فصلنامه فرهنگی پیمان شماره ۳۸
آرمانگرایی در انزوا
نویسنده: غلامحسین دولت آبادی
نزدیک به چهل سال است که از مرگ شاهین سرکیسیان می گذرد اما هنوز هم دربارهٔ او بحث و گفت وگو می شود و از دستاوردهایش در تئاتر معاصر ایران سخن به میان می آید. با این همه تئاتر معاصر ایران هنوز چندان نکوشیده است تا او و دیگر به وجود آورندگان خود را آن چنان که شایسته است بشناسد. این نوشتار کوششی است در جهت شناختی بیشتر از شاهین سرکیسیان.
جوامع جهان سوم، کـه ایستایی و عدم تحول مهم ترین ویژگی آنهاست، همواره گورستان اندیشه ها و آرمان های بزرگ بوده اند. آرمان های بلندی که به دلیل پیشرو بودنشان، در مواجهه با سنتِ عقب گریز و حب و بغض ها، قربانی و صاحبانشان، در این رویارویی، به شکستی حتمی دچار می شوند و به نوعی سکتهٔ فرهنگی و اندیشگی گرفتار می آیند و از پویایی باز می مانند. عجب آنکه قربانیانِ این واپس گرایی هر روزه بیشتر و بیشتر می شوند. در این گونه جوامع، تعقل و اندیشـه فقط در چارچوب های شناخته شده و از پیش تعیین شده ممکن است و هرگونه نوآوری، ابداع و بالندگیِ فکر اگر بخواهد از این قواعد ازلی و ابدی! تخطی کند، محکوم به زوال است. آرمان ها اگر می خواهند حیاتی داشته باشند، باید روزبه روز کوچک و کوچک تر شوند تا در چارچوب های پوسیده جای گیرند و در این روند، آنقدر کوچک می شوند که از اصل تهی و به ناچار به تباهی و زوال منتهی می شوند.
ناکامی، سرخوردگی و مرگ در انزوا سرنوشت محتوم این قربانیانِ اندیشه است؛ آرمان گرایانی که بی هیچ شناختی از جوامع خود دست به عمل می زنند و با شوقی وصف ناشدنی وجود خود را ذره ذره در راه آرمانشان بذل می کنند و عاقبت در برخورد با دیوارِ بلندِ واپس گرایی سرخورده و در خود می شوند، گرچه تأثیر خود را برجای می گذارند. اگر تنها به تاریخ معاصر ایران نظری بیفکنیم، به شمار فراوانی از این دست زنان و مردان برخواهیم خورد که شاهین سرکیسیان از جملهٔ آنان است؛ مردی که تأثیری انکارناپذیر بر تئاتر معاصر ایران داشت اما تئاتر و تئاتری ها سعی کردند هرچه بیشتر او را نادیده انگارند. با این وجود، امروزه، پس از گذشت چهل سال از مرگ سرکیسیان، درباره اش کتاب نوشته می شود، مقاله چاپ می شود، برایش مراسم یادبود گرفته می شود و یادش گرامی داشته می شود و این یعنی شاهین سرکیسیان در تئاتر معاصر ایران تثبیت شده است و البته، از نسلِ خود گذر کرده چنان که با نگاهی عمیق به گذشته می توان سهم بزرگی از پی ریزی تئاتر معاصر ایران را به وی نسبت داد.
