فرماندهی هنگ چهارم قوای داوطلب ارامنـه را به عهـده گرفـت و در بحبوحـۀ نژادکـشی ارمنیـان در جنـگ آزادی بخش علیـه قوای عثمـانی، در ۱۵ مه ۱۹۱۶م شجاعانه کشته شد.
مرگ باشرف
چند ساعت پس از یکسره شدن جنگ با سالار الدوله، به دستور کِـری، گریـشا دِردانلیـان، هم رزم نزدیک یپرم کالبـد وی را به تهران منتقل کرد.
روزنامۀ مجلس در خصوص مراسم تشیع یپرم گزارش جالبی با عنوان «مرگ باشرف»، همراه با برخی جزئیات ارائه نموده است:
«پس از آنکه قهرمان حریت و مارشال اویامای ایران هدف تیر شقاوت آمیز اشرار گردید، پس از ورود جنازه اش با اتومبیل با نهایت سرعت حمل به پایتخت نموده و روز چهارشنبه وارد به خانۀ خودش در محفظه پر از یخ امانت گذارده و در یوم پنجشنبه، ۴ ساعت بعد از ظهر، در نهایت تجلیل و احترامات فائقه شایان، که درخور یک همچو سردار نامی بود، به موجب پرگرام مخصوص از طرف دولت علیه و از طرف ملت نجیب ارامنه به طریق ذیل حرکت دادند: اولاً، از طرف ادارات رسمی از جهت تشیع جنازه نماینده فرستاده و همچنین، از کلیۀ طبقات و صنوف متنوعه نمایندگان خود را با تعرفه مخصوص از برای تسلیت و حمل جنازه فرستاده بودند. ثانیاً، قشون نظامی از توپخانه و سواره نظام و پیاده نظام به عده کفایت همه با دسته های گل با ترتیب نظامی با لباس نیم رسمی از هر حیث آراسته و همراه جنازه بودند. چنانچه در جلو به عدۀ ۶۰ نفر از سوارهای ژاندارمری مدرسۀ سوز اوفیسیه، به ریاست و صاحب منصبی کاپیتان دمر سوئدی و پشت سر آنها، گارد نصرت و پس از آنها سربازهای مخصوص قراول دورِ ارک و عقب آنها بریگاد ژاندارم سوار و پیاده و همچنین ۵۰ نفر از سوار بختیاری و یدک های متعدد و در وسط نظام، از ملت ارامنه به ترتیب مخصوص و کلیه با لباس های عزا عکس سردار یفرم خان را در یک حلقۀ گل نصب نموده، در جلو و پشت سر آنها ۵۲ عدد سرکلوفلر، یعنی حلقه های گل که با ترتیب صحیح دو نفر دو نفر حرکت می دادند و هر کدام متعلق و مخصوص به یک هیئت معینی تقدیم شده بود و از عقب آنها، چهار عرابه توپ و جنازۀ سردار را درروی قنداق توپ شنیدر گذاشته و با دست حرکت می دادند. در جلوی جنازه توسنِ سواری سردار را سیاه پوش نموده و آلات حربیۀ خود سردار، که عبارت از تفنگ پنج تیر و ماوزر و دوربین و قطار و غیره بود، در دو طرف نصب نموده بودند که در واقع خیلی اسف آمیز و رقت انگیز بود و آقایان سالار فاتح و اقتدار سلطان و اجزای نظمیه و کمیسری ها تمام با حالت عزا و سوگواری حاضر و جنازه، که به میدان توپخانه وارد شد، چهار شلیک توپ شد و جنازه را در جلوی نظمیه آورده نگاهداشتند و میرزا حسن خان معاون ادارۀ اجرای نظمیه بالای بلندی رفت و یک لایحه، که حاوی و حاکی اظهارات تاسف از این واقعه بود، خواند و از خیابان علاء الدوله به مدرسۀ ارامنه واقع در پشت پارک، واقع چهارراه حسن آباد، حمل نموده و جنازه را که وارد به مدرسه نمودند. ژاندارم ها به قانون نظامی آتش سلام (شلیک تفنگ) نموده و در همان حین از طرف میدان توپخانه هم دو شلیک توپ شد. در درون مدرسه، کشیش های محترم ملت ارامنه مراسم آئین خود را در نهایت تجلیل به جا آورده آقای بهاء الواعظین نطق بلیغ شایانی به زبان فارسی ایراد نموده، سپس آقایان آلکساندر گریگوریانس، معلم