فصلنامه فرهنگی پیمان شماره ۹۹
آزادی و نوآوری در خلـق آثـار هنـری
نویسنده : گارنيک دِرهاکوپيان
به عنوان نقاش يا هنرمند و نه خوشنويس، نوجويي را خصلت فطري بشر ميدانم و به اين دليل، مرا با کلاسيسم و … و هر نوع نگاه و مرزي که ترمزي براي حرکت به سوي آينده باشد، کاري نيست. البته، در عين حال، معتقدم که نوجويي به معناي بيقاعدگي نيست. از سال ۱۳۶۵ش، تلاش دارم که از مفاهيم گذشته و تداوم آن بِرَهَم. در چند سال اخير، تجربياتم به کمک عناصر ساده نه تنها فرم، فضا و حرکت ملهم از اين زمان را پديد آورده، بلکه رفتار جديدي از هنر را در من برانگيخته و تلاش دارم از مجموعهپژوهشهاي هنري خود براي دستيابي به محتوايي خاص بهره برم که بازگوکنندة موقعيت من در زمان و مکان است.
هنــر
من هرگز نتوانسهام خود را بيان کنم. من عاشق آن چيزي هستم که هرگز نبوده و تنها راه را در آزادي و نوآوري ميدانم. از دگرديسي امروز بسيار راضي هستم. هنر براي من يک هدف است. امروز، هنر امري تخصصي شده و زبان هنر در خيلي جاها قابلدرک نيست. بله! اين ويژگي زمانه است. جهان در حال تغيير است. انسانها تغيير ميکنند. خواستهها تغيير ميکنند. حق دريافت ادراک انسان از هستي تغيير ميکند و در هر زماني، لذت هنري با الگوهايي تازه درک ميشود. بايد، دگرگونيهاي جهان را درک کنيم و با آن پيش برويم. براي انسان امروز عدم شناخت از کار هنري در مسير بحراني است و از طرفي، داوري اثر براساس زيباييشناسي هنر کافي نيست. بايد، در کنار شناخت سواد هنري، جامعهشناسي هنري را هم در نظر بگيريم.
رمزگشايي نمادها
نمادشناسي و رمزگشايي يکي از راههاي تجدد و آمادهکردن مردم براي انديشيدن است و جهت کنکاش و جستوجوي کامل در اين مبحث، بايد به زبان عالم نمادها، رنگها و تصاوير رمزها آگاهي داشته باشيم. رمزگشايي نمادها چون نمادگرايي شکل و سوژه ترکيبي است و رمزگشايي نيز مقدم بر سوادآموزي است. نمادسازي براي بيکراني زمان کيهاني انجام ميشود.در نقشبرجستهها و مجسمههاي شيوا(۱) در مقام نتاراجه(۲) در حال رقص، اشارات و حرکات دست نقش بنيادي دارد بهطوري که حرکات دست ميتواند با بيننده رابطه برقرار کند. دستها، چشمها، گوشها و لبها اشکال و نمادهاي تصويرياند. در تصوير شيوا، دستي که به بالا اشاره ميکند، نشان اطمينان خاطر است و دستي که به طرف پايين است، نشاندهندة حفاظت و دفاع. ديگر، نيازي نيست که بر روي اثر پيامي نوشته شود بلکه دستها، چشمها، زبان و گوشها محتوا و مضمون کلام را ادا ميکند. من نيز از حرکات نمادين و نشانهها براي بيان استفاده ميکنم. مودرا(۳)، سه بخش سازندة شخصيت انسان (روح، ذهن و سخن) و نمايانگر پيوند بين زندگي دروني و بيروني انسان است.
هرکجا دست رود، چشم به دنبالش رود.
هرکجا چشم رود، ذهن به دنبالش رود.
هرکجا ذهن است، بيان نيز همان جاست.
آنجا که بيان است، شادي هم در آنجاست.
دست عضو اساسي تمدن و فرهنگ آغازگر انسانيشدن است. عضوي خاص از اورگانيسم بدنِ نماد انسان پيش از تکامل و تحول بهصورت انسان امروزي، دستهايش بودکه به کمک آن ميتوانست به اشيا چنگ بيندازد. من نيز امروز مانند يک عنکبوت با دستهايم اثرم را ميبافم (تصوير صفحة ۱۹۸).