* * *
پیش از اینکه سرکیسیان به ایران بیاید، مدت ها در اروپا، به ویژه در فرانسه، تئاتر دیده و نمایش نامه و نظریه های روز تئاتر دنیا را خوانده و از نزدیک با بزرگان تئاتر فرانسه آشنا بود. زمانی که به ایران آمد، اثری از تئاتر مشاهده نکرد. سرکیسیان خود می گوید: ((…وقتی به ایران برگشتم فکر نمی کردم می شود اصلاً در ایران تئاتری داشت. سی سال پیش رفته رفته اولین تئاتری که دیدم اینجا در تئاترِ تهران بود، زمان مرحوم دهقان. در لاله زار، هفته ای یک مرتبه تئاتری داشتند با ارکستر و پیش پرده ای مثل همان تئاترهایی که یک وقتی صد سال پیش در اروپا در شهرستان ها اجرا می شد. ما می رفتیم…))[۱] ولی وقتی کم کم تئاترها رونق گرفت شاهین امیدوار شد که شاید بتواند گام هایی بردارد: ((… اولین نمایش نامه ای که دیدم تأثیر عجیبی در من گذاشت. فکر کردم پس می شود… من هم یک روز تئاتر اجرا کنم؟…))[۲] اما این اجراها او را راضی نمی کرد. شاهین که در اروپا با تئاتر پیشروِ دنیا آشنا شده بود این اجراها را تصنعی و غیر علمی می یافت: ((ولی یک چیز دیدم که کم است. خیلی مصنوعی است. نمی دانم ولی در فکر بودم. این تئاتری نبودن آنها… همیشه قیاس نسبی می کردم که به این نتیجه رسیدم که نباید یک عیب را با چیزی پوشاند…)).[۳]
آنچه شاهین در تئاتر آن روز ایران می دید چندان با تئاتری که در ذهن داشت سازگار نبود. شاید تنها اجراهای نوشین تا حدی قابل قبول بود اما آنچه سرکیسیان در سر داشت فراتر از این بود. او به تئاتر ملی می اندیشید. آنچه که در سال های بعد به دست عده ای به انـحـراف رفـت و هـمیـن دو جـریـان انـحرافی بـا نـادیـده گـرفـتـن هـر چـه بیـشـتر سـرکیـسیـان دستاوردهای او را به نام خود ژبت و ضبط کردند.
تشکیل گروهی از هنرجویان هنرستانِ هنرپیشگی در سال های خفقان آور ۱۳۳۲ آغازِ کار شاهین سرکیسیان در تئاتر بود. با تشکیل این گروه، شاهین خانهٔ خود را محل تمرین و پذیرایی از آنان کرد. در همین خانه بود که شاهین نطفهٔ تئاتر نوین ایران را بنا نهاد، آن مهمی که نوشین آغازش کرده بود. آنچه شاهین در سر داشت این بود که به این هنرجویان نظریه های تئاتری را آموزش دهد، آنها را با کارگردان ها و نظریه پردازان روز تئاتر دنیا آشنا کند، نمایش نامه های روز تئاتر دنیا را برای آنها بخواند و سپس، با همین هنرجویان گروهی تأسیس کند که بتواند این نمایش های ارزنده را به روی صحنه ببرد و حتی تا آنجا پیش رفته بود که تالاری اختصاصی برای گروه دست و پا کند. او گمان می کرد این روند به تولد نمایش نامه نویسان ممتازی منجر خواهد شد که مسائل معاصر ایران را در نمایش نامه هایشان بنویسند؛ نمایش نامه هایی که منعکس کنندهٔ روح و روحیهٔ ایرانی باشد و از مسائل کنونی آنها سخن بگوید و در نتیجه، ایران هم چون کشورهای صاحب نام عرصهٔ تئاتر دارای نمایش نامه نویسان ملی شود همانند برنارد شاو در انگلستان، استریندبرگ در سوئد، اونیل در امریکا و… اما شاهین هیچ گاه با خود نیندیشید که آیا واقعاً شرایط برای این همه دگرگونی و نوآوری مهیاست یا نه؟ شاهین در رؤیاهای خود سیر می کرد اما دریغ که در ایران آن زمان حتی یک تالار نمایش استاندارد و مناسب برای تئاتر وجود نداشت. مدت ها آموزش، بحث، جدل و تمرین در منزل کوچک شاهین به اجرای اقتباس هایی از آثار صادق هدایت منتهی شد. همین اجراها بود که کم کم اسباب جدایی شاهین را از گروه فراهم آورد. اندیشه ها و آرمان های بلند او، که همانا شکل گیری تئاتر ملی بود، آشکارا به تشکیل گروه هنر ملی منتهی شد که هیچ نشانی از شاهین و اندیشه هایش نداشت. آنها نام گروه هنر ملی را برخود نهادند اما هیچ گاه به عمق تفکر تئاتر ملی ای که شاهین به آن می اندیشید پی نبردند؛ تئاتر ملی ای که حتی هنوز هم در ایران شکل نگرفته است. سرکیسیان، که از دولتی شدن دوری می کرد به تالار های نمایش کوچک و افراد کوچک تر اکتفا کرد و هیچ گاه حاضر نشد آنچه را که تئاتر حقیقی اش می نامید زیر پا گذارد و به ابتذال تن در دهد. او به سختی کار می کرد، تمرین می کرد و در سالن های کوچک تئاتر اجرا می کرد. او و تئاترش را برای تالار های بزرگی چون ۲۵ شهریور مناسب نمی دیدند. نمایش نامه های ترجمه شده اش را در تئاترهای تلویزیونی اجرا می کردند اما به او اجازهٔ اجرا نمی دادند. او که در سر سودای ایجاد تئاتری خصوصی را داشت در گیرودار دولتی شدن تئاتر و ابتذال راه دیگری در پیش گرفت: اجرای روزنهٔ آبیِ رادی در تالار انجمن ایران ـ امریکا به منزلهٔ شاخص تئاتر ملی.