مدرسۀ کاتولیک به زبان ارمنی و مسیو حاجیانس، به زبان فرانسه و آقبالیان، معلم اول مدرسه، راجع به تاریخ حیات مسیو یفرم خان و مسیو میرزایانس وکیل سابق مجلس شورای ملی و دکتر اسپانیا (منظور دکتر هاروتیون استپانیان است) هریک به زبان ارمنی نطق های آتشین مبنی بر تأسفات قلبیه و اهمیت مقام این سردار معظم انشا نموده، سپس، مراسم تدفین به عمل آمده است. و تماشاچی به قدری در پشت بام ها و معبرها بودند که به کلی راه مسدود و کسی نبود که از برای این واقعۀ اسفناک غیرمنتظره غمگین و محزون نباشد».[۷۳]
چند نکتۀ مهم در این گزارش وجود دارد:
مارشال ایواو اویاما[۷۴] از افسران ارشد ژاپن است که از زندگی پربار او دو وجه کاملاً برجسته می توان استخراج کرد که به ویژگی های یپرم شباهت دارد. نخست آنکه، مارشال اویاما پایه گذار ارتش مدرن امپراتوری ژاپن است[۷۵] و یپرم پایه گذار کمیساریا، پلیس سوار برای گشت شبانه و پلیس پیاده برای امنیت شهری[۷۶] و در عین حال پایه گذار اردوی دولتی برای جنگ های نامنظم. دوم اینکه، مارشال اویاما و یپرم هر دو در هیچ جنگی شکست نخورده اند. وجه افتراق آنان در این است که یپرم در راه آزادی و انقلاب مشروطه می جنگید و در نهایت، نیز در این راه شهید شد.
سوز اوفیـسیه همـان آموزشگاه نظامـی موسوم به سوزافیـه یا مدرسـۀ صاحب منـصبان است که یپرم بـرای تشکیل آن زحمات فراوانی متحمل شد.
کاپیتـان دمـر همان افسر سوئـدی کاپیتـان دوماره است کـه طی حکـمی از سوی وزارت داخلـه به تازگی در ۶ ربیع الثانی۱۳۳۰ق/ ۲۵ مارس ۱۹۱۲م تحت امر مدرسۀ صاحب منصبان قرار گرفته بود. [۷۷]
از مقامات رسمی و دولتی حاضر در مراسم تنها به سالار فاتح و اقتدار سلطان (لقب جمشید خان خلعتبری معروف به سردار کبیر، برادر محمد ولی خان سپهدار) [۷۸] اشاره شده است. جالب اینکه هیئت وزرا تنها به ارسال دستۀ گل اکتفا کرده بود.[۷۹]
برخلاف هیئت وزرا، نیروهای نظامی، انتظامی و مجـلس شـورای مـلی حضور پررنگ داشتـه اند. از این منـظر نطق بهاء الواعظین (از متحصنین مجلس دورۀ محمدعلی شاه)، در مقام نمایندۀ پیشین، حائز اهمیت است. متـن کامل سخنرانـی وی در دستـرس نیست ولی ترجمۀ ارمنی بخشی از آن در شمارۀ اول ژوئن ۱۹۱۲م در دوهفته نامۀ ارمنی آرشالویس، ترجمان رسمی فدراسیون انقلابی ارمنی، چاپ تهران درج شده است: «از هر قطرۀ خون یپرم فداکاران نوینی زاده خواهند شد… . تمام خلق های ایران به دور از هرگونه تبعیض از آزادی هایی که به دست یپرم کسب شده اند پاسداری خواهند کرد…» .[۸۰]
پینوشتها:
۱- رسول جعفریان در مورد تاریخچۀ این روزنامه می نویسد: « روزنامۀ مجلس نخستین روزنامۀ پارلمانی ایران است که شمارۀ اول آن در روز یکشنبه، ۸ شوال المکرم سال ۱۳۲۴، یعنی در حدود پنجاه روز پس از افتتاح مجلس، انتشار یافت. در صفحۀ نخست این روزنامه، علاوه بر نام آن، که روزنامۀ مجلس است، از میرزا محمد صادق طباطبائی به عنوان مدیر کل نشریه یاد شده…» (ical.ir).
۲- در ادامۀ مقاله به آیات ۸۲ و ۸۳ سورۀ مائده اشاره شده است.
۳- مجلس، ش ۱۱(۲۷ رجب ۱۳۲۷ق).
۴- میرزا علی اصغر خان(۱۲۳۶ – ۱۲۸۶ش)، ملقب به امین السلطان. وی در دربار سه تن از پادشاهان قاجار ـ ناصرالدین شاه، مظفرالدین شاه و محمدعلی شاه ـ صدراعظم بود.