پوچ
واژة پوچ پيش از آنکه به معناي نيستي باشد نشان حيات است.پوچ مفهوم فرم را در بر دارد. فرم، يعني عنصر تغييرپذير که قادر است از حالتي به حالت ديگر گذر کند اما تمام اين تغييرات تابع حرکت است. هستي انسان از بدو تولد، در تهيبودن اين فضا با «پوچ» آغاز شده است، آغازي با علامتهاي نقطهگذاري زندگي. منظور از اين نکته، پذيراي اصوات زندگي با درک دقيقتر فضاي بينظمي و تغييرجهتدادن آن در اين دنياي مدرن و بيثبات و ازخودبيگانه با طرد زيباشناسي قراردادي دنياي پرتحرک تشويشآور است، دنياييکه در آن انسان بردة ماشين است و هر لحظه، در نگراني، خود را جدا از طبيعت و ريشة خود ميبيند. منظور از پوچي بدبيني به جامعه و همه چيز نيست(۴)، پوچي که من به آن اشاره دارم، مانند روح آدمي، روح ناپيداست. روح جز رؤيا و تخيل نيست.در چند مورد از مفاهيم پوچ، که بهعنوان نماد در آثار مشبک به کار گرفته شده است، ميتوان به واژههاي صدا، سايه، هوا و از همه مهمتر، روح، اشاره کرد. صدا : نه قابلديٍدن است نه قابللمسکردن. فقط، قابلشنيدن است اما پوچ است.سايه : نه قابللمسکردن و بهچنگگرفتن است و نه شنيدن اما پوچ است.هـوا : نـه قابللمـسکـردن و بهچنگگرفتـن است و نه شنيدن و ديدن اما پوچ است نه هيچ (تصوير صفحة ۱۶۴).
روح
علم روانکاوي به من آموخته است ذهن همگي ما بر پاية يک انگارة اصلي به وجود آمده است و اينها متعلق به بخش ناهوشيار ذهن است که تجربههاي ما در آن انبار ميشود لکن ذهن ناهوشيار معمولاً تجربيات ما را عيناً بدان سان که در واقع روي ميدهد تجربه نميکند بلکه اغلب فقط به آنها اجازه ميدهد که در جامعة « تصاوير رؤيايي» قدم به صحنة هوشيار ذهن بگذارند. همه چيز از ضرورت برميخيزد. روح بر همه چيز حاکم است و در سرزمين ناشناختة ذهن و روح و دنياي تخيل همه چيز را بيان ميکند، گاهي به شيوة بد و گاهي به روش خوب. در نتيجه، از همة عناصر غربي و شرقي و سنتي و حتي عناصر مطرود بهره ميگيرم بيآنکه بازنماي آن باشم و اين چندپارگي در دوگانگي آثار مشبک و طبيعت بيجان، با تأکيد بر طبيعت بيجان به وجود آمده و حاصل آن آثار و اتودهايي است که بين سالهاي ۱۳۴۵ تا ۱۳۶۰خلق شده، آثاري که دور از مشبکهاست، آثار مشبکي که در ۱۳۶۴ و ۱۳۶۵خلق شده است. مقصود از بهکارگيري خط يک مديا براي رمزگشايي نمادهاي انتزاعي بهمنظور درک بيشتر از توصيف مفاهيم و معناي آنهاست.
بازي و رقصاندن حروف
در اغلب موارد، حروف تنها نمودي از يک نشانه هستند و نه بيشتر. فرم حروف در تصوير، ويژگيهايي دارد که آن حس مورد نظر را به دوش ميکشد. انتخاب حروف و نماد حروف به گونهاي است که برخورد من با اين اُبژة تصويري بيش از هر چيز در مقابل فرم قرار ميگيرد. حروف به اشکال گوناگون در سطح، چيدمان شدهاند. آنها ترکيببنديهايي را با خطوط منحني آزاد و تغزلي و وضعيتي معلق در فضا خاطر نشان ميکنند. مانند موجودات تکياختهاي، کرمها و حشرات شناور در درياي بيکران، که از نيروي پويايي و شگفتي آکندهاند، به نحوي تکاندهنده پر از تپش و جذاب هستند. ذهنم آشفته وار در حال آفرينش است و سخت تلاش دارم بيوقفه نقشزده و نقشپرداخته باشم. در قلمرو خط، تلاش کردهام تا راهي نو و نگاهي نو از اندوختهها و دانستهها و شنيدهها و هر آنچه هست را به تصوير بکشم (تصوير صفحة ۱۶۶).
پی نوشت ها:
يکي از بلندپايهترين ايزدان آيين هندو. شيوا خداي نگهدار آسمان و زمين، نابودکننده اهريمنان، بخشايندة گناهان و بسيارکنندة روزي است.
رقصندة کيهاني
Mudra ، نوعي رقص هندي که حرکت انگشتان و دست از مهمترين ارکان آن است. لازم به ذکر است که به تمامي حرکات دستها و انگشتان دست در کلية رقصهاي کلاسيک و سنتي هندي مودرا گفته ميشود.
اشاره به نظرات يونسکو و بکت، که همه چيز را پوچ مي دانند.