حاصل سیزده سال تلاش سرکیسیان در تئاتر معاصر ایران چهار اجرایی بود که از این متن در۱۳۴۵، پس از مرگ او، به سرپرستی آربی آوانسیان به روی صحنه رفت. او در مصاحبه ای گفته بود: ((تئاتر ملی وجود دارد. به نظرم از روزی که ایرانی به زبان ایرانی نمایش فرنگی را به اجرا گذاشت تئاتر ملی به وجود آمد. ما از نظر اینکه تئاتر بومی و حماسی نداریم باید احساس کمبود کنیم. در این زمینه باید کوشش کنیم به شرط اینکه یک اندیشهٔ جهانی دربرداشته باشد. برخلاف آنکه تئاتر روحوض را تئاتر ملی می دانند باید بگویم من اصلاً آن را قبول ندارم. تئاترهای روحوضی بینش تئاتری مردم را پایین می آورند. حال هم چون کار مثبتی در زمینهٔ تئاتر صورت نمی گیرد به نظر من تئاتر ملی نداریم. من زمانی دست به این کار زدم اما عواملی که خارج از اراده ام بود مرا از این کار وا داشت، چون آدم هایی که دور و بَرَم بودند فکرم را منکر شدند و به تئاترهای روحوضی تکیه کردند و می گفتند در ایران نمی شود تئاتر ملی را به مانند تئاتر مدرن اجرا کرد. اما عمل نشان داد که می شود این کار را کرد و خوشبختانه اندیشه ام در این زمینه ریشه گرفت. ما حالا تئاتر ملی نداریم و گناه آن هم به گردن مدیران، کارگردانان و بازیگران است. برای اینکه هیچ کدام حوصله و عشق این کار را ندارند که از راه اصولی دست به کار ملی بزنند. عده ای هم خیال می کنند از نظر مالی محدودند. من این را قبول ندارم چرا که حل مشکلات مالی ساده است اگر انرژی خودمان را به کار بیندازیم، موفق می شویم)).[۴]
* * *
و این گونه بود که اندیشهٔ شاهین سرکیسیان با شکست مواجه شد، گرچه او سهمی بزرگ در شکل گیری تئاتر معاصر ایران دارد. مردی که با فقر دست و پنجه نرم کرد و یکسره خود را وقف تئاتر ساخت و گرچه به آرمان های خود نرسید اما تأثیری انکارناپذیر بر تئاتر ایران گذاشت. به جرئت می توان گفت تمامی افرادی که در آن سال ها تئاتر کار می کردند از محضر سرکیسیان سود برده اند.
شاهین آگاهی کمی از جامعهٔ ایرانِ آن زمان داشت حتی اشخاصِ دوروبرِ خود را نمی شناخت. او با آرمان هایش زندگی می کرد. هیچ گاه واقعیات را در نظر نمی گرفت که این خود خصلت یک هنرمند اصیل است و همیشه این افسوس برایمان باقی است که اگر به شاهین مجال می دادند تئاتر معاصر ایران شرایط بهتری را پیش می گرفت.
یادش گرامی
پی نوشت ها:
۱- شاهین سرکیسیان، بنیانگذار تئاتر نوین ایران، به اهتمام جمشید لایق، غلامحسین دولت آبادی و مینا رحمتی (تهران: هدف صالحین،۱۳۸۴ )، ص۱۳۸.
۲- همان، ص۱۳۸ و۱۳۹.
۳- همان جا.
۴- همان، ص۱۴۶.