۵- نک:
fa.wikipedia.org/wiki.
۶- مجلس، ش۱۳۱(جمادی الآخر ۱۳۲۸ق).
۷- آندره آموریان، فدراسیون انقلابی ارمنی، یپرم و مشروطیت ایران (به زبان ارمنی) (تهران: بی نا، ۱۹۷۶م)، ص ۵۲.
۸- همان، ص۱۰۸.
۹- ابراهیم صفایی، رهبران مشروطه (تهران: جاویدان، ۱۳۶۲)، ص۴۱۱.
۱۰- اسنادی درباب تاریخ فدراسیون انقلابی ارمنی (به زبان ارمنی) (بیروت: ۲۰۱۰ م)، ج۷، ص ۲۷۴.
۱۱- آموریان، همان، ص۵۸.
12- Alexander Petrovich Izvolsky (Iswolsky)
۱۳- به دوره ای یک ساله از تاریخ سیاسی ایران اطلاق می شود که از تیر ۱۲۸۷ش، با به توپ بستن مجلس شورای ملی توسط محمدعلی شاه قاجار آغاز شد و در تیرماه ۱۲۸۸ش با فتح تهران به دست مشروطه خواهان و پناهنده شدن محمدعلی شاه به سفارت روسیه پایان یافت.
۱۴- نک:
en.wikipedia.org/wiki/Alexander_Izvolsky
15- New York Tribune,( 04 Aug 1909), p. ۳.
16- New York Times, “Ready for raid on robbers» ( 26 Aug 1909).
۱۷- نک: مذاکرات مجلس شورای ملی، ۱۹ بهمن ۱۲۸۸ش، نشست ۴۹ .
18- The labor world «Persia Women Aroused. Raise Funds for Nation» ( 28 May 1910), p. ۶.
19- ibid.
۲۰- آموریان، همان، ص ۶۲.
۲۱- نک:
parssea.org/?m=139201&paged=۲
۲۲- منظور اموال مصادره شده است.
۲۳- مجلس، ش ۱۰۹ (۲۳ ربیع الآخر ۱۳۲۸ق).
۲۴- مجلس، ش ۱۱۳ (۴ جمادی الاول ۱۳۲۸ق).
۲۵- واقع در شهرستان بیله سوار.
۲۶- همان جا.
۲۷- آموریان، همان، ص ۶۲.
۲۸- مجلس، ش ۱۳۸ (۱۱رجب ۱۳۲۸ق).
۲۹- همان جا.
۳۰- همان جا.
۳۱- باکو (به زبان روسی) (۵ آگوست ۱۹۱۰م).
۳۲- نک: مجلس، ش ۱۴۶(۳۰ رجب ۱۳۲۸ق).
۳۳- منظور میرزا علی محمدخان تربیت، برادرزادۀ تقی زاده، است که طی عملی متقابل ترور شد. نک: bashgah.net/fa.
۳۴- نوعی طپانچۀ کمری.
۳۵- مجلس، همان.
۳۶- همان جا.
۳۷- همان جا.
۳۸- همان جا.
۳۹- نک: fa.wikipedia.org/wiki؛ نیز rasekhoon.net/article/show/213437.
۴۰- نک:
New York Tribune (08 Aug 1910), p.1.
۴۱- نک:
The Pioneer Express (12 Aug 1910), p. 7.
۴۲- ماهنامۀ الکترونیکی بهارستان، ش ۴۷، ص ۵ (iichs.org/magazine)
۴۳- مجلس، ش ۵ (۲۸ شعبان ۱۳۲۸ق).
۴۴- نک:
mashrootiat.pchi.ir
۴۵- نک:
fa.wikipedia.org/wiki
۴۶- آخوریان (به زبان ارمنی، چاپ تفلیس)، شمارۀ ۴۵ (۲۱ آگوست ۱۹۱۱م).
۴۷- همان جا.
۴۸- همان، ش ۴۲ (۳۱ جولای ۱۹۱۱م).
۴۹- همان جا.
۵۰- یرواند پامبوکیان، اسنادی درباب تاریخ فدراسیون انقلابی ارمنی (به زبان ارمنی) (بیروت: ۲۰۱۲ م)، ج۹، ص ۸۷.
۵۱- آموریان، همان، ص ۴۶.
۵۲- مجلس، ش ۶۲ (۱۴رجب ۱۳۲۹ق).
۵۳- همان، ش ۶۹ (۱۳محرم ۱۳۳۰ق).
54- Mesrop Nevton Azgapetian
55- Arizona Republican ( 04 Feb 1920), p. ۳.
56- The Sun (15 July 1909), p. ۳.
57- ibid.
58- ibid. (31 Dec 1911), p. ۵.
۵۹- مجلس، ش ۷۰ (۱۷محرم ۱۳۳۰ق).
۶۰- آموریان، همان، ص ۱۶۶.
۶۱- همان، ص ۱۶۷.
۶۲- مجلس، ش ۶۲ (۱۴رجب ۱۳۲۹ق).
۶۳- همان.
۶۴- آموریان، همان، ص ۱۱۹.
65- Brilliant Victory.
66-. The Washington Herald (21 May 1912), p.۱۰.
۶۷- مجلس، ش۹۰ (۶ جمادی الآخر۱۳۳۰ق).
۶۸- همان جا.
۶۹- مجلس، ش۹۱ (۱۶جمادی الآخر۱۳۳۰ق).
۷۰- همان جا.
۷۱- آموریان، همان، ص ۱۲۱.
۷۲- همان جا.
۷۳- مجلس، ش ۹۱ (۱۶جمادی الاخر۱۳۳۰ق).
۷۴- Ōyama Iwao
۷۵- نک:
en.wikipedia.org/wiki/%C5%8Cyama_Iwao
۷۶- نک:
tebyan.net/newindex.aspx?pid=۲۲۶۳۷
۷۷- نک: مجلس، ش ۸۹ (۲۸جمادی الاول۱۳۳۰ق).
۷۸- نک: کریم سلیمانی، القاب رجال دورۀ قاجاریه (تهران: نی، ۱۳۷۸)، ص ۷۹؛
arianica.com
۷۹- نک: آموریان، همان، ص ۱۲۹.
۸۰- آموریان، همان، ص ۲۷ و ۲۸.
منابع:
آموریان، آندره. فدراسیون انقلابی ارمنی، یپرم و مشروطیت ایران. تهران: ۱۳۵۵.
باکو (به زبان روسی)، چاپ باکو، ۵ آگوست ۱۹۱۰م.
پامبوکیان، یرواند. اسنادی درباب تاریخ فدراسیون انقلابی ارمنی. بیروت: ۲۰۱۰ م. ج۷.
صفایی، ابراهیم. رهبران مشروطه. تهران: جاویدان، ۱۳۶۲.
کریم سلیمانی، القاب رجال دورۀ قاجاریه. تهران: نی، ۱۳۷۸.
ماهنامۀ الکترونیکی بهارستان. ش. ۴۷.
مجلس. ش. ۱۱، ۲۷ رجب ۱۳۲۷.
مجلس. ش. ۱۳۱، جمادی الآخر ۱۳۲۸.
مجلس. ش. ۱۰۹، ۲۳ ربیع الآخر ۱۳۲۸.
مجلس. ش. ۱۱۳، ۴ جمادی الاول ۱۳۲۸.
مجلس. ش. ۱۳۸، ۱۱ رجب ۱۳۲۸.
مجلس. ش. ۱۴۶، ۳۰ رجب ۱۳۲۸ .
مجلس. ش. ۱۴۶، ۳۰ رجب ۱۳۲۸.
مجلس. ش. ۵، ۲۸ شعبان ۱۳۲۸.
مجلس. ش. ۶۲، ۱۴ رجب ۱۳۲۹.
مجلس. ش. ۶۲، ۱۴ رجب ۱۳۲۹.
مجلس. ش. ۷۰، ۱۷ محرم ۱۳۳۰.
مجلس. ش. ۹۰، ۶ جمادی الآخر ۱۳۳۰.
مجلس. ش. ۹۱، ۱۶ جمادی الآخر ۱۳۳۰.
مجلس. ش. ۹۱، ۱۶ جمادی الاخر ۱۳۳۰.
مجلس. ش. ۸۹، ۲۸ جمادی الاول ۱۳۳۰.
Arizona Republican. 04 Feb 1920.
The Sun.15 July 1909.
The Washington Herald. 21 May 1912
The Pioneer Express. 12 Aug 1910.
New York Tribune. 04 Aug 1909.
New York Tribune.08 Aug 1910.
New York Times. 26 Aug 1909.
The labor world . 28 May 1910.
fa.wikipedia.org/wiki
en.wikipedia.org/wiki/Alexander_Izvolsky
parssea.org/?m=139201&paged=۲
rasekhoon.net/article/show/213437bashgah.net/fa
arianica.com
iichs.org/magazine
tebyan.net/newindex.aspx?pid=۲۲۶۳۷ en.wikipedia.org/wiki/%C5%8Cyama_Iwao
mashrootiat.pchi.ir